قرآنيون يا منكران سنت؟
ضمیمه | اندازه |
---|---|
3.pdf | 698.73 کیلو بایت |
سال اول، شماره چهارم، زمستان 1389، ص 59 ـ 84
Ma'rifat-i Kalami، Vol.1. No.4، Winter 2011
سيد عبدالله حسيني *
چكيده
«قرآنيون» جريان فكري نوظهوري در بين اهلسنّت است كه قرآن را يگانه منبع تشريع ميداند و مرجعيت سنّت را به كلي منكر است. شبهقاره هند، خاستگاه آغازين اين تفكر و مصر دومين خاستگاه اين جريان فكري است. اهلسنّت آنان را تكفير ميكنند و آنان هم هم فرقهها و مذاهب اسلامي را به دليل پذيرش سنّت پيامبر، منحرف و برخي از حلقات آنان همة مسلمانان را مشرك و خارج از اسلام حقيقي ميدانند. آنان مدعي خلوص در ديناند، ولي بررسي آرا و نظريات و مباني فكري آنان نشان ميدهد كه اين جريان فكري، به شدت تجددگرا و از نظر سياسي، غربگرا و از نظر روشي، جزمگرا و برخي از بسيار افراطي هستند. افراد و حلقات متعددي در شبهقاره هند و كشورهاي عربي اين تفكر را تبليغ ميكنند كه از نظر مباني فكري و نظريات فقهي و تفسيرهاي كه براي آيات انجام دادهاند، در واقع فرقههاي متعددي هستند. اغلب تفسيرها و ديدگاههاي آنان فاقد انسجام منطقي و تفسير به رأي و استدلالهايشان مغالطهاي است.
روش اين پژوهش، مطالعة كتابخانهاي است. از آنجا كه منابع مربوط به اين جريان در ايران در دسترس نيست و از طرفي محور اصلي فعاليت آن در اينترنت است، سايتهاي اينترنتي كه اين تفكر را تبليغ ميكنند، از منابع عمده اين تحقيق بوده است.
كليدواژهها: قرآنيون، قرآنيين، اهل القرآن، منكران سنت، قرآنبسندگي در دين.
مقدمه
«قرآنيون» جريان فكري است كه از دورن اهلسنّت برخاسته و هويت اهلسنّت را به چالش كشيده است. معتقدان به اين جريان، فقط قرآن را مرجع تشريع ميداند و سنّت و حديث را به طور كلي ردّ ميكنند. شركانگاري عقيده به مرجعيت سنّت و نيز تفسيرهاي بسيار متفاوت از بسياري اصول اسلامي و آيات قرآن و فتاواي ديني كاملاً متفاوت با مسلّمات بين فِرَق اسلامي، پرسشهاي فراواني درباره ماهيت اين جريان ايجاد كرده است كه قرآنيون چه ميگويند؟ آيا چنين تفكر يا جرياني در گذشته هم وجود داشته است؟ آيا اين تفكر برآمده از روح تفكر اسلامي است يا متأثر از امواج تفكرات بيروني كه بر مسلمانان اثر گذاشته است؟ آيا تفكر اين جريان با اصول و مسلّمات ديني قابل توجيه است؟
منابع چنداني در زبان فارسي درباره اين جريان فكري وجود ندارد. شايد علي نصيري نخستين كسي است كه در كتاب رابطة متقابل كتاب و سنّت قرآنيون را معرفي و نقد كرده است. علياكبر بابايي هم در كتاب مكاتب تفسيري، به اين جريان فكري اشاراتي دارد. سايتهاي مبلغ اين تفكر در اينترنت مهمترين منبع در شناخت بيواسطة اين تفكر و جريان است كه در اين تحقيق از اين امكان بيشترين استفاده صورت گرفته است.
شناخت دقيق اين جريان فكري، ريشههاي تاريخي و مهمترين حلقههاي طرفدار آن، موضوع اين پژوهش است. در پايان مقاله به اختصار مهمترين انديشههاي آنان نقد شده است.
خاستگاه تفكر قرآنيون
قرآنيون بر مرجعيت قرآن در همة امور ديني، كه از آن ميتوان بر قرآنبسندگي در دين تعبير كرد1 و نفي حجيت و ارزش مطلق حديث و سنّت نبوي و به عبارتي سنّتستيزي، تأكيد دارند. شاخة مصري اين جريان، علاوه بر حديث، همة ميراث فكري اسلامي از لغت و تفسير و فقه و كلام و ... را از اساس باطل ميداند و استفاده از آنها را در فهم قرآن نه تنها جايز نميداند، بلكه باعث گمراه شدن ميخواند و بر اجتهاد آزاد هركس از قرآن تأكيد دارد.
اين تفكر در اواخر قرن نوزدهم در شبهقارة هند، با تلاش برخي از روشنفكران تجددگرا مطرح شد و به تدريج در نخستين سالهاي قرن بيستم به صورت فرقه درآمد. خادمحسينالهي بخش معتقد است كه انديشههاي سرسيداحمد خان(1817-1997م) باعث شكلگيري فرقة قاديانيه و جريان فكري قرآنيون شده است. وي ميگويد: سيد احمدخان براي پذيرش روايات شروطي نهاد كه جز در متواتر لفظي يافت نميشود و قبول آنها به انكار سنّت ـ كه اكثر آن، خبر واحد يا متواتر معنوي است - ختم ميشود.2 سيد احمدخان خود منكر سنّت نبوده؛ ولي برخي از دوستانش عقيدة انكار سنّت را پايهگذاري كردهاند.
بر اساس گزارش خادمحسينالهيبخش، هم اكنون چهار شاخه اصلي قرآنيون با نامهاي متفاوت در شبهقاره فعال است.
أهل الذكر و القرآن
عبد الله جََكـْرالوِِي (متولد اواخر دهة سوم قرن نوزدهم در ايالت پنجاب پاكستان) مؤسس حركت قرآنيون در هند است. پيروان او با نام «أمه مسلم، أهل الذكر و القرآن» فعاليت ميكند. آنان نماز جمعه را دو ركعت و هر ركعت را با يك سجده و در شبانه روز فقط سه نماز ميخوانند. تفسير القرآن بآيات الفرقان، ترجمة القرآن بآيات الفرقان، ردّ النسخ المشهور في كلام الرب الغفور، البيان الصريح لإثبات كراهة التراويح از نگاشتهاي جَكرَالوِي است.
الأمة الإسلامية
مركز اصلي اين فرقه به نام «مبني دارالقرآن» در شهر لاهور پاكستان قرار دارد.3 خواجه احمدالدين أِمرِتسِرِي(1861- 1936م) پيشواي اين فرقه مؤلف معجزة القرآن، تفسير بيانٌ للناس و منتقد نظام ميراث اسلامي بوده است. ضياء الله، پسرش در زندگينامة او ميگويد: بعد از اينكه عبد الله جكرالوِي در دهة اول قرن بيستم صلاة القرآن خود را منتشر كرد، خواجه به ديدار او رفت و او را به نشر ندادن اين كتاب در آن وقت توصيه كرد. در اثناي گفتوگو كه وقت نماز عصر فرا رسيد خواجه هم بر روش جكرالوي نماز گزارد. جكرالوي بر خواجه اعتراض كرد كه تو بر كتاب صلاة القرآن اعتراض و خود بر اساس آن عمل ميكني؟ خواجه گفت: من اين كتاب را باطل نميدانم و لكن تفرقه بين مسلمانان را جايز نميدانم.4
طلوع الإسلام
اين فرقه را غلام احمد برويز( 1985ـ1903م) ايجاد كرده است. پرويز از پيروان طريقت چشتيه نطاميه بود كه در سال 1938م با نشر مجلة طلوع الإسلام دعوت خود را شروع كرد. او منكر امور خارقالعاده و معتقد به نظرية تكامل و لزوم تفسير قرآن بر اساس دادههاي علمي بود. تبويب القرآن، أنا والرب، إبليس و آدم، المجتمع المسلم، عالم الغد، الحركة القاديانية و ختم النبوة، القرآن والدكتور محمّد إقبال از نوشتههاي اوست.5 در سال 1961م همايش بزرگي از علماي سنّت او را تكفير كردند. اين فرقه در حال حاضر از فعالترين فرقههاي منكر سنّت است.6 كه در پاكستان، آمريكا و برخي از كشورهاي ديگر فعاليت دارد.
