انسجام درونی صفات خدا و سازگاری آنها با یکدیگر
Article data in English (انگلیسی)
ابعاد گوناگون بحث از صفات خداوند
پیش از آنکه به ابعاد گوناگون بحث از صفات خداوند بپردازیم، توجه به دو نکته ضروری است:
الف. تفاوت اسم و صفت در فرهنگ اسلامی. «اسم» در لغت به معنای نشانه و علامت است، اسم یک شیء نامی است که آن را از امور دیگر متمایز می سازد. «صفت» نیز در یک کاربرد، گونه ای از اسم است که، افزون بر نشانه بودن، بر وجود معنایی در ذات نیز دلالت دارد. چنان که میرسیدشریف جرجانی (740 ـ 816 ق) در تعریف صفت می نویسد: «الصفة هی الاسم الدال علی بعض احوال الذات».1 بنابراین، می توان هر صفتی را اسم نیز به شمار آورد.2 در حالی که، هر اسمی صفت نیست.3 از سوی دیگر، شاید هیچ اسمی از اسمای خدا را نتوان یافت که بیانگر کمالی از کمالات وی نباشد.4 بر این اساس، همة اسمای خداوند صفات او نیز به شمار می روند.5 چنان که در یکی از روایات آمده است: «انَّ الاسماء صفاتٌ وصف بها نفسه؛ اسم های خداوند صفاتی هستند که او در وصف خود آورده است»،6 همچنین در احادیث اسلامی، تعابیری چون «سمیع» و «بصیر» گاه اسم و گاه صفت خوانده شده اند.7
با این حال، برخی از اندیشمندان مسلمان میان اسم و صفت خداوند تفاوتی این چنین نهاده اند: «اسم مشتق است، چون علیم و قدیر و غیرهما و صفت مبدأ اشتقاق است؛ چون علم و قدرت و مانند این».8 همین تفاوت در مکاتب گوناگون کلامی، فلسفی، و عرفانی به گونه های مختلفی تفسیر شده است.9
ب. تفاوت وصف و صفت. برخی میان دو واژة «وصف» و «صفت» تفاوت هایی قائل شده اند که در تبیین یکی از آنها،10 تعابیری از این دست به کار رفته است: «الوصف لغة ذکر ما فی الموصوف من الصفة و الصفة هی ما فیه؛ وصف در لغت به معنای بیان صفتی است که در موصوف است، و صفت خود همان چیزی است که در آن است.»11 یا: «الوصف یقوم بالواصف، و الصفة بالموصوف؛ وصف در وصف کننده تحقق دارد، و صفت در وصف شونده.»12 برخی افراد قائل به دیدگاه دوم، به این نکته اشاره می کنند که با وجود تفاوت یادشده، گاه یکی از این دو واژه (به صورت استعمال حقیقی یا مجازی) به جای دیگری نیز به کار می رود. همین تفاوت ادعایی در بررسی صفات خداوند نیز به چشم می خورد. برای مثال، برخی از نویسندگان، معتزله را به دلیل آنکه خدا را «عالم لا بعلم» می خوانند، «مثبِتان وصف و نافیان صفت» به شمار می آورند.13 گروهی از اشاعره نیز در تبیین قدیم بودن صفات خداوند، از واژه های مذکور استفاده می کنند. برای نمونه، می گویند: «الوصف الذی هو کلام مسموع أو عبارة عنه غیر الصفة القائمة بالله تعالی؛ وصف [خدا]، که همان کلماتی است که شنیده می شود یا بیانگر آن است، غیر از صفتی است که در خدا تحقق دارد.»14 با این همه، در این نوشتار این دو واژه را به صورت مترادف یکدیگر به کار رفته است، چنان که بسیاری از محققان همین شیوه را در پیش گرفته و بر این یگانگی معنایی تصریح ورزیده اند: «الصفة و الوصف مصدران15 بمعنی واحد مثل وعد و عدة؛ صفت و وصف هر دو مصدرند و معنایی واحد دارند، همانند وعد و عده».16
به هر حال، بحث دربارة صفات الهی، با در نظر گرفتن جنبه های گوناگون هستی شناسانه، معرفت شناسانه، و معناشناسانه، پرسش های مختلفی را بر انگیخته است. در اینجا مهم ترین آنها را از نظر می گذرانیم:
1. برخورداری خدا از صفات
یکی از نخستین مسائل در مبحث صفات الهی، این است که آیا اساساً خداوند را می توان دارای صفت یا صفاتی دانست؟ گروهی از اندیشمندان شرقی و غربی به صراحت بر پیراسته بودن ساحت الهی از هر گونه صفتی تأکید می ورزند؛ چنان که به گفتة افلوطین (ح203 ـ 270م): «ما نمی توانیم هیچ صفتی به خدا نسبت دهیم؛ زیرا خدا برتر از همة کمالات است.»17 همچنین قاضی سعید قمی (حدود 1045 ـ 1103ق) حکیم و عارف شیعی، به پیروی از استاد خود، ملا رجبعلی تبریزی (متوفای 1080ق)18، به شدت از این دیدگاه جانبداری کرده، یکی از اشکالات آن را چنین پاسخ می گوید:
اینکه انبیای عظام(ع) و بعضی از حکمای کبار واجب الوجود را (تعالی شأنه) متصف به وصفی ساختند، به جهت عوام و قصور ادراک ایشان است؛ نه اینکه در واقع واجب الوجود (تعالی شأنه) متصف به وصفی از اوصاف می تواند بود.19
ظاهر سخنان قاضی سعید آن است که خداوند در هیچ مرتبه ای دارای صفت نیست. اما برخی دیگر از عارفان، نفی صفات را به مقام ذات اختصاص داده، و می گویند: «اسماء و صفات ـ بما هی اسماءٌ و صفاتٌ ـ محدودند؛ و ذات واجب را حدّی نیست. و از این جهت است که جمیع اسماء و صفات در آن مقام منیع، مضمحل و معدوم خواهند بود.»20 از سوی دیگر، از سخنان کسانی چون صدرالمتألهین (979 ـ 1050ق) چنین برمی آید که پذیرش این مطلب که در مرتبة موسوم به «احدیت» از اسم، رسم، نشان و صفت نمی توان سخن گفت، به معنای نفی صفات خداوند نیست، بلکه آنچه در این مرتبه «ناپیدا» است، در مرتبة بعدی، که در اصطلاح عرفا «واحدیت» خوانده می شود، هویدا و آشکار می گردد: «فی هذه المرتبة [الواحدیة] تتمیز الصفة عن الذات و تتمیز الصفات بعضها عن بعض؛21 در مرتبة واحدیت، صفت از ذات و صفات [مختلف] از یکدیگر تمایز می یابند.»
گروهی دیگر در سخنانی که ـ دست کم در نگاه نخست ـ تناقض آمیز می نماید، می گویند: «خدا نه نیک است و نه بد، و نه هیچ یک از این دو او نه واجد صفات است، و نه فاقد آنها».22
2. رابطة صفات با یکدیگر و با ذات
دیدگاه رایج در میان فیلسوفان مسلمان،23 و متکلمان امامی24 و معتزلی25 این است که صفات خداوند وجودی جدا از ذات او ندارند. همة این اوصاف عین ذات و در نتیجه، عین یکدیگرند. بسیاری از عارفان مسلمان نیز این نظریه را با تفسیری خاص پذیرفته اند.26 اندیشمندان برجستة مسیحی و یهودی نیز از همین دیدگاه جانبداری می کنند، چنان که توماس آکویناس (1225 ـ 1274م) متکلم مسیحی می گوید: «هنگامی که یک انسان را عاقل مینامیم، به چیزی که از جوهر، توان و هستی او متمایز است، اشاره میکنیم، در حالی که، حکمت و خردمندی خدا از ذات و قدرت و وجود او جدا نیست.»27 باروخ اسپینوزا (1632 ـ 1677م) فیلسوف یهودی تبار نیز بر این باور است که «قدرت خدا عین ذات اوست.»28 نویسندگان مسلمان این دیدگاه را به برخی از فیلسوفان یونانی، همچون انباذقلس (قرن پنجم قبل از میلاد)29 و ارسطو (385 ـ 322 ق م) نیز نسبت داده اند: «انَّ ارسطاطالیس قال فی بعض کتبه: انّ الباری علمٌ کلُّه، قدرةٌ کلُّه، حیاةٌ کلُّه، سمعٌ کلُّه، بصرٌ کلُّه.»30 به هر حال، یکی از دلایل این ادعا چنین است:31
ـ اگر صفات خدا زاید بر ذات او باشند، یا واجب الوجودند یا ممکن الوجود (و معلول ذات).
