بررسي ديدگاه‌هاي دين‌شناختي پائولو كوئليو

ضمیمهاندازه
7.pdf462.88 کیلو بایت

سال دوم، شماره اول، بهار 1390، ص 159 ـ 187

Ma'rifat-i Kalami، Vol.2. No.1، Spring 2011

حامد حسينيان*

چكيده

امروزه آثار پائولو كوئليو در ردة عرفان‌هاي نوظهور جاي گرفته است. آثار پائولو بيشتر در قالب رمان است و يافتن مبانيِ انديشه‌اي او، چندان ساده نيست؛ حال آنكه براي خوانندگان پرشمار آثار او، درك اصول انديشه‌هايش بسيار مهم است. در اين مقاله ديدگاه‌هاي دين‌شناختي پائولو بررسي خواهد شد. براي اين كار همة كتاب‌هاي پائولو را به دقت مطالعه و فيش‌برداري، و سپس با دقتي بيشتر اطلاعات را جمع‌آوري و طبقه‌بندي كرديم. در مرحلة آخر آموزه‌هاي او را كه اينك انسجام يافته بودند و در كنار هم مرادشان آشكار شده بود كانون نقد و تأمّل قرار داديم.

خلاصه‌اي از نظرات دين‌شناسه پائولو را چنين مي‌توان گزارش داد: پائولو تمايل دارد دين را نوعي قرارداد اجتماعي بداند كه تنها كاركرد آن فراهم كردن نيايش جمعي است. او هر انسان را متفاوت با ديگران، و وظيفة هر كس را پي‌گرفتن رؤياهاي خود مي‌داند. از اين‌رو اعلام مي‌كند كه نيازي به نبوت و شريعت نيست و هر كس مي‌تواند راه را خود بپيمايد. در فرجام‌شناسي نيز پائولو معتقد به تناسخ است و كوشيده است آن را موجه بنماياند.

كليدواژه‌ها: پائولو كوئليو، دين، خاستگاه دين، شريعت، راهنماشناسي، شيطان، تناسخ.

مقدمه

پائولو كوئليو، نويسندة معاصر برزيلي است كه آثار او در ردة پر‌فروش‌ترين كتاب‌هاي دنيا قرار گرفته است. او پس از عمري سرگرداني در بحران‌هاي روحي و رواني، سرانجام با تأثيرپذيري از عرفان‌ سرخ‌پوستي و فرقة رام، زندگي جديدي را تجربه كرده است. وي در نوشته‌هاي خود كه اغلب به شكل رمان منتشر شده‌اند، كوشيده است اين نوع تجربة جديد از زندگي را به خوانندگان خود القا كند.

بازخواني رمان‌هاي او و بررسي مباني نظري شيوة زندگي مقبول از نظر او، شايد دشوار باشد؛ اما كاري بايسته است كه تاكنون انجام نشده و بيش از اين تأخير را نشايد. محمدتقي فعالي در كتاب آفتاب و سايه‌ها مكتب پائولو را معرفي كرده‌اند. اين معرفي بسيار مختصر و مجمل است. نيز كتاب نگرشي بر آراء و انديشه‌هاي پائولو از مجموعة هشت‌گانة جنبش‌هاي نوظهور معنوي، هرچند تك‌نگاري است، باز هم در اجمال است و انديشه‌هاي او را به گونة نظام‌مند بيان نكرده است. در اين كتاب نويسنده به ترتيبِ كتاب‌هاي پائولو، به برخي از عناصر هر كتاب پرداخته است. اين كتاب بيشتر جنبة توصيفي دارد و از اين‌رو سازمان ملي جوانان به صورت محدود آن را براي خواص منتشر كرده است.

رويكرد مظاهري سيف در نوشته‌هايشان در نقد پائولو، انتقادي است. جامع‌ترين نوشتة ايشان، «سحر و جادو در آثار پائولو كوئليو» است كه در شمارة 45 كتاب نقد چاپ شده است. اين اثر به رغم عنوان خاصش، بررسي عامي دارد؛ اما اين اثر نيز در تبيين جامع انديشه‌هاي كوئليو بسنده نيست. مجموعه‌اي از مقالات ايشان نيز در كتاب جريان‌شناسي انتقادي عرفان‌هاي نوظهور گرد آمده است. اين كتاب نيز بيشتر به نقد كلي عرفان‌هاي كاذب پرداخته است. اثر ارجمند احمدحسين شريفي نيز با عنوان درآمدي بر عرفان حقيقي و عرفان‌هاي كاذب، نگاهي كلي به همة عرفان‌هاي نوظهور است.

به نظر مي‌رسد ظرافت پائولو در رمان‌نويسي و پرشماري آثارش، اين مجال را نداده است كه كسي به دقت آنها را بررسي كند. براي نمونه نظام مباني معرفت‌شناختي و يا انسان شناختي، دين‌شناختي و ارزش‌شناختي پائولو را هنوز كسي بررسي نكرده است. در كتاب‌هاي مزبور نيز در همان موضوعات مورد توجه، ارجاعات درخوري به نوشته‌هاي او داده نشده است. بايد اعتراف كرد كه اين تكه‌گويي‌ها از مباني او، راه را براي فهم مباني او ميسر نمي‌كنند. بي‌شك اگر منظومه‌اي نظام‌مند و جامع از انديشه‌هاي او با ارجاع‌دهي شايسته به نوشته‌هايش ارائه شود، راه فهم و نقد اين انديشة وارداتي براي نسل جوان، ساده‌تر خواهد شد. در همين راستا همة كتاب‌هايي را كه از پائولو منتشر شده بود، به دقت خوانديم و با فيش‌برداري دقيق، مجموعة آموزه‌هاي دين‌شناسي او را طبقه‌بندي كرديم. در اين مجال تنها به اين پرسش پاسخ داده‌ايم كه دين در نگاه پائولو، چگونه است؟ طبيعي است در پاسخ به اين پرسش، به مقوله‌هايي مي‌پردازيم كه پائولو كوئليو دربارة آنها اظهارنظر كرده است؛ نه همة اصول دين‌شناسي. در بخش اول مقاله، خاستگاه دين و كاركرد آن را از نگاه پائولو بررسي و نقد مي‌كنيم. در بخش دوم به اين پرسش مي‌پردازيم كه آيا به نظر پائولو، انسان نياز به شريعت دارد؟ بخش سوم دربردارندة نظرات او دربارة راهنماشناسي و نقد آن است. زندگي پس از مرگ نيز موضوع كلام در بخش چهارم است.

1. دين در نگاه پائولو كوئليو

1-1. خاستگاه دين

يكي از مباحث مهم در دين‌شناسي برون‌ديني، بررسي منشأ اديان است. برخي مانند ماركس آن را زاييدة شرايط اقتصادي و نظام طبقاتي فرض كرده‌اند و برخي چون راسل آن را نتيجة ترس بشر از ناشناخته‌ها، دانسته‌اند. در اين ميان پيروان اديان الهي معتقدند كه دين، نياز بشر بوده است؛ خداوند از نياز بشر به نقشة راه آگاهي داشته و براي تأمين آن، راه را به انبياي الهي وحي كرده است.

پائولو كوئليو هرچند يك كاتوليك است، در برخي رمان‌هايش چونان بي‌دينان به داوري نشسته و براي برخي احكام مسلم ديني، منشئي غيرالهي بيان كرده است. يكي از احكامي كه همة شريعت‌هاي الهي به آن هشدار داده‌اند، رعايت حريم امور جنسي است. در همة اديان الهي، روابط جنسي خارج از قلمرو مجاز خود در كانون خانواده، حرام اعلام شده است. پائولو منشأ اين باور را نه حكم الهي بلكه، قراردادي براي مقابله با مسئلة كمبود تغذيه اعلام كرده است.1

پائولو در بيان ديگري از قول مورخ انستيتوي كاتوليك در ترويج پرستش چهرة مادينة خداوند مي‌گويد:

در آيين مادر اعظم آن چيزي كه گناه مي‌خوانيم و معمولاً به معناي تخطي از احكام اخلاقي قراردادي است، ديگر وجود ندارد. روابط جنسي و عادات انساني آزادانه‌تر شده است؛ چراكه بخشي از طبيعت است و نمي‌توان آن را ثمرة شر دانست.2

در اين بيان، پائولو احكام ديني را احكام اخلاقي قراردادي خوانده است و آن را ريشه‌دار در قراردادهاي اجتماعي مي‌داند.

كلمات پائولو در رمان زهير، نگاه او را دربارة خاستگاه اديان روشن‌تر كرده است. او در اين كتاب ادياني چون بوديسم، هندويسم، كاتوليك و اسلام را در كنار هم، در رديف خرافات نام مي‌برد.3 پائولو در اشاره‌اي ديگر به خاستگاه دين، آن را نوعي نظم بخشيدن به رؤياهاي دين‌داران مي‌داند.4 طبيعي است اگر شكل‌گيري اديان، نوعي تمركز براي نظم بخشيدن به رؤياها دانسته شود، منشئي الهي براي دين در نظر گرفته نشده و دين تنها برآيند خواسته‌هاي يك مجتمع خواهد بود.

نقد و بررسي

1. براي توجيه هر مسئله‌اي ممكن است فرضيه‌هاي گوناگوني داده شود. اين فرضيه‌ها پيش از اثبات ارزش يك حدس و احتمال را دارند. قراردادي بودن دين، حداكثر فرضيه‌اي است كه بايد ثابت شود.

2. نبوت و ارسال رسل از جانب خداوند، دليل عقلي دارد.5 شواهد تاريخي نيز مؤيد اين است كه انسان‌هاي وارسته و فرزانه‌اي مروجان دين بودند كه هيچ نيت برتري‌جويانه و هيچ انگيزه‌اي براي تنظيم سند حاكميت اجتماعي نداشتند. بيشتر پيامبران در عصر خود مهجور بودند و برخلاف جريان قوم خود، ايستادگي مي‌كردند تا با قراردادهاي ننگين عصر خود مقابله كنند.

