عصمت و استغفار؛ تعاند، تلائم یا تلازم؟
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
یکی از مسائل مهم در قلمرو عقاید دینی، عصمت پیامبران و امامان است. متکلمان از دیرزمان دربارة این مسئله و گستره و مراتب آن بحث های پردامنه ای را رقم زده و بر لزوم عصمت آنان از گناه و خطا استدلال کرده اند؛1 اما دعاها و مناجات های پیامبر(ص) و امامان(ع) آکنده از اقرار و اعتراف به گناه و توبه و استغفار از آن است. منکران عصمت این مسئله را دلیلی بر نفی عصمت انگاشته اند.2 پیش فرض بنیادین این انکار، تنافی انگاری بین عصمت و توبه و استغفار است. پاسخ هایی به این اشکال، جسته گریخته در لابه لای متون به چشم می خورد. در عین حال بررسی جامع و چندبعدی این مسئله، یافتن پاسخ های جدید و بازتبیین پاسخ های پیشین بر غنای این بحث می افزاید و نتیجة پربارتری را فراروی چالش های نوپدید قرار می دهد. در این مقاله برآنیم تا به یاری خداوند از چند جهت، نسبت این رفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) را با عصمت بازکاویم و روشن سازیم که توبه و استغفار نافی عصمت نیستند. سویه هایی که این مقاله از آن بهره می گیرد عبارت اند از: 1. بازشناسی معنای توبه، استغفار، مراتب گناه و...؛ 2. معناکاوی آنچه پیشوایان اسلام در دعاها به خود نسبت داده اند، از طریق شخصیت سنجی آنان؛ 3. بررسی وجوه گوناگون سازگاری توبه، استغفار و عصمت. نیز به وجوهی از توبه و استغفار اشاره کنیم که نه تنها بر سازگاری، بل به تلازم عصمت و استغفار دلالت دارند.
درخور بیان آنکه در این پژوهش تا حدی نگاه عرفانی غالب است. افزون بر آن توجهی ویژه به انگارة استغفار برای امت کرده ایم و کوشیده ایم توجیه و تبیین عرفانی نوینی را در این باره ارائه دهیم.
مفهوم شناسی
عصمت
«عصمت» در لغت از مادة «عصم»، به معنای منع کردن، بازداشتن یا محافظت کردن آمده است: «عصم اصل واحد صحیح یدل علی امساک ومنع وملازمه.»3 کاربردهای این واژه، اغلب دلالت بر محافظت و ممانعت از شر و امور ناپسند و ناگوار دارند.4 برخی نیز عصمت را به معنای «وسیلة بازداشتن» و «ابزار مصونیت» گرفتهاند. برای مثال اگر برای نجات غریق طنابی به درون آب افکنیم، چنانچه او طناب را بگیرد و نجات می یابد، گویند که این طناب برای او «عصمت» بود. برخی از مفسران، آیة شریفة «وَاعتَصِموا بِحبلِاللهِ جمیعاً ولاتَفرّقوُا» (آل عمران: 103) را به همین معنا تفسیرکردهاند؛ یعنی ریسمان الهی را «عصمت» خویش قرار دهید.5 از امیرمؤمنان(ع) نیز چنین نقل شده است: «تقوا عصمت (نگاه دارندة) تو در زندگانی است.»6 این معنای عصمت دربردارندة دو نکته است: الف) کمک به دیگری از طریق ارائة ابزار حفاظتی لازم، ب) استفادة حفاظت شونده از ابزار ارائه شده به اختیار خود.
در تعریف اصطلاحی عصمت نیز آمده است: «عصمت لطفی [از ناحیة پروردگار] است که هر که را شامل شود از خطا بازمی دارد، اما نه به صورت جبری؛ زیرا اگر جبری باشد برای معصوم پاداشی دربر نخواهد داشت.»7
فیلسوفان مشهور و برخی متکلمان گفتهاند: عصمت ملکه ای نفسانی (یعنی صفتی راسخ و پایدار) است که انسان را از ارتکاب گناه بازمیدارد؛ هرچند قدرت انجام آن را از او سلب نمیکند.8 براین اساس عصمت مستند به اختیار آدمی است، اما به امداد الهی هم نیاز دارد و بدون آن تحقق پذیر نیست.
تـوبه
توبه در لغت به معنای بازگشت، توجه و التفات است. در بن مایة این واژه بازگشت از گناه نهفته نیست، بلکه واژة مزبور، هرگونه بازگشت و توجه به خدا را که همراه با اعتراف به ناتوانی خود از به جای آوردن حق بندگی است، دربرمی گیرد. بنابراین توبه به لحاظ معنایی، دلالتی بر گناهکار بودن فاعل ندارد.
استـغفار
استـغفار از مادة «غفر» مشتق شده است. غفر در لغت به معنای پرده افکنی روی چیزی و پوشاندن و پنهان کردن است. در التحقیق به نقل از التهذیب آمده است: «اصل معنای
غفر، پوشاندن و پرده انداختن است.»9 کلاه را نیز مِغْفَر گفتهاند؛ زیرا سر را میپوشاند و محافظت می کند. بنابراین غفر در اصل به معنای بخشیدن و آمرزیدن و امثال آنها نیست و اگر در این معانی به کار میرود، از باب مجاز و استعاره است. این معنا شواهدی نیز در قرآن دارد. برای نمونه خداوند می فرماید: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ» (فتح: 1و2). در این آیه، علت پیروز گرداندن پیامبر(ص)، ایجاد نوعی پوشش برای پیامبر(ص) قلمداد شده است؛ زیرا پیروزی یادشده میتوانست سبب دفع شر کافران و تأمین امنیت پیامبر(ص) شود.10
امام رضا(ع) در روایتی میفرماید:
در نظر مشرکان عرب، هیچ کس گناهکارتر از رسول خدا و گناهش عظیمتر از او نبود؛ برای اینکه آنها 360 بت داشتند و پیامبر(ص) همة آنها را از خدایی انداخت و مردم را به توحید و اخلاص فراخواند. این در نظر آنها بسیار سنگین و عظیم بود [و گفتند:] آیا آن همه خدا را یکی کرده؟ این بسیار شگفتآور است. بزرگانشان برای تحریک مردم به راه افتادند که برخیزید و از خدایان دفاع کنید که این وظیفهای است مهم. ما چنین چیزی را در هیچ کیشی نشنیدهایم! این جز سخنی خودساخته نیست. (ص: 5-7)
بر این اساس وقتی خدای سبحان، مکه را برای پیامبرش فتح کرد، فرمود: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»؛ یعنی این فتح آشکار را برایت کردیم تا دیگر درصدد آزارت برنیایند و چنین نیز شد. پس از فتح مکه، عدهای مسلمان شدند و برخی از مکه فرار کردند و کسانی که ماندند، توان انکار توحید نداشتند و با دعوت مردم آن را پذیرفتند (هرچند در ظاهر). پس با فتح مکه، گناهانی که رسول خدا نزد مشرکان مکه داشت، بخشیده شد؛ یعنی دیگر نتوانستند دست از پا خطا کنند.11
بر اساس آنچه گذشت روشن می شود که استغفار در حقیقت به معنای طلب پوشاندن، پنهان کردن و از بین بردن تبعات و آثار نامطلوب چیزی است؛ هرچند آن چیز به خودی خود گناه و نافرمانی خداوند نباشد.
