صحیح مسلم و روایات تحریفشده
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
کلام اسلامي گنجينهاي از باورهاست که از سويي در عقل و قرآن کريم، و ازسوييديگر در سنت، خصوصاً احاديث ریشه دارد. حقايق دقيق و اشارات ظريفي در احاديث (که متصل به زبان وحياند)، وجود دارد که اگر در گذر زمان سالم و دستنخورده بمانند، ميتوانند در شکلگيري باورها نقش مهمي ايفا کنند و مانع انحرافات اعتقادي شوند. لذا ضروري است تا منابع مربوطه پالايش شوند و سلامت آنها مورد اطمينان باشد. ازسويديگر، مقابله در برابر حقيقت با حربهها و شيوههاي مختلف، سابقة درازمدتي در تاريخ دارد. هميشه افرادي بودند که تحمل جلوهگري حقيقت را نداشتند و تلاش ميکردند تا به هر صورت ممکن، از فروغ آن بکاهند. متأسفانه سنت نبوي که سرماية گرانبهاي امت اسلام محسوب ميشود، از اين آسيب در امان نماند و با هزار حسرت، با انگيزههاي مختلف اعتقادي، ازجمله تعصب به مذاهب و اشخاص خاص و بهدست مدعيان علم و دانش، شاخوبرگهايي از آن بريده يا وصلههاي نامناسب به آن چسبانده شد. برخي از اين مدعيان، وقتي به روايتي که متضمن بيان فضيلتي از اهلبيت يا مذمتي از مخالفان ایشان باشد، با لطايفالحيل دست به تحريف آنها زدند. بديهي است مسئوليت اصلي پالايش کتب حديث بر دوش رشتة علوم حديث است؛ ولي نظر به ريشهها و آثار تحريفات یادشده در حوزة اعتقادات ديني، متکلمان نيز به اين موضوع میپردازند و ابعاد مختلف آن را بررسي ميکنند.
امروز وهابيت پا در جاي پاي يهود (که بهفرمودة قرآن کريم از قهرمانان تحريف بودند) گذاشتهاند و بسياري از منابع حديثي را با اغراض بهظاهر ديني تحريف میکنند. اقدام اين فرقه، در تاريخ اهلسنت مسبوق به سابقه بوده و حتي ضرورت آن از سوي مشاهير آنان، مورد تأکيد و اجراي آن مورد تشويق و ترغيب قرار داشته است! که مراجعه به کتابهاي سانسور حقيقت» (باقرزاده، 1394) و تحريف حق و حقيقت (باقرزاده، 1399)؛ مقالات «مخالفت با شيعيان، عامل تغيير سنتهاي نبوي» (باقرزاده، 1396)؛ «نقد و بررسي قاعدة وجوب سکوت در قبال مشاجرات صحابه» (باقرزاده، 1398)، اين ادعا را بهخوبي اثبات خواهد کرد.
صحيح مسلم مانند صحيح بخاري، کتابي جامع و از معتبرترين منابع حديث نزد اهلسنت است. اين کتاب توسط مسلمبن حجاج نيشابورى، از شاگردان بخارى و در طول پانزده سال تدوين شده است. اين اثر از ۵۴ کتاب اصلي، از «کتاب الإيمان» تا «کتاب التفسير»، تشکيل شده و موضوعات گوناگون اعتقادي، فقهي، اخلاقي، تاريخ و سيره را دربردارد. صحيح مسلم حدود هفت هزار حديث دارد که احاديث غيرمکرر آن نزديک به سه هزار حديث است.
با تأسف فراوان، اين دو منبع طراز اول اهلسنت، از رفتار ناپسند دور نماندهاند و موارد متعددي از روايات تحريفشده در آنها بهچشم ميخورد که برخي توسط صاحبان آنها و برخي ديگر قبل يا بعد از آنها توسط افراد ناشايست رخ داد. نگارنده پيش از اين در مقالة «صحيح بخاري و تحريف حقيقت» (باقرزاده، 1395) به پارهاي از تحريفات در صحيح بخاري پرداخته و در تحقيق حاضر در پي آن است تا با برشمردن مواردي از تحريف در صحيح مسلم اثبات کند که اين کتاب نيز خالي از تحريف نيست. هرچند ممکن است تحريفات دستنيافتهاي مرتبط با ساير موضوعات در اين کتاب صورت گرفته باشد، ولي بهدليل رويکرد کلامي نگارنده، تحريفاتي که مورد کنکاش و پيگيري بوده و به آنها دست يافته شد، برخي در زمینة فضایل اهلبيت و برخي ديگر نيز در جهت پوشاندن مثالب مخالفان آنان بوده است. بديهي است که باورهاي کلامي، مانند عدم اعتقاد به جايگاه برجسته و همطراز با قرآن براي اهلبيت، اعتقاد به عدالت مطلق صحابه، عدم قداست قبور بزرگان و...، ريشة چنين اقداماتياند و آثار و پيامدهايي در انديشة ديني مخاطبان (مانند تساهل در خصوص سبّ اميرمؤمنان از سوي برخي صحابه و...) بههمراه خواهد داشت.
دربارة صحيح مسلم تحقيقات و مقالات متعددي در سراسر دنياي اسلام بهسامان رسيده است که برخي از آنها به زبان فارسي عبارتاند از:
ـ «بررسي کتاب صحيح مسلم» (مسلمخاني، 1388)؛
ـ «بررسي تقريبي ـ تطبيقي مسئلة مهدويت در صحيح مسلم» (قادري، 1394)؛
ـ «بررسي حديث ثقلين در صحيح مسلم و سنن ترمذي از منظر مهدويت» (قادري، 1397)؛
و... .
ولي متأسفانه نگارنده در ميان مقالات مختلف، به پيشينة مستقلي که مشخصاً دربارة نفوذ پديدة تحريف در صحيح مسلم باشد، برخورد نکرده است؛ لذا با توجه به ضرورت پالايش آثار ديني و منابع طراز اول، لازم است کنکاش دقيقي در موضوع یادشده در اين آثار صورت گيرد تا ضريب اعتماد به کتب حديث افزايش يابد و با دقت بيشتر همراه باشد.