3. از آنجاكه پائولو در دامن جامعة مسيحي پرورش يافته، چنين نگاهي از او به دين بعيد نيست. اناجيل پس از عيسي(ع) نوشته شدند و نامه‌هاي رسولان كه بخش اعظم عهد جديدند، به مرور زمان به آن افزوده شوند. آيين‌هاي مقدس كليسايي، آيين‌هايي هستند كه به مرور زمان شكل و قاعده گرفته‌اند. اين مراسم در شيوة اجرا، متني كه در آنها خوانده مي‌شود و زماني كه بايد برپا شوند، در طول تاريخ مسيحي در تغيير بوده‌اند. اكنون نيز فرقه‌هاي گوناگون مسيحي در آن اختلاف بسيار دارند.6 همة اينها به امثال كنت‌ول اسميت اجازه مي‌دهد كه دين را سنت‌هاي برهم‌انباشته بخوانند.7

شايد اين برداشت از شكل‌گيري دين دربارة مسيحيت صحيح باشد؛ اما نمي‌توان آن را به همة اديان تعميم داد. دست‌كم دربارة دين اسلام بايد گفت همة حقايق و اصول آن در عهد پيامبرش تدوين يافته و هيچ سنتي پس از پيامبر به سنت‌هاي آن افزوده نشده است. مورد خاص اسلام چنان است كه خود كنت‌ول اسميت كه براي نخستين بار نظريه سنت‌هاي برهم‌انباشته را مطرح مي‌سازد، درباره اسلام درنگ مي‌كند و آن را متفاوت با اديان ديگر مي‌داند. او در كتابش (The Meaning And End Of Religion) فصلي دارد با عنوان The Special Case Of Islam (مورد ويژة اسلام) و در اين فصل اسلام را ديني خوانده است كه از آغاز، نام و رسمي ويژه داشته است.

2-1. كاركرد دين

مي‌توان گفت پائولو نگاهي پراگماتيستي به دين دارد. او اديان را تنها از جهت كاركرد مثبتشان مي‌خواهد و چون كاركرد همة آنها را فراهم كردن بستري معنوي مي‌داند، نوع دين برايش فرق نمي‌كند. تنها انتظار او از دين اين است كه شيوه‌هايي داشته باشد كه بتواند حالتي معنوي را در انسان پديد آورد. شعار مكتب معنوي پائولو، اين است كه به مذهب خود هر چه هست عمل كنيد؛ همة ما تنها نيازمند منزلگاهي روحاني هستيم.8 به نظر او مذهب نحوة گروهي پرستش است، نه اطاعت. آدم مي‌تواند بودا، الله يا خداي مسيح را بپرستد؛ فرقي نمي‌كند. آنچه مهم است اينكه انسان در لحظه‌اي خاص بتواند در كنار گروهي از متدينان با غيب ارتباط برقرار كند.9 در اين نگاه آنچه از مذهب مهم دانسته مي‌شود، فراهم ساختن زمينه براي افرادي است كه به گونة گروهي با جهان غيب ارتباط برقرار مي‌كنند، و نه كساني كه اجراي آيين‌ها را بر عهده دارند.10 البته به نظر مي‌رسد حتي پائولو دين را در اين كاركرد خود نيز موفق نمي‌داند و معتقد است كسي نبايد مسئوليت جست‌و‌جوي معنوي خود را بر عهدة دين بگذارد.11

نقد و بررسي

1. پذيرفتني است كه يكي از كاركردهاي دين، فراهم كردن منزلگاه روحاني و زمينه‌سازي براي نيايش جمعي است؛ اما كاركردهاي دين به همين مورد خلاصه نمي‌شوند. همين زمينه‌سازي نيز خود مقدمات بسياري دارد كه بر عهدة دين است. رسيدن به چنين منزل روحاني‌اي، راه و وسايلي مي‌خواهد كه بيان آن بر دوش دين است. علاوه بر اين، حالات و نيايش‌هاي مزبور وقتي پايدار خواهند بود كه همراه معارفي باشند؛ معارفي كه حقيقت آن را به سالك نشان دهند. سالك بايد مبدأ و مقصد را به خوبي بشناسد و ضرورت رهسپاري به چنين منزلگاهي را بداند. بيان اين آموزه‌ها نيز بر عهدة دين است. قطعاً عقل و علم در شناخت نقشة راه با كاستي‌ها و يا اختلاف‌هايي روبه‌رو مي‌شوند و ضرورت دارد كه خداوند، خود هدايت را به دست گيرد.

2. به نظر مي‌رسد با توجه به شكل‌گيري انديشه‌هاي پائولو در سنت مسيحي، او اصلاً با مفهوم وحي، به آن معنا كه نزد مسلمانان معهود است، آشنا نيست. در سنت اسلام، وحي به معناي الفاظي است كه خداوند براي هدايت بشر توسط پيامبران فرستاده است؛ اما نظرية غالب در سنت مسيحي، وحي را به معناي انكشاف خداوند در كالبد فرزندش مسيح مي‌داند. از اين‌رو واژة معادل وحي در فرهنگ مسيحي revelation به معناي انكشاف است.

اناجيل بيشتر كتاب خاطرات و سرگذشت سفرهاي عيسي(ع) است و نه يك كتاب الهيات و راهنماي زندگي. اصلاً «كتاب مقدس براي علم الهيات تأليف نشده است و آن كتاب، اعتقادات مسيحي را به طور كامل و منظم بيان نمي‌كند. نويسندگان عهد جديد نيز در نوشته‌هاي خود فقط ايمان خويش به عيسي مسيح را اظهار داشته‌اند.»12 مضمون همة اناجيل در شرح زندگي عيسي(ع)، مسافرت‌ها، معجزه‌ها و شفا دادن‌هاي حضرت خلاصه شده است. تنها چيزي كه گاه آن را به يك كتاب راهنماي زندگي همانند مي‌كند، چند دستور اخلاقي است. در كل صفحات اناجيل تنها 36 سخن از حضرت مسيح نقل شده است.13 با اين وضع، طبيعي است كه پائولو با وحي معارف به منزلة يكي از كاركردهاي دين آشنا نباشد.

3-1. ستيز با كليسا

با توجه به نگاه كوئليو در باب منشأ دين و نظر او در باب كاركرد آن، طبيعي است كه او تقدسي براي ديني ويژه قايل نباشد. او به رغم اينكه خود يك كاتوليك است و كاتوليك‌‌ها برخلاف پروتستان‌ها، تقدس والايي را براي نظام كليسايي در نظر مي‌گيرند، بارها در نوشته‌هاي خود به كليسا و كشيشان توهين كرده است.

پائولو در كتاب شيطان و دوشيزه پريم كليسا را جايي دروغين براي سرگرم كردن مؤمنان خوانده است.14 او حتي با سنت‌هاي كليسايي هم مبارزه مي‌كند و در ادبيات خود اين تنفر را به خوانندگان نيز القا مي‌كند. در رمان ساحرة پورتوبلو وقتي آتنا از شوهرش طلاق مي‌گيرد، خسته و رنجور به كليسا پناه مي‌برد تا كشيش به نان و شراب او را متبرك كند؛ اما كشيش با ترس و لرز از سنت‌هاي كليسا و به رغم تمايلش، او را متبرك نكرد؛ چراكه در سنت آنها به زنان مطلقه نمي‌توان تبرك داد. آن وقت آتنا مي‌گويد:

پس لعنت بر اينجا! لعنت بر كساني كه هيچ‌وقت كلام مسيح را نفهميدند، كه از پيام او فقط يك ساختمان سنگي ساختند. مسيح مي‌گويد به سوي من آييد ‌اي كساني كه در عذابيد. من در عذابم؛ اما مرا پيش او راه نمي‌دهند. امروز فهميدم كليسا پيام مسيح را عوض كرده است.15

در سفرنامه زائر كوم پستل وقتي پائولو با راهنماي خود از دهكده‌اي در حال گذرند، پطرس مي‌گويد: «در اين دهكده، كليسا در اواسط قرن بيستم يك كولي را به اتهام جادوگري سوزانده ‌است.» پطرس اين جنايت را جنايتي به نام مسيح مي‌خواند.16 اعتراض پائولو به نظام كليسايي موجب مي‌شود از زبان عيسي به دختركي كه مي‌خواست عيسي را در كليسا ببيند بگويد: «مرا نيز بيرون راندند. مدت‌هاست كه مرا هم به كليسا راه نمي‌دهند.»17 القاي نفرت نسبت به كليسا و كارهاي كليسا، آن هم در قرن بيستم و نه قرون وسطا، جزو نيش‌هاي قلم پائولوست.

كليساها در نظر او چنان بي‌ارزش و كم‌مشتري شده‌اند كه به آساني در كتاب‌هايش مي‌نويسد:

مردم امروز زمين كليساهاي از رونق افتاده را براي ساختن سكس‌شاپ مي‌خرند و متصديان امر، گاه در ازاي شرط كاربري فرهنگي آنها را به يك يورو مي‌فروشند. جالب‌ اينكه متصدي اين فروش كسي است كه پنج سال در تلاش باشد پائولو را ببيند.18

اين نوع نگارش چنين القا مي‌كند كه كار دين كليسايي به اتمام رسيده و معنويت پائولويي در صدر قرار گرفته است.

علاوه بر حمله به كليسا، كشيشان نيز از حملات پائولو در امان نمانده‌اند. كشيش‌ها مردم را بي‌جهت به دوزخ تهديد مي‌كنند19 و با تهديدهايشان به شكنجة ابدي، تنها موجب مي‌شوند مردم كه بيشتر به سمت جنايت بروند.20 در رمان ساحرة پورتوبلو نيز كشيش است كه اجازه نمي‌دهد مردم زندگي معنوي و شاد خويش را دنبال كنند.21 در رمان‌ شيطان و دوشيزه پريم، وقتي وسوسه‌هاي شيطاني، اهل دهكدة ويكسوز را وسوسه مي‌كنند، كشيش دهكده هم در جانب حمايت از وسوسه‌هاي شيطاني است و جايز بودن كشتن يك انسان بي‌گناه را توجيه مي‌كند و او نيز شريك جنايت مي‌شود.22 او حتي براي رهايي اهل ده از عذاب وجدان، نقشه‌اي طراحي مي‌كند.23 همة اينها به پائولو اجازه مي‌دهند توهين به كشيش‌ها را به اوج برساند و مجوزي مي‌شود تا در آب‌نماي دهكدة ويكسوز، خورشيد نماد برتاي پيرزن باشد و قورباغه نماد كشيش.24 به دليل همين نگاه‌هاست كه او به خود اجازه مي‌دهد كشيش‌ها را تاريك‌انديش25 و بوقلمون‌صفت بخواند.26

نقد و بررسي

1. اين فراز از سخنان پائولو، در اصلْ كليساستيزي است و نه دين‌ستيزي. بسياري از بزرگان كليسا نيز با سنت‌هاي كليسا و يا انحراف آباي كليسا به مبارزه پرداختند. مارتين لوتر كه پروتستان را پايه‌گذاري كرد، خود يك مسيحي دين‌دار بود؛ اما با برخي از سنت‌هاي كاتوليكي موافق نبود. بسياري ديگر از مسيحيان نيز به نقد جنايت‌هاي كليسا در قرون وسطا پرداخته‌اند. دين‌دار واقعي كسي است كه در مقابل دين به انحراف‌رفته قيام مي‌كند.

