معرفت کلامی، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 29، پاییز و زمستان 1401، صفحات 89-106

    تبیین قلمرو دین از منظر اصول کافی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ حمیدرضا رمضانی درح / کارشناس ارشد فلسفة دین مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / hamidrez1404@chamail.com
    رضا کشاورز سیاهپوش / دانشجوی دکتری کلام مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / siahpoosh.1404@yahoo.com
    صفدر الهی راد / استادیار گروه کلام و فلسفه دین مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / elahi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    یکی از مباحث کلامی که در دوران متأخر تحت تأثیر فرهنگ جدید غربی بیش ازپیش به آن پرداخته شده، مسئلۀ «قلمرو دین» است. بحث قلمرو دین از آن رو مهم است که می تواند به روشنی در فهم متون دینی ما را یاری کند و قرینه ای برای فهم صحیح ما از دین محسوب شود. در این مقاله تلاش شده است تا رویکرد یکی از جوامع مهم روایی شیعه، یعنی کتاب شریف «اصول کافی» به موضوع «قلمرو دین» با روش گردآوری خانوادۀ حدیثی بررسی شود. براساس این روش، از کنار هم قرار دادن مجموع روایات هم مضمون در اصول کافی مطابق یک معیار کلی، «گستره‌ی حضور دین در عرصه های مختلف زندگی بشر تا جایی است که با سعادت نهایی انسان گره خورده باشد». بیان این نکته حائز اهمیت است که در نوشتار پیش رو امکان بررسی قلمرو دین از منظر درون دینی مفروض گرفته شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Explanation of the Realm of Religion from the Perspective of ‘Osul al-Kafi’
    Abstract: 
    One of the contemporary theological topics debated, under the influence of the new western culture, is the issue of "the realm of religion". This discussion is important because it can clearly help us understand religious texts and is an evidence for the correct understanding of religion. I have studied the approach of one of the important Shi’ite collection of traditions, i.e. the noble book ‘Usul al-Kafi’, regarding "the realm of religion", by compiling hadith groups. Putting together all the traditions of ‘Usul al-Kafi’ with the same subject according to a general standard, I have found that " the interference of religion in different fields of human life is to the extent that it is tied to the ultimate prosperity of human". It is important to consider that examining the domain of religion from an intra-religious perspective is assumed to be possible.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    مسئلۀ قلمرو دين به‌دنبال پاسخ به اين پرسش است که يک دين چه مطالب و علومي را حتماً بايد در خود جاي دهد و پيرامون آنها سخن بگويد؛ يعني مسائلي که يک دين به‌عنوان «دين» بايد به آنها بپردازد. البته ممکن است يک دين يا پيامبر، اموري را براي گره‌گشايي از نيازهاي مردم بيان کنند؛ اما بايد توجه کرد که آيا همۀ آنچه يک پيامبر الهي در دوران حيات خود بيان فرموده، لزوماً از جايگاه نبوت وي بيان شده است؟ يا ممکن است براي رفع نياز پيروان خود و با استفاده از علم الهي به ايراد سخناني پرداخته باشد؟
    هنگامي که تعريف صحيحي از قلمرو دين ارائه شود، مي‌توان توقع درست و بجايي از يک شريعت داشت و امور جامعه را به‌طور صحيح برنامه‌ريزي و اداره کرد. براي مثال، وقتي گفته شود: «دين مکلف است که تمام امور مربوط به زندگي دنيوي و سعادت اخروي انسان‌ها را بيان کند»، چنين انتظار مي‌رود که هر امري را بتوان در متن دين ـ که در اسلام، قرآن کريم و روايات معصومان است ـ يافت و اين متن بايد متضمن تأييدي و احياناً انکار و ردي در مورد هر نظريۀ جديد علمي باشد. در مقابل، مي‌توان بر اين باور بود که «بر دين لازم است هر آنچه برای رساندن آحاد بشر به سعادت اخروي ضروري است، بيان کند». طبق ديدگاه اخير، حدود وحي مشخص مي‌شود؛ بنابراين هر آنچه پيامبر بيان می‌فرماید، لزوماً مسئلة ديني نیست و چنين نيست که نيازهاي انسان در تمام ساحت‌هاي فردي و اجتماعي، حتي در ابعاد غيرارزشي را بتوان در دين و کتب ديني يافت. ازهمين‌روست که برخي مفسران قرآن کريم آيات 3و4 سورة «نجم» را ـ که به وحي بودن تمام سخنان پيامبر اشاره دارد ـ محدود به دعوت الهي ايشان و به‌ويژه قرآن کريم دانسته‌اند (طباطبائي، بي‌تا، ج 19، ص 27؛ مکارم شيرازي و ديگران، 1374، ج 22، ص 480ـ481).
    همان‌طورکه در تبيين مسئلۀ قلمرو دين اختلاف‌نظرهايي وجود دارد، در پاسخ به اينکه چگونه مي‌توان قلمرو دين را مشخص کرد نيز آراي متعددي ارائه شده است (ر.ک: رباني گلپايگاني، 1393، ص 109ـ127؛ ر.ک: خسروپناه، 1390، ص 79ـ90): برخي صرفاً عقل را تعيين‌کنندۀ محدودة دين می‌دانند و معتقدند که بعد از تعيين قلمرو دين به‌وسيلۀ عقل، مي‌توان به فهمي درست از متون ديني دست يازيد (مصباح يزدي، 1392، ص 105)؛ در مقابل، عده‌اي بر اين باورند که تنها متون ديني مي‌توانند از پس اين مهم بر آيند (کريمي، 1383، ص 368ـ369)؛ و گروهي ديگر به‌منظور تعيين قلمرو دين، هم‌زمان به‌سراغ عقل و متن ديني رفته‌اند (جوادي آملي، 1389، ص 80ـ81).
    به‌هرحال و فارغ از هر قضاوتي، اين بحث مهم است که از خود متون ديني دراين‌باره چه برداشتي مي‌توان داشت و آيا اساساً چنين انتظاري از متون ديني معقول است؟ ازاين‌رو پژوهش حاضر هم‌راستا با برخي انديشمندان، به‌منظور ارائة پاسخ به جست‌وجو در متون ديني پرداخته است. البته در بیشتر اين کاوش‌هاي نقلي، توجه به آيات قرآن و تفاسير قرآني مدنظر بوده است و گرچه به احاديث و سيرۀ معصومان نيز اشاراتي شده، ولي تقريباً هيچ بررسي مجزايي در اين زمینه در روايات و منابع اصيل روايي (خصوصاً کتب اربعه و به‌ويژه کتاب شريف کافي) صورت نگرفته است. ازاين‌رو نوشتار پيش‌رو‌ به تبيين قلمرو دين از منظر روايات اصول کافي مي‌پردازد و در اين راستا به رواياتی که ناظر به بحث فلسفۀ ديني در باب تبيين قلمرو دين هستند، مانند روايات باب فلسفة نزول قرآن يا بعثت انبيا، پرداخته خواهد شد.
    دربارة ضرورت اين کار، مي‌توان مواردي از اين دست را برشمرد: اولاً همواره براي بررسي هر نزاع و بحثي در خصوص يک دين، لازم است بدانيم که نظر منابع آن دين دربارۀ مسئلۀ مورد نزاع چيست؟ به‌عبارتي لازم است ملاحظه شود که آيا متون يک دين مستقلاً پاسخي به دغدغه‌هاي بشري حول آن دين داده‌اند يا خير؟ ثانياً ازآنجاکه کار مستقل روايي در اين سطح انجام ‌نشده است، اين اثر مي‌تواند دريچه‌اي براي ورود به مباحث مختلف به اين سبک باشد؛ ثالثاً مراجعة منسجم و هدفمند به مجموعه‌هاي کامل روايي‌اي که از اعتبار کافي نيز برخوردارند، از کلي‌گويي، مبهم‌نمايي و استنادات ناقص به تعدادي از احاديث جلوگيري مي‌کند.
    ازاين‌رو مي‌توان به‌طورکلي وجه نوآوري اين کار را در«بررسي قلمرو دين با مراجعه به يک منبع معتبر روايي» دانست.
    مقالۀ پیش‌رو در سه بخش به بررسي بحث «قلمرو دين» خواهد پرداخت:
    ـ پيش‌نيازهاي ورود به بحث (مباحثي چون مفهوم‌شناسي و ضرورت تشکيل خانوادۀ حديثي)؛
    ـ تبيين قلمرو دين از منظر روايات اصول کافي؛
    ـ خاتمه (جمع‌بندي نهايي پژوهش).
    1. پيش‌نيازهاي ورود به بحث
    1ـ1. مفهوم‌شناسي
    در اين خصوص به تبيين معناي دو واژة دين و قلمرو دين خواهيم پرداخت.