1. روايات تحريفشده در صحيح مسلم
اينک بهسراغ اثر مذکور میرویم و با تکيه بر منابع معتبر نزد اهلسنت، به اثبات تحريف در آن ميپردازيم.
1ـ1. تحريف در حديث ثقلين
با وجود امکان ادعاي تواتر دربارة حديث ثقلين و بهرغم تحريف و عدم نقل آن در صحيح بخاري، خوشبختانه در صحيح مسلم به اين روايت مهم اشاره شده؛ ولي متأسفانه نقل روايت در اين کتاب با بيمهريهايي همراه است.
يکي از طرق روايت، روايت جعفربن محمد از پدرش و او از جابر در جريان خطبة عرفه آمده است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا: كِتَابَ اللَّهِ، وَعِتْرَتِي اهلبيتي» (ترمذي، بيتا، ج 5، ص 662، ح 3786). اين در حالي است که همين روايت جعفربن محمد از پدرش و او از جابر در صحيح مسلم و در شرح خطبة عرفه، بدون نام بردن از اهلبيت و عترت چنين آمده است: «وقد تركت فيكم ما لن تضلوا بعده إن اعتصمتم به كتاب الله...» (نيشابوري، بيتا، ج 2، ص 890، ح 1218).
در جاي ديگر از صحيح مسلم، از ميان دهها روايت غدير خم، به روايتي از يزيدبن حيان اشاره شده است که براساس آن، زيدبن ارقم به توصيف خطبة پيامبر اکرم در غدير خم و بيان اعتصام به کتابالله و تذکر مؤکد آن حضرت دربارة اهلبيت پرداخته بود. آنگاه آن حضرت در پاسخ به سؤال حصينبن سبره که پرسيده بود: اهلبيت پيامبر چه کسانياند و آيا همسران از اهلبيت نيستند؟ پاسخ فرمودند: «نِسَاؤُهُ من اهلبيتهِ وَلَكِنْ اهلبيتهِ مَن حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ» (نيشابوري، بيتا، ج 4، ص 1873، ح 2408)؛ همسران از اهلبيت پيامبرند؛ لکن اهلبيت کسانياند که پس از پيامبر صدقه بر آنها حرام شده است! سپس حصين از مصاديق افرادي ميپرسد که صدقه بر آنها حرام است و پاسخ ميشنود.
هرچند بيتوجهي مسلم به انبوه رواياتي که صحابة متعدد مانند جابربن عبدالله، ابوسعيد خدري، حذيفةبن اسيد و... از ماجراي غدير خم داشتند و نيز بياعتنايي به ساير رواياتي که افرادي مانند ابوطفيل عامربن واثله (حاکم نيشابوري، ۱۴۱۱ق، ج 3، ص 118)، ابوالضحي مسلمبن صبيح، حبيببن ثابت، يحييبن جعده و عليبن ربيعه در جواني از زيدبن ارقم دربارة اين حادثة مهم تاريخي نقل کردهاند و اکتفا به يک روايت، آنهم روايتي که مربوط به دوران پيري زيدبن ارقم است (و بهتصريح خودش، همين امر باعث فراموشي بخشي از حوادث شده است؛ تا جايي که تعمداً يا سهواً اشارهاي به حديث ولايت اميرالمؤمنين در اين ماجرا هم ندارد)، حسن نيت و صداقت مسلم را زيرسؤال ميبرد؛ ولي هدف ما صرفاً اثبات تحريف در همين يک روايت منقول ايشان است.
قطعاً در پاسخ زيد تحريفي رخ داده است: يا از سوي راويان يا از سوي مسلم نيشابوري؛ چراکه اولاً لفظ «لکن» براي استدراک است و قاعدتاً قبل و بعد آن باید از نظر نفي و اثبات متفاوت باشند؛ بنابراین نميتوان گفت: «همسران از اهلبيتاند؛ لکن اهلبيت کسانياند که...». در نتيجه بايد پاسخ زيد دربارة همسران منفي باشد، نه مثبت؛ ثانياً در صفحة بعد، مسلم يکبار ديگر به همين روايت اشاره ميکند که راوي ميگويد از زيد پرسيديم: «من اهلبيتهِ نِسَاؤُهُ؟» روشن است که چنانچه «مَن» به فتح و موصول باشد، ترجمه چنين ميشود: «اهلبيت کياناند؟ همسرانش؟!» و در صورتي که «مِن» به کسر و حرف جرّ باشد، ترجمه چنين ميشود: «همسرانش از اهلبيتش ميباشند؟». زيد هم در جواب ميگويد: «قال: لا و أيم اللهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلى أَبِيهَا وَقَوْمِهَا اهلبيتهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ»؛ بهخدا سوگند نه؛ زيرا چهبسا زني با مردي يک عمر زندگي ميکند، ولي در آخر عمر طلاق میگیرد و به خانة پدرش میرود و جزء اهلبيت پدر محسوب ميشود. اهلبيت حقيقي او، آنهايياند که صدقه بر آنها حرام است.
نتيجه آنکه در روايت اول، يا کلمة «لَسنَ» يا همزة استفهام انکاري قبل از کلمة «نِسَاؤُهُ» حذف و تحريف شده است؛ يعني زيد در برابر سؤال حصين گفته باشد: «همسران از اهلبيت نيستند؛ لکن...» يا با تعجب گفته باشد: «آيا فکر ميکنيد همسران از اهلبيتاند؟!» اين ادعايي است که مورد اعتراف برخي از دانشمندان اهلسنت نيز واقع شده است.
