معرفت کلامی، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 29، پاییز و زمستان 1401، صفحات 107-120

    بررسی ابهامات دیدگاه آیت‌الله مصباح یزدی در باب قلمرو دین*

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ عیسی معلم / دانشجوی دکتری فلسفه دین مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / esamoalem@chmail.ir
    صفدر الهی راد / استادیار گروه کلام و فلسفه دین مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / elahi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    قلمرو دین یکی از مباحثی است که در میان متکلمان و فیلسوفان دین حائز اهمیت بوده و در زمان معاصر با عنوان هایی نظیر نیاز بشر به دین، انتظار بشر از دین، و گستره‌ی شریعت نیز مورد بحث واقع شده است. مسائل اصلی در قلمرو دین این است که دین چیست؟ چه ارکان و اجزایی دارد و تا چه حد می تواند در زندگی بشر دخالت داشته باشد؟ شأن دین بیان چه نوع مسائلی است؟ آیت الله مصباح یزدی قلمرو دین را بیان امور مربوط به سعادت ابدی انسان می دانند. دیدگاه ایشان برخی ابهامات را به دنبال داشته است که این مقاله به روش کتابخانه ای و با رویکرد تحلیلی به بررسی آنها می پردازد؛ ابهاماتی مانند سکولار شدن دین؛ خروج بسیاری از متون دینی از قلمرو دین؛ عدم تشخیص گزاره هایی که به سعادت انسان ارتباط دارد؛ چگونگی تشخیص ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم گزاره ها و... . نوشتار حاضر این ابهامات را تبیین و بررسی می کند. مهم ترین یافته‌ی این مقاله آن است که این ابهامات عمدتاً ناشی از عدم درک درست این دیدگاه است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Ambiguities of Ayatollah Misbah Yazdi's View on the Realm of Religion: An Investigation
    Abstract: 
    The realm of religion is one of the important topics among theologians and philosophers of religion and has been discussed in contemporary times with titles such as ‘human need for religion’, ‘human expectations from religion’, and ‘the realm of Sharia’. The main issues in this regard are as follows: What is religion? What are its pillars and components? And to what extent can it be involved in human life? In what issues should religion interfere? Ayatollah Misbah Yazdi believes explaining the matters related to the eternal prosperity of mankind are in the realm of religion. His point of view has led to some ambiguities, investigated in this article, using a library method with an analytical approach. Some of these ambiguities and problems are: the secularization of religion; failure to recognize statements that are related to human prosperity; many religious texts will come out of the domain of religion; how to identify the direct or indirect relationship between propositions and... This article explains and examines these ambiguities. The most important finding of this article is that these ambiguities are mainly caused by the lack of proper understanding of the mentioned point of view
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    بحث قلمرو و تعريف دين، از ديرباز مورد بحث متکلمان و دين‌شناسان بوده است؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامي ايران، اين بحث توجه بسياري از انديشمندان را به خود جلب کرد؛ چراکه اين بحث از چند جهت داراي اهميت و ضرورت است:
    جهت اول: به‌دلیل اهميتي که دين در زندگي انسان دارد و به‌گفتة محققان، دين از بدو تولد تاريخ انسان تا کنون وجود داشته، پس بسيار مهم است که مشخص شود دين تا چه مقدار از زندگي بشر را مي‌تواند تحت نظر بگيرد.
    جهت دوم: مسلمان بودن به متعهد بودن فرد به احکام و آموزه‌هاي اسلامي است و اگر ما نتوانيم تشخيص دهيم که آموز‌هاي اسلامي چه گستره‌اي دارند، درواقع در اينکه به چه چيزي بايد متعهد باشيم، جهل داريم.
    جهت سوم: يکي از جهات مهم و اساسي که پژوهش در اين زمينه را ايجاب مي‌کند، اين است که در اين بحث‌هاي مربوط به قلمرو دين است که تکليف اسلامي‌سازي علوم انساني و حدود و ثغور آن مشخص مي‌شود. امروزه اسلامي‌سازي علوم انساني بحثي نيست که ضرورتش بر آشنايان به اين مباحث پوشيده باشد.
    در اين مقاله به‌دنبال بررسي ديدگاه آیت‌الله مصباح يزدي به‌منزلة يکي از انديشمندان معاصر که تلاش علمي و عملي فراواني در اين زمينه انجام داده‌اند، هستيم. نخست ديدگاه ايشان را تقرير کرده، ابهاماتي را که پيرامون آن وجود دارد، بيان خواهيم کرد. بیشتر ابهاماتی که در باب دیدگاه ایشان بیان می‌شود، به‌سبب عدم درک درست از ديدگاه ايشان به‌وجود آمده‌اند که با تأمل در اين ديدگاه قابل حل و پاسخ‌گويي‌اند. البته برای مستحکم شدن این دیدگاه نیاز است که به برخی از این ابهامات پاسخ‌های تفصیلی و درخور داده شود که فراتر از حوصلة این مجال است.
    1. تعريف دين از ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي
    ايشان در مقام تعريف دين مي‌فرمايند: «دين مجموعه‌اي از باورها، ارزش‌ها و احکام عملي است که راه رسيدن به سعادت ابدي را به انسان نشان مي‌دهند» (مصباح يزدي، 1397الف، ص 100؛ همو، 1381، ص 14؛ همو، 1398، ص 31؛ همو، 1395، ص 145؛ همو، 1389، ص 104؛ گلشني، 1399، ص 90؛ جمعي از نويسندگان، 1397، ص 197). از ديدگاه ايشان، اگر به منبع اين باورها و ارزش‌ها و احکام عملي توجه داشته باشيم، بايد بگوييم که محتواي عقل، کتاب و سنت در ارتباط با آنچه انسان را مي‌تواند به‌سمت کمال و سعادت جهت دهد، «دين» نام دارد (همان، ص 100). ايشان در کتاب رابطة علم و دين به تعاريف متعددي (تقريباً ده تعريف) از دين اشاره می‌کنند و تعريف ذکرشده را که يکي از آن تعاريف است، انتخاب می‌کنند و دربارة آن توضيح مي‌دهند (مصباح يزدي، 1397الف، ص 80ـ81).
    ايشان تفاوت ميان دين حق و دين باطل (مانند بت‌پرستي) را در حق بودن اعتقادات و حق بودن رفتارها مي‌دانند که انسان با دارا بودن آن، نهايتاً به سعادت حقيقي خود خواهد رسيد (مصباح يزدي، 1380، جلسه هشتم، قسمت اول)؛ يعني تعريف دين حق همان تعريفي است که مطرح شده است؛ با اضافة اين قيد که اين باورها و ارزش‌ها و دستورالعمل‌ها واقعاً انسان را به سعادت حقيقي او مي‌رسانند.
    نکتة ديگري که بايد توجه کرد، اين است که منبع و روش در تعريف دين دخالتي ندارند و لذا هر منبعي که بتواند باورها و ارزش‌ها و احکام عملي‌ای را کشف کند که راه رسيدن به سعادت ابدي انسان را نشان مي‌دهند، دين ناميده مي‌شود؛ چه از راه تجربه به‌دست آمده باشد، چه از راه عقل، چه از راه شهود و چه از راه نقل.
