چيستي و چگونگي وحي؛ بررسي تطبيقي ديدگاه آيت‌الله جوادي آملي و ابن‌عربي

ضمیمهاندازه
1.pdf440.12 کیلو بایت

سال سوم، شماره دوم، پاييز و زمستان 1391، ص 7 ـ 24

Ma'rifat-i Kalami، Vol.3. No.2, Fall & Winter, 2012-3

علي زماني قشلاقي*

چکيده

انديشمندان ديدگاه‌هاي متفاوتي پيرامون حقيقت و چگونگي نزول وحي دارند. به دليل اهميت موضوع و طرح شبهات پرشماري که گاه به نظر عرفا نسبت داده مي‌شود، اين مقاله تلاش دارد با طرح نظر دو تن از عرفاي اسلامي، به اين مسئله بپردازد. حقيقت وحي درواقع تجلي ذاتي خداوند در مراتب متعدد وجود است که در هر مرتبه متناسب با آن و متفاوت با مراتب ديگر ظهور مييابد. ازاين‌رو، اين حقيقت که در مراتب بالا به‌صورت امري مجرد و بسيط و فارق از هرگونه ترکيب و کثرت و مبراي از صوت و لفظ ظهور يافته است، در مرتبة طبيعت در دستگاه ادراکي پيامبر در کسوت صوت و لفظ ظاهر ميشود. بنابراين، الفاظ ظاهرشده بر زبان نبي، نيز فعل خداوند بوده، چشم و گوش و زبان پيامبر محل تجلي وحي بوده، او نقش فاعلي‌اي ندارد. روش تحقيق در اين مقاله توصيفي ـ تحليلي است.

کليدواژهها: وحي، ابن‌عربي، کيفيت نزول، مراتب نزول.


* دانشجوی دكتري كلام                                                                                                  Nashriyat@qabas.net

دریافت: 22/ 4/ 1391 ـ پذيرش: 27/ 10/ 1391


مقدمه

دربارۀ چيستي وحي و چگونگي نزول آن ديدگاه‌هاي گوناگوني مطرح‌اند و با توجه به اينکه برخي روشن‌فکران‌ معاصر آن را تا حد شعر و شاعري فروكاسته و محصول خيالات انبيا دانسته‌اند (سروش، مصاحبه با مجله ZemZem)، شايسته است که در اين‌باره پژوهش‌هاي بيشتري انجام پذيرد. اهميت اين پژوهش آن‌گاه روشن مي‌شود که با برخي نظرات روشن‌فکران‌ معاصر در باب حقيقت وحي روبه‌رو مي‌شويم که معتقدند قرآن تجربۀ باطني و دروني پيامبر است؛ ازاين‌رو روحيات و حالات آن حضرت بر اين تجربه (قرآن) اثر گذاشته است. از ديدگاه ايشان پيامبر خود فاعل و قابل وحي است و در آن موضوعيت دارد، نه طريقيت. لذا ايشان وحي را در مواجهه با مسائل مربوط به اين جهان و علوم روز و جوامع انساني خطاپذير مي‌دانند. آنان الفاظ وحي و قرآن را ساختۀ شخص پيامبر و وحي و نبوت را مقوله‌اي بسيار عام مي‌پندارند که در نزد اصناف مختلف آدميان يافت مي‌شود و اين ادعاي خود را برگرفته از نظر عرفا دربارۀ وحي مي‌دانند (همان). ازاين‌رو براي اينکه درستي يا نادرستي اين ادعا روشن شود در اين نوشتار ديدگاه دو تن از عرفا در‌بارۀ چيستي وحي و کيفيت نزول آن به‌صورت تطبيقي بررسي مي‌شود: يکي ديدگاه ابن‌عربي که نقش برجسته‌اي در عرفان نظري دارد و ديگري نظر آيت‌الله جوادي آملي که هم در باب عرفان نظري متبحر است و هم با آيات و روايات در اين‌باره آشنايي کامل دارد و از سويي مباحث ايشان ناظر به ديدگاه‌هاي روشن‌فکران‌ نيز هست. مسئلۀ اصلي اين مقاله تحليل چيستي وحي و چگونگي نزول آن است.

دربارۀ تحليل عرفاني وحي به‌صورت يک اثر منسجم به سه مقاله از آقايان عبدالله نصري، (نصري، 1387) احمد بهشتي و محمدحسن يعقوبيان (بهشتي و يعقوبيان، 1387) و محمد‌حسن قدردان قراملکي (قراملکي،1381) دست يافتيم که به تحليل وحي از نگاه عارفان پرداخته‌اند؛ اما آنچه ما در پژوهش حاضر بدان پرداخته‌ايم و در آثار ديگران يا کلاً مورد توجه قرار نگرفته و يا به اختصار بدان پرداخته شده، دو نکته در‌بارۀ وحي است: يکي دربارۀ چگونگي نزول وحي است که به‌صورت مفصل‌تري بدان پرداخته‌ايم و ديگري دربارۀ چگونگي الهي بودن الفاظ وحي قرآني. البته آيت‌الله جوادي آملي خود در کتاب الوحي و النبوة با تفصيل به مسئلۀ وحي پرداخته‌اند که در اين پژوهش علاوه بر مطالب اين کتاب، از آثار ديگر ايشان نيز استفاده، و نظرات ايشان را با ديدگاه‌هاي ابن‌عربي تطبيق كرده‌ايم.

تعريف وحي از ديدگاه ابن‌عربي

ابن‌عربي وحي را چنين تعريف مي‌کند:

وحي «اشاره‌اي» است که جانشين عبارت مي‌شود. عبارت پلي است که مخاطب از آن گذر مي‌کند تا به‌معناي مقصود برسد؛ به همين خاطر به آن عبارت مي‌گويند؛ ولي در وحي عبور از چيزي به چيز ديگر نيست؛ بلکه اشاره عين مشارٌاليه و مقصود است و چون به‌سرعت روي مي‌دهد، فهم و افهام و مفهوم از آن، يک حقيقت است، و وحي درواقع همان مفهوم اول و افهام اول است (ابن‌عربي، 1405ق، ج12، ص329).

وي در جاي ديگر دربارۀ نخستين وحي‌اي که بر انبيا مي‌شود مي‌گويد: «وحي، انزال معاني مجرد عقلي - در خواب يا در بيداري- در قالب‌هاي حسي‌اي است که مقيد در مرتبة خيال است و از مدرکات حس در مرتبة محسوس و مرتبة خيال مي‌باشد (همان، ص 184)».

همان‌گونه که از عبارات مزبور بر‌مي‌آيد وحي نوعي اشاره يا انزال است که به‌موجب آن معارفي براي شخص حاصل مي‌شود؛ بنابراين يک طريق معرفتي در کنار راه‌هاي ديگر شناخت همچون طريق عقلي و حسي و تجربي به‌شمار مي‌آيد (واژة «وحي» دو کاربرد دارد: گاهي مراد از وحي همان محتوا و معارفي است که به انبيا داده مي‌شود؛ گاهي نيز مراد، ابزاري معرفتي است که انبيا از طريق آن به معارفي دست مي‌يابند. در اينجا وحي در معناي دوم به کار رفته است). براي آنکه با حقيقت وحي از ديدگاه ابن‌عربي بيشتر آشنا شويم به بيان چند نکته دربارۀ حقيقت اين اشاره و انزال مي‌پردازيم.