تعمير انسانيت
جديدترين فرقه منكر سنّت در سال 1975م به سركردگي قاضي كفايةالله اعلام وجود كرده است. او كوشيد كه همة منكران سنّت را گردهم بياورد. نخستين تلاش آنان در سال 1979م به شكست انجاميد و نتوانست جماعت أمة مسلمه را به جمع خود ملحق كند. القرآن والعقل، القرآن والعلم، تفسير القرآن بالقرآن از نوشتههاي اوست كه در مركز اين فرقه در لاهور توزيع ميشود. 7
قرآنيون در جهان عرب
انديشة قرآنبسندگي را در بين عربها نخستين بار يك پزشك به نام محمّد توفيق صدقي در مقالهاي در مجلّة المنار به سال 1906م / 1324ق، با عنوان «الإسلام هو القرآن وحده» منتشر شد كه واكنشهايي را برانگيخت. مجادلاتي دربارة اين مقاله و انديشه حدود چهار سال در مجلّة المنار از شمارة نهم سال نهم 1324هـ، 1906م. در بيست و چند شماره ادامه داشت.8 توفيق صدقي تحت تأثير قرآنيون شبهقاره هند بوده است9.
يكي از كساني كه در مصر به ترويج تفكر قرآنبسندگي اقدام كرد، شيخ محمّد ابوزيد دمنهوري است كه بر اساس اين تفكر تفسيري به نام الهداية والعرفان في تفسير القرآن بالقرآن نوشت. وي از اعضاي مركز الدعوه والإرشاد وابسته به رشيد رضا بوده است. تفسير او به دستور الازهر جمعآوري گرديد. او فردي علمگرا بود و معجزات انبيا و فرشته و جن را تأويلي مادي ميكرد. 10
دكتر رشاد خليفه هم از منكران سنّت است. وي در تفسير قرآن به عدد نوزده كه در نزد بهائيان عدد مقدسي است، اهتمام بسيار داشته. گفته شده كه او در نهايت ادعاي نبوت كرد و بعد از آن ترور شد. احمد صبحي منصور پيشواي قرآنيون مصري كه با دكتر رشاد خليفه در ارتباط بوده است، تأييد ميكند كه رشاد خليفه ادعاي نبوت كرد و من با او به مخالفت برخاستم و از او بيزاري جستم.11
صبحي منصور پيشواي سنتستيزي
اما مهمترين شخصي كه اين تفكر را در كشورهاي عربي طرح كرد و به صورت يكي از مهمترين چالشهاي فكري اهلسنّت در آورد، دكتر شيخ احمد منصورمصري است. وي و پيروانش كه خود را «اهل القرآن» ميخوانند، مهمترين، گستردهترين و جنجاليترين فرقة قرآنيون در كشورهاي عربي است كه علاوه بر ديدگاههايش دربارة قرآن و سنت، جهتگيريهاي سياسي و اجتماعي بسيار متفاوتي از ديگر مسلمانان و عربها هم دارد. او دانشآموختة الازهر است و مدتي در الازهر سمت استادياري داشته است. بعد از مهاجرت به آمريكا از سال 2004م اينترنت را به مركز فعاليت خود انتخاب كرده است و سايت بسيار فعالي دارد. نويسندگان اين سايت با محور قرار دادن قرآنبسندگي و سنتستيزي، برداشتههاي آزاد و ذوقي خود را در اين سايت نشر ميدهند و دربارة مقالات هم ديگر اظهارنظر ميكنند و به همين دليل آراي بسيار پراكندهاي دارند. آنان دشمني شديدي با علماي الازهر، صوفيه، اخوان المسلمين و گروههاي اسلامي همچون حماس و حزبالله و خصوصاً سلفيه و وهابيت دارند.
در سايت احمد صبحي منصور گفتاري تحت عنوان «التيار القرآني و الدكتور احمد منصور» به معرفي فعاليت فكري و سياسي و اجتماعي احمد صبحي منصور اختصاص يافته است كه ترجمة اين گفتار، ما را در شناخت مواضع فكري، سياسي و اجتماعي او كمك ميكند:
شيخ دكتر أحمد صبحي منصور، پدر معنوي جريان اهل القرآن، از الازهر در رشتة تاريخ دكتري گرفته است. وي در رسالة دكتري خود به نام أثر التصوف في مصر العصر المملوكي، به تناقض بين اسلام و تصوف در عقايد ديني و عبادات و سيرة اخلاقي پرداخت كه باعث واكنشهايي در بين استادان او شد و به مدت سه سال (1977-1980) در الازهر مورد مناقشه بود تا اينكه با حذف دو سوم آن به عنوان رسالة دكتري پذيرفته شد. اين كتاب مورد استقبال شديد سلفيه قرار گرفت و بخشي از قسمت حذفشدة كتاب او با نام العقائد الاسلامية في مصر المملوكية بين الاسلام والتصوف در سال 2000 و دو جزء ديگر اين كتاب هم در سال 2005 چاپ شده است. منصور در سال 1982 با نوشتن كتاب السيد البدوي بين الحقيقة والخرافة، بدوي مؤسس طريقت صوفيه بداويه را رهبر يك سازمان سِري شيعي معرفي كرد كه هدفش سرنگون كردن حكومت ايوبي بود؛ ولي وقتي ايوبيها به او مشكوك شدند او در لواي طريقت صوفي رؤياهاي سياسي خود را به آينده موكول كرد. اين كتاب هم مورد اعتراض شديد صوفيها و مورد استقبال سلفيه قرار گرفت. وي در سال 1984 كتاب شخصية مصر بعد الفتحالاسلامي را نوشت و اعلام كرد كه فتح اسلامي از ناحية راهبرد نظامي و ديني هيچ تغييري در مصر ايجاد نكرد. فقط ديني را جاي دين ديگر آورد و دين اسلامي كه در مصر رفت همانند دين قديم مصريان بود نه دين اسلام واقعي. بعد از آن دكتر منصور به نقد انديشههاي سلفي روي آورد. در سال 1985 چند كتاب دربارة دوران خلفاي راشدين، عصر بنيعباس و دوران مغول و نيز پيامبران در قرآن در جهت اصلاح فكري سني نوشت كه باعث اخراجش از الازهر شد. بعد از اخراج از الازهر به سخنراني در مساجد روي آورد و در سخنرانيهاي خود به تناقض تفكر سني با اسلام تأكيد ميكرد كه باعث شد از مساجد هم رانده شود. وي در سال 1987 المسلم العاصي: هل يخرج من النار و يدخل الجنة را نوشت و در آن شفاعت را از اساس منكر شد و بر اثر آن دو ماه زنداني شد و از زندان با تعهد به هجوم نياوردن به سنّت نبوي آزاد شد. در سال 1990 حقائق الموت في القرآن، را نوشت و عذاب قبر را انكار كرد و در سال 1993 كتاب حرية الرأي بين الاسلام والمسلمين را نوشت و بر آزادي مطلق در اسلام تأكيد و در همان سال كتاب حد الردة را نوشت و حد ارتداد را ردّ كرد. اين وقت مقارن بود با جنجالي كه دربارة دكتور نصر حامد أبوزيد پديد آمده بود. در همين وقت در مقالاتي حسبه را انكار كرد و در سال كتاب 1995. قضية الحسبة نوشت و در سال 1996 ادعا كرد كه محمد[(ص)] خود قرآن را نوشته است و با انكار نسخ و ناسخ و منسوخ در قرآن به مبارزه با فقه سني پرداخت و در مقالاتي برخي از عقايد اهلسنّت را مثل بحث معراج النبي وحد رجم، و سه طلاق زن در يك مجلس را انكار و به جواز سودهاي بانكي و ازدواج موقت و ازدواج محلل، فتوا داد. در اكتبر 2004 مركز ابنخلدون همايشي را به عنوان اصلاح ديني برگزار كرد و تصميمات مهمي گرفت، از جمله اينكه قرآن يگانه مرجع اسلام است كه با واكنش الازهر مواجه شد. دكتر منصور بعد از آن با نوشتن كتابهاي الرجم في الحديث و أكذوبة عذاب القبر والثعبان الأقرع مجازات سنگسار را براي زاني و نيز عذاب قبر را براي مرده انكار كرد و بعد كتاب القرآن وكفي مصدراً للتشريع را نوشت و بخاري را دشمن اسلام خواند. بعد از اينكه احمد فيشاوي، دخترش را به دليل زنازاده بودن از خود نفي كرد، دكتر منصور، بر حق ولدالزنا به انتساب به پدرش برخاست و بر ضد سلفيها به نقد تطبيق شريعت و بيان مظالمي كه از طريق تطبيق شريعت در عصر مملوكي واقع ميشد، پرداخت و بعد به دفاع از حقوق قبطيها برخاست و بعد از آنكه خانم آمنه داود به امامت نماز براي مردان اقدام كرد و با مخالفت الازهر و سلفيها مواجه شد، دكتر منصور به دفاع از امامت زن براي مردان از نظر قرآن و به استهزاي احكام فقهي سلفي و بيان تناقض آن با قرآن پرداخت. بعد از آنكه برخي از سربازان آمريكا به قرآن اهانت كردند، دكتر مسلمانان را دشمن واقعي قرآن خواند؛ زيرا آيات قرآن با ميراث فرهنگي مسلمانان در تضاد است و هنگامي كه يكي از اعضاي كنگره تهديد كرد كه در مقابله با تروريستها بايد كعبه را بمباران كرد، شيخ منصور در مقابله با عضو كنگره برخاست، ولي در عين حال بر اين تأكيد كرد كه مسلمانان اكنون و در آينده عملاً حرمت كعبه را ميشكنند؛ چون به تقديس كعبه ـ كه مخالف صريح عقيدة اسلامي است ـ ميپردازند. در اسلام تقديس بشر وحجر وجود ندارد. در مقالة «مسجد لله يا محسنين» بر نياز مسلمانان آمريكا به مساجدي كه به مقابله با مساجد موجود سلفيها در آمريكا بر خيزد، تأكيد كرده است.12