راز استغفار معصومان
پیش از بررسی حکم و علل استغفار پیامبر(ص) و امامان(ع) دو نکته درخور توجه است:
الف) مسئلة عصمت از راه ادلة قطعی اثبات شده است. بنابراین اکنون نه در پی اثبات عصمت، بلکه به دنبال بازکاوی نسبت آن با توبه و استغفارهای صادره از پیامبر(ص) و امامان(ع) هستیم و می خواهیم بدانیم که آیا انتساب گناه به خود از سوی آن ذوات مقدس و توبه و استغفار آنان نافی عصمت است، یا با آن سازگاری و بلکه تلازم دارد؛
ب) بی شک شخصیت شناسی و رفتارشناسی آن بزرگواران، مسدودکنندة هرگونه راه حمل (به معنای ظاهری و عرفی) خطاها، عیوب و نواقصی است که ایشان در دعاها و مناجات ها به خود نسبت داده اند. به عبارت دیگر حتی اگر ادلة قاطع عصمت نیز در میان نبودند، این سخنان از آن اولیای بزرگ الهی، هرگز همانند سخنان افراد عادی فهمیدنی نیست؛ و با آنچه از شخصیت و رفتار آنان مشهودِ همگان و مورد اعتراف دوست و دشمن است، تعارض آشکار دارد. برای مثال این فرازها را که نمونه ای از خروار است بنگرید و با آنچه از ویژگی ها و اوصاف آن عزیزان مألوف و مشهور است، مقایسه کنید:
پیامبر(ص): «أنت الجواد وأنا البخیل. أنت الغافر وأنا المسییء.»12
امام متقیان حضرت علی بن ابی طالب(ع) چنین با خدا نجوا می کند:
إِلَهِی ذُنُوبِی بَذَّتِ الطَّوْدَ وَاعْتَلَتْ
وَصَفْحُکَ عَنْ ذَنْبِی أَجَلُّ وَ أَرْفَعُ13
در دعای صباح آمده است:
الهی قلبی محجوب ونفسی معیوب وعقلی مغلوب وهوائی غالب و طاعتی قلیل ومعصیتی کثیر ولسانی مقرّ بالذّنوب فکیف حیلتی یا ستّار العیوب ویا علّام الغیوب ویا کاشف الکروب اغفر ذنوبی کلّها بحرمة محمّد وآل محمد یا غفّار یا غفّار یا غفّار برحمتک یا ارحم الرّاحمین.14
امام سجّاد(ع) به پیشگاه خدا عرض میکند:
خدایا! به تو شکایت میکنم از نفسی که مرا بسیار به بدی ها وامیدارد و به هر خطا سبقت میگیرد و به معصیت تو حرص میورزد و مرا در معرض خشم و غضب تو میافکند. ... ای آقای من! تو را میخوانم به زبانی که از بسیاری گناه گنگ شده است. پروردگارا! با تو راز و نیاز میکنم با دلی که از فراوانیِ جرم و خطا به وادی هلاکت درافتاده است. ... ای مولای من! آن گاه که به گناهان خود مینگرم، سخت بیمناک میشوم. پروردگارا گناهان بیشمار بر من چیره شده و زبان مرا از عرض معذرت بسته است. دیگر عذری ندارم که به پیشگاه تو آورم و بهانهای برایم نمانده که آن را بازگویم و از کردة خود پوزش طلبم.
آنچه گفته آمد و صدها نمونة مشابه و شدیدتر، در کاربست متعارف هیچ تناسبی با شخصیت این عزیزان ندارند و از معنایی ژرف تر حکایت می کنند. پس این توبه ها و استغفارها چگونه توجیه پذیرند؟
1. عبادت ذاتی
استغفار از مصادیق بارز بزرگداشت خدا، زیباترین جلوة خضوع و خشوع، اظهار تذلل و خواری و اعتراف به قصور و تقصیر بندهای بی نهایت کوچک، در برابر آفریدگاری بینهایت بزرگ است. استغفار دائمی، از نشانه های ایمان و تقوا، شرط بندگی، گشایندة درهای رحمت الهی و یکی از بهترین موجبات تقرب و وصال معبود است. در نگاه قرآن، توبه و استغفار از عبادات بزرگ به شمار می آیند. برخی از آیات قرآن در این باره بدین شرح اند:
الف) قرآن در فراخوانی فراگیر، همة مؤمنان را به توبه دعوت کرده است: «ای مؤمنان! همه با هم به درگاه خدا توبه کنید؛ باشد که رستگار شوید.»(نور: 31)؛
ب) «خداوند دوستدار توبه کنندگان و پاکیزگی پیشگان است.»(بقره: 222).
ج) در نگاه قرآن، استغفار سحرگاهی عمل مداوم شب زندهداران و مؤمنان است: «آنان شکیبایند و راست گو؛ همواره اطاعت پیشهاند و انفاقگر و سحرگاهان به استغفار میپردازند.» (آل عمران: 17). قرآن در جای دیگر مؤمنان حقیقی را چنین معرفی میفرماید: «شبانگاه اندکی میآرَمَند و سحرگاهان به استغفار میپردازند» (ذاریات: 17 و 18).
رسول گرامی اسلام(ص) می فرماید: «بهترین دعاها استغفار است.»15 امام صادق(ع) نیز می فرماید: «استغفار و گفتن لا إله إلّا اللّه، بهترین عبادت است».16
از آنچه گذشت، روشن میشود که در نگاه قرآن، استغفار عبادتی است که همة مؤمنان، به آن دعوت شدهاند. ازاین رو شایسته است که اولیای الهی، پیش، بیش و بهتر از همه، این دعوت الهی را لبیک گویند و در همة حالات خود، بر توبه و استغفار مداومت ورزند تا به این وسیله، به فیض تقرب هرچه بیشتر در درگاه الهی دست یابند. بنابراین توبه، خود عبادتی مستقل و اطاعت از فرمان و فراخوان الهی و وسیلة ارتقا و تقرب بیشتر به درگاه ربوبی است.
