قرآنیون یا منکران سنت؟
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«قرآنیون» جریان فکری است که از دورن اهل سنّت برخاسته و هویت اهل سنّت را به چالش کشیده است. معتقدان به این جریان، فقط قرآن را مرجع تشریع می داند و سنّت و حدیث را به طور کلی ردّ می کنند. شرک انگاری عقیده به مرجعیت سنّت و نیز تفسیرهای بسیار متفاوت از بسیاری اصول اسلامی و آیات قرآن و فتاوای دینی کاملاً متفاوت با مسلّمات بین فِرَق اسلامی، پرسش های فراوانی درباره ماهیت این جریان ایجاد کرده است که قرآنیون چه می گویند؟ آیا چنین تفکر یا جریانی در گذشته هم وجود داشته است؟ آیا این تفکر برآمده از روح تفکر اسلامی است یا متأثر از امواج تفکرات بیرونی که بر مسلمانان اثر گذاشته است؟ آیا تفکر این جریان با اصول و مسلّمات دینی قابل توجیه است؟
منابع چندانی در زبان فارسی در باره این جریان فکری وجود ندارد. شاید علی نصیری نخستین کسی است که در کتاب رابطة متقابل کتاب و سنّت قرآنیون را معرفی و نقد کرده است. علی اکبر بابایی هم در کتاب مکاتب تفسیری، به این جریان فکری اشاراتی دارد. سایت های مبلغ این تفکر در اینترنت مهم ترین منبع در شناخت بی واسطة این تفکر و جریان است که در این تحقیق از این امکان بیشترین استفاده صورت گرفته است.
شناخت دقیق این جریان فکری، ریشه های تاریخی و مهم ترین حلقه های طرفدار آن، موضوع این پژوهش است. در پایان مقاله به اختصار مهم ترین اندیشه های آنان نقد شده است.
خاستگاه تفکر قرآنیون
قرآنیون بر مرجعیت قرآن در همة امور دینی، که از آن می توان بر قرآن بسندگی در دین تعبیر کرد1 و نفی حجیت و ارزش مطلق حدیث و سنّت نبوی و به عبارتی سنّت ستیزی، تأکید دارند. شاخة مصری این جریان، علاوه بر حدیث، همة میراث فکری اسلامی از لغت و تفسیر و فقه و کلام و ... را از اساس باطل می داند و استفاده از آنها را در فهم قرآن نه تنها جایز نمی داند، بلکه باعث گمراه شدن می خواند و بر اجتهاد آزاد هرکس از قرآن تأکید دارد.
این تفکر در اواخر قرن نوزدهم در شبه قارة هند، با تلاش برخی از روشن فکران تجددگرا مطرح شد و به تدریج در نخستین سال های قرن بیستم به صورت فرقه درآمد. خادم حسین الهی بخش معتقد است که اندیشه های سرسیداحمد خان(1817-1997م) باعث شکل گیری فرقة قادیانیه و جریان فکری قرآنیون شده است. وی می گوید: سید احمدخان برای پذیرش روایات شروطی نهاد که جز در متواتر لفظی یافت نمیشود و قبول آنها به انکار سنّت ـ که اکثر آن، خبر واحد یا متواتر معنوی است - ختم میشود.2 سید احمدخان خود منکر سنّت نبوده؛ ولی برخی از دوستانش عقیدة انکار سنّت را پایه گذاری کرده اند.
بر اساس گزارش خادم حسین الهی بخش، هم اکنون چهار شاخه اصلی قرآنیون با نام های متفاوت در شبه قاره فعال است.
أهل الذکر و القرآن
عبد الله جََکـْرالوِِی (متولد اواخر دهة سوم قرن نوزدهم در ایالت پنجاب پاکستان) مؤسس حرکت قرآنیون در هند است. پیروان او با نام «أمه مسلم، أهل الذکر و القرآن» فعالیت می کند. آنان نماز جمعه را دو رکعت و هر رکعت را با یک سجده و در شبانه روز فقط سه نماز می خوانند. تفسیر القرآن بآیات الفرقان، ترجمة القرآن بآیات الفرقان، ردّ النسخ المشهور فی کلام الرب الغفور، البیان الصریح لإثبات کراهة التراویح از نگاشت های جَکرَالوِی است.
الأمة الإسلامیة
مرکز اصلی این فرقه به نام «مبنی دارالقرآن» در شهر لاهور پاکستان قرار دارد.3 خواجه احمدالدین أِمرِتسِرِی(1861- 1936م) پیشوای این فرقه مؤلف معجزة القرآن، تفسیر بیانٌ للناس و منتقد نظام میراث اسلامی بوده است. ضیاء الله، پسرش در زندگی نامة او می گوید: بعد از اینکه عبد الله جکرالوِی در دهة اول قرن بیستم صلاة القرآن خود را منتشر کرد، خواجه به دیدار او رفت و او را به نشر ندادن این کتاب در آن وقت توصیه کرد. در اثنای گفت وگو که وقت نماز عصر فرا رسید خواجه هم بر روش جکرالوی نماز گزارد. جکرالوی بر خواجه اعتراض کرد که تو بر کتاب صلاة القرآن اعتراض و خود بر اساس آن عمل می کنی؟ خواجه گفت: من این کتاب را باطل نمی دانم و لکن تفرقه بین مسلمانان را جایز نمی دانم.4
طلوع الإسلام
این فرقه را غلام احمد برویز( 1985ـ1903م) ایجاد کرده است. پرویز از پیروان طریقت چشتیه نطامیه بود که در سال 1938م با نشر مجلة طلوع الإسلام دعوت خود را شروع کرد. او منکر امور خارق العاده و معتقد به نظریة تکامل و لزوم تفسیر قرآن بر اساس داده های علمی بود. تبویب القرآن، أنا والرب، إبلیس و آدم، المجتمع المسلم، عالم الغد، الحرکة القادیانیة و ختم النبوة، القرآن والدکتور محمّد إقبال از نوشته های اوست.5 در سال 1961م همایش بزرگی از علمای سنّت او را تکفیر کردند. این فرقه در حال حاضر از فعال ترین فرقه های منکر سنّت است.6 که در پاکستان، آمریکا و برخی از کشورهای دیگر فعالیت دارد.
تعمیر انسانیت
جدیدترین فرقه منکر سنّت در سال 1975م به سرکردگی قاضی کفایة الله اعلام وجود کرده است. او کوشید که همة منکران سنّت را گردهم بیاورد. نخستین تلاش آنان در سال 1979م به شکست انجامید و نتوانست جماعت أمة مسلمه را به جمع خود ملحق کند. القرآن والعقل، القرآن والعلم، تفسیر القرآن بالقرآن از نوشته های اوست که در مرکز این فرقه در لاهور توزیع می شود. 7
قرآنیون در جهان عرب
اندیشة قرآن بسندگی را در بین عرب ها نخستین بار یک پزشک به نام محمّد توفیق صدقی در مقالهای در مجلّة المنار به سال 1906م / 1324ق، با عنوان «الإسلام هو القرآن وحده» منتشر شد که واکنش هایی را برانگیخت. مجادلاتی دربارة این مقاله و اندیشه حدود چهار سال در مجلّة المنار از شمارة نهم سال نهم 1324هـ، 1906م. در بیست و چند شماره ادامه داشت.8 توفیق صدقی تحت تأثیر قرآنیون شبه قاره هند بوده است9.
