معرفت کلامی، سال چهاردهم، شماره اول، پیاپی 30، بهار و تابستان 1402، صفحات 25-37

    تحلیل رویکرد محمد غزالی در نسبت ایمان با یقین *

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    مریم نوروزی / دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران / marnor60@gmail.com
    ✍️ عزیزالله افشار کرمانی / دانشیار گروه فلسفه و کلام اسلامی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران / k.afshar.a@gmail.com
    امیر محبیان / استادیارگروه فلسفه، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، تهران، ایران / mananoora@gmail.com
    چکیده: 
    «ایمان» از متعالی ترین ویژگی های انسانی است و راه حصول به سعادت را در ایمان و یقین باید جست. این مقاله در تلاش است با روش تحلیلی ـ توصیفی به این پرسش پاسخ دهد که در آثار غزالی چه نسبتی میان ایمان و یقین وجود دارد؟ و راه های حصول ایمان و یقین از نظر وی کدام است؟ یافته های حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که غزالی ایمان و یقین را فقط بر استدلال یا شهود مبتنی نمی کند، بلکه حسن ظن و اعتماد به دیگران در حصول آن را هم می پذیرد، و با این مبنا می کوشد ایمان و یقین را به گونه ای تفسیر کند که همه آحاد جامعه اسلامی را شامل شود. به نظر وی رحمت عام الهی مستلزم آن است که صرفاً پذیرش قلبی برای ایمان و یقین کفایت کند؛ زیرا طرف خطاب خداوند همه آدمیان هستند، و تعلق خاطر به وحی و عمل به اوامر و نواهی دینی برای رستگاری کافی است، و برهان و شهود بر کمال ایمان و یقین می افزاید، وگرنه در اصل حصول آنها تأثیری ندارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analysis of Mohammad Ghazali's Approach in Relation between Faith and Certainty
    Abstract: 
    "Faith" is one of the most sublime human characteristics, and therefore the way to achieve happiness should be found in faith and certainty. Using the analytical-descriptive method, this article is trying to answer the question that what is the relationship between faith and certainty in Ghazali's works? And what are the ways to achieve faith and certainty in his opinion? The findings indicate that Ghazali does not base faith and certainty only on reasoning or intuition, but also accepts good faith and trust in others to achieve it, and with this basis he tries to interpret faith and certainty in such a way that all members of the Islamic society to be included. In his opinion, God's general mercy requires that the heart's acceptance to be sufficient for faith and certainty; Because the interlocutors of God are all human beings, and the mind's belonging to the revelation and following the orders and religious orders is enough for salvation. Therefore, evidence and intuition only increase the perfection of faith and certainty of a person, otherwise it has no effect on the principle of their attainment.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    «ايمان» در تمام اديان توحيدي، از محورهاي اساسي دينداري است؛ چنان‌که در اسلام نيز از اصول دين‌باوري و جزو سفارش‌های مؤکد نبي اکرم است: «يخرج من النار من کان في قلبه مثقال ذرة من الايمان» (غزالي، 1364، ص 267).
    اما معيار ايمان با رحلت رسول خدا دچار خدشه گرديد و بر سر ميزان سنجش آن اختلاف افتاد، تا جايي که عملکرد گروهي به نام «خوارج» موجب پيدايش شبهات پيچيده و شکاف فکري عميقي در اين باب شد. نزد محدثان، بخاري «اعمال» را در تعريف ايمان داخل دانسته و به استناد آيات قرآني، آن را قابل زيادت و نقصان خوانده است (بخاري، 1388، ص 31).
    از ابوحنيفه و ياران وي نقل مي‌شود که گفته‌اند: «الايمان لايزيد و لاينقص» (حنفي، بی‌تا، ، ج 1، ص 24)؛ يعني ايمان قبول زيادت و نقصان نمي‌کند. اینان اعمال را در حقيقت ايمان داخل نمي‌دانند. خوارج نيز طاعات را داخل حقيقت ايمان دانسته، عاصي را مؤمن نمی‌گويند. «مرجئه» هم که اولين بار اين بحث را مطرح نمودند، راه تفريط رفتند و اعمال را مطلقاً از درجه اعتبار ساقط ‌دانستند (همان).
    بعدها متکلمان اشعري نيز ايمان را تصديق قلبي محض دانستند؛ تصديقي که از سنخ علم نيست و عمل به ارکان، جزو فروع آن است (اشعري، 1363، ج 1، ص 347؛ شهرستاني، 1375، ج 1، ص 101).
    به باور معتزله، ايمان همان عمل و افعال جوارح است (اشعري، 1363، ج 1، ص 329). اما برخي از متقدمان اماميه ايمان را علم و معرفت، و بعضي از متأخران ايمان را همان تصديق قلبي مي‌دانند (مفيد، 1414ق، ج 4، ص 83ـ84؛ طباطبائي، 1422ق، ج 15، ص 145؛ ج 18، ص 259ـ260).
    در ماهيت «يقين» نيز اختلاف زيادي است. گروهي آن را عقدي قلبي مي‌دانند (تفتازاني، 1412ق، ج 2، ص 186) و گروهي صرفاً حکمي ذهني به‌شمار مي‌آورند (فخررازي، 1425ق، ج 2، ص 25). اين گوناگوني اقوال در تحليل ماهيت ايمان و يقين، خود گوياي اهميت اين بحث در ميان متکلمان است.
    غزالی براي ايمان، مراتب و درجاتي قائل است و آن را به «ايمان تقليدي»، «ايمان برهاني» و «ايمان مبتني بر ذوق» تقسيم مي‌کند. در بررسي يقين نيز آن را ميان اصطلاح اهل نظر و متکلمان با فقها و صوفيان، مشترک لفظي مي‌داند و مي‌گويد: اهل نظر و متکلمان «عدم الشک» را يقين مي‌دانند. ولي فقها و صوفيان استيلای حکم بر قلب و دل را در حدي که مانع طرف مقابل شود، «يقين» مي‌گويند (غزالي، 1364، ج 1، ص 169ـ171).
    او ايمان تقليدي و تعبدي را امري فراگير در ميان اهل ايمان دانسته، ايمان مبتني بر برهان و ذوق، و يقين برهاني و قلبي را مختص خواصي از اهل ايمان ‌دانسته است.