2. شايد اگر خشم مردم از عملكرد بد كليسا، اعتراض مردم به تجاوز جنسي اداره‌كنندگان كليسا به كودكان و ناتواني اربابان كليسا و مسيحيت تحريف‌شده در سيراب كردن نهاد معنوي انسان‌ها را در نظر بگيريم، آن وقت نشود به پائولو خرده گرفت كه چرا رونق كليسا را با عياش‌خانه‌ها مقايسه مي‌كند و يا تمثال كشيش را از يك قورباغه مي‌سازد. هدف او خيزش دوباره به سمت معنويت است و در اين راه مجبور است با معنويت و معنوي‌هاي دروغين مبارزه كند. با اين نگاه مي‌توان گفت درافتادن با كليسا و كشيش‌هاي دروغين آن، از امتيازات كوئليوست.

2. نياز به شريعت

مراد از شريعت، آيين و مناسكي ويژه است كه يك دين براي طريق رستگاري به ارمغان مي‌آورد. در اين معنا، پائولو به شريعتي ويژه اعتقاد ندارد. در نگاه او بايد براي هميشه فراموش كرد كه راه، ابزاري است براي رسيدن به مقصد.27 در نگاه او شريعت تنها براي گروهي مشغله شده است و حال آنكه خدا در شريعتي ويژه نيست؛ بلكه خدا جايي است كه انسان مايل است او را ببيند. مي‌توان چون فليسي داكتين، شاهزاده عابد و زائر بود؛ عاشقانه و عابدانه خدا را عبادت كرد، اما با اين حال خداي واتيكان را از ياد برد.28

پائولو مايل است كشيشان را از موعظه‌هاي راه‌شناسانه بپرهيزاند و راه را به خود مردم بسپارد. او معتقد است خدا وظيفة خود را انجام داده و اكنون ديگر نوبت انسان است.29 در اين نگاه، خداوند برنامه‌اي ويژه براي هدايت انسان ندارد.30 از آنجاكه در انديشة پائولو، عمل چندان اهميت ندارد، بدون دين نيز مي‌توان به خدا نزديك شد.31

در نگاه تكثرگرايانة پائولو، راه هر ديني با هر منسكي به يك‌ مقصد مي‌انجامد. مهم اين است كه جويندة معنويت بتواند در خود يك خلأ ايجاد كند؛ حال فرقي نمي‌كند چه در جمع كليسا و چه در جمع دشمنان كليسا.32 «داشتن يك زندگي روحاني، مستلزم ورود به صومعه و روزه‌داري، رياضت و پاك‌دامني نيست. فقط كافي است به خدا ايمان داشته باشيم. از آن به بعد هركس به راه خدا تبديل مي‌شود.33 حتي كشيش صومعه هم مي‌داند راه خدا تنها از صومعه نمي‌گذرد؛ چراكه راه‌هاي بسياري براي خدمت به خدا هست. تنها وظيفه اين است كه شاد بود و شادي ارمغان آورد.34 كوئليو حتي بدش نمي‌آيد در ضربه زدن به مناسك ديني، منسكي بسازد كه نامش را منسك هدم مناسك گزارد. اين نام به يكي از تمرين‌هاي كتاب والكيري‌ها داده شده است. درخور توجه اينكه پائولو براي ديدن فرشته‌اش بايد در اين تجربه شركت كند. در اين تجربه، دو رزم‌آور كاري مي‌كنند كه نفرت را در برابر هم تجربه كنند و بعد نوبت بخشايش است.35

در نظر پائولو هر كس خودش بايد مسئول اعمال خود باشد. كسي حق ندارد مسئوليت اعمالش را به گردن دينش گذارد.36 چه كاتوليك و چه مسلمان و چه يهودي، سرانجام در تلاش‌‌هاي معنوي خود به يك كانون نور مي‌رسند. جويندة معنويت نبايد مسئوليت تصميمات خود را به گردن كشيش، خاخام يا امام خود بيندازد. هر كس خودش بايد به فكر خويش باشد.37

نقشة راه در نظر پائولو، دنبال كردن افسانه‌هاي شخصي است. در نگاه او خدا وقتي راضي است كه انسان در پي رؤياهايش بگردد38 و به دنبال يافتن عشق در جست‌وجوي نيمة گم‌شده‌اش باشد.39 پس اگر شريعتي هم در كار باشد، آن شريعت شيوه دنبال كردن آرزوهاست و يافتن عشق. اگر يگانه وظيفة هر كس، تحقق بخشيدن به رؤياهاي خود باشد،40 ديگر نيازي به شريعت نيست. به نظر پائولو رسيدن به هدف، مطلوب است و هر راهي كه به آن برسد، هرچند روسپيگري باشد، شايسته است. او ماريا و اراده‌اش را مي‌ستايد كه براي رسيدن به پول حاضر مي‌شود تن به فاحشگي بدهد.41 به رغم هرزگي نيز مي‌توان به خدا رسيد. چه‌بسا راهبي كه در انديشة نهي زن بدكاره است، جهنمي ‌شود و آن زن بهشتي شود.42 در اين شريعت تنها آزمون، عشق ورزيدن به هم‌نوع است و تنها عشق‌ورزي است كه ذخيره مي‌شود.43

نقد و بررسي

1. پائولو در جامعة مسيحي پولسي رشد كرده است و شريعت‌گريزي يكي از ويژگي‌هاي چنين مسيحيتي است. در نظر پولس، در عهد جديد ديگر براي رستگار شدن نياز به شريعت و مناسك ويژه نيست. پولس شريعت را به ازدواج تشبيه مي‌كند. در اين تشبيه مي‌گويد تا آن زمان كه شوهر زنده است، زن بايد در بند مقرّرات باشد؛ اما هنگامي‌ كه شويش مرد ديگر آزاد است. به همين سان بدن گناه‌آلود انسان نيز پس از به صليب رفتن عيسي(ع) مرده و ديگر براي تطيهر آن به شريعت نيازي نيست؛44 چرا كه «مسيح، عداوت، يعني شريعت احكام را كه فرايض بود، به جسم خود نابود ساخت.45 «ما به عيسي مسيح ايمان آورده‌ايم تا از راه ايمان به مسيح و نه از اعمال شريعت عادل شمرده شويم؛ زيرا از اعمال شريعت هيچ بشري عادل شمرده نخواهد شد.»46

با اين حال بايد گفت نياز به شريعت چنان مشهود است كه پس از آنكه پولس مسيحيت را از شريعت تهي كرد، ارتدوكس‌ها در اصلاحات‌ خود، تصريح كردند كه نجات از راه ايمان و عمل به دست مي‌آيد و نه ايمانِ تنها. پدران كليساي كاتوليك نيز چون فقدان شريعت را احساس كرده بودند، دست به ابداع سلسله عبادت‌هايي چون عشاي رباني، نماز و روزه زدند.47

2. در كلام اسلامي گفته مي‌شود كه خدا، حكيم و مهربان و در غايتِ كمال است. او مي‌خواهد بندگانش را نيز به كمال برساند و چون علمش نيز بي‌نهايت است، پس بهترين راه را او مي‌شناسد. اوست كه انسان را آفريده و به اسرارش آگاه است؛ پس اگر حكمي كند، به تدبير علمش بوده و از سر لطف و رحمتش. «محبت الهي اقتضا مي‌كند كه نزديك‌ترين راه رسيدن به كمال را به بهترين وجه ممكن براي مردم بيان كند و در اختيار آنان قرار دهد.»48 از اين‌رو از پيامبر اكرمˆ نقل شده كه خطاب به مردم فرمودند: چيزي نبود كه شما را به بهشت نزديك كند و از آتش دور كند؛ مگر اينكه شما را از آن با خبر كردم.49 خداوند، بنابر لطف و حكمتش، محال است كه دين را ناقص نازل كرده باشد و وظيفة يافتن راه سعادت را به دوش انسان گذارده باشد.50 خداوند خود رؤياي بهشت و رضوان الهي را در دل نهاده است و خود بايد راه آن را نشان دهد.

از اين‌رو در قرآن بيش از 500 آيه به آيات‌الاحكام تعلق گرفته است و پيامبر و امامان معصوم، مأمور تعليم و تبيين آن شده‌اند. علاوه بر اين آيات، آيات ديگري نيز هست كه مي‌توان آنها را آيين سير و سلوك اسلامي دانست: آيات تفكر و تأمّل، ذكر و توجه دايمي، سحرخيزي و شب‌زنده‌داري، روزه‌داري، سجده و تسبيح طولاني در شب‌ها، خضوع و خشوع، گريه كردن و به خاك افتادن به هنگان شنيدن آيات الهي، اخلاص در عبادت، انجام كارهاي نيك از سر عشق و محبت به خدا، رضا و تسليم در برابر پروردگار.51

3. شكوفايي معنويت، نيازمند فراهم شدن مقدماتي ويژه است؛ چه اينكه اگر بدون تحصيل اين مقدمات معنويت براي همگان حاصل مي‌شد، اصلاً بشر براي تعالي معنوي خود نيازي به اديان و مكاتب نداشت و خودبه‌خود اين حالت برايش فراهم بود. نياز به طي طريقت خاص براي رسيدن به زندگي معنوي، در نگاهي به زندگي افراد جامعه نيز هويداست. تنها همان گروهي كه براي زندگي معنوي خويش در تكاپو بوده‌اند و به آدابي ويژه پايبندند، بسته به جديت و راهشان، به درجاتي از معنويت دست يافته‌اند.