نووي با اشاره به تنافي بين دو روايت موجود در صحيح مسلم آورده است: «فهاتان الروايتان ظاهرهما التناقض و المعروف في معظم الروايات في غير مسلم انه قال: نساؤه لسن من اهلبيته» (نووي دمشقي، ۱۳۹۲ق، ج 15، ص 180)؛ پس ظاهر اين دو روايت، تناقض دارد و آنچه در غالب روايات منقوله در غير صحيح مسلم آمده، اين است كه گفت: زنان از اهلبيت نيستند. نووي ضمن اعتراف غيرمستقيم به تحريف، به توجيه میپردازد و ميگويد: «پس روايت اول بدين صورت توجيه ميشود كه همسران فقط از جمع اهلبيتي ميباشند كه با او سكونت دارند و زندگي ميكنند...؛ اما در اهلبيتي كه صدقه بر آنها حرام است، داخل نميباشند» (همان).
ابنتيميه نيز در باب حرمت صدقه بر همسران و صدق اهلبيت پيامبر بر آنان میگويد: «احمد حنبل دو ديدگاه دارد: اول آنکه از اهلبيت نيستند. اين همان نظرية زيدبن ارقم است که در صحيح مسلم آمد؛ و...» (ابنتيميه، ۱۴۲۶ق، ج 5، ص 209).
آلوسي هم ميگويد:
در خبر سابق كه گفت: «نساؤه من اهلبيته»، گويا منظورشان «أنساؤه»، يعني نساء بههمراه همزة استفهام انكاري بوده (بدين صورت: آيا همسران از اهلبيتاند؟!) يعني در حقيقت خواست بگويد که همسران از اهلبيت نيستند؛ همانطوركه در بیشتر روايات غير از صحيح مسلم به همين صورت (يعني نفي شمول همسران) آمده است (آلوسي، ۱۴۱۵ق، ج 11، ص 197).
2ـ1. تحريف حديث سفينه
ازجمله روايات مشهور نبوي که در بيان فضيلت و جايگاه منحصربهفرد اهلبيت عصمت و طهارت وارد شد، حديث سفينه يا تشبيه آنان به کشتي نوح است. روايتي که اگر دربارة آن ادعاي تواتر شود، گزاف نخواهد بود. متن معروف روايت چنين است: «إنَّما مَثَلُ اهلبيتي فِيکُم كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ».
برخي از شواهد و اظهارات حاکي از آن است که حديث مزبور در صحيح مسلم وجود داشته است. ابنحجر مکي ميگويد: از منابع فراوان که برخي از اسناد برخي ديگر را تقويت ميکنند، وارد شده است که پيامبر اکرم فرمودند: «إنَّما مَثَلُ اهلبيتي فِيکُم كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا»؛ مَثل اهلبيت من در ميان شما، مَثَل کشتي نوح است که هر کس سوارش شود، نجات مييابد؛ سپس میگوید: «وَ فِي رَوايةِ مُسلِم: وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ...»؛ و در روايتي که مسلم نقل کرده، [در ادامه] آمده است: هر که از آن تخلف کند و دور شود، غرق ميشود» (ابنحجر هيثمي، ۱۹۹۷، ج 2، ص 455). این در حالي است که هماکنون حديث مزبور در صحيح مسلم يافت نميشود و ظاهراً تحريف شده است.
3ـ1. تحريف در روايت چهار بانوي برگزيده
روايتي بين شيعه و سني معروف است که بر مبناي آن، پيامبر اعظم حضرت مريم بنت عمران، حضرت آسيه همسر فرعون، حضرت خديجه و حضرت فاطمه را کاملترين و برترين زنان عالَم معرفي کردهاند (ابنحبان، ۱۴۱۴ق، ج 15، ص 401؛ ابناثير، 1390ق، ج 9، ص 124، ش 6669؛ طبراني، ۱۴۰۴ق، ج 22، ص 402، ح 1003و1004). اين روايت چنان مشهور است که حتي ابنتيميه اصل آن را میپذيرد و تصريح ميكند که براساس روايت صحيح، پيامبر فرمود: از مردان افراد زيادي به کمال رسيدند و از بانوان، جز چهار نفر، به کمال نرسيدند (ابنتيميه، ۱۴۰۶ق، ج 5، ص 28).
حاکم نيشابوري ذيل حديث: «فاطِمَة سَيّدة نِساءِ أهلِ الجَنّة إلاّ مَا كَانَ مِن مَريَم بِنت عُمران» ميگويد: «إنّما تَفَرّد مُسلِم بإخراجِ حَديثِ أبِيمُوسى عَنِ النّبِي خَيرُ نِساءِ العَالَمِين أربَع» (حاکم نيشابوري، ۱۴۱۱ق، ج 3، ص 168)؛ فقط مسلم (و نه بخاري) حديث ابوموسي مبني بر اينکه بهترين زنان چهار نفرند را نقل کرده است.
از سخن ابنکثير در تفسيرش هم فهميده ميشود که صحيحين روايت ابوموسي اشعري را با نام حضرت خديجه آورده بودند؛ چنانکه ميگويد: «وَ قَد ثَبتَ فِي الصّحيحَينِ مِن حَديثِ شُعبة عن عمروبن مرة عن مرة الهمداني عن أبيموسى الأشعري عَنِ النّبِي قَالَ: كَمُلَ مِنَ الرّجالِ كَثيرٌ وَ لَم يَكمُل مِنَ النّساءِ إلاّ آسِيَة امرَأة فِرعَون وَ مَريَم ابنَة عمران وَ خَدِيجَة بِنتِ خُويلِد...» (ابنکثير، ۱۴۰۱ق، ج 8، ص 194، ذيل آيه 12 سورة تحريم).