    بررسی‌های انجام‌شده نشان می‌دهد که تاکنون اثری درباره نسبت ایمان و یقین از نظر غزالی ارائه نشده است. اما نویسندگان دیگر به جنبه‌های مختلفی از افکار غزالی پرداخته‌اند که تا حدی می‌تواند با عنوان این مقاله مرتبط باشد. نظیر كتاب رابطه عقل و ایمان از دیدگاه غزالی و ملاصدرا (محبوبي بيات، 1400)، که در آن به بررسی مفهوم ایمان و عقل در مکتب غزالی و ملاصدرا پرداخته شد و در نهایت نویسنده به تحلیل رابطه ایمان و عقل از دیدگاه هر دو متفکر پرداخته است.
    كتاب امام محمد غزالی در جست‌وجوی حقیقت (محمدي وايقاني، 1399). در این کتاب نویسنده دیدگاه غزالی در خصوص حقیقت و راه رسیدن به آن را مورد بررسی قرار می‌دهد و به تشریح و توضیح جایگاه آن در اندیشه غزالی می‌پردازد.
    مقالة «ماهیت ایمان از دیدگاه محمد غزالی» (كاكايي و حقيقت، 1387). نويسندگان دیدگاه غزالی در مورد ایمان و تفاوت آن با شناخت و رابطه آن با عمل را مورد بررسی قرار داده‌اند و بيان مي‌كنند که غزالی ایمان را شناخت نمی‌داند، بلکه عنصر شناخت را علی‌رغم کم‌اهمیت بودن آن، به همراه عنصر اراده که دارای نقش اساسی و تعیین‌کننده است، در تحقق ایمان مؤثر می‌داند و ایمان را اختیار چیزی می‌داند که از قبل معلوم شده است.
    مقالة «مقایسه شک امام محمد غزالی و رنه دکارت» (قلي‌زاده و همكاران، 1385). نويسندگان در این مقاله به بررسی چگونگی برون‌رفت غزالی و البته دکارت از مرحله شک به یقین، انواع یقین و در نهایت نقاط اشتراک و افتراق دیدگاه غزالی با دکارت در این خصوص، پرداخته‌اند. چنان‌كه افتراق را در یافتن حقیقت دانسته‌اند که از نظر دکارت به روش (متد) درست احتیاج دارد، و اگر روش انسان برای دستیابی به حقیقت صحیح باشد، هرگز خطا نخواهد کرد.
    اما آنچه در این مقاله بدان پرداخته شده، چنان‌که در مقالات و کتب دیگر یافت نمی‌شود، بیان رابطه ایمان با یکی از متعلقات آن یعنی یقین است که موضوعی جدید و بدیع می باشد، لذا نگارندگان با نگاهی نو و خلاقانه به بررسی دقیق این رابطه و واکاوی این رویکرد پرداخته‌اند.
    1. معناي «ايمان» و «يقين»
    از نظر غزالي «ايمان» فعل قلب آدمي و صرف تصديق قلبي بوده و زبان بيانگر وجود آن است.
    الايمان هي التصديق المحض، و اللسان ترجمان الايمان، فلابد أن يكون الايمان موجوداً بتمامه قبل اللسان حتى يترجمه اللسان و هذا هو الأظهر إذ لا مستند إلا اتباع موجب الألفاظ و وضع اللسان. أن الإيمان هو عبارة عن التصديق بالقلب (غزالي، 1432ق، ج 1، ص 433).
    تصديق با ايمان همراه است؛ زيرا تصديق نيز فعل قلب است (غزالي، 1402ق، ص 8). بنابراين ايمان غير از معرفت است.
    غزالی براي «يقين» به صورت کلي، دو معنا ارائه مي‌کند: يکي يقين مدنظر فلاسفه و متکلمان که عالي‌ترين آن، يقين برهاني و منطقي بوده و با علم يکي است (غزالي، 1432ق، ج 1، ص 271). چنين يقيني در فلسفه، دانستن ناشي از استدلال برهاني است که به آن «علم به معناي خاص» هم گفته مي‌شود. «و کل علم حصل علي هذا الوجه يسمي يقيناً عند هولاء» (همان، ص 273). ديگري يقين مدنظر عرفا و فقهاست که صرفاً باوري قلبي به‌شمار می‌آید و غير از «علم به معناي خاص» است که فلاسفه در نظر دارند (همان). از ميان اين دو وجه معنايي، يقين غزالی همان «عدم شک» است که يقين قلبي را هم شامل مي‌شود و مقدم بر علم و مرتبه‌اي بالاتر از دانستن صرف است؛ زيرا علم مشترک ميان آگاهي و آگاهي برهاني است.
    2. نسبت ايمان با يقين
    به نظر غزالی صرف آگاهي براي ايمان کفايت نمي‌کند، بلکه اين آگاهي بايد در قلب آدمي به‌عنوان محور تعلقات و رفتار، تأثير کند و به يک تصديق قلبي تبديل شود. البته اين تصديق مي‌تواند از راه تقليد، برهان و يا ذوق حاصل گردد. درواقع، همين که آدمي در دل و قلب خود امري را مي‌پذيرد، به آن ايمان آورده است. صاحب شرع نيز از مردم صرف ايمان را طلب کرده و از اين لحاظ فرقي نيست که اين ايمان از راه تقليد و يا از راه برهان و استدلال و يا ذوق به‌دست آيد.
    فان صاحب الشرع ـ صلوات الله عليه ـ لم يطالب العرب في مخاطبته اياهم بأکثر من التصديق و لم يفرق بين أن يکون ذلک بايمان و عقد تقليدي أو بيقين برهاني (غزالي، 1432ق، ج 1، ص 433).
    پس ايمان گستره وسيعي دارد که از تقليد تا برهان و ذوق را شامل مي‌شود.
    به عقيده غزالی تصديق يک واقعيت و ايمان به آن غير از علم به آن واقعيت است؛ زيرا بنا به آيات قرآن کريم کساني هستند که حق را مي‌شناسند و به آن معرفت دارند، ولي آن را تصديق نمي‌کنند (بقره: 146)؛ يعني گرچه به مسئله‌اي آگاهي دارند، ولي به مقتضاي آگاهي خود، تعلق‌خاطر و عمل ندارند.