ـ لازمة حالت نخست، تعدد واجب الوجود است که براهین توحید آن را باطل می سازند.
ـ صورت دوم نیز دست کم با این اشکال روبروست: ذاتی که فاقد این کمالات بوده، چگونه آنها را پدید آورده است!32
در روایات نیز شواهدی در تأیید این دیدگاه می توان یافت، چنان که امام صادق(ع) با اشاره به سخن کسانی که شنوایی و بینایی و نیز آگاهی و توانایی خداوند را به واسطة گوش و چشم و علم و قدرتی می دانند، که زاید بر ذات اوست (سمیعاً بسمعٍ و بصیراً ببصرٍ و علیماً بعلمٍ و قادراً بقدرةٍ) می فرماید: «مَن قال ذلک و دانَ به فهو مشرک. ... ان الله (تبارک و تعالی) ذاتٌ علامةٌ سمیعةٌ بصیرةٌ قادرةٌز33 کسی که چنین سخنی بگوید و بدان اعتقاد ورزد، مشرک است. ... خداوند ذاتی است [که خود، و نه به واسطة صفاتی زاید بر او] بسیار دانا، شنوا، بینا و توانا». در روایتی از امام رضا(ع) نیز چنین آمده است: «هو سبحانه قادرٌ لذاته لا بالقدرة».34
کسانی چون ابن سینا (370 ـ 428ق) گام را فراتر نهاده و صفات مختلف خداوند را نیز از نظر «مفهوم» عین یکدیگر دانسته اند.35 اما این دیدگاه بر پایة محکمی استوار نیست.36
کسانی دیگر همچون برخی معتزله، ذات خداوند را جانشین صفات به شمار آورده اند.37 شهرستانی (479 ـ 548ق) میان این دیدگاه، که نظریة «نیابت ذات از صفات» نام دارد، و نظریه عینیت، تمایزی این چنین می نهد: «ان الاولَ [القول بالنیابة] نفی الصفة؛ و الثانی اثباتُ ذاتٍ هو بعینه صفةٌ، او اثباتُ صفةٍ هی بعینها ذاتٌ».38 با این همه، برخی اندیشمندان دیدگاه نیابت را بسیار نزدیک به نظریة عینیت39 یا یکی از تفاسیر آن می دانند. چنان که ملامحمد مهدی نراقی (1128 ـ 1209 ق) نیابت را یکی از سه تفسیر عینیت قرار داده و به نقد آن پرداخته است.40 قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفای 415ق) نیز بر این باور است که مقصود آن دسته از مشایخ معتزله، که خدا را «عالمٌ بعلمٍ هو هو» می دانستند، چیزی جز این نیست که «انه تعالی عالمٌ لا بعلم.»41 از مقایسة دو عبارت زیر از شیخ اشراق (549 ؟ـ 587ق)، چنین برمی آید که گویا وی نیز «عینیت» را با «نیابت» برابر می داند:42
الف) فنور الانوار حیاته و علمه بذاته لایزید علی ذاته؛43
ب) فالمتجردة عن الصفات ـ اذا کان لها فی نفسها من الکمالات ما للمحفوفة بها بل اکثر ـ فهی اکمل.44
گروهی دیگر از مسلمانان از جمله اشاعره و کرّامیه صفات خدا را زاید بر ذات شمرده اند. اشاعره بر قدیم بودن این صفات تأکید45 و کرّامیه حادث بودن آنها را نیز روا می دانند.46
مقصود از نفی صفات در کلام امام علی(ع)
سخنی معروف از امام علی(ع) بیانگر آن است که انسان موحد، آنگاه به اعتقادی خالص و پیراسته دست می یابد که صفات را از خداوند نفی کند: «کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه.»47 بسیاری از متکلمان و فیلسوفان امامیه بر این باورند که مقصود امام(ع) نفی صفاتی است که مغایر با ذات و زائد بر آن اند، به ویژه با توجه به این نکته که خود آن حضرت بارها خداوند را با به کارگیری صفاتی ستوده است.48 از این سخن، تفاسیر دیگری نیز ارائه شده است که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:
الف. کسانی چون قاضی سعید قمی، این سخن امام علی(ع) را، همچون روایاتی دیگر، بیانگر لزوم نفی هر گونه صفت از خداوند دانسته اند.49
ب. متکلمانی چون ابن ابی الحدید معتزلی (586 ـ 655 ق)، که ذات خداوند را جانشین همة صفات می شمارند، کلام امیر مؤمنان(ع) را الهام بخش معتزلیان در این مسئله می دانند.50
ج. بر اساس تفسیری عرفانی، سخن یادشده به بالاترین مرتبة سلوک اشاره دارد که در آن، جز ذات خداوند چیز دیگری، حتی اسماء و صفات او، مشاهده نمی شود.51
د. به گفتة قطب الدین راوندی (متوفای 573ق)، منظور از این گفتار آن است که باید خداوند را از صفات آفریدگان مبرّا دانست. چنان که در ادامة همین خطبه در وصف فرشتگان الهی چنین آمده است: «لا یجرون علیه صفاتِ المصنوعین.»52
ه. بر اساس تفسیری دیگر، مقصود امام(ع) اشاره به نارسایی ادراکات آدمی در شناخت خداوند است محدودیت های انسانی چنان بر برداشت او از اوصاف خداوند اثر می گذارند که نشاید چنین صفاتی را به خدا نسبت داد.53
3. امکان شناخت صفات خداوند
اغلب کسانی که خداوند را دارای صفاتی می دانند، بر امکان شناخت این اوصاف تأکید می ورزند. لازم به یادآوری است که همة آدمیان در این توانایی با یکدیگر برابر نیستندز هیچ کس خدا را آن گونه که شایستة اوست، نخواهد شناخت. بر این اساس، از دیدگاه قرآن کریم جز گروهی، که مخلَصین خوانده می شوند، کسی را یارای توصیف خداوند نیست: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ».(صافات: 159ـ160) مخلَصین (پیشوایان معصوم) نیز این چنین بر عجز و ناتوانی خود در ستایش خداوند اعتراف می کنند: «لا اُحصی ثناءً علیک؛ انت کما اَثنیتَ علی نفسِک».54و55در حدیثی منسوب به امام باقر(ع) نیز چنین می خوانیم:
همة ویژگی هایی که با اندیشه های ناقص خود بدان دست می یابید [و پس از پیراستن آنها از نقائص] با دقیق ترین معنا [به خدا نسبت می دهید] آفریده ای همچون شما هستند و به خودتان باز می گردند. و شاید مورچگان خُرد چنین بپندارند که خدا را دو شاخک است؛ زیرا برخورداری از شاخک کمالی برای مورچگان است و به گمان آنان هر موجودی که از این شاخک ها بهره مند نباشد، دارای نقصانی است.
