معرفت کلامی، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 28، بهار و تابستان 1401، صفحات 127-140

    تحلیل چگونگی اعطای عصمت از جانب خدا به پیامبران و امامان(ع) بر مبنای آیات و روایات

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمدحسین فاریاب / دانشیار گروه کلام مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / m.faryab@gmail.com
    چکیده: 
    آموزۀ «عصمت» هیچ گاه تازگی خود را از دست نداده است. در این میان، یکی از حوزه های مسئله عصمت، حوزۀ «عصمت از گناه» است. درباره حقیقت «عصمت از گناه» دیدگاه های متنوعی ارائه شده است. اگرچه غالب متکلمان شیعه بر موهبتی بودن مقوله عصمت پیامبران و امامان تأکید کرده اند، اما به چگونگی هبۀ این موهبت از سوی خداوند کمتر توجه شده است. آیا خداوند متعال یک بار این موهبت را به پیامبر و امام می دهد و او خود از این موهبت بهره برده، خود را از گناه مصون می دارد؟ یا آنکه خداوند متعال دمادم این موهبت را ارزانی می دارد؟ این نوشتار در پی بررسی چگونگی هبۀ عصمت از سوی خداوند بر مبنای آیات و روایات است. آیات و روایات مرتبط با این موضوع نشان می دهد خداوند متعال همواره پیامبران و امامان را زیر چتر حمایت خویش نگه داشته و چنین نیست که یک بار عصمت را به ایشان هبه کند و آنها از آن پس بتوانند خودشان از گناه بپرهیزند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    How did God Grant Infallibility to the Prophets and Imams: An Analysis Based on Qur’anic Verses and Narrations
    Abstract: 
    The doctrine of "infallibility" has never lost its freshness. One of the discussions in this regard is the "infallibility from sins". There are various views about the reality of "infallibility from sins". Although the majority of Shia theologians have emphasized that the category of infallibility of Prophets and Imams is a gift, they have paid less attention to how God granted this gift. Does the Almighty God give this gift to the Prophet and Imam once, and he takes advantage of this gift and protects himself from sin? Or the Almighty God grants this gift every moment? This article investigates how God granted infallibility [to the Prophets and Imams] based on Qur’anic verses and narrations. According to Qur’anic verses and narrations, the Almighty God has always kept the Prophets and Imams in his protection, and it is not the case that He grant them infallibility once and then they will be able to avoid sin on their own
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    عصمت پيامبران و امامان از مهم‌ترين و چالش‌بر‌انگيزترين مسائل اعتقادي است که از ديرباز ميان عالمان مسلمان محل بحث بوده است. عصمت، خود داراي دو مسئله اصلي است: چيستي عصمت و قلمرو عصمت. چون قلمرو عصمت به دو بخش اصلي «عصمت از گناه» و «عصمت از اشتباه» تقسيم مي‌شود، بنابراين چيستي عصمت نيز در دو شاخۀ چيستي عصمت از گناه و چيستي عصمت از اشتباه قابل بحث است. آنچه در اين نوشتار مدنظر است بررسي حقيقت عصمت از گناه است.
    چيستي عصمت از گناه خود مي‌تواند دو شاخه داشته باشد: نخست آنکه آيا عصمت پيامبران و امامان اکتسابي است يا موهبتي؟ دوم آنکه اگر عصمت˚ موهبتي از جانب خداست، آيا خداوند متعال يک‌بار عصمت را به پيامبر و امام مي‌دهد و او همواره از آن بهره مي‌برد و خود را از گناه مي‌رهاند، يا آنکه خداوند متعال دمادم چنين موهبتي را به پيامبر و امام عطا مي‌کند و او از آن استفاده کرده، از گناه می‌پرهيزد؟
    به نظر مي‌رسد مسئله اخير چندان مدنظر متکلمان نبوده و رسالت اصلي اين تحقيق بررسي همين موضوع است. سرنوشت اين مسئله مي‌تواند نگاهي عميق از مسئله عصمت به ما بدهد تا فهمي دگر از سخنان امامان به‌دست آوریم.
    پاسخ به پرسش يادشده در حل برخي شبهات معاصر دربارۀ عصمت امامان راهگشاست؛ بدين‌ بيان که گاه با مراجعه به برخي دعاهاي امامان پاک مشاهده مي‌کنيم که آنها از خداوند متعال درخواست مي‌کنند آنان را از گناهان و پليدي‌ها و افتادن در دام شيطان نجات دهد. آنگاه اين پرسش مطرح مي‌شود که اگر امامان به ادعاي شيعه، معصوم هستند، اين دعاها بي‌معناست. بنابراين روشن مي‌شود که ادعاي شيعه مبني بر عصمت امامان امري نادرست است. اين پرسش براساس اين تلقي از عصمت شکل گرفته که عصمت موهبتي است که يکبار از جانب خداي متعال به پيامبر و امام داده مي‌شود و اوست که بايد از آن بهره ببرد و خود را از گناه برهاند. اما اگر عصمت را موهبتي مستمر بدانيم که پيامبر و امام همواره در داشتنش به خداوند نيازمندند، اين پرسش مجال طرح پيدا نمي‌کند.
    پاسخ به اين شبهه در گرو تحليل چگونگي اعطاي عصمت از جانب خداوند متعال به پيامبران و امامان است که رسالت اصلي اين نوشتار به‌شمار مي‌رود. اگرچه درباره چيستي و خاستگاه عصمت در کتاب‌هاي متکلمان شيعه مطالب فراواني آمده و مقالاتي نيز در اين‌‌باره نگاشته شده، اما از تحليل موهبتي ‌بودن عصمت که پاسخ به دفعي يا مستمر بودن آن باشد، غفلت شده و مقاله‌اي که به اين پرسش پرداخته باشد، ديده نشد.
    بررسی مفهوم «عصمت»
    1. فراهيدي «عصمت» را به معناي «دفع كردن» دانسته، مي‌نویسد: «العصمة ان يعصمک الله من الشرّ؛ اي يدفع عنک... و اعتصمت بالله؛ اي امتنعت به من الشرّ...» (فراهيدي، 1405ق، ج 1، ص 313). براساس اين عبارت، فعل «عَصَم» متعدي است و در حقيقت، فعلِ كسي ديگر است و مطاوعۀ آن همان «اِعتَصم» يا «استعصم» است.