متقي هندي که با رمزنگاري، از منابع احاديث ياد ميکند، ضمن اشاره به نقل اين روايت در صحيحين بخاري و مسلم از انس، تصريح ميکند که ترمذي اين حديث را صحيح خوانده است (متقي هندي، ۱۴۱۹ق، ج 12، ص 65). شوکاني (م1250ق) و زحيلي دمشقي (م 2015م) نيز تصريح ميکنند که روايت فوق از ابوموسي اشعري را بخاري و مسلم در کتاب صحيح خود آوردهاند (شوکاني، ۱۴۱۴ق، ج 5، ص 306؛ زحيلي، ۱۴۲۲ق، ج 3، ص 2695). اين در حالي است که وقتي به نسخة فعلي صحيح مسلم (و صحيح بخاري) مراجعه ميکنيم، فقط نام دو بانوي برگزيده را در حديث مييابيم: «عن أبيمُوسَى قال: قال رسول اللهِ كَمُلَ من الرِّجَالِ كَثِيرٌ و لم يَكْمُلْ من النِّسَاءِ غَيْرُ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَآسِيَةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ وَ إِنَّ فَضْلَ عَائِشَةَ على النِّسَاءِ كَفَضْلِ الثَّرِيدِ على سَائِرِ الطَّعَامِ» (نيشابوري، بيتا، ج 4، ص 1886، ح 2431) و بدينترتيب نام دو بانوي ديگر، يعني حضرت خديجه و حضرت زهرا از آنها حذف شده است. جالب اين است که نام بابي که اين حديث در آن آمد، چنين است: «بَاب فَضَائِلِ خَدِيجَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ رضي الله تَعَالَى عنها»؛ يعني باب بهنام حضرت خديجه است؛ ولي نام آن حضرت از حديث حذف ميشود! مگر نه اين است که نويسندگان صحاح نام ابواب را براساس احاديث همان باب انتخاب میکردند و احاديث هر بخش را در همان باب مخصوص خود قرار ميدادند؟!
البته حذف نام حضرت خديجه و بهجاي آن نقل حديثي در فضيلت عايشه، بيانگر هدف اين تحريف است؛ چراکه روايت به افضليت حضرت خديجه بر ساير همسران پيامبر ازجمله عايشه تصریح دارد و این براي برخي غيرقابل تحمل بود؛ چنانکه مناوي اعتراف میکند و بهنقل از جمعي از دانشمندان ميگويد: «هذا نصّ صريحٌ في تفضيلِ خديجة على عائشة وغيرها من زوجاته لايحتمل التأويل» (مناوي، ۱۳۵۶ق، ج 4، ص 124)؛ اين روايت نصّ صريح در افضليت حضرت خديجه بر عايشه و ساير همسران پيامبر است و اصلاً جاي توجيه ديگري ندارد.
4ـ1. تحريف حديث روضه
ازجمله روايات مشهور نبوي، حديث آن حضرت در معرفي محدودة روضة شريفه در مسجدالنبي است که فرمودند: «ما بين قبري و منبري روضة من رياض الجنة» (ابنحنبل، بيتا، ج 3، ص 64، ح 11628)؛ بين قبر و منبر من، باغي از باغهاي بهشت است.
وهابيت بر انکار اين روايت اصرار دارد و حديث را بهصورت «ما بين بيتي و منبري روضة من رياض الجنة» نقل ميکنند. با مراجعه به چاپهاي فعلي صحيح بخاري و صحیح مسلم، حديث را به همين صورت که وهابيت نقل ميکنند، مييابيم؛ ولي ظاهراً حقيقت غير از اين است. براساس شهادت برخي از دانشمندان اهلسنت، روايت مزبور در صحيحين به همان صورت صحيح آمده و در نسخههاي فعلي، روايت تحريف شده است. دليل اين تحريف هم روشن است؛ چراکه برخلاف ساير مسلمين، وهابيت هيچ ارزش و قداستي براي قبور بزرگان، حتي پيامبر اسلام قائل نيست.
نووي ميگويد: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَا بَيْنَ قَبْرِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَ مِنْبَرِي عَلَى حَوْضِي رَوَاهُ الْبُخَارِيُّ وَمُسْلِمٌ...» (نووي دمشقي، ۱۹۹۷، ج 8، ص 200)؛ پيامبر فرمود: بين قبر و منبرم باغي از باغهاي بهشت است و منبرم بر حوض کوثر قرار دارد. بخاري و مسلم اين حديث را روايت کردهاند... .
وي همچنين در الأذکار در آداب زيارت قبر پيامبر اکرم و ضمن توصيه به توسل و طلب شفاعت و حضور در روضه و کثرت دعا ميگويد: «در دو صحيح بخاري و مسلم، از طريق ابوهريره روايت شد که پيامبر فرمودند: بين قبر و منبر من باغي از باغهاي بهشت است» (نووي دمشقي، ۱۴۰۴ق، ص 163).
حافظ مزي (742ق) ابتدا با حروف اختصاري (خ م) اشاره ميکند که بخاري و مسلم اين حديث را روايت کردهاند؛ سپس به معرفي ابوابي که اين حديث در آن دو کتاب آمده است، مانند آخر کتاب الصلوة و آخر کتاب الحج و... ميپردازد. متن ايشان چنين است: «[خ م] حديث: ما بين قبري و منبري روضة من رياض الجنة... (الحديث)...» (مزي، ۱۴۰۳ق، ج 9، ص 323، ح 12267).
ابنحجر عسقلاني (852ق) در النکت الظراف (که تعليقه بر کتاب پیشگفتة حافظ مزي، يعني تحفه الاشراف است و همراه با آن بهچاپ رسيده)، بدون رد سخن حافظ مزي به شرح آن ميپردازد: «12267 خ م حديث ما بين قبري و منبري روضة من رياض الجنة... (الحديث)...».