    از نظر ايشان، براي دستيابي به تعريف دين بايد به آن قسمتي از متون ديني که در مقام تعريف دين هستند، مراجعه کرد. ايشان تصريح مي‌کنند که «اگر ما بخواهيم دين را تعريف کنيم، بايد ببينيم دينداران و کسي که دين را نازل کرده، چگونه آن را تعريف کرده‌اند» (مصباح يزدي، 1396، ج 1، ص 41). ايشان تعريف‌هاي سليقه‌اي از دين را نمي‌پذيرند و مي‌فرمايند: کسي مي‌تواند بگويد من اسلام را قبول ندارم؛ اما با فرض پذيرش اسلام، نمي‌تواند بگويد اسلام چيزي است که من مي‌گويم، نه آنچه قرآن و پيغمبر و ائمه گفته‌اند و مسلمانان به آن پايبندند (همان؛ ر.ک: مصباح يزدي، 1394د، ص 289؛ همو، 1396، ج 1، ص 38، 40ـ41؛ همو، 1380، جلسه پنجم قسمت اول و قسمت دوم و جلسه هقتم قسمت اول).
    البته ايشان در برخي موارد عباراتي دارند که گويا مي‌توان بدون مراجعه به متون ديني نيز به تعريف دين دست يافت؛ مثلاً ايشان دو نوع نگاه برون‌ديني به دين را مطرح کرده‌اند: يکي نگاه متکلمان که از راه ضرورت دين وارد شده‌اند و يک نگاه برون‌ديني ديگر که نگاه روشنفکران است. ايشان نگاه روشنفکران را نقد کرده‌اند؛ اما از کنار نگاه متکلمان عبور کرده و نقدي نکرده‌اند (مصباح يزدي، 1380، جلسه 9، قسمت اول)؛ ضمن اينکه در برخي موارد، عبارات ايشان به‌گونه‌اي است که گويا مي‌توان از طريق استدلال‌هاي ضرورت دين، به تعريف دين دست يافت: «دين وظيفه‌اي براي تبيين پديده‌هاي طبيعي از راه کشف روابط علّي و معلولي ميان آنها بر عهده ندارد. آنچه ضرورت دين را اثبات مي‌کند و هدف دين را تشکيل مي‌دهد، اين است که تأثير پديده‌هاي مختلف در سعادت يا شقاوت انسان را تبيين کند» (مصباح يزدي، 1397الف، ص 213).
    2. قلمرو دين از ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي
    همة زندگي ما در قلمرو دين قرار مي‌گيرد و هيچ شأني از شئون زندگي انسان، اعم از زندگي فردي، اجتماعي، خانوادگي، روابط زن و شوهر، روابط پدر و فرزند، روابط امت و امام و حتي روابط با ساير ملل که با آنها چگونه رفتار کنیم، خارج از قلمرو دين نيست (مصباح يزدي، 1394د، ص 22).
    مروري سطحي و گذرا بر قرآن کافي است که به‌روشني براي ما اثبات کند آن ديني که در قرآن هست و قرآن منبع اصلي آن به‌شمار مي‌رود، امکان ندارد از مسائل سياسي و اجتماعي برکنار باشد (مصباح يزدي، 1396، ج 1، ص 43). اگر دين اين است که اين (قرآن) کتابش است، اين سرتاپايش دخالت است (مصباح يزدي، 1380، جلسه نهم، قسمت دوم). وقتي به متون ديني مراجعه مي‌کنيم، مي‌بينيم تمام حوزه‌ها را از جهت ارزشي و بايدها و نبايدها دربرمي‌گيرد (همان، جلسه نهم، قسمت دوم). براي نمونه، مي‌توان به موضوعات قرض دادن، کيفيت طلاق و احکام آن، دريافت و پرداخت مهريه، روابط زناشويي، افرادي که ازدواج با آنها مجاز يا ممنوع است، حل اختلافات خانوادگي، ارث، درگيري و جنگ داخلي، معامله‌ها و تجارت، جرایم اجتماعي و... اشاره کرد (مصباح يزدي، 1397ب، ص 34ـ36).
    ايشان با نگاه برون‌ديني و عقلي نيز مي‌فرمايند: اين ادعا که قلمرو دين همة شئون زندگي را دربرمي‌گيرد، دو پيش‌شرط و يک پيش‌فرض نياز دارد. پيش‌شرط اول اين است که امور و افعال انسان با سعادت انسان لحاظ شود. پيش‌شرط دوم اين است که اين امور و افعال بايد اختياري باشند؛ چراکه افعال غيراختياري براساس آن چيزي که در فلسفة اخلاق مطرح شده است، در کمال حقيقي انسان تأثيري ندارد. پيش‌فرض اين ادعا نیز اين است که همة کنش‌هاي اختياري انسان، در سعادت ابدي او تأثيرگذار است (مصباح يزدي، 1397الف، ص 102). گويا با پذيرفتن اين دو پيش‌شرط و آن پيش‌فرض، مي‌توان با نگاه برون‌ديني قلمرو دين را معين کرد. توضیح آنکه طبق تعريف دين بايد افعال انسان با سعادت او سنجيده شود تا بگوييم که اين گزاره ديني است؛ ازسوی‌دیگر، آنچه در فلسفة اخلاق اثبات کرديم، اين است که تنها افعال اختياري با سعادت انسان رابطه دارند؛ از سوی سوم، پذيرفتيم که همة کنش‌هاي اختياري انسان با سعادت ابدي او مرتبط‌اند؛ نتيجه اينکه قلمرو دين همة شئون زندگي انسان را دربرمي‌گيرد.
    دين در تمام عرصه‌هاي زندگي انسان حضور دارد؛ ولي نه به‌معناي آنکه مسائل را از لحاظ کيفيت وقوع خارجي و کمّ‌وکيف تحقق آنها بررسي کند (همان، ص 132). موضوعات علمي تاجايي‌که با سعادت و شقاوت انسان ارتباط نیابند، حيثيت ارزشي پيدا نکنند و بايد و نبايد در آنها نباشد، مستقيماً به دين ارتباط پيدا نمي‌کنند. کيفيت تحقق يک پديده و ارتباط آن با ديگر پديده‌هاي طبيعي، خودبه‌خود ربطي به دين ندارد (همان، ص 132).
    از نظر ايشان، معارف و مطالبي که در منابع اصيل اسلامي (کتاب و سنت) بيان شده‌اند و مستقيماً ربطي به سعادت انسان‌ها هم ندارند، يا مقدمه‌هايي براي رسيدن به آن هدف اصلي‌اند (سعادت) يا به ديگر نقش‌ها و مسئوليت‌هاي اولياي دين مربوط مي‌شوند و خارج از دين‌اند (همان، ص 105و156؛ مصباح يزدي، 1380، جلسه پنجم قسمت دوم؛ گلشني، 1399، ص 91).