    فراهيدي در ادامه از حقيقت عصمت اين‌گونه پرده برمي‌دارد: «معتصم» يا «مستعصم» كسي است كه به وسيله چيزي كه همان «عصمت» است، چيزي از او دفع شود و به لحاظ فعل «عاصم»،‌ به معتصم «معصوم» گفته مي‌شود. ازاين‌رو، به غريقي كه به چيزي چنگ زده تا نجات ‌يابد «معتصم» و به آن چيزِ چنگ‌ زده‌شده «عصمت» گفته مي‌شود. البته «عصم» آن هنگام كه به باب اِفعال ‌رود و به صورت معلوم به‌کار برده ‌شود، به معناي آماده ساختن چيزي است كه به وسيله آن، فعل اعتصام براي کسي محقق مي‌شود.
    فراهیدی بر اين باور است كه خود واژة «عصمت» در اصل به معناي «قلاده» است و جمع آن «اعصام» است. همچنين هر طنابي كه به وسيله آن چيزي نگه‌‌داشته يا منع ‌شود «عِصام» ناميده مي‌شود كه جمع آن «عِصَم» است (همان).
    از تحليل معناي «عصمت» به‌دست مي‌آيد كه به لحاظ لغوي، اختيار شخصي که فعل «عصم» درباره او تحقق ‌يابد، ملحوظ نيست؛ بدين‌ معنا که وقتي کسي ديگري را از چيزي نگه مي‌دارد و حفظ مي‌کند، اختيار فرد حفظ‌شده در اين فرايند مدنظر نيست، بلکه اصل حفظ‌ شدن منظور است. اما آنگاه که از ماده «استعصام» استفاده شود، اختيار فرد معتصم مطرح مي‌شود و با توجه به مثال غريق، مي‌توان گفت: تا زماني كه معتصم از عصمت استفاده نكند، فعل «عصم» محقق نمي‌شود. ازاين‌رو، اختيار شخص معتصم ـ به‌ويژه هنگامي كه اين واژه همراه با مفاهيمي همچون شر، گناه، سوء و مانند آن به‌كار ‌رود ـ در تحقق اين فعل، ضروري است؛ ضمن آنكه تا وقتی شخص عاصم نيز كار خود را انجام ندهد، چنين امري محقق نخواهد شد.
    همچنين اين فعل تنها براي دفع، منع يا حفظ از گناه يا شر به‌كار نمي‌رود، بلكه مي‌تواند افزون بر آن براي هرگونه دفع، منع يا حفظ از خطر نيز به‌كار رود؛ چنان‌كه فراهيدي غريقي را مثال مي‌زند كه به طناب چنگ مي‌زند تا از خطرِ غرق شدن رهايي يابد و ديگر لغويان به آية «لا عاصِمَ اليَوم مِن أمرِ الله» مثال مي‌زنند (جوهري، 1990، ج 5، ص 1996؛ ابن‌منظور، 1995، ج 9، ص 244ـ246).
    2. راغب اصفهاني و ابن‌‌فارس «عصمت» را به معناي «خودداري و منع» دانسته‌اند. ابن‌‌فارس در ادامه مي‌نويسد: «عصم يدل علي امساک و منع... و من ذلک العصمة؛ ان يعصم الله تعالي عبده من سوء يقع فيه و اعتصم العبد بالله تعالي اذا امتنع»؛ عصم بر امساك و منع دلالت دارد... و از همين ريشه، «العصمة» است؛ اينكه خداوند بنده‌اش را از شرّي كه در آن واقع مي‌شود، معصوم نگه‌ مي‌دارد، و «اعتصم العبد بالله» وقتي است كه بنده خودداري کند (راغب اصفهاني، 1332، ص 336؛ ابن‌‌فارس، 1991، ج 4، ص 331).
    گفتني است: زبيدي و فيومي نيز «عصمت» را به معناي «منع» دانسته‌اند (زبيدي، بي‌تا، ج 8، ص 398و399؛ فيومي، 1405ق، ج 2، ص 414). زبيدي همچون جوهري ـ كه «حفظ» را نيز از معاني عصمت دانسته ـ تأكيد دارد كه اين فعل˚ متعدي است و آنگاه كه گفته مي‌شود: «اعتصمت بالله» به معناي آن است كه به لطف خدا از معصيت خودداري کردم (جوهري، 1990، ج 5، ص 1986).
    نگاهي کلي به نظريات اصحاب لغت ما را به اين نتايج مي‌رساند:
    اولاً، «عصمت» به معناي بازداشتن و فعلي متعدي است و فاعلش كسي ديگر است و در حقيقت بايد گفت: عاصم و معتصم (مستعصم) دو شخص‌اند.
    ثانياً، «عصمت» اسم براي آن چيزي است كه فعل «عصم» به وسيله آن محقق مي‌شود. ازاين‌رو، بر اموري همچون «طناب» و «قلاده» اطلاق شده است.
    ثالثاً، در عصمت يا بازداشتن، به‌طور غالب يا دائم، بازداشتن از خطر مدنظر است. حال اين خطر مي‌تواند گناه باشد يا شرّي ديگر؛ مانند غرق شدن.
    رابعاً، در تحقق حقيقت عصمت ـ‌ به‌ويژه در كاربردهايي كه همراه با گناه، شر، سوء و مانند آن است ـ به هر معنا (دفع، منع و حفظ) كه در نظر گرفته شود، اختيار شخص في‌نفسه، ملحوظ نيست، اگرچه عاصم مي‌تواند فرد را از طريق اختيار خود او حفظ کند. اما آنگاه که در معناي «اعتصام» به کار مي‌رود، اختيار شخص معتصم امري پذيرفته ‌شده است. به ديگر سخن، فرايند تحقق عصمت در اين‌باره چنين است كه معتصم به آنچه عاصم به او داده که همان «عصمت» است، چنگ می‌زند و بدين‌سان، معناي فعلي عصمت تحقق مي‌يابد، ضمن آنکه تا وقتی شخص عاصم كار خود را انجام ندهد، باز هم معناي فعلي عصمت محقق نخواهد شد.
    توجه به مبحث لغت‌شناسي، به‌ويژه نکته اخير از اين نظر ضروري است که وقتي عصمت را امري موهبتي دانستيم، چنين نيست که معصوم از روي جبر از گناه خودداري مي‌کند، بلکه عصمت نقش همان طناب يا قلاده را دارد که معصوم با اختيار خود بايد از آن بهره ببرد (اين نکته در مباحث آينده روشن خواهد شد).