2. توبه از توسل به اسباب
همان گونه که برای گناه مراتبی است، برای توبه نیز مراتب و درجاتی است متناسب با عاملان آن. هر کس به تناسب گناه خویش استغفار می کند؛ یعنی همان عملی که برای گروهی (مقامات پایین) گناهی به شمار نمی آید، برای گروه دیگر گناه قلمداد می شود. استغفار گنهکاران از گناه، و توبة اهل سلوک، از پرداختن به غیر خدا و توجه به غیر ذات حق تعالی است.
توبه و استغفار اولیای الهی، مرتبهای بالاتر از اینها دارد. توبة آنان گاه از این است که بدون فرمان یا اذن ویژة خدا توجه به وسایط فیض داشته باشند. حضرت یوسف(ع) وقتی بدون فرمان خدا، کسی را واسطه قرار داد تا بی گناهی خود را به گوش حاکم مصر برساند، خود را گناهکار محسوب داشت و با تضرع دست به توبه برداشت؛ چراکه این کار با شأن حضرت یوسف و توحید ناب افعالی ناسازگار بود.
3. استغفار از اشتغال به مباحات
صاحب کتاب کشف الغمة می نویسد: دل های انبیا و ائمه(ع) سرشار از یاد خدا بود و ایشان متوجه بارگاه ربوبی بوده اند؛ اما اگر از این مرتبة عالی و رفیع، به سبب اشتغال به خوردن، آشامیدن، روابط زناشویی یا حل و فصل مسائل اجتماعی و دیگر مباحات تنزل می کردند، آن رفتار را برای خویش گناه می شمردند و از آن استغفار می کردند. از این روست که پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «حَسَنَاتُ الَابرارِ سَیّئاتُ المُقَربِین.»17
4. توبه از قصور ذاتی
ایمان، معرفت و عبادت های انسان از خود او نیست و آنچه وی از نعمت های مادی و معنوی دارد، از الطاف خداوند است: «وما کان لِنفسٍ أن تُؤمِنَ إلّا بِاذن الله» (یوسف: 100).
در نگاه توحیدی منشأ همة خوبی ها خداوند است: «ومَا أَصَابَک مِن حَسَنةٍ فَمِنَ اللهِ ومَا أَصَابَک مِن سَیِئَةٍ فَمِنْ نَفسِک» (نساء: 79). خداوند خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: «ألم یَجِدْکَ یتیماً فَاوَی وَوَجَدَک ضَالاًّ فَهَدَی» (ضحی: 6-7) و نیز می فرماید: «مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکتابُ وَلا الإیمانُ» (شورا: 52)؛ اگر هدایت و وحی خدا نبود، چیزی از ایمان و کتاب نمی دانستی. پس معصوم هر آنچه که دارد از سوی خداست و به خودی خود چیزی ندارد.
راه دستیابی به کمال نیز همین است که انسان به نواقص خویش پی ببرد و نیاز خود را به خداوند دریابد. پس آن گاه که به قدرت لایزال الهی و نادانی و ناتوانی خویش اذعان کند، خداوند به او توان می بخشد و دانایی بیشتری به او عطا می کند. معصوم(ع) هنگامی که مشاهده می کند از خود چیزی ندارد و هرچه دارد از خداست و همة وجود خویش را نیاز می بیند، زبان به استغفار می گشاید.18
5. توبه از نقصان ذاتی عمل
عبادت هرکس به اندازة معرفت اوست و اکتناه ذات خداوند جز برای خداوند مقدر نیست: «لایُدْرِکُهُ بُعْدُ الهِمَمِ ولایَنَالُهُ غَوْصُ الفِطَن.»19 بنابراین امامان معصوم(ع) با شناختی که از حق تعالی دارند، درک می کنند که حق بندگی او برای احدی مقدور نیست. ازاین رو آنان وقتی به اعمال خویش می نگرند، با همة خوبی های آن اعمال، آنها را در برابر عظمت بینهایتِ الهی و حق ربوبیت و الوهیت او، بسیار ناچیز و مایة سرافکندگی و شرمندگی میبینند.
در ادبیات منظوم حکایتی آمده که مضمونش بدین قرار است: عربی بادیه نشین در کویری خشک و سوزان و در خشکسالی، با تنگدستی روزگار می گذراند. روزی خواست برای عرض حاجت نزد سلطان برود. با خود اندیشید که چه هدیهای به پیشگاه سلطان ببرد؛ اما هیچ در بساط نداشت. از قضا در مسیر حرکت به سوی شهر، اندکی باران بارید و آبی گل آلود در گودالی جمع شد. او با خوشحالی تمام مقدار آب را ـ که مایة حیات بود و بزرگترین و مطلوبترین هدیه به نظر میآمد ـ در سبویش ریخت و با زحمت بسیار با خود حمل کرد تا نزد سلطان ببرد. شاه او را مورد تفقد قرار داد و از هدیه اش به غایت تقدیر کرد. او نخست متوجه قضیه نشد؛ اما پس از آنکه آن همه فرّ و شکوه را نگریست و همه جا را پر از آب زلال و گوارا و نوشیدنیهای رنگارنگ یافت، از آوردة خود سخت شرمسار و سرافکنده شد.20
به فرمودة پیامبر اکرم(ص) یک عبادت امام علی(ع) در نبرد خندق، به تنهایی برتر از عبادت ثقلین است؛ اما احساس امام علی(ع) در پیشگاه خداوند، با همین عبادتی که همه خلایق در حسرت آن اند، چگونه است؟ او همة اعمال و عبادات خود را در برابر عظمت و جمال و جلال مطلق الهی، چنان کوچک و ناچیز میبیند که از شرم سر به زیر میافکند و جز اعتراف به قصور و تقصیر چاره ای نمی بیند. تازه آنچه بوده هم به لطف و عنایت او، و همه از او بوده است.
هم عرب ما هم سبو ما هم مَلِک
جمله ما یوفَک عَنه مَن اُفِک21
این یکی از عالیترین مراتب عبودیت مطلقه و فنای فی اللّه است و تنها از کسی برمی آید که به ژرفای توحید و خداشناسی و عرفانی عمیق دست یافته است. چنین کسی مقام معبود را مینگرد که در برابرش، همه چیز رنگ میبازد و چیزی به شمار نمی آید.