یکی از کسانی که در مصر به ترویج تفکر قرآن بسندگی اقدام کرد، شیخ محمّد ابوزید دمنهوری است که بر اساس این تفکر تفسیری به نام الهدایة والعرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن نوشت. وی از اعضای مرکز الدعوه والإرشاد وابسته به رشید رضا بوده است. تفسیر او به دستور الازهر جمع آوری گردید. او فردی علم گرا بود و معجزات انبیا و فرشته و جن را تأویلی مادی می کرد. 10
دکتر رشاد خلیفه هم از منکران سنّت است. وی در تفسیر قرآن به عدد نوزده که در نزد بهائیان عدد مقدسی است، اهتمام بسیار داشته. گفته شده که او در نهایت ادعای نبوت کرد و بعد از آن ترور شد. احمد صبحی منصور پیشوای قرآنیون مصری که با دکتر رشاد خلیفه در ارتباط بوده است، تأیید می کند که رشاد خلیفه ادعای نبوت کرد و من با او به مخالفت برخاستم و از او بیزاری جستم.11
صبحی منصور پیشوای سنت ستیزی
اما مهم ترین شخصی که این تفکر را در کشورهای عربی طرح کرد و به صورت یکی از مهم ترین چالش های فکری اهل سنّت در آورد، دکتر شیخ احمد منصورمصری است. وی و پیروانش که خود را «اهل القرآن» می خوانند، مهم ترین، گسترده ترین و جنجالی ترین فرقة قرآنیون در کشورهای عربی است که علاوه بر دیدگاه هایش دربارة قرآن و سنت، جهت گیری های سیاسی و اجتماعی بسیار متفاوتی از دیگر مسلمانان و عرب ها هم دارد. او دانش آموختة الازهر است و مدتی در الازهر سمت استادیاری داشته است. بعد از مهاجرت به آمریکا از سال 2004م اینترنت را به مرکز فعالیت خود انتخاب کرده است و سایت بسیار فعالی دارد. نویسندگان این سایت با محور قرار دادن قرآن بسندگی و سنت ستیزی، برداشته های آزاد و ذوقی خود را در این سایت نشر می دهند و دربارة مقالات هم دیگر اظهارنظر می کنند و به همین دلیل آرای بسیار پراکنده ای دارند. آنان دشمنی شدیدی با علمای الازهر، صوفیه، اخوان المسلمین و گروه های اسلامی همچون حماس و حزب الله و خصوصاً سلفیه و وهابیت دارند.
در سایت احمد صبحی منصور گفتاری تحت عنوان «التیار القرآنی و الدکتور احمد منصور» به معرفی فعالیت فکری و سیاسی و اجتماعی احمد صبحی منصور اختصاص یافته است که ترجمة این گفتار، ما را در شناخت مواضع فکری، سیاسی و اجتماعی او کمک می کند:
شیخ دکتر أحمد صبحی منصور، پدر معنوی جریان اهل القرآن، از الازهر در رشتة تاریخ دکتری گرفته است. وی در رسالة دکتری خود به نام أثر التصوف فی مصر العصر المملوکی، به تناقض بین اسلام و تصوف در عقاید دینی و عبادات و سیرة اخلاقی پرداخت که باعث واکنش هایی در بین استادان او شد و به مدت سه سال (1977-1980) در الازهر مورد مناقشه بود تا اینکه با حذف دو سوم آن به عنوان رسالة دکتری پذیرفته شد. این کتاب مورد استقبال شدید سلفیه قرار گرفت و بخشی از قسمت حذف شدة کتاب او با نام العقائد الاسلامیة فی مصر المملوکیة بین الاسلام والتصوف در سال 2000 و دو جزء دیگر این کتاب هم در سال 2005 چاپ شده است. منصور در سال 1982 با نوشتن کتاب السید البدوی بین الحقیقة والخرافة، بدوی مؤسس طریقت صوفیه بداویه را رهبر یک سازمان سِری شیعی معرفی کرد که هدفش سرنگون کردن حکومت ایوبی بود؛ ولی وقتی ایوبی ها به او مشکوک شدند او در لوای طریقت صوفی رؤیاهای سیاسی خود را به آینده موکول کرد. این کتاب هم مورد اعتراض شدید صوفی ها و مورد استقبال سلفیه قرار گرفت. وی در سال 1984 کتاب شخصیة مصر بعد الفتح الاسلامی را نوشت و اعلام کرد که فتح اسلامی از ناحیة راهبرد نظامی و دینی هیچ تغییری در مصر ایجاد نکرد. فقط دینی را جای دین دیگر آورد و دین اسلامی که در مصر رفت همانند دین قدیم مصریان بود نه دین اسلام واقعی. بعد از آن دکتر منصور به نقد اندیشه های سلفی روی آورد. در سال 1985 چند کتاب دربارة دوران خلفای راشدین، عصر بنی عباس و دوران مغول و نیز پیامبران در قرآن در جهت اصلاح فکری سنی نوشت که باعث اخراجش از الازهر شد. بعد از اخراج از الازهر به سخنرانی در مساجد روی آورد و در سخنرانی های خود به تناقض تفکر سنی با اسلام تأکید می کرد که باعث شد از مساجد هم رانده شود. وی در سال 1987 المسلم العاصی: هل یخرج من النار و یدخل الجنة را نوشت و در آن شفاعت را از اساس منکر شد و بر اثر آن دو ماه زندانی شد و از زندان با تعهد به هجوم نیاوردن به سنّت نبوی آزاد شد. در سال 1990 حقائق الموت فی القرآن، را نوشت و عذاب قبر را انکار کرد و در سال 1993 کتاب حریة الرأی بین الاسلام والمسلمین را نوشت و بر آزادی مطلق در اسلام تأکید و در همان سال کتاب حد الردة را نوشت و حد ارتداد را ردّ کرد. این وقت مقارن بود با جنجالی که دربارة دکتور نصر حامد أبوزید پدید آمده بود. در همین وقت در مقالاتی حسبه را انکار کرد و در سال کتاب 1995. قضیة الحسبة نوشت و در سال 1996 ادعا کرد که محمد[(ص)] خود قرآن را نوشته است و با انکار نسخ و ناسخ و منسوخ در قرآن به مبارزه با فقه سنی پرداخت و در مقالاتی برخی از عقاید اهل سنّت را مثل بحث معراج النبی وحد رجم، و سه طلاق زن در یک مجلس را انکار و به جواز سودهای بانکی و ازدواج موقت و ازدواج محلل، فتوا داد. در اکتبر 2004 مرکز ابن خلدون همایشی را به عنوان اصلاح دینی برگزار کرد و تصمیمات مهمی گرفت، از جمله اینکه قرآن یگانه مرجع اسلام است که با واکنش الازهر مواجه شد. دکتر منصور بعد از آن با نوشتن کتاب های الرجم فی الحدیث و أکذوبة عذاب القبر والثعبان الأقرع مجازات سنگسار را برای زانی و نیز عذاب قبر را برای مرده انکار کرد و بعد کتاب القرآن وکفی مصدراً للتشریع را نوشت و بخاری را دشمن اسلام خواند. بعد از اینکه احمد فیشاوی، دخترش را به دلیل زنازاده بودن از خود نفی کرد، دکتر منصور، بر حق ولدالزنا به انتساب به پدرش برخاست و بر ضد سلفی ها به نقد تطبیق شریعت و بیان مظالمی که از طریق تطبیق شریعت در عصر مملوکی واقع می شد، پرداخت و بعد به دفاع از حقوق قبطی ها برخاست و بعد از آنکه خانم آمنه داود به امامت نماز برای مردان اقدام کرد و با مخالفت الازهر و سلفی ها مواجه شد، دکتر منصور به دفاع از امامت زن برای مردان از نظر قرآن و به استهزای احکام فقهی سلفی و بیان تناقض آن با قرآن پرداخت. بعد از آنکه برخی از سربازان آمریکا به قرآن اهانت کردند، دکتر مسلمانان را دشمن واقعی قرآن خواند؛ زیرا آیات قرآن با میراث فرهنگی مسلمانان در تضاد است و هنگامی که یکی از اعضای کنگره تهدید کرد که در مقابله با تروریست ها باید کعبه را بمباران کرد، شیخ منصور در مقابله با عضو کنگره برخاست، ولی در عین حال بر این تأکید کرد که مسلمانان اکنون و در آینده عملاً حرمت کعبه را می شکنند؛ چون به تقدیس کعبه ـ که مخالف صریح عقیدة اسلامی است ـ می پردازند. در اسلام تقدیس بشر وحجر وجود ندارد. در مقالة «مسجد لله یا محسنین» بر نیاز مسلمانان آمریکا به مساجدی که به مقابله با مساجد موجود سلفی ها در آمریکا بر خیزد، تأکید کرده است.12