1. درک معارف وحياني از طريق وحي از سنخ علم حضوري است که منزه از هرگونه خطا و اشتباه است؛ از‌اين‌رو ابن‌عربي وحي را «اشاره‌اي» مي‌داند که جانشين عبارت مي‌شود؛ با اين تفاوت که در عبارت گذر از لفظ به معنا مطرح است، ولي در وحي اساساً عبور از چيزي به چيز ديگر مطرح نيست بلکه اشاره عين مشارٌاليه و مقصود است. به‌عبارت ديگر، خود معلوم بدون واسطه نزد عالم حاضر مي‌شود و چون به‌سرعت روي مي‌دهد، فهم و افهام و مفهوم از آن، يک حقيقت است. بنابراين وحي از ديدگاه ابن‌عربي برخوردار از عصمت، و خطا‌نا‌پذير است؛

2. همان‌گونه که گفته شد، وحي‌اي که بر انبيا نازل مي‌شود، در برهه‌اي انزال معاني مجرد در قالب‌هاي حسي است. حقيقت اين انزال از ديدگاه ابن‌عربي از دو جهت درخور بررسي است: يکي از جهت وحي‌کننده و ديگري از جهت وحي‌شونده. از جهت وحي‌کننده، او معتقد است که وحي درواقع همان تجلي ذاتي پروردگار است. به همين دليل در هنگام وحي، ملائکه مدهوش «إنّ اللهَ اذَا تَکَلَّمَ بِالوَحي، کَاَنَّهُ سِلسِلَة عَلَي صَفوَانٍ صَعِقَت المَلَائِکَه» (ر.ك: مجلسي، 1404ق، ج 56، ص 209)، کوه متلاشي «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا» (اعراف: 143) و حضرت موسي(ع) بيهوش «وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا» (همان) مي‌شود (ابن‌عربي، 1405ق، ص330). بنابراين حقيقت انزال از ناحية وحي‌کننده، تجلي است؛ اما از ناحية وحي‌شونده، ترقي روحي(حسن‌زاده آملي، 1378، ص 230-233) و تلقي وحي از طريق قواي ادراکي (ابن‌‌عربي، بي‌تا، ج2، ص375-376) اوست. لذا فاعل وحي خود خداي سبحان است و وجود پيامبر محل تجلي و بازتاب‌دهندة آن در عالم ماده مي‌باشد و هيچ‌گونه فاعليتي ندارد که توضيح اين مطلب در ادامه خواهد آمد؛

3. اين معاني مجرد عقلي که در مرتبه عقل، فارق از هر گونه صورت ذهني، لفظ و صوت است، با عبور از مرتبة خيال به‌صورت مفهوم و صورت ذهني ظهور مي‌کنند و سرانجام با رسيدن به عالم ماده به‌صورت صوت و لفظ و حروف و کلمات ظاهر مي‌شوند ( همان، ج3، ص108). بنابراين قواي پيامبر نيست که سازندۀ الفاظ وحي است؛ بلکه ويژگي وحي اين است که در هر مرتبه‌اي از وجود، متناسب با آن مرتبه تجلي و ظهور مي‌يابد؛ لذا در مرتبۀ مادي پيامبر اکرم(ص) در قالب صوت و لفظ بروز و ظهور پيدا مي‌کند؛

4. وحي و انزال معاني مجرد هم در خواب و هم در بيداري امکان‌پذير است و به اعتقاد ابن‌عربي شروع وحي با رؤياست و آغاز وحي به پيامبر اکرم(ص) طبق روايتي که از عايشه نقل شده است (مجلسي، 1404ق، ج18، ص194) در شش ماه نخست رسالت آن حضرت از طريق رؤيا بود. سزاوار هم اين است که آغاز وحي با رؤيا باشد؛ زيرا وحي در آغاز بايد به‌گونه‌اي باشد که با حس متناسب‌تر است و سپس به امور مجرد و خارج از حس ارتقا يابد. البته مراد از وحي در اينجا وحي تشريعي است (ابن‌عربي، 1405ق، ج12، ص187-189).

5. وحي رسالتي است ويژة انبيا. ازاين‌رو براي کساني که به آن مقام راه نيافته‌اند، قابل درک نيست؛ زيرا اختصاصي الهي است که از راه تلاش و عمل و مکاشفه کسب نمي‌شود؛ بلکه فضلي است که پروردگار به برخي بندگان خود عطا كرده است. ابن‌عربي در اينجا سخني دارد که نقل آن خالي از لطف نيست. او در اين‌باره مي‌گويد کسي که در نبوت تشريع (ابن‌عربي نبوت را به‌معناي وحي و کلام الله به کار مي‌برد. ابن‌عربي، 1405ق، ج2، ص375-376) و در رسالت، وي را ذوقي نيست، سخن گفتن از آن بر وي حرام است؛ بنابراين چگونه من و امثال من و کساني‌که به مقام شريعت و رسالت بار نيافته‌اند، از مقامي که به آن نرسيده‌ايم و حالي که نچشيده‌ايم سخن گوييم؟ (همان، ج11، ص392)

وي در جاي ديگر مي‌گويد:

وحي از جانب خداوند است نه از جانب نفس انبيا و يا از افکارشان و از ساختار ايشان؛ چنان‌که خداوند مي‌فرمايد: تنزيل من حکيم حميد (فصلت: 42) و نيز فرمود: لا ياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه (فصلت: 42) و اين به‌خاطر آن است که کتابي که بر پيامبر وحي شده از جانب خداوند است نه از جانب انسان و انديشه‌اش (همان، ج4، ص269).

بنابراين فاعل و قابل وحي دو شخص‌اند؛ از سوي يکي انزال و تجلي است و از سوي ديگري ترقي و محل تجلي شدن است. البته اين تجلي و انزال در هر مرتبه‌اي از مراتب هستي متناسب با همان مرتبه ظهور و بروز مي‌يابد و ظهور آن در عالم ماده در قالب اصوات و الفاظ است. بنابراين کلمات وحي نيز از سوي خداوند است (همان، ج3، ص108).

تعريف وحي از ديدگاه آيت‌الله جوادي آملي

نگرش آيت‌الله جوادي آملي به وحي از دو زاويه است: يکي از جهت فاعل و وحي‌کننده و ديگر از جهت قابل و دريافت‌کننده. وحي از جهت فاعلي که کلمه و فعل الهي است، عبارت است از گونه‌اي القاي خفي که طي آن خداوند، علم و جزم و يا عمل و عزمي را به بنده‌اش القا مي‌كند (جوادي آملي، 1387، ص145ـ152). از اين جهت وحي داراي ويژگي‌هايي است:

1. وحي تجلي ذاتي حق‌تعالي است: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ...» (حشر: 21). اينکه کوه توان تحمل قرآن را ندارد، براي آن است که قرآن تجلي ذاتي خداوند است؛ همچنان‌که در ماجراي درخواست رؤيت خداوند از سوي حضرت موسي(ع) آمده است که هنگام تجلي خداوند بر کوه، کوه متلاشي شد: «فَلَمَّا تَجَلَّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسي صَعِقاً» (اعراف: 143) (جوادي آملي، 1389ب، ص 24-27).