    1ـ1ـ1. مفهوم‌ دين
    با توجه به تعاريف متفاوتي که از دين ارائه شده است، امکان دستيابي به تعريف واحد و مشترک از دين غيرممکن مي‌نمايد (رک: رباني گلپايگاني، 1393، ‌ص 23ـ40؛ ر.ك: مصباح يزدي، 1392، ص 80ـ105؛ ر.ک: خسروپناه، 1390، ص 45ـ60)؛ اما برخي از اين تعاريف، به‌ويژه تعاريف ناظر به هدف را مي‌توان مستقيماً مرتبط با مسئلۀ قلمرو دين دانست. سه دسته تعريف از دين که در ذيل مي‌آيد، براساس سه ديدگاه مختلف در مسئلۀ قلمرو دين است:
    تعاريف دستۀ اول: «دين» صرفاً نوعي ارتباط با امري قدسي است يا نهايتاً برنامه‌اي براي سعادت اخروي فردي است (براي نمونه: بازرگان، 1377، ص 60ـ66)؛
    تعاريف دستۀ دوم: «دين» برنامه‌اي کامل و جامع است که همۀ ساحت‌هاي معرفتي بشر را پوشش مي‌دهد و با عمل به اين برنامۀ جامع و کامل است که انسان از گمراهي نجات می‌یابد و به سعادت ابدي مي‌رسد (ر.ک: تبريزيان، 1423ق، ‌ص 65ـ67)؛
    تعاريف دستۀ سوم: «دين» برنامۀ سعادت حقيقي انسان است و هر آنچه به اين سعادت مربوط مي‌شود، در برنامۀ دين موجود است؛ به‌طوري‌که کمتر از اين حد، نقض غرض بوده و محال است؛ و بيش از آن نيز ـ گرچه محال نيست ـ ضرورت ندارد (مصباح يزدي، 1392، ص 105).
    جمع‌بندي: وجه مشترک هر سه ديدگاه اين است که وجود دين و راه فراعادي را براي سعادت انسان ضروري مي‌دانند و وجه افتراقشان در حدود و ثغور سعادت و راه رسيدن به آن است. ازاين‌رو منظور از دين در اين مقاله، همين وجه مشترک است. به‌عبارتي، منظور ما از دين، همان «برنامۀ سعادت بشر» است که حدود و ثغور آن، در ضمن بحث روشن خواهد شد. البته بعد از بررسي روايات موردنظر در اصول کافي، يکي از ديدگاه‌هاي یادشده تأييد خواهد شد.
    2ـ1ـ1. مفهوم‌شناسي قلمرو دين
    منظور از «قلمرو دين» در اين پژوهش، همان محدودۀ ورود دين در ساحت‌هاي مختلف زندگي بشر است؛ به اين بيان که چه نوع معارفي بايد تحت پوشش اين سعادت‌نامه باشند. اينک براي تبييني بهتر، به قلمروشناسي دين در تعاريفي که از دين ارائه شد، مي‌پردازيم.
    براساس تعريف اول، محدودۀ ورود دين فقط امورِ فردي ناظر به سعادت اخروي است و بر مبناي تعريف دوم، محدودۀ ورود دين، همۀ ساحت‌هاي زندگي بشري است؛ اما بر طبق تعريف سوم، محدودۀ ورود دين، مسائل ضروري مربوط به سعادت حقيقي دنيوي و اخروي انسان است؛ ازاين‌رو این تعریف، دخالت دين در عرصه‌هاي مختلف فردي، اجتماعي و هنجاري و توصيفي را تا جایي که به سعادت حقيقي انسان و کمال نهایي وي گره خورده باشد، لازم مي‌داند.
    بنابراين، مقصود از قلمرو دين ميزان ورود و حضور دين در ساحت‌هاي مختلف زندگي بشري است. ازاين‌رو تحقيق پيش‌رو با توجه به تعريفي که از دين ارائه شد، به‌سراغ کتاب شريف کافي رفته است و گسترۀ دين را از منظر روايات اين کتاب شريف بررسي مي‌کند.
    2ـ1. ضرورت و چگونگي تشکيل خانوادۀ حديثي
    ازآنجاکه عصمت، حکمت اهل‌بيت عصمت و طهارت در مباحث کلامي ثابث شده است، ضروري است در هر بحثي که به روايات معصومان مراجعه مي‌شود، گروهي از احاديث هم موضوع، کنار هم مشاهده گردد تا مقصود اهل‌بيت در مورد آن موضوع خاص، به‌طور کامل و صحيح فهم گردد. به اين گروه از احاديث در اصطلاح علم حديث «خانوادۀ حديثي» مي‌گويند و طريقۀ شکل‌دهي آن ـ همان‌طور که اشاره شد ـ به اين صورت است که احاديث هم‌راستا با موضوع مورد بحث، کنار هم آورده مي‌شود و از اين رهگذر مقصود اصلي معصومان روشن مي‌گردد. خانواده‌هاي حديثي را با لحاظ ميزان نزديکي و دوري احاديث به مضمون مورد بحث به خانواده‌هاي کوچک (نزديک‌تر) و بزرگ (دورتر) تقسيم مي‌نمايند (مسعودي، 1396، ص 148ـ153).
    احاديث کتاب شريف اصول کافي هم براين‌اساس باب‌بندي شده است (همان).
    نوشتۀ حاضر نيز، براي شروع تحقيق در احاديث اصول کافي، براساس سوال اصلي مقاله به سراغ گروهي از احاديث مرتبط با موضوع رفته است. سپس اين خانوادۀ بزرگ را حسب سؤالات فرعي به خانواده‌هاي کوچک‌تر تقسيم نموده است. ازهمين‌رو در ادامۀ، اين مقاله با چهار گروه از خانوادۀ حديثي مرتبط با قلمرو دين مواجه مي‌شود و تلاش دارد با استفاده از همين چهار گروه به تبيين قلمرو دين براساس روايات اصول کافي بپردازد.
    نکتۀ 1: در اين مقاله در بحث اعتبار احاديث به مضمون کلام صاحب اثر در مقدمۀ اصول کافي که فرمود تمام هم و غمش در ارائۀ احاديث معتبر بوده است، اعتماد شده است.
    نکتۀ 2: در موارد ضروري، متن اصلي احاديث ذکر شده است تا خوانندگان محترم به راحتي بتوانند در مورد برداشت‌هاي اين تحقيق قضاوت درست داشته باشند.
    نکته 3: در اين مقاله سعي شده علاوه بر استفاده از متن اصلي اصول کافي به ترجمه‌هاي متعدد و برخي شروح مراجعه شود تا در مرحلۀ فهم حديث تا حد ممکن از سوء‌برداشت جلوگيري به عمل آيد.
    2. تبيين قلمرو دين از منظر روايات اصول کافي
    به‌عبارت‌ديگر، طبق روايات اصول کافي، «ما من شأنه أن يقوله النبي و الإمام و الکتاب» چيست؟
    روش کار در اين مرحله بدین شرح است: روايات در چهار گروه کلي دسته‌بندي مي‌شوند؛ به اين صورت که هر گروه با عنوان مناسبي که از روايات ذيل آن گروه به‌دست آمده است، از گروه ديگر جدا مي‌شود؛ سپس تا حد ممکن، روايات ذيل هر گروه نيز با دسته‌بندي منظمي ارائه مي‌گردد تا مقصود روايات بهتر فهم شود. همچنين پس از بيان هر روايت، برداشت نگارندگان از آن روايت ذکر می‌گردد و سپس در پايان هر گروه، جمع‌بندي‌ آن گروه ارائه مي‌شود و نهايتاً در پايان اين مرحله، ارزيابي نهايي ارائه خواهد شد.
    1ـ2. گروه اول
    گروه اول رواياتي هستند که يکي از شئون کتاب و سنت را «آشنا کردن مردم با حلال و حرام الهي» بيان مي‌کنند:
    1. امام صادق فرمودند: «همواره در زمين، حجت خدا وجود دارد که حلال و حرام را تعريف مي‌کند و مردم را به راه خدا فرامي‌خواند» (کليني، 1388، ج 2، ص 35). براساس اين روايت، فلسفۀ وجود معصومان در روي زمين، بيان حلال و حرام الهي است که به‌واسطۀ آن، مردم به‌سوي خدا هدايت مي‌شوند.
    2. منصوربن‌حازم مي‌گويد:
    به امام صادق گفتم: خداوند بزرگ‌تر و گرامي‌تر از آن است که به‌واسطة آفريدگانش شناخته شود؛ بلکه آفريدگان به‌واسطۀ خداوند شناخته مي‌شوند. فرمود: راست گفتي. گفتم: هرکس دانست که پروردگاري دارد، بايد بداند که آن پروردگار خشنودي و خشم دارد؛ و خشنودي و خشم او را نتوان شناخت، مگر به‌واسطۀ وحي... . امام فرمود: خدايت رحمت کند (که خوب استدلال کرده‌اي) (همان، ج ‏2، ص 13).