ابنملقن شافعي مصري (804ق) ضمن تأييد صحت حديث ميگويد: شيخان، يعني بخاري و مسلم، آن را از ابوهريره و ديگران نقل کردند؛ سپس از ابوالقاسم ابنمنده در کتاب مستخرج نقل ميکند که اين حديث توسط تعداد زيادي از صحابه، مانند عایشه، ابنعمر، عبداللهبن زيد مزني، ابوسعيد خدري، سهلبن سعد، ابوبکر، عمر، عليبن ابيطالب، جابربن عبدالله، سعدبن ابيوقاص، جبيربن مطعم، زبيربن عوام، ابوسعيد زيدبن ثابت (يا زيدبن خارجه)، ابوواقد ليثي، معاذبن الحارث الانصاري، ابوحليمة قاري، انسبن مالك و ابومعلّى انصاري روايت شده است (ابنملقن، ۱۴۲۵ق، ج 8، ص 202، ح 21).
روشن شد که به شهادت جمع کثيري از علماي اهلتسنن، روايت شريفة نبوي در صحيحين بخاري و مسلم با لفظ «قبري و منبري» وجود داشته است؛ ولي همانگونهکه گذشت، با کمال تعجب ميبينيم که اين روايت در صحيح مسلم (و همچنين صحيح بخاري) فعلي با الفاظ یادشده وجود ندارد و بهجاي کلمة «قبري»، کلمة «بيتي» آمده است.
نکتة شگفت و بسيار جالب، نام بابي است که بخاري و مسلم اين روايت را در آن آوردهاند. نام باب حديث بخاري اين است: «باب فضل ما بين القبر و المنبر» و نام باب حديث مسلم اين است: «ما بين القبر و المنبر روضة من رياض الجنة»! روشن است که بخاري و مسلم نام ابواب کتاب خود را براساس متن احاديث انتخاب ميکردند؛ پس چرا در نام باب، کلمة «قبر» و در خودِ حديث، کلمة «بيتي» آمده است؟!!
5ـ1. حذف نام ناسزاگو
مسلم در روايتي آورده است:
اسْتَبَّ رَجُلانِ رَجُلٌ من الْيَهُودِ وَرَجُلٌ من الْمُسْلِمِينَ...؛ شخصي مسلمان و شخصي يهودي به مخاصمه پرداختند و به همديگر فحش و ناسزا ميگفتند. شخص مسلمان گفت: سوگند به خدايي که حضرت محمد را بر عالميان برگزيد... . يهودي هم گفت: سوگند به خدايي که حضرت موسي را بر عالميان برگزيد... . مسلمان خشمگين شد و به صورت يهودي سيلي نواخت... . يهودي به پيامبر خدا مراجعه و شکايت کرد... (نيشابوري، بيتا، ج4، ص 1844، ح 2373).
در اين روايت نام شخص مسلمان حذف شده است. ابنحجر به معرفي فرد مزبور میپردازد و ميگويد: «و ذكربن بشكوال أن المسلم أبوبكر الصديق...» (ابنحجر عسقلاني، ۱۳۷۹ق، ج 1، ص 283). ابنبشکوال در روايتي صحيحالسند از سعيدبن مسيب گفته است که آن فرد (مسلمان ناسزاگو) ابوبکر بوده است؛ ولي در روايتي ديگر که ابن ابيشيبه نقل کرده، آن شخص را عمر میداند که داستانش متفاوت بود. عيني هم شخص مزبور را ابوبکر معرفي کرده است (عيني، بيتا، ج 12، ص 250). بديهي است چنانچه بنا بر تحريف نبود، ممکن بود در صحيح مسلم بهصورت مردد به نام هر دو نفر اشاره شود.
6ـ1. مخالفت صريح با حکم پيامبر
مسلم در روايتي از سلمةبن اکوع در داستان غزوة خيبر نقل کرده است که در شب قبل از فتح خيبر که با وعدة پيروزي از سوي پيامبر خدا همراه بود، عدهاي آتشي برافروخته بودند. پيامبر پرسيدند: اين آتش براي چيست؟ گفتند که مشغول بريان کردن گوشتاند. فرمود: کدام گوشت؟ گفتند: گوشت الاغ اهلي. پيامبر فرمود: «أهريقوها و اكسروها»؛ آن را بر زمين بريزيد و ديگها را بشکنيد. «فقال رجل: أو يهريقوها و يغسلوها»؛ مردي (به مخالفت با سخن پيامبر برخاست و) گفت: يا آن را بيرون بريزيم و ديگها را بشویيم! (نيشابوري، بيتا، ج 3، ص 1428، ح 1802).
متأسفانه نام اين شخص که به مخالفت با دستور پيامبر در يک حکم شرعي پرداخت، از روايت صحيح مسلم حذف شده است؛ ولي ابنحجر عسقلاني ميگويد: «يحتمل أن يكون هو عمر»؛ احتمالاً آن فرد عمر بوده است (ابنحجر عسقلاني، ۱۳۷۹ق، ج 1، ص 306). لذا هرچند قضاوت حتمي کمي دشوار بهنظر ميرسد، ولي احتمال تحريف در اين روايت هم دور از ذهن نيست. والله اعلم.
7ـ1. تلاش براي تبرئة معاويه در سب امام علي
يکي از بدعتهاي معاويه، ناسزاگویی به اميرمؤمنان علي و ترويج آن بوده است. در همين راستا، معاويه از واردين ميخواست که به آن حضرت جسارت کنند. ازجملة اين افراد، سعدبن ابيوقاص است. داستان مواجهة معاويه با وي و دستور به ناسزاگويي به امام مشهور است و در منابع فراواني همچون سنن ترمذي همراه با تأييد صحت روايت (ترمذي، ۱۴۰۳ق، ج 5، ص 638. ح 3724)، اسد الغابه در ترجمة امام علي (ابناثير، ۱۴۱۷ق، ج 4، ص 114)، البداية و النهاية در حوادث سال چهل هجري (ابنکثير، بيتا، ج 7، ص 340)، تاريخ الاسلام (ذهبي، ۱۴۰۷ق، ج 3، ص 627) و... آمده است.