پائولو نيز از اين امر مهم غافل نمانده است و هرچند شريعت‌گريزي كرده، خود شريعت و مناسكي ويژه مقرر كرده است. او در كتاب خاطرات يك مغ، يازده تمرين را براي شكوفايي معنوي به سالكان داده است. در كتاب بريدا نيز مناسكي را از سنت ماه نقل كرده است. او در داستان والكيري‌ها براي ديدن فرشته، مناسكي ويژه را پشت‌سر گذاشته است و در رمان ساحره رقص و موسيقي را منسكي جديد براي تعالي معنوي معرفي كرده است. به هر حال پائولو نيز مي‌پذيرد كه براي رسيدن به حالات معنوي، اعمالي ويژه بايد انجام شود. اين برنامة عملي اگر از سوي خداوند و به واسطة پيامبران به انسان برسد، شريعت نام دارد و بايد اعتراف كرد شريعت الهي، بهترين راه شكوفاسازي استعداد‌هاي نهفتة عرفاني است.

4. پائولو كوشيده است كه بگويد عمل، در تعالي معنوي نقش مهمي ندارد. با نگاهي به برخي از فوايد عمل به شريعت، انسان متوجه اهميت شريعت و مناسك آن خواهد شد. در ادامه به برخي از اين فوايد اشاره مي‌كنيم:

الف) مناسك يادآور راه، خدا و جايگاه انسان هستند.

به دليل استمرار قوت اميال حيواني، وسوسه‌هاي شيطاني و پيچيدگي راه رشد، بشر همچنان به مناسكي يادآور نياز دارد. شريعت آمده است تا ايمان را يادآور باشد؛ تا آغاز و انجام‌ را به ياد آورد. از اين‌رو «اسلام با موجباتي كه روح عبادت يعني تذكر را از ميان برمي‌دارد و غفلت ايجاد مي‌كند، مبارزه كرده است. هرچه كه موجب انصراف و غفلت انسان از خدا بشود، به نوعي ممنوع (حرام يا مكروه) است.»52 حتي در اسلام افراط در خوردن، خوابيدن و صحبت كردن نيز ناپسند شمرده شده است؛ چراكه اين دسته از امور، روح انسان را سنگين مي‌كنند و موجبات غفلت را فراهم مي‌آورند. در اسلام مهم‌ترين عمل عبادي نماز است و فلسفة آن اقامه ياد خداست.53

ب) شريعت گوهر دين‌داري را مي‌پروراند و حفظ مي‌كند.

دين اگر از شريعت معين جدا شود، آن وقت هر كسي آييني ويژه را نشان دين‌داري مي‌داند. اين آيين‌هاي ويژه رفته‌رفته به منش‌ها و نگرش‌هاي ويژه مي‌انجامند. شريعت مانند نسخة مادري است كه محتوا را حفظ مي‌كند. از اين‌رو بسياري از عارفان اسلامي به پايبندي به شريعت عنايت ويژه‌اي داشته‌اند. سيدحيدر آملي رابطة شريعت، طريقت و حقيقت عرفان را به بادام، مغز بادام و روغن بادام تشبيه مي‌كند. او شريعت را دربردارندة همة مراتب مي‌داند. در اين تشبيه، بادام است كه داخل پوستة خود، مغز و روغن بادام را پرورش مي‌دهد و محافظت مي‌كند.54 قشيري پس از آنكه در مقدمة رساله‌اش از احوال بسياري از عارفان نام‌دار ياد مي‌كند، در جمع‌بندي نهايي مي‌گويد: «غرض‌ اندر ذكر پيران اين جماعت ‌اندر اين موضوع آن بود كه تنبيه افتد بر آنكه ايشان مجتمع بودند بر تعظيم شريعت.»55

ج) عمل به شريعت، راهي براي تثبيت ايمان است.

عمل صالح ايمان را در دل تثبيت مي‌كند. هر آنچه انسان برايش بهايي پرداخته باشد، قدرش را بيشتر مي‌داند. ايماني ارزش خواهد داشت كه بهاي كاملش پرداخته شده باشد. در اين هنگام است كه ايمان در لوح دلمان تثبيت مي‌شود و به فتنه‌هاي دنيا، شعله‌اش خاموشي نمي‌گيرد.

د) شريعت، آزمون عاشقي است.

پائولو كه به دنبال ساختن زندگي بر پاية عشق است، بايد بداند كه عمل به شريعت، خود راهي براي نشان دادن عشق به خداست. از اين‌رو خداوند در قرآن مي‌گويد: اگر مرا دوست داريد، از رسول من پيروي كنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.56 در ادبيات ديني مسلمانان آمده است: دين چيزي جز محبت نيست.57 مناسك را مي‌توان به اين ديد نگريست كه مشق عشق است.

ه‍ ) عمل به شريعت موجب ارضاي ميل پرستش است.

يكي از نيازهاي بشري، ميل پرستش است. انسان در باطن خويش، خود را ستايشگر آن حقيقتي مي‌بيند كه او را آفريده است و مي‌كوشد با سلوكي از خلق به خالق برسد. دست حكيم خداوند اين ميل را درون انسان به وديعت نهاده تا مقصد و مقصود خويش را فراموش نكند. ارضا نكردن اين ميل، تعادل روحي رواني فرد را به خطر خواهد انداخت و او را تا سرحد درهة پوچي خواهد راند.

5. بايد اعتراف كرد كه عمل به تنهايي نمي‌تواند اثرگذار باشد. همان‌طور كه گفته شد. عمل در كنار ايمان مؤثر خواهد بود. البته عمل، شرايط ديگري نيز دارد؛ براي نمونه اينكه بايد با توجه و اخلاص باشد. از اين‌رو شريعت بايد با طريقت همراه باشد تا آداب عمل به ظواهر شريعت نيز آموخته شود. «شريعت احكام ظاهري نماز را تعيين مي‌كند و طريقت عهده‌دار راه‌هاي تمركز حواس و حضور قلب در آن و شروط كمال عبادت است.»58

6. پائولو معتقد است كه نمي‌شود مسئوليت راه زندگي را بر عهدة دين گذاشت؛ حال آنكه اگر خدا درست شناخته شود، آن وقت معلوم مي‌شود كه خداوند زيبا، ساختة دست خود را تنها رها نمي‌كند.59 رهايي انسان نه با حكمت خداوند سازگار است؛ نه با لطف و مهرش و نه با عدالتش.

7. همان‌گونه كه در نقد بي‌نيازي از نبوت خواهد آمد، انسان به خاطر كاستي‌هايش در شناخت علمي و عقلي، نمي‌تواند به تنهايي همة جزئيات راه را كشف كند.

3. راهنماشناسي

1-3. بي‌نيازي از نبوت

در مكتب معنوي پائولو، يگانه وظيفة آدمي تحقق بخشيدن به افسانه‌هايش است60 و در اين صورت نيازي به وحي و خبرهاي غيبي نخواهد بود. هر انساني خود و آرزوهاي خود را مي‌شناسد و اين زندگي ماست كه ما را به افسانه‌هايمان نزديك مي‌كند.61 هر كس اسرار راه خود را مي‌داند و اصلاً اسراري فراتر از آنچه در ذهن شخص است، وجود ندارد كه استادي بخواهد آن را آموزش دهد.62 كيهان و زندگي هرچه را براي رسيدن به رؤيا لازم باشد، آموزش خواهد داد.63 درست است كه «خدا هرگز فرزندانش را رها نمي‌كند؛ ليكن برنامه‌هاي او نامشخص است و راه را بر اساس گام‌هاي ما شكل مي‌دهد.»64 رزم‌آور نور مي‌داند كه راه را خود بايد كشف كند65 و سالك در سنت جادوي خورشيد بايد بياموزد كه خود همه چيز را بياموزد.66 حتي بريدا وقتي از ويكاي ساحره مي‌خواهد شيوة بيدار كردن نيروي جنسي را بياموزد، او مي‌گويد خودت آن را كشف خواهي كرد.67

نقد و بررسي

1. اگر منظور از رؤيا هواي نفس باشد، نه تنها دليلي نداريم كه اين رؤيا مقصد انسان است، شناخت خدا انسان را رهنمون مي‌كند كه او انسان را براي دور شدن از خود و نزديك شدن به خدا آفريده است؛ اما اگر منظور از رؤيا، رؤياي وصال خداوند و نزديك شدن به كمال بي‌نهايت او باشد، در اين صورت بايسته است كه خداوند، خود راه را بر بندگانش بنمايد.

2. به رغم كاستي‌هاي علم و عقل،68 وظيفة شناخت راه نمي‌تواند بر دوش انسان قرار گرفته باشد. خداوند حكيم به رغم اين كاستي‌ها، وحي را مددكار انسان خواهد فرستاد.

3. عقل نيز خود به تنهايي وجوه بسياري از علل نياز به نبوت را درك مي‌كند. برخي از اين وجوه چنين‌اند:

الف) نبوت راه به كمال رساندن انسان‌هاست. علّامه طباطبائي در تقرير اين برهان مي‌گويد:

بر خدايى كه واجب‌الوجود و تام‌الافاضه است، واجب است براى هر نفسى كه استعداد رسيدن به كمالى را دارد، افاضه‏اى كند، و شرايطى فراهم آورد، تا آن نفس به كمال خود برسد، و آنچه بالقوه دارد بالفعل شود،... و از آنجاكه اين ملكات و اين صورت‌ها كه براى نفس پيدا مى‏شوند، از راه افعال اختيارية او، و افعال اختيارية او هم از راه اعتقاد به درستى و نادرستى، و بيم از نادرستى، و اميد به درستى، و رغبت به منافع، و ترس از ضررها منشأ مى‏گيرد، لاجرم آن افاضة خدايى لازم است متوجه به دعوت دينى شود، و خداى تعالى از راه دعوت‌هاى دينى و بشارت و انذار و تخويف و تطميع، بشر را به اعمال صالح وادار كند، و از اعمال زشت دور بدارد.69

ب) انسان سودجو براي هدايت نياز به نبوت دارد. انسان به طور طبيعي حب ذات دارد و موجودي استخدامگر است. اين روحيه، هم او را به تشكيل جامعه سوق مي‌دهد و هم او را دچار اختلاف مي‌كند. براي رفع اين اختلاف بايد نظامي برپا باشد تا كاميابي و سعادت انسان را در دنيا و عقبا فراهم آورد. از سويي بشر به دليل همان روحية مزبور، شايستگي تصويب چنين برنامه‌اي را ندارد و نياز به منبعي فوق بشري دارد.