    این روايت گزارش مناظره‌اي به امام است که در آن، فلسفة بعثت انبيا «بيان خشنودي و سخط خداوند» عنوان شده است که امام صادق آن را تأييد مي‌فرمایند.
    3. امام صادق فرمودند: «دربارۀ ما بايد در حد بيان حلال و حرام متوقف شد؛ اما اعتقاد به نبوت ما جایز نيست» (همان، ج ‏2، ص 245). حسب اين روايت نيز يکي از شئون مهم معصومان که با تأکيد هم آمده، بيان حلال و حرام الهي است.
    4. امام صادق فرمودند: «دربارة همۀ مسائلي که انسان با آن مواجه مي‌شود، حکمي از کتاب و سنت وجود دارد» (همان، ج 1، ص 149). اين عبارت به‌روشني بيان مي‌کند که همۀ امور نزد پروردگار عالم داراي حکمي از احکام پنج‌گانه‌اند و به همين دليل در انجام هر امري ابتدا بايد به حکم آن امر توجه کنيم تا مرتکب خلافي نشويم.
    جمع‌بندي: آنچه از مجموع روايات بالا به‌دست مي‌آيد، اين‌گونه قابل بيان است:
    اولاً يکي از شئون بسيار مهمي که ضرورت دارد در کتاب و سنت معصومان بيان شود، «ابلاغ، بيان و تبيين احکام الهي»، يا به‌عبارت مختصر، «بيان حلال و حرام الهي» است؛
    ثانياً براساس اين روايات، هر فعل اختياري انسان مشمول رضايت يا غضب الهي است (از تقابل بين مفهوم رضايت و سخط در روايت مي‌توان چنين برداشتي داشت که منظور از رضايت، مفهوم عامي است که شامل موارد اباحه هم مي‌شود). ازاين‌رو نگاه هنجاري به افعال اختياري انسان، ضروري است. در اينجا براي روشن شدن بحث، لازم است که تفاوت بُعد هنجاري امور از بُعد توصيفي آنها را در ضمن مثالي توضيح دهيم: اینکه در ديني گفته مي‌شود از راه حلال کسب روزي کنيد و لقمۀ حلال بخوريد، به اين معنا نيست که دين لزوماً خود عهده‌دار بيان روش تهيۀ غذا و نان باشد؛ بلکه فقط حدود شرعي آن را بيان می‌کند و مسائلی نظير اينکه از کدام زمين گندم درو کنيم يا خود آن گندم را چگونه به‌دست آوريم و در چه نوع تنوري و با چه شرايطي به طبخ نان بپردازيم، از قلمرو دستورها و فرامين ديني خارج است؛
    ثالثاً بنا بر دو مقدمۀ قبل، هر مکلفي هرگاه بخواهد دست به انجام فعلي بزند، حتماً بايد توجه داشته باشد که آن فعل در دامنۀ رضايت الهي بوده و از سخط خداوند دور باشد.
    2ـ2. گروه دوم
    گروه دوم رواياتي هستند که به دسته‌بندي محتواي قرآن پرداخته‌اند:
    1. اميرمؤمنان علي فرمودند: «قرآن در سه بخش نازل شده است که يك بخش آن دربارة ما و دشمنان ماست و بخش ديگر دربارة سنت‌ها و امثال و بخش سوم دربارة واجبات و احكام است» (کليني، 1388، ج 5، ص 563). چنان‌که از اين‌ روايت به‌دست مي‌آيد، امام در مقام بيان محتواي قرآن است و بااين‌حال به‌جز سه چيز نفرموده، که آن سه عبارت‌اند از:
    الف) بيان فضايل و ويژگي‌هاي اهل‌بيت و توصيف دشمنان ايشان؛
    ب) بيان سنت‌هاي الهي و برخي از وقايع گذشتگان؛
    ج) بيان واجبات و محرمات الهي.
    2. امام صادق فرمودند: «قرآن به چهار بخش نازل شده است: يك‌چهارم حلال، يك‌چهارم حرام، يك‌چهارم سنت‌ها و احكام، و يك‌چهارم اخبار گذشتگان و آيندگان شما و آنچه دربارة رفع اختلاف ميان شماست» (همان، ج 5، ص 563). در اين روايت نيز گرچه به‌جاي تقسيم سه‌گانة محتواي قرآن، تقسيمي چهارگانه ارائه شده است، ولي با اندکي دقت معلوم مي‌شود که بازگشت اين چهار قسم، به همان سه قسم روايت اول است و امام با اينکه در مقام بيان بوده‌اند، بجز امور اعتقادي، بيان سنن الهي و بيان حلال و حرام، امور ديگري را جزء محتواي قرآن معرفي نفرموده‌اند.
    3. امام باقر فرمودند: «قرآن بر چهار بخش نازل شده است: يك‌چهارم دربارة ما، يك‌چهارم دربارة دشمن ما، يك‌چهارم سنن و امثال، و يك‌چهارم فرایض و احكام است» (همان، ج 5، ص 563). به‌دليل مشابهت این روایت با روایت پیشین، همان بيان قبلی در اينجا تکرار مي‌شود.
    4. امام صادق فرمودند: «همانا اين قرآن (كتابى) است كه در آن است جايگاه نور هدايت و چراغ‌هاى شب تار. پس شخص تيزبين بايد كه در آن دقت كند و براى پرتوش نظر خويش را بگشايد؛ چراكه انديشه كردن زندگانى دل بيناست؛ چنان‌كه هر کس جوياى روشنى است، در تاريكى‏ها به‌سبب نور راه پيمايد» (کليني، 1369، ج 4، ص 400). همان‌گونه‌که از اين‌ روايت به‌دست مي‌آيد، افزون بر آنکه قرآن کريم بارها به‌طور مستقيم و غيرمستقيم خود را کتاب هدايت معرفي کرده است (ر.ک: بقره: 2و185؛ آل‌عمران: 3و4؛ آل‌عمران: 138؛ مائده: 44و46؛ نحل: 89 و...)، امامي هم که خود قرآن ناطق است، شأن قرآن را «هدايتگري در پيمودن مسير سعادت» معرفي مي‌کند.
    5. امام صادق فرمودند:
    یکی از سفارش‌های اميرالمؤمنين به اصحابش اين است: بدانيد كه قرآن هدايت شب و روز است (يعنى در همة احوال و اوقات)؛ و نور شب تاريك است، براى هر سختى و نيازى (راه نجات را در گرفتارى و بلا نشان دهد)؛ پس چون بلایى فرارسد، اموال خود را سپر جانتان سازيد و چون حادثه‏اى پيش آمد (كه مربوط به امر دين است و جز با دادن جان مرتفع نشود)، جان خود را فداى دينتان كنيد؛ و بدانيد كه هلاك‌شده كسى است كه دينش تباه شود و غارت‌زده كسى است كه دينش را بربايند. همانا پس از رسيدن به بهشت، نيازى نيست و بعد از دوزخ، بى‏نيازى نيست (هر كه در دنيا عمل صالح كند و مستوجب بهشت شود، فقير و نيازمند نيست؛ هرچند دست‌تنگ و گرفتار باشد؛ و كسى كه خود را مستوجب دوزخ سازد، بى‏نيازى ندارد؛ هرچند ثروتمند و مرفه باشد). اسير دوزخ آزاد نشود و نابينايش بهبودى نيابد (کليني، 1375، ج 4، ص 637).
    برداشت: همان‌طورکه از اين‌ روايت فهميده مي‌شود، امام قرآن را کتاب هدايت و نوري در شب تاريک براي هر سختي و نيازي معرفي مي‌کند. البته به قرينۀ قبل و بعد ـ به‌ویژه بياني که حضرت در آخر روايت دربارة بهشت و جهنم مي‌آورد ـ روشن است که منظور از «هر سختي و نياز»، سختي و نيازي است که در امور مربوط به سعادت اخروي دخيل است. اين نوع استفاده از الفاظ عام و کلي، در خطابات عرفي بسيار اتفاق مي‌افتد؛ تنها به اين نکته بايد توجه کرد که هر عام و مطلقي را بايد متناسب با سياق آن در نظر گرفت. اين دقت را در اصطلاح علم بلاغت، «رعايت مقام تخاطب» مي‌گويند؛ درست مثل آنکه کسي به فروشگاه لباس مي‌رود و فروشنده مي‌گويد هرچه بخواهيد، اينجا موجود است.
    اين روايت، همچنين بر اين دلالت دارد که امور مربوط به هدايت، «دين» شمرده مي‌شود؛ آنجا که حضرت پس از معرفي قرآن به‌عنوان کتاب هدايت، در همان سياق امر مي‌کند که جانتان را فداي دينتان کنيد.