4. راه شناخت اوصاف خدا
ادیان گوناگون اسماء و صفات فراوانی برای خداوند برشمرده اند.56 برای اثبات بسیاری از این اوصاف، از براهین عقلی نیز می توان بهره بردز چنان که گروهی از فیلسوفان و متکلمان با تحلیل مفهوم «وجوب وجود» بسیاری از سایر صفات خداوند را نتیجه می گیرند.57 همچنین هرگاه «کامل مطلق» بودن خدا را اثبات کردیم، می توان همة اوصاف کمالی خدا مانند علم و قدرت را به صورت مطلق و نامحدود به او نسبت داد.58 براین اساس، برخی از اندیشمندان مسیحی برهان وجودی آنسلم را، با توجه به تعریفی که وی از خدا ارائه می داد: «موجودی که کامل تر از آن قابل تصور نیست»، نمونه ای برجسته از رویکردی می دانند که می توان آن را «الهیات مبتنی بر موجود کامل»59 نامید و چونان رشته ای دانست که صفات مختلف خداوند را به یکدیگر پیوند می دهد.60 گروهی از اندیشمندان نیز «نامتناهی» بودن را زیربنایی ترین صفت خدا دانسته ،61 بسیاری از صفات دیگر را از آن نتیجه گرفته اند.62 علاوه بر این، در سیری از معلول به علت، با مشاهدة ویژگی های کمالی مخلوقات می توان به این حقیقت پی برد که آفرینندة آنها نمی تواند عاری از این کمالات باشد.63
با این همه، در متون دینی اوصاف دیگری نیز برای خدا می توان یافت که عقل (بی مدد وحی) از اثبات آنها ناتوان است. برای مثال، با برهان عقلی صرف نمی توان صفتی چون «استوای بر عرش» را به خدا نسبت داد. در تفسیر این صفات، که اندیشمندان مسلمان آنها را «صفات خبریه» می نامند، دیدگاه های مختلفی پدید آمده اند.64
5. صفات الهی و بشری؛ مقایسة معناشناسانه
یکی از پرسش های درخور توجه در بحث صفات خداوند این است که چگونه میتوان با زبانی که یادآور ویژگیهای بشری است، از خدای متعالی سخن گفت. معنایی که ما از واژههایی چون علم، قدرت، عدل و حکمت در ذهن خود داریم با محدودیتهای انسانی گره خورده است این امر به کارگیری این واژه ها را در توصیف موجود نامتناهی با دشواری هایی روبرو میسازد. بر این اساس، آیا مقصود از این صفات، آنگاه که به خدا نسبت داده می شوند، همان چیزی است که دربارة انسان به کار می رود؟ امروزه یکی از دغدغه های اصلی در مبحث موسوم به «زبان دینی» پاسخ گویی به همین پرسش است.
6. سازگاری درونی و بیرونی
یکی از پرسش هایی که پاسخ منفی به آن، گروهی را بر ضدّ اعتقاد به خدا، یا تلقی سنتی از او، شورانده این است که آیا صفاتی که مؤمنان برای خداوند برمی شمارند، در درون خود و با یکدیگر سازگارند؟ برخی بر این باورند که ـ برای مثال ـ «قدرت مطلق» وصفی تناقض آمیز است. به گمان ایشان، اگر خدا را قادر مطلق بدانیم، پاسخی خالی از تناقض برای پرسش هایی از این دست نخواهیم داشت: «آیا خداوند می تواند سنگی بیافریند که خود نتواند آن را بلند کند؟»65 همچنین، کسانی عطوفت و خیرخواهی خداوند را با انفعال ناپذیری او ناسازگار پنداشته اند. با این بیان که لازمة رحمانیت خداوند آن است که رنج و مصیبت بندگانش او را بیازارد. و این با انفعال ناپذیری او سازگار نیست.66 چالش هایی از این دست برخی از نویسندگان را بر آن داشته است که پیش از اثبات وجود خدا، صفات ادعایی او را بکاوند و انسجام درونی آنها را بررسی کنند. به گفتة این گروه:
اگر در نهایتِ بحث [دربارة صفات خدا] به این نتیجه برسیم که فلان تلقی خاص از خداوند به تناقضِ درونی چاره ناپذیری مبتلاست، در آن صورت دیگر لازم نیست گام های بعدی را بر داریم [و به اثبات وجود او بپردازیم]، خدایی که نتوان ماهیت (چیستی) او را جز در قالب تناقض ها بیان کرد، نمی تواند امکانِ وجود داشته باشد، فرض وجود چنین خدایی بی معناست.67
افزون بر انسجام درونی صفات خدا، مسئلة سازگاری آنها با حقایق عالم نیز با تردیدهایی همراه گشته، و حتّی کسانی را به انکار وجود خدا کشانده است. ادعای برخی از ملحدان این است که وجود خدایی با صفات آن چنانی، با تحقق حوادث زیان باری چون سیل و زلزله، و رنج های ناشی از بیماری و ستمکاری (شرور) ناسازگار است. بررسی مسئلة شرور نیازمند نوشتاری مستقل است. در اینجا، به بیان مهم ترین چالش های مربوط به انسجام درونی صفات الهی بسنده می کنیم.
انسجام درونی صفات الهی
چنان که اشاره شد، ادیان گوناگون اسماء و صفات فراوانی برای خداوند بر شمرده اند. برخی از روایات اسلامی، که در منابع شیعه و سنی آمده است، خداوند را دارای نودونه اسم دانسته اند: «هو الله الذی لا اله الا هو الرحمانُ الرحیمُ الملِک القُدوسُ السلامُ المؤمنُ المهَیمنُ العزیزُ الجبارُ المتکبر ...».68 این در حالی است که، حتّی تعداد اسماء خداوند در قرآن کریم نیز فراتر از عدد یادشده است.69 احادیثی دیگر بر شمار این اسماء بسی افزوده اند.70 گاه در مقام دعا از هزار ویژگی کمالی خدا سخن گفته اند.71 این واقعیت نشانة آن است که اسماء و صفات الهی را نمی توان در عددی خاص منحصر ساخت. چنان که گفته اند: «لا نهایة لاسمائه الحسنی و لصفاته العلیا.»72 با این حال، برخی از صفات خداوند برجستگی بیشتری دارند و منشأ اوصاف دیگر به شمار می روند. در این میان، گروهی از مسلمانان بر هفت صفت «حیات، قدرت، علم، سمع، بصر، اراده و کلام» تأکید می ورزند.73 گاه برای اشاره به آنها از تعابیری چون «الامهات من الصفات» و «الائمة السبعة» نیز بهره می برند.74 در حالی است که صفات مهمی چون «وحدت» و «رحمت» و «حکمت» در این فهرست نیامده اند.75 از سوی دیگر، گروهی از اندیشمندان غربی سه صفت زیر را برجسته ترین صفات خدا در ادیان ابراهیمی می دانند: علم مطلق، قدرت مطلق و خیرخواهی مطلق.76 به هر حال، پیروان ادیان یادشده، بر سایر صفات الهی نیز، اعم از ثبوتی و سلبی، تأکید می ورزند. و برای نمونه، خدا را آفریدگار جهان، عادل، سرمدی و فرا زمان، غیرجسمانی، بسیط، و تغییرناپذیر می خوانند.77
آنچه اهمیت فراوانی دارد این است که از هر یک از این صفات، معنای معقولی به دست دهیم، به گونه ای که با صفات دیگر خداوند نیز در تعارض نباشد. روشن است که بررسی تفصیلی همة صفات یادشده، مجالی دیگر می طلبد. در اینجا به معناشناسی برخی از آنها پرداخته و سازگاری درونی شان را می کاویم.
پارادکس قدرت مطلق!