    حقيقت عصمت از گناه در انديشه متکلمان اماميه
    ديدگاه متکلمان اماميه درباره حقيقت عصمت از گناه را مي‌توان در سه ديدگاه خلاصه کرد:
    يک. ديدگاه لطف‌انگارانه
    بیشتر عالمان شيعي «عصمت» را لطفي از جانب خداوند متعال به‌شمار آورده‌اند که به بندگان خاصش داده شده است. براي نمونه، شيخ مفيد در اين‌‌باره مي‌نويسد: «عصمت توفيق و لطف از جانب خداوند است كه او آن را به حجت‌هاي خود بخشيده است كه با آن از گناه و اشتباه در دين مصون مي‌مانند» (مفيد، 1413ق،ب، ص 128).
    ايشان با ذهني جوّال و انديشه‌اي استوار و برخاسته از رويكردي عقلاني به مسائل اعتقادي كه خصيصه مكتب كلامي بغداد است، مسئله «علم پيشين الهي» را مطرح مي‌كند و در پاسخ به اين پرسش مي‌نويسد: «عصمت تفضلي است از جانب خداوند، به كسي كه مي‌داند به اين عصمت متمسك مي‌شود» (همان).
    عمده تأكيد وی در تعريف، برجسته كردن اين مطلب است كه در فرايند عصمت، تفضل و لطف الهي نقش محوري دارد؛ اما اين حقيقت به معناي قهري بودن فرايند عصمت نيست، بلكه تا زماني كه شخص مورد لطف از آن استفاده نكند، فعل «عصمت» محقق نمي‌شود.
    شيخ مفيد براي تبيين تعريف خود، «عصمت» را اين‌‌گونه تشبيه مي‌كند: شخصي را در نظر مي‌گيريم كه در حال غرق شدن است و ما طنابي به او مي‌دهيم. اگر او با گرفتن آن، خود را نجات داد، آن طناب را «عصمت» مي‌ناميم. حال اگر انسان از لطف خداوند استفاده كرد و اطاعت او را بجا آورد، اين لطف «توفيق و عصمت» ناميده مي‌شود. از‌اين‌رو، همه فرشتگان، پيامبران و امامان معصوم‌‌اند؛ زيرا از لطف خدا بهره برده، او را اطاعت كرده‌اند (مفید، 1413ق الف، ص 134و135). از‌اين‌رو، اجتناب معصوم از گناه، با قدرت او بر ارتكاب آن منافاتي ندارد.
    سيد مرتضي نيز به صراحت عصمت را لطف خداوند به بنده خود مي‌شمرد: «بدان كه عصمت لطف خداوند است» (علم‌الهدي، 1405ق، ج 3، ص 325).
    ايشان همچنين در ديگر آثار خود، بر الهي بودن عصمت تأكيد ‌كرده، آن را توفيق خداوند مي‌داند: «شبهه‌اي نيست كه پيامبر به سبب عصمت و لطف و توفيق خدا از قبايح معصوم است» (علم‌الهدی، 1403ق، ج 2، ص 135).
    سيد مرتضي در پاسخ به اين پرسش كه خداوند با كدام معيار و ملاك اين لطف را به بندگان ارزاني مي‌دارد، تعريفي جامع‌تر از تعاريف گذشته ارائه مي‌كند. ایشان در اين تعريف، همچون شيخ مفيد «عصمت» را موهبتي مي‌داند كه خدا آن را به بنده‌اي داده است كه مي‌داند او با وجود آن، به معصيت اقدام نمي‌كند. نيز بايد گفت كه اين موهبت الهي موجب اجبار معصوم بر انجام عمل خوب يا ترك عمل بد نمي‌شود:
    العصمة الأمر الذي يفعل الله تعالي بالعبد و علم أنه لايقدم مع ذلك الأمر علي المعصية بشرط أن لاينتهي فعل ذلك الأمر لأحد إلي الالجاء (علم‌الهدي، 1405ق، ج 2، ص 277).
    شيخ طوسي در تعريف اصطلاحي «عصمت»، از ادبيات رايج متكلمانِ پيش از خود استفاده كرده، آن را «لطف» تفسير مي‌كند. به باور وي، معصوم كسي است كه با لطف الهي از گناه و فعل قبيح اجتناب كند: «المعصوم في الدين الممنوع باللطف من فعل القبيح» (طوسي، بي‌تا، ج 5، ص 490).
    نوبختي نيز در تعريف خود از «عصمت» آن را لطفي از جانب خداوند مي‌داند كه موجب جلوگيري انسان از وقوع در خطا مي‌شود: «عصمت لطفي است كه مختصِ به خود را از اشتباه بازمي‌دارد» (ابن‌‌نوبخت، 1413ق، ص 73).
    علامه حلي که بر لطف ‌بودن عصمت تأکيد دارد، در تعريف خود تعبير «لطف خفي» را به‌کار گرفته است: «العصمة لطف خفي يفعل الله تعالى بالمكلف، بحيث لايكون له داع إلى ترك الطاعة و ارتكاب المعصية...» (حلي، 1365، ص 9).
    دو. ديدگاه ملکه‌انگارانه
    متکلماني که مشرب فلسفي داشتند گاه «عصمت» را ملکه‌اي نفساني به‌شمار مي‌آوردند که مانع صدور معصيت از معصوم مي‌شود. خواجه نصيرالدين طوسي در اين‌‌باره، ديدگاه فلاسفه را يادآور مي‌شود که معتقدند: عصمت ملکه‌اي است که با وجود آن،‌ گناهي از صاحب اين ملکه صادر نمي‌شود (طوسي، 1405ق، ص 369). گاهي نيز بيش از اين نمي‌گويد که عصمت لطفي از جانب خداي سبحان است (طوسي، 1335، ص 35ـ37).
    ابن‌ميثم بحراني در تعريف «عصمت» مي‌نويسد: عصمت صفتي براي انسان است که به سبب آن، از ارتکاب گناهان ممتنع شده و بدون آن از ارتکاب گناهان ممتنع نيست (بحراني، 1406ق، ص 125). وي در موضعي ديگر از اين صفت، با تعبير «ملکة نفسانية» ياد مي‌کند (بحراني، 1417ق، ص 55).
    اما شايد جامع‌ترين تعريف او در اين‌‌باره را مي‌توان در اين عبارت جست که مي‌نويسد: عصمت ملکة ترک گناهان است و اين ملکه در جوهر نفس استقرار دارد. پس محال است که اين ملکه جاي خود را به ضدّش بدهد. «أن العصمة ملكة ترك المعاصي، و هي متمكنة في جوهر النفس، فيستحيل زوالها الى أضدادها» (همان، ص 47).
    سه. ديدگاه لطف‌انگاري ملکه
    برخي متکلمان کوشيده‌اند تا با نزديک کردن دو رويکرد يادشده، در پي بيان اين مهم باشند که عصمت، هم لطف است و هم ملکه. در حقيقت، «عصمت» ملکه‌اي است که خداوند آن را به بندگانش عطا کرده است.