فرقة اهل القرآن دکتر منصور استفاده از تفاسیر، کتاب های لغت، اسباب النزول و تاریخ را در فهم قرآن جایز نمی داند.13 سنّت پیامبر و همة احادیث حتی احادیث موافق قرآن14 و عصمت پیامبر را جز در ابلاغ وحی و تجسم اسلام در پیامبر ردّ و بر خطاهای فراوان پیامبر تأکید دارد.15 شهادت به رسالت را در تشهد، حرام،16 صلوات بر پیامبر را عبادت و تقدیس محمّد(ص) 17 و سیدالمرسلین خواندن آن حضرت را خدا دانستن او می داند.18 از نظر دکتر منصور، مسلمانان کافر و مشرک سلوکی اند و بدتر از کافران و مشرکان عقیدتی و لذا ازدواج با مسلمانان حرام و با کفار عقیدتی جایز است. 19 حدود اسلامی قابل اجرا نیست.20 و حکومت اسلامی اصلی همان حکومت لائیک است.21
علاوه بر صبحی منصور و پیروانش، افراد و حلقه ها دیگری هم در کشورهای عربی به قرآن بسندگی در دین گرایش دارند که هرچند به اندازة حلقة دکتر منصور اهمیت و فعالیت ندارند، اما اندیشه های قرآن بسندگی آنها هم واکنش هایی برانگیخته است. مهم ترین آنها عبارت اند از:
القرآنیین
یکی از این افراد صالح بالنور الجزایری است که سایتی به نام «القرآنیین، القرآنیون او اهل القرآن»22 دارد. وی به جای پنج نماز سه نماز را واجب می داند.23 نماز او اصلاً رکعت ندارد و مقدار آن به وقت است نه به رکعت24 شریف هادی از اعضای مهم سایت دکتر منصور، رشاد خلیفه را رسول عدد و صالح بالنور را رسول اینترنت می نامد.25 نگاهی به برخی سخنان صالح بالنور نشان می دهد که وی مدعی چیزی شبیه پیامیری است.26
اهل الذکر
اهل الذکر عنوانی است در سایت صالح بالنور که طرفدار اعجاز و تفسیر عددی بر اساس حساب ابجدی و نیز تأکید بر عدد 19 است به نظر می رسد که او از طرفداران یا شاگردان رشاد خلیفه است. وی تفسیر ابجدی قرآن را همان حکمتی می داند که در آن خیر کثیر است و عقل های اکثریت از آن غافل مانده است. همچنین معتقد است خداوند از بین بندگانش گروهی را به این دانش اختصاص می دهد، همان طوری که حضرت آدم را به تعلیم اسما اختصاص داد.27
عشاق الله
یکی از حلقه های قرآن گرایی عشاق الله است که معتقدند با پیامبر اسلام نبوت خاتمه یافته و هر کس مدعی نبوت شود کافر است، ولی باب رسالت مفتوح است و اگر کسی مدعی رسالت شد، باید با برهان و آیات آن را ثابت کند.28
مصطفی کمال المهدوی
یکی از قرآن گرایان مصطفی کمال المهدوی(1932م) است. وی از اعضای محمکة علیا در طرابلس لیبی و از دوستان کهن و نزدیک قذافی و از اعضای مؤسس مرکز جهانی بررسی کتاب سبز قذافی (المرکز العالمی لدراسات الکتاب الأخضر) بوده است. المهدوی کتابی دارد به نام البیان بالقرآن وی شش نماز را واجب می داند و نماز ششم نماز فجر است. هر نماز دور کعت است. در نماز مصطفی کمال نه فاتحه هست و نه تسبیح و نه تحیات و سلام.29
دکتر شحرور
یکی از مدعیان قرآن گرایی دکتر محمد شحرور (متولد 1938) سوری است. وی از مسکو دیپلم گرفته و در سال 1968 از دانشکدة مهندسی شهری دانشگاه دمشق فوق لیسانس و در سال 1972 از همین دانشگاه دکتری گرفته است. الکتاب والقرآن(چاپ 1990)، الدولة والمجتمع(چاپ 1994)، الإسلام والإیمان(چاپ 1996) و نحو أصول جدیدة للفقه الإسلامی، فقه المرأة، الوصیة،الإرث،القوامة از آثار اوست. الکتاب والقرآن مهم ترین اثر او در بارة قرآن است که در آن بر اساس معنای لغوی به تفسیر جدیدی از قرآن دست زده است.30 وی در این کتاب به زعم خود کوشیده مشکل جمود فکری را که چندین قرن بر فکر اسلامی سیطره دارد، از طریق تفسیر لغوی و اعتنا نکردن به سنّت و اقوال مفسران حل کند.31
در کویت، مالزی، آمریکا، نیجر و برخی از مناطق دیگر نیز کسانی در این زمینه قد علم کرده اند که معرفی همه آنها خارج از گنجایش این مقاله است.
اختلافات قرآنیون
حلقات قرآنیون علاوه بر اختلاف با دیگر مسلمانان، در بین خود هم اختلافات عمیقی دارند. تفسیرها و نظریات دکترمنصور، بالنور، المهدوی، شحرور، شریف هادی، اهل الذکر و مسلم حنیف چنان فاصله های عمیقی از هم دارد که جز در اکتفا به قرآن، چندان اشتراک نظری در بین آنها دیده نمی شود. مثلاً صبحی منصور بر تدبّر و اجتهاد آزاد در قرآن، اهل الذکر به تفسیر ابجدی و عددی، صالح بن نور به الهام، و دکتر شحرور به منابع لغت تأکید دارند. در تفسیر آیات و نیز فتاوای فقهی هم اختلافات بسیار گسترده است. حتی در بین اعضای یک فرقه هم اختلافات بسیار شدید است. مثلاً شریف هادی با اینکه صبحی منصور را معلم خود می داند و رهبری روحی او را می پذیرد و او را امام اهل القرآن می خواند و خود یکی از ارکان سایت احمد صبحی منصور است، در موارد متعددی با دکتر منصور مخالفت می کند. برای نمونه، برخلاف احمد صبحی منصور تشهد رایج بین مسلمانان را می پذیرد.32 سنّت عملی رسول اکرم(ص) را می پذیرد و شهادت به رسالت او را شرک نمی داند،33 نیز شفاعت را می پذیرد،34 خلود در جهنم را ردّ می کند،35 با صلح با اسرائیل مخالف است، 36 بر لزوم پنج نماز در شبانه روز اصرار دارد و آن را سنّت عملی رسول الله(ص) می داند که به تواتر ثابت شده است.37 اختلافات بین قرآنیون به قدری گسترده است که یکی از نویسندگان آنان از این وضع به هرج و مرج تعبیر می کند.38 دکتر منصور هم با اذغان به این اختلافات به آن خوش آمد می گوید و معتقد است که قرآن امام است و هر کس مسئول نظر خویش.39 ولی جای این پرسش است که اگر برداشت های سطحی و بدون ضابطه افراد منتسب به قرآنیون محترم است، چرا برداشت های پیامبر و اهل بیت، صحابه، تابعان و عالمان اسلامی قرن های گذشته و عصر حاضر محترم نیست؟!