ايشان براي تأکيد بر اين مطلب به دو روايت از ائمه معصومين(ع) نيز تمسک كرده است: يکي از اميرالمؤمنين(ع) که مي‌فرمايد : «فتجلّي لهم سُبحانه فى كتابه من غير أن يكونوا رأوه» (نهج‌البلاغه، خ 147)؛ خداي سبحان در كتابش براي مردم تجلي كرد، بدون آنكه بتوانند او را ببينند؛ و روايت ديگر از امام صادق(ع) است که فرمود: «لقد تجلّي الله لخَلْقه فى كلامه ولكنّهم لا يُبصرون» (مجلسي، 1404ق، ج 89، ص107)؛ خداوند در کلام خود براي خلقش تجلي كرده است، ولي آنها نمي‌بينند (جوادي آملي، 1389ب)؛

2. حقيقت اين بُعد از وحي بنابر بيان اميرالمؤمنين(ع) فارق از هرگونه صوت و لفظ است. آن حضرت در اين باره مي‌فرمايد: «يَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ كَوْنَهُ كُنْ فَيَكُونُ لَا بِصَوْتٍ‏ يَقْرَعُ‏ وَلَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ» (نهج‌البلاغه، خ 186). قول خداوند، فعل اوست که منزه از صوت کوبيده‌شده و مبراي از ندايي است که شنيده شود. کلام خداوند افاضۀ هستي است، که با نزول به عالم ماده، به‌صورت تورات ملفوظ يا قرآن عربي تجلي مي‌کند. بنابراين حقيقت قرآن که در مقام لدن بر پيامبر اکرم نازل شده، مبرا از صوت و لفظ است؛ ولي وقتي در مرتبۀ وجود مادي قرار مي‌گيرد، به‌صورت صوت و لفظ ظاهر مي‌شود. (جوادي آملي، 1389ب، ص57-69)؛

3. حقيقت وحي که خداي سبحان آن را نازل مي‌كند، پيش از تنزل به عالم ماده، حقيقتي بسيط و منزه از هرگونه کثرت و تفصيل است: «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير» (هود: 1)؛ «وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (اعراف: 52). آنچه از اين آيات به‌دست مي‌آيد اين است که قرآن در مرتبۀ اعلاي خود که مقام لدن و ام الکتاب است، امري بسيط و فارق از هرگونه تفصيل و ترکيب است و ترکيب آن از کلمات و آيات و سور در عالم طبيعت بر اثر تنزل، عارض بر قرآن شده است «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ*وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ» (زخرف: 3-4) (جوادي آملي، 1369، ص71).

اما وحي از جهت گيرنده عبارت است از مشاهدة حضوري همة حقايق و معارفي که در تأمين حيات معقول انساني مؤثرند و نيز ادراک کامل آنها پس از تنزل به‌صورت مفهوم و مسموع با علم حصولي. بنابراين حقيقت وحي همان شهود حقايق، و يافت معارف به علم حضوري است (جوادي آملي، 1369، ص288). تعريف وحي از اين بعد نيز دربردارندة ويژگي‌هايي است:

نخست اينکه ادراک وحي از سنخ ادراک حضوري است؛ ازاين‌رو از هرگونه خطا و اشتباه و زيادت و نقصي مبراست؛

دوم اينکه شهود اين معارف مجرد عقلي منوط به ترقي روحي مخاطب است، که توضيح آن خواهد آمد؛

سوم اينکه همين معارف عقلي پس از نزول به‌صورت علم حصولي و مفاهيم ذهني و الفاظ و حروف و کلمات ظاهر مي‌شود؛

چهارم اينکه اين بعد از وحي دربارة وحي نبوي، پس از نزول و ظهور در قالب الفاظ و کلمات نيز مبرا از هرگونه زيادت و نقص است: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَأَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَدا» (جن: 26ـ28).

تمايزها و تشابه‌هاي دو ديدگاه

تا بدينجا چيستي وحي و برخي از ويژگي‌هاي آن را از ديدگاه هر دو انديشمند بيان كرديم. در اين بخش با تطبيق آن دو، برخي وجوه شباهت و تفاوت آنها را بيان مي‌کنيم.

1. در هر دو ديدگاه ادراک وحي از سنخ ادراک حضوري است که مدرک وحي، بدون واسطة لفظ و مفهوم به آن دست مي‌يابد. درواقع در وحي، ادراک و مدرَک و يا علم و معلوم يکي است، و اين معنا را مي‌توان در کلمات ابن‌عربي يافت که حقيقت وحي اشارتي است که جانشين عبارت مي‌شود. لذا مي‌توان نتيجه گرفت که اشاره عين مشاراليه و مقصود است. آيت‌الله جوادي آملي نيز به اين نکته تصريح مي‌كند و حقيقت وحي را شهود حقايق غيبي و يافت معارف به علم حضوري مي‌داند. البته ابن‌عربي در کيفيت نزول وحي تشريعي سخني دارد که مي‌توان از آن برداشت کرد گاه وحي به‌صورت علم حصولي دريافت مي‌شود. او معتقد است که وحي تشريعي تنها از طريق فرشتۀ وحي دريافت مي‌شود و از سويي کيفيت نزول فرشته را به دو صورت مي‌داند و مي‌گويد فرشته يا وحي را بر قلب پيامبر فرو مي‌فرستد و يا به‌صورت جسدي در خارج ظاهر مي‌شود و وحي را بر چشم و گوش پيامبر القا مي‌کند. (ابن‌عربي، 1404ق، ج2، ص 356-357). براي نوع دوم مي‌توان وحي‌اي را که به‌صورت الواح بر برخي انبيا نازل شده مثال بزنيم که امري مادي و جسماني بوده و طبيعتاً درک آن نيز بايد از طريق علم حصولي بوده باشد؛ مگر اينکه بگوييم همين قسم از وحي نيز نخست به‌صورت حضوري و سپس به‌صورت حصولي درک مي‌شود؛ گرچه از تقسيم ابن‌عربي که به‌صورت «يا ... يا» آمده برمي‌آيد که گاه فقط به‌صورت حضوري، و گاه تنها به‌صورت حصولي است؛

2. دو انديشمند اتفاق‌نظر دارند که وحي پيش از نزول داراي بساطت و مجرد از هرگونه کثرت است. همين امر بسيط در طي فرايند وحي و نزول در عالم محسوسات و در دستگاه ادراکي پيامبر به‌صورت مفاهيم و الفاظ و علم حصولي ظاهر مي‌شود. ابن‌عربي در اين‌باره معتقد بود که در فرايند وحي معاني مجرد عقلي در قالب‌هاي حسي ريخته مي‌شوند و با گذشتن از عالم خيال در نشئة عنصري ـ در سمع و بصر مخاطب ـ ظهور مي‌کنند (ابن‌عربي، بي‌تا، ج2، ص375ـ376). بديهي است که آنچه در قالب‌هاي حسي نازل و توسط حس، ادراک و در گوش و چشم مخاطب القا مي‌شود، از سنخ علم حصولي است. از نظر آيت‌الله جوادي آملي نيز معارف وحياني پيش از نزول امري بسيط و فارق از هرگونه کثرت و مفهوم و لفظ‌اند، ولي پس از تنزل به‌صورت لفظ و مفهوم و مسموع با علم‌ حصولي درک مي‌شوند؛