    نکتة ديگري که در بحث قلمرو دين از ديدگاه ايشان بسيار اهميت دارد، اين است که ايشان مي‌فرمايند، مطالبي که مرتبط با سعادت است، در قلمرو دين است؛ اما اين ارتباط بايد به‌صورت مستقيم باشد؛ وگرنه به‌صورت غيرمستقيم بسياري از مسائل در سعادت انسان دخيل است. «شناخت پديده‌ها و روابط ميان حقايق مادي، ارتباطي مستقيم با ارزش‌ها و سعادت يا شقاوت ندارند» (گلشني، 1399، ص 104؛ مصباح يزدي، 1391، ص 2و4؛ همو، 1397الف، ص 90؛ همو، 1389، ص 104و138).
    3. بررسي ابهامات ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي
    در این بخش به بررسی و تحلیل ابهام‌هایی که در خصوص دیدگاه آیت‌الله مصباح يزدي به ذهن می‌رسد، خواهیم پرداخت. ازآنجاکه این ابهامات عمدتاً به‌سبب عدم فهم درست دیدگاه ایشان است، ذیل تبیین هر ابهامی، آن را تحلیل و بررسی خواهیم کرد. البته به ابهاماتی هم که نیازمند پاسخ مناسب‌اند و برای تکمیل دیدگاه، نیازمند دقت و پژوهش بیشترند، اشاره خواهیم کرد.
    1ـ3. ابهام اول: عدم دخالت دين در حوزة توصيفات علوم
    يکي از اشکالاتي که به ذهن برخي مي‌رسد، اين است که ايشان قلمرو دين در گزاره‌هاي توصيفي علوم را نمي‌پذيرند و قلمرو دين و علوم توصيفي را جدا مي‌دانند؛ درحالي‌که برخي از توصيفات علوم با دين ناسازگار است؛ مثلاً برخي از توصيف‌ها در علم جامعه‌شناسي دين، جهل، ترس يا عقده‌هاي جنسي را منشأ پيدايش دين مي‌دانند؛ حتي اينکه اين جهان خودبه‌خود به‌وجود آمده نيز يک توصيف از اين جهان است. همچنين برخي از روان‌شناسان، به‌ویژه در مکتب رفتارگرايي، انسان را تک‌ساحتي و صرفاً مادي توصيف مي‌کنند؛ درحالي‌که اين توصيفات قطعاً با نگاه دين اسلام در تعارض‌اند و نمي‌توان گفت که دين در قسمت توصيفي علوم دخالتي ندارد (باقري، 1397؛ عشاقي، 1397).
    شايد چنين ابهامي از اينجا ناشي مي‌شود که آيت‌الله مصباح يزدي مي‌فرمايند: دين به روابط بين پديده‌ها نمي‌پردازد (مصباح يزدي، 1394د، ص 294)؛ شناخت پديده‌ها و روابط ميان حقايق مادي ارتباطي مستقيم با ارزش‌ها و سعادت يا شقاوت ندارند (همان، ص 104)؛ اساساً وظيفة اصلي دين اين نيست که روابط ميان پديده‌ها را تبيين کند (همان، ص 133)؛ موضوعات علمي تاجايي‌که با سعادت و شقاوت انسان ارتباط نیابند، حيثيت ارزشي پيدا نکنند و بايد و نبايد در آنها نباشد، مستقيماً به دين ارتباط پيدا نمي‌کنند و کيفيت تحقق يک پديده و ارتباط آن با ديگر پديده‌هاي طبيعي خودبه‌خود ربطي به دين ندارد (همان، ص 132).
    پاسخ
    چنان‌‌که در ضمن بحث نيز اشاره شد، ايشان قلمرو دين را محدود به ارزش‌ها و بايدها و نبايدها نمي‌دانند و در حوزة توصيف نيز پاي دين را به‌ميان مي‌کشند. ايشان تصريح مي‌کنند که اگر نسبت ميان شناخت‌ها و رفتارها با سعادت و کمال انساني لحاظ شود، در حوزة دين قدم گذاشته‌ايم؛ خواه اين مسائل به امور دنيوي مربوط باشد و خواه مستقيماً امور اخروي را موضوع کنکاش قرار دهد؛ خواه به توصيف واقعيات بپردازد و خواه کنش‌هايي خاص را توصيه کند يا از آنها پرهيز دهد (همان، ص 102؛ مصباح يزدي، 1394د، ص 293).
    از طرفي، تعريفي که ايشان از دين ارائه داده‌اند، مستلزم اين است که برخي توصيف‌ها ـ که مربوط به سعادت انسان است ـ در قلمرو دين جاي بگيرند؛ چراکه تعريف ايشان از دين چنين بود: «دين مجموعه‌اي از باورها، ارزش‌ها و احکام عملي است که راه رسيدن به سعادت ابدي را به انسان نشان مي‌دهند». باورها از سنخ توصيف‌اند و اگر پذيرفتن برخي گزاره‌هاي توصيفي بکلي راه سعادت را ببندد، دين در آن دخالت دارد و اساساً اين حوزة دين است. در همين مثال‌هايي که بيان شد (توصيف‌ها در باب منشأ دين و ماهيت انسان)، مسلم است که پذيرفتن چنين گزاره‌هايي راه سعادت انسان را سد خواهد کرد؛ پس چنين حوزه‌اي نيز در قلمرو دين جاي دارد و نمي‌توان گفت که دين در چنين مواردي دخالتي ندارد.
    2ـ3. ابهام دوم: حداقلي و سکولار شدن
    يکي از ابهامات ديگر اين است که ديدگاه ايشان منجر به سکولاريسم مي‌شود؛ چراکه تمام گزاره‌هاي توصيفي را خارج از حوزة دين مي‌دانند. نتيجة اين ديدگاه اين است که بايد دين را در امور توصيفي دخالت ندهيم و اين يک نگاه حداقلي به دين است. البته منشأ اين ابهام، همان ابهام اول است؛ چراکه در ابهام اول گمان مي‌شد که همة توصيفات، خارج از قلمرو دين‌اند. حال اگر توصيفات خارج از قلمرو دين‌اند، پس قلمرو دين منحصر در بايدها و نبايد‌ها می‌شود و به حداقلي شدن دين مي‌انجامد.
    پاسخ
    همان‌طورکه پيش از اين نيز گذشت، برخي امور توصيفي که در سعادت انسان نقش دارند، در قلمرو دين قرار مي‌گيرند؛ اما عدم دخالت دين در بسياري از توصيف‌ها نقصي را براي دين به‌همراه نمي‌آورد؛ چراکه اساساً هدف دين چيز ديگري است. دين نيامده است تا کيفيت ساختمان ساختن يا غذا درست کردن را به انسان‌ها بياموزد؛ بلکه دين يک نگاه ارزشي دارد و همة امور را در ارتباط با سعادت انسان مي‌بيند و حکم مي‌دهد. ايشان تصريح مي‌کنند که همة زندگي ما در قلمرو دين قرار مي‌گيرد و هيچ شأني از شئون زندگي انسان، اعم از زندگي فردي، اجتماعي، خانوادگي، روابط زن و شوهر، روابط پدر و فرزند، روابط امت و امام و حتي روابط با ساير ملل که با آنها چگونه رفتار کنيم، خارج از قلمرو دين نيست (مصباح يزدي، 1394د، ص 22). فاصلة اين سخنان با سکولاريسم که معتقد است دین نباید در عرصه‌های اجتماعی، چه به‌نحو توصیفی و چه به‌نحو هنجاری دخالت کند، حقيقتاً بسيار زياد است.