سنت ستیزی بازتاب افراط اهل سنّت در بارة حدیث
تفکر سنت ستیزی بازتاب افراط اهل سنّت در صحیح داشتن احادیث صحاح سته و به ویژه صحیح بخاری است. به باور اهل سنت، خاصه اهل حدیث، همه احادث کتاب صحیح بخاری همانند آیات قرآن صحیح و تشکیک ناپذیر است، ولی در این کتاب ها روایاتی هست که با قرآن، سنّت قطعی، تاریخ، عقل و علم تنافی دارد. غالب علمای اهل سنّت بر صحت این احادیث اصرار ورزید ه اند، نمونة روشن این احادیث، حدیث ذباب است. از ابوهریره نقل شده است که اگر پشه ای در نوشیدنی شما افتاد، آن را بفشارید و دور بیندازید که در یک بال پشه درد و در بال دیگرش دوا هست!40 این احادیث نقش مهمی در استنکار کتاب های حدیثی در نزد نوگرایان اهل سنّت داشته است. شیخ محمود ابوریه گوید: «دکتر محمّد توفیق صدقی بر حدیث ذباب اشکال گرفت و شیوخ الازهر به عادت همیشگی او را تکفیر کردند.»41
نقدی کوتاه بر مهم ترین اندیشه های قرآنیون
قرآنیون نظریات کلامی و فتاوای فقهی متعدد دارند که نقد همه آنها نیازمند فرصت و مجالی بیشتر است، ولی دو عقیدة اصلی قرآنیون، یعنی مرجعیت انحصاری قرآن در دین و نفی مرجعیت سنّت را به اختصار نقد می کنیم.
قرآن یگانه ملجأ پیامبر
شاه بیت عقیده قرآنیون این باشد که قرآن یگانه منبع تشریع است. حتی برای پیامبر و او هم همانند دیگران فقط با مراجعه به قرآن می تواند سخن بگوید و فهم پیامبر بر دیگران هیچ برتری ندارد. هیچ آیه ای آشکارا بر این مطلب دلالت نمی کند. آنان برای اثبات عقیده خود، به صورت مغالطه ای به برخی از آیات استدلال کرده اند. مهم ترین استدلال آنان چنین است:
خدای می گوید: «ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً»(کهف 26و27). پس تنها خداوند ولی کسانی است که در حکم او شریک نمی پذیرند و قرآن تنها کتابی است که خداوند برای نبی وحی کرده است و کسی نیست که بتواند کلمات خدا را تبدیل کند و نبی هم غیر از قرآن کتابی که به آن پناه ببرد نمی یابد و نبی هم بر اساس آیة «قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» (جن:22) از جهت ربوبیت و الوهیت جز به خداوند پناه نمی برد و در نزد پیامبر هم بر اساس آیة «وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً»(کهف: 26) ملتحد و ملجأی [یعنی مرجع تشریعی] جز قرآن نیست. وقتی برای نبی نباشد برای هم ما نیست. مؤمن به خدای به عنوان پروردگار و به قرآن به عنوان کتاب، بسنده می کند.42
استدلال قرآنیون بر دو مقدمه استوار است که اگر هر دو یا یکی از آن ثابت نشود، استدلال ساقط می شود. مقدمة اول این است که مرجع ضمیر «من دونه ملتحداً» کتاب (قرآن) است. مقدمة دوم این است که «ملتحد» به معنای مرجع تشریع احکام است. هر دو مقدمه باطل است؛ چون در آیه «قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» (جن:22) مرجع ضمیر قطعاً «الله» است. اصلاً کتاب یا چیزی که به معنای قرآن باشد، در این آیه و آیات قبل از آن وجود ندارد. آنچه از نظر قواعد لغوی و معنایی شایستگی مرجعیت ضمیر را دارد فقط کلمة «الله» است. در آیة 27 سورة کهف هم مرجع ضمیر کلمة «ربک» است؛ چون «ربک» بعد از کتاب و به ضمیر نزدیک تر است. در این صورت هر دو آیه هم معناست و یک مطلب که از نظر عقلی و قرآنی کاملاً منطقی است، یعنی یگانه ملجأ بودن خداوند برای پیامبر را، با تأکید بیان می کند. این معنا برای آیه نه از نظر ادبی و دستوری و نه از معنایی هیچ مشکلی ندارد. اما اینکه مرجع ضمیر «من دونه» در آیة 27 کهف را «کتاب» بدانیم، هم خلاف قواعد عربی است ـ چون ضمیر به اسم پیش از آن بازمی گردد و ارجاع به غیر از آن بدون هیچ قرینه و توجیهی باعث ابهام و نیازمند توجیه و شواهد است ـ و هم خلاف صدر آیه است که خدا را یگانه ولی معرفی می کند؛ گذشته از آنکه تناقض لازم می آید. زیرا بر اساس آیة 22 سورة جن پیامبر با تأکید می گوید که هرگز ملتحدی غیر از خدا ندارد و بر اساس آیة 27 کهف در دیدگاه قرآنیون، خداوند می گوید که پیامبر هرگز ملتحدی غیر از کتاب خدا نداشته و این تناقض آشکار است. البته دکتر منصور برای فرار از این تناقض، ملتحد بودن خداوند را در آیة 22 جن به ربوبیت و الوهیت مقید کرده است: «... والنبی لا یلجأ إلا لله تعالی رباً وإلهاً » و ملتحد موجود در آیة 27 کهف را به معنای مرجعیت قرآن گرفته است: «والنبی أیضاً لیس لدیه إلا القرآن ملتحداً وملجأ»،43 یعنی ملتحد را در هر دو آیه به دو معنا گرفته است. در سورة جن به معنای ملجأ از حیث ربوبیت و الوهیت و در سورة کهف به معنای مرجعیت در تشریع احکام دین. ولی هیچ ضرورت، قرینه و شاهدی برای این تفاوت معنا وجود ندارد و مطرح هم نشده است.
مقدمة دوم هم ثابت نیست؛ زیرا از نظر لغوی و عرفی ملتحد اسم مکان و به معنای پناهگاه و ملجأ است44 و به معنای مرجع تشریع احکام، هرگز استعمال نشده است. قرائن و شواهدی هم در آیه وجود ندارد که استعمال مجازی به این معنا را توجیه کند. مفسران ملتحد در این دو آیه را اسم مکان و به معنای پناه و پشتوانه گرفته اند. سیاق آیه هم همین معنا را تأیید می کند؛ چون این دو سوره از سوره های مکی است که روی سخن در آنها بیشتر با کفار است. نیز هر دو آیه دستور خداوند به پیامبر در بیان منطق خود و استدلال و مواجه با مشرکان است. آیات قبل و بعد از این دو آیه به خوبی نشان می دهد که هدف این دستور الهی آن است که به پیامبر بگوید در اجرای رسالت، فقط خداوند پشتوانة اوست. اصلاً بحث از تشریع نیست، بحث از اصل دعوت نبوی است. در همین استدلال هم «ملتحد» در آیة 22 سورة جن به «ملجأ» معنا شده است و فقط در آیة 27 کهف «مرجع» معنا شده است.
افزون بر این، در هنگام نزول این دو آیه، اکثر احکام اسلامی هنوز تشریع نشده بود و بخش اندکی از قرآن یعنی تعدادی از سوره های مکی بر پیامبر نازل شده بود. در سور ه های مکی احکام فقهی بسیاری کمی وجود دارد؛ بیشترِ تشریعات در مدینه نازل شده است. اساساً این تصور که فهم پیامبر از قرآن مثل فهم دیگران باشد، با حقیقت نزول قرآن تنافی دارد؛ چون قرآن توسط فرشته یا به صورت مستقیم بر قلب پیامبر نازل و بر زبانش جاری می شد و دیگران آن را می نوشتند یا حفظ می کردند. پس قرآن از دل و زبان پیامبر برآمده است و پیامبر مثل دیگران جدا از قرآن نیست که برای فهم دین به قرآن پناه ببرد.