3. در هر دو ديدگاه، وحي از آن جهت فاعلي، تجلي ذاتي پروردگار دانسته مي‌شود و از جهت قابلي، محل تجلي و ظهور است؛

4. بنابر هر دو ديدگاه، وحي، فعل الهي است. ابن‌عربي وحي را همان خطاب، اخبار الهي يا کلام الله مي‌داند (همان) که «تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» (فصلت،42) است و ساخته و پرداخته ذهن و افکار و خيالات بشر نيست (ابن‌عربي، 1404ق، ج4، ص269)؛ ازاين‌رو خداوند مي‌فرمايد: «لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» (فصلت: 42). آيت‌الله جوادي آملي نيز وحي را کلمه و فعل الهي مي‌داند که خود او افاضه فرموده است؛

5. به‌اعتقاد ابن‌عربي نخستين وحي‌اي که بر پيامبر نازل مي‌شود، در عالم رؤيا حاصل مي‌شود که با حس متناسب‌تر است و سپس به امور مجرد ارتقا مي‌يابد؛ اما از نظر آيت‌الله جوادي آملي دريافت حقيقت وحي از سوي پيامبر در عالم لدن صورت مي‌گيرد؛ زيرا در غير اين صورت پيغمبر از باطن و تأويل وحي آگاه نخواهد بود؛ درحالي‌که از مجموع آيات برمي‌آيد که آن حضرت، عالم به باطن و تأويل آيات قرآن بوده است.

کيفيت نزول وحي از ديدگاه ابن‌عربي

فرشتگان جز به امر خداي سبحان نازل نمي‌شوند. البته نه به اين معنا که خداوند آنان را از مرتبة خطاب، به انزال و فرود آمدن امر فرمايد؛ بلکه هنگامي که خداي سبحان مي‌خواهد وحي را براي انسان فرو فرستد آن را در نفس فرشتگان القا مي‌کند. آن‌گاه آنان خود را شايستة وحي‌اي که به نفسشان القا شده است، نمي‌يابند و پي مي‌برند که بايد نازل شوند و آن حقيقت را به بشر القا كنند. آن‌گاه صورت کسي را که قرار است بر او نازل شوند در قالب صورت‌هايي مي‌بينند و از آن صور، صاحب صورت را در زمين مي‌شناسند و بر او فرود مي‌آيند و آنچه را به آنها القا شده است، به او القا مي‌کنند که از اين القا به شرع و وحي تعبير مي‌شود. اين نوع از وحي مختص بشر است؛ پس اگر به خداوند به حکم صفت نسبت داده شود، قرآن و فرقان و تورات و زبور و انجيل و صحف ناميده مي‌شود و اگر به خداوند به حکم فعل نسبت داده شود، حديث و خبر و رأي و سنت نام مي‌گيرد. البته فرشتگان گاه نيز از مرتبۀ خطاب به امر خداوند نازل مي‌شوند. سخن جبرئيل به پيامبر اکرم(ص) از قول خداي سبحان که فرمود: «وَما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَما خَلْفَنا وَما بَيْنَ ذلِكَ وَما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» (مريم: 63) متضمن هر دو وجه تنزل فرشتگان است (ابن‌عربي، بي‌تا، ج2، ص638).

البته نزول فرشتۀ وحي بر انبيا به دو صورت انجام مي‌شود: يا فرشتۀ وحي، وحي را بر قلب انبيا نازل مي‌کند و يا به‌صورت جسدي از خارج فرود مي‌آيد و آنچه را آورده به گوش او القا مي‌کند و پيامبر آن را مي‌شنود؛ و يا بر چشمش (به‌صورت الواح) القا مي‌کند و پيامبر آنرا مي‌بيند و محصول اين ديدن همانند محصول شنيدن است و همين‌طور ممکن است که بر ديگر قواي حساس نبي وحي را القا كند. البته اين روندي است که خداوند با رسول مکرم اسلام آنرا ختم كرد و لذا هيچ شريعتي پس از شريعت اسلام نازل نمي‌شود، و حضرت عيسي(ع) نيز که در آخرالزمان مي‌آيد به شريعت اسلام حکم مي‌كند (ابن‌عربي، 1405ق، ج2، ص 356ـ357).

به‌اعتقاد ابن‌عربي، انبيا نخستين ظهور مبادي وحي را در حضرت خيال (خيال واسطه بين عالم حس و مثال مطلق است) و پس از آن در عالم بالاتر درک مي‌کنند؛ ازاين‌رو نزول وحي (مراد از وحي در اينجا همان تشريع شرايع است) بر نبي مکرم اسلام نيز با رؤيا آغاز مي‌شود؛ زيرا وحي در آغاز بايد چنان باشد که با حس متناسب است و سپس به امور مجرد و خارج از حس ارتقا يابد (ابن‌عربي، 1405ق، ج12، ص187-188). لذا آن بزرگواران بايد داراي خيال منور باشند تا بتوانند فرشتۀ وحي را در خيال و سپس در مثال مطلق مشاهده كنند (حسن‌زاده آملي، 1378، ص230ـ233). (ابن‌عربي وجود را به پنج مرتبه تقسيم مي‌کند که يکي از مراتب آن مرتبۀ خيال يا مرتبۀ مثال است. از نظر او عالم مثال، عالمي حقيقي است که صور اشيا در آن به‌گونة حد وسطِ ميان روحانيت محض و ماديت صرف وجود دارد. اين عالم همان عالم مثال مطلق يا مثال منفصل است. البته عالم مثال قسم ديگري هم دارد که از آن به مثال مقيد يا مثال متصل ياد مي‌کند که همان عالم خيال انساني است) (ابن‌عربي، بي‌تا، ص 74).

ابن‌عربي منشأ اموري را که به خيال انسان مي‌آيند به دو دسته تقسيم مي‌کند: گاه آنچه به خيال انسان مي‌آيد از خيال خود شخص سرچشمه مي‌گيرد و ساخته و پرداختۀ خيال شخص است؛ گاهي نيز از امري خارجي نشأت گرفته، که در قالب يک تمثل روحاني يا تجلي (آنچه نزد عرفا معروف است) بر خيال شخص وارد مي‌شود. بنابراين به اعتقاد او وحي و فرشته‌اي که بر انبيا نازل مي‌شود، حقيقتي خارج از خيال نبي است؛ از‌اين‌رو هنگامي که فرشتة وحي بر پيامبر نازل مي‌شد تا حکم يا خبري را به او برساند، بر اثر برخورد روح انساني و صورت ملکي ـ که هر دو از نورند و يکي شنونده و ديگري القاکننده است ـ حتي بدن آن حضرت نيز تأثير مي‌پذيرفت و حرارت بدنش بالا مي‌رفت و اثرش در چهرۀ آن حضرت نمايان مي‌شد. از اين وضع به «حال» تعبير مي‌شود که شديد و دشوار است؛ به همين خاطر پيامبر عرق مي‌ريخت تا آنکه وحي از او منقطع ‌شود و فرشته بازگردد. البته اين حالت در صورتي است که تنزيل بر قلب و به‌صورت روحاني باشد (ابن‌عربي، بي‌تا، ج3، ص 39).