    فاضل مقداد يکي از آن کساني است که در اين مسير گام برداشته است. وي در موضعي اين شبهه را مطرح مي‌کند که چرا خداوند اين لطف (عصمت) را تنها به برخي از بندگان خود داده است؟ وی در پاسخ به اين شبهه، سبب اعطاي اين لطف الهي به معصوم ـ و نه ديگران ـ را وجود ملکه‌اي لطيف در نفس او مي‌داند (فاضل مقداد، 1417ق، ص 89و90)؛ اما اين موضوع را که اين ملکه چيست و چگونه حاصل مي‌شود تبيين نمي‌کند. لیکن هرچه هست، ناظر به اين مطلب است که پيامبر يا امام قابليت برخورداري از اين لطف را دارند.
    فاضل مقداد در ديگر آثار خود، به بسط اين مدعا پرداخته است. وي ديدگاه خود را چنين بيان مي‌کند که «عصمت» لطفي است از جانب خداوند که با وجود آن، انگيزه‌اي براي ترک طاعت و انجام معصيت باقي نمي‌ماند، هرچند قدرت بر ترک طاعت يا ارتکاب معصيت دارد. چنين لطفي نيز بدين ‌صورت حاصل مي‌شود که براي معصوم ملکه‌اي که مانع گناه است، به ‌دست آمده. اين ملکه همراه با علم به ثواب و عقاب براي طاعت و گناه، به همراه خوف از مؤاخذه براي ترک اولي و فعل فراموش‌شده است (فاضل مقداد، 1405ق، ص 301و302).
    ابن‌مخدوم حسيني از متکلمان پرآوازه قرن دهم هجري نيز در باب چيستي عصمت سخناني دارد. او هرچند «عصمت» را به «لطف» معنا کرده،‌ اما در عين حال، بر اين باور است که «عصمت» ملکه‌اي است که خداوند آن را همراه با معصوم مي‌آفريند که با وجود آن،‌ انگيزه‌اي براي ترک طاعت و ارتکاب معصيت در او باقي نمي‌ماند، اگرچه قدرت بر آن را دارد. به باور ابن‌مخدوم، کسي که خداوند به او چنين ملکه‌اي داده است، ديگر نه طاعتي را ترک مي‌کند و نه مرتکب گناهي مي‌شود. ابن‌مخدوم در همين زمینه، اين سخن را برنمی‌تابد که عصمت يک ويژگي خاص در نفس يا بدن معصوم باشد که بر اثر آن صدور گناه از او ممتنع باشد؛ زیرا اولاً، اگر صدور گناه از معصوم ممتنع بود تکليف ‌کردن او به ترک گناه صحيح نبود. ثانياً، او ديگر استحقاق ثواب را نداشت. ابن‌مخدوم براي تأييد سخن خود، به آياتي از قرآن کريم نيز استناد مي‌کند (ابن‌‌مخدوم حسيني، 1368، ص 175).
    استرآبادي از ديگر متکلمان معروف شيعه است. به باور او، عصمت از جنس ملکه است؛ اما اين ملکه نه اکتسابي است و نه ذاتي براي فرد معصوم، بلکه خدادادي و الهي ـ و به بيان ديگر، لطف الهي ـ است. اين ملکه چنان است که مانع حصول گناه در دو حالت عمد و نسيان می‌شود و خداوند آن را به برخي افراد داده است (استرآبادي، 1382، ج 3، ص 18).
    وي سخن خود در باب معناي «عصمت» را با عبارتي ديگر چنين بيان مي‌کند که عصمت يک حالت نفساني ـ يا غريزه ـ است که با وجود آن،‌ صدور انگيزه انجام گناه ممتنع است. البته اين امتناع، امتناعي وقوعي و نه عقلي و ذاتي است. ازاين‌رو، معصوم بر ارتکاب گناهان قدرت دارد.
    استرآبادي سخن خود را چنين توضيح مي‌دهد: امتناع صدور گناه به علت نداشتن انگيزه يا وجود مانع، منافاتي با قدرت بر انجام گناه ندارد؛ چنان‌که وجوب صدور گناه به سبب وجود انگيزه بر گناه، منافاتي با قدرت گناهکار ندارد (همان، ص 18و19).
    استرآبادي در ادامه، چنان‌که گويي از تعريف خود رضايت کافي نداشته، این‌گونه بيان مي‌کند که مناسب‌تر آن است که بگوييم: «عصمت» يک حالت الهي است که مانع صدور گناه در دو حالت عمد و سهو از انسان مي‌شود (همان، ص 19).
    جمع‌بندي ديدگاه متکلمان
    متکلمان گاه «عصمت» را به لطف و موهبت الهي معنا کرده‌اند، گاه به ملکه‌اي نفساني و گاه نيز ملکه‌اي که از جانب خداوند متعال به انسان‌هاي برگزيده داده مي‌شود.
    از تحليل سخن ايشان چنين به‌دست مي‌آيد که خداوند متعال به بندگان برگزيده موهبتي مي‌دهد که با داشتن اين موهبت، ديگر انگيزه‌اي براي صدور گناه نخواهند داشت، هرچند قدرت بر انجام گناه دارند (فاضل مقداد، 1417ق، ص 9؛ استرآبادي، 1382، ج 3، ص 231). ازاين‌رو، لاهيجي مي‌نويسد: عصمت «غريزه‏اى است كه ممتنع باشد با آن صدور داعيه گناه، و به سبب امتناع داعيه گناه، ممتنع باشد صدور گناه با قدرت بر گناه» (لاهيجي، 1372، ص 90).