فرقة اهل القرآن دكتر منصور استفاده از تفاسير، كتابهاي لغت، اسباب النزول و تاريخ را در فهم قرآن جايز نميداند.13 سنّت پيامبر و همة احاديث حتي احاديث موافق قرآن14 و عصمت پيامبر را جز در ابلاغ وحي و تجسم اسلام در پيامبر ردّ و بر خطاهاي فراوان پيامبر تأكيد دارد.15 شهادت به رسالت را در تشهد، حرام،16 صلوات بر پيامبر را عبادت و تقديس محمّد(ص) 17 و سيدالمرسلين خواندن آن حضرت را خدا دانستن او ميداند.18 از نظر دكتر منصور، مسلمانان كافر و مشرك سلوكياند و بدتر از كافران و مشركان عقيدتي و لذا ازدواج با مسلمانان حرام و با كفار عقيدتي جايز است. 19 حدود اسلامي قابل اجرا نيست.20 و حكومت اسلامي اصلي همان حكومت لائيك است.21
علاوه بر صبحي منصور و پيروانش، افراد و حلقهها ديگري هم در كشورهاي عربي به قرآنبسندگي در دين گرايش دارند كه هرچند به اندازة حلقة دكتر منصور اهميت و فعاليت ندارند، اما انديشههاي قرآنبسندگي آنها هم واكنشهايي برانگيخته است. مهمترين آنها عبارتاند از:
القرآنيين
يكي از اين افراد صالح بالنور الجزايري است كه سايتي به نام «القرآنيين، القرآنيون او اهل القرآن»22 دارد. وي به جاي پنج نماز سه نماز را واجب ميداند.23 نماز او اصلاً ركعت ندارد و مقدار آن به وقت است نه به ركعت24 شريف هادي از اعضاي مهم سايت دكتر منصور، رشاد خليفه را رسول عدد و صالح بالنور را رسول اينترنت مينامد.25 نگاهي به برخي سخنان صالح بالنور نشان ميدهد كه وي مدعي چيزي شبيه پياميري است.26
اهلالذكر
اهلالذكر عنواني است در سايت صالح بالنور كه طرفدار اعجاز و تفسير عددي بر اساس حساب ابجدي و نيز تأكيد بر عدد 19 است به نظر ميرسد كه او از طرفداران يا شاگردان رشاد خليفه است. وي تفسير ابجدي قرآن را همان حكمتي ميداند كه در آن خير كثير است و عقلهاي اكثريت از آن غافل مانده است. همچنين معتقد است خداوند از بين بندگانش گروهي را به اين دانش اختصاص ميدهد، همانطوري كه حضرت آدم را به تعليم اسما اختصاص داد.27
عشاقالله
يكي از حلقههاي قرآنگرايي عشاقالله است كه معتقدند با پيامبر اسلام نبوت خاتمه يافته و هر كس مدعي نبوت شود كافر است، ولي باب رسالت مفتوح است و اگر كسي مدعي رسالت شد، بايد با برهان و آيات آن را ثابت كند.28
مصطفي كمال المهدوي
يكي از قرآنگرايان مصطفي كمال المهدوي(1932م) است. وي از اعضاي محمكة عليا در طرابلس ليبي و از دوستان كهن و نزديك قذافي و از اعضاي مؤسس مركز جهاني بررسي كتاب سبز قذافي (المركز العالمي لدراسات الكتاب الأخضر) بوده است. المهدوي كتابي دارد به نام البيان بالقرآن وي شش نماز را واجب ميداند و نماز ششم نماز فجر است. هر نماز دور كعت است. در نماز مصطفي كمال نه فاتحه هست و نه تسبيح و نه تحيات و سلام.29
دكتر شحرور
يكي از مدعيان قرآنگرايي دكتر محمد شحرور (متولد 1938) سوري است. وي از مسكو ديپلم گرفته و در سال 1968 از دانشكدة مهندسي شهري دانشگاه دمشق فوق ليسانس و در سال 1972 از همين دانشگاه دكتري گرفته است. الكتاب والقرآن(چاپ 1990)، الدولة والمجتمع(چاپ 1994)، الإسلام والإيمان(چاپ 1996) و نحو أصول جديدة للفقه الإسلامي، فقه المرأة، الوصية،الإرث،القوامة از آثار اوست. الكتاب والقرآن مهمترين اثر او دربارة قرآن است كه در آن بر اساس معناي لغوي به تفسير جديدي از قرآن دست زده است.30 وي در اين كتاب به زعم خود كوشيده مشكل جمود فكري را كه چندين قرن بر فكر اسلامي سيطره دارد، از طريق تفسير لغوي و اعتنا نكردن به سنّت و اقوال مفسران حل كند.31
در كويت، مالزي، آمريكا، نيجر و برخي از مناطق ديگر نيز كساني در اين زمينه قد علم كردهاند كه معرفي همه آنها خارج از گنجايش اين مقاله است.
اختلافات قرآنيون
حلقات قرآنيون علاوه بر اختلاف با ديگر مسلمانان، در بين خود هم اختلافات عميقي دارند. تفسيرها و نظريات دكترمنصور، بالنور، المهدوي، شحرور، شريف هادي، اهلالذكر و مسلم حنيف چنان فاصلههاي عميقي از هم دارد كه جز در اكتفا به قرآن، چندان اشتراك نظري در بين آنها ديده نميشود. مثلاً صبحي منصور بر تدبّر و اجتهاد آزاد در قرآن، اهلالذكر به تفسير ابجدي و عددي، صالحبن نور به الهام، و دكتر شحرور به منابع لغت تأكيد دارند. در تفسير آيات و نيز فتاواي فقهي هم اختلافات بسيار گسترده است. حتي در بين اعضاي يك فرقه هم اختلافات بسيار شديد است. مثلاً شريف هادي با اينكه صبحي منصور را معلم خود ميداند و رهبري روحي او را ميپذيرد و او را امام اهلالقرآن ميخواند و خود يكي از اركان سايت احمد صبحي منصور است، در موارد متعددي با دكتر منصور مخالفت ميكند. براي نمونه، برخلاف احمد صبحي منصور تشهد رايج بين مسلمانان را ميپذيرد.32 سنّت عملي رسول اكرم(ص) را ميپذيرد و شهادت به رسالت او را شرك نميداند،33 نيز شفاعت را ميپذيرد،34 خلود در جهنم را ردّ ميكند،35 با صلح با اسرائيل مخالف است، 36 بر لزوم پنج نماز در شبانهروز اصرار دارد و آن را سنّت عملي رسول الله(ص) ميداند كه به تواتر ثابت شده است.37 اختلافات بين قرآنيون به قدري گسترده است كه يكي از نويسندگان آنان از اين وضع به هرج و مرج تعبير ميكند.38 دكتر منصور هم با اذغان به اين اختلافات به آن خوشآمد ميگويد و معتقد است كه قرآن امام است و هر كس مسئول نظر خويش.39 ولي جاي اين پرسش است كه اگر برداشتهاي سطحي و بدون ضابطه افراد منتسب به قرآنيون محترم است، چرا برداشتهاي پيامبر و اهلبيت، صحابه، تابعان و عالمان اسلامي قرنهاي گذشته و عصر حاضر محترم نيست؟!
سنتستيزي بازتاب افراط اهلسنّت دربارة حديث
تفكر سنتستيزي بازتاب افراط اهلسنّت در صحيح داشتن احاديث صحاح سته و بهويژه صحيح بخاري است. به باور اهل سنت، خاصه اهل حديث، همه احادث كتاب صحيح بخاري همانند آيات قرآن صحيح و تشكيكناپذير است، ولي در اين كتابها رواياتي هست كه با قرآن، سنّت قطعي، تاريخ، عقل و علم تنافي دارد. غالب علماي اهلسنّت بر صحت اين احاديث اصرار ورزيدهاند، نمونة روشن اين احاديث، حديث ذباب است. از ابوهريره نقل شده است كه اگر پشهاي در نوشيدني شما افتاد، آن را بفشاريد و دور بيندازيد كه در يك بال پشه درد و در بال ديگرش دوا هست!40 اين احاديث نقش مهمي در استنكار كتابهاي حديثي در نزد نوگرايان اهلسنّت داشته است. شيخ محمود ابوريه گويد: «دكتر محمّد توفيق صدقي بر حديث ذباب اشكال گرفت و شيوخ الازهر به عادت هميشگي او را تكفير كردند.»41
نقدي كوتاه بر مهمترين انديشههاي قرآنيون
قرآنيون نظريات كلامي و فتاواي فقهي متعدد دارند كه نقد همه آنها نيازمند فرصت و مجالي بيشتر است، ولي دو عقيدة اصلي قرآنيون، يعني مرجعيت انحصاري قرآن در دين و نفي مرجعيت سنّت را به اختصار نقد ميكنيم.