قرآن تبیان همة نیاز های دینی
یکی از مهم ترین استدلال های قرآنیون این است که قرآن همة نیازهای دینی را بیان کرده است و دیگر به سنّت و حدیث نیازی نیست. دکتر منصور در اینباره می گوید:
القرآن ما فرط فی شیء ونزل تبیاناً لکل شیء وجاء مفصلاً لکل شیء یقول تعالی «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» (انعام: 36). ویقول تعالی «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» (نحل: 89)... المؤمن بالقرآن لایبادر باتهام کتاب الله بأنه فرط وجاء غامضاً یحتاج لما یبینه وجاء مجملاً یحتاج لمن یفصله... .45
در این سخن به دو آیه استدلال شده است: نخست به آیة «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» (انعام: 38). استدلال به این آیه بر مدعای قرآنیون در صورتی کامل است که مقصود از کتاب در این آیه، قرآن باشد و مقصود از تبیان هم بیان همة جزئیات. لکن هیچ یک از دو مطلب ثابت نیست؛ و هر دو مغالطه است؛ چون اولاً صدر و ذیل آیه نشان می دهد که مقصود از کتاب در این آیه، کتاب خلقت یا لوح محفوظ است نه قرآن، چون قبل و بعد از «ما فرطنا فی الکتاب» مربوط به موجودات است. در آغاز سخن از «ما من دابة» و در آخر آیه سخن از «ثم الی ربهم یحشرون» دارد. اگر مقصود از کتاب، قرآن باشد، این اشکال غیر قابل جواب بر آن وارد است که در قرآن همة جنبنده ها و پرنده ها ذکر نشده است. در حالی که در آیه آشکارا آمده: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ». اما اگر مقصود از آن لوح محفوظ باشد این اشکال وارد نیست؛ چون در این تردیدی نیست که هرچه لباس وجود می پوشد، در کتاب خلقت خداوند ثبت است. اغلب مفسران همچون ابن ابی حاتم رازی، طبری، زمخشری، قرطبی، سیوطی، ابن کثیر، بیضاوی و سید قطب، مقصود از کتاب را در این آیه ام الکتاب یا لوح محفوظ معنا کرده اند نه قرآن. فخر رازی، طبرسی و طباطبائی، دو قول در مقصود از کتاب گفته اند: لوح محفوظ و قرآن. طبرسی و طباطبائی هیچ یک از دو قول را ترجیح نداده و بر هر دو احتمال آیه را معنا کرده اند، اما فخر رازی این را که مقصود از کتاب قرآن باشد ترجیح داده است.
بر اساس نظر فخر رازی، باز هم این آیه دلیل بر مدعای قرآنیون نیست؛ زیرا اگر مقصود از کتاب در این آیه قرآن باشد، در صورتی آیه دلیل بر مدعای قرآنیون می شود که تبیان به معنای بیان همة جزئیات باشد، ولی تبیان نه از نظر لغوی به معنای بیان همة جزئیات و نیاز نداشتن به تفسیر و توضیح است نه اصطلاحی در قرآن یا علوم اسلامی به این معناست. از نظر لغوی تبیان مصدر است و بر نفس کار دلالت می کند، نه کمیت آن. طبرسی بیان را به «جعل الشیء مبیناً بدون حجه» و تبیان را به «جعل الشیء مبیناً مع الحجه» معنا کرده است.46 که در این صورت تبیان یعنی مستدل مطرح کردن و این به معنای ذکر همة جزئیات نیست. تبیان اصطلاح خاصی هم نیست که معنای اصطلاح آن چنین باشد. بنابراین هیچ ملازمه ای بین تبیان بودن قرآن و نیاز نداشتن به تفسیر وجود ندارد.
دومین آیة مورد استناد: «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدی وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ»(نحل: 89) است. قرآنیون به دو موضع این آیه استدال کرده اند: نخست به کلمة «تبیان» که وقتی قرآن تبیان هر چیز است، چگونه خود محتاج پیامبر و سنّت او و اقوال مفسّران و اهل لغت است؟ این شبهه نتیجة دو مغالطه است:
اول اینکه تبیان را به معنای بی نیازی از هرگونه تفسیر و تفصیل گرفته است. در حالی که تبیان از نظر لغوی مصدر و به معنای بیان کردن با حجت و دلیل است و هیچ منافاتی ندارد که یک مطلب بعد از بیان بازهم به تفسیر و تفصیل نیاز داشته باشد. مثلاً کتاب های درسی بیان و تبیان یک علم است، ولی در عین حال نیازمند تدریس و شرح و تفصیل بیان است. عرفاً و عقلاً هیچ ملازمه ای بین تبیان بودن و نیاز نداشتن به تفسیر و توضیح و تفصیل نیست. قانون تبیان است برای حل مشکلات مردم، ولی در عین حال قانون نیازمند تفسیر و شرح و تفصیل است. آیات قرآن هم در بارة عقاید، سرگذشت گذشته، احکام و اخلاق تبیان است، ولی تبیان بودنش به معنای نیاز نداشتن به تفسیر و تفصیل نیست.
مغالطة دوم این است که صفت محتوای قرآن را صفت لفظ قرآن گرفته است. الفاظ قرآن و حتی معانی جملات قرآن تبیان نیست، پیام و روح قرآن، تبیان است و آنچه به تفسیر نیاز دارد الفاظ و ترکیبات قرآن و احیاناً معنای جملات قرآن است تا پیامی که خدا از این الفاظ اراده کرده است، روشن شود. وقتی آن پیام کشف شد آن پیام تبیان است و عقل انسان در فهم و پذیرش و صحت آن تردیدی ندارد. بنابراین، آنچه تبیان است، به تفسیر محتاج نیست و آنچه به تفسیر نیازمند است، تبیان نیست.
موضع دوم استدلال قرآنیون به این آیه عبارت «لکل شئ» است که وقتی قرآن تبیان همه چیز است، دیگر به سنّت نیازی نیست. پاسخ این است که قطعاً مقصود از «کل شی» مطلق همه چیز نیست، مثلاً بخش عمده ای از آیات شرح قصه های انبیا است، در عین حال قرآن تصریح دارد که قصة بعضی از انبیا را طرح کرده و بعضی را نگفته است: «وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ» (نساء: 164). بنابراین، مقصود از «کل شیء» مطلق هرچیزی نیست، بلکه حصر اضافی است و مقصود از آن «کل شئ بحسبه» است؛ هر چیزی است که برای هدف قرآن، یعنی هدایت لازم باشد47 و این با مرجعیت سنّت تنافی ندارد؛ زیرا مرجعیت سنّت از جمله چیزهایی است که در قرآن بیان شده است. آیات زیادی بر مرجعیت سنّت در قرآن وجود که تعدادی از این آیات در ادامه خواهد آمد. بنابراین، برخی امور لازم برای هدایت در قرآن بیان شده و برخی به اطاعت و تبعیت و اسوه گیری از پیامبر محول شده است48 و آنچه در قرآن بیان شده و از جمله مرجعیت سنّت نبوی تبیان برای هرچیزی است که در هدایت لازم است.