    اينک پرسش اصلي نوشتار این است که خداوند متعال آنچه را که «عصمت» ناميده مي‌شود، چگونه به بنده‌اش هبه مي‌کند؟ آيا يک‌بار چنين مي‌کند يا آنکه دمادم به او موهبت مي‌کند؟
    به نظر مي‌‌رسد در خوشبينانه‌ترين حالت بايد گفت: تبيين اين مسئله دغدغه خاطر متکلمان نبوده است. ازاين‌رو، اين شبهه مطرح مي‌شود که اگر امامان به ادعاي شيعه، معصوم هستند، چرا در دعاهاي خود از خداوند مي‌خواهند که آنها را از دام شيطان و افتادن در گناهان نجات دهد؟
    در اين ميان، مي‌توان شيخ مفيد را از معدود متکلمان متقدم اماميه به‌شمار آورد که اشاره‌اي کوتاه به اين مسئله داشته است که در ادامه به آن اشاره مي‌کنيم:
    ديدگاه برگزيده
    پيش از پاسخ به اين پرسش، لازم است تحليل عميق‌تري از چيستي عصمت داشته باشيم. براي رسيدن به اين تحليل، مناسب است ابتدا از تحليل «تقوا» شروع کنيم:
    «تقوا» از ماده «وقايه» به معناي نگهداري ‌کردن است. ازاين‌رو، مي‌توان «تقوا» را «نگهدارنده» به‌شمار آورد. کسي که تقوا دارد ـ در حقيقت ـ برخوردار از نيرويي نگهدارنده در برابر گناهان است، و هنگامي که در معرض گناه قرار مي‌گيرد با وجود آن، متذکر مي‌شود و از گناه مي‌رهد. قرآن کريم به زيبايي چنين حقيقتي را به تصوير مي‌کشد: «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون»‏ (اعراف: 201)؛ در حقيقت، كسانى که تقوا دارند چون وسوسه‏اى از جانب شيطان بديشان رسد [خدا را] به ياد آورند و به ناگاه بينا شوند.
    از مقايسه «تقوا» و «عصمت» مي‌توان گفت: تقوا داراي مراتبی است و مرتبه بالاترين آن مي‌تواند «عصمت» ناميده شود. به ديگر سخن، عصمت نيز يک نگهدارنده است؛ چنان‌که برخي اهل لغت «عصم» را به معناي حفظ ‌کردن و نگهدارندگي می‌دانند. در قرآن کريم نيز به همين معنا به کار رفته است: «قالَ سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني‏ مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ» (هود: 43)؛ گفت: به زودى به كوهى پناه مي‌برم تا مرا از آب حفظ كند! (نوح) گفت: امروز هيچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كس را كه او رحم كند!
    به همين‌سان، «تقوا» نيز که از ريشه «وقي» و «وقايه» است، در لغت به معناي حفظ و نگهدارندگي آمده (راغب اصفهاني، 1332ق، ص 888) و با چنين معنايي است که آية مبارکة «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» (تحريم: 6) به‌خوبي معنا مي‌شود: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست، نگه داريد!
    بنابراين مي‌توان گفت: «تقوا» و «عصمت» هر دو نگهدارنده هستند، بلکه دقيق‌تر آن است که بگوييم: بالاترين مرتبه نگهدارندگي دروني «عصمت» است. همچنين مي‌توان از عصمت به عنوان يک سلاح نگهدارنده تضميني ياد کرد که صاحبش را از وقوع در هلکات گناه نگه مي‌دارد. اين مدعا با توجه به ماهيت عصمت روشن مي‌گردد که همان باور و علم قطعي و مغلوب‌‌نشدني نسبت به حقيقت گناه و نتايج آن است، و با داشتن چنين علمي است که معصوم خود را از گناه نگه‌ مي‌دارد و صدور گناه از او ممتنع مي‌شود (طباطبائي، 1417ق، ج 2، ص 138ـ139؛ ج 17، ص 291؛ موسوي خميني، بي‌تا، ص 105ـ106).
    لازم به ذکر است اينکه ماهيت عصمت را علم حقيقي به گناه و نتايج آن دانستيم منافاتي با ديدگاه لطف يا ملکه‌انگارانه عصمت ـ که پيش‌تر از متکلمان نقل کرديم ـ ندارد. بدين‌بيان، آنچه به معصوم موهبت شده همان علمي است که از آن سخن به ميان آورديم. همچنين همين علم است که زمينه‌ساز ايجاد ملکه دوري از گناه در نفس معصوم مي‌شود، ولی متکلمان متقدم کمتر در مقام بيان تحليل چيستي آنچه به معصوم موهبت شده، يا چيستي آن ملکه بوده‌اند. وقتي از موهبتي ‌بودن عصمت سخن مي‌گوييم بدين‌معناست که خداوند متعال اين سلاح را به برخي افراد ـ که شايستگي برخورداري از اين سلاح را داشته‌اند ـ بخشيده است.
    با اين مقدمه، سراغ آيات و روايات می‌رویم تا پاسخ به پرسش اصلي را بيابيم. به نظر مي‌رسد نتوان از ادله عقلي براي تعيين دفعي يا تدريجي بودن موهبت عصمت بهره برد و عقل از داوري در اين‌‌باره ساکت است.
    چگونگي اعطاي موهبت عصمت در پرتو آيات و روايات
    در آيات نوراني قرآن کريم و سخنان پيشوايان راستين اسلام، حقيقتي فراتر از آنچه در سخنان متکلمان اماميه است، به چشم مي‌آيد.
    البته به نظر مي‌رسد در سخنان پيشوايان دين، حقيقت عصمت در دو سطح بيان شده است. به اين بيان از امام صادق توجه کنيد: «المَعصُومُ هُوَ المُمتَنِعُ بِاللهِ مِن جَميعِ مَحارِمِ الله و قالَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعالى: "وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ"»‏؛ معصوم كسي است كه به وسيله [با استعانت] خداوند، از تمام محارم الهي ممتنع مي‌شود و خداوند فرمود: «هركس به [ریسمان] خدا چنگ زده، به راه راست هدايت شده است» (صدوق، 1403ق، ص 132).
    براساس اين سخن، «معصوم» کسي است که به‌وسيله خداوند متعال از محارم الهي بازداشته مي‌شود. بنابراين، موهبتي ‌بودن عصمت امري مسلم و قطعي است. همچنين در ادامه، استناد به آية کريمة قرآن مجيد ـ «من يعتصم» ـ نشان از اختيار داشتن شخص معصوم دارد، هرچند دقيقاً نقش خدا و معصوم را در بازداشتن از گناه و در نهايت تبيين کامل حقيقت عصمت بيان نمي‌کند.
    ولي با جست‌و‌جو در قرآن مجيد و ديگر روايات، به آيات و رواياتي برمي‌خوريم که افزون بر آموزه موهبتي ‌بودن عصمت، چگونگي آن را نيز روشن مي‌سازد. در سورة «اسراء» چنين آمده است: «وَ إِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْترِىَ عَلَيْنَا غَيرَهُ وَ إِذًا لاَّتخَّذُوكَ خَلِيلا» (اسراء: 73)؛ نزديك بود آنها تو را (با وسوسه‏هاى خود) از آنچه بر تو وحى كرده‏ايم بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت، تو را به دوستى خود بر‌گزينند.