قرآن يگانه ملجأ پيامبر
شاهبيت عقيده قرآنيون اين باشد كه قرآن يگانه منبع تشريع است. حتي براي پيامبر و او هم همانند ديگران فقط با مراجعه به قرآن ميتواند سخن بگويد و فهم پيامبر بر ديگران هيچ برتري ندارد. هيچ آيهاي آشكارا بر اين مطلب دلالت نميكند. آنان براي اثبات عقيده خود، به صورت مغالطهاي به برخي از آيات استدلال كردهاند. مهمترين استدلال آنان چنين است:
خداي ميگويد: «ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً»(كهف 26و27). پس تنها خداوند ولي كساني است كه در حكم او شريك نميپذيرند و قرآن تنها كتابي است كه خداوند براي نبي وحي كرده است و كسي نيست كه بتواند كلمات خدا را تبديل كند و نبي هم غير از قرآن كتابي كه به آن پناه ببرد نمييابد و نبي هم بر اساس آية «قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» (جن:22) از جهت ربوبيت و الوهيت جز به خداوند پناه نميبرد و در نزد پيامبر هم بر اساس آية «وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً»(كهف: 26) ملتحد و ملجأي [يعني مرجع تشريعي] جز قرآن نيست. وقتي براي نبي نباشد براي هم ما نيست. مؤمن به خداي به عنوان پروردگار و به قرآن به عنوان كتاب، بسنده ميكند.42
استدلال قرآنيون بر دو مقدمه استوار است كه اگر هر دو يا يكي از آن ثابت نشود، استدلال ساقط ميشود. مقدمة اول اين است كه مرجع ضمير «من دونه ملتحداً» كتاب (قرآن) است. مقدمة دوم اين است كه «ملتحد» به معناي مرجع تشريع احكام است. هر دو مقدمه باطل است؛ چون در آيه «قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» (جن:22) مرجع ضمير قطعاً «الله» است. اصلاً كتاب يا چيزي كه به معناي قرآن باشد، در اين آيه و آيات قبل از آن وجود ندارد. آنچه از نظر قواعد لغوي و معنايي شايستگي مرجعيت ضمير را دارد فقط كلمة «الله» است. در آية 27 سورة كهف هم مرجع ضمير كلمة «ربك» است؛ چون «ربك» بعد از كتاب و به ضمير نزديكتر است. در اين صورت هر دو آيه هم معناست و يك مطلب كه از نظر عقلي و قرآني كاملاً منطقي است، يعني يگانه ملجأ بودن خداوند براي پيامبر را، با تأكيد بيان ميكند. اين معنا براي آيه نه از نظر ادبي و دستوري و نه از معنايي هيچ مشكلي ندارد. اما اينكه مرجع ضمير «من دونه» در آية 27 كهف را «كتاب» بدانيم، هم خلاف قواعد عربي است ـ چون ضمير به اسم پيش از آن بازميگردد و ارجاع به غير از آن بدون هيچ قرينه و توجيهي باعث ابهام و نيازمند توجيه و شواهد است ـ و هم خلاف صدر آيه است كه خدا را يگانه ولي معرفي ميكند؛ گذشته از آنكه تناقض لازم ميآيد. زيرا بر اساس آية 22 سورة جن پيامبر با تأكيد ميگويد كه هرگز ملتحدي غير از خدا ندارد و بر اساس آية 27 كهف در ديدگاه قرآنيون، خداوند ميگويد كه پيامبر هرگز ملتحدي غير از كتاب خدا نداشته و اين تناقض آشكار است. البته دكتر منصور براي فرار از اين تناقض، ملتحد بودن خداوند را در آية 22 جن به ربوبيت و الوهيت مقيد كرده است: «... والنبي لا يلجأ إلا لله تعالي رباً وإلهاً » و ملتحد موجود در آية 27 كهف را به معناي مرجعيت قرآن گرفته است: «والنبي أيضاً ليس لديه إلا القرآن ملتحداً وملجأ»،43 يعني ملتحد را در هر دو آيه به دو معنا گرفته است. در سورة جن به معناي ملجأ از حيث ربوبيت و الوهيت و در سورة كهف به معناي مرجعيت در تشريع احكام دين. ولي هيچ ضرورت، قرينه و شاهدي براي اين تفاوت معنا وجود ندارد و مطرح هم نشده است.
مقدمة دوم هم ثابت نيست؛ زيرا از نظر لغوي و عرفي ملتحد اسم مكان و به معناي پناهگاه و ملجأ است44 و به معناي مرجع تشريع احكام، هرگز استعمال نشده است. قرائن و شواهدي هم در آيه وجود ندارد كه استعمال مجازي به اين معنا را توجيه كند. مفسران ملتحد در اين دو آيه را اسم مكان و به معناي پناه و پشتوانه گرفتهاند. سياق آيه هم همين معنا را تأييد ميكند؛ چون اين دو سوره از سورههاي مكي است كه روي سخن در آنها بيشتر با كفار است. نيز هر دو آيه دستور خداوند به پيامبر در بيان منطق خود و استدلال و مواجه با مشركان است. آيات قبل و بعد از اين دو آيه به خوبي نشان ميدهد كه هدف اين دستور الهي آن است كه به پيامبر بگويد در اجراي رسالت، فقط خداوند پشتوانة اوست. اصلاً بحث از تشريع نيست، بحث از اصل دعوت نبوي است. در همين استدلال هم «ملتحد» در آية 22 سورة جن به «ملجأ» معنا شده است و فقط در آية 27 كهف «مرجع» معنا شده است.
افزون بر اين، در هنگام نزول اين دو آيه، اكثر احكام اسلامي هنوز تشريع نشده بود و بخش اندكي از قرآن يعني تعدادي از سورههاي مكي بر پيامبر نازل شده بود. در سورههاي مكي احكام فقهي بسياري كمي وجود دارد؛ بيشترِ تشريعات در مدينه نازل شده است. اساساً اين تصور كه فهم پيامبر از قرآن مثل فهم ديگران باشد، با حقيقت نزول قرآن تنافي دارد؛ چون قرآن توسط فرشته يا به صورت مستقيم بر قلب پيامبر نازل و بر زبانش جاري ميشد و ديگران آن را مينوشتند يا حفظ ميكردند. پس قرآن از دل و زبان پيامبر برآمده است و پيامبر مثل ديگران جدا از قرآن نيست كه براي فهم دين به قرآن پناه ببرد.
قرآن تبيان همة نيازهاي ديني
يكي از مهمترين استدلالهاي قرآنيون اين است كه قرآن همة نيازهاي ديني را بيان كرده است و ديگر به سنّت و حديث نيازي نيست. دكتر منصور در اينباره ميگويد:
القرآن ما فرط في شيء ونزل تبياناً لكل شيء وجاء مفصلاً لكل شيء يقول تعالي «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» (انعام: 36). ويقول تعالي «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل: 89)... المؤمن بالقرآن لايبادر باتهام كتاب الله بأنه فرط وجاء غامضاً يحتاج لما يبينه وجاء مجملاً يحتاج لمن يفصله... .45
در اين سخن به دو آيه استدلال شده است: نخست به آية «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ» (انعام: 38). استدلال به اين آيه بر مدعاي قرآنيون در صورتي كامل است كه مقصود از كتاب در اين آيه، قرآن باشد و مقصود از تبيان هم بيان همة جزئيات. لكن هيچ يك از دو مطلب ثابت نيست؛ و هر دو مغالطه است؛ چون اولاً صدر و ذيل آيه نشان ميدهد كه مقصود از كتاب در اين آيه، كتاب خلقت يا لوح محفوظ است نه قرآن، چون قبل و بعد از «ما فرطنا في الكتاب» مربوط به موجودات است. در آغاز سخن از «ما من دابة» و در آخر آيه سخن از «ثم الي ربهم يحشرون» دارد. اگر مقصود از كتاب، قرآن باشد، اين اشكال غير قابل جواب بر آن وارد است كه در قرآن همة جنبندهها و پرندهها ذكر نشده است. در حالي كه در آيه آشكارا آمده: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ». اما اگر مقصود از آن لوح محفوظ باشد اين اشكال وارد نيست؛ چون در اين ترديدي نيست كه هرچه لباس وجود ميپوشد، در كتاب خلقت خداوند ثبت است. اغلب مفسران همچون ابن ابيحاتم رازي، طبري، زمخشري، قرطبي، سيوطي، ابنكثير، بيضاوي و سيد قطب، مقصود از كتاب را در اين آيه ام الكتاب يا لوح محفوظ معنا كردهاند نه قرآن. فخر رازي، طبرسي و طباطبائي، دو قول در مقصود از كتاب گفتهاند: لوح محفوظ و قرآن. طبرسي و طباطبائي هيچيك از دو قول را ترجيح نداده و بر هر دو احتمال آيه را معنا كردهاند، اما فخر رازي اين را كه مقصود از كتاب قرآن باشد ترجيح داده است.