مسلم نيشابوري روايت را از عامربن سعدبن ابيوقاص از پدرش نقل ميکند که: «أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بن أَبِيسُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟...» (نيشابوري، بيتا، ج 4، ص 1871، ح 2404)؛ معاويه به سعد امر کرد و گفت: چه چيز مانع ناسزاگويي تو به ابوتراب شده است؟ سعد نيز شنيدن سه فضيلت اميرالمؤمنين را مانع ناسزا دانست که عبارتاند از حديث منزلت، واگذاري پرچم به آن حضرت در خيبر و داستان مباهله.
در متن فوق، مأمورٌبه تحريف شده و ظاهراً برای پنهان کردن نصب معاويه چنين آمده است: «معاويه به سعد امر کرد»؛ ولي نميگويد به چه چيزي امر کرده بود. ممکن است گفته شود با توجه به سؤالي که در ادامه آمده، مأمورٌبه روشن است و دليلي ندارد که آن را حذفشده بينگاريم؛ بلکه براي گزيدهگويي چنین نقل شده است؛ ضمن اينکه ممکن است از سياق هم مأمورٌبه قابل فهم باشد. بنابراین نميتوان انگيزهخواني کرد و نسبت تحريف داد؛ يا...؛ و اگر هم کساني چنين برداشتي داشتهاند، در فهم دچار خطا شدهاند.
پاسخ این است که قرائن نشان ميدهند اين تحريف قبل از قرن هفتم در برخي نسخ صحيح مسلم، که امروزه نيز همان نسخهها نسخة شايعاند، رخ داده است؛ چراکه همين متن تحريفشده مبناي توجيه شارحاني امثال نووي (م 676ق) گشته است. وی وقتي میبیند که روايت از نظر سند جاي گفتوگو ندارد، دست به توجيهات عجيب میزند و مينويسد:
بهگفتة دانشمندان، چنین مواردی بايد توجيه شود... دربارة سخن معاويه نميتوان با صراحت گفت که به سعدبن ابيوقاص دستور ناسزا به علي داده است؛ بلكه از علت ناسزا نگفتن وي به علي پرسيده است كه آيا بهجهت پرهيز يا ترس يا عامل ديگر است؟ كه اگر بهجهت پرهيز و احترام به علي باشد، كه نيكوست؛ و اگر غير از اين باشد، پاسخي ديگر ميطلبد... توجيه ديگر اين است كه چرا تو علي را بهخاطر روشي كه انتخاب كرده است، محكوم نميكني تا او را به مردم بهعنوان خطاكار و روش ما را شايسته معرفي كني؟! (نووي دمشقي، ۱۳۹۲ق، ج 15، ص 175).
برخلاف نووي، موسي شاهين در شرح صحيح مسلم به حذف مأمورٌبه اشاره میکند و ميگويد: «أمر معاويةبن أبيسفيان سعدا؛ المأمور به محذوف، لصيانة اللسان عنه، و التقدير: أمره بسبّ علي رضي الله عنه» (شاهين، بيتا، ج 9، ص 332). در جملة دستور معاويه به سعد، «مأمورٌبه» محذوف است و محتواي دستور، بهسبب آلوده نشدن زبان به مذمت معاويه حذف شده است؛ كه در حقيقت، معناي جمله چنين ميشود: معاويه به سعدبن ابيوقاص دستور داد تا به علي دشنام و ناسزا گويد؛ زيرا هرچند سعد در حوادث خونين آن زمان گوشهگيري را انتخاب کرد، ولي مشهور به دفاع از علي بود. لذا معاويه گفت: چه چيزي مانع دشنام و دشمني تو با علي شده است؟
ايشان سپس به نقد كلام و توجيه پيشگفتة نووي میپردازد و ميگويد:
نووي تلاش ميكند تا معاويه را از اين دستور زشت تبرئه كند...؛ ولي اين توجيه، تأسفبار و دور از حقيقت است؛ زيرا مستندات تاريخي ثابت ميكند كه معاويه دستور لعن و سبّ علي را صادر كرده است و نيازي به تبرئة وي نيست... با همة اينها بر ما واجب است كه از وارد كردن نقص بر اصحاب رسول خدا پرهيز كنيم؛ اگرچه ناسزاگويي به علي از زمان معاويه امري واضح و روشن است (همان).
با توجه به آنچه گذشت، احتمال عدم تعمد در صحيح مسلم براي حذف «مأمورٌبه» منتفي است؛ چراکه با حذف آن، تصريح روايت بر صدور دستور از معاويه زيرسؤال خواهد رفت و دقيقاً همين اقدام باعث شد تا دانشمندي مانند نووي دست به توجيه بزند و سعي در تبرئة معاويه از دستور به سب اميرالمؤمنين داشته باشد و صراحت روايت بر آن را انکار کند و همين توجيهش دستاويز افرادي چون قاضي عياض (قاضي عياض، 1419ق، ج 7، ص 415) و مبارکفوري (مبارکفوري، بيتا، ج 10، ص 156) و... شده است.
8ـ1. تحريف در روايت لعن پيامبر به معاويه
معاويه از کساني است که مورد نفرين مستجاب پيامبر اکرم واقع شده بود. روزي وي را طلبيد؛ ولي او تأخير كرد. حضرت فرمودند: «خدا شكم او را سير نكند!» به همين سبب بود كه ميگفت: نفرين پيامبر بهدنبال من آمده است! و به همين سبب روزي هفت بار يا بيشتر يا كمتر غذا ميخورد (بلاذري، ۱۴۰۳ق، ج 1، ص 459).
طبري گويد: رسول خدا فرمودند: «خدا شكم او را سير نكند!» به همين سبب بود كه ديگر سير نشد؛ و ميگفت: قسم به خدا بهخاطر سيري از غذا خوردن دست نكشيدم؛ بلكه بهخاطر خستگي از خوردن چنين ميكنم! (طبري، ۱۴۰۷ق، ج 5، ص 622). ذهبي و ابنکثير هم بر استجابت نفرين پيامبر از زبان ابنعباس تصريح کرده و گفتهاند: «فَمَا شَبِعَ بَعدَها...» (ذهبي، ۱۴۱۳ق، ج 3، ص 123؛ ابنکثير، بيتا، ج 6، ص 169)؛ معاويه بعد از آن، حتي در زمان خلافت سير نشد و روزي هفت بار غذاي پختهشده از گوشت ميخورد.