    6. ابي‌بصير گويد:
    خدمت امام صادق رسيدم و عرض‏كردم: فدايت شوم؛ مى‏خواهم از شما پرسشى خصوصى كنم... فرمود: اى ابامحمد! از هرچه خواهى بپرس. گويد: عرض کردم قربانت گردم، شیعیان حدیث می‌کنند که پیامبر به على بابى از علم آموخت که از آن هزار باب علم گشوده گشت. حضرت فرمود: اى ابامحمد! رسول خدا به على هزار باب آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده می‌شد. گويد: گفتم: به خدا علم اين است. ساعتى آن حضرت سر انگشت به زمين زد و سپس فرمود: محققاً اين علم است؛ ولى باز آن علم كامل و نهایى نيست؛ و به‌راستى «جامعه» نزد ماست؛ و مردم چه مى‏فهمند كه جامعه چيست؟ گويد: گفتم: فدايت شوم؛ جامعه چيست؟ فرمود: يك دفترى است كه هفتاد ذراع، به ذراع رسول خدا، درازا دارد و به‌املای آن حضرت است كه از زبان خود بيان كرده و على به‌دست خود نوشته است. هر حلال و حرام و هرچه موردنياز مردم باشد، در آن است تا برسد به حكم ارش يك خراش در تن. و دست بر من زد و فرمود: اى ابامحمد! به من اجازه مى‏دهى؟ گويد: عرض كردم: قربانت؛ من در اختيار شما هستم؛ هرچه خواهيد بكنيد. گويد: يك نيشگون از من گرفت و فرمود: حتى ارش اين عمل هم در آن ذكر شده است؛ و در اين حال چهرة خشمگينى داشت. گويد: گفتم: به خدا علم اين است. فرمود: اين هم علم است؛ ولى باز علم نهایى و كامل نيست. و ساعتى خاموش شد و باز فرمود: و به‌راستى در نزد ماست «جفر»؛ و چه مى‏فهمند كه جفر چيست؟ گويد: عرض كردم كه جفر چيست؟ فرمود: ظرفى است از پوست كه در آن است علم انبيا و اوصيا و علم دانشمندان گذشته از بنى‌اسرائيل. گويد: گفتم: به‌راستى اين است همان علم كامل. فرمود: اين هم علمى است؛ ولى باز آن علم نهایى و كامل نيست؛ و ساعتى خاموش شد و باز فرمود: به‌راستى نزد ماست مصحف فاطمه؛ و چه مى‏فهمند كه مصحف فاطمه چيست؟ گويد: گفتم: مصحف فاطمه چيست؟ فرمود: سه برابر اين قرآنى كه ميان شماست، در آن است؛ و به خدا يك كلمه از اين قرآن شما هم در آن نيست. گويد: گفتم: به خدا علم كامل اين است. فرمود: اين هم علمى است؛ ولى آن علم نهایى و كامل نيست؛ و ساعتى خاموش شد و باز فرمود: به‌راستى در نزد ماست علم آنچه بوده و علم هرچه خواهد بود تا قيام ساعت. گويد: گفتم: قربانت؛ به‌خدا علم نهایى اين است. فرمود: اين هم علمى است؛ ولى آن علم نهایى نيست. گويد: عرض كردم: فدايت شوم؛ پس علم نهایى و كامل چيست؟ فرمود: آن علمى كه در هر شب و هر روز نسبت‌به كارى، دنبال كارى و چيزى دنبال چيزى پديد شود تا روز قيامت (همان، ج 2، ص 235ـ237).
    برداشت: از اين‌ روايت طولاني و پرمغز مي‌توان موارد زير را برداشت کرد:
    اولاً محتواي قرآن شامل همه چيز نیست و بسياري از معارف هست که نه‌تنها در قرآن موجود، بلکه در مصحف اميرالمؤمنين نيز نيامده است و برخي ديگر، نه‌تنها در مصحف حضرت علي، بلکه در مصحف فاطمي هم نيامده است و فقط نزد اهل‌بيت، آن‌هم به‌نحو افاضي و آن‌به‌آن از سوي خداي متعال موجود مي‌شود؛
    ثانياً جزئيات احکام همه چيز (که از امور هدايتي است) نيز در قرآن نيامده و تبيين اين امور به اهل‌بيت سپرده شده است؛
    ثالثاً باید ميان مقام علم و مقام ابلاغ (که دين از اين رهگذر به‌دست بشر مي‌رسد)، فرق نهاد؛ به اين بيان که گرچه اهل‌بيت عصمت و طهارت به‌سبب جايگاهي که دارند، از علوم ويژه‌اي برخوردارند يا اينکه برخي مطالب علمي دقيق ممکن است در بطون قرآن باشد، اما آيا اين علوم ويژه و اين رموز جزء شئون ديني ايشان است يا آنکه به‌دليل ديگري اين علوم در اختيار اهل‌بيت قرار گرفته‌اند و آن رموز در قرآن نهاده شده‌اند؟
    در پاسخ مي‌گوييم: آنچه از فضاي کلي روايت یادشده به‌دست مي‌آيد، اين است که:
    اولاً حتي اگر برخلاف ظاهر اين روايت بپذيريم که در بطن قرآن و با رموزي «علم همه چيز» آمده باشد، توجه به اين نکته ضرورتي است که قرآن به زبان مردم نازل شده است و حتماً مخاطبان عام قرآن از آن رموز بي‌بهره‌اند؛ لذا بايد قرآن هر آنچه مربوط به هدايت عامه است، بدون اغماض به مردم بگويد؛ مگر نکاتي خاص که خداوند تشخيص داده است رمزگونه گفته شود تا توسط اهلش براي مردم بازگو شود؛
    ثانياً ما بر طبق اين روايت و دلایل ديگر، منکر بواطن قرآن و علم الهي انبيا و ائمه نيستيم؛ بلکه مقصودمان اين است که چه مقدار از اين علم بايد در اختيار عامه قرار گيرد تا به‌وسيلة آن به سعادت برسند و از هلاکت نجات يابند؟
    از اين‌ روايت چنین فهميده مي‌شود که گرچه وسعت علم اهل‌بيت بسيار است و اگرچه در بطون قرآن رموز اسرارآميزي وجود دارد، اما نه اهل‌بيت مأمور به ابلاغ آن معارف‌اند و نه مردم آن رموز پيچيده را از قرآن متوجه مي‌شوند. ازآنجاکه هر آنچه براي سعادت بشر لازم است، بايد به انسان‌ها گفته شود،‌‌ اگر معارفي براي مردم قابل فهم نباشد، پس ضرورتي براي بيان آن جهت نيل به سعادت وجود ندارد.
    جمع‌بندي: آنچه از مجموع روايات بالا به‌دست مي‌آيد، چنین قابل بیان است:
    اولاً اهل‌بيت قرآن را کتاب هدايت معرفي کرده‌اند و براين‌اساس بايد به هر آنچه لازمۀ هدايت است، رهنمون شود؛
    ثانياً با مراجعه به رواياتي که در مقام بيان محتواي قرآن‌اند، مي‌بينيم که ايشان محتواي قرآن را منحصر در سه عنوان کلي کرده‌اند: الف) حلال و حرام الهي؛ ب) تاريخ و سنت‌هاي الهي؛ ج) بيان فضایل اهل‌بيت و جايگاه دشمنان ايشان؛
    ثالثاً علم به همه چيز، نه‌تنها از ظاهر قرآن ممکن نيست، بلکه رواياتي دلالت دارند بر اينکه حداقل برخي امور در قرآن نیستند و مي‌توان آنها را نزد اهل‌بيت يافت.
    3ـ2. گروه سوم
    گروه سوم رواياتي‌اند که دربارة ضرورت بعثت انبيا و لزوم وجود امام بعد از ختم نبوت وارد شده‌اند:
    1. امام کاظم خطاب به شاگرد خود مي‌فرمايند: «اي هشام! خداوند پيامبران و رسولان خود را به‌سوي بندگانش نفرستاد، مگر براي آنکه خدا را درست بشناسند؛ بنابراين، بهترين پاسخگوي دعوت آنان، بامعرفت‌ترين آنهاست و داناترين کس به فرمان خدا، خردمندترين آنهاست و کامل‌ترين آنان در عقل، بالاترين درجه را در دنيا و آخرت خواهد داشت» (کليني، 1388، ج 1، ص 60). براساس اين روايت، يکي از معرفت‌هايي که ازجمله معارف ديني شمرده شده، معرفت صحيح به خداوند متعال، و به‌تبع آن، اوامر اوست.