بر اساس نظر فخر رازي، باز هم اين آيه دليل بر مدعاي قرآنيون نيست؛ زيرا اگر مقصود از كتاب در اين آيه قرآن باشد، در صورتي آيه دليل بر مدعاي قرآنيون ميشود كه تبيان به معناي بيان همة جزئيات باشد، ولي تبيان نه از نظر لغوي به معناي بيان همة جزئيات و نياز نداشتن به تفسير و توضيح است نه اصطلاحي در قرآن يا علوم اسلامي به اين معناست. از نظر لغوي تبيان مصدر است و بر نفس كار دلالت ميكند، نه كميت آن. طبرسي بيان را به «جعل الشيء مبيناً بدون حجه» و تبيان را به «جعل الشيء مبيناً مع الحجه» معنا كرده است.46 كه در اين صورت تبيان يعني مستدل مطرح كردن و اين به معناي ذكر همة جزئيات نيست. تبيان اصطلاح خاصي هم نيست كه معناي اصطلاح آن چنين باشد. بنابراين هيچ ملازمهاي بين تبيان بودن قرآن و نياز نداشتن به تفسير وجود ندارد.
دومين آية مورد استناد: «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلي هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدي وَ رَحْمَةً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِينَ»(نحل: 89) است. قرآنيون به دو موضع اين آيه استدال كردهاند: نخست به كلمة «تبيان» كه وقتي قرآن تبيان هر چيز است، چگونه خود محتاج پيامبر و سنّت او و اقوال مفسّران و اهل لغت است؟ اين شبهه نتيجة دو مغالطه است:
اول اينكه تبيان را به معناي بينيازي از هرگونه تفسير و تفصيل گرفته است. در حالي كه تبيان از نظر لغوي مصدر و به معناي بيان كردن با حجت و دليل است و هيچ منافاتي ندارد كه يك مطلب بعد از بيان بازهم به تفسير و تفصيل نياز داشته باشد. مثلاً كتابهاي درسي بيان و تبيان يك علم است، ولي در عين حال نيازمند تدريس و شرح و تفصيل بيان است. عرفاً و عقلاً هيچ ملازمهاي بين تبيان بودن و نياز نداشتن به تفسير و توضيح و تفصيل نيست. قانون تبيان است براي حل مشكلات مردم، ولي در عين حال قانون نيازمند تفسير و شرح و تفصيل است. آيات قرآن هم دربارة عقايد، سرگذشت گذشته، احكام و اخلاق تبيان است، ولي تبيان بودنش به معناي نياز نداشتن به تفسير و تفصيل نيست.
مغالطة دوم اين است كه صفت محتواي قرآن را صفت لفظ قرآن گرفته است. الفاظ قرآن و حتي معاني جملات قرآن تبيان نيست، پيام و روح قرآن، تبيان است و آنچه به تفسير نياز دارد الفاظ و تركيبات قرآن و احياناً معناي جملات قرآن است تا پيامي كه خدا از اين الفاظ اراده كرده است، روشن شود. وقتي آن پيام كشف شد آن پيام تبيان است و عقل انسان در فهم و پذيرش و صحت آن ترديدي ندارد. بنابراين، آنچه تبيان است، به تفسير محتاج نيست و آنچه به تفسير نيازمند است، تبيان نيست.
موضع دوم استدلال قرآنيون به اين آيه عبارت «لكل شئ» است كه وقتي قرآن تبيان همه چيز است، ديگر به سنّت نيازي نيست. پاسخ اين است كه قطعاً مقصود از «كل شي» مطلق همه چيز نيست، مثلاً بخش عمدهاي از آيات شرح قصههاي انبيا است، در عين حال قرآن تصريح دارد كه قصة بعضي از انبيا را طرح كرده و بعضي را نگفته است: «وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ» (نساء: 164). بنابراين، مقصود از «كل شيء» مطلق هرچيزي نيست، بلكه حصر اضافي است و مقصود از آن «كل شئ بحسبه» است؛ هر چيزي است كه براي هدف قرآن، يعني هدايت لازم باشد47 و اين با مرجعيت سنّت تنافي ندارد؛ زيرا مرجعيت سنّت از جمله چيزهايي است كه در قرآن بيان شده است. آيات زيادي بر مرجعيت سنّت در قرآن وجود كه تعدادي از اين آيات در ادامه خواهد آمد. بنابراين، برخي امور لازم براي هدايت در قرآن بيان شده و برخي به اطاعت و تبعيت و اسوهگيري از پيامبر محول شده است48 و آنچه در قرآن بيان شده و از جمله مرجعيت سنّت نبوي تبيان براي هرچيزي است كه در هدايت لازم است.
قرآن كامل و بينياز از سنّت و تفسير
يكي از استدلال قرآنيون اين است كه قرآن كامل است و بنابراين، به حديث و سنّت و تفسير نياز نيست:
القرآن كامل تام لايحتاج لشيء آخر معه يقول تعالي «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (انعام:115). إذن تمت كلمة الله لنا بالقرآن لامبدل لكلمةالله... ويقول تعالي «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» (مائده:3). إذن تمت نعمةالله علينا بالإسلام الذي ارتضاه لنا ديناً وذلك باكتمال وحي القرآن.49
اين استدلال هم مغالطه دارد؛ زيرا در اين استدلال كمال را با احتياج تفسير متضاد پنداشتهاند و به طريق قياس استثنايي از كامل بودن قرآن، احتياج نداشتن به تفسير را نتيجه گرفتهاند. در حالي كه كمال به معناي نياز نداشتن به تفسير نيست؛ چون تفسير توضيح است نه تكميل. كمال و نقص، نقيض هماند، نه كمال و احتياج به تفسير. ممكن است چيزي كامل باشد و به تفسير هم نياز داشته باشد. بنابراين، هيچ ملازمهاي بين كمال و نياز نداشتن به تفسير وجود ندارد، تا گفته شود كه كمال قرآن با نياز به تفسير قابل جمع نيست. آنچه با كمال تنافي دارد، تكميل است نه تفسير. يك متن ادبي مثل شعر حافظ، سعدي و مولوي يا نهج البلاغه كه كاملترين نمونههاي نثر و نظم در زبان فارسي و عربي است و حتي قانون كه معيار رفتار اجتماعي مردم است، در عين اينكه ميتواند كامل فرض شود، نيازمند به شرح هم هست. در طول تاريخ و در همة فرهنگها و اديان و ملل، اشعار و ادبيات عالي نيازمند به تفسير بوده است. شاهد آن، شرح و توضيحي است كه براي متون ادبي وجود دارد. در حالي كه يك متن متبذل يا ساده، چه در عربي و چه فارسي، بعد از هزار سال ممكن است به تفسير نياز نداشته باشد.
قرآن در بيان همة نيازهاي لازم براي هدايت بشر كامل است، لكن اين به معناي به نيازي از تفسير و توضيح و تفصيل نيست. قانون اساسي در همة كشورها، بالاترين، كاملترين و جامعترين قوانين شمرده ميشود و براي ادارة يك كشور هم تبيان و فصل الخطاب است و هم كامل شمرده ميشود، ولي در عين حال به تفسير و توضيح نياز دارد. كامل بودن قرآن با حجيت سنّت نبوي نيز تنافي ندارد؛ زيرا حجيت سنّت نبوي در قرآن بيان شده است؛ چنانكه كامل بودن قانون اساسي با اعتبار قوانين مدني و جزايي و لوايح و... تنافي ندارد؛ زيرا قوانين مجلس و لوايح دستگاههاي دولتي در راستاي قانون اساسي و بر اساس آن است نه در تكميل قانون اساسي يا نقض آن. حجيت سنّت نبوي هم در قرآن بيان شده و در طول قرآن است نه مقابل قرآن و جدا از قرآن.