آیا خداوند می تواند خود را از میان ببرد78 یا موجودی کامل تر از خویش بیافریند؟ آیا خداوند قادر است سنگی بیافریند که خود نتواند آن را از جا بلند کند؟79 آیا خداوند می تواند جهان را درون تخم مرغی جای دهد (بی آنکه جهان کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود)؟80 آیا خداوند بر انجام کارهای ناشایست تواناست؟81
پرسش هایی از این دست، بارها در فرهنگ های مختلف و با زبان های گوناگون تکرار شده اند و همچنان جذابیت ویژه ای دارند.82 برخی از این پرسش ها، همچون دو پرسش نخست، چنان طراحی شده اند که پاسخ مثبت یا منفی به آنها به انکار قدرت مطلق خداوند می انجامد. پاسخ مثبت به برخی دیگر از پرسش های یادشده، چنین پیامدی به همراه ندارد. اما مستلزم زیر پا نهادن اصول مسلّمی همچون «امتناع اجتماع دو نقیض» و نادیده گرفتن صفات دیگر خداوند است. اگر بپذیریم که جهانی پهناور را می توان درون تخم مرغی کوچک جای داد، در واقع به این تناقض گردن نهاده ایم که جهان در همان حال که بزرگ تر از تخم مرغ است، بزرگ تر از آن نیست. توانایی خداوند بر انجام کارهایی چون ظلم و ستم بر بندگان نیز با صفات متعالی خداوند ناسازگار پنداشته شده است.
از سوی دیگر، امروزه گروهی از دینداران، همچون مسیحیان و یهودیان پیرو الهیات پویشی، غالباً به انگیزة توجیه وجود شرور،83 از دیدگاه سنتی دربارة خدا دست کشیده اند، و برای مثال، اعتقاد به قدرت مطلق را کنار نهاده یا تفسیر تازه ای از آن به دست داده اند.84 یکی از طرفداران مکتب یادشده در این باره می نویسد:
خدا نمی تواند (واقعاً نمی تواند) مردم یا جهان را به اطاعت از خواست خود مجبور سازد. ... این سخن به معنای آن نیست که خداوند ناتوان یا محدود است. الهی دانان پویشی بر این باورند که ما [دینداران، غالباً] درک درستی از ماهیت قدرت خداوند نداریم. یک انسان می تواند سنگ کوچکی را از زمین بردارد. بر این اساس، ما چنین می پنداریم که خدا با قدرت نامحدودش، باید بتواند سنگ های بی نهایت بزرگ را بلند کند. پدر و مادر می توانند بچة بی احتیاط را از خطر تصادف برهانند، بنابراین، خدا هم باید بتواند دریای سرخ را بشکافد و بنی اسرائیل را نجات دهد. این در حالی است که ما دست داریم و خدا ندارد. به تعبیر بهتر، هرگاه [برای انجام کاری] به دست نیاز است، خدا باید به دستان مخلوقاتش تکیه کند. ... خدا بدنی همانند بدن ما ندارد. خدا دستانی از خود ندارد که بتواند با کمک آنها چیزی را بکشد یا بلند کند. بنابراین، خداوند از انجام برخی از کارهایی که در توان ماست، ناتوان است».85
نویسندة یادشده در ادامة سخنان خود، در پاسخ به این اعتراض که «خدایی که قدرت ادارة جهان را نداشته باشد، شایستة نام خدایی نیست» می گوید: «آیا آنچه موجودی را شایستة پرستش می سازد، توان بلند کردن سنگ است؟»
نقد سخنان طرفداران الهیات پویشی را به خوانندة نکته سنج وا گذاشته، به بررسی چهار پرسش یادشده می پردازیم. چنان که اشاره شد، پرسش سوم از پرسش های چهارگانه در درون خود دارای تناقض است. تحلیل دقیق دو پرسش نخست نیز تناقض نهفته در آنها را آشکار می سازد:86 «آیا موجود کامل (قادر) مطلق می تواند کامل (قادر) مطلق نباشد؟» بر این اساس، در پاسخ به اشکالاتی از این دست، گاه چنین گفته می شود: آنچه مستلزم تناقض است، از قلمرو قدرت خداوند بیرون است.87 به بیان دیگر، حتی خدا نیز نمی تواند دو نقیض را کنار هم بنشاند.88 به تعبیر دقیق تر، اساساً خود سؤال، به دلیل تناقض آمیز بودن، بی معناست و استحقاق هیچ پاسخی ندارد.89 چنان که مهارت یک ریاضی دان را نمی توان با پرسش هایی از این قبیل آزمود: آیا او می تواند درستی معادلة «5 = 2 + 2» را اثبات کند؟ بر این اساس، امام علی(ع) در پاسخ به پرسش سوم فرمود: «انّ الله تبارک و تعالی لا یُنسَب الی العجز؛ و الذی سألتَنی لا یکون؛90 ناتوانی را نتوان به خدا نسبت داد، اما آنچه در پرسش تو آمده، [خود] کاری نشدنی است».
برخی از اندیشمندان مسلمان و مسیحی به پرسش چهارم نیز پاسخی همسان سه پرسش دیگر داده اند. برای نمونه، می توان به دیدگاه ابراهیم بن سیار معروف به نظام (160 ـ 231ق) از متکلمان معتزلی، و توماس آکویناس (1225 ـ 1274م) از اندیشمندان مسیحی اشاره کرد. به گفتة نظّام، خدا نه تنها از انجام ظلم مبرّاست91 که توان آن را نیز ندارد. با این استدلال که قبحِ ذاتی ظلم مانع از آن می گردد که خداوند را بر انجام آن توانا بدانیم.92 او با نظیر همین استدلال بر ناتوانی خداوند از انجام آنچه به مصلحت بندگان نیست، تأکید می ورزد.93 آکویناس نیز توانایی انجام چنین کاری را با کمال خداوند و در نتیجه، با قدرت مطلق او ناسازگار می بیند و می گوید: «به همان دلیل که خدا قادر مطلق است، توان انجام کار ناشایست را ندارد».94 آنسلم (ح1033 ـ 1109م) نیز می گوید: «قدرت انجام اعمال بد قدرت نیست، ضعف است».95 با این حال، از نظر ما پاسخ پرسش چهارم مثبت است. خدا قادر است که مؤمنان را به آتش دوزخ بسوزاند و به جای آن، کافران را در بهشت متنعم سازد. اما به مقتضای حکمت خود هیچ گاه چنین نخواهد کرد. اساساً از قدرت بر انجام یک کار نمی توان ضرورت یا حتّی احتمال تحقق آن را نتیجه گرفت.96 چنان که مصادیقی از این قانون کلی را در وجود خود تجربه کرده ایم.
چالش های علم فراگیر و ازلی
آیا خداوند از همة رویدادهای جزئی جهان آگاه است؟ آیا علم ازلی خداوند با اختیار انسان سازگار است؟
اعتقاد سنتی پیروان ادیان توحیدی این است که علم خداوند فراگیر و ازلی است؛ یعنی خداوند «همواره» «همه چیز» را می داند. این ادعا از آغازین روزهای تفکر بشری، پرسش هایی را برانگیخته که دو پرسش یادشده از مهم ترین آنهاست. کسانی آگاهی خداوند از جزئیات را، نظیر آنچه در قدرت مطلق گذشت، مستلزم تناقض یا دست کشیدن از صفات دیگر او دانسته اند. گروهی نیز افعال اختیاری انسان را از قلمرو علم پیشین خداوند خارج کرده اند، تا صفت عدالت او برقرار بماند. با این بیان پیش بینی قطعی رفتار انسان به مجبور بودن وی می انجامد و کار جبری را مؤاخذه و عقاب نشاید.