ج) با نبوت، پيام هدايت يك‌سان به همگان مي‌رسد و خداوند با همة بندگانش اتمام حجت مي‌كند. هرچند عقل خود رسول باطني است و پيروي از آن بر انسان واجب است، باز هم رحمت واسع خداوند چنين اقتضا مي‌كند كه بندگانش را دربارة آن بازخواست كند. بدين‌گونه علاوه بر پيامبر عقل، پيامبر شرع نيز به آن حكم كرده است تا ديگر كسي بهانه‌اي در محضر عادلانة او نداشته باشد.70

4. تجربة تاريخ نيز مؤيد نياز بشر به نبوت است. حقيقت اين است كه فرصت عمر انسان بسيار كم است و آن‌قدر وقت ندارد كه بتواند قرن‌ها تماشاگر سير حكمت باشد و در فراز و نشيب آن، قانون معرفت را خود كشف كند و كشتي نجاتش را خود به ساحل برساند. انسان بي‌ناخدا حركت خود را از انسان‌انگاري خداوندان يونان باستان آغاز كرده است و اينك به خداانگاري انسان رسيده است و هنوز در همان گردابي كه روز اول در آن گرفتار آمده بود، گرفتار است. انسان بدون پيامبر، به ناچار روزي به پاي هومر71 مي‌نشست تا از خدا برايش افسانه بسازد و روزي آگوست كنت را پيامبر دين انسانيت مي‌خواند. اين انسان آن‌قدر بيچاره مي‌شود كه گاه سرگين غلطاني را مي‌پرستد72 و گاه عورت شيوا را.73

2-3. نقش استاد

از مؤلفه‌هاي معنويت پائولو كوئليو در راهنماشناسي، مي‌توان به نقش استاد اشاره كرد. خاطرات يك مغ يا همان زائر كوم پستل، سفر او به معبد ژان مقدس است. پائولو در تمام راه، همراه يك راهنماست. رمان كيمياگر اصلاً به نام استاد راه كه يك كيمياگر بود نوشته شده است. كتاب راهنماي رزم‌آور نور همه درس‌هاي يك استاد است. رمان والكيري‌ها نيز شرح سفري است كه پائولو براي ديدن فرشته عازم آن شده است و گروه والكيري‌ها به سرپرستي والهالا، استادي او را بر عهده داشتند.

آنچه در سلسلة استاد و شاگردي در اين مكتب متفاوت است، اينكه «استاد هرگز به شاگرد نمي‌گويد چه كار بايد انجام دهد. آن دو فقط هم‌سفرند.»74 در نگاه تكثرگراي پائولو، هر كس راهي دارد و استاد نمي‌تواند راه خود را به شاگردش پيشنهاد كند. استاد حتي نبايد بكوشد يك انتخاب را به شاگرد خود القا كند.75 «استاد هرگز به شاگرد نمي‌گويد به فلان جا برو تا به جايي كه من رسيده‌ام برسي؛ چراكه هر مسيري يگانه است و هر سرنوشتي شخصي است.»76 استاد نبايد مستقيم راه را نشان دهد77 و نبايد از جويندة معنويت بخواهد پا در جا پاي او گذارد؛ چراكه دشواري‌هاي مسير هر كسي يگانه است78 و هر كس بايد ابتكار و برداشت خود را داشته باشد.79 استاد بايد آزادي انتخاب شاگردان را به رسميت بشناسد و بگذارد كه آنان خود به نان خود تقدس بخشند. هر جويندة معنويت بايد خود بدون راهنما و يا شبان استعدادهاي فردي خود را بيدار كند.80 در مكتب پائولو كوئليو استاد كسي است كه شاگرد را به رؤياهاي خودشان نزديك مي‌كند. شخص بايد به افسانة خود برسد و استاد او را كمك مي‌كند كه زودتر به مقصد برسد.81 در اين راهي كه پيموده مي‌شود، تفاوت استاد و شاگرد فقط در يك چيز است: استاد كمتر از شاگرد مي‌ترسد.82

يكي از اصول راهبردي پائولو اين است كه براي جست‌وجوي معنويت بايد تعادل زندگي خود را بر هم زد. آنچه به آن عادت شده است، مانعي براي درك نشانه‌هاي راه زندگي است. نقش ديگر استاد در اينجا نمايان مي‌شود. استاد بايد شهامت اين را داشته باشد كه تعادل دنياي شاگرد خويش را بر هم زند83 تا او بتواند نشانه‌هاي راهش را ببيند و از تقيد به آداب و هنجارها برهد.

يكي از تفاوت‌هاي راهنمايان در فرهنگ اسلامي با مكتب پائولو كوئليو، پيراستگي و وارستگي رهنمايان است. در مكتب پائولو حتي انبياي بني‌اسرائيل نيز از خطا و اشتباه مصون نيستند و به آن اعتراف مي‌كنند.84 حتي در دريافت وحي الهي نيز دچار شك و ترديد مي‌شوند و «مي‌گويند چه‌بسا الهام‌هايي كه به من مي‌شده حاصل تخيلم بوده باشد»،85 و چه‌بسا حتي پيامبران الهي نيز متوجه معناي آنچه به آنها وحي مي‌شود نشوند.86

هرچند تصوري كه از استاد راه معنويت در ذهن است، تصويري از انسان‌هاي وارسته و پرهيزكار است، استادان پائولو در رمان والكيري‌ها چند زن هستند كه با لباس چرمي و دستمال‌هاي رنگي، كه آنها را مانند دزدان دريايي به سرشان بسته‌اند، به گونة گروهي، در صحرا موتورسواري مي‌كنند. هوس‌بازي استادان نيز در اين مكتب امري عادي است. حتي اشكالي ندارد سليمان نبي به خاطر عشق زني تاج و تخت را از دست دهد؛ آحاب به خاطر عشق شاه‌دخت صيدا، خدا را كنار گذارد و داوود به خاطر عشق به زن بهترين دوستش، او را به سوي مرگ بفرستد.87 همچنين هيچ اشكالي ندارد اگر ايليا پيامبر بني‌اسرائيل، قهرمان رمان كوه پنجم، در فكر باشد كه نكند اعتراض به خدايان لبناني، به گوش زنان لبناني برسد و از ازدواج با آنان محروم بماند.88 در رمان والكيري‌ها نيز والهالا كه استاد پائولو است، بدش نمي‌آيد با او هوس‌ورزي كند. فرشته‌اش به او ياد داده بود اين چيزها هيچ كس را از خدا و از وظيفة مقدسي كه هر كس بايد در زندگي‌اش انجام دهد، دور نمي‌كند.89 والهالا هرچند روزها به نام خدا موعظه مي‌كند، دو بار در هفته كازينو مي‌رود؛ معشوقه‌هاي ثروتمندي مي‌گيرد و بدين گونه مي‌تواند قدري پول فراهم كند.90 جي، يكي از استادان پائولو، در فرودگاه به او مي‌گويد: «زن‌هاي كشور تو خيلي زيبا هستند و اميدوارم خيلي زود برگردم.»91 پطرس نيز در راه معبد كوم پستل در هر فرصت از پائولو مي‌پرسد: آيا زنان كشورت به زيبايي زنان اينجا هستند.92 حتي هيچ اشكالي ندارد كه استادان آيين پائولو در خوردن شراب افراط كنند؛ چراكه آيين او هويت نمي‌گيرد مگر اينكه به وسيلة مؤمنان عادي انجام شده باشد: «دلش آرام گرفت و اين توقع را از خود دور ساخت كه استاد بايد به گونة ديگري باشد.»93

نقد و بررسي

1. اگر مبناي شناخت، معرفت‌شناسي صحيح باشد، ذات انسان‌ها مشترك درك خواهد شد و خداوند نيز براي همگان يك‌سان ثابت خواهد شد. حال كه مبدأ و مقصد يكسان است، راه نيز يگانه است. درست است كه آرزوها و هوس‌هاي افراد متفاوت است، نوع اميال، شهوات و قواي انسان‌ها يك‌سان است و استاد خوب مي‌تواند به هنگام خطرات راه را گوشزد كند و بر استفاده صحيح از ابزارها تأكيد ورزد. البته انسان‌ها در عوارض و استعدادها متفاوت‌اند و ميزان راهي كه مي‌توانند بپيمايند به ظرفيت آنها بسته خواهد بود؛ اما مهم اين است كه خداوند از هر كس به اندازة وسع او انتظار دارد.

2. استاد بايد رؤياي وصال را به شاگردان خويش بچشاند و آنان را در اين راه شهامت دهد؛ عادت‌هاي زشتشان را بزدايد و گنج‌هاي پنهان و استعدادهاي خدادادشان را يادآوري كند. او بايد شاگردان را به عمل به دانسته‌هاي خود وادارد و آن دسته از سنت‌هاي الهي را كه در حال فراموشي‌اند، زنده نگاه دارد. البته پذيرفتني نيست كه استادي شاگرد را در هر رؤيايي كه دارد، حتي اگر پست و بي‌ارزش باشد، تشويق كند. استاد عادت‌هاي خوب را بر هم نمي‌زند.

3. همة وظايف استاد در كارهاي مزبور خلاصه نمي‌شود. مهم‌ترين وظيفة او معرفت‌بخشي است.