    غزالی «علم» را رسيدن به واقعيت از راه ادله برهاني مي‌داند، ولي يافتن واقعيت و نيل به آن از طريق ارتباط مستقيم با واقعيت را «ذوق» مي‌نامد و در برابر ذوق، «ايمان» را پذيرش حاصل از اعتماد همراه با حسن ظن مي‌خواند.
    و التحقيق بالبرهان «علم»، و ملابسة عين تلک الحالة «ذوق»، و القبول من التسامح و التجربة بحسن الظن «ايمان» (غزالي، 1416ق، ص 555).
    او در توضيح بيشتر رابطه ميان «ايمان»، «ذوق» و «علم» چنين بيان مي‌کند که «ايمان» صرف پذيرش حقيقت است که آدم اهل وجدان يا اهل عرفان آن را کسب مي‌کند. بنابراين فرد در مرتبه ايمان اوليه، بنا به اعتقاد و اطميناني که به شخصي دارد، قول او مبني بر وجود چيزي را مي‌پذيرد، گرچه خود وي دليل و يا تجربه‌اي از آن واقعيت ندارد.
    در مرتبه بالاتر از ايمان اوليه، انسان با مقايسه و سنجش و استدلال و تفکر، راهي به واقعيت مي‌يابد و براساس دلايل و براهيني که دارد، واقعيتي را مي‌پذيرد. غزالی اين مرتبه را «علم» مي‌داند که از تصديق بی‌دليل اول بالاتر و قوي‌تر است.
    در مرتبه سوم نيز آدمي با روح و نفس خود واقعيتي را تجربه مي‌کند و به آن نائل مي‌شود که او اين مرتبه را «ذوق» مي‌نامد.
    پس آدمي براي درک جهان هستي و امور آن، ابتدا يافته‌هاي ديگران را اجمالاً مي‌پذيرد و سپس با فکر و استدلال، آن واقعيت را مي‌فهمد و پس از آن با وجدان و تجربه مستقيم، به آن واقعيت دست مي‌يابد.
    و العلم فوق الايمان و الذوق فوق العلم و الذوق وجدان و العلم قياس و الايمان قبول مجرد بالتقليد و حسن الظن باهل الوجدان أو باهل العرفان» (همان، ص 286).
    پس مي‌توان چنين گفت: ابتدا «ايمان تقليدي» حاصل مي‌شود و پس از آن «ايمان مبتني بر علم» و در نهايت، «ايمان ذوقي» پديدار مي‌گردد. اما برخي از متکلمان اين نوع تقسيم را قبول ندارند. گروهي از معتزله، اشاعره و برخي از متکلمان شيعه ايمان تقليدي را از اقسام ايمان مقبول نمي‌دانند و همچون ابوالحسن اشعري معتقدند: ايمان از سنخ معرفت و علم است. ازاین‌رو ايمان عوام چون از جنس تقليد است، مقبول نيست (بغدادي، بي‌تا، ص 254).
    اما به باور غزالی اين سخن با رحمت و لطف بيکران الهي در تقابل است، و بر اين ‌اساس، کافرانگاري عوام را رد مي‌کند. به باور او، براي رسيدن به شناخت و معرفت الهي ‌بايد از ادله و برهان بهره برد، که اين مهم براي عوام به‌ صورت کلي قابل‌ دسترسي نيست.
    همچنين اصل در ايمان، «تصديق وجود واجب»، «تصديق مقام نبوت» و «باور جزمي و قطعي به مرسلات او» است که آن نيز براي عوام صعب‌الوصول و غيربديهي است؛ زيرا پيامبر انساني مانند ساير انسان‌هاست که تمايز او از غير، بدون برهان ميسر نخواهد بود. همچنين بیشتر تصديقات عوام بر مبناي اعتماد به والدين و مربيان و از روي تقليد است و با علم و معرفت و توجيه منطقي همراه نيست (غزالي، 1402ق، ص 80). ولي اين تصديقات در شرع مقبول است؛ زيرا تنها صرف تصديق قلبي نشانه ايمان است، نه آنچه موجب اين تصديق مي‌شود.
    بنابراين با وجود آنکه تصديق عوام اعتقادي است و بر شناخت استدلالی مبتني نيست، در عين ‌حال جهل محسوب نمي‌گردد و آنکه به اصول سه‌گانه دين اعتقاد داشته باشد و آن را تصديق نمايد به سعادت نزديک است، خواه اين تصديق از راه برهان و با دلايل غيرقطعي احراز شود، خواه از راه تقليد؛ زیرا خداوند بندگانش را جز به اين امر مکلف نکرده است (همان). پس بر اين ‌اساس هر تصديق قطعي و جزمي ايمان محسوب مي‌گردد.
    3. مراتب تصديق
    غزالی در تحليل نسبت اين تصديق با يقين، به شش مرتبه تصديق معتقد است:
    مرتبه اول. تصديقي است که با استدلال و برهان به‌دست مي‌آيد و نهايت يقين است و اشتباهی در آن رخ نمي‌دهد و در هر عصر براي افراد اندکي از آدميان حاصل مي‌شود و معادل با ايمان ذوقي است.
    دوم. تصديقي است که با ادله کلامي محقق مي‌گردد و مبتني بر امور مسلم است.
    سوم. تصديقي است که با ادله خطابي به‌دست مي‌آيد و در گفت‌وگوهاي معمول از آن استفاده مي‌شود.
    چهارم. تصديقي است که با شنيدن سخن فرد قابل وثوق جماعتي رخ مي‌دهد.
    پنجم. شنيدن اخبار همراه با دلايلي است که نزد عامه‌ مردم اعتقاد جازم ايجاد مي‌کند.
    ششم. تصديقي است که به‌واسطه نزديکي شنيده‌ها با باورهاي شخصي خود به‌دست مي‌آيد. اين مرتبه از تصديق به عقيده او، پايين‌ترين درجه تصديق است (غزالي، 2003، ص 331ـ329).