سيوطي و صالحي شامي تصريح ميکنند که روايت مزبور از زبان ابنعباس بهصورت کامل در صحيح مسلم آمده است که در پايان ميگويد: «فَمَا شَبِعَ بَطنُه أبَداً؛ معاويه هرگز بعد از نفرين سير نشد» (سيوطي، ۱۴۰۵ق، ج 2، ص 293؛ صالحي شامي، ۱۴۱۴ق، ج 10، ص 215).
اين در حالي است که با مراجعه به نسخههاي فعلي صحيح مسلم ملاحظه ميشود که اين روايت با جملة نفرين پيامبر (لا أَشْبَعَ الله بَطْنَهُ) ختم شده و تصريح ابنعباس به استجابت دعاي پيامبر و سيريناپذيري معاويه تا آخر عمر، از آن تحريف شده است (نيشابوري، بيتا، ج 4، ص 2010، ح 2604).
دليل اين حذف، به باور اهلسنت به برخي روايات ظاهراً مجعول از زبان پيامبر برمیگردد. برای مثال، از آن حضرت نقل میکنند که فرمود: «اللهم إنّما أنا بَشَرٌ فَأَيُّمَا رَجُلٍ من الْمُسْلِمِينَ سَبَبْتُهُ أو لَعَنْتُهُ أو جَلَدْتُهُ فَاجْعَلْهَا له زَكَاةً وَرَحْمَةً»؛ خداوندا! هر که از مسلمين را که ناسزا گفته يا لعن کرده و تازيانه زدهام، برايش زکات و رحمت قرار بده! (نيشابوري، بيتا، ج 4، ص 2007، ح 2600 و...). ازهمینرو نووي در توجيه نفرين مزبور ميگويد: «لايَقصُدُونَ بِشَئ مِن ذلِكَ حَقيقَة الدّعاء» (نووي دمشقي، ۱۳۹۲ق، ج 16، ص 152). در حديث معاويه که خدا شکمت را سير نکند و در همة اينها، مقصود نفرين واقعي نيست! درحاليکه عصمت مطلق پيامبر و تأکيد قرآن کريم بر «وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى» و تصريح آن حضرت به اينکه «انّي لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا» (ابنحنبل، ۱۴۱۹ق، ج 2، ص 340، ح 8462) و...، با چنين باوري ناسازگارند. دليل مهم ديگر بر عدم صحت چنين باوري، اجابت نفرين پيامبر دربارة امثال معاويه بهگواه ابنعباس در همين حديث و دیگر مورخان و دانشمندان است.
9ـ1. تحريف حديث مهدوي
ازجمله امور مورد اتفاق بين تشيع و تسنن، باور به موضوع مهدويت است. تقريباً همة مسلمانان معتقدند که حضرت مهدي از عترت پيامبر و از فرزندان حضرت فاطمه است و در آخرالزمان با قيام خود، ظلم و ستم را ريشهکن میکند و با گسترش قسط و عدل، بشريت را نجات خواهد داد. علاوه بر منابع شيعي، بسياري از دانشمندان عامه هم گواهي ميدهند که در همين راستا پيامبر خدا فرمودند: «اَلْمَهْدِيُّ من عِتْرَتِي من وَلَدِ فَاطِمَةَ» (سجستاني، بيتا، ج 4، ص 107؛ ابناثير، ۱۳۹۰ق، ج 10، ص 331؛ مناوي، ۱۳۵۶ق، ج 6، ص 227). مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه است.
ابنحجر هيثمي ميگويد: «و من ذلک ما أخرجه مسلم و...: اَلْمَهْدِيُّ من عِتْرَتِي من وَلَدِ فَاطِمَةَ» (ابنحجر هيثمي، ۱۹۹۷، ج 2، ص 678)؛ ازجملة اين احاديث، چيزي است که مسلم و ديگران نقل کردهاند که مهدي از عترتم و از فرزندان فاطمه است.
همچنين متقي هندي با حرف رمز (م) به نقل صحيح مسلم اشاره میکند و ميگويد: «اَلْمَهْدِيُّ من عِتْرَتِي من وَلَدِ فَاطِمَةَ» (د، م عن أم سلمة) (متقي هندي، ۱۴۱۹ق، ج 14، ص 118، ح 38662).
پس براساس گواهي ابنحجر هيثمي و متقي هندي، مسلم نيشابوري هم حديث مزبور را در کتاب صحيحش نقل کرده بود. اين در حالي است که با مراجعه به صحيح مسلم، اثري از اين حديث نمييابيم و مشخص است که اين حديث نيز با تيغ تحريف، از صحيح مسلم حذف شده است.
نتيجهگيری
از آنچه در اين تحقيق کوتاه گذشت، ميتوان به اين نتايج رسيد:
رخنة تحريف در مهمترين منابع اهلسنت و پيامدهاي منفي آن در حوزة کلام اسلامي قابل انکار نيست.
صحيح مسلم حاوي برخي روايات محرّف است و دچار دستبرد برخي افراد مدعي دفاع از سنت واقع شده است. بنابراین نبايد به آنها بهعنوان صحيح مطلق در عرصة ديني، بهویژه باورهاي اعتقادي، تکيه کرد؛ بلکه مانند ساير منابع، سند و متن رواياتش بايد بررسي شود.
هرچند صاحبان صحيح و رهروان آنها در پي کمرنگ جلوه دادن احاديث افضليت اهلبيت بودهاند و در خصوص اينگونه از روايات، مانند حديث ثقلين، حديث سفينه و...، بيمهري کردهاند، ولي با تواتر نسبي اين دسته از روايات، اميد چنداني به موفقيتشان در آسيب زدن به جايگاه واقعي اهلبيت وجود ندارد.