قرآن کامل و بی نیاز از سنّت و تفسیر
یکی از استدلال قرآنیون این است که قرآن کامل است و بنابراین، به حدیث و سنّت و تفسیر نیاز نیست:
القرآن کامل تام لایحتاج لشیء آخر معه یقول تعالی «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (انعام:115). إذن تمت کلمة الله لنا بالقرآن لامبدل لکلمةالله... ویقول تعالی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» (مائده:3). إذن تمت نعمةالله علینا بالإسلام الذی ارتضاه لنا دیناً وذلک باکتمال وحی القرآن.49
این استدلال هم مغالطه دارد؛ زیرا در این استدلال کمال را با احتیاج تفسیر متضاد پنداشته اند و به طریق قیاس استثنایی از کامل بودن قرآن، احتیاج نداشتن به تفسیر را نتیجه گرفته اند. در حالی که کمال به معنای نیاز نداشتن به تفسیر نیست؛ چون تفسیر توضیح است نه تکمیل. کمال و نقص، نقیض هم اند، نه کمال و احتیاج به تفسیر. ممکن است چیزی کامل باشد و به تفسیر هم نیاز داشته باشد. بنابراین، هیچ ملازمه ای بین کمال و نیاز نداشتن به تفسیر وجود ندارد، تا گفته شود که کمال قرآن با نیاز به تفسیر قابل جمع نیست. آنچه با کمال تنافی دارد، تکمیل است نه تفسیر. یک متن ادبی مثل شعر حافظ، سعدی و مولوی یا نهج البلاغه که کامل ترین نمونه های نثر و نظم در زبان فارسی و عربی است و حتی قانون که معیار رفتار اجتماعی مردم است، در عین اینکه می تواند کامل فرض شود، نیازمند به شرح هم هست. در طول تاریخ و در همة فرهنگ ها و ادیان و ملل، اشعار و ادبیات عالی نیازمند به تفسیر بوده است. شاهد آن، شرح و توضیحی است که برای متون ادبی وجود دارد. در حالی که یک متن متبذل یا ساده، چه در عربی و چه فارسی، بعد از هزار سال ممکن است به تفسیر نیاز نداشته باشد.
قرآن در بیان همة نیازهای لازم برای هدایت بشر کامل است، لکن این به معنای به نیازی از تفسیر و توضیح و تفصیل نیست. قانون اساسی در همة کشورها، بالاترین، کامل ترین و جامع ترین قوانین شمرده می شود و برای ادارة یک کشور هم تبیان و فصل الخطاب است و هم کامل شمرده می شود، ولی در عین حال به تفسیر و توضیح نیاز دارد. کامل بودن قرآن با حجیت سنّت نبوی نیز تنافی ندارد؛ زیرا حجیت سنّت نبوی در قرآن بیان شده است؛ چنان که کامل بودن قانون اساسی با اعتبار قوانین مدنی و جزایی و لوایح و... تنافی ندارد؛ زیرا قوانین مجلس و لوایح دستگاه های دولتی در راستای قانون اساسی و بر اساس آن است نه در تکمیل قانون اساسی یا نقض آن. حجیت سنّت نبوی هم در قرآن بیان شده و در طول قرآن است نه مقابل قرآن و جدا از قرآن.
قرآن شریعت خدا و سنّت شریعت بشر
احمد صبحی منصور می گوید قرآن شریعت خدا و سنت، تفسیر و فقه شریعت بشر است و بر ضد شریعت خدا.50 وظیفة پیامبر فقط ابلاغ ما انزل الله بوده است و ما انزل الله هم فقط آیات قرآن است و هر کسی که بخواهد چیزی دیگری جز قرآن را در تبلیغ خود برای بشر بیفزاید، بابی برای شیطان گشوده است و این کار شرک به خدا و همراهی با شیطان است و مردم، فقط باید به قرآن رجوع کنند: «وبالتالی أی کلام یقال عن حیاة نبی یجب حرقه وفسح المجال فقط لما أنزل الله لیغلق باب الشیطان ولایجد الناس إلا ملجأ واحداً یلجوأون إلیه لیهتدوا به وذلک هو ما أنزل الله.»51
تصویری که قرآنیون از پیامبر ارائه می کنند، در حد یک نامه رسان بی اطلاع از محتوای نامه است که مثل دیگران باید با خواندن این نامه مقصود خداوند را بفهمد و از دیگران هیچ امتیازی ندارد. مرجع او هم قرآن است؛ چنان که مرجع دیگران قرآن است. ولی این تصویر از جایگاه پیامبر در تناقض با صریح بسیاری از آیات قرآن است.
جایگاه پیامبر در قرآن
برای فهم جایگاه پیامبر لازم است آیاتی را که جایگاه پیامبر را بیان می کند، بشناسیم و البته این موضوع شایستة دقت و تعمق است و تاکنون به گونة مستقل و موضوعی در کانون بررسی قرار نگرفته است. اینک به جایگاه پیامبر در قرآن اشاره می کنیم.
فهم ویژه پیامبر
بر اساس صریح آیات قرآن، وحی بر قلب پیامبر نازل و بر زبانش جاری شده است. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ»(شعراء: 193). در حالی که قرآن بر قلب هیچ کسی غیر از نبی نازل نشده است. بنابراین، فهم پیامبر از قرآن متفاوت با فهم عادی بشری از قران است. پیامبر همانند یک نامه رسان نیست، بلکه با قرآن اشتراک وجودی دارد؛ چون قرآن بر دل او نازل و بر زبانش جاری شده است. هیچ بشری جز پیامبر نمی تواند ادعا کند که قرآن را آن گونه که خداوند نازل کرده است، دریافت کرده و فهمیده است و به همین جهت دیگران به فهم پیامبر نیاز دارند و فهم پیامبر از وحی و آیات قرآن در سنّت قولی و عملی او بیان شده است. بنابراین، اساس حجیت سنت، فهم ویژه و برتر و خالی از اشتباه و خطای پیامبر از مفهوم و مقصود وحی است.
وظیفة تعلیم و تزکیه
براساس صریح آیات قرآن پیامبر وظیفة تعلیم و تزکیة انسان ها را به عهده داشته است: «کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره: 151 و 129؛ آل عمران: 164؛ جمعه: 2). در این آیات تلاوت بر مردم، تزکیة آنان، تعلیم حکمت و یاد دادن آنچه مردم نمی دانند، وظایف پیامبر معرفی شده است. تلاوت آیات بر مردم همان ابلاغ وحی است. تعلیم کتاب و حکمت قطعاً چیزی غیر از ابلاغ وحی است؛ زیرا نخست به صورت «یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا»52 ابلاغ وحی مطرح شده و پس از آن تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت از اهداف ارسال پیامبران بیان شده است. اگر مقصود از این امور، همان ابلاغ وحی یا تلاوت قرآن بر دیگران باشد، تکرار و لغو است. افزون بر این، اگر فهم پیامبر از قرآن مثل دیگران باشد، چگونه می تواند دیگران را تزکیه کند و کتاب و حکمت تعلیم دهد؟ اینکه خداوند، تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت را در کنار تلاوت آیات ـ که همان ابلاغ ما انزل الله است، از وظایف پیامبر کرده، است نشان می دهد که پیامبران نسبت به دیگران در مقام استادی قرار دارند. سخن استاد و مربی برای شاگرد حجت است.
وظیفة تبیین
یکی از وظایف پیامبر تبیین قرآن است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل: 44) «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ»(نحل: 64). تبیین چیزی غیر از تلاوت است؛ زیرا چنان که گفته شد، ابلاغ وحی با الفاظ بلغ و تلی مطرح شده است. علاوه بر این، در لغت و عرف، تبیین به معنای توضیح و تشریح و تفسیر است. تبیین پیامبر همان سنّت پیامبر است.