    او نوع دوم و سوم اين تصديق را با «ايمان مبتني بر استدلال» متجانس مي‌داند و سه نوع بعدي تصديق را مشابه ايمان مبتني بر تقليد و تعبد مي‌شمارد. ازاین‌رو با وجود آنکه معرفت در همه انسان‌ها به طرق گوناگوني حاصل مي‌شود، اما اساس ايمان همان «تصديق قلبي و جازم» است، صرف‌نظر از اينکه برهاني باشد يا تقليدي. آنجا که مبناي ايمان بر حسن ظن عوام نسبت به افراد قابل وثوق و اطمينان خود (نظير پدر و مادر يا معلمان) باشد، ايمان صرف تقليد و از نوع نازل ايمان است، و آنجا که اين باور و تصديق قلبي با ادله عقلي و معرفتي همراه باشد، بدان «ايمان استدلالي و برهاني» گويند، و چنانچه اين تصديق از راه کشف و شهود حاصل گردد آن را «ايمان قلبي يا شهودي» مي‌نامند.
    4. مراحل يقين
    يقين غزالی نيز در دو حوزه تحقق دارد: يقين مدنظر حکما و متکلمان که عالي‌ترين آن يقين حاصل از برهان و استدلال است؛ و يقين منطقي: «المعرفة الحقيقة الحاصلة بطريق البرهان الذي لايشک فيه و لايتصور شک فيه» (غزالي، 1432ق، ج 1، ص 271).
    نفس آدمي براي رسيدن به یقین، چهار مرتبه را پشت سر خواهد گذاشت و در طي آن از شک آغاز نموده، به ‌يقين دست خواهد يافت:
    مرتبه اول پذيرش با عدم پذيرش مساوي است و به آن «شک» مي‌گويند؛ مثلاً اگر وضعيت يک شخص نزد انسان مشخص نباشد و از خود بپرسد خدا او را مجازات مي‌کند يا نه؟ در چنين حالتي نمي‌تواند حکمي درباره او صادر کند؛ زيرا احتمال دارد خدا او را مجازات کند يا نکند. بنابراين هر دو احتمال نزد او يکسان است.
    مرتبه دوم که در آن ممکن است يکي از حالات مجازات کردن يا نکردن را انتخاب کند و احتمال مخالف آن را رد نمايد. اين احتمال را «گمان يا ظن» مي‌گويند.
    مرتبه سوم که احتمال اشتباه در آن راه ندارد، به آن «اعتقاد» مي‌گويند؛ يعني عقيده به چيزي که براي او احراز شده، و اين حالت به‌يقين خيلي نزديک است؛ مثلاً کسی که به ديني اعتقاد دارد احتمال باطل بودن آن را نمي‌دهد و هر نوع احتمال باطل را از خود دور مي‌کند.
    مرتبه چهارم که مرتبه شناخت حقيقي است، از حجت و دلايل روشن به‌دست مي‌آيد و به کمک براهين حاصل از عقل اثبات مي‌شود. در چنين برهاني هرگز شک وجود ندارد و به آن «يقين» مي‌گويند. «و کل علم حصل علي هذا الوجه يسمي يقيناً عند هولاء» (همان، ص 273).
    حوزه ديگری از يقين، يقين مدنظر عرفا و فقهاست که از راهي جز برهان حاصل مي‌شود؛ يعني زماني که نفس انسان چیزی را تأييد کند و آن را بر قلب حاکم سازد، به‌گونه‌اي‌که بر نفس غالب شود و هر چه را اراده کند بتواند حکم آن را انجام دهد و يا ترک نمايد، چنان‌که ترديدی هم در آن نباشد. چنين يقيني، يقين قلبي و بدون استدلال است و تسليم و آرامش را به لحاظ رواني براي شخص به ارمغان مي‌آورد: «و هو ألايلتفت فيه إلي اعتبار التجويز و الشک، بل إلي استيلائه و غلبته علي القلب» (همان).
    5. زيادت و نقصان ايمان
    غزالی معتقد است: ذات ايمان قابل زيادت و نقصان نيست. دليل اين نظر وی در تعريف او از «ايمان» نهفته است. او ايمان را «عقد قلبي» مي‌داند که با وجود آنکه عوامل حصول و پيامدهاي آن متفاوت است، اما در تمام مراتب ايمان تحقق دارد. او صرفاً کمال ايمان در نفس آدمي را قابل زيادت و نقصان مي‌داند. به نظر وي ايمان با طاعت افزايش مي‌يابد و با معصيت نقصان مي‌پذيرد (غزالي، 1366، ج 1، ص 269).
    بايد توجه داشت که مبناي غزالی براي چنين دريافتي قرآن کريم است که به اين موضوع در آيات گوناگوني اشاره نموده است؛ نظير «وَ إِذا تُلِيَت عَلَيهِم آياتُهُ زادَتهُم إيمانًا» (انفال: ۲)؛ «لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ» (فتح: ۴)؛ «يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً» (مدثر: ۳۱)؛ «فَأَمَّا الَّذينَ آمَنوا فَزادَتهُم إيمانًا وَ هُم يَستَبشِرونَ» (توبه: ۱۲۴).
    فِرَق گوناگون نيز در تفسير اين آيات، برخي ايمان را تشکيکي و برخي جزمي و ثابت دانسته‌اند. برای مثال جويني معتقد است: ايمان تصديق قطعي و جازم است و تشکيک در آن راه ندارد (تفتازاني، 1412ق، ج 2، ص 192). فخررازي عقيده دارد: اگر ايمان را تصديق بدانيم تشکيک نمي‌پذيرد؛ زيرا در اين صورت ايمان همان يقين است و يقين تشکيک ندارد. اما اگر آن را از سنخ عمل بدانيم، در اين صورت با شدت و ضعف در عملکرد، ايمان نيز دچار تشکيک مي‌گردد (ايجي، 1325ق، ج 2، ص 475).