    3ـ3. ابهام سوم: بايدها از هست‌ها استنتاج مي‌شوند
    اگر ما بپذيريم که دين در بسياري از توصيف‌ها دخالت نمي‌کند، بايد بپذيريم که نبايد در توصيه‌ها نيز دخالت کند؛ مثلاً وقتي يک روان‌پزشکي به بيمار خود توصيه مي‌کند که براي بهبود افسردگي‌اش موسيقي حرام گوش کند يا با نامحرمي ارتباط داشته باشد، اين توصيه مبتني بر يک توصيفي است و آن توصيف اين است که «گوش کردن برخي موسيقي‌ها و ارتباط با نامحرم، باعث بهبود افسردگي مي‌شود». پس همة توصيه‌ها و بايدها و نبايدها، مبتني بر توصيف‌اند. حال اگر گفته شود که دين در توصيف‌ها دخالتي نداشته باشد، به‌صورت منطقي در توصيه‌ها نيز نبايد دخالت کند. چطور مي‌تواند چيزي در مقام توصيف حضور نداشته باشد و دخالت نکند، اما در مقام توصيه حضور کامل و جدي داشته باشد؟!
    پاسخ
    پاسخ اين است که طبق ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي، توصيه‌هاي دين نيز بر پاية توصيفات است و همان‌گونه‌که توصيف‌ها با همديگر ارتباط دارند، بايدها و نبايدهاي ديني نيز با آنها ارتباط مي‌یابند. ايشان همة بايدها و نبايدهاي ديني را درواقع ضرورت بالقياس مي‌دانند (مصباح يزدي، 1394ب، ص 120). ايشان بايدها و نبايدهاي اخلاقي را حاکي از رابطه‌اي واقعي ميان فعل اختياري و کمال مطلوب آدمي مي‌دانند و مفهوم خوب و بد را نيز از قبيل مفاهيم فلسفي و نشان‌دهندة همان نوع رابطه ميان فعل و کمال نهايي تلقي مي‌کنند؛ نهايتاً قضية اخلاقي را نيز از قبيل جمله‌هاي خبري می‌دانند که از همان واقعيت نفس‌الامري حکايت مي‌کند و بنابراين قابليت اتصاف به صدق و کذب را دارد (همان، ص 120)؛ يعني وقتي دين مي‌گويد که فلان موسيقي حرام است و نبايد به آن گوش کرد، درواقع مي‌گويد که فلان موسيقي حرام، انسان را از سعادت حقيقي خود دور مي‌کند؛ و لذا حتي در صورت داشتن برخي فوايد، در نگاه کلان، انسان را از هدف اصلي دور خواهد کرد. پس تمام توصيه‌هاي دين مبتني بر يک توصيفي است.
    نکتة ديگر اين است که علم بما هو علم براي توصيه کردن کافي نيست (مصباح يزدي، 1397الف، ص 284؛ همو، 1376؛ همو، 1394الف، ص 288)؛ علم نهايتاً مي‌گويد که گوش کردن فلان موسيقي باعث بهبود افسردگي مي‌شود؛ اما همچنان اين سؤال باقي است که آيا ما مجازيم از اين راه، افسردگي خود را علاج کنيم؟ مثلاً اگر علم مي‌گفت که استفاده از مواد مخدر براي درمان افسردگي مفيد است، آيا دانشمندان قبول مي‌کردند که برای درمان افسردگي، آن فرد به‌سمت اعتياد کشيده شود؟ قطعاً خير. استدلالشان اين خواهد بود که درست است مواد مخدر باعث بهبود افسردگي مي‌شود، اما او را دچار يک آسيب جدي‌تر مي‌کند. درواقع دين هم وقتي حکم مي‌کند که فلان موسيقي حرام است، معنايش اين نيست که آن موسيقي هيچ فايده‌اي ندارد؛ بلکه مي‌گويد آن موسيقي در نسبت با سعادت انسان، براي انسان مضر است. بنابراین، حتي با فرض اينکه علم بگويد موسيقي براي درمان افسردگي مفيد است، بازهم حق توصيه کردن را ندارد؛ چراکه بايد به همة جنبه‌هاي انساني توجه کند و لذا نيازمند يک نظام فکري است.
    در علم زماني که توصيه‌اي مطرح مي‌شود، ديگر از فضاي علمي خارج می‌شود و نظام ارزشي هر کسي دخالت مي‌کند؛ يعني توصية حقيقي وابسته به اين است که جهان‌بيني شخص چگونه باشد؛ چه ارزش‌هايي را قبول داشته باشد و زندگي مطلوب را چه زندگي‌اي بداند. از همين روست که آيت‌الله مصباح يزدي مي‌فرمايند: علومي مثل اخلاق، حقوق، علوم تربيتي و مانند آنها زيرمجموعة علوم دستوري به‌شمار مي‌روند. اين علوم به ارائة برنامه و دستورالعمل‌هايي مي‌پردازند که براي حل يک مشکل يا رسيدن به هدفي مطلوب لازم تشخيص داده مي‌شوند. اين برنامه‌ها و دستورها ازيک‌سو بر يافته‌هايي تکيه دارند که در علوم توصيفي به‌دست آمده‌اند و ازسوي‌ديگر متأثر از هدف مطلوبي‌اند که محقق در نظر مي‌گيرد. اين اهداف و مطلوبيت آنها را نظام ارزشي حاکم بر انديشة پژوهشگر تعيين مي‌کند و آن نظام ارزشي نيز به‌نوبةخود متأثر از جهان‌بيني و نوع نگاه شخص به هستي و انسان و سعادت و شقاوت اوست. هر رفتاري که در سعادت انسان تأثيري مثبت داشته باشد، متصف به «بايد» مي‌شود‌ و هر عملي که او را به‌سوي شقاوت سوق مي‌دهد، متعلَق «نبايد» مي‌شود. جهان‌بيني مادي نظام ارزشي متناسب با خود را توليد مي‌کند و اين نظام ارزشي اهداف مادي و دنيايي را براي فعاليت‌هاي بشر تجويز مي‌نمايد. پژوهشگري که براساس چنين بينشي به توليد علوم دستوري دست مي‌يازد، در برنامه‌ها و دستورالعمل‌هاي خود از اين چارچوب فراتر نخواهد رفت. در مقابل، پژوهشگري با جهان‌بيني الهي نظام ارزشي ديني را برمي‌گزيند؛ اهداف متعالي را در افق ديد خود قرار مي‌دهد و در تجويز راه‌حل‌ها و دستورالعمل‌هاي خويش رابطة رفتارها با اهداف اخروي را در نظر مي‌گيرد (مصباح يزدي، 1397الف، ص 284؛ همو، 1376؛ همو، 1394الف، ص 288).
    پس معلوم مي‌شود که در علوم دستوري، فقط توصيف دخالت ندارد؛ بلکه اساساً نظام ارزشي پژوهشگر است که به‌دستورهاي خاصي منجر مي‌شود.