خدا و آگاهی از رویدادهای جزیی
اغلب پیروان ادیان الهی، با استناد به ادله عقلی و نقلی، بر آگاهی مطلق خداوند از همة امور، از جمله رویدادهای جزئی تأکید می ورزند.97 با این همه، کسانی با این اعتقاد سنتی مخالفت کرده، آن را دارای پیامدهایی غیرقابل پذیرش دانسته اند. ابوحامد غزالی (450 ـ 505ق) «انکار علم خدا به جزئیات» را یکی از سه اعتقاد کفر آمیز فلاسفه می شمارد98 و توجیهات کسانی چون ابن سینا را ناکافی می داند.99 برخی از اندیشمندان معاصر مسیحی نیز، با بیان اینکه قضیه ای مانند «مارتا یکشنبة گذشته ازدواج کرد» تنها یک هفته ـ از روز دوشنبة پس از ازدواج تا یکشنبة هفتة بعد ـ صادق است، تلقی سنتی از علم مطلق خداوند را پذیرفتنی نمی دانند و آن را این چنین تعدیل می کنند: «خداوند در هر زمان، [تنها] نسبت به جمیع قضایایی، که در آن زمان صادق اند، علم دارد.»100 کسانی که علم خدا به جزئیات را انکار کرده اند، آن را دارای پیامدهایی از این قبیل دانسته اند:
الف. تغییرپذیری:101 برای مثال، گزارة «علی اکنون ایستاده است و لحظه ای بعد می نشیند». اگر پس از نشستن علی، خداوند همچنان به گزارة «علی ایستاده است» علم داشته باشد، این علم چیزی جز جهل نخواهد بود، اگر این گزاره جای خود را به گزارة دیگری دهد، لازمة آن تغییرپذیری خداوند است که پیروان ادیان توحیدی آن را بر نمی تابند.102
خطای کسانی که از این استدلال بهره می برند، این است که علم خداوند را زمان مند پنداشته اند.103 علاوه بر این، در این تحلیل ردّ پای محدودیت های مربوط به گفت وشنود انسانی به خوبی نمایان است. ما آدمیان برای بیان مقصود خود از جملاتی بهره می بریم که گاه در آنها قیدهای زمانی، همانند «اکنون» و «یکشنبة گذشته»، نیز به کار رفته اند. اگر محدودیت های انسانی نبود، می توانستیم بدون استفاده از ابزارهای زبانی و با شیوه هایی همچون «تله پاتی» مقصود خود را به دیگران منتقل سازیم. دقت در نکتة یادشده، این واقعیت را آشکار می سازد که حتّی در ما آدمیان نیز آگاهی از حقیقتی، که گزارة «علی اکنون ایستاده است» به آن اشاره دارد، پس از نشستن وی دگرگون نمی شود.104 بر این اساس، برای آنکه حقیقت علم خدا را در دام محدودیت های زبانی گرفتار نسازیم، می توان خطی نامتناهی را تصور کرد که هر نقطه از آن نشان دهندة مقطعی از مقاطع تاریخ است. «ایستادن علی» و «ازدواج مارتا» نیز جایی را در نقطه ای از نقاط این خط به خود اختصاص داده اند. حال اگر موجودی فرازمانی بر این خط نامتناهی احاطه داشته باشد، بی تردید از همة رویدادهای جهان آگاه است، بی آنکه گذر زمان و دگرگونی احوال آفریدگان تغییری در وی پدید آورد.105
ب. احاطه بر نامتناهی.106 جهان در هر لحظه شاهد تحقق میلیاردها واقعه است. نظیر این که برگی از درختی می افتد، کودکی از خواب برمی خیزد، و حیوانی به دنبال شکار خود می دود. اگر جهان آغاز و انجامی هم داشته باشد، باز هم احاطه بر این همه حادثه ناشدنی است، چه رسد به آنکه جهان را دست کم از یک سو نامتناهی بدانیم.
این اشکال سست تر از اشکال پیشین است. خداوند موجودی نامتناهی است و احاطة او بر حوادث نامتناهی پیامدی منفی به همراه ندارد.
علم پیشین الهی و اختیار انسان
رابطة «علم ازلی خدا» با «اختیار انسان» مسئله ای است با پیشینه ای بسیار طولانی که در آن، یکی از مصادیق علم خدا به جزئیات از منظری ویژه مورد تأمل قرار گرفته است.107 فخرالدین رازی (544 ـ 606ق) بر این باور است که اگر همة عقلای عالم به یاری یکدیگر بشتابند، نمی توانند علم پیشین الهی و اختیار انسان را با یکدیگر سازگار سازند.108 اعتقاد به وجود ناسازگاری میان این دو، گروهی را به جبرگرایی و انکار اختیار کشانده109 و دسته ای دیگر را به تجدید نظر در مفهوم علم مطلق خداوند.110 واکنش نخست در رباعی منسوب به خیام نیشابوری (متوفای حدود 515ق) به خوبی پیداست:
من می خورم و هر که چو من اهل بود |
می خوردن من به نزد او سهل بود |
دستة دوم، با تکیه بر تردیدناپذیر بودن مسئلة اختیار آدمی، بر این باورند که خداوند از اعمال اختیاری انسان و چگونگی گزینش های او آگاه نیست؛ زیرا پیش بینی قطعی یک رفتار با اختیاری بودن آن ناسازگار است. این گروه گاه اعمال اختیاری را از اموری می شمارند که آگاهی قبلی از آنها «منطقاً ناممکن» است، چنان که قدرت نیز به امور منطقاً محال تعلق نمی گیرد:
اگر این امر که خداوند نمی تواند تصاویر «رسم ناشدنی» را ترسیم کند، خدشه ای بر قدرت مطلق وی وارد نمی آورد، در این صورت این امر هم که خداوند نمی تواند حقایق «نادانستنی» مربوط به آیندة افعال مختارانه را بداند، خدشه ای بر علم مطلق او نخواهد بود. به محض آنکه این حقایق «دانستنی» شدند، خداوند نخستین کسی خواهد بود که نسبت به آنها علم پیدا می کند.112
با این حال، تحلیل درست رابطة یادشده، سازگاری «علم ازلی خدا» و «اختیار انسان» را به خوبی می نمایاند و راهی برای انکار هیچ یک از آن دو باقی نمی گذارد.113 برای روشن شدن مقصود از مثال زیر بهره می بریم: آموزگاری را در نظر بگیرید که با احتمال خطایی در حدود سی درصد، آیندة تحصیلی دانش آموزان و حتّی نمرات آنان را پیش بینی می کند. روشن است که این پیش بینی، که حاصل شناخت نسبتاً کامل معلم از دانش آموزان است، اختیار را از آنان نمی ستاند و کسی را در اعمال خود مجبور نمی سازد. حال اگر شناخت آموزگار کامل تر گردد و احتمال خطا در پیش بینی های او کمتر و کمتر شود، باز هم تفاوتی در اختیار و گزینش گری دانش آموزان پدید نمی آید. این مثال ساده بیانگر آن است که همواره علم تابع معلوم است، نه بالعکس.114 آگوستین قدیس (354 ـ 430م) از نخستین الهی دانان مسیحی، در این باره می گوید:
صرف این واقعیت که شما پیشاپیش از گناه کردن کسی آگاه هستید، او را در کارش مجبور نمی سازد، حتّی اگر تحقق این عمل قطعی باشد. بنابراین، آگاهی پیشین شما با آزادی و اختیار او سازگار است؛ یعنی شما می دانید او با ارادة خود چنین خواهد کرد. بدین ترتیب، خداوند نیز کسی را بر ارتکاب گناه مجبور نکرده است، هرچند پیشتر می داند چه کسانی با ارادة خود به گناه آلوده خواهند شد.115
به عبارت دیگر، آنچه علم خدا بدان تعلق گرفته، نه فقط اصل صدور این افعال، بلکه تحقق آنها همراه با همة ویژگی هایی همچون اختیاری بودن است. بنابراین، مقتضای خطاناپذیر بودن این پیش بینی آن است که اعمال انسان اختیاری باشد.116
تغییرناپذیری، کمال یا نقص؟
آیا کمالات خداوند قابل افزایش است؟ آیا خداوند همانند ما آدمیان، دارای احساس و عاطفه است؟ آیا رنج ها و مشکلات انسان ها خداوند را می آزارد؟ آیا رفتار ما می تواند تغییری در برنامه های الهی پدید آورد؟
اغلب فیلسوفان و پیروان ادیان الهی تغییرپذیری117 را گونه ای نقص به شمار می آورند و خداوند را از این نقیصه مبرّا می دانند. بر این اساس، هیچ گونه تحولی در ذات خداوند روی نمی دهد و هیچ کس نمی تواند او را از اجرای تصمیمی منصرف، یا به انجام کاری ترغیب کند. با این حال، مسائلی، که برخی از آنها در پرسش های یادشده انعکاس یافته، گروهی را بر آن داشته است که دیدگاه سنتی را در این باره نادرست بخوانند، و بر این نکته تأکید ورزند که آن کس که خیرخواه بندگان است، لزوماً باید از رنج و مصیبت آنان آزرده گردد و اگر از آلامشان نمی کاهد، دست کم خود را شریک غم های آنان بداند.118 علم خداوند به جزئیات نیز با تغییرناپذیری او ناسازگار به حساب آمده است.