    از نظر غزالی نيز باور قدما در عدم تشکيک در ايمان صحيح است؛ زيرا آنچه بايد بدان توجه نمود اين است که عملْ جزئي از ماهيت ايمان نيست، بلکه امري زاید بر ايمان و مزيد بر آن است. غزالی مي‌گويد: آدمي به اجزاي لازم ماهيت خود (همانند سر) افزايش نمي‌يابد، بلکه به محاسن و فربهي فزوني مي‌پذيرد. همچنين با افزايش رکوع و سجود، نماز افزايش نمي‌يابد، اما با افزايش نوافل و مستحبات فزوني مي‌گيرد. پس ايمان داراي ماهيتي است که بعد از تحقق يافتن، زيادت و نقصان بر آن عارض مي‌شود (غزالي، 1366، ج 1، ص 269).
    درواقع، براي تحقق ايمان، تصديق که از لوازم ذاتي آن است، ضرورت دارد. بنابراين با انجام اعمال صالح، ذات ايمان، افزايش يا کاهش نمي‌يابد و زيادت و نقصاني در اصل تصديق ذهني صورت نمي‌پذيرد. زيرا ميان سلب و ايجاب راه سومي نيست. ولي در اوصاف و حالات قلبي آدمي، شدت و ضعف وجود دارد و بسته به معرفت و تعلقات آدمي و سعه و ضيق آنها، نفس نيز متحول مي‌شود و از اين لحاظ کمال و نقصان مي‌گيرد.
    1-5. وجوه تشريح شدت و ضعف ايمان
    او اين شدت و ضعف در ايمان را به سه وجه تشريح مي‌کند:
    1-1-5. تصديق به قلب از طريق باور و تقليد بدون کشف قلبي
    وی تصديق به قلب از طريق باور و تقليد بدون کشف قلبي را ايمان عوام مي‌داند. در اين نوع تصديق قلب آدمي به عقيده‌اي دل بسته، ولي اين تعلق براي گروهي محکم و براي گروهي ديگر ضعيف است و پيامد اين قوت و ضعفِ عقد قلبي در رفتار آنها ظاهر مي‌شود.
    تفاوت اين دو گروه در ميزان اراده و قدرت تصميم‌گيري آنهاست و ميزان اراده آنها نيز ناشي از ميزان استحکام عقد قلبي آنها؛ زیرا قلب آدمي منشأ عمل اوست و عمل وي هم بر روي قلب او تأثير مي‌گذارد؛ همان‌گونه که خداوند مي‌فرمايد: «زادَتهُم إيمانًا» (توبه: ۱۲۴) که نشانگر رابطه دوسويه مکنونات قلبي و عمل است (غزالي، 1402ق، ص 402).
    2-1-5. تصديق و عمل با هم
    در اين حالت ايمان مي‌تواند افزايش و کاهش يا شدت و ضعف پيدا کند؛ چنان‌که در حديثي از رسول اکرم آورده‌اند: «الايمان بضع و سبعون باباً» (طبرسي، 1385ق، ج 1، ص 400).
    3-1-5. تصديق يقيني از طريق کشف و شهود قلبي
    در اين معنا نيز آرامش و طمأنينة نفس متفاوت خواهد بود؛ زیرا يقين دارای مراتب است؛ همان‌گونه که پيامبر اكرم فرمودند: «يخرج من النار من کان في قلبه مثقال ذرة من ايمان» (متقي هندي، 1413ق، ص 248)؛ يعني ايمان داراي مقدار و زيادت و نقصان است. بنابراين در هر سه وجه ايمان، زيادت و نقصان قابل ‌فهم است، ليکن اين تشکيک مربوط به تصديق قلبي است که پس از تحقق ايمان، در ميزان آن نقصان و کمال رخ خواهد داد و ازاین‌رو شدت و ضعف و تشکيک، امري خارج از ماهيت ايمان است (غزالي، 1366، ج 1، ص 270).
    6. تشکيک در يقين
    او در بحث «تشکيک در يقين» نيز نسبت به هريک از اقسام «يقين برهاني» و «يقين قلبي» ديدگاه متفاوتي دارد؛ چنان‌که يقين برهاني و منطقي را، که به معناي فقدان شک و امري بسيط و سلبي است، تشکيکي و ذومراتب و داراي شدت و ضعف نمي‌داند. اما يقين مدنظر عرفا و فقها را که به معناي بالاترين احتمال حقانيت يک امر است و قطعي و جزمي نيست، امري ايجابي و ذومراتب و داراي شدت و ضعف مي‌شمارد (همان، ص 125). بنابراين تشکيک در يقين را تنها در يقين قلبي جايز دانسته، يقين منطقي را از تشکيک مبرا مي‌داند. «و علي هذا الاصطلاح يوصف اليقين بالضعف و القوه» (غزالي، 1432ق، ج 1، ص 170).
    7. متعلق ايمان
    غزالی متعلق ايمان را چهار اصل مي‌داند: شناخت ذات خداوند، صفات وي، افعال او، و معاد. وی این موضوع را ذيل حديثي از جبرئيل نقل مي‌کند که ايمان را مشروط به تصديق خداوند، فرشتگان، کتاب‌ها، پيامبران و روز قيامت نموده است (همان، ص 265). او باور به اين اصول را امري لازم مي‌داند و معتقد است: تفاوتي ندارد که تصديق و علم به آنها از چه طريقي حاصل مي‌شود و ملاک صرفاً پذيرش اين امور و تصديق آن است. به عقيده غزالی بسيارند کساني که به سبب تقليد، علمي برايشان حاصل ‌شده، ليکن در ميزان تصديقشان به آن امور تفاوت است؛ بعضي به آن وابستگي بسيار و گروهي نيز الزام کمي نسبت آن دارند که اين اختلاف و تفاوت در شدت و ضعف و الزام و وابستگي، منوط به اراده شخص است (غزالي، 1402ق، ص 142).