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدا آورد
ور نه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که بجا آورد
6. استغفار از قصور در مراتب پیشین
چنان که گذشت، عبادت هیچ کس شایستة خداوند نیست، بلکه هر کس به اندازة امکانات معرفتی خویش در این مسیر می کوشد. با این حال اگرچه انسان ها در ترک عبودیتِ بیش از معرفت خویش معذورند، معصومان همیشه مضطرب اند که مبادا در همان بخش معذور نیز کوتاهی کنند؛ لذا هرچه از لحاظ معرفتی در مرتبة بالاتری قرار می گیرند، از قصوری که چه بسا در مرتبة پیشین و مراحل فروتر رخ داده باشد، استغفار می کنند و با توجه به اینکه معرفت الهی نامتناهی است و از سویی هر لحظه معرفت آنان نسبت به خدا افزایش می یابد، لذا استغفار آنان نیز دایمی است.22
برخی نیز احتمال می دهند که چون معصومان پیوسته در ترقی به مراتب قرب و معرفت و یقین بوده اند و شاید این حرکت قربی و حبی در روز، هفتاد مرحله و درجه و یا بیشتر بوده است، وقتی به درجه ای می رسیدند، از درجة گذشته استغفار می کردند؛ گرچه آن درجات پیشین نیز بالاتر از متمنیات بزرگ ترین عارفان دیگر بوده است.23 بر اساس این احتمال، نه تنها ترس از قصور عملی، بلکه صرف قصور رتبی نیز از عوامل مؤثر در استغفار معصومان است.
به عقیدة امام خمینی(ره)، اساساً لازمة پیمودن مدارج سلوک و گذر از رتبة فروتر به مرتبة فراتر، گونه ای از مغفرت است و استغفار و استمداد غفران الهی برای سالک، امری است گریزناپذیر:
استغفار فقط منحصر به گناه منافی عصمت نیست؛ و «مغفرت» و «ذنب» به اصطلاح عرف عام نیست... زیرا از لوازم سلوک معنوی و عبور از مدارج و رسیدن به اوج کمال انسانی غفران ذنوب لازمة مقامات و مدارج است؛ زیرا که هر موجودی در این عالم است ولیدة همین نشئة ملکیه و مادة جسمانی است و دارای تمام شئون ملکی حیوانی و بشری و انسانی است؛ بعضی بالقوه و بعضی بالفعل. پس اگر بخواهد از این عالم به عالم دیگر و از آنجا به مقام قرب مطلق سفر کند، باید مدارج را طی کند و از منازل متوسط کوچ نماید؛ و به هر مرتبه ای که رسد، در آن مرتبه مغفور شود ذنوب مرتبة سابقه، تا در تحت تجلیات ذاتیة احدیه تمام ذنوب مغفور گردد، و ذنب وجودی که مبدأ و منشأ تمام ذنوب است، در ظل کبریای احدی مستور گردد و این غایت عروج کمال موجود است؛ و در این مقام موت و فنای تام دست دهد. لهذا وقتی آیة شریفة «إذا جَاءَ نَصرُاللهِ والفَتحُ» (نصر: 1) نازل شد، رسول اکرم(ص) فرمودند: این سوره خبر موت من است. والله العالم.24
7. استغفار از رؤیت نور حق در حجاب خلق
در حدیث نبوی آمده است: «گاه ابر و غبارگونه ای بر دلم مینشیند و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش میخواهم.»25 امام صادق(ع) نیز می فرماید: «إن رسول اللّه(ص) کان لا یقوم من مجلس وإن خفّ حتّی یستغفر اللّه عزّوجلّ خمسا وعشرین مرّة»؛26 رسول خدا(ص) هیچ گاه از مجلسی ـ هرچند کوتاه ـ بر نمی خاست مگر اینکه 25 بار استغفار می کرد.» ایشان همچنین می فرماید: «همانا رسول خدا هر روز هفتاد بار توبه می کرد بدون هیچ گناهی.»27
اکنون این پرسش پدید می آید که مراد از غبارگونه ای که پیامبر را به استغفار دائمی وامی دارد چیست؟ غبار این خلفای تامّ الهی، توجه به کثرت خلقی در مقام انجام وظیفة تبلیغ دین است. توضیح اینکه حضرت خاتم الانبیاء(ص) همواره نور وجه حضرت احدیت را بی واسطه مشاهده می کرد؛ اما گاه هنگام نشست و برخاست با مردم و تبلیغ دین، خلق یا وجود خود آن حضرت، حجاب آن نور می شد و همان گونه که نور خورشید از پشت ابر دیده می شود، آن حضرت نیز نور خدا را از پس حجاب خلق و به عبارت دیگر در آینة خلق می دیدند.
به عبارت دیگر خلق در نگاه اولیای الهی، آینة رب است؛ اما در مواردی این آینه ها کدر و غبارآلود بودند و موجب زنگار دل می شدند؛ چنان که امثال ابوجهل چنین وضعیتی داشتند. ازاین رو پیامبر(ص) هر روز هفتاد بار استغفار می کرد تا آن حالت برطرف شود.
امام خمینی(ره) در شرح این مطلب مینویسد:
این امام سجاد(ع) است که مناجاتهایش را شما میبینید و میبینید چطور از معاصی میترسد ... مسئله غیر از این مسائلی است که در فکر ما یا در عقل عقلا یا در عرفان عرفا بیاید. ... از گناه خودشان گریه میکردند تا صبح. از پیغمبر گرفته تا امام عصر(عج) همه از گناه میترسیدند. گناه آنها غیر از این است که من و شما داریم؛ آنکه یک عظمتی را ادراک میکردند که توجه به کثرت، نزد آنها از گناهان کبیره است... آنان در مقابل عظمت خدا، وقتی که خودشان را حساب میکنند، میبینند که هیچ نیستند و هیچ ندارند. واقع مطلب همین است. جز او کسی نیست و چیزی نیست... و از اینکه حضور در مقابل حق تعالی دارند و مع ذلک دارند، مردم را دعوت میکنند، از همین کدورت حاصل میشده....28
به بیان دیگر نخست، هرچه دل نازک تر و مصفاتر باشد، ظهور تیرگی ها در آن روشن تر و نمایان تر است؛ دوم، قلب پیامبر(ص) و اولیای کمال الهی با صفاترین دل ها و نورانی ترین و آگاه ترین آنها بود؛ سوم، روبه رو شدن آن حضرت با مرائی کدره مانند ابوجهل و ابوسفیان، موجب کدورت می شد و بر قلب پیامبر زنگار می زد؛ چهارم، پیامبر(ص) اندک تیرگی را بر نفس خود احساس می کرد و آن را گناه به شمار می آرود؛ ازاین رو برای زدودن این زنگار استغفار می کردند.29
8. دفع حجب نوری
استغفار برای اولیای پاکان موجب دفع است و برای غیر آنان، موجب رفع. ما استغفار میکنیم تا لغزشهایمان بخشیده و حجاب ها و آثار نامطلوب گناهانمان زدوده شود؛ اما اولیای الهی به تناسب درجات خود استغفار میکنند تا نلغزند و گناه و حجاب، دامنشان را نیالاید؛ مانند اینکه پارچه ای بر روی آینه ای شفاف انداخته شود تا غباری بر آن ننشیند، نه مانند کسی که روی آینة غبارگرفته را پارچه اندازد تا غبار آن را بزداید.30 آن بزرگان با توبه، استغفار، عبادت و اطاعت، درجات عصمت خویش را شدت و برتری میبخشند؛ ازاین رو استغفار و توبه، در بالا رفتن درجات و پایندگی عصمت آنان دخالت دارد.