    البته قبلاً گفته شد که گاهي منظور از «بايد» در گزاره‌هاي علمي، صرفاً توصيف است که با ظاهر توصيه‌اي مطرح شده و درواقع عبارت ديگري از توصيف است و هيچ توصيه‌اي را به‌همراه ندارد؛ مانند: «براي شتاب گرفتن جسمِ در حال حرکت، بايد به آن نيرو وارد کرد». در اين ابهام اين نوع «بايد» منظور نیست؛ چراکه اساساً «بايد»ي در کار نيست که از «هست» گرفته شده باشد؛ ولي گاهي اوقات منظور از «بايد» در گزاره‌هاي علمي، توصيه است و حقيقتاً راهکاري را براي عمل کردن پيشنهاد مي‌کنند و انتظار دارند که فرد يا جامعه به‌سمت آن حرکت کند. در اينجاست که گفته مي‌شود، اساساً علم نمي‌تواند توصيه‌اي داشته باشد.
    4ـ3. ابهام چهارم: چه چيزي به سعادت انسان ربط دارد؟
    چنان‌که پيش از اين مطرح شد، آيت‌الله مصباح يزدي دين را اين‌گونه تعريف کردند: «دين مجموعه‌اي از باورها، ارزش‌ها و احکام عملي است که راه رسيدن به سعادت ابدي را به انسان نشان مي‌دهند» (مصباح يزدي، 1397الف، ص 100؛ همو، 1381، ص 14؛ همو، 1398، ص 31؛ همو، 1395، ص 145؛ همو، 1389، ص 104؛ گلشني، 1399، ص 90؛ جمعي از نويسندگان، 1399، ص 197). يکي از ابهاماتي که در اين ديدگاه وجود دارد، اين است که از کجا بايد بدانيم چه چيزي در سعادت انسان دخيل است و چه چيزي مربوط به سعادت انسان نيست؟ آيا مي‌توانيم قرآن را مقابل خود باز کنيم و بگوييم که اين گزاره در سعادت ما دخيل نيست و فلان گزاره در سعادت ما دخيل است؟! آيا عقل ما مي‌تواند تشخيص دهد که چه چيزي در سعادت ما دخيل است و چه چيزي خارج از آن است؟ برای مثال، وقتي امام معصوم مي‌فرمايد: پيش از غذا و بعد از غذا دست‌هاي خود را بشوييد (شبّر، 1395، ص 150)، از کجا معلوم که مربوط به سعادت ما نيست؟ حتي وقتي اشاره مي‌کند که شستن دست‌ها قبل و بعد از غذا باعث دور شدن فقر مي‌شود يا حتي باعث تندرستي بدن مي‌شود (همان)، از کجا معلوم است که صرفاً همين تأثير را دارد و ارتباطي با سعادت ندارد؟ چراکه چنين تعابيري (تندرستي و رفع فقر و...) در مورد نماز شب نيز وجود دارد؛ با اينکه مطمئناً نماز شب جزء اموري است که در سعادت انسان دخيل است و هيچ شکي وجود ندارد. درواقع با پذيرش تعريف دين از ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي، از کجا بايد تشخيص دهيم که گزاره‌هاي مثلاً طبي، حقوقي، اقتصادي و... در متون ديني، دخيل در سعادت هستند يا خير؟ لازم به ذکر است که ايشان احاديث طبي را در قلمرو دين نمي‌دانند؛ چراکه طبق ديدگاه ايشان، اين احاديث ربطي به سعادت ندارند.
    مثال ديگر اينکه قرآن براي سارق و زناکار حدي را معين کرده است. چگونه مي‌توان تشخيص داد که اين حکم صرفاً برای این است که دزدي و زنا در جامعه کم شود يا اينکه صرفاً برای این نيست و اجراي اين احکام در سعادت بشر دخيل است؟ اين سؤال در مورد بسياري از احکام ديني جاري است؛ خصوصاً در حدود و تعزيرات و مسائل حقوقي.
    پاسخ
    اولاً اين ابهام را نمي‌توان به‌صورت کلي به ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي نسبت داد؛ چراکه در بسياري از گزاره‌هاي ديني، حرمت يا وجوب عمل به‌صراحت بيان شده است و مي‌توان کشف کرد که آن احکام در سعادت انسان دخيل‌اند؛ ثانياً اين ابهام مربوط به نظريه نيست. نظريه به‌صورت کامل بيان شده است. اين ابهام بايد در مباحث اصول فقه حل شود؛ مباحثي مانند طريقيت يا سببيت و مباحث الفاظ، مانند دلالت امر بر وجوب، دلالت نهي بر حرمت، الفاظ صريح در وجوب و حرمت و...؛ ضمن اينکه در مباحث کلامي نيز مي‌توان به‌صورت برون‌ديني به معيارهايي دست يافت؛ مانند اينکه «هر چيزي که مربوط به انسانيت انسان باشد، در سعادت او دخيل است»؛ مثلاً، اينکه مصالح ساختمان از چه جنسي باشد، کاهگلي باشد يا آجري يا بتني، ربطي به انسانيت انسان ندارد؛ اما اينکه اين مصالح غصبي نباشد، مربوط به انسان است. پس در قسمت اول، دين وظيفه‌اي ندارد؛ چراکه ربطي به سعادت انسان ندارد؛ اما در قسمت دوم، ازآنجاکه مربوط به حوزة خاص انساني است و مربوط به انسانيت انسان است، وظيفة دين است که آنها را بيان کند.
    5ـ3. ابهام پنجم: انحصار روش در برخي عبارات
    در تعريف دين بيان شد که منبع و روش در تعريف آن دخالت ندارد؛ اما برخي عبارات آيت‌الله مصباح يزدي به‌گونه‌اي است که گويا اگر مطلبي را از روش عقلي يا تجربي به‌دست آوريم، ديگر نمي‌توان آن را در قلمرو دين دانست. گويا بايد مطلب جديدي باشد تا آن را در قلمرو دين دانست. ايشان مي‌فرمايد:
    رسالت دين اين نيست که مهندسي، آشپزي، خلباني، کشتيراني يا... به انسان‌ها بياموزد؛ زيرا خداوند براي شناخت و انجام اين امور ابزارها و راه‌هاي مناسبي را در اختيار بشر قرار داده است. بعضي از اين مسائل، مانند مباحث کلي متافيزيک، ماهيتي عقلي دارند و راه شناخت و حل آنها روش عقلي و فلسفي است. برخي ديگر، مانند مسائل علوم طبيعي، ماهيتي تجربي دارند و راه کشف روابط و حل مسائل آنها تجربۀ حسي است (مصباح يزدي، 1397الف، ص 212).
    طبق اين عبارت، اگر خداوند براي شناخت برخي امور ابزارهايي را در اختيار بشر گذاشته باشد، از قلمرو دين خارج‌اند. يکي از آن ابزارها عقل است؛ پس اگر عقل برخي از گزاره‌هايي را که مربوط به سعادت‌اند، کشف کرد، بازهم نمي‌توان آن را در قلمرو دين دانست.