البته در مقام دريافت وحي، همان‌گونه که بايد وحي نازل شود، نفس نبي نيز بايد عروج و ترقي كند، تا بتواند وحي را در خيال و سپس در مثال مطلق دريافت كند. بنابراين هم فرشتۀ وحي که نازل مي‌شود و هم نفس نبوي که براي دريافت وحي ترقي مي‌کند هردو بايد از خيال بگذرند؛ زيرا خيال واسطۀ بين عالم حس و مثال مطلق است. ازاين‌رو پيامبر هنگام نزول وحي از محسوسات روزمره فاصله مي‌گرفت و با پوشش لباس مثالي از حاضران غايب، و هنگامي که وحي منقطع مي‌شد، به عالم حس بازمي‌گشت؛ بنابراين پيامبر وحي را در حضرت خيال مطلق و مقيد ادراک مي‌کرد. همچنين وقتي فرشتة وحي بر او به‌صورت مردي متمثل مي‌شد، اين تمثل در حضرت خيال واقع مي‌شد؛ زيرا فرشته همانند انسان نيست که در عالم حس موجود باشد؛ بلکه ملکي است که به‌صورت انساني درمي‌آمد (حسن‌زاده آملي، 1378). بنابراين نقش خيال در فرايند وحي، نقشي بنيادين است. البته در همۀ انواع وحي، خيال نقش واسطه‌گري ندارد؛ بلکه وحي از اين جهت داراي اقسامي است. در برخي از اقسام وحي، خيال واسطۀ دريافت وحي است و در برخي اقسام نيز نقشي ندارد (ابن‌عربي، بي‌تا، ج2، ص 632).

کيفيت نزول وحي از ديدگاه آيت‌الله جوادي آملي

به‌اعتقاد آيت‌الله جوادي آملي وحي که خداوند آن را ايجاد و پيامبر اظهارش مي‌كند، مراتب پرشماري را طي مي‌کند تا به عالم طبيعت و ماده نازل شود و به گوش انسان‌ها برسد. در فرايند نزول، مراتب متفاوت وجودي پيامبر واسطه مي‌شود؛ بدين‌گونه که مرتبة عالي پيامبر، واسطۀ تلقي وحي در مرتبة متوسط مي‌شود و همين‌گونه اين وساطت هست تا اينکه در پايين‌ترين مرتبه يعني عالم ماده و انسان محسوس، وحي را بشنود و فرشته را ببيند (جوادي آملي، 1387، ص171-178).

توضيح مطلب اينکه انسان کامل، برخوردار از همة مراتب وجودي است؛ يعني مرتبۀ مادي و ناقص ـ که مقهور و محدود قوانين طبيعي است ـ و مرتبۀ تام غير‌محض و مرتبۀ تام محض ـ که مقام صادر اول و انسان کامل و واسطة بين واجب‌تعالي و ممکنات است. بنابر چينش نظام هستي، بالاترين مرتبۀ وجودي انسان کامل معارف و احکام را به گونة مستقيم از ذات باري‌تعالي مي‌گيرد و آن را تنزل مي‌دهد. آن‌گاه ملائکي که در مراحل تام غير‌محض قرار دارند و همتاي اين مراحل انسان کامل و بلکه شأني از شئون او هستند، بين مرتبة تام محض و ناقص وي واسطه مي‌شوند و وحي نازل‌شده را گرفته، به مرحلة تام غير‌محض وي مي‌رسانند و آن‌گاه همان فرشتگان يا گروهي ديگر، وحي را از مرحلۀ تام غير محضِ انسان کامل به مرحلة ناقص او مانند زبان وي مي‌رسانند (جوادي آملي، 1389الف، ج1، ص150ـ153). البته گرچه مرتبة عالي پيامبر واسطة تلقي وحي در مرتبة متوسطه مي‌شود و همين‌طور اين وساطت هست تا اينکه در مرحلة نازله و انسان محسوس وحي را بشنود و فرشته را ببيند، بايد توجه كرد که چون همة شئون پيامبر تحت ولايت خداوند است، بنابراين هيچ مرتبه‌اي از مراتب وجودي پيامبر در ايجاد فقط وحي نقشي ندارد. پيامبر وحي را اظهار مي‌كند و فاعل وحي در حقيقت خداي سبحان است.

البته تنزل وحي از مقام عقل محض به عالم طبيعت و کثرت بدون ترقي روح پيامبر ممکن نيست؛ يعني در نزول وحي هم تنزل از مقام غيبي مطرح است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ» (شعرا: 194ـ193) و هم ترقي روح پيامبر به مقام عقل محض و تلقي از نزد خداوند: «وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ» (نمل: 6). اين معنا را دربارة پيامبر اکرم(ص) مي‌توان از آيات قرآن به دست آورد.

توضيح مطلب اينکه قرآن كريم علاوه بر ظاهر و باطن، تأويل نيز دارد كه همان «ام‌الكتاب» است. از طرفي، قرآن از مبدأ غيبي تنزل يافته است و حال اگر تنزل وحي بدون ترقي روح انسان کامل باشد، لازمه‌اش آن است که پيامبر از تأويل و باطن وحي آگاه نباشد؛‌‌ زيرا آنچه تنزل يافته و به مقام لفظ و مفهوم رسيده ظاهر قرآن مي‌باشد. اين در حالي‌ است که از جمع‌بندي آيات قرآن به دست مي‌آيد كه آن حضرت با دريافت ام‌الكتاب از مقام لدن و از طريق ترقي روح، از تأويل قرآن آگاه بوده است (جوادي آملي، 1389ب، ص 43ـ44).

البته تنزل وحي و ترقي پيامبر يك چيز است و رسيدن پيامبر، همان رساندن خداست با اين تفاوت كه اگر كلام الهي به مستمع نسبت داده شود، گفته مي‌شود كه مستمع با ترقي روحي، كلام خدا را استماع كرده و اگر كلام را به متكلم نسبت دهيم، گفته مي‌شود كه متكلم با تجلي و تنزل فيض، كلام خود را به مستمع رسانده است (همان).