    پس با چنين ملاکي، گاهي ايمان تقليدي از ايمان برهاني قوي‌تر مي‌گردد؛ زيرا در ايمان، معيارْ مقام تسليم و تعلق و تبعيت از حقيقت است، و نهايت ايمان همان تصديق و اعتماد به خداوند است که بهترين راه حصول آن شهود قلبي از طريق انشراح سينه و دريافت حقايق از عالم ملکوت است. لازمه چنين ايماني تصديق همه آن چيزي است که پیامبر از جانب خدا آورده (ما جاء به النبي) و اعتقاد به همين حقايق الهي است كه وجود انسان را متحول مي‌کند. البته اين ايمان فقط يک تصديق منطقي نيست، بلکه نوعي تجربه باطني و سير در عوالم هستي است که مؤمن در آن حقايق عالم غيب، اعم از فرشتگان، بهشت و دوزخ و عوالم ماورای آن را مشاهده مي‌کند و علاوه بر ذوق ناشي از عالم دنيا، به ذوق ناشي از عالم غيب نيز نائل مي‌شود که اين مرتبه از ايمان مختص صديقان و مقربان درگاه الهي است (غزالي، 1432ق، ج 1، ص 76).
    متعلقات يقين نيز به عقيده او، شامل همه مسائل اخلاقي و ديني و معرفتي، نظير خدا، جهان و علم رياضي مي‌شود و تصورات و تصديقات و گزاره‌هاي خبري را نيز دربر مي‌گيرد؛ مثلاً هم يقين به خدا از آن نظر که يک تصور و مفهوم است و هم يقين به گزاره و تصديق «خدا وجود دارد»؛ هم يقين به تصور عدالت و هم يقين به گزاره «عدالت داراي حسن است»، اعم از اينکه در حوزه اخلاقيات و فضايل قرار گيرند يا در مقوله مسائل ديني و اعتقادي باشند (غزالي، 1366، ج 1، ص 126ـ140).
    8. چگونگي ايمان و يقين
    چگونگي ايمان و يقين نيز به عقيده غزالی، وابسته به عامل تحقق آنهاست و چون هريک از اين عوامل، خود داراي ضعف و قوت هستند، اين قوت و ضعف به ايمان و يقين نيز تعمیم مي‌يابد؛ بدين‌معنا که چون تقليد صرفاً به واسطه اعتماد به شخص صورت مي‌گيرد و با واسطه شدن ابزار حس محقق مي‌شود، به سبب آنکه امکان راهيابي خطا در ابزارهاي حسي وجود دارد، انسان نيز هميشه در معرض خطا و اشتباه است. ازاین‌رو در چنين ايماني نيز امکان نقص و در چنين يقيني، امکان ترديد وجود خواهد داشت.
    در فرايند برهان نيز به سبب محدوديت عقل و اشتباه در يافتن مصاديق، اين نقصان ممکن است به ايمان و يقين نيز سرايت نمايد. اما در بحث «شهود»، چون امري بي‌واسطه و به دور از هرگونه خطا و ضعفي است، اين اشکال صدق نخواهد کرد و ايمان و يقيني که بر پايه آن محقق گردد، به دور از هرگونه شک و تزلزل و خطا و اشکالي خواهد بود. غزالی اين تفاوت را ناشي از نحوه حصول معرفت و تصديق مي‌داند (همان، ص 26ـ28).
    9. معرفت و علم ناشي از برهان و ذوق
    او معرفت و علم ناشي از برهان و ذوق را برتر از ايمان تقليدي مي‌داند و ماهيت ايمان را عين تصديق مي‌شمارد که در مراتب اوليه، مبتني بر حسن ظن است و ـ درواقع ـ هر تصديقي غير قابل انفکاک از حدي از معرفت و باور قلبي است. ليکن ايمان ناشي از علم را امري برتر و حد اعلاي علم مي‌داند (همان).
    بدین‌روی، اين ايمان، چه تقليدي و چه برهاني، نيازمند تصديق و تأييد است، خواه تصديق از سنخ علم باشد، يا سنخ باور قلبي، گرچه قسم دوم تصديق از نظر غزالی برتر است. بنابراين با وجود تفاوت در سطوح معرفتي ايمان، همه اقسام آن را مقبول شرع مي‌داند، و به سبب باورمندي به وحي و علوم وحياني، اين مباني را با نظريات عقلي خود سازگار مي‌کند؛ چنان‌که وحي را به‌مثابه نوعي علم پس از علوم حسي، عقلي و شهودي و در دسته‌‌اي برتر از آنها قرار مي‌دهد و براي يقين نيز همانند علم، مراتب کمالي گوناگوني قائل است که با عبور از علوم حسي به عقلي و از عقلي به شهودي، مضاعف مي‌گردد (همان، ص 132).
    تحليل و بررسي
    غزالی در تحليل ماهيت ايمان و يقين، به اهداف دين نيز که رستگاري و نجات همه انسان‌هاست، توجه مي‌کند و مي‌کوشد تعريفي از «ايمان» و «يقين» ارائه کند که با مراتب گوناگون علمي و روحي انسان‌ها سازگار باشد. وی مخاطب پيام الهي را آحاد انسان‌ها مي‌داند و معتقد است: مفاهيم بنيادي دين بايد به نحوي تحليل و تفسير شوند که هم عوام مردم و هم خواص و اهل انديشه و باطن را شامل گردد.
    علاوه بر اين جنبه، غزالی به نحوه حصول و دستيابي ايمان و يقين نيز توجه دارد و از عوامل مؤثر بر آنها، به‌ويژه نحوه حصول ايمان و يقين و اينکه آيا از راه حس و تقليد حاصل شده يا از راه تفکر و انديشه و يا از راه تجربه باطني و کشف و شهود، غافل نبوده است.
    غزالی معتقد است: توانايي تعقل و قوه عقل آدمي داراي مراتب و درجاتي است و آدميان گرچه در درک امور بديهي، اختلاف چنداني با هم ندارند، ولي در کشف حقايق درون و بيرون از وجود خود، داراي مراتبي هستند، به‌گونه‌ای‌که مي‌توان گفت: درک حقايق هستي از راه‌هاي گوناگوني براي آدمي حاصل مي‌شود که اين اختلاف روش‌ها به توانايي قوه عاقله و درجات کمال در نفس انسان بستگي دارد (غزالي، 1366، ج 1، ص 190ـ194). وي همچنين در فرايند تکاملي ايمان و يقين، براي هريک از اين عوامل نقش تعيين‌کننده‌اي قائل است.