علاوه بر این، پذیرش توبة بندگان و برآوردن حاجات آنان نیز از مسائلی هستند که ممکن است نشانة پیدایش دگرگونی در ذات خداوند به شمار آیند.119 تعابیر دیگری نیز در متون دینی می توان یافت که در نگاه نخست، خدا را تغییرپذیر می نمایانند، چنان که در یکی از آیات قرآن چنین می خوانیم: «چون ما را به خشم درآوردند، از آنان انتقام گرفتیم و همة آنان را غرق کردیم».(زخرف: 55) در روایات نیز استناد خشم و غضب به خداوند کاربردی فراوان دارد. چنان که در یکی از آنها چنین آمده است: «هنگامی که به کودکانتان وعده ای داده اید، بدان وفا کنید؛ ... خداوند آن چنان که برای زنان و کودکان خشم می گیرد، برای چیز دیگری غضبناک نمی شود.»120 صفاتی چون رحمت و رأفت نیز موهم آن هستند که خداوند از مصائب بندگان آزرده می گردد؛ به ویژه آنکه در برخی روایات، رحمت خداوند با عطوفت و دلسوزی مادر برای فرزند مقایسه شده و برتر از آن به شمار آمده است.121 در متون مقدس ادیان دیگر نیز تعابیری از این دست می توان یافت که در اینجا به یکی از آنها، که در کلام آکویناس به عنوان شبهه ای در مسئلة تغییرناپذیری خدا مطرح شده است،122 بسنده می کنیم: «به خدا نزدیک شوید، تا او نیز به شما نزدیک شود».123 مسئلة تقرب خدا به بندگان در متون اسلامی نیز به چشم می خورد، چنان که در حدیثی قدسی چنین آمده است: «هر کس یک وجب به من تقرّب جوید، من یک ذراع به او نزدیک خواهم شد».124
به نظر می رسد که تغییرناپذیری خداوند، که مستند به ادله عقلی و شواهد نقلی است، پیامدی منفی به همراه ندارد و با صفات دیگر او نیز سازگار است. خداوند همواره صلاح همة بندگان خود را می خواهد و رحمت عمومی خود را از هیچ کس، حتّی عاصیان و سرکشان، دریغ نمی دارد. کسانی که خیرخواهی و عنایت را با «رنج کشیدن» و «آزرده شدن» پیوند می زنند، از تفاوت میان موجود متناهی و نامتناهی غفلت ورزیده اند. ما آدمیان هنگامی که انسان ستمدیده ای را در رنجی جانکاه می بینیم، به شدت متأثر می شویم. گاه با فرو ریختن قطرات اشک، خود را تسکین می دهیم. اما خداوند بی آنکه چنین انفعالاتی در وی پدید آید، به مقتضای کمالات ذاتی خود، از هر مهربانی مهربان تر است. اگر ما برای کاهش آلام دیگران قدمی برمی داریم، در درجة نخست در پی آنیم که از رنج درونی خود بکاهیم. در حالی که، رحمت خداوند جز خیررسانی به بندگان غایت دیگری ندارد.125
خشنودی و غضب خداوند نیز باید به همین سان تفسیر گردد. برخی افعال بندگان با وظایفی که برای آنان مقرر گردیده است، سازگاری ندارد. این افعال را می توان مشمول خشم و غضب پروردگار و مستحق عقاب او دانست. ناگفته پیداست که هر چقدر کار قبیح تر باشد، ناخشنودی و غضب خداوند نیز شدیدتر است. با این حال، نباید خداوند را همسان مخلوقات انگاشت و چنین پنداشت که شدت غضب، خون او را به جوش می آورد و رگ های گردنش را متورم می سازد! این رو، در برخی از روایات در پاسخ این پرسش که «آیا خداوند را می توان دارای رضا و سخط دانست؟» چنین آمده است:
آری؛ اما نه همسان آنچه در مخلوقات است. ... خداوند واحد است و ذات و معنایی [صفاتی] یگانه دارد.126 پس خشنودی او همان ثواب اوست و غضب او همان عقاب او؛ نه آنکه چیزی در او راه یابد، او را به هیجان آرد، و از حالی به حال دیگر بگرداند؛ زیرا این از صفات مخلوقات ناتوان و نیازمند است.127
مسائلی چون پذیرش توبة بندگان و اجابت دعای آنان نیز تابع قوانین ثابت و ازلی است. یعنی همچنان که چگونگی مجازات خطاکاران مستند به قانونی الهی است، پذیرش توبة آنان نیز چنین است، نه آنکه بندگان پشیمان با گریه و زاری حالتی تازه در خدا برانگیزند و او را بر سر ترحّم آورند. به تعبیر برخی اندیشمندان، «لایزال من نعوت الکمال و الجمال علی ما کان علیه فی ازل الآزال؛128 خداوند همواره همان صفات کمالی و جمالی را داراست که از ازل داشته است». در واقع، ما با تغییری که در خود پدید می آوریم، شایستگی آن را می یابیم که مشمول قانون دیگری از قوانین الهی گردیم.
- نهج البلاغه، ترجمة سيدجعفر شهيدي، چ چهارم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372.
- ابن عربي، محيالدينبن، تفسير القرآن الكريم، تحقيق مصطفي غالب، بيروت، دار الاندلس، بيتا.
- ابنسينا، الشفا (الالهيات)، تحقيق ابراهيم مدكور، القاهرة، الهيأة العامة لشئون المطابع الاميرية، 1380ق.
- ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، دانشگاه تهران، 1363.
- ـــــ ، النجاة، ط. الثانية، القاهرة، مطبعة السعادة، 1357ق.
- ابنعربي، محييالدين، الفتوحات المكيه، بيروت، دار صادر، بيتا.
- ابنماجة، محمدبن يزيد القزويني، سنن ابنماجه، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي، بيجا، دار الفكر، بيتا.
- ابنميمون، موسي، دلالة الحائرين، تحقيق حسين آتاي، آنكارا، مكتبة الثقافة الدينية، بيتا.
- ابننجيم المصري، زينالدين، البحر الرائق، تحقيق زكريا عميرات، بيروت دار الكتب العلمية، 1418ق.
- ابي الحديد، عبدالحميدبن، شرح نهجالبلاغة، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1387ق.
- ابيجمهور احسائي، محمدبن عليبن، عوالي اللئالي، تحقيق مجتبي العراقي، قم، مطبعة سيدالشهداء، 1403ق.