پاسخ به يک پرسش

نکتة ديگر اينکه در فرايند نزول، موجود مجرد تامي که در خزانة غيب الهي وجود دارد و نازل مي‌شود تا به عالم طبيعت و ماده برسد، (چنان‌که از آيۀ 21 سورة حجر استفاده مي‌شود: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» در همة عوالم وجود (در مقام لدن و عقل و مثال و ماده) امري عيني است. البته بايد توجه كرد که هر چيزي در هر عالمي ويژگي خاص همان عالم را دارد. بنابراين اين موجود مجرد آن‌گونه که در عالم خزاين است، نازل نمي‌شود. براي نمونه دربارة چهارپايان و آهن در قرآن از تعبير «نزول» استفاده شده است: «وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ» (زمر: 6) «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» (حديد: 25). روشن است که نزول انعام و آهن به همان گونه‌اي که در مخزن غيبي است نبوده است. در چنين مواردي اشکالي ندارد که امر عالي، حقيقت امر نازل‌شده باشد و امر نازل‌شده نيز مرتبۀ ضعيف آن امر عالي؛ اما دربارۀ کتاب نازل‌شده از سوي خداوند مسئله به‌گونه‌اي ديگر است؛ زيرا حقيقت آن در مراتب عالي، امري حقيقي و عيني است اما در عالم ماده به‌صورت امري اعتباري و وضعي است؛ چراكه دلالت لفظ بر معنا به وضع واضع و اعتبار معتبر است و مفهومي که از آن فهميده مي‌شود امري ذهني است (جوادي آملي، 1387، ص 279). به‌همين دليل حقيقت تكويني گاه به‌صورت عربي و گاهي به‌صورت عبري و زماني به زبان سرياني و... ظهور مي‌كند (جوادي آملي، 1369، ص46-49). اكنون پرسش اين است که چگونه ممکن است آن امر مجرد تام حقيقي عيني در عالم ماده به‌صورت يک امر اعتباري ذهني ظهور يابد؟ (جوادي آملي، 1387، ص280).

در حل اين مشکل مي‌توان گفت اگرچه بايد در حلقه‌هاي سلسلۀ‌ علل و مراتب يك واقعيت نازل‌شده، هماهنگي باشد، انسان به‌منزلة حس مشترك بين تكوين و اعتبار است؛ و چنان‌که در قوس نزول، امور معقول از عالم عقل به عالم مثال متصل، و از آنجا در عالم ماده به‌صورت فعل يا قولي اعتباري نازل مي‌شوند، و در قوس صعود از راه خواندن و شنيدن الفاظ اعتباري به تكوين محض صعود مي‌كنند، در بحث تنزل وحي نيز ممكن است نفس انسان کامل واسطة جمع بين تكوين و اعتبار باشد و وحي را از مرتبۀ مجرد عيني بسيط به مرتبۀ كثرت اعتباري عبور دهد (همان، 1389ب، ص46-49).

توضيح مطلب اينكه گرچه ايجاد حقيقت وحي و نيز تنزيل آن در قالب الفاظ اختصاص به خداوند دارد، نزول حقيقت تكويني وحي بايد از مسيري نازل شود که بتواند در قالب لفظ و اعتبار ظاهر گردد كه ممکن است آن مسير، ويژة نفس مبارك پيامبر باشد؛ زيرا بر اثر قرب نوافل و فرايض، سمع و بصر و نطق او مظاهر و نمودار سمع و بصر و نطق خدا مي‌شود و به همين دليل تنزل تكوين به اعتبار، در نفس مطهر او صورت مي‌گيرد (همان).

بايد توجه كرد که اين سخن بدان معنا نيست که وحي متمثل و پيک وحي و ساير لوازم آن در خارج از نفس نبوي وجود ندارد و تنها در حد تخيل صرف است. به همين خاطر ملّاصدرا آنرا رد کرده و مي‌گويد (جوادي آملي، 1369، ص93): «وهذا الأمر المتمثل بما معه أو فيه ليس مجرد صورة خيالية لا وجود لها في خارج الذهن و التخيل كما يقوله من لا حظّ له من علم الباطن و لا قدم له في أسرار الوحي و الكتاب» (ملّاصدرا، 1981م، ج 7، ص25).

تطبيق دو ديدگاه در باب کيفيت نزول وحي

1. بنا بر هر دو نظر، وحي از سوي خداوند نازل مي‌شود و مراتب پرشماري را طي مي‌كند تا در مرتبۀ ماده به گوش و چشم مخاطبان برسد؛ ولي در هر مرتبه‌اي متناسب با ويژگي‌هاي همان مرتبه ظاهر مي‌شود؛

2. بنا بر هر دو ديدگاه انسان کامل و ولي خدا حقيقت وحي را بدون واسطة فرشته دريافت مي‌کند. سخن آيت‌الله جوادي که در اين‌باره صراحت دارد؛ اما بنا بر نظر ابن‌عربي نزول وحي به اين کيفيت است که نبي تشريعي که يکي از شئونش ابلاغ احکام الهي است شريعت و احکام الهي را از طريق فرشتة وحي دريافت مي‌كند. ازآنجاکه او در نبوت تعريفي (که عبارت از خبر دادن از معرفت ذات حق و اسماء و صفات او است در مقابل نبوت تشريعي است که عبارت از خبر دادن از معرفت ذات و صفات و اسماء و نيز ابلاغ احکام و تأديب به اخلاق و خوهاي نيک و تعليم به حکمت و قيام به سياست است) (خواجوي، 1383، ج2، ص410) که يکي از شئون نبوت تشريعي است، معتقد است نبي، از آن جهت که ولي است، معارف را از مقام قرب و بدون واسطه مي‌گيرد (ابن‌عربي، 1405ق، ج3، ص265) مي‌توان نتيجه گرفت که نبي تشريعي از جنبة ولايت خود همة معارف را به‌گونة مستقيم از مقام قرب مي‌گيرد ـ چنانکه در بحث مراتب نزول، تصريح مي‌كند که نخستين مرتبة نزول امر الهي که در صورت اسماي الهي است بر عقل است - و آن را به‌مراتب پايين‌تر نازل مي‌کند تا اينکه به مقام کرسي مي‌رسد و در آنجا به خبر و حکم تقسيم، و بر انبيا القا مي‌شود. بنابراين مي‌توان گفت که بنابر نظر ابن‌عربي انسان کامل وحي را به‌گونة مستقيم دريافت مي‌كند و در اختيار مراتب مادون قرار مي‌دهد و فرشتگان بين مرتبۀ عالي و داني او واسطه مي‌شوند تا اينکه در عالم ماده ظاهر شود. البته چون وحي تجلي ذاتي پروردگار است، در فرايند نزول وحي، انسان کامل هيچ نقشي جز آينه بودن و تجلي‌گاه امر الهي شدن ندارد؛

3. بنا بر هر دو ديدگاه، چنان‌که تنزل وحي را خداوند انجام دهد، براي دريافت وحي نبي نيز بايد ترقي روحاني داشته باشد تا بتواند آن را دريافت کند؛

4. به‌اعتقاد ابن‌عربي وحي تشريعي تنها از طريق ارسال رسل انجام مي‌گيرد و انبياي صاحب شريعت، شريعت را تنها از روحي که شريعت را بر قلبشان نازل مي‌کند مي‌گيرند (ابن‌عربي، 1405ق، ج12، ص 425). بنابراين تشريع شرايع جز از طريق ارسال فرشته نيست؛ اما از نظر آيت‌الله جوادي آملي در برخي موارد، وحي تشريعي به‌گونة بي‌واسطه بر پيامبر نازل شده است. ايشان در اين‌باره مي‌گويد: دو آيۀ آخر سورۀ بقره بنا بر نقلي در شب معراج، شفاهاً و بي‌واسطه بر پيامبر نازل شده‌اند (جوادي آملي، 1389ب، ص 55)؛

5. از نظر هر دو محقق حقيقت مجرد وحي که در مرتبۀ عقل فارق از هرگونه صورت ذهني و صوت و لفظ است، با گذر از مرتبۀ خيال به‌صورت مفهوم و صورت ذهني ظهور مي‌كند و سرانجام در مرتبۀ چشم و گوش مادي به‌صورت صوت و لفظ ظاهر مي‌شود. وجود پيامبر نيز صرفاً تجلي‌گاه و محل ظهور وحي است و هيچ‌گونه نقش فاعلي‌اي ندارد.