    ايشان در جاي ديگري مي‌فرمايند: «اين سؤال مطرح مي‌شود که آيا اسلام در زمينۀ طب مطلب جديدى آورده است که از دسترس تجربة بشر خارج است يا آنچه از معصومان نقل شده است، کم يا بيش در طب‌هاى باستانى نظير طب يونانى، طب ايرانى، طب هندى و طب چينى هم يافت مي‌شود؟» (همان، ص 211). طبق اين عبارت، ملاک‌هاي جديدي براي قلمرو دين مطرح شده است. ملاک «جديد بودن» در اينجا مطرح شده است که با ديگر مباحث ايشان منافات دارد.
    پاسخ
    به‌نظر مي‌رسد که در اين ابهام نيز به‌صورت جامع به ديدگاه ايشان توجه نشده است. ايشان تصريحات زيادي دارند که روش در قلمرو دين موضوعيت ندارد. ايشان محتواي عقل، کتاب و سنت را در زمینة آنچه می‌تواند انسان را به‌سمت کمال و سعادت جهت دهد، «دين» می‌نامند (همان، ص 100) و تصريح مي‌کنند که منبع اين آموزه‌ها به‌تناسب مسئلة مورد بحث مي‌تواند خود واقعيت، عقل، کتاب و سنت يا طبيعت محسوس باشد. دستيابي به تعاليم دين اسلام دربارة موضوعات مختلف نيز به‌تناسب موضوع ممکن است با روش شهودي (علم حضوري)، عقلي (فلسفي)، نقلي، يا تجربي ميسر شود (همان، ص 105). با وجود اين تصريحات، آن‌هم در زماني که در مقام تعريف دين و قلمرو دين هستند، نمي‌توان انحصار در روش را به ايشان نسبت داد. وجه جمعي که در اينجا مناسب به‌نظر مي‌رسد، اين است که ايشان وقتي مي‌فرمايند براي برخي کارها بشر ابزار مناسبي در دسترس دارد، پس دين در اين زمينه وظيفه‌اي ندارد، منظورشان در مورد کارهايي است که ارتباطي با سعادت اخروي انسان ندارند. به‌عبارت‌ديگر، خداوند متعال براي کشف برخي اموري که به سعادت اخروي انسان ارتباطي ندارند، ابزارهايي قرار داده است؛ پس نمي‌توان کشف آن موارد را به عهدة دين دانست؛ اما اگر اموري به سعادت انسان ربط داشته باشند و ابزار کشف آنها نيز در اختيار بشر گذاشته شده باشد، آن امور ديني‌اند؛ مانند اينکه ما با استدلال عقلي، وجود خدا و برخي اوصاف او را اثبات مي‌کنيم. درست است که ابزار استدلال و راه عقلي در اختيار بشر گذاشته شده است، اما ازآنجاکه اين امور مربوط به سعادت اخروي انسان هستند، در قلمرو دين جاي مي‌گيرند.
    6ـ3. ابهام ششم: خروج بسياري از گزاره‌هاي متون ديني از قلمرو دين
    طبق ديدگاه ايشان در قلمرو دين، همة داستان‌هاي قرآني و آياتي که راجع به تبيين پديده‌هايي‌اند که ارتباط مستقيمي با سعادت حقيقي انسان ندارند، مانند آيات کيهان‌شناختي، از قلمرو دين خارج‌اند؛ اما اگر بنا باشد دين اسلام را که کتابش قرآن است، تعريف و قلمرو و دامنة آن را مشخص کنيم، آيا مي‌توانيم به‌گونه‌اي قلمرو آن را مشخص کنيم که بسياري از آيات قرآن از قلمرو دين خارج باشند؟ به‌نظر مي‌رسد که چنين کاري مجاز نيست. البته اگر بپذيريم که اين آيات به‌نحوي با سعادت انسان مرتبط‌اند و خارج از قلمرو دين نيستند، با ابهام سوم که پيش از اين مطرح شد، مواجه خواهيم شد.
    پاسخ
    با نگاهي جامع به ديدگاه آیت‌الله مصباح يزدي متوجه خواهيم شد که از نگاه ايشان هيچ‌کدام از آيات قرآن خارج از قلمرو دين نيستند. وجود آياتي نظير آيات کيهان‌شناختي، از جهتي که ديني‌اند، در قرآن مطرح شده‌اند. ايشان در همان جايي که به استطرادي و تطفلي بودن اين‌گونه آيات اشاره مي‌کنند، بلافاصله تصريح مي‌نمایند: «شايد هيچ آيه‌اي نيابيم که مستقلاً و مستقيماً به بيان آفرينش جهان و کيفيت وجود آسمان‌ها و زمين پرداخته باشد» (همان، ص 307)؛ يعني آيات جهان‌شناختي از همان جهت ديني بودن، در قرآن کريم مطرح شده‌اند. ايشان در جاي ديگري به‌صراحت مي‌فرمايند: «اين ربطي به دين ندارد که خانه از شيشه باشد يا از آهن؛ از سنگ باشد يا از آجر. اين‌گونه امور مستقيماً ارتباطي با دين ندارد. بله از آن جهت که مي‌تواند تأثيري در سعادت و شقاوت نهايي من داشته باشد، در حوزة دين قرار مي‌گيرد» (مصباح يزدي، 1380، جلسه دوم). پس هيچ کدام از آيات قرآن از قلمرو دين خارج نيستند. بله اگر اين آيات به‌صورت مستقيم و مستقل به بيان آفرينش جهان و کيفيت وجود آسمان و زمين مي‌پرداختند و آن جهت ديني بودن را مطرح نمي‌کردند، مي‌توانستيم بگوييم که اين آيات خارج از قلمرو دين‌اند؛ چراکه توصيف جهان آفرينش ارتباطي با سعادت انسان ندارد. ايشان حکمت‌هايي را براي بيان اين‌گونه آيات مطرح کرده‌اند که با سعادت انسان ارتباط پيدا مي‌کنند. درواقع اين حکمت‌ها جهت ديني بودن اين آيات را نمايان مي‌کنند؛ مانند: آگاه کردن انسان به عظمت خداوند براي انگيزه‌سازي جهت شکرگزاري يا شکوفا کردن و تقويت معرفت فطري و شناخت حضوري خداوند؛ انگيزه دادن براي تفکر، تعقل و دوري از سطحي‌نگري؛ پي بردن به نظام واحد جهان و ناظم واحد؛ شناخت صفات خداوند، مانند حکمت و علم و قدرت؛ و توجه به معاد (مصباح يزدي، 1394ج، ج 2، ص 307). درواقع از نگاه ايشان، قرآن کتاب فيزيک، گياه‌شناسي، زمين‌شناسي، کيهان‌شناسي و غير آن نيست؛ قرآن کتاب انسان‌سازي است و نيازهاي بشر را در راه تکامل حقيقي (تقرب به خداي متعال) تأمين مي‌کند و هرچه در تحقق آن مؤثر بوده، در اين کتاب آمده است (همان).