    اين آيه به صراحت پرده از اين واقعيت برمي‌دارد که مشرکان تصميم بر فريب‌دادن پيامبر اکرم داشتند و چيزي نمانده بود که رسول خدا فريب آنها را بخورد. اينجاست که آن شبهه مطرح مي‌شود که اگر پيامبر معصوم است، فريب‌خوردن او بي‌معنا مي‌شود. پس اگر او هم مي‌تواند در معرض فريب قرار گيرد، نشان مي‌دهد که بايد از ادعاي عصمت او هم دست برداشت.
    آيه بعدي به خوبي، هم چگونگي موهبتي ‌بودن عصمت را روشن مي‌سازد و هم پاسخ اين شبهه را مي‌دهد. در آية 74 سورة «اسراء» چنين مي‌خوانيم: «وَ لَوْلا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً» (اسراء: 74)؛ و اگر ما تو را ثابت‌قدم نمى‏ساختيم، نزديك بود به آنان تمايل پيدا كنى.
    براساس صريح اين آيه، تثبيت الهي موجب عدم تمايل پيامبر به پيشنهاد مشرکان شده و در نتيجه از اين مهلکه مصون و محفوظ مانده است.
    در حقيقت، خداوند متعال در اين لحظه خاص، عطيه‌اش را به رسولش ارزاني مي‌دارد و اين معنايش جز اين نيست که موهبت عصمت که در اين آيه با واژه «تثبيت» از آن تعبير شده است، دمادم و در لحظه به نبي داده مي‌شود. به ديگر سخن، خداوند متعال مراقبتي دائمي از نبي خود دارد. چنين نيست که او از ابتدا عطيه‌اي به نبي خود داده باشد و اين‌گونه کار را تمام کرده باشد.
    بنابراين اگر چنين نيست که خداوند عصمت را از ابتدا به پيامبر داده باشد، پيامبر نيز مي‌تواند در معرض فريب قرار گيرد. پس معصوم بودن او بدين‌معناست که او تحت مراقبت دائمي است و خداوند در لحظات خاص، عطيه خود را به وي ارزاني مي‌دارد. اين نکته از چشمان تيزبين علامه طباطبائي نيز دور نمانده و به اين حقيقت تصريح ‌کرده است:
    فإن من العصمة و التسديد أن يراقبهم الله سبحانه في أعمالهم و كلما اقتربوا مما من شأنه أن يزل فيه الإنسان نبّههم على وجه الصواب و يدعوهم الى السداد و التزام طريق العبوديۀ (طباطبائي، 1417ق، ج 10، ص237؛ نيز، ر.ک: گروهي از نويسندگان، 1412ق، ص 246).
    اين حقيقت در داستان حضرت يوسف روشن‌تر بيان شده است: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» (يوسف: 24).
    اين آيه به‌روشني در پي انتقال اين مفهوم است که وقتي حضرت يوسف در معرض گناه قرار گرفت، برهان الهي ـ با هر تفسيري که در نظر گرفته شود ـ براي او نمايانده شد و اينچنين بود که او از آن مهلکه نجات يافت.
    نکته مهم آنکه خداوند متعال در ادامه، تصريح مي‌فرمايد که يوسف از مخلصان است و مخلصان را اين‌گونه از مهلکه مي‌رهانيم. به ديگر سخن، چنين نيست که خداوند متعال يک‌بار عطيه‌اش را به نبي يا امام بدهد و او خود از آن بهره ببرد و خود را از گناه برهاند؛ خير، بلکه واقعيت آن است که خداوند باري تعالي دمادم و نيز به گاه بروز جولانگاه شيطان، در حال تثبيت بندگان مخلص خود است. سخني که قرآن کريم از زبان حضرت يوسف نقل مي‌کند دقيقاً منطبق بر انگاره‌اي است که از آن سخن به ميان آمد. ايشان در گفت‌وگوي خود با عزيز مصر پس از حضور وي در صحنه برخورد حضرت يوسف با زليخا مي‌فرمايد: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ» (يوسف: 53)؛ من هرگز خودم را تبرئه نمى‏كنم، كه نفس (سركش) بسيار به بدي‌ها امر مى‏كند، مگر آنچه را پروردگارم رحم كند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
    اين پيامبر الهي به‌روشني اعلام مي‌کند که آنچه موجب نجاتش از نفس اماره شده عنايت الهي است که در آنجا براي او چاره‌ساز گرديد، و اگر خداوند متعال از مراقبت خود نسبت به مخلصان دست بردارد آنها نيز در دامان شيطان خواهند افتاد.
    علامه طباطبائي به زيبايي در ذيل اين آيه مي‌فرمايد:
    اين آيه تتمه گفتار يوسف است، و آن را بدين‌ جهت اضافه كرد كه در كلام قبلي‌اش كه گفت: «انّي لم اخنه بالغيب»، بويى از استقلال و ادعاى حول و قوت مى‏آمد (يعنى: اين من بودم كه دامن به چنين خيانتى نيالودم) و چون آن جناب از انبياى مخلص و فرورفته در توحيد و از كسانى بوده كه براى احدى جز خدا حول و قوتى قائل نبوده‏اند، لذا فورى و تا فوت نشده، اضافه كرد كه آنچه من كردم و آن قدرتى كه از خود نشان دادم به حول و قوه خودم نبود، بلكه هر عمل صالح و هر صفت پسنديده كه دارم رحمتى است از ناحيه پروردگارم. و هيچ فرقى ميان نفس خود با ساير نفوس كه به حسب طبع «امارة بسوء» و مايل به شهوات است نگذاشت، بلكه گفت: من خود را تبرئه نمى‏كنم؛ زيرا نفس به طور كلى آدمى را به سوى بدى‏ها و زشتي‌ها وامى‏دارد، مگر آنچه كه پروردگارم ترحم كند (طباطبائي، 1374، ج 11، ص 269).
    اين حقيقت همان چيزي است که اميرمؤمنان به هنگام بيان حقوق امام بر امت آن را تأکيد فرموده است. ايشان مي‌فرمايند: «فَإِنِّي لَسْتُ‏ في نفسي بفوقٍ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَاآمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي» (نهج‌البلاغه، 1414، ص 335)؛ من خود را برتر از آنكه اشتباه كنم‏ و از آن ايمن باشم نمى‏دانم، مگر آنكه خداوند مرا حفظ فرمايد. پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگارى نيست.
    در اين بيان روشن، ايشان به اين نکته اشاره مي‌فرمايند که ايمن از خطا و گناه نيستند، مگر آنکه خداي سبحان ايشان را ياري دهد. مفهوم اين سخن جز اين نيست که اميرمؤمنان نيز بدون ياري خداوند متعال از خطا و گناه ايمن نيستند و اين ياري دمادم خداوند است که موجب ايمن‌ماندن از گناه مي‌شود.