مراتب نزول وحي از منظر ابن‌عربي

از نظر ابن‌عربي وحي مراتب پرشماري را طي مي‌کند تا به عالم مادي نازل شود. امر الهي در هريک از اين مراتب که قرار مي‌گيرد، ويژگي و رنگ آن مرتبه را به خود مي‌گيرد؛ بنابراين آن صورتي که در مرتبة عقل ظاهر مي‌شود غير از صورتي است که در مرتبه نفس يا عرش يا کرسي و مراتب ديگر تجلي مي‌يابد و آن‌گونه که در اين مراتب به صورت‌هاي مختلف ظاهر مي‌شود، غير از صورتي است که در عالم مادي ظهور مي‌كند. ترتيب مراتب نزول وحي بدين قرار است:

1. مرتبة عقل (قلم) (ابن‌عربي، 1405ق، ج4، ص325): در اين مرحله، امر الهي که در صورت اسماي الهي است در يک تجلي ارادي بر عقل نازل مي‌شود. به‌عبارت ديگر خداي سبحان با يک تجلي ارادي علوم را به‌صورت تفصيلي به عقل افاضه مي‌کند که در آنجا به‌صورت عقلي ظهور مي‌کند (ابن‌عربي، بي‌تا، ج3، ص29)؛

2. مرتبة نفس (لوح): آن‌گاه در رقايق نفسي به‌صورت نفسي نازل مي‌شود؛

3. مرتبة عرش (طبيعت کلي) (عرش از نظر ابن‌عربي اولين مرتبه عالم خلق است: «فلما انصبغ بأول عالم الخلق و هو العرش»: سپس رقايق شوقي عرشي آن را مي‌گيرد و در عرش به‌صورت عرشي ظاهر مي‌شود؛

4. مرتبة کرسي (مادة کلي): سپس به کرسي فرود مي‌آيد و در آنجا به صورتي غير از صورتي که بر آن بود، ظاهر مي‌شود (ابن‌عربي، بي‌تا، ج3، ص28-30). کرسي نزديک‌ترين فرشته به مقام تنفيذ و اوامر الهي است. در مقام کرسي کلمه به حکم (اوامر و نواهي) و خبر تقسيم مي‌شود. (ابن‌عربي، 1405ق، ج 14، ص 597-598). مقام رسالت و نبوت تشريع در اين مرتبه قرار دارد و به‌عبارت ديگر از اين مرتبه است که خداي سبحان رسولان را مبعوث مي‌کند (همان، ص 578)؛

5. مرتبة سدرۀ‌المنتهي (جسم کلي): مقصد نهايي امر الهي اگر عالم بهشت باشد، از منزل کرسي ديگر نازل نمي‌شود و در آنجا به‌صورت نعمت‌هاي بهشتي ظاهر مي‌شود؛ ولي اگر مقصد نهايي‌اش آسمان‌ها باشد، همراه با فرشتگان مرتبۀ کرسي به سدرۀ المنتهي (آسمان اول) فرود مي‌آيد. آن‌گاه فرشتگان سدرۀ المنتهي آن امر الهي را از فرشتگان کرسي مي‌گيرند و به آسمان دوم تنزل مي‌دهند؛ و همين‌طور ادامه مي‌يابد تا به آسمان هفتم (آسمان دنيا) مي‌رسد. بنابراين امر الهي که نازل مي‌شود اسم الهي عقلي نفسي عرشي کرسي است؛ يعني مجموع صور هر آنچه در مسيرش از آن گذشته است. البته در هر مرتبه به‌صورت همان مرتبه ظاهر مي‌شود تا آنکه در قلوب خلايق تجلي كند (ابن‌عربي، بي‌تا، ج3، ص28ـ30). مراتب يادشده دربارة وحي به‌معناي عام (به‌معناي کلمه و فعل الهي است که همان تجلي
ذاتي حق‌تعالي مي‌باشد) است و شامل وحي تشريعي نيز مي‌شود با اين تفاوت که وحي تشريعي از مقام کرسي (ابن‌عربي، 1405ق، ج 14، ص590) توسط فرشتة روح (همان، ج3، ص266) نازل مي‌شود؛

6. مرتبة بشري: واپسين حلقه و مرتبۀ نزول وحي، انسان عادي است. توضيح مطلب اينکه که در فرايند نزول وحي چنان‌که روح‌الامين واسطۀ رساندن وحي به پيامبر است، پيامبر نيز واسطة رساندن کلام خداوند به بشر عادي است؛ بنابراين واژة «رسول» در آيه «وَما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ الله إِلَّا وَحْياً أَوْ من وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا» اعم از فرشته و پيامبر است (ابن‌عربي، بي‌تا، ج3، ص332). چنانکه در آيه «فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ الله‏»، به پيامبر خطاب مي‌کند که به آن اعرابي پناه بده تا کلام خداوند را بشنود که در اين صورت نسبت پيامبر به آن اعرابي همانند نسبت جبرئيل به پيامبر است؛ يعني همان‌گونه که جبرئيل واسطۀ رساندن کلام الله به پيامبر است، پيامبر نيز واسطۀ رساندن آن به انسان‌هاي عادي است (همان، ج2، ص 71).

مراتب نزول وحي از ديدگاه آيت‌الله جوادي آملي

بنابر ديدگاه آيت‌الله جوادي آملي اصل و حقيقت آنچه در عالم طبيعت ظهور يافته، در مخازن غيب الهي است: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر: 21). البته هر چيزي در هر عالمي متناسب با وصف و حد آن مرتبه ظهور و بروز مي‌يابد؛ بنابراين اشيا آن‌گونه که در مخازن غيبي و مقام لدن هستند در مراتب پايين‌تر به همان صورت نازل نمي‌شوند؛ بلکه در هر عالمي ويژگي خاص همان عالم را به خود مي‌گيرند.