4. در فرهنگ اسلامي نيز لازم نيست امركننده به معروف و نهي‌كننده از منكر، خود عامل معروف و تارك منكر باشد؛ اما شأن استاد غير از اين است. استاد الگو و راهنماست. الگو خود بايد به آداب عمل كند تا حرف او بيشتر بر دل ره‌پويان راه نشيند. خطاكار بودن استاد، خود تجويز و تشويقي براي خطاكاري است. از اين‌رو در اسلام امام جامعه بايد معصوم باشد؛ جانشين او بايد مراتب بالاي تقوا را داشته باشد و امام جماعت بايد از كبيره دور باشد و بر صغيره اصرار نورزد.

3-3. نقش فرشته

در مكتب معنوي پائولو، هر ‌كس يك فرشتة حامي دارد. حامي فرشته‌اي است كه خدا براي هدايت هر فرد مي‌فرستد.94 خوانندة داستان ساحرة پورتوبلو مكرر مي‌خواند كه حامي، مطالبي را به آتنا مي‌گويد. در داستان شيطان و دوشيزه پريم نيز خارجي و دوشيزه پريم هر كدام يك شيطان و يك فرشته دارند. پائولو معتقد است هر انساني بايد براي يافتن راه خويش با فرشته‌اش در صحبت باشد.95 هر كسي مسير خودش را براي رسيدن به بهشت دارد و تنها فرشته‌ها معتبر‌ترين راه‌ها را بلدند.96

به هر حال فرشته‌ها در مكتب معنوي پائولو نقش مهمي دارند و جوينده معنويت بايد بكوشد با آنها ارتباط برقرار كند. پائولو كتاب والكيري‌ها را در شرح سفرش براي ياد گرفتن اسرار فرشته‌بيني نوشته است. به نظر او هر كسي فرشته‌اي دارد كه به محض اينكه تصورش كند، او را خواهد ديد. البته كساني او را مي‌بينند كه به وجودش اعتقاد داشته باشند. قدرتِ خيال است كه فرشته‌ها را مرئي مي‌كند. فرشته‌ها به همان شكلي درمي‌آيند كه آدم‌ها مي‌پندارند؛ زيرا آنها افكار خدا به شكل زنده و حاضرند و بايد خودشان را با خرد ما تطبيق دهند.97

نقد و بررسي

1. به نظر مي‌رسد ادعاي وجود فرشتة حامي براي هر شخصي را تنها بتوان با ادلة درون‌ديني ثابت كرد. در نوشته‌هاي پائولو تنها به طرح اين ادعا بسنده شده و دليلي براي آن بيان نشده است. در آيات و روايات اسلامي، علاوه بر دو فرشته‌اي كه مراقب نيك و بد اعمال هر فرد هستند، فرشتگان ديگري نيز در خدمت حمايت، نصرت و حفاظت مؤمنان‌اند.98 به هر حال اصل اين مطلب را كه فرشتگان انسان را حمايت مي‌كنند و او را به راه نور مي‌خوانند، نمي‌توان منكر شد؛ اما در آيات و روايات سنت اسلام، اشاره‌اي نشده است كه هر كس فرشته‌اي جداگانه براي حمايت دارد. پائولو نيز دليلي از سنت كاتوليك ارائه نكرده است.

2. همان‌گونه كه گفته شد، در اسلام نيز پذيرفته شده است كه فرشتگان گاه انسان‌ها را حمايت و هدايت مي‌كنند، اما اينكه تنها فرشتگان‌اند كه مي‌توانند اين كار را انجام دهند، پذيرفتني نيست. خداوند از سر لطف و حكمتش اسباب هدايت را كامل قرار مي‌دهد و اصلي‌ترين راهنمايان انسان را عقل و پيامبران الهي قرار داده است.

3. اينكه ملايك به قدرت خيال ديده مي‌شوند، كلامي است كه برخي فيلسوفان و عارفان مسلمان نيز آن را تأييد كرده‌اند. عبدالرزاق لاهيجي مي‌گويد:

جبرئيل كه نزد حكما عقل فعال باشد، اول بر نفس ناطقة نبي كه حقيقت قابل است نازل شود و بعد از آن به خيالش و بعد از آنش به حس درآيد و همچنين كلام الهي را اول دل نبي شنود و بعد از آن به خيال درآيد و بعد از آن مسموع سمع ظاهر گردد.99

امام خميني(ره) نيز معتقد بودند انبيا حقايق غيبي را ابتدا به قوة خيالشان در عالم مثال درك مي‌كردند.100

4-3. نقش شيطان

پائولو معتقد است هر انساني همان‌گونه كه مي‌تواند يك فرشتة راهنما داشته باشد، مي‌تواند يك شيطان راهنما و كمك‌كار نيز داشته باشد. پائولو برخلاف بسياري از اديان كه اهريمن را رانده‌شدة درگاه خداوند و مبارز با نيروهاي خير مي‌دانند، معتقد است: نيروي اهريمني مي‌تواند در كنار انسان‌ها و در خدمت آنان باشد.»101 در نگاه او خداوند لشكر بازوي چپش را براي تكامل ما آفريد تا انسان را در مأموريت خويش راهنمايي كنند. خداوند توانايي تمركز بخشيدن نيروهاي ظلمت و خلق شيطان‌هاي خودي را بر عهدة انسان گذاشت.102 البته تنها استادان بزرگ‌اند كه اجازه دارند آنها را برانگيزند.103

در مكتب او شياطين مي‌توانند انسان‌ها را مشاوره دهند و نصيحت كنند.

گفت‌وگو و صحبت كردن با قاصد پرثمر خواهد شد اگر هر روز احضارش كني و از او ياري بخواهي؛ اگر از مشكلات خود با او سخن بگويي و دامي را كه براي پرهيز از آن به كمك نياز داشته باشي، بشناسي و با او در ميان بگذاري.104

تنها راه نزديك شدن به قاصد يا همان شيطان اين است كه او را مانند دوست بدانيم؛ به نصايحش گوش دهيم و به وقت نياز او را به كمك بطلبيم.105

به هر حال پائولو معتقد است شياطين نيز مي‌توانند به سود انسان كار كنند و نبايد با دعا آنان را دور كرد؛ چراكه «زماني كه او را با دعا از خود دور مي‌كنيم، بايد بدانيم همة تعليمات خوبي را كه مي‌توانست به ما بدهد از دست خواهيم داد.» او عالم و آدم، جهان و جهانيان را خوب مي‌شناسد. حتي بايد مراقب بود كسي متوجه اسم شيطان سالك نشود؛ چراكه در اين صورت شياطين قادر خواهند بود او را از بين ببرند106 و سالك را از خدماتش محروم كنند.

شايد گمان شود شيطان در آثار پائولو، ترجمة نادرستي از فرشته و يا پري باشد. دقت در نوشته‌هاي او شك را برطرف خواهد ساخت. او مرادش از شيطان، همان شيطان است. پائولو خود اعتراف مي‌كند كه شيطان‌هاي همراه انسان‌ها، از صليب عيسوي متنفرند و راهي غير از راه اديان دارند.107 او شياطين را در نقطة مقابل نيروهاي نيكي مي‌داند108 و مايل است آنان را روح مجازات‌شدگاني در دوزخ بداند كه هرچند دوران محكوميتشان به پايان رسيده است، به خاطر ذات پليدشان مي‌خواهند شقاوت را در يك چرخة ابدي انتقام به ديگران منتقل كنند.109

نقد و بررسي

1. اين ادعا كه هر انسان، يك شيطاني در خدمت دارد، در كلام پائولو بدون دليل طرح شده است. به نظر مي‌رسد اعتقاد به نيروي شيطان براي او يادگار دوراني است كه با شيطان‌پرستي و جادوي سياه آشنا شده بود.110

2. پذيرش اينكه شياطين در هدايت معنوي انسان‌ها نقش داشته باشند، آن‌قدر عجيب است كه پائولو نيز در تناقضي آشكار اعتراف كرده است: كمك گرفتن از شياطين با همه منفعت‌هايشان دو مشكل دارد: يكي اينكه شياطين تنها براي مقاصد مادي ظاهر مي‌شوند111 و تنها در جهت امور دنيوي مي‌توانند سودمند باشند؛112 ديگر اينكه جويندة معنويت چه‌بسا شيفتة قدرت شيطان شود و از نبرد مقدسش باز بماند113 و يا اينكه بخواهد به شيوة او رفتار كند.114 پائولو با تأثيرپذيري از نظام دوزخ چينيان، مايل است شياطين را روح مجازات‌شدگاني در دوزخ بداند كه هرچند دوران محكوميتشان به پايان رسيده است، اما به خاطر ذات پليدشان مي‌خواهند شقاوت را در يك چرخة ابدي انتقام به ديگران منتقل كنند.115 با اين اوصاف، بسيار جاي تعجب است كه چگونه پائولو آنها را مؤثر بر هدايت معنوي مي‌داند؟

3. اينكه شياطين تنها براي برخي از استادان راه ظاهر مي‌شوند، به گونه‌اي مورد تأييد قرآن است. در منطق قرآن، شياطين بر دروغ‌گويان گنه‌كار نازل مي‌شوند؛116 شياطين بر اولياي خود وحي مي‌كنند117 و اولياي آنان، كساني هستند كه ايمان نمي‌آورند.118 در منطق قرآن شيطان براي آنان كه خداي رحمان را از ياد برده‌اند و راه هدايت را براي ديگران سد كرده‌اند، ظاهر مي‌شود. در خور توجه اينكه قرآن مي‌گويد: اينان آن‌قدر به ورطة گمراهي افتاده‌اند كه خيال مي‌كنند راهي نيكو را مي‌پيمايند.119

4. منطقي اين است كه اگر قصد انسان رسيدن به تعالي معنوي و پرداختن به ابعاد روحاني است و اگر شياطين يادآور دنيايند، منتقل‌كنندة شقاوت‌اند و به اعتراف خود پائولو انسان را از مسير مبارزه‌اش بازمي‌دارند، بسيار بايسته است كه سالك بكوشد اين نيروهاي سياهي و تباهي را از خود دور كند.