آیت الله جوادی آملی در توضیح حدیث شریف: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی...»31 می گوید: آنجا که پیامبر می فرماید من در هر روز هفتاد بار استغفار می کنم، در واقع این استغفاری است که مانع از حصول حجاب است نه اینکه حجاب های پدیدآمده را کنار بزند؛ چراکه توجه به فرشتگان یا توجه به وحی و نبوت نیز گونه ای حجاب است و خداوند چیزی جز شهود را نمی پذیرد. حجابی که به گونة معمول هدف استغفار است، اعم از حجاب های ظلمانی و نورانی است؛ ولی شأن انبیا و ائمه از حجاب های ظلمانی منزه است و حجاب های ظلمانی اساساً برای آنان مطرح نیست تا دفع آن مورد نظرباشد. بنابراین اولاً هدف از استغفار معصومان دفع حجب است، نه رفع آن؛ ثانیاً دفع هم تنها در گسترة حجب نوری است، نه حجاب های ظلمانی.32 به قول مولوی:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بسته خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عما
هست فرقی در میان بیمنتها
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیاه خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
هر دو نی خوردند از یک آبخور
این یکی خالی و آن دیگر شکر
صدهزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتادساله راه بین33
9. استغفار شاکرانه
یکی از گونه های استغفار این است که شخص جهت شکر نعمت حق تعالی و اجلال و اعظام او، زبان به عذر تقصیر بگشاید. در مناقب آمده است:
پیامبر(ص) چنان گریه می کرد که غشوه بر او عارض می شد. به آن حضرت گفتند: مگر نه این است که خداوند همة گناهان پیشین و پسین تو را آمرزید؟ فرمودند: پس آیا نباید من هم بندة سپاس گزاری باشم؟ وصی آن حضرت علی بن ابیطالب(ع) نیز وضع و حالی همین گونه داشت.34
10. استغفار از واردات نفسانی
احتمال دیگر در باب استغفار معصومان این است که علتش واردات نفسانی از قبیل ملال و حدیث نفس باشد که عارضِ دل های صاف می شود و آن را مشوش می سازد. لاجرم آن بزرگواران که کوچک ترین زنگار را برنمی تابند، از این گونه امور همچون گناهی بزرگ به درگاه خداوند پناه می برند و از او طلب مغفرت می کنند تا با عنایات حضرتش از هر غبار و زنگاری پیراسته باشند.
11. آموزش و تربیت
یکی از وجوه و حکمت های استغفار در کلام ائمه(ع)، جنبة آموزشیِ آن است. توبه، استغفار و استغاثة دایمی پیامبر(ص) و امامان(ع) در پیشگاه خدا، بالاترین نقش عملی را در تربیت امت دارد و به دیگران میآموزد که چگونه در پیشگاه خدا به توبه، تضرع و انابه بپردازند؛ به اندک اعمال نیک خود، که هرگز سزاوار خداوندی خدا نیست، مغرور نشوند و خود را طلبکار خدا نپندارند؛ بلکه قصور و ناتوانی خود را در به جای آوردن حق بندگی بشناسند. آیا کسی که نالهها و گریههای روح اطاعت و بندگی (امیرمؤمنان(ع)) را ببیند و بشنود، با خود نمیگوید: آن حضرت که یک لحظة عمرش برتر از عبادت ثقلین است، چنین توبه میکند، پس من حقیر چگونه بر خود ببالم و از خدا عذرخواهی نکنم!؟
البته این به معنای آن نیست که ادعیه و استغفارهای آنان تنها به صورت تعلیمی صادر شده و خود در توبه و استغفار جدی نیستند. مناجات و دعاهای امامان نشان می دهد که آن بزرگواران بیش از هر کس و با همة وجود، خود را در پیشگاه خالق سبحان مقصر می دانند و با سوز و ناله به درگاه ایزد عذر تقصیر می برند. محمدبن سلیمان از پدرش نقل می کند که با امام کاظم(ع) به جایی رفته بودیم. آن حضرت پس از نماز ظهر سر به سجده نهاد و با صدای سوزناک و اشک ریزان چنین با خدا مناجات می کرد: «رَبِّ عَصَیْتُکَ بِلِسانِی وَلَوْشِئْتَ وعِزَّتِکَ لَأَخْرَسْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِبَصَری وَلَو شِئْتَ وَعِزَّتِکَ لأَکْمَهْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِسَمْعی ولَوْ شِئْتَ وعِزَّتِکَ لَأَصْمَمْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِیَدی ولَوْشِئْتَ وعِزَّتِکَ لَکَنَّعْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِفَرْجِی ولَوْشِئْتَ وعِزَّتِکَ لَجَذَمْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِرِجْلی ولَوْشِئْتَ وعِزَّتِکَ لَعَقَمْتَنِی وعَصَیْتُک بِجَمیعِ جَوارِحی أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ وَلَیْسَ هَذَا جَزَاءَکَ مِنِّی.»35
اینها و صدها مورد دیگر از ناله های جان سوز امامان(ع) حکایت از فریاد درون و آه سینه دارد. در عین حال آنان در گفتار و کردار خود الگوی امت و مأمور به ارشاد، تعلیم و تزکیة مردم اند. لاجرم با مناجات ها، استغفار ها و نیایش های خویش معارفی بی مانند را در میان امت به یادگار نهاده اند. از سوی دیگر، این شیوة گفت وگو با خداوند، بهترین راه بیان مسیر بندگی و تضرع بوده است که معصومان(ع)، به منزلة اسوه های حسنه برای بندگان به یادگار نهاده اند.36 چنین شیوه ای از بیان، سبب ریزش گناهان و بهره مندی از مغفرت و رضوان الهی می شود.