    7ـ3. ابهام هفتم: ارتباط همة گزاره‌ها با سعادت انسان
    آنچه در قسمت قلمرو دين در حوزة توصيف از ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي نتيجه گرفتيم، اين بود که: «گزاره‌هاي توصيفي از آن جهتي که مستقيماً مربوط به سعادت انسان باشد، در قلمرو دين قرار مي‌گيرد؛ اما اگر مستقيماً مربوط به سعادت انسان نيست و صرفاً يک پديدة مادي يا غيرمادي را تبيين مي‌کند، در قلمرو دين قرار نمي‌گيرد».
    حال مسئله اين است که همة گزاره‌هاي توصيفي مي‌توانند از جهتي به سعادت انسان ربط پيدا کنند؛ اما آيا مي‌توان گفت که بيان آن گزاره‌ها از اين جهت وظيفة دين بوده و دین بايد آنها را بيان مي‌کرده است؟ مثلاً اين گزاره که «خورشيد گرما توليد مي‌کند»، از اين جهت که ما به عظمت خداوند پی مي‌بريم، بايد خداوند چنين گزاره‌اي را بگويد؛ چون تا اين گزاره گفته نشود، آن جهت ديني بودنش هم مطرح نمي‌شود.
    به‌عبارت‌ديگر، اگر قلمرو دين همان حوزة وظايف دين است، بايد همة گزاره‌هاي توصيفي هم مطرح شود؛ چون همة گزاره‌هاي توصيفي از يک جهتي با سعادت انسان ارتباط دارند. دست‌کم کسي که با نگاه توحيد افعالي به اين عالم نگاه مي‌کند، همه‌چيز را مخلوق مي‌بيند.
    پاسخ
    اين اشکال از آنجا ناشي شده است که متون ديني را مساوي با دين دانسته‌اند. هر منبعي که اين جهت را کشف کند و به آن بپردازد، گزاره‌هاي ديني توليد کرده است؛ اما آيا لازم است که همة آن گزاره‌ها در متون ديني آمده باشند؟ بله، درست است که همة گزاره‌ها از جهتي ممکن است بتوانند ديني باشند، اما آيا هر چيزي که از جهتي ديني بود، لزوماً بايد در متون ديني آمده باشد؟ پاسخ منفي است؛ چراکه متون ديني يکي از منابع دين است.
    8ـ3. ابهام هشتم: تشخیص اموری که مستقیماً در سعادت انسان تأثیرگذارند
    يکي از عناصر مفهومي که در قلمرو دين در ديدگاه آیت‌الله مصباح يزدي مهم است و ایشان بارها بر آن تأکيد کرده‌اند، اين است که دين در هر موضوعي که «مستقيماً» مربوط به سعادت انسان باشد، دخالت مي‌کند؛ نه هر موضوعي که مربوط به سعادت انسان باشد. ايشان مي‌فرمايند: موضوعات علمي تا جايي که با سعادت و شقاوت انسان ارتباط پيدا نکنند، حيثيت ارزشي پيدا نکنند و بايد و نبايد در آنها نباشد، مستقيماً ربطي به دين پيدا نمي‌کنند (مصباح يزدي، 1391، جلسه چهارم). ايشان همچنين با بيان اينکه برخي حقايق مستقيماً ارتباطي با عقايد، اخلاق و احکام دين ندارند، شواهدي از آيات قرآن را مطرح مي‌کنند: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکمْ سَبْعَ طَرَائِقَ» (مؤمنون: 17)؛ همچنین خداوند متعال در مورد آسمان‌ها مي‌گويد: «خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً» (ملک: 2) (مصباح يزدي، 1397الف، ص 90). ايشان موضوع علم را واقعياتي تجربي و غيرارزشي مي‌دانند؛ زيرا مستقيماً در سعادت و کمال نهايي انسان نقشي ندارند (مصباح يزدي، 1389، ص 138). همچنين مي‌فرمايند: «علم به چيزهايي مي‌پردازد که دين با آن کاري ندارد. بسياري از مسائل علمي هست که مستقيماً با دين سروکاري ندارد» (مصباح يزدي، 1391، ص 138). در جاي ديگري نيز مي‌فرمايند: شناخت پديده‌ها و روابط ميان حقايق مادي ارتباطي مستقيم با ارزش‌ها و سعادت يا شقاوت ندارند (مصباح يزدي، 1397الف، ص 104) و همچنين مي‌فرمايند: «اين ربطي به دين ندارد که خانه از شيشه باشد يا از آهن؛ از سنگ باشد يا از آجر. اين‌گونه امور مستقيماً ارتباطي با دين ندارد. بله، از آن جهت که مي‌تواند تأثيري در سعادت و شقاوت نهايي من داشته باشد، در حوزة دين قرار مي‌گيرد» (مصباح يزدي، 1391، جلسه سوم). ايشان به اين دليل که برخي گزاره‌ها تأثيري مستقيم در سعادت يا شقاوت نهايي انسان ندارند و با دين اصطکاکي پيدا نمي‌کنند، آنها را خارج از قلمرو دين مي‌دانند (مصباح يزدي، 1397الف، ص 103).
    ما نيز در نتيجه‌گيري قلمرو دين در گزاره‌هاي توصيفي از ديدگاه ايشان متذکر شديم: گزاره‌هاي توصيفي اگر مستقيماً مربوط به سعادت انسان باشند، در قلمرو دين قرار مي‌گيرند؛ اما اگر مستقيماً مربوط به سعادت انسان نيستند و صرفاً يک پديدة مادي يا غيرمادي را تبيين مي‌کنند، در قلمرو دين قرار نمي‌گيرند و اگر چنين گزاره‌هايي در متون ديني هم وجود داشته باشند، بازهم جزئي از دين نيستند؛ هرچند اعتقاد به درستي آنها، از باب اعتقاد به رسالت انبيا و راست‌گو بودن آنها، لازم و جزئي از دين است؛ اما محتواي آن ربطي به دين ندارد و خارج از قلمرو دين است.
    حال براساس این دیدگاه، باید این را تشخیص دهیم که چه چيزهايي مستقيماً مربوط به سعادت‌اند؛ مثلاً بسياري از مباحثي که در معرفت‌شناسي و فلسفه مطرح شده‌اند، تأثير در سعادت انسان دارند. اينکه معرفت‌هاي عقل معتبرند يا خير، فهم تفاوت ميان علم حضوري و حصولي براي درک عالم بودن خداوند، راه‌هاي معرفت، اعتبار نقل، مباحث شک‌گرايي و نسبيت‌گرايي، و هرمنوتيک فلسفي، همة اينها مسائل معرفت‌شناختي‌اند که پاسخ نادرست به اين موارد، قطعاً راه سعادت را سد مي‌کند. بسياري از قوانيني که در منطق براي استدلال مطرح شده‌اند نيز همين‌گونه‌اند. در فلسفه نيز اصل عليت، اصل معيت، اصل سنخيت، موجودات ممکن و واجب، اقسام علت، حقيقت معلول، و امتناع دور و تسلسل، همگی مباحثي‌اند که پذيرش و عدم پذيرش آنها در سعادت انسان تأثير دارند؛ اما آيا به‌صورت مستقيم تأثير دارند يا غيرمستقيم؟
    پاسخ
    در پاسخ به این ابهام می‌توان گفت: اين مواردي که مطرح شد، اساساً ربطي به سعادت انسان ندارند. برای مثال، انسان همين‌که بداند خداوند عالم است، کافي است و نيازي نيست که بداند علم خداوند حصولي است يا حضوري. پس اصل اينکه خداوند عالم است، در سعادت انسان دخيل است و در حوزة قلمرو دين قرار مي‌گيرد و نيازي نيست که علوم حضوري و حصولي و تفاوت بين آن دو را نيز بداند؛ زیرا حصولی یا حضوری دانستن علم الهی موجب قرب یا بعد انسان و تحقق سعادت یا شقاوت انسان نمی‌شود؛ برخلاف اینکه انسان علم مطلق الهی را باور نداشته باشد که موجب عدم اطمینان به وحی و آخرت و نظام احسن و بی‌ایمانی می‌شود. لازمة این پاسخ این است که برخی از مباحث تفصیلی کلامی از قلمرو دین خارج است که براساس این دیدگاه باید بدان پایبند بود.