- اسپينوزا، باروخ، اخلاق، ترجمة محسن جهانگيري، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1364.
- اسدآبادي قاضي، عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، تحقيق عبدالكريم عثمان، القاهرة، مكتبة وهبة، 1408ق.
- اشعري، ابوالحسن علي بن اسماعيل، الابانة عن اصول الديانة، تحقيق فوقية حسين محمود، القاهرة، دار الانصار، 1397ق.
- ـــــ ، اللمع في الرد علي اهل الزيغ و البدع، تصحيح حمودة غرابة، القاهرة، المكتبة الازهرية للتراث، بيتا.
- ـــــ ، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين، تصحيح هلموت ريتر، ويسبادن، آلمان، النشرات الاسلامية، 1400ق.
- افلوطين، اثولوجيا، ترجمة ابن ناعمة الحمصي، تحقيق عبدالرحمان البدوي، قم، بيدار، 1413ق.
- باقلاني، ابوبكر محمدبن طيب، تمهيد الاوائل و تلخيص الدلائل، تحقيق عمادالدين احمد حيدر، ط.الثالثة، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافية، 1414ق.
- بحراني، ميثمبن علي، شرح نهجالبلاغة، تهران، المطبعة الحيدرية، 1378ق.
- ـــــ ، قواعد المرام في علم الكلام، قم، مطبعة مهر، 1398ق.
- بخاري، محمدبن اسماعيل، خلق افعال العباد، ط.الثالثة، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1411ق.
- ـــــ ، صحيح البخاري، تحقيق قاسم الشماعي الرفاعي، بيروت، دارالقلم، 1407ق.
- بريه، اميل، تاريخ فلسفه، ترجمة عليمراد داوودي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1374.
- بوئتيوس، تسلاي فلسفه، ترجمة سايه ميثمي، تهران، نگاه معاصر، 1385.
- بيروني، ابوريحان، تحقيق ما للهند، ترجمة منوچهر صدوقيسها، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1362.
- پايك، نلسون، «علم مطلق خداوند و اختيار انسان ناسازگارند» در: كلام فلسفي، ترجمة ابراهيم سلطاني و احمد نراقي، تهران، صراط، 1374.
- پترسون، مايكل و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمة احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، چ سوم، تهران، طرح نو، 1379.
- پلانتينگا، آلوين، «علم مطلق خداوند و اختيار انسان سازگارند» در: كلام فلسفي، ترجمة ابراهيم سلطاني و احمد نراقي، تهران، صراط، 1374، ص291 ـ 303.
- تاليافرّو، چارلز، فلسفة دين در قرن بيستم، ترجمة انشاءالله رحمتي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1382.
- تبريزي، ملا رجبعلي، «اثبات واجب»، در: سيدجلالالدين آشتياني (ويراستار)، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1378، ص239 ـ 283.
- ترمذي، محمدبن عيسي، سنن الترمذي، القاهرة، دارالحديث، بيتا.
- تفتازاني، سعدالدين، شرح المقاصد، تحقيق عبدالرحمان عميره، قم، منشورات الشريف الرضي، 1409ق.
- جرجاني، سيدشريف عليبن محمد، التعريفات، تحقيق عبدالمنعم الحنفي، القاهرة، دار الرشاد، بيتا.
- ـــــ ، شرح المواقف، قم، منشورات الشريف الرضي، 1412ق.
- جوهري، اسماعيلبن حمّاد، الصحاح، ط.الثانية، بيروت، دار العلم للملايين، 1399ق.
- حلّي، حسن بن يوسف، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تصحيح حسن حسنزاده آملي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1413ق.
- ـــــ ، مناهج اليقين في اصول الدين، تحقيق محمدرضا انصاري القمي، بيجا، المحقق، 1416ق.
- خراساني، شرفالدين، نخستين فيلسوفان يونان، چ دوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.
- خفري، شمسالدين محمد بن احمد، الحاشية الخفرية علي الشرح الجديد للتجريد (تعليقه بر الهيات شرح تجريد ملا علي قوشچي)، تصحيح فيروزه ساعتچيان، تهران، ميراث مكتوب، 1382.
- خيّاط، ابوالحسين عبدالرحيم بن محمد، الانتصار و الرد علي ابن الراوندي الملحد، تحقيق محمد حجازي، القاهرة، مكتبة الثقافة الدينية، 1988م.
- درز، لئو، الهيات فلسفي توماس آكوئيناس، ترجمه شهابالدين عباسي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1381.
- دشتكي شيرازي، صدرالدين محمد، الحقائق المحمدية (رسالة في اثبات الواجب تعالي)، تصحيح محسن چورمقي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1385.
- راغب اصفهاني، حسين، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، بيروت و دمشق، الدار الشامية و دارالقلم، 1416ق.
- رشيدي تبريزي، ياراحمد، رباعيات خيام (طربخانه)، تصحيح جلالالدين همايي، چ دوم، تهران، هما، 1367.
- زمخشري، محمود، الكشّاف، ط.الثالثة، بيروت، دارالكتاب العربي، 1407ق.
- زنوزي، ملا عبدالله، لمعات الهيه، تصحيح سيدجلالالدين آشتياني، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1361.
- سبحاني، جعفر، الالهيات، قم، المركز العالمي للدراسات الاسلامية،1412ق.
- ـــــ ، مفاهيم القرآن، قم، مؤسسة الامام الصادق، 1412ق.
- سبزواري، ملاّهادي، اسرار الحكم، با مقدمه و حواشي ميرزا ابوالحسن شعراني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1380ق.
- سهروردي، شهابالدين، سه رساله از شيخ اشراق (الالواح العمادية، كلمة التصوف، اللمحات)، تصحيح نجفقلي حبيبي، تهران، انجمن فلسفه ايران، 1397ق.
- ـــــ ، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، تصحيح سيدحسين نصر، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372.
- ـــــ ، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج1 و 2، تصحيح هنري كربن، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372.
- سوينبرن، ريچارد، آيا خدايي هست، ترجمة محمد جاودان، قم، دانشگاه مفيد، 1381.
- سيوري الحلي، مقداد بن عبدالله، النافع يوم الحشر في شرح الباب الحاديعشر، تحقيق مهدي محقق، تهران، دانشگاه تهران و دانشگاه مكگيل، 1365.
- سيوطي، جلالالدين عبدالرحمان، الدر المنثور في التفسير المأثور، بيروت، دارالفكر، 1414ق.
- شنكايي، مرضيه، بررسي تطبيقي اسماي الهي، تهران، سروش، 1381.
- شهرستاني، محمدبن عبدالكريم، الملل و النحل، تحقيق محمد سيد كيلاني، ط.الثانية، بيروت، دارالمعرفة، 1395ق.
- ـــــ ، نهاية الاقدام في علم الكلام، تصحيح الفرد جيوم، القاهرة، مكتبة المتنبّي، بيتا.
- شيخ بهايي، محمد، كشكول، ترجمة محمدباقر ساعدي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1358.
- صدوق، محمدبن عليبن بابويه، التوحيد، تصحيح سيدهاشم حسيني طهراني، ط.الرابعة، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1415ق.
- ـــــ ، عيون اخبار الرضا، النجف، المطبعة الحيدرية، 1390ق.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ط.الثانية، قم، مؤسسة مطبوعاتي اسماعيليان، 1393ق.
- طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ط.الثانية، تهران، ناصر خسرو، بيتا.
- طوسي، محمدبن حسن، الاقتصاد، قم، مطبعة الخيام، 1400ق.
- ـــــ ، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق احمدحبيب قصير العاملي، نجف، مطبعة النعمان، 1381ق.
- طوسي، نصيرالدين، تلخيص المحصّل (نقد المحصّل)، ط.الثانية، بيروت، دارالاضواء، 1405ق.