- ابناثير، عليبن محمد، ۱۴۱۷ق، أسد الغابة في معرفة الصحابة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- ـــــ ، 1390ق، جامع الأصول في أحاديث الرسول، دمشق، مكتبة الحلواني.
- ابنتيميه، احمدبن عبدالحليم، 1406ق، منهاج السنة النبويه، مصر، مؤسسة قرطبه.
- ـــــ ، ۱۴۲۶ق، مجموع الفتاوى، قاهره، دارالوفاء.
- ابنحبان، محمدبن احمد، 1414ق، صحيح ابنحبان، بيروت، مؤسسة الرساله.
- ابنحجر عسقلاني، احمدبن علي، ۱۳۷۹ق، هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت، دارالمعرفه.
- ـــــ ، ۱۹۹۷، الصواعق المحرقه، بيروت، مؤسسة الرساله.
- ابنحنبل، احمدبن محمد، 1419ق، مسند احمد، بيروت، عالم الکتب.
- ـــــ ، بيتا، مسند احمد، مصر، مؤسسة قرطبه.
- ابنکثير، اسماعيلبن عمر، بيتا، البداية والنهاية، بيروت، مکتبة المعارف.
- ـــــ ، 1401ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالفکر.
- ابنملقن، سراجالدين ابيحفص عمربن عليبن احمد، 1425ق، البدر المنير في تخريج الأحاديث و الأثار الواقعة في الشرح الكبير، رياض، دارالهجرة للنشر و التوزيع.
- آلوسي، سيدمحمود، 1415ق، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالکتب العلميه.
- باقرزاده، عبدالرحمان، 1394، سانسور حقیقت، بابل، مبعث.
- ـــــ ، 1395، «صحيح بخاري و تحريف حقيقت»، تحقيقات کلامي، ش 15، ص 119-142.
- ـــــ ، 1396، «مخالفت با شیعیان، عامل تغییر سنتهای نبوی»، شیعهپژوهی، ش 13، ص 97-120.
- ـــــ ، 1398، «نقد و بررسی قاعده وجوب سکوت در قبال مشاجرات صحابه»، پژوهشنامه کلام، ش 10، ص 47-69.
- ـــــ ، 1399، تحریف حق و حقیقت، قم، بوستان کتاب.
- بلاذري، احمدبن يحيى، ۱۴۰۳ق، فتوح البلدان، بيروت، دارالکتب العلميه.
- ترمذي، محمدبن عيسى، ۱۴۰۳ق، الجامع الصحيح (سنن ترمذي)، بيروت، دارالفكر.
- ـــــ ، بيتا، الجامع الصحيح (سنن ترمذي)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- حاکم نيشابوري، محمدبن عبدالله، 1411ق، المستدرك على الصحيحين و بذيله التلخيص للحافظ الذهبي، بيروت، دارالکتب العلميه.
- ذهبي، محمدبن احمد، ۱۴۰۷ق، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير والأعلام، بيروت، دارالكتاب العربي.
- ـــــ ، 1413ق، سير أعلام النبلاء، چ نهم، بيروت، مؤسسة الرساله.
- زحيلي، وهبه، ۱۴۲۲ق، التفسير الوسيط، بيروت، دارالفکر.
- سجستاني، ابيداود سليمانبن اشعث، بيتا، سنن أبيداود، بيروت، دارالفكر.
- سيوطي، عبدالرحمنبن ابي بکر، ۱۴۰۵ق، الخصائص الکبري، بيروت، دارالکتب العلميه.
- شاهين، موسي، بيتا، فتح المنعم شرح صحيح مسلم، مصر، دارالشروق.
- شوکاني، محمدبن علي، ۱۴۱۴ق، فتح القدير، دمشق، دار ابنکثير.
- صالحي شامي، محمدبن يوسف، 1414ق، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، بيروت، دارالکتب العلميه.
- طبراني، سليمانبن احمد، ۱۴۰۴ق، المعجم الکبير، چ دوم، موصل، مكتبة الزهراء.
- طبري، محمدبن جرير، ۱۴۰۷ق، تاريخ الأمم والملوك، بيروت، دارالكتب العلميه.
- عيني، محمود، بيتا، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- قادري، سيدرضي، 1394، «بررسي تقريبي ـ تطبيقي مسئلة مهدويت در صحيح مسلم»، پژوهشهاي مهدوي، ش 13، ص 133ـ147.
- ـــــ ، 1397، «بررسي حديث ثقلين در صحيح مسلم و سنن ترمذي از منظر مهدويت»، مطالعات مهدوي، ش 41، ص 21ـ30.
- قاضی عیاض، 1419ق، إكمال المعلم بفوائد مسلم (شرح صحيح مسلم)، قاهره، دارالوفاء.
- مبارکفوري، محمد، بيتا، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، بيروت، دارالکتب العلميه.
- متقي هندي، علاءالدين، 1419ق، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، بيروت، دارالکتب العلميه.
- مزي، عبدالرحمن ابوالحجاج، ۱۴۰۳ق، تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف، چ دوم، بيروت، المكتب الاسلامي.
- مسلمخاني، روحالله، 1388، «بررسي کتاب صحيح مسلم»، صراط، ش 3، ص 42ـ54.
- مناوي، زينالدين عبدالرؤوف، ۱۳۵۶ق، فيض القدير شرح الجامع الصغير، مصر، المكتبة التجارية الكبرى.
- نووي دمشقي، محييالدين ابيزکريا، ۱۳۹۲ق، شرح صحيح مسلم، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- ـــــ ، 1997، المجموع، بیروت، دارالفکر.
- ـــــ ، 1404ق، الأذكار المنتخبة من كلام سيد الأبرار، بيروت، دارالكتب العربي.
- نیشابوری، مسلم، بیتا، صحیح مسلم، بيروت، دار احياء التراث العربي.