    در پرتو چنين حقيقتي، مي‌توان به فهم بالاتري از سخنان امامان رسيد که از خداوند سبحان برای ايمن ‌ماندن از گناه طلب ياري مي‌کنند. امام سجاد در دعاي هفدهم از صحيفه سجاديه مي‌فرمايند:
    «اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَ كَيْدِهِ وَ مَكَايِدِهِ، وَ مِنَ الثِّقَةِ بِأَمَانِيِّهِ وَ مَوَاعِيدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَايِدِهِ وَ أَنْ يُطْمِعَ نَفْسَهُ فِي إِضْلَالِنَا عَنْ طَاعَتِكَ، وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِيَتِكَ، أَوْ أَنْ يَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا، أَوْ أَنْ يَثْقُلَ عَلَيْنَا مَا كَرَّهَ إِلَيْنَا» (صحيفه سجاديه، 1376، دعاي هفدهم)؛ بار خدايا! به تو پناه مى‏بريم از وسوسه‏هاى شيطان رجيم و كيدها و فريب‌هاى او. و به تو پناه مى‏بريم از دل بستن به تمناهاى او و وعده‏هاى او و فريب‌ها و دام‌هاى او. بار خدايا! به تو پناه مى‏بريم هرگاه شيطان طمع در آن ورزد كه ما را از طاعت تو منحرف کند و از براى خواري‌مان به راه معصيت تو كشاند و گناهانى كه در ديده ما بياراسته است ما را خوشايند بود و طاعاتى كه در دل ما ناخوش فرانموده است بر ما گران آيد.
    همواره اين پرسش مطرح بوده که اگر امامان معصوم هستند، سخناني از قبيل آنچه در دعاي هفدهم از صحيفه سجاديه مبني بر پناه ‌بردن به خدا از مکر شيطان آمده است چه معنايي دارد؟
    با توجه به آنچه گفته شد، مي‌توان چنين پاسخ داد که عصمت‌ داشتن امامان چيزي جز اين نيست که آنها همواره براي مصونيت از مکر شيطان رجيم، بايد به خداوند متعال پناه ببرند و هميشه به امداد الهي نيازمندند.
    ايشان در دعاي هشتم از صحيفه سجاديه نيز مي‌فرمايند:
    «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ، وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ، وَ مَلَكَةِ الْحَمِيَّةِ وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَى، وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَى، وَ سِنَةِ الْغَفْلَةِ، وَ تَعَاطِي الْكُلْفَةِ، وَ إِيثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ، وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ، وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَةِ، وَ اسْتِكْبَارِ الطَّاعَةِ.... وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ سُوءِ السَّرِيرَةِ، وَ احْتِقَارِ الصَّغِيرَةِ، وَ أَنْ يَسْتَحْوِذَ عَلَيْنَا الشَّيْطَانُ، أَوْ يَنْكُبَنَا الزَّمَانُ، أَوْ يَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسرَافِ، وَ مِنْ فِقْدَانِ الْكَفَافِ وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ، وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الْأَكْفَاءِ، وَ مِنْ مَعِيشَةٍ فِي شِدَّةٍ، وَ مِيتَةٍ عَلَى غَيْرِ عُدَّةٍ» (همان، دعاي هشتم).
    امام در اينجا از رذایلی مانند حرص، خشم، حسد، کمبود صبر، شهوت، غيرت نابجا، پيروي از هواي نفس و مخالفت از هدايت الهي، ترجيح باطل بر حق، اصرار بر گناهان، کوچک‌ شمردن گناه، و غلبۀ شيطان به خدا پناه مي‌برد. اما به راستي اگر امام معصوم بوده و خداوند سبحان اين ملکه را به امام ارزاني داشته باشد، آيا اين سخنان حقيقي و معنادار خواهند بود؟ به نظر مي‌رسد پاسخ منفي باشد؛ اما با تطبيق انگاره ادعایی بر اين عبارات، معناي ديگري از آن دریافت مي‌شود؛ اینکه عصمت موهبتي نيست که يک‌بار به نبي يا امام داده شود و آنگاه او خود از آن استفاده کند و گناه کند. خير، «عصمت» به معناي نگهداري دمادم و پيوسته خداوند از نبي يا امامي است که شايستگي این نگهداري را پيدا کرده است. ازاين‌رو، امام هرگز از گناه ايمن نيست، مگر آنکه خداوند سبحان او را در هر لحظه حفظ نمايد.
    امام سجاد در فراز ديگر دعاي هشتم از صحيفه سجاديه سخني ديگر دارد که مؤيد انگاره يادشده است. ايشان مي‌فرمايد: «وَ نَعُوذُ بِكَ مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَى، وَ الْمُصِيبَةِ الْكُبْرَى، وَ أَشْقَى الشَّقَاءِ، وَ سُوءِ الْمَآبِ، وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ، وَ حُلُولِ الْعِقَابِ»؛ بار خدايا، به تو پناه مى‏بريم از بزرگ‌ترين حسرت و گران‏ترين مصيبت و بدترين شوربختي‌ها و بدسرانجامى و محروم شدن از ثواب آخرت و گرفتار شدن به عقاب روز رستاخيز.
    ممکن است این پرسش مطرح شود که وقتي کسي از گناهان معصوم است، چه دليلي دارد که نگران حسرت روز قيامت، سوء عاقبت، محروميت از ثواب الهي و يا افتادن در جهنم باشد؟ امام در تمام اين امور خود را به خداوند متعال واگذار مي‌کند و به او پناه مي‌برد و اين معنايش جز اين نيست که امام آنگاه از گناهان معصوم است که دمادم و همواره تحت حمايت و عنايت خداوند سبحان باشد.
    ايشان در دعاي چهل و هشتم عبارت صريح‌تري را بيان مي‌فرمايد: «وَ أَسْتَعْصِمُكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اعْصِمْنِي، فَإِنِّي لَنْ أَعُودَ لِشَيْ‏ءٍ كَرِهْتَهُ مِنِّي إِنْ شِئْتَ ذَلِكَ»؛ از تو خواهم كه مرا از گناه مصون دارى، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا از گناه مصون دار، كه اگر مشيّت تو باشد هرگز به‌كارى كه تو آن را نپسندى بازنگردم (همان، ص 240).