    نکته ديگري که غزالی مي‌کوشد تا آن را مراعات کند، جوّ علمي روزگار خویش است که با بسط جنبه نظري مباحث ديني، موجب غفلت از جنبه عملي دين شده و اخلاق و معنويت و توجه به عالم آخرت در آن تضعيف گرديده است. پس او مي‌کوشد در تحليل ايمان و يقين، جنبه عملي آن را تقويت نموده و مباحث نظري را مقدمه عمل و اصلاح باطن قرار دهد. بر اين ‌اساس غزالی ايمان را مساوق با علم و معرفت (تصديق منطقي) نمي‌دانـد، بلكه از نظر او علم ـ البته نه به معناي «باور صادق موجه»، بلكه به معناي «آگاهي‌هايي كه مي‌تواند از هر طريقي به‌دست آمده باشد» ـ صرفاً مقدمة ايمان است و ايمان بـا تعلق اراده به آن آگاهي محقق مي‌گردد.
    به ‌عبارت ديگر، هم عنصر «علم» و هم عنصر «اراده» در تحقق ايمان نقش دارند؛ اما از نگاه او توجيه عقلي علم و معرفت براي تحقق ايمان، از اهميت كمتري برخوردار اسـت و ازايـن‌رو شـناخت اركـان و اصـول اعتقـادي، هدف اصلي نيست. در نتيجـه، تفـاوتي بـين تـأثير معرفت حاصـل از دلايـل برهـاني بـا دلايل اقناعي و يا حتي معرفت حاصل از تقليد صرف در تحقق ايمان وجود ندارد. از ايـن نظر، وي مشوق تعليم و تعلم علم كلام نيست و جز در مواردي خاص، آن را براي عموم تجويز نمي‌كند (غزالي، 2003، ص 78).
    درواقع، غزالی نقش اساسي را در تحقق ايمان، براي اراده قائل است و ايمان را اختيار چيزي مي‌داند كه از قبل معلوم شده است. از نظـر او در ايمـان، طلـب و خواسـت فـرد موضوعيت دارد و اين طلب موجب تصديق قلبي مي‌شود. به ‌عبارت ديگـر، از نگـاه او، اراده در خود تصديق، دخيل است و به همين علت كسي كه صرفاً داراي تصديق منطقي نـسبت به اركان دين است، مي‌تواند در عين ‌حال آنها را انكار كند. اما در مقابـل، كـسي كـه داراي تصديق قلبي است، نمـي‌توانـد در موضـع انكـار باشد.
    در نهايـت، در ارزيـابي ايـن ديـدگاه مي‌توان گفت: تفسير غزالی از ايمان از اين نظر كـه نقـش اساسـي را بـه اراده و اختيـار مي‌دهد و ايمان را در علم و آگاهي و تصديق عقلي خلاصه نمي‌كند، قابل توجـه اسـت. ليکن نقطه ضعف اين ديدگاه در عدم توجه لازم به بعد معرفتي ايمان است كه تفاوت قائل نـشدن بين باور مبتني بر برهان و باور حاصل از تقليـد، گويـاي همـين مطلـب اسـت. همچنـين عـدم تجويز تعليم و تعلم علم كلام و اصرار غزالی بر اين مسئله و نگارش رسـاله‌اي در اين باب، با عنوان الجام العوام عن علم الكلام نيز از همين باور نـشئت مـي‌گيـرد.
    امـا به نظر مي‌رسد همان‌گونه كـه صـرف توجـه بـه مباحـث نظـري و غفلـت از امـور معنـوي و اخلاقي مي‌تواند رهزن دينداري باشد، بی‌توجهی به بعد نظـري و معرفتـي ديـن نيـز موجـب ظاهربيني و تحجر در دين مي‌گردد و راه تشخيص سره از ناسره به اراده انسان‌ها و نه به قدرت استدلال و دلايل آنها واگذار مي‌شود، که بي‌ارتباط با شرايط سياسي روزگار غزالی و دفاع او از اقتدار حکومت سلجوقيان و ضعف خليفه عباسي و درگيري‌هاي مختلف عملي در دنياي اسلام نيست (محجوب، 1389، ص 308).
    غزالی در تشريح رابطة ايمان با يقين، يقين را در ايمان معتبر مي‌‌‌داند. امـا منظور وي از «يقين» يقين باطني اسـت، نـه يقين منطقـي، که ايـن مـسئله در نحوه حصول ايمان، به‌مثابه ارادة مؤمن و همچنين ماهيت ايمان، به‌منزله تسليم قلبي نسبت بـه حقايق دين و دستيابي به سعادت و تعالي و همچنين معتبـر دانستن ايمان تقليدي مـشهود است (غزالي، 1366، ج 1، ص 172)؛ چنان‌که نيل به سعادت در کيمياي سعادت او تلفيقي از معامله و مکاشفه است، که معامله به‌مثابه عبادت، ذکر و رياضت، مقدمه مکاشفه و يقين است (فاخوري و جر، 1385، ص 584).
    نقد غزالی بر فلسفه نيز به سبب تنگ کردن جاي معامله و اخلاق است که قسمت اصلي دين و کمال و سعادت انسان را شامل مي‌شود و از آن نظر که مغفول مانده، نيازمند احيا و بازسازي است و نگارش کتاب احياء العلوم و کيمياي سعادت به تأمين اين غايت اشاره دارد. اهميت معامله و مکاشفه نيز در آن است که «معامله»، عبادت و رياضتي است که به تزکيه نفس و تصفيه قلب مي‌انجامد و نيازمند همت و تلاش انسان بوده و همچون «مکاشفه» وابسته به لطف و عنايت الهي است.
    غزالی براي يافتن يقين گمشده خود، تمام تعينات و تشخصات دنيايي و عملي را فدا مي‌کند و اينچنين از طريق «معامله» به «مکاشفه» و يقين مي‌رسد. اگرچه شك غزالی به يقين نرسيد، اما جامعه اسلامي را بيش از پيش وارد درگيري‌هاي فرقه‌اي ساخت و اصالت و اعتبار فرديت انسان و عقلانيت او را آماج ترديد قرار داد.