    2. امام صادق مي‌فرمايند: «تا زمين باقي است، حجتي از خداوند در آن است كه حلال و حرام را به مردم مي‌فهماند و مردم را به راه خدا دعوت مي‌کند» (همان، ج 2، ص 35). از اين‌ روايت دو مطلب دربارة وجه نياز مردم به امام برداشت مي‌شود: نخست آنکه امام فهمانندة حلال و حرام الهي است (که در روايات گروه اول به آن اشاره شد)؛ دیگر آنکه امام کسي است که مردم را به‌سمت خدا دعوت مي‌کند و درواقع شأن امام، راهبري به مسير الهي است.
    3. امام رضا فرمودند:
    همانا امامت مقام پيغمبران و ميراث اوصياست...؛ همانا امامت لگام دين و ماية نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنين است؛ همانا امامت ريشة اسلام و شاخة بلند آن است؛ كامل شدن نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و بسيار شدن غنيمت و صدقات و اجرای حدود و احكام و نگهدارى مرزها و اطراف، به‌وسيلة امام است؛ امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام كند و حدود خدا را به‌پا دارد و از دين خدا دفاع كند و با حكمت و اندرز و حجت رسا مردم را به طريق پروردگارش دعوت نمايد...؛ امام آب گواراى زمان تشنگى و راهبر به‌سوى هدايت و نجات‌بخش از هلاكت است؛ امام آتش روشن روى تپه (رهنماى گمگشتگان) است؛ وسيلة گرمى سرمازدگان و رهنماى هلاكت‏گاه‌هاست؛ هر كه از او جدا شود، هلاك شود... (کليني، 1369، ج 1، ص 286-287).
    برداشت: اولاً در اين روايت بسيار طولاني، که در پي مباحثات مردم دربارة مقام امام، از امام هشتم نقل شده، به‌روشني مشهود است که حضرت کاملاً در مقام بيان شأن و منزلت امام و وجه نياز مردم به امام (و به‌طورکلي راه فراعادي) بوده‌اند؛ ثانياً در جاي‌جاي اين روايت، شأن امام به‌طورکلي راهنمايي کردن مردم به سعادت و نجات از شقاوت اعلام شده است؛ ثالثاً شأن امام در راستاي شأن خدا و رسول دانسته شده است؛ رابعاً حسب اين روايت مي‌توان شئون زير را براي امام برشمرد:
    ـ حفاظت از دين و دفاع از عقاید ديني؛
    ـ برقراري نظام اسلامي و اصلاح امور دنيا و دفاع از جامعة اسلامي؛
    ـ عزت‌بخشي به مؤمنان؛
    ـ تبیین، تکميل و اجراي احکام؛
    ـ راهنمايي و دعوت به‌سمت خداوند منان؛
    خامساً براساس اين مقدمات مي‌توان گفت: شأن دين هدايتگري است و به‌تبع آن، قلمرو آن نيز تا آنجا که مربوط به هدايت باشد، پيش مي‌رود.
    4. اميرمؤمنان علي فرمودند:
    اى مردم! خداى ـ تبارك و تعالى ـ پيامبر را به‌سوى شما فرستاد و کتاب (قرآن) را به‌حق بر او نازل کرد...؛ زندة آنان (جوامع انسانی قبل از ظهور اسلام) كور و پليد بود و مرده‌شان در آتش دوزخ، غم‌زدة نااميد بود. آنگاه پيامبر براي آنان نسخه‌اي آورد از آنچه در کتاب‌هاي آسماني پيشين وجود داشت و آن کتاب‌ها را تصديق مي‌کرد و حلال را از شبهة حرام ممتاز مي‌ساخت. اين همان قرآن است. آن را به‌سخن آوريد؛ ولي برايتان سخن نگويد. من شما را از آن خبر مي‌دهم. علم آنچه گذشته و علم آنچه تا روز قيامت خواهد آمد و حکم امورِ ميان شما و بيان آنچه در آن اختلاف داريد، در آن است؛ و اگر آن را از من بپرسيد، به شما خواهم آموخت (کليني، 1388، ج 1، ‌ص 150ـ151).
    از اين‌ روايت (که در بسياري از مجامع روايي معروف، مضمونش تکرار شده است) چند چيز را مي‌توان نتيجه گرفت:
    اولاً دين و معرفت ديني يکي از حيطه‌هاي معارف قابل فهم بشري است، نه همة آنها. اين مطلب را مي‌توان از عطف عبارتِ «امْتِحَاقٍ مِنَ الدِّينِ» به دیگر عبارات همسو و غيرهمسو در متن روايت فهميد؛ به اين بيان که حضرت وقتي فضاي قبل از بعثت را توصيف مي‌کنند، ويژگي‌هايي را براي چنين فضایي برمي‌شمرند که يکي از آن ويژگي‌ها، تباهي دين است؛ و اگر قرار بود دين، هم به‌نحو توصيفي و هم به‌نحو هنجاري همة سطوح معرفتي بشر را دربرگيرد، حضرت مي‌توانستند در يک عبارت کوتاه، دليل صدور رسول را «امْتِحَاقٍ مِنَ الدِّينِ» معرفي کنند و نهايتاً ساير ويژگي‌ها را با واژگاني نظير «أي» ذيل همين عبارت بياورند؛ درحالي‌که مي‌بينيم، عملاً ايشان به‌نوعي کل آن فضا را فضاي نزول پيامبر معرفي مي‌کنند؛
    ثانياً هدف از ارسال رسل، نجات مردم از ضلالت و هلاکت در دنيا و آخرت و هدايت آنان به سعادت است؛ اين مطلب نیز از فقرات زير فهم مي‌شود؛ به اين صورت که پيامبر در چنين فضايي مبعوث شد تا فضا را دگرگون کند؛ به‌عبارتي، وقتي در چنين روايت طولاني‌اي حضرت کاملاً در مقام تبيين جزئیات فضاي ارسال رسول خدا هستند، از باب مشعر بودن قيد براي عليت، مي‌توان گفت در اينجا نيز قيودي که حضرت براي فضاي صدور مي‌آورند، مشعر به اين است که در چنين فضایي لازم است تا خداوند رحمان پيامبري را به‌سوي مردم بفرستد تا آنها را از هلاکت برهاند و به مسير سعادت رهنمون کند:
    در زمان تعطيلى پيغمبران و خواب دراز ملت‌ها و گسترش نادانى و سركشى فتنه و گسيختن اساس محكم و كورى از حقيقت و سرپيچى ستم و كاهش دين و شعله‏ورى آتش جنگ، هم‌زمان با زردى گلستان باغ جهان و خشكيدن شاخه‏ها و پراكندگى برگ‌ها و نوميدى از ميوه و فرورفتن آب‌هاى آن، پرچم‌هاى هدايت فرسوده و پرچم‌هاى هلاكت افراشته بود؛ دنيا به رخسار مردم عبوس و روى درهم‌كشيده بود؛ به آنها پشت کرده بود و روى خوش نشان نمى‏داد؛ ميوة دنيا آشوب و خوراكي‌اش مردار بود؛ نهانش ترس و آشكارش شمشير بود. بند از بند شما جدا شده و پراكنده بوديد؛ ديدگان مردم جهان نابينا و روزگارشان تاريك بود؛ پيوند خويشى خود را بريده و خون يكديگر را می‌ريختند؛ دختران خود را در جوار خود زنده‌به‌گور می‌كردند؛ زندگى خوش و رفاه و آسايش از ايشان دور شده بود؛ نه از خدا اميد پاداشى و نه از او بيم كيفرى داشتند.
    ثالثاً از فضاي کلي حديث به‌دست مي‌آيد که تنها دين الهي مي‌تواند و بايد نسخه‌اي براي احياي اخلاق و برپايي نظام اجتماعي و خانوادگي کامل و سالم ارائه دهد. افزون بر اين، اين مطلب از مفهوم عبارات بالا و به قرينة مقابله به‌روشني دريافت مي‌شود؛ عبارتي نظير «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَ إِلَيْكُمُ الرَّسُولَ وَ أَنْزَلَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ» و «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ‏ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ» و «فَجَاءَهُمْ بِنُسْخَةِ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى وَ تَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلِ الْحَلَالِ مِنْ رَيْبِ الْحَرَامِ» نيز دال بر اين مطلب است؛ به اين بيان که آن نسخه‌اي که در چنين فضاي غبارآلودي راهگشاست، فقط دين الهي است؛ به‌گونه‌اي‌که فترت و فاصله گرفتن از اين نسخه، مردم را به ضلالت مي‌کشاند؛
    رابعاً براساس اين روايت، دين حلال و حرام الهي امور را براي انسان‌ها بيان مي‌کند و اولياي الهي موظف‌اند تفسير اين کتب را براي مردم بیان کنند.