- ـــــ ، فصول، تحقيق محمدتقي دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، 1335.
- عاملي بهائي، محمدبن حسين، الاربعون حديثاً، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1415ق.
- ـــــ ، العروة الوثقي (تفسير سورة الحمد)، تصحيح اكبر ايراني قمي، قم، دارالقرآن الكريم، 1412ق.
- عبوديت، عبدالرسول و مجتبي مصباح، خداشناسي فلسفي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1384.
- عسكري، ابوهلال حسنبن عبدالله، الفروق اللغوية، القاهرة، مكتبة القدسي، 1353ق.
- غزالي، ابوحامد محمد، احياء علوم الدين، بيروت، دار الكتب العلمية، 1406ق.
- ـــــ ، تهافت الفلاسفة، ط.الرابعة، بيروت، دار المشرق، 1990م.
- ـــــ ، شرح اسماءالله الحسني، بغداد، المكتبة الحديثة، 1990م.
- فارابي، ابونصر، آراء اهل المدينة الفاضلة، تحقيق البير نصري نادر، ط.السادسة، بيروت، دار المشرق، 1991م.
- ـــــ ، السياسة المدنية، تحقيق فوزي متري نجار، ط.الثالثة، بيروت، دار المشرق، 1993م.
- ـــــ ، فصولٌ منتزعة، تحقيق فوزي متري نجار، ط.الثانية، بيروت، دار المشرق، 1993م.
- فخرالدين رازي، محمد بن عمر، المحصل (محصّل افكار المتقدمين و المتأخرين)، تحقيق سَميج دغيم، بيروت، دارالفكر اللبناني، 1992م.
- ـــــ ، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1411ق.
- ـــــ ، المطالب العالية من العلم الالهي، تحقيق احمد حجازي السقا، بيروت، دارالكتاب العربي، 1407ق.
- فناري، محمد بن حمزه، مصباح الانس، ترجمة محمد خواجوي، چ دوم، تهران، مولي، 1384.
- فيروزآبادي، مجدالدين محمد، القاموس المحيط، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1412ق.
- فيض كاشاني، محسن، علم اليقين في اصول الدين، قم، بيدار، 1358.
- قاضي سعيد قمي، محمد، شرح توحيد الصدوق، تصحيح نجفقلي حبيبي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1419ق.
- ـــــ ، كليد بهشت، تصحيح محمد مشكوة، تهران، الزهراء، 1362.
- قاضي عياض، ابوالفضل، الشفا بتعريف حقوق المصطفي، تحقيق حسين عبدالحميد نيل، بيروت، شركة دارالارقم، بيتا.
- قطبالدين راوندي، سعيدبن هبة الله، منهاج البراعة في شرح نهجالبلاغة، تحقيق عبداللطيف الكوهكمري، قم، مكتبة آية الله المرعشي، 1406 ق.
- قطبالدين شيرازي، محمودبن مسعود، شرح حكمة الاشراق، قم، بيدار، بيتا.
- قيصري، داوودبن محمود، شرح فصوص الحكم (مطلع خصوص الكلم في معاني فصوص الحكم)، قم، منشورات انوار الهدي، 1416ق.
- كراجكي، ابوالفتح محمد، كنز الفوائد، بيروت، دار الاضواء، 1405ق.
- كرشنتزو، لوچانو، فيلسوفان بزرگ يونان باستان، ترجمة عباس باقري، تهران، ني، 1377.
- كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، بيتا.
- لاهيجي، ملا عبدالرزاق، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372.
- مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ط.الثانية، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.
- محقق حلي، جعفربن حسن، المسلك في اصول الدين، تحقيق رضا استادي، مشهد، مجمع البحوث الاسلامية، 1421ق.
- محمدي ريشهري، محمد، موسوعة العقائد الاسلامية، قم، دار الحديث، 1425ق.
- مدني شيرازي، سيد عليخان، رياض السالكين في شرح صحيفة سيدالساجدين، قم، مؤسسة النشرالاسلامي،بيتا.
- مصباح، محمدتقي، تعليقة علي نهاية الحكمة، قمة مؤسسة في طريق الحق، 1405ق.
- مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج6 (اصول فلسفه و روش رئاليسم)، چ هشتم، تهران و قم، صدرا،1380.
- مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، مصنفات الشيخ المفيد، قم، المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، 1413ق.
- ملاصدرا (صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازي)، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ط.الرابعة، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1410ق.
- ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، بنياد حكمت اسلامي صدرا، 1381.
- ـــــ ، شرح اصول الكافي، تصحيح محمد خواجوي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1370.
- ـــــ ، مفاتيح الغيب، تصحيح محمد خواجوي، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363.
- ميرداماد، محمدباقر، القبسات، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مكگيل، 1356.
- مينار، لئون، شناسايي و هستي، ترجمة عليمراد داوودي، چ سوم، تهران، دهخدا، 1370.
- نراقي، محمدمهدي، جامع الافكار و ناقد الانظار، تصحيح مجيد هاديزاده، تهران، حكمت، 1423ق.
- ـــــ ، جامع السعادات، تصحيح محمد الكلانتري، النجف، مطبعة الزهراء، 1368ق.
- نيسابوري، مسلمبن حجاج، صحيح مسلم، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي، بيجا، دار احياء الكتب العربية، 1374ق.
- وال، ژان، مابعدالطبيعه، ترجمة يحيي مهدوي، تهران، خوارزمي، 1370.
- Aquinas, Thomas, Summa Contra Gentiles, V. 1, trans. by Anton C. Pegis, London, University of Notre Dame Press, 1975.
- Aquinas, Thomas, Summa Contra Gentiles, V. 2, trans. by James F. Anderson, London, University of Notre Dame Press, 1975.
- Aquinas, Thomas, Summa Theologica, Translated by Fathers of the English Dominican Province, Benziger Bros. edition, 1947 (Source: http: // www. ccel.org / ccel / Aquinas / summa.htm).
- Aquinas, Thomas, Summa Theologiea (A concise translation), edited by Timothy McDermott, USA: Christian Classics, 1991.
- Augustine, On Free Choice of the Will, trans. By Thomas Williams, Cambridge: Hackett Publishing Company, 1993.
- Bloesch, Donald G., God the Almighty, USA: InterVarsity Press, 1995.
- Descartes, Rene, The Philosophical Writings, trans. by John Cottingham, et al., Cambridge: Cambridge University Press, 1991.
- Hartshorne, Charles, The Logic of Perfection, USA: Open Court, 1991 (1962).
- Kenny, Anthony, The God of Philosophers, Oxford: Clarendon Press, 1992 (1979).
- Leftow, Brian "God, Concepts of" in: Routledge Encyclopedia of Philosophy, V 4, pp 93 - 102.
- Leftow, Brian, "Immutability" in: Routledge Encyclopedia of Philosophy, V 4, pp 710 - 714.
- Mann, William E., "Simplicity and Immutability in God", in: Thomas V. Morris (ed.), The Concept of God (Oxford: Oxford University Press, 1987), pp 253 - 267.
- Mavrodes, George I., "Some Puzzles Concerning Omnipotence" in: Linwood Urban & Douglas N. Walton (eds.), The Power of God - Readings on Omnipotence and Evil (New York: Oxford University Press, 1978), pp 131 - 134.
- Mesle, C. Robert, Process Theology (A Basic Introduction), USA: Chalice Press, 1993.
- Owen, H. P., “God, Concepts of”, in: Paul Edwards (ed.), The Encyclopedia of Philosophy, V. 3, pp 344-348.
- Taylor, Richard, "Delibration and Foreknowledge" in: Bernard Berofsky (ed.), Free Will and Determinism (New York: Harper & Row, 1966), pp 277 - 293.
- Wierenga, Edward R., The Nature of God, London, Cornell University Press, 1989.