لزوم تبعیت از پیامبر(ص)
قرآن در آیات متعددی بر لزوم پیروی از پیامبران تأکید کرده است: «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ» (آل عمران: 53)؛ «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا» (آل عمران: 68). مقصود از تبعیت در لغت و عرف، پیروی در رفتار است و در این آیات هیچ قیدی هم برای تبعیت بیان نشده است. مصداق روشن تبعیت، عمل کردن به سنّت عملی پیامبران است. عجیب این است که قرآنیون می گویند خدا انبیا را نفرستاده است تا زندگی شان را تبلیغ کنند ! در حالی که بخش بزرگی از آیات قرآن داستان های زندگی پیامبران است، چه دلیلی برای نقل این همه قصه در قرآن وجود دارد؟ جز این است که نقل داستان های زندگی انبیا برای الگوگیری از آنهاست. قرآن آشکارا حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمّد(ص) و همة انبیا را اسوه معرفی می کند: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ» (ممتحنه:4)؛ «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآَخِرَ» (ممتحنه: 6) «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رسول الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب:21). اسوه بودن انبیا و لزوم تبعیت و اطاعت از آنان به طور مطلق دلیل عصمت آنان است. افزون بر این، بر اساس آیة «وَ جَعَلْناهُمْ ائمّة یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ» (انبیاء: 73 ) افعال انبیا متعلقِ وحیِ خاص الهی غیر از وحی تشریعی است، یعنی آنان در افعال خود مؤید به روح القدس و مسدّد به نیروی ربّانی اند که آنان را به انجام اعمال خیر فرا می خواند53 و به همین علت شایستة پیروی و اطاعت اند.
لزوم اطاعت از پیامبر
در آیات متعدد قرآن اطاعت از پیامبر بر مؤمنان واجب شده است: «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»(آلعمران: 32). در پاره ای از آیات اطاعت از خدا و رسول شرط ورود به بهشت است: «مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ»( نساء: 13) و در برخی شرط برخورداری از نعمت هدایت: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»( نساء: 69 ) و در شماری از آیات شرط رستگاری: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» (نور: 52 ) حتی اطاعت از پیامبران هدف ارسال همة پیامبران معرفی شده است:«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»( نساء: 64) و اطاعت از خداوند در گرو اطاعت از پیامبر: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء: 80). در لزوم اطاعت از رسول از این صریح تر نمی توان سخن گفت.
ولایت تشریعی پیامبر
در آیات متعدد قرآن ولایت پیامبر در کنار ولایت خدای قرار گرفته است. ولایت تکوینی و تشریعی در اصل از آن خداوند است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ» (بقره: 257)؛ «وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ»: (آل عمران: 68)، «وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ»؛ (جاثیه: 19). در عین حال خداوند ولایت پیامبر را در کنار ولایت خود قرار داده است: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً» (احزاب: 36). از مقایسة این دو دسته آیات این مطلب ثابت می شود که ولایت در اصل و به صورت استقلالی از آن اوست. لکن خدای متعال به پیامبر هم ولایت داده است و این ولایت در طول ولایت خداوند و به اذن خداوند، است.54 خدای متعال مؤمنانی را که در حکم و قضاوت پیامبر چون و چرا نمی کردند، ستایش کرده است: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»(نساء: 65) و آشکارا حق اختیار مؤمن را در مقابل حکم پیامبر نفی کرده است: «النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب: 6) معنای این آیه آن است که هیچ مؤمنی در مقابل فرمان پیامبر حق اختیار ندارد. همچنین خدای متعال کسانی را که از فرمان خدا و رسولش سرپیچی می کنند به خلود در جهنم و عذابی دردناک تهدید کرده است: «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً» (جن: 23) مجموع این آیات نشان می دهد که مقام پیامبر از نظر قرآن، مقام متولی دین و شارع و قانون گذار است؛ نه اینکه جز ابلاغ وحی هیچ مقامی نداشته باشد.
مؤمن به قرآن باید به همة وظایف و اوصاف و ویژگی های پیامبر که در قرآن آمده ایمان داشته باشد وگرنه به معنای این است که به بعضی از قرآن ایمان دارد و به بعضی دیگر ایمان ندارد و یعنی تسلیم کامل نبودن در مقابل خداوند. قرآن یهود را به سبب ایمان به بعض و کفر به بعضی از دستورهای خداوند به شدت نکوهش می کند: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» (بقره: 85) و کسانی را که بین عقیده به خدا و رسول فرق می گذاشتند، کافر می خواند: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً» (نساء 150) آیا آنچه قرآنیون و خاصه دکتر منصور می گوید شبیه به این گفتار کافران نیست؟
توجیهات قرآنیون
وجود این آیات مانع بزرگ عقیدة انکار سنّت است. به همین علت توجیه های مختلف و گاه متضادی برای این آیات بیان شده است. این توجیهات نشان می دهد که نظریة نفی مرجعیت سنّت تا چه اندازه با مسلمات قرآنی در تضاد است. برخی از مهم ترین این توجیهات را به اختصار نقل می کنیم.
اطاعت از پیامبر فقط در عصر خودش
یکی از توجیه های قرآنیون این است که اطاعت از پیامبر منحصر در دوران خودش است: «ان طاعة الرسول(ص) کانت طاعة مقیدة بزمنه، وامتثال احکام لاتتجاوز حیاته، و قد اوصد هذا الباب عند وفاته.»55
در پاسخ باید گفت: اولا خطاب های اطیعوا در قرآن عام است و در هیچ آیه ای چنین قیدی بیان نشده است. چه فرق است بین «اطیعوا الله» و «اطیعوا الرسول» که اطاعت از خدا عام و برای همة تاریخ است و اطاعت از رسول مقید به زمان حیات ایشان؟! ثانیاً در آیة «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوالامر منکم» اطاعت از پیامبر و اولوالامر با یک فعل بیان شده است. قرآنیون، اولوالامر را به متخصصان در هر رشته تفسیر و اطاعت از آنان را لازم می دانند.56 چگونه در یک جمله اطاعت از اولوالامر مطلق و اطاعت از رسول مقید است؟! اگر آیات اطاعت، اتباع، اسوه بودن، ولایت، جهاد، تبیین، و... را مخصوص دوران پیامبر بدانیم، بخش بزرگی از آیات قرآن از مرجعیت حذف می شود.
اطاعت پیامبر در اطاعت از قرآن
یکی از پاسخ های قرآنیون این است که اطاعت از رسول الله(ص) به معنای اطاعت از قرآن است: «الرسول قائم بیننا طالما بقی القرآن الکریم أو الرسالة الالهیة. والتفاصیل فی کتاب «القرآنیون وکفی»... .»57
از نظر عقلی، عقلایی و عرفی وقتی دو چیز در کنار هم ذکر می شوند، به این معناست که آن دو متمایز و مستقل از یکدیگرند؛ به ویژه اگر فعل تکرار و گفته شود که از فلان اطاعت کنید و از فلان اطاعت کنید. در آیات قرآن اطاعت به عنوان فعل تکرار شده است. «اطیعوالله و اطیعوا الرسول» عرف و عقلا از عبارت این را می فهمد که هم از خدا و هم از رسول باید اطاعت کرد. افزون بر آن، اطاعت از خداوند با اطاعت از قرآن است، اگر اطاعت از رسول هم، همان اطاعت از قرآن باشد، «اطیعوا الرسول» تکرار بی فایده و لغو است.