4. زندگي پس از مرگ

به رغم اينكه پائولو يك كاتوليك است و بايد به معاد اديان معتقد باشد، از تناسخ طرف‌داري مي‌كند. تناسخ به اين معناست كه روح انسان پس از مرگ در قالب بدن موجودي ديگر به زندگي خود ادامه مي‌دهد و اين چرخه، همچنان ادامه مي‌يابد. پائولو در رمان بريدا بسيار به اين آموزه مي‌پردازد و در برخي ديگر از نوشته‌هايش اشاره‌اي مختصر به آن مي‌كند.120 پائولو كتاب بريدا را با اين اشعار مي‌آغازد.

من ده هزار سال پيش به دنيا آمدم؛

و در اين دنيا هيچ چيز نيست

كه قبلاً نشناخته باشم.121

پائولو نخستين علت پذيرش تناسخ را وجود عشق مي‌داند. به نظر او عشق حاصل پيوند نيمه‌هاي انسان‌هاست. در عقيدة او هر انساني در حال تناسخ به دو نيمه و يا چند نيمه تقسيم مي‌شود. هر گاه اين دو نيمه به هم بپيوندند، عشق حاصل مي‌شود.122

در هر زندگي اين مسئوليت اسرارآميز را بر عهده داريم كه دست‌كم با يكي از بخش‌هاي ديگر دوباره ملاقات كنيم. عشق اعظم كه آنها را جدا كرده، با عشقي راضي مي‌شود كه اين دو نيمه را دوباره با هم يگانه مي‌كند.123

دليل دوم پائولو براي پذيرش تناسخ، ابدي بودن ارواح است. به نظر پائولو ابدي بودن روح انسان به اين معنا خواهد بود كه پس از مرگ در كالبدهاي ديگري جاي گيرد. انسان از آن‌رو ابديت دارد كه نمادي از خداوند است و براي همين است كه از ميان زندگي و مرگ‌هاي بسيار مي‌گذرد.124

نقد و بررسي

1. وجود عشق نمي‌تواند تنها به معناي به‌هم‌پيوستن دو نيمه باشد. هر جنسِ از انسان (مرد يا زن) نقص‌ها و نيازهايي دارد كه در كنار جنس ديگر تكميل مي‌شود و از سوي ديگر ذات انسان چنين است كه به آنچه او را كمال مي‌بخشد، عشق مي‌ورزد. از اين دو مقدمه نتيجه گرفته مي‌شود كه پديد آمدن عشق ميان دو جنس مخالف در انسان‌ها حاصل لذت رسيدن به كمال است.

2. گاه دو انسان از دو جنس يك‌سان نيز عاشق هم مي‌شوند. همان‌گونه كه پيش‌تر گفته شد پيدايش عشق ميان دو انسان‌ به اين خاطر است كه اين دو در كمال‌بخشي و تأمين نيازهاي عاطفي يكديگر مؤثرند. پائولو با نظرية خود عشق‌هاي اين‌چنيني را نمي‌تواند توضيح دهد؛ حال آنكه شديدترين جذبه‌هاي عاشقانه در فرهنگ شيعيان، بين آنان و امامانشان است كه ربطي به نيمة مادينه و نرينه ندارد. از سويي ديگر، گاه انسان واقعاً عاشق كسي مي‌شود و پس از سال‌ها به جهت اينكه ديگر نيازهايش از سمت او تأمين نمي‌شود، علاقة عاشقانه‌اش به نفرت تبديل مي‌شود. اگر عشق سال‌هاي اول، تنها به اين خاطر باشد كه آنان نيمه‌هاي تناسخ‌يافتة يك روح بوده‌اند، نفرت سال‌هاي بعد توجيه‌پذير نخواهد بود.

3. تمسك به ابدي بودن ارواح در استدلال براي تناسخ، وقتي درست است كه در مقدمه‌اي ديگر ثابت شود تنها فرض تصور ارواح ابدي، در چرخه‌هاي تناسخ است؛ اما از آنجاكه اين مقدمه باطل است، نتيجه نيز نامعتبر است. صرف پذيرفتني‌بودن فرض معادِ انسان‌ها در دنيايي ديگر، براي از اعتبار ساقط كردن آن مقدمه كافي است.

4. صرف امكان‌پذير بودن نظريه‌اي از ديدگاه علم، دليل اثبات آن در عالم واقع نيست. چه بسا علم نظريه‌اي را امكان‌پذير بشمارد، اما عقل به جهاتي ديگر آن را محال بداند. دربارة تناسخ نيز عقل حكم به امتناع مي‌كند. ابن‌سينا و ملّاصدرا هر كدام در استدلال‌هايي جداگانه، عدم امكان تناسخ را ثابت كرده‌اند.

ابن‌سينا در اشارات چنين گفته است:

آن هنگام كه بدن به حدي از رشد رسيده باشد كه براي دريافت نفس مهيا باشد، نفس به بدن تعلق مي‌گيرد؛ يعني با هر مزاج بدني خاصي، نفس خاصي همراه مي‌شود. نتيجة قبول اينكه يك نفس در بدن‌هاي موجودات مختلفي تناسخ كند، تعلق دو نفس به موجود تناسخ يافته است: يكي نفسي كه با تناسخ در آن موجود حلول كرده است و ديگري نفسي كه همراه آن موجود ايجاد شده است؛ و حال آنكه تعلق دو نفس مدبر براي يك بدن محال است. هر موجودي به علم حضوري مي‌يابد كه يك نفس دارد كه تدبير او را بر عهده گرفته است. 125

ملّاصدرا نيز در حكمت متعاليه بر اساس حركت جوهري اين‌گونه استدلال كرده است:

تعلق نفس به بدن، تعلقي ذاتي است و تركيب اين دو تركيبي حقيقي است و نه صناعي و انضمامي. نفس و بدن هر دو در يك حركت جوهري در حال حركت‌اند. در ابتداي حركت هر دو قوه هستند و در حال حركت به كمالات خويش فعليت مي‌دهند. تا زماني كه نفس و بدن عنصري در يك كالبد به هم تعلق دارند، حالات قوه و فعلشان متناسب با هم خواهد بود. از طرفي هر نفسي در اين عالم به مرور زمان بالأخره از جهاتي به فعليت مي‌رسد. با اين وجود تفسير جدايي نفس از بدن و حلول در بدن ديگري محال خواهد بود؛ زيرا نفس در زندگي پيشين خود فعليت‌هاي بسياري كسب كرده است و تركيب اتحادي يافتنش با موجودي كه هنوز بالقوه است، امكان ندارد.126

نتيجه‌گيري

گفتيم كه پائولو كوئليو در ادعايي بي‌دليل، دين را نظم يافتن رؤياي دين‌داران مي‌داند. او در فروكاهي كاركردهاي دين، دين را تنها به خاطر كاركرد مثبتش در فراهم آوردن نيايش جمعي مي‌پذيرد. در نگاه پائولو راه انسان‌ها، دنبال كردن آرزوهاي شخصي است و كسي به شريعت و نبوت نيازي ندارد. به نظر او راهنمايان راه تنها كساني هستند كه به انسان در راه رؤياهايش شهامت مي‌بخشند. بايد گفت به نظر مي‌رسد ضعف خداشناسي و هستي‌شناسي، زندگي را نزد او به بازيچه‌اي چندروزه تبديل كرده كه با فرجام تناسخ دوباره داستان بي‌پايانش تكرار مي‌شود؛ حال آنكه خداوند كامل‌ترين وجود است و انسان را براي كمال آفريده است. در اين راه او هم انسان را مي‌شناسد و هم كاستي‌هاي او را مي‌داند. او بهترين راه را به برترين انبيا وحي كرده است و انسان‌هاي كامل را راهنمايان اين راه قرار داده است.

منابع

ابن‌سينا، الاشارات و التنبيهات، شرح نصير الدين طوسي، چ دوم، بيروت، نعمان، 1413 ق.

آملي، سيدحيدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، چ دوم، تهران، علمي و فرهنگي، 1368.

توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، چ هفتم، تهران / قم، سمت، طه، 1384.

حسينيان، حامد، مسيحيت آيين بي‌شريعت، تهران، عليون، 1390.

خميني، روح الله، تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الأنس، قم، پاسدار اسلام، 1364.

ساجدي، ابوالفضل، دين و دنياي مدرن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1387.

شهرزاد، شهاب، زندگي و آثار پائولو كوئليو، تهران، نداي دانش، 1379.

طالبي دارابي، باقر، مكاتب جايگزين(تأملي در باب منشأ احتمالي عرفان‌هاي كاذب در ايران)، چ دوم، قم، مركز نشر دارالمعارف، 1388.

طباطبائى، سيدمحمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، جامعة مدرسين،1417ق.

فياض لاهيجي، عبدالرزاق، گوهر مراد، تصحيح زين العابدين قرباني لاهيجي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372.

قشيري، عبدالكريم بن هوازن، رساله قشيريه، ترجمة ابوعلي حسن‌بن احمد عثماني، تصحيح بديع‌الزمان فروزان‌فر، چ سوم، تهران، علمي و فرهنگي، 1367.

كليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365.

كوئليو، پائولو، اعترافات يك سالك (خوان آرياس در گفتگو با پائولو كوئليو)، ترجمة دل‌آرا قهرمان، تهران، بهجت، 1379.

ـــــ ، بريدا، ترجمة آرش حجازي و بهرام جعفري، چ يازدهم، تهران، كاروان، 1383.

ـــــ ، چون رود جاري باش، ترجمة آرش حجازي، چ چهارم، تهران، كاروان، 1386.

ـــــ ، دومين مكتوب، ترجمة آرش حجازي و بهرام جعفري، چ چهارم، تهران، كاروان، 1381.

ـــــ ، راه‌نمايي رزم‌آور نور، ترجمة آرش حجازي، چ پنجم، تهران، كاروان، 1388.

ـــــ ، زائر كوم پوستل، ترجمة حسين نعيمي، چ پنجم، تهران، ثالث، 1389.

ـــــ ، زهير، ترجمة آرش حجازي، چ سوم، تهران، كاروان، 1384.

ـــــ ، ساحره پورتوبلو، ترجمة آرش حجازي، چ سوم، تهران، كاروان، 1386‌.

ـــــ ، شيطان و دوشيزه پريم، ترجمة آرش حجازي، چ چهاردهم، تهران، كاروان، 1388.

ـــــ ، عطيه‌ برتر، ترجمة آرش حجازي، چ دوازدهم، تهران، كاروان، 1385.