قرآن شريعت خدا و سنّت شريعت بشر
احمد صبحي منصور ميگويد قرآن شريعت خدا و سنت، تفسير و فقه شريعت بشر است و بر ضد شريعت خدا.50 وظيفة پيامبر فقط ابلاغ ما انزل الله بوده است و ما انزل الله هم فقط آيات قرآن است و هر كسي كه بخواهد چيزي ديگري جز قرآن را در تبليغ خود براي بشر بيفزايد، بابي براي شيطان گشوده است و اين كار شرك به خدا و همراهي با شيطان است و مردم، فقط بايد به قرآن رجوع كنند: «وبالتالي أي كلام يقال عن حياة نبي يجب حرقه وفسح المجال فقط لما أنزل الله ليغلق باب الشيطان ولايجد الناس إلا ملجأ واحداً يلجوأون إليه ليهتدوا به وذلك هو ما أنزل الله.»51
تصويري كه قرآنيون از پيامبر ارائه ميكنند، در حد يك نامهرسان بياطلاع از محتواي نامه است كه مثل ديگران بايد با خواندن اين نامه مقصود خداوند را بفهمد و از ديگران هيچ امتيازي ندارد. مرجع او هم قرآن است؛ چنانكه مرجع ديگران قرآن است. ولي اين تصوير از جايگاه پيامبر در تناقض با صريح بسياري از آيات قرآن است.
جايگاه پيامبر در قرآن
براي فهم جايگاه پيامبر لازم است آياتي را كه جايگاه پيامبر را بيان ميكند، بشناسيم و البته اين موضوع شايستة دقت و تعمق است و تاكنون به گونة مستقل و موضوعي در كانون بررسي قرار نگرفته است. اينك به جايگاه پيامبر در قرآن اشاره ميكنيم.
فهم ويژه پيامبر
بر اساس صريح آيات قرآن، وحي بر قلب پيامبر نازل و بر زبانش جاري شده است. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ»(شعراء: 193). در حالي كه قرآن بر قلب هيچ كسي غير از نبي نازل نشده است. بنابراين، فهم پيامبر از قرآن متفاوت با فهم عادي بشري از قران است. پيامبر همانند يك نامهرسان نيست، بلكه با قرآن اشتراك وجودي دارد؛ چون قرآن بر دل او نازل و بر زبانش جاري شده است. هيچ بشري جز پيامبر نميتواند ادعا كند كه قرآن را آنگونه كه خداوند نازل كرده است، دريافت كرده و فهميده است و به همين جهت ديگران به فهم پيامبر نياز دارند و فهم پيامبر از وحي و آيات قرآن در سنّت قولي و عملي او بيان شده است. بنابراين، اساس حجيت سنت، فهم ويژه و برتر و خالي از اشتباه و خطاي پيامبر از مفهوم و مقصود وحي است.
وظيفة تعليم و تزكيه
براساس صريح آيات قرآن پيامبر وظيفة تعليم و تزكية انسانها را به عهده داشته است: «كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره: 151 و 129؛ آلعمران: 164؛ جمعه: 2). در اين آيات تلاوت بر مردم، تزكية آنان، تعليم حكمت و ياد دادن آنچه مردم نميدانند، وظايف پيامبر معرفي شده است. تلاوت آيات بر مردم همان ابلاغ وحي است. تعليم كتاب و حكمت قطعاً چيزي غير از ابلاغ وحي است؛ زيرا نخست به صورت «يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا»52 ابلاغ وحي مطرح شده و پس از آن تزكيه و تعليم كتاب و حكمت از اهداف ارسال پيامبران بيان شده است. اگر مقصود از اين امور، همان ابلاغ وحي يا تلاوت قرآن بر ديگران باشد، تكرار و لغو است. افزون بر اين، اگر فهم پيامبر از قرآن مثل ديگران باشد، چگونه ميتواند ديگران را تزكيه كند و كتاب و حكمت تعليم دهد؟ اينكه خداوند، تزكيه، تعليم كتاب و حكمت را در كنار تلاوت آيات ـ كه همان ابلاغ ما انزل الله است، از وظايف پيامبر كرده، است نشان ميدهد كه پيامبران نسبت به ديگران در مقام استادي قرار دارند. سخن استاد و مربي براي شاگرد حجت است.
وظيفة تبيين
يكي از وظايف پيامبر تبيين قرآن است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (نحل: 44) «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ»(نحل: 64). تبيين چيزي غير از تلاوت است؛ زيرا چنانكه گفته شد، ابلاغ وحي با الفاظ بلغ و تلي مطرح شده است. علاوه بر اين، در لغت و عرف، تبيين به معناي توضيح و تشريح و تفسير است. تبيين پيامبر همان سنّت پيامبر است.
لزوم تبعيت از پيامبر(ص)
قرآن در آيات متعددي بر لزوم پيروي از پيامبران تأكيد كرده است: «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ» (آلعمران: 53)؛ «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا» (آلعمران: 68). مقصود از تبعيت در لغت و عرف، پيروي در رفتار است و در اين آيات هيچ قيدي هم براي تبعيت بيان نشده است. مصداق روشن تبعيت، عمل كردن به سنّت عملي پيامبران است. عجيب اين است كه قرآنيون ميگويند خدا انبيا را نفرستاده است تا زندگيشان را تبليغ كنند! در حالي كه بخش بزرگي از آيات قرآن داستانهاي زندگي پيامبران است، چه دليلي براي نقل اين همه قصه در قرآن وجود دارد؟ جز اين است كه نقل داستانهاي زندگي انبيا براي الگوگيري از آنهاست. قرآن آشكارا حضرت ابراهيم(ع) و حضرت محمّد(ص) و همة انبيا را اسوه معرفي ميكند: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ» (ممتحنه:4)؛ «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ» (ممتحنه: 6) «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رسول الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب:21). اسوه بودن انبيا و لزوم تبعيت و اطاعت از آنان به طور مطلق دليل عصمت آنان است. افزون بر اين، بر اساس آية «وَ جَعَلْناهُمْ ائمّة يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ» (انبياء: 73 ) افعال انبيا متعلقِ وحيِ خاص الهي غير از وحي تشريعي است، يعني آنان در افعال خود مؤيد به روح القدس و مسدّد به نيروي ربّانياند كه آنان را به انجام اعمال خير فرا ميخواند53 و به همين علت شايستة پيروي و اطاعتاند.
لزوم اطاعت از پيامبر
در آيات متعدد قرآن اطاعت از پيامبر بر مؤمنان واجب شده است: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»(آلعمران: 32). در پارهاي از آيات اطاعت از خدا و رسول شرط ورود به بهشت است: «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ»( نساء: 13) و در برخي شرط برخورداري از نعمت هدايت: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»( نساء: 69 ) و در شماري از آيات شرط رستگاري: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» (نور: 52 ) حتي اطاعت از پيامبران هدف ارسال همة پيامبران معرفي شده است:«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»( نساء: 64) و اطاعت از خداوند در گرو اطاعت از پيامبر: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء: 80). در لزوم اطاعت از رسول از اين صريحتر نميتوان سخن گفت.
ولايت تشريعي پيامبر
در آيات متعدد قرآن ولايت پيامبر در كنار ولايت خداي قرار گرفته است. ولايت تكويني و تشريعي در اصل از آن خداوند است: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ» (بقره: 257)؛ «وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ»: (آلعمران: 68)، «وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ»؛ (جاثيه: 19). در عين حال خداوند ولايت پيامبر را در كنار ولايت خود قرار داده است: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً» (احزاب: 36). از مقايسة اين دو دسته آيات اين مطلب ثابت ميشود كه ولايت در اصل و به صورت استقلالي از آن اوست. لكن خداي متعال به پيامبر هم ولايت داده است و اين ولايت در طول ولايت خداوند و به اذن خداوند، است.54 خداي متعال مؤمناني را كه در حكم و قضاوت پيامبر چون و چرا نميكردند، ستايش كرده است: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»(نساء: 65) و آشكارا حق اختيار مؤمن را در مقابل حكم پيامبر نفي كرده است: «النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب: 6) معناي اين آيه آن است كه هيچ مؤمني در مقابل فرمان پيامبر حق اختيار ندارد. همچنين خداي متعال كساني را كه از فرمان خدا و رسولش سرپيچي ميكنند به خلود در جهنم و عذابي دردناك تهديد كرده است: «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً» (جن: 23) مجموع اين آيات نشان ميدهد كه مقام پيامبر از نظر قرآن، مقام متولي دين و شارع و قانونگذار است؛ نه اينكه جز ابلاغ وحي هيچ مقامي نداشته باشد.