12. استغفار برای امت
به طور معمول وقتی دانش آموزی در درس و آموزش های خود موفق می شود، آموزگار او خشنود است و احساس سرافرازی می کند؛ و چون شاگردی تنبلی ورزد و در برنامه های خود ناموفق شود، معلم نیز احساس شرمساری و ناخوشایندی می کند. هرگاه فرزندی به ویژه در خردسالی مرتکب خلافی شود یا ضرری به دیگری وارد سازد، پدرش شرمنده می شود و درصدد پوزش خواهی یا جبران خسارت بر می آید. در بسیاری از روایات پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع)، دو پدر امت اسلامی خوانده شده اند. رسول اکرم(ص) می فرماید: «أَنَا وَعَلیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.»37 حضرت فاطمه(س) نیز می فرماید «پدران این امت، محمد(ص) و علی(ع) هستند. کژی های ایشان را راست می کنند. اگر اطاعتشان کنند از عذاب جاودان می رهانندشان و اگر موافقتشان کنند نعمت های جاودانی را نصیبشان می سازند.»38 بنابراین گناهان امت سبب شرمندگی پدران معنوی می شود و آنها را به خود نسبت می دهند و از خداوند آمرزش می خواهند. امام صادق(ع) دربارة آیة «لِیَغْفِرَلَک اللهُ مَاتَقَدَّمَ مِن ذَنبِک وَمَا تَأَخَّرَ» (فتح: 2) می فرماید: «مَا کَانَ لَه [پیامبر] ذَنْبٌ وَلا هَمَّ بِذَنْبٍ وِلَکنَّ اللهَ حَمَّلَهُ شِیَعتِهِ ثَمَّ غَفَرَها لهُ.»39 همچنین آن حضرت به ام فَرْوَةَ می فرماید: «إِنِّی لَاَدْعُو اللهَ لِمُذْنِبی شِیَعتِنا فِی الْیَومِ وَاللَّیْلَةِ أَلْفَ مَرَّةٍ.»40
استغفار برای امت به تناسب مرتبة ارتباط و اتصال دیگران به معصومان(ع)، در دو مرتبه امکان پذیر است:
الف) طلب مغفرت برای دیگران با لحاظ غیریت و بینونت آنها، یعنی بدون انتساب اعمال ایشان به خود؛
ب) طلب مغفرت برای دیگران بدون لحاظ غیریت و بینونت آنها، بلکه با انتساب اعمال ایشان به خود. در این صورت، ولیِ خدا به نام خود دعا می کند و برای خود پوزش می طلبد، اما دیگران را منظور دارد و گویی آنها را عین خود می داند.
در نگاه عرفانی، همة موجودات عالم، شئون وجودی انسان کامل اند. نسبت انسان کامل به عالم خلقت، چونان نسبت روح است به بدن. از همین رو، از آن ذوات مقدس و حقایق نورانی تعبیر به قلب عالم و جان جانان می شود.
امام خمینی(ره) برآن است که حقیقت کمال انسانی یا عین ثابت انسان کامل در کل عالم، ولایت کلیه دارد.41 این مقام، نخست به رسول الله(ص) و سپس به معصومین(ع) که به مدد پیامبر، آن مرتبه را درک کرده اند و سپس به هر کس که در راه کمال پیش می رود و کامیاب می شود، تعلق دارد.42
انسان کامل، مقصود اصلی از ایجاد عالم،43 قلب پیکرة عالم44 و ضامن بقا و پایداری جهان است.45 او واسطة فیض الهی است. به واسطة او و از مرتبة او، فیض به عالم و عالمیان می رسد و بدون وی چیزی از اشیای عالم توان پذیرش مدد الهی را ندارد.46 در نگاه امام خمینی(ره) انسان کامل نه تنها واسطة فیض، بلکه سبب رحمت حق بر ماسواست؛ زیرا حق جل جلاله از دریچة چشم او به عالم می نگرد.47 بر این اساس، انسان کامل از خوبی دیگر انسان ها خشنود و از بدی آنها شرمسار و اندوهگین می شود؛ همان سان که روح ما از آسیبی که به عضوی از بدنمان می رسد رنج می برد و از خیری که به عضوی می رسد، به لذت و خشنودی می رسد. درعین حال نسبت همة مخلوقات به انسان کامل، یک سان نیست؛ یعنی: الف) برخی چون ملائک و شیعیان خاص، همچون قوای تجردی انسان کامل اند؛ همانند نسبت عقل ما به روحمان. از همین رو در روایات اهل بیت(ع) آمده است: «سلمانُ مِنّا اهل البیت.»48 همچنین رسول خدا می فرماید: «ای اباذر تو از ما اهل بیت هستی.»49 نیز آن حضرت فرمود: «همانا شیعة خاص و خالص، از ما اهل بیت است»؛50
ب) برخی موجودات به سان دیگر شئون انسان کامل اند؛ مانند نسبت شهوت و غضب به ما، که صلاح در آن است که آنها را در حد امکان کنترل و در جهت درست رهبری کنیم. نسبت بدکاران به انسان کامل همین گونه است؛ لذا انسان کامل که مظهر رحمت الهی است، تا آنجا که ممکن است به حذف و نابودی آنها نمی اندیشد، بلکه می کوشد تا آنها را به حد اعتدال بازگرداند و از ابتلا به عذاب الهی ایمن سازد. ازاین رو هنگامی که دندان مبارک نبی خدا(ص) در جنگ اُحد شکست و اصحاب از حضرتش خواستند کفار را نفرین کند، ایشان دست به آسمان برداشت و عرض کرد: «خدایا! قوم مرا ببخش؛ همانا آنان نمی دانند.»51
اکنون که آن بزرگواران برای دشمنان خود چنین دل می سوزانند و برایشان استغفار می کنند، روشن است که با دوستانی که به بیان عرفانی از شئون خاصة آنهایند، چگونه خواهند بود.