ـــــ ، قصه‌هايي براي پدران، فرزندان، نوه‌ها، مترجمة آرش حجازي، چ نهم، تهران، كاروان، 1387.

ـــــ ، كنار رود پيدرا نشستم و گريستم، ترجمة آرش حجازي، چ هشتم، تهران، كاروان، 1384.

ـــــ ، كوه پنجم، ترجمة آرش حجازي، چ سوم، تهران، كاروان، 1383.

ـــــ ، كيمياگر، ترجمة آرش حجازي، چ شانزدهم، تهران، كاروان، 1388.

ـــــ ، مكتوب، ترجمة آرش حجازي، چ هشتم، تهران، كاروان، 1385.

ـــــ ، والكيري‌ها، ترجمة آرش حجازي و حسين شهرابي، چ پنجم، تهران، كاروان، 1388.

ـــــ ، ورونيكا تصميم مي‌گيرد بميرد، ترجمة آرش حجازي، چ دهم، تهران، كاروان، 1387.

ـــــ ، يازده دقيقه، ترجمة كيومرث پارسايي، تهران، ني، 1385.

گروه مؤلفان، دائره المعارف كتاب مقدس، ترجمة بهرام محمديان و ديگران، تهران، سرخدار، 1381.

مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، الوفاء، 1404.

مصباح، محمد تقي، در جستجوي عرفان اسلامي، تدوين محمد مهدي نادري قمي، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1388.

مطهري مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا، 1367.

ملاصدرا (صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازي)، الحكمة المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981.

ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه‌ حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.

ويكفيلد، گورون اس.، «معنويت و عبادت»، ترجمة محمدحسن مظفر، هفت آسمان، ش16، زمستان 1381، ص 77-81.


* كارشناس ارشد، دين شناسي Safir.Shahed@Gmail.com

دريافت: 3/4/1390ـ پذيرش: 15/11/1390


1. پائولو كوئليو، زهير، ترجمة آرش حجازي، ص 169 و 170.

2. همو، ساحره پورتوبلو، ترجمة آرش حجازي، ص 160.

3. همو، زهير، ص 239 و 240.

4. همو، دومين مكتوب، ترجمة آرش حجازي و بهرام جعفري، ص 23.

5. برخي از اين ادله در نقد بحث بي‌نيازي از نبوت خواهد آمد.

6. ر.ك: گورون اس. ويكفيلد، «معنويت و عبادت»، ترجمة محمدحسن مظفر، ‌هفت آسمان، ش 16، ص 77-81؛ توماس ميشل، کلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، ص 97.

7. او كتابي در اين زمينه با عنوان The Meaning And End Of Religion (معنا و غايت دين) نوشته است. يك فصل از اين كتاب، «سنت‌هاي برهم انباشته» نام گرفته است.

8. پائولو كوئليو، دومين مكتوب، ص 97.

9. همو، اعترافات يك سالك، ترجمة دل آرا قهرمان، ص 33 و 34.

10. همان، ص 36.

11. همان، چون رود جاري باش، ترجمة دل آرا قهرمان، ص 269.

12. توماس ميشل، همان، ص 116

13. دائرة المعارف كتاب مقدس، ص 525 و 526

14. پائولو كوئليو، شيطان و دوشيزه پريم، ترجمة آرش حجازي، ص 142.

15. همو، ساحره پورتوبلو، ص61.

16. همو، زائر كوم پوستل، ترجمة حسين نعيمي، ص 131.

17. همو، ساحره پورتوبلو، ص 62 .

18. همو، چون رود جاري باش، ص 56-59.

19. همو، ورونيكا تصميم مي‌گيرد بميرد، ترجمة آرش حجازي، ص 220.

20. همو، شيطان و دوشيزه پريم، ص 147.

21. همو، ساحره پورتوبلو، ص 248-252.

22. همو، شيطان و دوشيزه پريم، ص 130.

23. همان، ص 199.

24. همان، ص 232.

25. همو، ساحره پورتوبلو، ص 286.

26. همان، ص 294.

27. همو، ساحره پورتوبلو، ص 103.

28. همو، زائر كوم پوستل، ص 86.

29. همو، قصه‌هايي براي پدران، فرزندان، نوه‌ها، ترجمة آرش حجازي، ص 101.

30. همو، راه‌نمايي رزم‌آور نور، ترجمة آرش حجازي، ص 47.

31. همو، دومين مكتوب، ص 53و54.

32. همو، اعترافات يك سالك، ص 36.

33. همو، كنار رود پيدرا نشستم و گريستم، مترجمة آرش حجازي، ص 151.

34. همان، ص 121.

35. همو، والكيري‌ها، ترجمة آرش حجازي و حسين شهرابي، ص 146-153.

36. همو، چون رود جاري باش، ص 172.

37. همان، ص 269.

38. همو، مكتوب، ترجمة آرش حجازي، ص 148 و همو، كنار رود پيدرا نشستم و گريستم، ص 166.

39. همو، بريدا، ترجمة آرش حجازي و بهرام جعفري، ص77 و همو، زهير، ص 285.

40. همو، كيمياگر، ترجمة آرش حجازي، ص 40.

41. همو، يازده دقيقه، ترجمة كيومرث پارسايي، ص 139.

42. همو، قصه‌هايي براي پدران، فرزندان، نوه‌ها، ص 176-177.

43. همو، عطيه‌ برتر، ترجمة آرش حجازي، ص21 و 105.

44. روميان 7: 4-6 و كولسيان 2: 20 -21.

45. افسسيان 2: 15.

46. غلاطيان 2: 16.

47. حامد حسينيان، مسيحيت آيين بي‌شريعت، ص 100.

48. محمد تقي، مصباح، در جستجوي عرفان اسلامي، ص 198

49. محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 5، ص 83

50. محمد باقر مجلسي، بحارالأنوار، ج2، ص 284

51. به عنوان نمونه ر.ك: بقره: 165؛ مائده: 54؛ انسان: 26؛ زمر: 2 و 3؛ آل عمران: 191؛ اسراء: 79 و 109؛
نور: 37.

52. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، ص 185.

53. طه: 14.

54. سيد حيدر، آملي، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 345.

55. عبدالكريم بن هوازن قشيري، رساله قشيريه، ترجمة ابوعلي حسن‌بن احمد عثماني، تصحيح بديع‌الزمان فروزان‌فر، ص 85.

56. آل عمران:31.

57. محمد‌بن يعقوب كليني، همان، ج 8، ص 79.

58. محمد تقي مصباح، همان، ص 63.

59. قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏. (طه:50)

60. پائولو كوئليو، كيمياگر، ص 40.

61. همو، كوه پنجم، ترجمة آرش حجازي، ص 12.

62. همو، كيمياگر، ص 165.

63. همو، مكتوب، ص 159 و همو، كيمياگر، ص 172.

64. همو، راه‌نمايي رزم‌آور نور، ص 47.

65. همان، ص 80.

66. همو، بريدا، ص 330.

67. همان، ص 198.

68. براي توضيح بيشتر ر.ك: ابوالفضل ساجدي، دين و دنياي مدرن، ص 37-66.

69. محمد حسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج 2، ص 148.

70. قرآن مي گويد: رسلاً مبشرين و منذرين لئلا يکون لناس علي الله حجه بعد الرسل و کان الله عزيزاً حکيماً.(نساء: 165)

71. افسانه سراي يونان باستان.

72. حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 17.

73. همان، ص34.

74. پائولو كوئليو، ساحره پورتوبلو، ص 237.

75. همو، بريدا، ص 205.

76. همو، ساحره پورتوبلو، ص 237.

77. همو، والكيري‌ها، ص 132.

78. همو، چون رود جاري باش، ص 218.

79. همو، زائر كوم پوستل، ص 236.

80. همو، ساحره پورتوبلو، ص 290.

81. پائولو كوئليو، اعترافات يك سالك، ص 172.

82. همو، ساحره پورتوبلو، ص 237.

83. همان، ص 238.

84. همو، كوه پنجم، ص 122.

85. همان، ص 19 و 20.

86. همو، قصه‌هايي براي پدران، فرزندان، نوه‌ها، ص 253.

87. همو، كوه پنجم، ص 96 و 97.

88. همو، بريدا، ص 31.

89. همو، والكيري‌ها، ص 159.

90. همان، ص 139.

91. همان، ص 24.

92. همو، زائر كوم پوستل، ص 81.

93. همان، ص 171.

94. همو، ساحره پورتوبلو، ص 242.

95. همو، والكيري‌ها، ص 67.

96. همان، ص 199 و ص 126.

97. همان، ص 35-37.

98. آل‌عمران: 124و125، رعد:11، نحل: 102 و احزاب: 143.

99. عبدالرزاق فياض لاهيجي، گوهر مراد، تصحيح: زين العابدين قرباني لاهيجي، ص 366.

100. امام خميني، تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الأنس، ص 37.

101. پائولو كوئليو، زائر كوم پوستل، ص 118 و همو، بريدا، ص 155.

102. همو، بريدا، ص154.

103. همان، ص155.

104. همان، زائر كوم پوستل، ص 123.

105. همان، ص 116.

106. همان، ص 117.

107. همان، ص 285.

108. همان، بريدا، ص 155.

109. همان، شيطان و دوشيزه پريم، ص111.

110. همان، اعترافات يك سالك، ص 125-133.

111. همان، زائر كوم پوستل، ص 115 و 116.

112. همان، ص 129.

113. همان، ص 116.

114. همان، ص 116.

115. همان، شيطان و دوشيزه پريم، ص111.

116. شعراء: 221و222

117. انعام:121

118. اعراف: 27

119. زخرف:36و37

120. پائولو كوئليو، والكيري‌ها، ص 39 و همو، شيطان و دوشيزه پريم، ص 123 و 124 و همو، اعترافات يك سالك، ص 77.

121. همان، بريدا، ص 13.

122. همان، ص77 و 79 و 110 و 127.

123. همان، ص77.

124. همان، ص 76.

125. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ج4، ص 37-38.

126. ملاصدرا، الحكمة المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج9، ص 2-6.

سال انتشار: 
2
شماره مجله: 
5
شماره صفحه: 
159