مؤمن به قرآن بايد به همة وظايف و اوصاف و ويژگيهاي پيامبر كه در قرآن آمده ايمان داشته باشد وگرنه به معناي اين است كه به بعضي از قرآن ايمان دارد و به بعضي ديگر ايمان ندارد و يعني تسليم كامل نبودن در مقابل خداوند. قرآن يهود را به سبب ايمان به بعض و كفر به بعضي از دستورهاي خداوند به شدت نكوهش ميكند: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ» (بقره: 85) و كساني را كه بين عقيده به خدا و رسول فرق ميگذاشتند، كافر ميخواند: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً» (نساء 150) آيا آنچه قرآنيون و خاصه دكتر منصور ميگويد شبيه به اين گفتار كافران نيست؟
توجيهات قرآنيون
وجود اين آيات مانع بزرگ عقيدة انكار سنّت است. به همين علت توجيههاي مختلف و گاه متضادي براي اين آيات بيان شده است. اين توجيهات نشان ميدهد كه نظرية نفي مرجعيت سنّت تا چه اندازه با مسلمات قرآني در تضاد است. برخي از مهمترين اين توجيهات را به اختصار نقل ميكنيم.
اطاعت از پيامبر فقط در عصر خودش
يكي از توجيههاي قرآنيون اين است كه اطاعت از پيامبر منحصر در دوران خودش است: «ان طاعة الرسول(ص) كانت طاعة مقيدة بزمنه، وامتثال احكام لاتتجاوز حياته، و قد اوصد هذا الباب عند وفاته.»55
در پاسخ بايد گفت: اولا خطابهاي اطيعوا در قرآن عام است و در هيچ آيهاي چنين قيدي بيان نشده است. چه فرق است بين «اطيعوا الله» و «اطيعوا الرسول» كه اطاعت از خدا عام و براي همة تاريخ است و اطاعت از رسول مقيد به زمان حيات ايشان؟! ثانياً در آية «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولوالامر منكم» اطاعت از پيامبر و اولوالامر با يك فعل بيان شده است. قرآنيون، اولوالامر را به متخصصان در هر رشته تفسير و اطاعت از آنان را لازم ميدانند.56 چگونه در يك جمله اطاعت از اولوالامر مطلق و اطاعت از رسول مقيد است؟! اگر آيات اطاعت، اتباع، اسوه بودن، ولايت، جهاد، تبيين، و... را مخصوص دوران پيامبر بدانيم، بخش بزرگي از آيات قرآن از مرجعيت حذف ميشود.
اطاعت پيامبر در اطاعت از قرآن
يكي از پاسخهاي قرآنيون اين است كه اطاعت از رسول الله(ص) به معناي اطاعت از قرآن است: «الرسول قائم بيننا طالما بقي القرآن الكريم أو الرسالة الالهية. والتفاصيل في كتاب «القرآنيون وكفي»... .»57
از نظر عقلي، عقلايي و عرفي وقتي دو چيز در كنار هم ذكر ميشوند، به اين معناست كه آن دو متمايز و مستقل از يكديگرند؛ بهويژه اگر فعل تكرار و گفته شود كه از فلان اطاعت كنيد و از فلان اطاعت كنيد. در آيات قرآن اطاعت به عنوان فعل تكرار شده است. «اطيعوالله و اطيعوا الرسول» عرف و عقلا از عبارت اين را ميفهمد كه هم از خدا و هم از رسول بايد اطاعت كرد. افزون بر آن، اطاعت از خداوند با اطاعت از قرآن است، اگر اطاعت از رسول هم، همان اطاعت از قرآن باشد، «اطيعوا الرسول» تكرار بيفايده و لغو است.
«الرسول» يعني رسالت الهي نه شخص پيامبر
يكي از توجيههاي قرآنيون فرق گذاشتن بين رسول و نبي است. نبي شخص پيامبر است كه در قرآن به اطاعت از او امر نشده است و رسول به معناي شخص نيست، بلكه به معناي رسالت الهي است و اطاعت از رسول يعني اطاعت از رسالت الهي و رسالت الهي يعني قرآن:
«أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ» هي كناية عن الرسالة السماوية المُنزَلة من عند الله جل جلاله (التوراة الكريم، الإنجيل الكريم، القرآن الكريم) وليست محددة برسول محدد بعينه... (وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ) هي كناية عن إتباع الرسالة السماوية (وَاتَّبَعْنَا لرَّسُولَ = وَاتَّبَعْنَا الرَّسالة السماوية) من عندالله جل جلاله... (مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ = من يطع الرسالة السماوية فقد أطاع الله)... إن الأديان الأرضية الوضعية المذهبية الملكية (السُنية والشيعية) هي أديان وضعية باطلة غير شرعية قامت أساساً علي العدوان والحرب عليالله ورسوله (الرسالات السماوية).»58
اينكه مقصود از «الرسول» رسالت آسماني باشد، خلاف لغت و فهم عرف است. كلمة «رسول» به معناي فرستاده است نه رسالت. دقت در آياتي كه اين واژه در آنها به كار رفته است هم نشان ميدهد كه «الرسول» نميتواند به معناي رسالت آسماني باشد؛ چون هميشه اطاعت از رسول بعد از اطاعت از خداوند آمده است. اگر «الرسول» رسالت آسماني باشد، اطاعت از رسالت آسماني عين اطاعت از خداوند است؛ چون اطاعت خداوند جز اطاعت از رسالت آسماني ممكن نيست. اطيعو الله خود بيانگر معناي اطاعت از رسالت آسماني هست، چه لزومي دارد كه با تأكيد بيان شود كه «فقط كسي كه از رسول اطاعت كند از خدا اطاعت كرده است. «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ»(نساء: 80) در حالي كه اطاعت از رسول چيزي مستقل از طاعت خداوند نيست؟! قرآنيون به اين دليل «الرسول» را به معناي رسالت آسماني گرفتهاند كه اطاعت از پيامبر را شرك ميدانند و چون اين آيات آشكارا مخالف ديدگاه آنان است، آنها را تأويل و تفسير به رأي كردهاند.
خُلُق يعني دين
دكتر منصور در پاسخ به يكي از خوانندگانش كه بر نظرية او (النبي لا يجسد الاسلام) اعتراض كرده و به آية «وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ» در تجسد و تجسّم اسلام در نبي اكرم(ص) استناد كرده است، ميگويد:
واستشهادك بقوله تعالي «وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ» بالمفهوم التراثي لمصطلح الخلق يستوجب تعارضاً بين الايات القرآنية التي تؤكد ان محمّد(ص) لايجسد الاسلام و بين تلك الآية القرآنية، مع انه ليس في القرآن الكريم تعارضا و اختلاف. إذن لابد أن نفهم المعني الحقيقي لمصطلح (الخلق) (بضم الخاء واللام). . . ان معني (الخلق) هو الدين، سواء كان ديناً أرضياً ساقطاً وضيعاً أو كان ديناً سماوياً عظيماً. ولهذا قال تعالي لخاتم الأنبياء يصف دين الاسلام الذي كان عليه النبي محمّد «وَإِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ» أي هو وصف لدين الاسلام و ليس لشخص النبي محمّد(ص)، فالخلق يعني الدين و ليس الأخلاق الحميدة... . 59
از نظر لغت «خُلُق» جمع «خُلق» به معناي خُو است. در زبان عرب «خُلق» به معناي دين نه در گذشته و نه امروز استعمال نشده و نميشود. بر اساس لغت عرب و تصور مسلمانان و سياق آيه «خُلُق عظيم» به معناي اخلاق كريمه است و تعارض و اختلافي با هيچ اصل قرآني ندارد. اما ديدگاه احمد صبحي منصور دربارة جايگاه پيامبر، با اين آيه تناقض دارد و او براي اينكه تناقض را از بين ببرد، «خُلق» را به معناي دين گرفته است. گذشته از آن «خُلُق» جمع «خُلق» است. اگر «خُلق» به معناي دين باشد، معناي آيه اين است كه تو بر دينهاي عظيمي هستي نه دين يك دين عظيم. اين، نمونة روشن و مصداق بارز تفسير به رأي، يعني تطبيق قرآن بر ديدگاههاي شخصي است.
نتيجهگيري
بررسي شخصيتها و انديشههاي قرآنيون نشان ميدهد كه آنان دو دستة كاملاً متضاد و مستقلاند:
دستة نخست روشنفكران و تجددخواهاني هستند كه به هدف ارائة تفسيري امروزي از دين و آيات قرآن كه با تفكرات و انديشههاي حاكم بر جهان امروز هماهنگ باشد، به تفسيري جديدي از دين و قرآن روي آوردهاند. قرآنيون هندي، حلقة دكتر منصور، المهدوي، شحرور از اين دستهاند. آنان هر چند خود را اهلالقرآن ميخوانند، نظريات و تفسيرهاي آنان نشان ميدهد كه تجددخواهاني هستند كه با تطبيق بسياري از مباني و اقتضائات تجددخواهي بر آيات قرآن گستردهترين بستر را براي تفسير به رأي در تفسير قرآن فراهم آوردهاند. بر خلاف ادعاي خلوص در دين، آنان التقاطگراني هستند كه ديدگاه تجددگرايانه خودشان را بر آيات قرآن تحميل ميكنند. قرآنيون در عمل بخشي از مهمترين آيات قرآن را كه ناظر به اطاعت، تبعيت و ولايت پيامبر و آياتي را كه به نوعي با افكار تجددخواهي مغاير است، تأويل ميكنند.