    همچنین در باب مواردی که ندانیم معرفتی صرفاً برای این دنیاست یا مربوط به سعادت اخروی انسان، باید چاره‌ای اندیشید. این امر از دو جهت مهم است: جهت اول این است که امام علاوه بر شأن امامت، شئون دیگری نیز دارد و اگر در جایی، «در مقام بیان بودنِ امام» اثبات نشود، باید بررسی کرد که در موارد مشکوک، کدام شأن امام مقدم است؟ جهت دوم این است که بسیاری از بایدها و نبایدهایی که در متون دینی آمده‌اند، به‌صورت مطلق‌اند و اشاره‌ای نشده است که مربوط به سعادت انسان‌اند یا صرفاً برای سامان دادن به زندگی اجتماعی‌اند؟ البته استفاده از قواعد استنباط و استظهار در مواجهه با متون می‌تواند این نگرانی را برطرف کند؛ یعنی با استفاده از قواعد فهم و مجموعة قرائن داخلی و خارجی می‌توان در مقام بیان بودن یا نبودن امام درخصوص امر ناظر به سعادت حقیقی را کشف کرد.
    نتيجه‌گيري
    آیت‌الله مصباح يزدي در تعريف دين مي‌فرمايند: «دين مجموعه‌اي از باورها، ارزش‌ها و احکام عملي است که راه رسيدن به سعادت ابدي را به انسان نشان مي‌دهند»؛ و دربارة قلمرو دين مي‌فرمايند: دين همة شئون زندگي را از حيث ارزشي دربرمي‌گيرد و همچنين در مواردي که مربوط به سعادت است، در توصيفات نيز دخالت دارد. برخی اين ديدگاه را به‌درستي درک نکرده‌اند و همین امر پرسش‌هایی را برایشان به‌وجود آورده است؛ مانند اينکه گمان کرده‌اند اين ديدگاه، به حذف دين از گزاره‌هاي توصيفي می‌انجامد و نهايتاً به وادي سکولاريسم خواهد افتاد؛ يا اينکه گمان کرده‌اند با اين ديدگاه، بسياری از گزاره‌هاي متون ديني از قلمرو دين خارج خواهند شد؛ يا گمان کرده‌اند که وقتي دين در توصيف دخالت نداشته باشد، منطقاً در توصيه نيز نمي‌تواند دخالت کند؛ همچنین اينکه چگونه تشخيص دهيم ارتباط گزاره‌ها با سعادت انسان به‌صورت مستقيم است يا غيرمستقيم و به‌تبع در قلمرو دين جاي دارد يا خير؟ دست‌کم در موارد مشکوک چه بايد کرد؟ براساس آنچه در این نوشتار بیان شد، بیشتر این ابهامات ناشی از عدم درک صحیح و دقیق دیدگاه آیت‌الله مصباح يزدي در باب قلمرو دین است که مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتند؛ هرچند برخی ابهامات، همانند چگونگی تشخیص ارتباط گزاره‌ها با سعادت، نیازمند پژوهش‌های گسترده‌تر است. از این طریق می‌توان دیدگاه مزبور را تکمیل کرد و برای بهره‌گیری از آن در تحول علوم، گام‌های نوینی برداشت.

     

    References: 
    • باقري، خسرو، 1397، «نقد و بررسي هويت علم ديني از ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي»، کتاب نقد، سال هفدهم، ش 76، ص 183ـ210.
    • جمعي از نويسندگان، 1397، مباني علوم انساني اسلامي از ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • شبر، سيدعبدالله، 1395، طب الائمه، ترجمة عباس پسنديده، چ هفتم، تهران، حديث مهر.
    • عشاقي، حسين، 1397، «سکولار نبودن گزاره‌هاي توصيفي»، کتاب نقد، سال هفدهم، ش 76، ص 65ـ87.
    • گلشني، مهدي، 1399، رابطه علم و دين از منظر چهار حکيم مسلمان معاصر، قم، حكمت اسلامي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1376، «شيوه‌هاي اسلامي کردن دانشگاه‌ها»، معرفت، ش 20، ص 25ـ39.
    • ـــــ ، 1380، سخنراني گستره دين، قم، کانون طلوع گفتمان ديني.
    • ـــــ ، 1381، دين و آزادي دين و آزادي، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزة علميه.
    • ـــــ ، 1389، درباره پژوهش، تحقيق جواد عابديني، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1391، سخنراني علم ديني، در جمع اساتيد معارف دانشگاه‌هاي قم.
    • ـــــ ، 1394الف، پيش‌نيازهاي مديريت اسلامي، تحقيق غلامرضا متقي‌فر، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394ب، فلسفه اخلاق، تحقيق احمدحسين شريفي، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394ج، قرآن‌شناسي، تحقيق و نگارش غلامعلي عزيزي‌کيا، چ ششم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394د، پاسخ استاد به جوانان پرسش‌گر، چ نهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1395، نقش تقليد در زندگي انسان، تحقيق کريم سبحاني، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1396، نظريه سياسي اسلام، نگارش کريم سبحاني، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1397الف، رابطه علم و دين، تحقيق علي مصباح، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1397ب، نگاهي گذار به نظريه ولايت فقيه، تحقيق و نگارش محمدمهدي نادري قمي، چ سي و دوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1398، آموزش عقايد، چ يازدهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    معلم، عیسی، الهی راد، صفدر.(1401) بررسی ابهامات دیدگاه آیت‌الله مصباح یزدی در باب قلمرو دین*. دو فصلنامه معرفت کلامی، 13(2)، 107-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عیسی معلم؛ صفدر الهی راد."بررسی ابهامات دیدگاه آیت‌الله مصباح یزدی در باب قلمرو دین*". دو فصلنامه معرفت کلامی، 13، 2، 1401، 107-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    معلم، عیسی، الهی راد، صفدر.(1401) 'بررسی ابهامات دیدگاه آیت‌الله مصباح یزدی در باب قلمرو دین*'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 13(2), pp. 107-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    معلم، عیسی، الهی راد، صفدر. بررسی ابهامات دیدگاه آیت‌الله مصباح یزدی در باب قلمرو دین*. معرفت کلامی، 13, 1401؛ 13(2): 107-120