اکنون به چند روایت اشاره می کنیم تا رابطة اهل بیت(ع) و شیعیان در بیانات شریفشان روشن تر شود:
1. رسول خدا فرمود: «یا علی! اعمال شیعیان تو در هر جمعه بر من عرضه می شود؛ پس به خاطر اعمال صالحشان شاد می شوم و برای اعمال بدشان استغفار می کنم.»52
2. ابن ابی نجران گوید:
از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود: هر کس با شیعیان ما دشمنی کند با ما دشمنی کرده است، و هر کس آنها را دوست بدارد، با ما دوستی کرده است؛ زیرا آنها از ما هستند و از زیادی طینت ما آفریده شدهاند. هر کس آنها را دوست بدارد، ما را دوست داشته و هر کس با آنها دشمنی کند با ما دشمنی کرده است. شیعیان ما با نور خداوند مینگرند و در رحمت خداوند غوطه میخورند، و از کرامت خداوند برخوردارند و از مراحم او بهرهمندند. هریک از شیعیان ما که بیمار شوند، ما هم بر اثر بیماری او بیمار میشویم، و اگر اندوهگین شوند ما هم اندوهگین میگردیم، و اگر خوشحال شوند ما نیز خوشحال میشویم. شیعیان ما اگر در شرق و یا غرب عالم هم باشند، ما آنها را از نظر دور نمیداریم. هرگاه یکی از شیعیان ما وام داشته باشند، ما ادا میکنیم؛ اگر مالی از آنها بماند، به ورثهاش تعلق دارد. شیعیان ما کسانی اند که نماز میگذارند و زکات میدهند و حج خانة خدا را به جای میآورند و ماه رمضان را روزه میدارند. آنها اهل بیت را دوست میدارند و از دشمنان آنها بیزاری میجویند. این جماعت اهل تقوا و ایمان، و پرهیزگار و باورع اند. هر کس بر آنها ایراد بگیرد، به خداوند ایراد گرفته است. هر کس آنها را رد کند خداوند را رد کرده است. آنان بندگان خداوندند و حق عبودیت را ادا کردهاند، و آنها دوستان راستین خداوندند به خداوند سوگند، یکی از آنها روز قیامت از گروهی مانند قبیله ربیعه و مضر شفاعت میکند و خداوند هم شفاعت آنها را می پذیرد.53
3. از رمیله، یکی از اصحاب ویژة امیرالمؤمنین(ع) چنین روایت شده است:
در زمان امیرالمؤمنین(ع) سخت بیمار شدم. کمکم حالم بهبودی یافت و روز جمعهای احساس کردم کمی سبک شدهام. با خود گفتم: بهترین کار این است که امروز غسلی کنم و به مسجد بروم و پشت سر امام(ع) نماز بخوانم، و این کار را کردم. وقتی که امام(ع) در مسجد جامع کوفه، بر فراز منبر نشست، همان بیماری به من عود کرد. پس از اینکه امام(ع) از مسجد بیرون رفت، پشت سرش راه افتادم. نگاهی به من کرد و فرمود: تو را افسرده میبینم؟ دریافتم که بیماری؟ و با خود گفتی: کاری بهتر از این نیست که غسلی کنی و برای نماز جمعه در مسجد حاضر شوی و با ما نماز بخوانی؟ و کمی احساس سبکی کردی؟ و وقتی که نماز خواندی و من به منبر رفتم، بیماری ات عود کرد؟! رمیله گوید: به امام(ع) عرض کردم، به خدا سوگند، از داستان من یک حرف کم و زیاد نکردی؟! فرمود: ای رمیله هیچ مؤمنی بیمار نمیشود، مگر اینکه ما هم به خاطر او بیمار میشویم و اندوهی به او نمیرسد، جز اینکه ما هم اندوهگین میشویم و هیچ دعایی نمیکند، مگر اینکه برایش آمین میگوییم و هرگاه ساکت باشد، برایش دعا میکنیم؟ رمیله گوید: عرض کردم، این مسئله نسبت به کسانی است که در این شهر با شما ساکن هستند؛ ولی کسانی که در اطراف جاهای دور، سکونت دارند، چطور؟ فرمود: ای رمیله هیچ مؤمنی در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست؛ مگر اینکه او با ماست و ما با اوییم.54
4. ابوبصیر می گوید:
من با یکی از اصحاب وارد بر امام صادق(ع) شدیم. محضرش عرض کردم: ای فرزند رسول خدا فدایت شوم. گاهی مغموم و محزون می شوم بدون اینکه سببی برایش سراغ داشته باشم. جهت آن چیست؟ حضرت فرمود: حزن و سروری که به شما میرسد از ناحیة ماست؛ زیرا هر وقت ما محزون یا مسرور شویم، به واسطة آن شما نیز محزون و مسرور میگردید و جهتش آن است که ما و شما از یک نور، یعنی نور حق ـ عزوجل ـ هستیم؛ خدا طینت ما و شما را یکی قرار داده و اگر طینت شما به حال خود واگذارده میشد، به همان نحو که اخذ و برداشته شده محققاً ما و شما یک سان میبودیم؛ ولی طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج شده و بدین ترتیب از مرحله و مرتبة تساوی با ما خارج شدید و اگر این معنا تحقق نمی یافت، هرگز گناهی از شما سر نمیزد. [راوی میگوید:] محضر مبارکش عرضه داشتم: فدایت شوم آیا طینت و نور ما به اصل و آغازش بازمیگردد؟ حضرت فرمود: آری، به خدا سوگند. به من بگو این شعاع درخشان قرص آفتاب وقتی طلوع و ظهور پیدا میکند آیا به قرص متصل بوده یا از آن جداست؟ عرض کردم: فدایت شوم، شعاع جدا از قرص است. فرمود: وقتی قرص آفتاب غروب و سقوط کرد و زیر افق رفت، شعاع مگر بازنگشته و به آن متصل نشده، همان گونه که در آغاز و پیش از طلوع متصل به آن بود؟ عرض کردم: آری. فرمود: به خدا سوگند شیعیان ما همین گونه اند و از نور خدا آفریده می شوند و به همان نور بازمیگردند. به خدا سوگند روز قیامت شما به ما ملحق میشوید و ما به طور قطع شفاعت خواهیم کرد و شفاعتمان پذیرفته میشود؛ و به خدا قسم شما نیز شفاعت می کنید و شفاعتتان مقبول میافتد، و نیست احدی از شما مگر آنکه از جانب چپش دوزخی و از سمت راستش بهشتی بر پا میشود پس دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ داخل می کند.55
نتیجه گیری
با مروری بر آنچه گذشت، این نتایج به دست می آیند:
1. با توجه به ادلة عصمت و شخصیت اهل بیت(ع)، هرگز نمی توان آنچه را پیامبر(ص) و امامان(ع) در دعاها و مناجات های خویش از گناه و نقص و کاستی به خود نسبت داده اند، حمل بر گناه در اصطلاح فقهی که نافی عصمت است، یعنی نافرمانی احکام مولوی الهی، یا ضعف شخصیت اخلاقی و امثال آن کرد؛ بلکه شأن آنان بسیار فراتر از این امور است؛
2. هریک از موارد دوازده گانه ای که دربارة راز استغفار معصومان بیان شد، به تنهایی بر سازگاری توبه و استغفار با عصمت، دست کم در مرتبة عصمت از گناه بسنده است. در عین حال هیچ مانعی ندارد که همه یا اکثر این موارد در توبه و استغفار معصومان دخیل باشند و هریک کارکرد خود را داشته باشد. به عبارت دیگر استغفار معصومان ذووجوه و دارای کارکردهای پرشمار است؛
3. برخی از موارد یادشده مانند مورد ششم و هشتم نه تنها بر سازگاری، بلکه بر تلازم توبه و استغفار با عصمت، به ویژه در مراتب بالای عصمت و برای پایندگی و ارتقای آن دلالت دارند؛
4. اثبات هیچ یک از موارد یادشده برای نفی تعاند توبه و استغفار با عصمت لازم نیست؛ بلکه صرف احتمال آنها بسنده است. به عبارت دیگر همین که روشن شود استغفار و توبه منحصراً ناظر به وقوع گناه نیستند و وجوه خردپذیر دیگری نیز در آن محتمل اند، روشن می شود که این امور با عصمت سازگارند.