دستة دوم مدعيان نبوت و رسالتاند كه در لباس طرفداري از قرآن ديدگاههاي خود را در قالب تفسير قرآن و به هدف مطرح شدن به عنون مؤسس يك فرقه يا دين عرضه ميكنند. رشاد خليفه، صالح بالنور، عشاقالله و اهلالذكر را ميتوان در اين دسته جاي داد.
منابع
ابوريه، شيخ محمود، اضواء علي السنة ا لمحمديه، چ پنجم، بي جا، بطحاء، بي تا.
أبوشهبة، محمدبن محمّد، دفاع عن السنة، قاهره، مكتبة السنة، 1409ق.
إلهي بخش، خادم حسين، القرآنيون وشبهاتهم حول السنة، طائف، مكتبة الصديق، 1409ق.
آلوسي، سيد محمود، روح البيان في تفسير القرآن العظيم، تحقيق علي عبدالباري عطيه، بيروت، دار الكتاب، 1415ق.
بابايي، علي اكبر، مكاتب تفسيري، تهران، سمت، 1381.
بخاري، محمّدبن اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1401 ق.
ذهبي، محمّدحسين، التفسير والمفسرون، بي جا، آوند دانش، 2005 م.
رازي، فخرالدين ، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير)، چ سوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1420 ق.
راغب اصفهاني، حسينبن محمد، المفردات في غريب القرآن، دمشق، دارالعلم الدار الشامية، 1412ق.
زمخشري، محمودبن عمر، الكشاف عن حقائق التنزيل، چ سوّم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 ق.
شافعي، محمّدبن ادريس، كتاب جماع العلم، المطبوع مع الأم، بيروت، دار المعرفة، 1973ق.
ضيايي، علياكير، معجم المصادر الاباضيه، تهران، موسسه الهدي، 1382.
طباطبايي، سيد محمّد حسين، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، 1417 ق.
طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق.
طريحي ، فخر الدين، مجمع البحرين، تهران، مكتب النشر الثقافة الإسلاميه، 1367.
عياشي، محمّدبن مسعود، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، مكتبة العلمية الإسلامية، بيتا
فراهيدي، خليل ابن احمد، العين، تحقيق مهدي خزاعي و ابراهيم سامرايي، قم، دارالهجره، 1409ق.
مهدوي، مصطفي كمال، كتاب البيان بالقرآن، متن انترنتي:
نصيري، علي، رابطه متقابل كتاب و سنّت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1386.
http://www. ahl-alquran. com/arabic/show_article
http://www.hadith.net/new/resources/view.aspx
http://www. facebook. com/group. php
http://www.hadith.net/new/resources/view.aspx
*.دانشجوي دكتراي تفسير و علوم قرآن، جامعة المصطفی العالمية Golsero@Yahoo.com
دريافت: 6/2/90ـ پذيرش: 6/6/90
1. قرآن بسندگي در دين، تعبيري است كه استاد علي ا كبر بابايي در تمايز اين تفكر با نظريه تفسير قرآن به قران يا قرآن بسندگي در تفسير، مطرح كردهاند.(علياكبر بابايي، مكاتب تفسيري، ج2، ص127)
2. خادم حسين الهي بخش، القرآنيون وشبهاتهم حول السنة، ص 110.
3. همان ص60.
4. همان ص 33.
5. همان ص 47 ــ 55.
6. همان، ص61
7. همان، ص63.
8. محمّد بن محمّد أبوشهبة، دفاع عن السنة، ص235
9. محمدرشيد رضا، المنار، ج 10، ص 140. با اندك تلخيص.
10. محمّدحسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج 2، ص359 -368.
11. شيخ احمد صبحي منصور، بخاري و رشاد خليفه، سايت اهل القرآن: (http://www. ahl-alquran.Com)
12. التيار القرآني و شيخ احمد صبحي منصور، سايت اهل القرآن. (http://www. ahl-alquran. com)
13. همان، بأي شيء نفهم القرءان كي نعمل به؟ (http://www. ahl-alquran. com)
14. همان، حديث يوافق القرآن، اهل القرآن، (http://www. ahl-alquran. com)
15. همان، النبي نفسه لا يجسد الاسلام فكيف يا للمسلمين، (http://www. ahl-alquran. com)
16. همان، التشهد، (http://www. ahl-alquran. com)
17. همان، الصلاة علي النبي، اهل القرآن، (http://www. ahl-alquran. com)
18. همان، التقوا جوهر الاسلام، اهل القرآن، (http://www. ahl-alquran. com)
19. همان زواج المسلمه من الكتابيه و مقاله قراءة تحليلية لسورة الممتحنة (http://www. ahl-alquran. com)
20. همان، أكذوبة الرجم في الاحاديث (http://www. ahl-alquran. com)
21. همان، سلسله مقالات «هذه العلمانيه الضحيه صريح السلفيه «دموقراطيه الااسلام
(http://www. ahl-alquran. com)
22. ادرس سايت بالنور صالح http://coranic. iquebec. com
23 بالنور، أنزل الله ثلاث صلوات وليس خمسا، http://coranic. iquebec. com
24 همان، تقدر الصلاة بالوقت وليس بعدد الركعات، http://coranic. iquebec. com
25. عشاق الله شريف هادي، صالح بالنور صورت مستنسخه من شيوخ التصوف و نيز مقاله رسول الانترنت
26. بالنور، قل هذه سبيلي أدعو إلي الله علي بصيرة أنا ومن اتبعني وسبحان الله وما أنا من المشركين
27. اهل الذكر، البيان بالحساب. http://coranic. iquebec. com
28. شريف هادي، عشاق الله،. http://www.ahl-alquran.com.
29. خادمحسين الهي بخش، همان، ص110.
30. ر. ك: شيخ دكتور غازي توبه، الكتاب والقرآن: قراءة معاصرة/للدكتور محمد شحرور- دراسة وتقويم، سايت منبر الامة الاسلاميه،.
31. بنگريد به سخنراني او تحت عنوان: علمانية الدولة في الإسلام، محاضرة ألقيت في جمعية التجديد بالبحرين (http://shahrour.org)، حاميان و موافقان او را ميتوان در سايتهاي، http://shahrour.montada.org ، http://www.facebook.com/group.php
يافت. ادرس سايت دكتور محمد شحرور:
.
32. عشاقالله شريف هادي، التواتر. http://www. ahl-alquran. com.
33. همان، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمّد ا رسول الله. http://www. ahl-alquran. com.
34. همان، رب استرها معانا، و اكتب لنا شفاعه النبي. http://www. ahl-alquran. com.
35. همان، خلود في النار لاصحاب المعاصي. http://www. ahl-alquran. com.
36. همان، العرب اسرائيل حلم السلام. http://www. ahl-alquran. com.
37. همان، الصلات خمس مرات في يوم و ليله. http://www. ahl-alquran. com.
38. محمد مهند مراد أيهم، هرج و مرج. http://www. ahl-alquran. com.
39. دكتر منصور، القرآنيون وأخطاء الإجتهاد في فهم القرآن الكريم، القرآنيون ومستويات فهم القرآن الكريم، لماذا يختلف القرآنيون? http://www. ahl-alquran. com.
40 محمّد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج4، ص100.
41 شيخ محمود ابو ريه، اضواء علي النسه ا لمحمديه، ص 306.
42. دكتر منصور، القرآن الكريم هو المصدر الوحيد للإسلام. http://www. ahl-alquran. com.
45. شيخ احمد صبحي منصور، القرآنيون ما فرط في شيء. http://www. ahl-alquran. com.
46. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج6، ص218.
47. سيد محمّد حسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص326
48. سيد محمود آلوسي، روح المعاني، ج7، ص 452.
49. شيخ احمد صبحي منصور، القرآنيون ما فرط في شيء. http://www. ahl-alquran. com.
50. همان، شريعة الله و شريعة البشر. http://www. ahl-alquran. com.
51. همان الغنا، در بخش فتاواي شيخ احمد صبحي منصور، http://www. ahl-alquran. com.
53. سيدمحمد حسين طباطبائي، همان، ج16، ص 70.
55. خادم حسين الهي بخش، همان، ص 231.
56. شيخ احمد صبحي منصور، طاعت الرسول. http://www. ahl-alquran. com.
57. همان طاعت الرسول. http://www. ahl-alquran. com.
58. انيس محمّد صالح، مفهوم الرسول في القرآن و نيز مقاله ي: النبي لايجسد الاسلام فكيف يا للمسلمين
59. دكتور منصور، تعليقات مقاله ي: النبي لايجسد الاسلام فكيف يا للمسلمين. http://www. ahl-alquran. Com