«الرسول» یعنی رسالت الهی نه شخص پیامبر
یکی از توجیه های قرآنیون فرق گذاشتن بین رسول و نبی است. نبی شخص پیامبر است که در قرآن به اطاعت از او امر نشده است و رسول به معنای شخص نیست، بلکه به معنای رسالت الهی است و اطاعت از رسول یعنی اطاعت از رسالت الهی و رسالت الهی یعنی قرآن:
«أَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ» هی کنایة عن الرسالة السماویة المُنزَلة من عند الله جل جلاله (التوراة الکریم، الإنجیل الکریم، القرآن الکریم) ولیست محددة برسول محدد بعینه... (وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ) هی کنایة عن إتباع الرسالة السماویة (وَاتَّبَعْنَا لرَّسُولَ = وَاتَّبَعْنَا الرَّسالة السماویة) من عندالله جل جلاله... (مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ = من یطع الرسالة السماویة فقد أطاع الله)... إن الأدیان الأرضیة الوضعیة المذهبیة الملکیة (السُنیة والشیعیة) هی أدیان وضعیة باطلة غیر شرعیة قامت أساساً علی العدوان والحرب علی الله ورسوله (الرسالات السماویة).»58
اینکه مقصود از «الرسول» رسالت آسمانی باشد، خلاف لغت و فهم عرف است. کلمة «رسول» به معنای فرستاده است نه رسالت. دقت در آیاتی که این واژه در آنها به کار رفته است هم نشان می دهد که «الرسول» نمی تواند به معنای رسالت آسمانی باشد؛ چون همیشه اطاعت از رسول بعد از اطاعت از خداوند آمده است. اگر «الرسول» رسالت آسمانی باشد، اطاعت از رسالت آسمانی عین اطاعت از خداوند است؛ چون اطاعت خداوند جز اطاعت از رسالت آسمانی ممکن نیست. اطیعو الله خود بیانگر معنای اطاعت از رسالت آسمانی هست، چه لزومی دارد که با تأکید بیان شود که «فقط کسی که از رسول اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است. «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ»(نساء: 80) در حالی که اطاعت از رسول چیزی مستقل از طاعت خداوند نیست؟! قرآنیون به این دلیل «الرسول» را به معنای رسالت آسمانی گرفته اند که اطاعت از پیامبر را شرک می دانند و چون این آیات آشکارا مخالف دیدگاه آنان است، آنها را تأویل و تفسیر به رأی کرده اند.
خُلُق یعنی دین
دکتر منصور در پاسخ به یکی از خوانندگانش که بر نظریة او (النبی لا یجسد الاسلام) اعتراض کرده و به آیة «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ» در تجسد و تجسّم اسلام در نبی اکرم(ص) استناد کرده است، می گوید:
واستشهادک بقوله تعالی «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ» بالمفهوم التراثی لمصطلح الخلق یستوجب تعارضاً بین الایات القرآنیة التی تؤکد ان محمّد(ص) لایجسد الاسلام و بین تلک الآیة القرآنیة، مع انه لیس فی القرآن الکریم تعارضا و اختلاف. إذن لابد أن نفهم المعنی الحقیقی لمصطلح (الخلق) (بضم الخاء واللام). . . ان معنی (الخلق) هو الدین، سواء کان دیناً أرضیاً ساقطاً وضیعاً أو کان دیناً سماویاً عظیماً. ولهذا قال تعالی لخاتم الأنبیاء یصف دین الاسلام الذی کان علیه النبی محمّد «وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ» أی هو وصف لدین الاسلام و لیس لشخص النبی محمّد(ص)، فالخلق یعنی الدین و لیس الأخلاق الحمیدة... . 59
از نظر لغت «خُلُق» جمع «خُلق» به معنای خُو است. در زبان عرب «خُلق» به معنای دین نه در گذشته و نه امروز استعمال نشده و نمی شود. بر اساس لغت عرب و تصور مسلمانان و سیاق آیه «خُلُق عظیم» به معنای اخلاق کریمه است و تعارض و اختلافی با هیچ اصل قرآنی ندارد. اما دیدگاه احمد صبحی منصور دربارة جایگاه پیامبر، با این آیه تناقض دارد و او برای اینکه تناقض را از بین ببرد، «خُلق» را به معنای دین گرفته است. گذشته از آن «خُلُق» جمع «خُلق» است. اگر «خُلق» به معنای دین باشد، معنای آیه این است که تو بر دین های عظیمی هستی نه دین یک دین عظیم. این، نمونة روشن و مصداق بارز تفسیر به رأی، یعنی تطبیق قرآن بر دیدگاه های شخصی است.
نتیجه گیری
بررسی شخصیت ها و اندیشه های قرآنیون نشان می دهد که آنان دو دستة کاملاً متضاد و مستقل اند:
دستة نخست روشن فکران و تجدد خواهانی هستند که به هدف ارائة تفسیری امروزی از دین و آیات قرآن که با تفکرات و اندیشه های حاکم بر جهان امروز هماهنگ باشد، به تفسیری جدیدی از دین و قرآن روی آورده اند. قرآنیون هندی، حلقة دکتر منصور، المهدوی، شحرور از این دسته اند. آنان هر چند خود را اهل القرآن می خوانند، نظریات و تفسیرهای آنان نشان می دهد که تجددخواهانی هستند که با تطبیق بسیاری از مبانی و اقتضائات تجدد خواهی بر آیات قرآن گسترده ترین بستر را برای تفسیر به رأی در تفسیر قرآن فراهم آورده اند. بر خلاف ادعای خلوص در دین، آنان التقاط گرانی هستند که دیدگاه تجددگرایانه خودشان را بر آیات قرآن تحمیل می کنند. قرآنیون در عمل بخشی از مهم ترین آیات قرآن را که ناظر به اطاعت، تبعیت و ولایت پیامبر و آیاتی را که به نوعی با افکار تجددخواهی مغایر است، تأویل می کنند.
دستة دوم مدعیان نبوت و رسالت اند که در لباس طرفداری از قرآن دیدگاه های خود را در قالب تفسیر قرآن و به هدف مطرح شدن به عنون مؤسس یک فرقه یا دین عرضه می کنند. رشاد خلیفه، صالح بالنور، عشاق الله و اهل الذکر را می توان در این دسته جای داد.
- ابوريه، شيخ محمود، اضواء علي السنة ا لمحمديه، چ پنجم، بي جا، بطحاء، بي تا.
- أبوشهبة، محمدبن محمّد، دفاع عن السنة، قاهره، مكتبة السنة، 1409ق.
- إلهي بخش، خادم حسين، القرآنيون وشبهاتهم حول السنة، طائف، مكتبة الصديق، 1409ق.
- آلوسي، سيد محمود، روح البيان في تفسير القرآن العظيم، تحقيق علي عبدالباري عطيه، بيروت، دار الكتاب، 1415ق.
- بابايي، علي اكبر، مكاتب تفسيري، تهران، سمت، 1381.
- بخاري، محمّدبن اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1401 ق.
- ذهبي، محمّدحسين، التفسير والمفسرون، بي جا، آوند دانش، 2005 م.
- رازي، فخرالدين ، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير)، چ سوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1420 ق.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، المفردات في غريب القرآن، دمشق، دارالعلم الدار الشامية، 1412ق.
- زمخشري، محمودبن عمر، الكشاف عن حقائق التنزيل، چ سوّم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 ق.
- شافعي، محمّدبن ادريس، كتاب جماع العلم، المطبوع مع الأم، بيروت، دار المعرفة، 1973ق.
- ضيايي، علياكير، معجم المصادر الاباضيه، تهران، موسسۀ الهدي، 1382.
- طباطبايي، سيد محمّد حسين، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، 1417 ق.
- طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق.
- طريحي ، فخر الدين، مجمع البحرين، تهران، مكتب النشر الثقافة الإسلاميه، 1367.
- عياشي، محمّدبن مسعود، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، مكتبة العلمية الإسلامية، بيتا
- فراهيدي، خليل ابن احمد، العين، تحقيق مهدي خزاعي و ابراهيم سامرايي، قم، دارالهجره، 1409ق.
- مهدوي، مصطفي كمال، كتاب البيان بالقرآن، متن انترنتي:
- نصيري، علي، رابطه متقابل كتاب و سنّت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1386.
- http://www. ahl-alquran. com/arabic/show_article
- http://coranic. iquebec. com
- http://www. hadith. net/new/resources/ view. aspx
- http://shahrour. org
- http://shahrour. montada. org
- http://www. facebook. com/group. php
- www. shahrour. info
- http://www. hadith. net/new/resources/ view. aspx