    اشکال: در فقره‌اي از اين‌ روايت، تعبير «علم همه چيز» آمده است؛ چرا شما آن را محدود مي‌کنيد؟
    پاسخ: ما در بررسي روايت گروه چهارم به پاسخ پرسش‌هايي از اين دست خواهيم پرداخت؛ اما به‌اجمال مي‌گوييم: اين عبارات ادامة روايت است و در آن فضا صادر شده است و مي‌بينيد که در مقام بيان محتواي قرآن کريم، بعد از اينکه مي‌فرمايد کتاب‌هاي قبلي خود را تصديق مي‌کند، به اولين مسئله‌اي که اشاره مي‌فرمايد، مسائل مربوط به حلال و حرام و بيان احکام دين است و به مسائل دیگري که ممکن است در قرآن بيان شده باشد، اشارة خاصي نفرموده است؛ از همين روست که مي‌توانيم با قرينة موجود در عبارت ـ که بيان شد ـ و از طرفي مقام بحث، به‌خوبي منظور امام را فهميد.
    جمع‌بندي روايات اين گروه
    ـ شناساندن صحيح خدا و راهنمايي درست به فرامين وي؛
    ـ راهنمايي به مسير هدايت و رهايي از هلاکت (نجات مردم از انحطاط اخلاقي و گسيختگي اجتماعي)؛
    ـ شناساندن حلال و حرام الهي و بيان معارف قرآن؛
    ـ امور اجتماعي؛ مانند اداي دين، تقسيم بيت‌المال و... .
    جمع‌بندي نهايي روايات سه گروه اول
    ـ بيان جنبه‌هاي هنجاري امور به‌عهدة دين است و افراد بايد پيوسته آن را در همة افعال مدنظر داشته باشند تا به سعادت نهايي نائل شوند؛
    ـ بيان برخي معارف توصيفي نيز بر عهدة دين است و دين در مسير هدايت به سعادت، لازم است که مجموعه‌ای از باورها را براي مردم بيان يا تبيين کند. برای مثال، بسياري از مواردِ مربوط به معاد، مانند چگونگي و حقيقت مرگ، برزخ و حشر، حساب و جزئيات ديگر، بدون بيان دين قابل فهم نخواهند بود؛ حال آنکه به‌صورت مستقيم و غيرمستقيم در سعادت انسان مؤثرند؛ يا ارائة شناخت صحيح و مطابق با واقع از مبدأ هستي و صفات خداوند تبارک و تعالي نيز که در سعادت نهایي انسان‌ها تأثير مستقيم دارند، ازجمله وظايف دين شمرده مي‌شود.
    به‌طورکلي، بيان هر آنچه از معارفي که در مسير سعادت نهايي انسان مؤثر است، بايد در برنامة سعادت انسان موجود باشد؛ لذا دين علاوه بر حضور هنجاري در تمام عرصه‌هاي فردي و اجتماعي، حضوري توصيفي نيز در برخي عرصه‌هايي که نمونه‌هايش ذکر شد، دارد.
    از روايات ناظر به محتواي قرآن به‌دست مي‌آيد که همة معارف در قرآن نيامده‌اند؛ بلکه فقط معارف مربوط به امر هدايت به مسير سعادت نهايي در قرآن ذکر شده است. به‌عبارتي، قرآن که متن اصلي و بدون تحريف دين است، کتاب جغرافيا، تاريخ، نجوم و... نيست؛ بلکه اگر وارد محدودة اين علوم مي‌شود، فقط برای اين است که از رهگذر اينها انسان‌ها را به راه فلاح و رستگاري و عاقبتي نيک و خداپسند در دنيا و آخرت رهنمون شود. برای نمونه، قرآن هيچ‌گاه قصص تاريخي را با جزئيات و رعايت دقيق سير تمام اتفاقات يک روايت تاريخي نقل نمي‌کند؛ بلکه به فراخور هدفي که دارد، بخش‌هاي خاصي از داستان، که موجب پند، عبرت و موعظه و نهايتاً هدايت مي‌شود، نقل مي‌گردد و اين خود شاهد بر مدعاي ماست. شاهد ديگر اينکه قرآن هيچ‌گاه بسياري از حقايق، مثل فرمول ساخت ابزارآلات کشاورزي و... را ذکر نمی‌کند؛ زيرا اساساً قرآن کتاب هدايت است (بقره: 2).
    در باب ضرورت وجود پيامبر و امام، به چند مورد اساسي برمي‌خوريم؛ ازجمله شأن معرفت‌بخشي در زمینة مبدأ و معاد و برپایي و ادارة نظام اسلامي بر طبق موازين الهي، که نشان‌دهندة وسعت وظايف معصومان و به‌طورکلي دين است؛ و اگر بخواهيم به‌عبارتي رسا تمام وظايف دين را بيان کنيم، باید بگوییم که دين بايد هر آنچه در سعادت بشري مؤثر است، بيان کند (ر. ک: مضباح يزدي، 1392، ص 108ـ124).
    با توجه به مطالب بالا مي‌توان چنين نتيجه گرفت که قلمرو دين، در امور هنجاري حداکثري است و در امور توصيفي به‌قدر نياز است؛ و لذا: اولاً دين فقط مربوط به امور فردي و اخروي نيست و به‌نوعي با همة سطوح حيات بشر اعم از فردي و اجتماعي و دنيوي و اخروي سروکار دارد و ثانياً در برنامة سعادت (دين)، بيان مواردي که در مسير هدايت لازم است، ضرورت دارد و نه بيش از آن؛ و لذا دليل متقني نداريم که دين بايد جزئيات مربوط به همة حقايق را بيان کند؛ بلکه ادله و شواهدي ـ چنان‌که گذشت ـ برخلاف اين مطلب نيز وجود دارد.
    4ـ2. گروه چهارم
    در گروه چهارم به بررسي رواياتي پرداخته می‌شود که بيان مي‌کنند در قرآن کريم همة علوم وجود دارند و قرآن بيان‌کننده همه چيز است.
    روش کار در اين مرحله بدین شرح است: ابتدا رواياتي را که در بدو نظر موهم حضور حداکثري دين در همة عرصه‌ها، حتي بيان حقايق و جزئياتي هستند که در هدايت نقشي ندارند، مي‌آوريم (يعني روايات عام و مطلقي که مي‌گويند که همه چيز در دين هست). در ادامه، پس از اينکه براساس سير نوشتار پيش‌رو برداشت مربوط به متن را ارائه داديم، نهايتاً براساس جمع بين رواياتِ سه گروه قبلي به تبيين درست اين مطلقات و عمومات خواهيم پرداخت.
    1. امام صادق فرمودند: «خداى ـ تبارك و تعالى ـ در قرآن بيان همه چيز را نازل کرده است؛ به‌طوري‌که‏ به خدا سوگند، خداوند چيزى را از احتياجات بندگان فروگذار نفرموده است؛ تا آنجا كه هيچ بنده‌اى نمي‌تواند بگويد که اى كاش اين در قرآن آمده بود، جز آنكه خدا آن را در قرآن نازل کرده است» (کليني، 1369، ج 2، ص 262).
    آنچه در بدو امر از اين‌ روايت فهميده مي‌شود، اين است که هرآنچه بشريت به آن نيازمند باشد، در قرآن ذکر شده است؛ به‌گونه‌اي‌که مجالي براي اعتراض احدي باقي نمي‌ماند؛ اما سخن دقيقاً در همين است که چه چيزي موردنياز مردم است؛ به‌گونه‌اي‌که اين نيازشان بايد از طرف دين برآورده شود تا مجالي براي اعتراض نماند؟
    ما در جمع‌بندي ميان احاديث اين گروه و دیگر گروه‌ها به‌صورت مفصل به پاسخ اين پرسش خواهيم پرداخت؛ ولي اجمالاً مي‌توان گفت: اگر منظور اين باشد که «هر آنچه بندگان توقع دارند، در قرآن هست»، بايد طريقة ساخت فضاپيما و بسياري از موارد مشابه و غيرمشابه ديگر نيز در قرآن مي‌بود؛ به‌گونه‌اي‌که براي هر کشف جديدي، به‌جاي پژوهش‌هاي طولاني‌مدت، با ايجاد مسائل جديد به‌سراغ قرآن مي‌رفتيم. آيا به‌راستي اگر چنين مي‌بود، هرگز فضاپيمايي درست مي‌شد؟! حال آنکه مردم چنين توقعاتي دارند. ظاهراً به‌نظر مي‌رسد که توقعات بايد برحسب فضاي صدور سخن و براساس برخی پيش‌دانسته‌ها، داري چهارچوبي معين باشند و البته در آن چهارچوب‌ها مي‌توانند حداکثري باشند.