    نتيجه‌گيري
    ايمان غزالی صرفاً تصديق قلبي و مقام تسليم در برابر آن است و به نحوه وصول آن چندان وابستگي ندارد. آنچه براي غزالی اهميت دارد، سکون خاطر و آرامش روحي در پرتو دلبستگي و اعتقاد به خداوند و پيام وي است. براي غزالی ايمان، چه ناشي از تقليد و حسن ظن باشد و چه از طريق برهان و يا ذوق باطني و کشف و شهود حاصل شود، موجب رستگاري و نجات آدمي مي‌شود. از نظر غزالی ايمان اکثريت مردم بر اساس تعبد و تقليد است و تنها ايمان خواص مردم مبتني بر شناخت ناشي از برهان و يا يقين قلبي ناشي از مشاهده است.
    يقين او نيز در جايي که ناشي از علم باشد، برتر از خود علم است. به نظر مي‌رسد او معرفت را امري عام و يقين را معرفتي خاص و بالاترين درجه معرفت‌ مي‌داند. براي غزالی، با توجه به منش و گرايش عرفاني او، يقين قلبي بيشتر مورد تأکيد و توجه است؛ زيرا هر چه را از طريق وحي و الهام به انسان‌ها رسيده باشد، مفيد يقين مي‌داند.
    پس مي‌توان گفت: همان‌گونه که نفوس آدميان داراي درجات متفاوتی است، مراتب ايمان و يقين آنها نيز با هم تفاوت بسيار دارد. اکثريت انسان‌ها ايمان مبتني بر تقليد و تعبد دارند و يقين آنها نيز از آن ايمان ناشي مي‌شود و مبتني بر آگاهي و يا شناخت استدلالي و يا ذوق نيست. ولي ايمان و يقين خواص مردم ناشي از علم و يا ذوق است. ولي در هر حال ميان ايمان و يقين آدميان تأثير و تأثر متقابل وجود دارد و هرکدام فزوني يابد، ديگري را تقويت مي‌کند. وی چون اراده را بر علم مقدم مي‌داند، جنبه عملي و باطني ايمان و يقين را بر جنبه نظري آنها برتری مي‌دهد و نمي‌پذيرد که علم بنيان اراده باشد. اين از موارد اختلاف ميان متکلمان اشعري با فرق ديگر است. 
     

    References: 
    • اشعري، ابوالحسن، 1363، المقالات الاسلاميين و الاختلاف المصلين، تهران، اميركبير.
    • ايجي، عضدالدين، 1325ق، المواقف، شرح سيدشريف جرجاني، مصر، شریف الرضی.
    • بخاري، محمدبن ‌اسماعيل، 1388، صحيح البخاري، ترجمة عبدالعلي نوراحراري، تربت جام، شيخ الاسلام احمد جام.
    • بغدادي، عبدالقاهر، بي‌تا، اصول‌الدين، مصر، شریف الرضی.
    • تفتازاني، سعدالدين، 1412ق، شرح المقاصد، قم، شريف الرضي.
    • حنفي، نورالحق، بي‌تا، تيسير القاري في شرح صحيح البخاري، بي‌جا، بي‌نا.
    • شهرستاني، عبدالکريم، 1375، الملل و النحل، قم، شريف الرضي.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1422ق، الميزان في التفسير القرآن، بيروت، العلميه.
    • طبرسي، حسن‌بن فضل، 1385ق، مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، نجف، کتابخانه حيدريه.
    • غزالي، ابوحامد، 1364، مشکاة الانوار، ترجمة صادق آيينه‌وند، تهران، اميرکبير.
    • ـــــ ، 1366، احياي علوم الدين، به کوشش حسين خديو جم، تهران، علمي و فرهنگي.
    • ـــــ ، 1402ق، الاقتصاد في الاعتقاد، بيروت، الحکمه.
    • ـــــ ، 1416ق، مجموعه رسائل (فيصل التفرقه)، بيروت، دارالفکر.
    • ـــــ ، 1432ق، احياء علوم الدين، جده، دارالمنهاج.
    • ـــــ ، 2003م، الجام العوام عن علم الكلام، بيروت، دار الحرم للتراث.
    • فاخوري، حنا و خليل جر، 1358، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ترجمة عبدالمحمد آيتي، تهران، کتاب زمان.
    • فخررازي، محمدبن عمر، 1425ق، تفسير کبير، بيروت، دارالفکر.
    • قلي‌زاده، سميه و همكاران، 1385، «مقایسه شک امام محمد غزالی و رنه دکارت»، آینۀ معرفت، ش 9، ص 125ـ154.
    • كاكايي، قاسم و لاله حقيقت، 1387، «ماهیت ایمان از دیدگاه محمد غزالی»، آینۀ معرفت، ش 14، ص 145ـ172.
    • متقي هندي، حسام‌الدين، 1413ق، کنز العمال، بيروت، مؤسسة الرساله.
    • محبوبي بيات، مليحه، 1400، رابطه عقل و ایمان از دیدگاه غزالی و ملاصدرا، قم، جامعة الزهراء.
    • محجوب، محمدجعفر، 1389، «غزالي و اسماعيليان»، در: ضمن گزيده مقالات غزالي‌شناسي، به اهتمام ميثم کرمي، تهران، حکمت.
    • محمدی وایقانی، كاظم، 1399، امام محمد غزالی در جستجوی حقیقت، قم، نجم کبری.
    • مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1414ق، اوائل المقالات في المذاهب المختارات، نجف، حيدريه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوروزی، مریم، افشار کرمانی، عزیزالله، محبیان، امیر.(1402) تحلیل رویکرد محمد غزالی در نسبت ایمان با یقین *. دو فصلنامه معرفت کلامی، 14(1)، 25-37

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مریم نوروزی؛ عزیزالله افشار کرمانی؛ امیر محبیان."تحلیل رویکرد محمد غزالی در نسبت ایمان با یقین *". دو فصلنامه معرفت کلامی، 14، 1، 1402، 25-37

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوروزی، مریم، افشار کرمانی، عزیزالله، محبیان، امیر.(1402) 'تحلیل رویکرد محمد غزالی در نسبت ایمان با یقین *'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 14(1), pp. 25-37

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوروزی، مریم، افشار کرمانی، عزیزالله، محبیان، امیر. تحلیل رویکرد محمد غزالی در نسبت ایمان با یقین *. معرفت کلامی، 14, 1402؛ 14(1): 25-37