    در اين عبارت، امام از خداوند متعال مي‌خواهند که او را حفظ فرمايد و آنگاه تصريح مي‌فرمايند که اگر خدا ایشان را حفظ کند، هرگز کاري که خدا دوست ندارد، از امام صادر نمي‌شود. اين بدان ‌معناست که امام همواره نيازمند حفظ الهي است. اين همان باوري است که شيخ مفيد به اختصار از آن ياد کرده است. وي مي‌نويسد: «و لم يزل موفقاً مثبتاً محروساً بالعصمۀ و التأييد»؛ پيامبر به سبب عصمت و تأييد الهي همواره از جانب خداوند مورد توفيق و تثبيت و نگهداري بود (مفيد، 1413ق ـ ج، ص 108).
    نتيجه‌گيري
    از آنچه گفته شد، نتايج ذیل به‌دست مي‌آيد:
    يک. متکلمان در تبيين حقيقت عصمت از گناه رويکردهاي متفاوتي دارند.
    دو. عمدۀ متکلمان عصمت را لطف و موهبتي الهي دانسته‌اند که خداوند متعال آن را به بندگان برگزيده‌اش ارزاني داشته است.
    سه. برخي از متکلمان با رويکردي فيلسوفانه، «عصمت» را ملکه‌اي نفساني مي‌دانند که با وجود آن، معصوم از گناه بازداشته مي‌شود.
    چهار. برخي از متکلمان به جمع ميان دو رويکرد گذشته پرداخته و عصمت را ملکه‌اي دانسته‌اند که از جانب خداوند متعال به انسان‌هاي خاص داده شده است.
    پنج. پرسش بنيادين در اين ميان آن است که آيا عصمت˚ امري است که خداوند متعال يک‌بار آن را به بنده خاصش داده و او خودمختارانه از آن بهره مي‌برد و از گناه پرهيز مي‌کند؟ يا آنکه عصمت˚ امري است که دمادم به بنده خاصش داده مي‌شود؟ به نظر مي‌رسد عبارات متکلمان در مقام پاسخ به اين پرسش نيست.
    شش. با تأمل در آيات و روايات مي‌توان به اين نتيجه رسيد که عصمت امري است که دمادم از سوي خداوند متعال به بندگان خاصش عطا مي‌شود.

     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1414ق، قم، هجرت.
    • صحيفه سجاديه، 1376، قم، الهادی.
    • ابن‌فارس، احمدبن زکریا، 1991م، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالحیل.
    • ابن‌‌مخدوم حسيني، ابوالفتح، 1368، مفتاح الباب در الباب الحادي عشر مع شرحيه، تحقيق مهدي محقق، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • ابن‌منظور، محمدبن مکرم، 1995م، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
    • ابن‌‌نوبخت، ابراهيم، 1413ق، الياقوت في علم الکلام، قم، کتابخانۀ آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • استرآبادي، محمدجعفر، 1382، البراهين القاطعة في شرح تجريد العقايد، تحقيق مرکز مطالعات و تحقيقات اسلامي، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
    • بحراني، ميثم‌بن علي، 1406ق، قواعد المرام في علم الکلام، تحقيق سيداحمد حسيني، قم، کتابخانه آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • ـــــ ، 1417ق، النجاة في القيامة، قم، مجمع الفکر الاسلامي.
    • جوهری، اسماعیل‌بن حماد، 1990م، الصحاح، تاج العلة و صحاح العربیة، بیروت، دارالملایین.
    • حلي، حسن‌بن ‌يوسف مطهر، 1365، باب حادي عشر، تهران، موسسۀ مطالعات اسلامي.
    • راغب اصفهانی، حسین‌بن محمد، 1332، المفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبة المرتضویه.
    • زبیدی، محمدمرتضی، بي‌تا، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار المکتبة الحیاة.
    • صدوق، محمدبن‌علي، 1403ق، معاني الاخبار، قم، جامعة مدرسين.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • ـــــ ، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • طوسي، محمدبن ‌حسن، بي‌تا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • طوسي، نصيرالدين، 1335، فصول، ترجمة محمدبن ‌علي گرگاني استرابادي، تهران، دانشگاه تهران.
    • ـــــ ، 1405ق، تلخيص المحصل المعروف بنقد المحصل، بيروت، دار الاضواء.
    • علم‌الهدي، علي‌بن ‌حسين، 1403ق، الامالي، تحقيق سيدمحمد بدرالدين النعساني الحلبي، قم، کتابخانۀ آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • ـــــ ، 1405ق، الرسائل، قم، دارالقرآن الکريم.
    • فاضل مقداد، مقدادبن عبدالله، 1405ق، ارشاد الطالبين الي نهج المسترشدين، تحقيق سيدمهدي رجائي، قم، کتابخانه آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • ـــــ ، 1417ق، النافع يوم الحشر في شرح باب حادي عشر، بيروت، دار الاضواء.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1405ق، العين، قم، هجرت.
    • فیومی، احمدبن محمد، 1405ق، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، هجرت.
    • گروهي از نويسندگان، 1412ق، الامامۀ و الولايۀ في القرآن الکريم، قم، دار القرآن الکريم.
    • لاهيجي، عبدالرزاق، 1372، سرمايۀ ايمان در اصول اعتقادات، تصحيح صادق لاريجاني، تهران، الزهراء.
    • مفيد، محمدبن ‌محمدبن نعمان، 1413ق ـ الف، اوائل المقالات، قم، كنگرة شيخ مفيد.
    • ـــــ ، 1413ق ـ ب، تصحیح الاعتقاد، قم، كنگرة شيخ مفيد.
    • ـــــ ، 1413ق ـ ج، المسائل العکبريه، قم، كنگرة شيخ مفيد.
    • موسوي خميني، سيدروح‌الله، بي‌تا، تفسير سورۀ حمد، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاریاب، محمدحسین.(1401) تحلیل چگونگی اعطای عصمت از جانب خدا به پیامبران و امامان(ع) بر مبنای آیات و روایات. دو فصلنامه معرفت کلامی، 13(1)، 127-140

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدحسین فاریاب."تحلیل چگونگی اعطای عصمت از جانب خدا به پیامبران و امامان(ع) بر مبنای آیات و روایات". دو فصلنامه معرفت کلامی، 13، 1، 1401، 127-140

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاریاب، محمدحسین.(1401) 'تحلیل چگونگی اعطای عصمت از جانب خدا به پیامبران و امامان(ع) بر مبنای آیات و روایات'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 13(1), pp. 127-140

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاریاب، محمدحسین. تحلیل چگونگی اعطای عصمت از جانب خدا به پیامبران و امامان(ع) بر مبنای آیات و روایات. معرفت کلامی، 13, 1401؛ 13(1): 127-140