    2. عبدالعزيزبن ‌مسلم مي‌گويد:
    در مسجد جامع انجمن كرديم. حضار مسجد موضوع امامت را به بحث گذاشته بودند و اختلاف بسيار مردم را در آن زمينه بازگو مي‌كردند. من خدمت آقايم رفتم و گفت‌وگوى مردم را در بحث امامت به عرض ایشان رساندم. حضرت رضا لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزيز! اين مردم نفهميدند و از آرای خويش فريب خوردند و غافل شدند. همانا خداى ـ عزوجل ـ پيامبر خويش را قبض روح نفرمود تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را بر او نازل فرمود، كه بيان هر چيز در آن است؛ حلال و حرام و حدود و احكام و تمام احتياجات مردم را در قرآن بيان كرده است و فرمود: «چيزى در اين كتاب فروگذار نكرديم» (همان، ج 2، ص 68).
    برداشت: آنچه در این روايت نظر خواننده را به خود جلب مي‌کند، دو مضمون قرآني «فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» و «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» است؛ به‌گونه‌ای‌که در نگاه اول، ممکن است چنين نتيجه گرفت که بيان همه چيز در قرآن هست و چون فضاي روايت بيان مقام امام است، پس امام نيز بايد آنها را بازگو کند؛ ولي اگر اندکي تأمل شود و تمام اين روايت لحاظ گردد، به‌دست خواهد آمد که در اينجا منظور از «عدم تفريط چيزي» و «بيان همه چيز»، مقيد به چهارچوبي معين است؛ چراکه امام وقتي در مقام بيان قرار مي‌گيرند، به مسئله‌اي که اشاره دارند، حلال و حرام الهي است و بحث را پيرامون اين مهم ادامه مي‌دهند و حتي از باب نمونه هم به دیگر مسائل علمي اشاره نمي‌کنند و نامي از علوم دیگر نمي‌آورند. اين نحوة بيان معصوم نشان‌دهندة اين است که موضوع گفت‌وگو بيان احکام يا همان هنجار‌هاست و خداوند در ارتباط با اين امر مهم، همة نياز‌هاي مردم را در قرآن بيان کرده است و منظور اين است که در محدودة اين چارچوب چيزي فروگذار نشده و همه چيز بيان شده است و معصومان هم در خصوص هر آن چيزي از اين چارچوب که مردم به آن محتاج‌اند، وظيفة بيان و تبيين دارند.
    3. امام صادق مي‌فرمايند: «به خدا كه من كتاب خدا را از آغاز تا پايانش مي‌دانم؛ چنان‌كه گویى در كف دست من است. در قرآن است خبر آسمان و خبر زمين و خبر گذشته و خبر آينده. خداى ـ عزوجل ـ فرمايد: "بيان هر چيز در آن است"» (کليني، 1388، ج 2، ص 154).
    از اين‌ روايت چنين برداشت مي‌شود که همة علوم در قرآن وجود دارد؛ اما بايد توجه داشت که از طرفي براي تبيين اين روايت نياز است که تمام روايات مشابه مورد توجه قرار گیرند و براي رسيدن به درک درستي از اين‌ روايت، خانوادة حديثي تشکيل داد؛ و از طرفي، برخي روايات اين خانوادة حديثي که در گروه دوم گذشت، بيان مي‌کنند که تمام علوم در قرآن نيست.
    3. امام باقر مى‌فرمود: «به‌راستى خداى ـ تبارك و تعالى ـ چيزى را كه امت به آن نيازمند باشند، وانگذاشته، جز آنكه در كتابش نازل كرده و براى رسولش بيان‌ نموده است و براى هر چيزى حدى مقرر ساخته و دليلى كه بر آن رهنمایى كند، مقرر كرده است و هركس هم از آن حد و قانون تجاوز كند، برايش حد و كيفرى مقرر ساخته‌ است» (همان، ج ‏1، ص 148و149). اين روايت شبيه دیگر روايات گروه چهارم است که در جمع‌بندي به تحليل آن مي‌پردازيم.
    اينک چگونه مي‌توان بين اين‌گونه روايات و دیگر روايات جمع کرد؟
    جمع‌بندي نهايي روايات اين گروه
    با اينکه اين روايات موهم نگاه حداکثري به دين هستند، اما نکتۀ مهم اين است که برخی قرائن منفصلۀ نقلي وجود دارد که توجه به آنها ما را از اين برداشت ظاهري که دين دربردارندة همة معارف است، بازمي‌دارد.
    پیش از ارائة نظر نهايي دربارۀ جمع‌بندي روايات اين گروه، لازم است يک بحث اصول فقهي در اين زمينه طرح گردد و سپس از رهگذر آن به ارزيابي نهایي روايات اين دسته پرداخته شود (لازم به ذکر است که با توجه به مقدمۀ اصول کافي و سيري که مرحوم کليني در اين کتاب شريف پيموده است، توجه ايشان به تمام ابعاد بحث و منابع معتبر ديني مشهود بوده و لذا بحث اصولِ فقهي حاضر، براساس هدف شيخ کليني ـ در بيان کلِ علم دين ـ و لحاظ مبناي ايشان در نگارش کافي آورده شده است).
    بحث اصولي شرايط اخذ به عام و مطلق (براي نمونه، ر.ک: مظفر، 1370، ج 1، ص 169ـ172): در علم اصول فقه، براي شمول مفاهيم بحثي وجود دارد که ذيل دو عنوان «عام و خاص» و «مطلق و مقيد» مي‌گنجد. براساس اين بحث، چنانچه مخصصي در ميان نباشد، از کلمۀ «عام» شمول حداکثري فهميده مي‌شود؛ زيرا در وضع الفاظ عام، اخذ به عموم لحاظ شده است و در صورتي که مقدمات حکمت تمام باشد، از کلمۀ «مطلق» نيز شمول و اطلاق حداکثري فهميده مي‌شود؛ اما چنانچه مخصصي در ميان‌ باشد يا مقدمات حکمت تمام نباشد، نمي‌توان به عموميت «عام» و اطلاق لفظ «مطلق» براي اخذ حُکم تمسک کرد.
    مقدمات حکمت عبارت‌اند از:
    1. متکلم در مقام بيان تمام مراد خود باشد و قصد اهمال، اجمال‌گويي و هزل نداشته باشد و غافل نيز نباشد.
    2. هيچ قرينه‌اي دال بر تقييد در کلام نباشد؛ زيرا اگر قرينة متصله باشد، مانند «اعتق رقبة مؤمنة»، از ظهور کلام در اطلاق پيشگيري مي‌کند و اگر قرينة منفصله باشد، گرچه مانع انعقاد ظهور کلام نيست، حجيت آن را از بين مي‌برد.
    3. اطلاق و تقييد ممکن باشد؛ يعني لفظ از الفاظي باشد که با قطع نظر از تعلق حکم به آن، قابل تقسیم به مطلق و مقيد باشد؛ به‌عبارت‌ديگر، صلاحيت داشته باشد که گاه در «مطلق» و گاه در «مقيد» استعمال شود.
    4. قدر متيقن در مقام تخاطب وجود نداشته باشد. منظور از «قدر متيقن در مقام تخاطب» آن است که گاه بين مخاطب و متکلم از مصداق معيني سخن به‌ميان آمده و سپس به‌طور مطلق امر شده است؛ مانند اينکه مولا با عبدش دربارة فوايد گوشت گوسفند سخن مي‌گويد و پس از مدتي به شوق می‌آید و مي‌گويد: «أشتر اللحم». در اينجا، اگرچه مطلق گفته شده، ولي قدر متيقن در مقام محاوره، همان گوشت گوسفند است.
    ۵. عدم انصراف؛ در ميان علما مشهور است که «انصراف» مانع از تمسک به اطلاق کلام است؛ اگرچه ساير مقدمات حکمت در کلام وجود داشته باشد؛ مانند اينکه مولا بگويد: «اکرم العالم»، که لفظ «عالِم» به عالم ديني انصراف دارد، نه هر عالمي.
    بنابراين:
    در مورد روايات گروه اخير مي‌گوييم، زماني مي‌توان برداشتي کاملاً حداکثري داشت که در مورد عدم مخصص براي عمومات فحص کامل کرده و در زمینة اتمام مقدمات حکمت (همچون عدم نصب قرينه) بررسي کامل داشته باشيم. بر همين مبنا، وقتي ما اين روايات موهم ديدگاه حداکثري را بررسي مي‌کنیم، مي‌بینيم که در برخي از اين‌ روايات، مخصص و مقيد در ادامة همان روايت وجود دارد؛ علاوه بر آنکه روايات سه گروه اول به‌عنوان مخصِص و مقيد عمل می‌کنند و باعث مي‌شوند که نتوانيم به عموم اين روايات و اطلاق آنها اخذ کنيم.