نزول وحي، از جمله وحي قرآني نيز از اين قاعده مستثنا نيست؛ بنابراين حقيقت وحي که در مقام لدن به‌صورت حقيقتي عيني و شهودي است، در طي فرايند نزول و پيمودن مراتب و مراحلي به‌صورت مفهوم و علم حصولي ظهور مي‌يابد و سپس با تنزلي دوباره در قالب الفاظ ظاهر مي‌شود (جوادي آملي،1387، ص 278-280). بنابراين مي‌توان مراتب نزول وحي را اين‌گونه برشمرد:

1. مرتبۀ ذات باري‌تعالي (جوادي‌آملي، 1389الف، ج 1، ص 150) که سرچشمه همۀ حقايق و عالم وجود از جمله وحي است؛

2. مرتبۀ تام محض يا صادر اول: اين مرتبه از وجود انسان کامل، معارف و حکمت‌ها و احکام را از خداي سبحان مي‌گيرد؛ آن را تنزل مي‌دهد و در اختيار ملائکه‌اي که در مراحل پايين‌ترند مي‌گذارند (همان)؛

3. مرتبۀ تام غيرمحض: اين مرتبه وحي را از صادر اول مي‌گيرد و در اختيار مراحل پايين‌تر قرار مي‌دهد (همان)؛

4. مرتبۀ مثال که فوق مرتبۀ عالم طبيعت است (جوادي آملي، 1389ب، ص 47)؛

5. مرتبۀ ماده که مرتبۀ سمع و بصر و بدن مادي انسان کامل است (جوادي‌ آملي، 1389الف، ج 1، ص150)؛

6. مرحلۀ بشر معمولي: واپسين حلقة اين سلسله سمع عموم مردم است و وجود پيامبر همانند فرشتگان، مجراي وحي و مسير تكلم الهي است تا به انسان‌هاي ديگر هم برسد. بنابراين قرآن كريم، چنان‌که كلام الهي است، تكلم الهي نيز هست و هم‌اكنون خداوند است كه با ما سخن مي‌گويد: «حَتَّي يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ» (توبه: 6)؛ يعني آنچه بر زبان پيامبر اكرم(ص) جاري مي‌شود، تكلم خداوند است و آنچه به سمع و قلب مؤمنين مي‌رسد نيز ادامۀ‌ همان وحي و تكلم خداست (جوادي آملي، 1389ب، ص61-64)؛ ازاين‌رو امام صادق(ع) فرمود که وقتي به آية «أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلي أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتي» (قيامت: 40) رسيدي، بگو «بلي» و اميرالمؤمنين (مجلسي، 1404ق، ج92، ص217-220) هنگام قرائت سورة اعلا «سبحان ربي الاعلي» مي‌گفت (جوادي آملي، 1369، ص 39-47).

تطبيق دو ديدگاه در باب مراتب نزول وحي

1. نزول وحي در طي مراتب پرشماري رخ مي‌دهد که از عالم خزاين آغاز مي‌شود و با تنزل به مقام عقل و مراتب گوناگون ديگر به عالم ماده مي‌رسد؛

2. منزل نهايي وحي الهي بنابر آية «فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ» (توبه: 6) سمع و بصر مردم عادي است؛

3. بر اساس هر دو ديدگاه وحي با نزول در هر مرتبه‌اي، ويژگي‌ها و رنگ همان مرتبه را مي‌گيرد و متناسب با آن مرتبه ظهور مي‌كند؛

4. ابن‌عربي بر خلاف آيت‌الله جوادي آملي مراتب نزول وحي را در قالب مفاهيم قرآني بيان کرده‌ است؛

5. واسطه‌هاي نزول وحي در کلمات آيت‌الله جوادي آملي، فرشتگان الهي در کنار مراتب وجودي پيامبرند؛ ولي در بيان ابن‌عربي اين واسطه‌ها به‌ظاهر فرشتگان الهي‌اند، اما درواقع همۀ اين مراتب همان وجود منبسط حقيقت محمديه‌اند که در مراتب پرشمار به صورت‌هاي گوناگون تجلي يافته‌اند.

نتيجه‌گيري

از آنچه گفته شد به اين نتايج مي‌رسيم:

1. حقيقت وحي، امري مجرد است که از عالم خزاين الهي نازل مي‌شود و در دستگاه ادراکي پيامبر تجلي و ظهور مي‌يابد. به‌عبارت ديگر حقيقت وحي تجلي ذاتي خداوند است و پيامبر صرفاً محل تجلي آن است؛

2. ازآنجاكه حقيقت وحي بدون واسطۀ الفاظ و مفاهيم بر انبيا نازل مي‌شود، از سنخ علوم حضوري است و لذا هيچ‌گونه خطايي در آن راه ندارد؛

3. در وحي تشريعي که با واسطۀ فرشتۀ وحي بر انبيا نازل مي‌شود، فاعل و ايجاد‌کنندۀ وحي خداوند است و انبيا هيچ‌گونه فاعليتي ندارند؛

4. معارفي که بر انبيا نازل مي‌شوند، مراتب وجودي پرشماري را مي‌پيمايند تا به پايين‌ترين مرتبۀ وجود يعني به مرتبۀ گوش مردم برسند و ازآنجاکه وحي درواقع تجلي پروردگار است در هر مرتبه‌اي متناسب با همان مرتبه ظهور مي‌يابد. لذا در مرتبۀ ماده در قالب صوت و لفظ ظاهر مي‌شود. بنابراين اگرچه وحي در مراتب بالاي وجود به‌صورت صوت و لفظ نيست، حقيقت آن به‌گونه‌اي است که اگر بخواهد در قالب پيام الهي در مرتبۀ ماده ظاهر شود، در قالب صوت و لفظ ظاهر مي‌شود. بنابراين هم حقيقت وحي و هم الفاظ آن از سوي خداست و پيامبران تنها ظاهر‌کننده و اعلام‌کنندۀ آن هستند.


منابع

ابن‌عربي، محي‌الدين (1405ق)، فتوحات، تحقيق عثمان يحيي، چ دوم، مصر، بي‌نا.

ـــــ (بي‌تا)، الفتوحات المكية، بيروت، دارصادر.

ـــــ (بي‌تا)، فصوص الحکم، التعليقه (نرم افزار عرفان).

بهشتي، احمد و محمدحسن يعقوبيان، «وحي از ديدگاه غزالي» (تابستان 1387)، انديشۀ نوين، ش13، ص 9-48.

جوادي آملي، عبدالله (1369)، وحي و رهبري، چ سوم، تهران، الزهراء.

ـــــ (1387)، الوحي و النبوۀ، قم، اسراء.

ـــــ (1389 الف)، ادب فناي مقربان، قم، اسراء.

ـــــ (1389 ب)، قرآن در قرآن، قم، اسراء.

حسن‌زاده آملي، حسن (1378)، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي.

خواجوي، محمد (1383)، ترجمه فتوحات، چ دوم، تهران، مولي.

سروش، عبدالکريم، گفت‌گوي ميشل هوبينگ با سروش دربارۀ وحي، ترجمۀ آصف نيکنام، مجله "ZemZem"، برگرفته از پايگاه هواداران انديشه‌هاي عبدالکريم سروش.

قدردان قراملکي، محمدحسن، «حقيقت وحي، تجربۀ ديني يا عرفاني» (زمستان 1381)، قبسات، ش26، ص 51-65.

مجلسى، محمدباقر (1404ق)، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.

ملّاصدرا (1981ق)، الحکمة المتعالية في اسفار الاربعة العقلية، بيروت، دار احياء التراث.

نصري، عبدالله، «ابن‌عربي و تحليل وحي» (تابستان 1387)، قبسات، ش48، ص65-78.

سال انتشار: 
3
شماره مجله: 
9
شماره صفحه: 
7