- نهج البلاغه، قم، پارسايان، 1379ق.
- ابنعربي، محيي الدين، رسائل ابن عربي، تصحيح نجيب مايل هروي، تهران، مولي، 1367.
- ـــــ ، فتوحات مكيه (4 جلدي)، بيروت، نشر دارصادر، بيتا.
- ابنفارس، ابوالحسين احمد بن زكريا، معجم المقاييس اللغة، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1404ق.
- ابنمنظور، ابوالفضل محمدبن مكرم، لسان العرب، چ دوم، بيروت، دارالجبل و دارالسان العرب، 1408ق.
- اربلي، عليبن عيسي، كشف الغمه، قم، المجمع العالمي لاهل البيت، 1416ق
- آمدي، عبدالواحد، غرر الحكم و دررالكلم، تصحيح ميرجلال الدين محدث ارموي، تهران، دانشگاه تهران، بيتا.
- آملي، سيدحيدر، تفسير المحيط الأعظم و البحر الخضم في تأويل كتاب الله الاعظم، قم، مؤسسه فرهنگي و نشر نور علي نور، 1381.
- بحراني، علي، منار الهدي في النص علي الامامة الائمة الأثني عشر، بيروت، دارالمنتظر، 1405ق.
- تفتازاني، سعدالدين، شرح المقاصد، تصحيح عبدالرحمن عميره، قم، منشورات الشريف الرضي، 1370.
- جوادي آملي، عبدالله، ادب فناي مقربان، قم، اسراء، 1381.
- ـــــ ، تفسير موضوعي، قم، اسراء، 1376.
- حسيني تهراني، سيدمحمدحسين، امام شناسي، چ سوم، مشهد، علامه طباطبائي، 1425ق.
- محمدحسين بن محمدنصير نائيجي نوري، آداب راز و نياز به درگاه بينياز، (ترجمة عدةالدعي)قم، مطبوعات ديني، 1384.
- امام خميني، تعليقات علي فصوص الحكم، تهران، مؤسسه پاسدار اسلام، 1365.
- ـــــ ، شرح دعاي سحر، ترجمة سيداحمد فهري، تهران، اطلاعات، 1371.
- ـــــ ، مصباح الهدايه الي الخلافة و الولايه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373.
- ـــــ ، آداب نماز، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1372.
- ـــــ ، چهل حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1376.
- ـــــ ، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378.
- ديلمي، شيخ حسن، إرشاد القلوب إلي الصواب، قم، شريف رضي، 1368.
- سبحاني، جعفر، (به قلم مكي العاملي، حسن محمد)، الالهيات علي ضوء الكتاب و السنة و العقل، چ پنجم، قم، مؤسسه امام صادق، 1423ق.
- سروش، عبدالكريم، بسط تجربه نبوي، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط، 1376.
- شاكرين، حميدرضا، عصمت، قم، معارف، 1389.
- شريفي، احمدحسين و حسن يوسفيان، پژوهشي در عصمت معصومان، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377.
- صدوق، محمدبن علي بن بابويه، علل الشرائع، ترجمة سيدجواد ذهني تهراني، قم، مؤمنين، 1382.
- طباطبائي، سيدمحمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1417ق.
- طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق لجنة من المحققين، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1415 ق.
- طوسي، خواجه نصيرالدين، نقد المحصل، بيروت، دارالاضواء، 1985م.
- عسكري، سيدمرتضي، عقائدالاسلام من القرآن الكريم، تهران، شركة التوحيد، ۱۳۷۲.
- قرشي، باقر شريف، تحليلي از زندگي امام سجاد، ترجمة محمدرضا عطايي، مشهد، كنگره جهاني حضرت رضا، 1372.
- قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، تهران، اسوه، 1379.
- قونوي، صدرالدين، الفكوك، تصحيح محمد خواجوي، تهران، مولي، 1371.
- كاتب، احمد، تطور الفكر السياسي الشيعي من الشوري الي ولايه الفقيه، بيروت، دارالجديد، ۱۹۹۸م.
- كفعمي، ابراهيمبن علي، المصباح المنير، قم، رضي، ۱۴۰۵ ق.
- كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، قم، دارالحديث، 1429 ق.
- لاهيجي، فياض، گوهر مراد، تصحيح زينالعابدين قرباني، تهران، اسلاميه، 1365.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، قم، دارالفقه للطباعة والنشر، 1379.
- مصباح، محمدتقي، نجواي عاشقانه با مناجات شعبانيه، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1383.
- مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360.
- معرفت، محمدهادي، تنزيه الانبياء، قم، نبوغ، 1374.
- مفيد، محمدبن محمد نعمان، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل، ۱۳۸۲.
- مولوي، جلالالدين محمد، مثنوي معنوي، چ دوازدهم، تهران، اميركبير، 1376.
- نوري، حسين، مستدركالوسائل و مستنبط المسائل، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، ۱۳۶۶.