    ازاين‌رو طريق جمع بين اين چهار گروه روايات اين است که بگوييم منظور از رواياتي که مي‌گويند «همه چيز در دين موجود است»، همۀ چيزهايي است که در شأن دين هستند و در چارچوب هدايتگري به مسير سعادت مي‌گنجند؛ يعني هر آنچه براي سعادت حقيقي انسان لازم است، در دين موجود است. اين برداشت، با قواعد و اصول محاوره نيز هماهنگ است.
    نتيجه‌گيري
    در پايان براساس وجه جامعي که در تعريف دين ذکر گردید و براساس آن، دين برنامۀ ‌سعادت دانسته شد، اين تلاش انجام گرفت تا قلمرو دين براساس روايات اصول کافي تبيين شود که در نهايت، نتايجي چند دربرداشت:
    محدودۀ ورود و ميزان حضور دين در عرصه‌هاي مختلف بشري به‌اندازه‌اي است که با سعادت نهایي انسان مرتبط باشد؛ يعني هر آنچه موجب سعادت نهایي انسان و رهایي وي از شقاوت و بدبختي ابدي شود، در قلمرو دين مي‌گنجد و حضور دين در آنجا بايد تمام و کمال باشد؛ به‌نحوي‌که کمتر از آن نقض غرض است و بيش از آن لازم و ضروري نيست؛ و اين همان نگاه ميانه به جامعيت دين است. ازاين‌رو مي‌توان گفت که دين نه‌تنها در عرصه‌هاي فردي ورود مي‌کند، بلکه حتماً در عرصه‌هاي اجتماعي نيز حضور جدي دارد و نه‌تنها به جهان آخرت مي‌نگرد، بلکه نگاهي درست به دنيا و امور دنيوي نيز دارد؛ چراکه از طرفي منظور از سعادت نهایي انسان‌، سعادتي است که از برآيند دنيا و آخرت نصيب انسان مي‌شود؛ و ازسوي‌ديگر، دنيا مقدمه‌‌ساز و تعيين‌کنندۀ چگونگي زندگي ابدي است.
    براين‌اساس مي‌توان عناوين ذيل را جزو قلمرو دين شمرد:
    ـ امور اعتقادي همچون مبدأ و معادشناسي؛
    ـ امور عبادي (اعم از فردي و جمعي)؛
    ـ چگونگي تشکيل، تثبيت و ادارۀ حکومت؛ چون در سايه‌سار حکومت است که بسياري از فرامين الهي اجرا مي‌شود و مسير سعادت هموار مي‌گردد؛
    ـ حکم نمودن و قضاوت به حق در ميان مردم؛
    ـ برقراي روابط صحيح اجتماعي ميان افراد (روابطي که عمل بر طبق آنها نهايتاً موجب انسجام اجتماعي مي‌شود و از گسست اجتماعي جلوگيري مي‌کند)؛
    ـ بيان جهت هنجاري امور عادي، يعني بيان و تبيين نقش افعال اختياري بندگان در سعادت آنها (منظور از جهات هنجاري، فقط بايدها و نبايدهاي فقهي نيست؛ بلکه بايدها و نبايدهاي اخلاقي را هم شامل مي‌شود).
    در نتيجه، ضرورتاً قلمرو دين شاملِ عرصه‌هاي علوم انساني همچون اقتصاد، حقوق، سياست و کلاً اموري که حکمي دربارة انسان مي‌دهند، مي‌شود. حضور دين در سایر علوم نيز به ميزاني است که آن علوم را در مسير درست و هم‌راستا با سعادت حقيقي انسان هدايت کند؛ به اين بيان که مثلاً بيان فرمول شکافت هسته‌اي يا بيان طريقۀ کشت گياهان بر عهدۀ دين نيست؛ اما اينکه استفاده از دستاوردهاي اين علوم چگونه بايد باشد يا اينکه مقدمات اين علوم از چه راهي تحصيل شود يا اينکه مثلاً در پرورش گياهان نبايد زمين غصبي باشد و...، در محدودۀ دين است.
    بيان دو نکتۀ مهم پاياني:
    نکتۀ اول: اگر بجز مواردي که ما از روايات اصول کافي برشمرديم، موردي از زبان اهل‌بيت مؤثر در سعادت نهایي انسان معرفي شد، بايد با توجه به قواعدي که گذشت و قرائن ديگر لبي و متني، کشف کرد که آيا نظر ايشان مناط‌دهي در آن خصوص بوده است يا ذکر مصداق خاص؟ اگر آنچه مهم بود، مناط حکم باشد و مصداق ذکرشده از باب نمونه باشد، به همان مناط اخذ مي‌کنيم و اشکالي ندارد که براي تحقق آن مناط و ملاک، از راه ديگري غير از راه پيشنهادي معصومان رفت؛ که در اين صورت، آنچه مستقيماً ديني است، آن مناط است و همة مصاديق، ازجمله مصداق موجود در روايت، بالعرض ديني محسوب مي‌شوند؛ اما اگر مصداق بيان‌شده در روايت، موضوعيت داشت و خود آن مصداق در سعادت حقيقي انسان نقش داشت، آن مصداق خاص بدون تعميم دادن بيجا و بي‌مورد، جزء قلمرو دين قرار مي‌گيرد. برای مثال، اگر روايتي در مورد حکمي پزشکي مشاهده شد، اگر کشف شود که سلامتي براي شارع مهم است که در پرتو آن بتوان با انجام اعمال عبادي به سعادت نائل آمد، آنچه ديني است، عنوان حفظ و کسب سلامتي است؛ اما اگر در روايتي، مثلاً نوع خاصی از آب خوردن در سعادت مؤثر دانسته شود، در اينجا خود موضوع جزء قلمرو دين خواهد بود.
    نکتة دوم: گرچه براساس روايات کتاب شريف اصول کافي گفتيم که بيان حقايق عالم بما هو حقايق و بيان مسائل مختلف علوم بشري (بجز مسائل مربوط به سعادت) در قلمرو دين نيست، اما ذکر اين نکته نيز لازم است که در مواردي که بياني از قرآن يا اهل‌بيت در اين خصوص موجود باشد (حال اين بيان به‌غرض هدايت باشد يا صرفاً بيان نکتة علمي)، چنانچه سندش معتبر و دلالتش متقن باشد، اين بيان بر سخن تمام انديشمندان و دانشمندان عالم مقدم است؛ زيرا قرآن از علم ناب الهي که خطا در آن راه ندارد، خبر مي‌دهد و اهل‌بيت نيز به علم مطلق و لايزال الهي متصل‌اند و از لحاظ معرفت‌شناختي، بر ديگر معارف بشري ترجيح دارند.

     

    References: 
    • بازرگان، مهدي، 1377، خدا و آخرت هدف رسالت انبيا، تهران، مؤسسة خدمات فرهنگي رسا.
    • تبريزيان، عباس، 1422ق، الدراسۀ في طب الرّسول، بيروت، مطبوعات دالاثر.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1389، انتظار بشر از دين، قم، اسراء.
    • خسروپناه، عبدالحسين، 1390، کلام جديد با رويکرد اسلامي، قم، دفتر نشر معارف.
    • رباني گلپايگاني، علي، 1393، ضرورت و قلمرو دين، تهران، کانون انديشۀ جوان.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، بي‌‌تا، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.
    • کریمی، مصطفی، 1383، قرآن و قلمروشناسی دین، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • کليني، محمدبن يعقوب، 1369، اصول الکافي، ترجمة سيدجواد مصطفوي، تهران، کتابفروشي علميه اسلاميه.
    • ـــــ 1375، اصول الکافي، ترجمة محمدباقر کمره‌اي، قم، اسوه.
    • ـــــ ، 1388، اصول الکافي، ترجمة حسن استادولي، قم، دارالثقلين.
    • مسعودي، عبدالهادي، 1396، درسنامۀ فقه الحديث، قم، دارالحديث.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1392، علم و دين، تحقيق و نگارش علي مصباح، قم، مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مظفر، محمدرضا، 1370، اصول الفقه، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رمضانی درح، حمیدرضا، کشاورز سیاهپوش، رضا، الهی راد، صفدر.(1401) تبیین قلمرو دین از منظر اصول کافی. دو فصلنامه معرفت کلامی، 13(2)، 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمیدرضا رمضانی درح؛ رضا کشاورز سیاهپوش؛ صفدر الهی راد."تبیین قلمرو دین از منظر اصول کافی". دو فصلنامه معرفت کلامی، 13، 2، 1401، 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رمضانی درح، حمیدرضا، کشاورز سیاهپوش، رضا، الهی راد، صفدر.(1401) 'تبیین قلمرو دین از منظر اصول کافی'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 13(2), pp. 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رمضانی درح، حمیدرضا، کشاورز سیاهپوش، رضا، الهی راد، صفدر. تبیین قلمرو دین از منظر اصول کافی. معرفت کلامی، 13, 1401؛ 13(2): 89-106