رابطة عاطفه با ایمان
Article data in English (انگلیسی)
سال چهارم، شماره اول، بهار و تابستان 1392، ص 77 ـ 92
ابوالحسن حقانی / استادیار، مطالعات اسلامی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی haghani@qabas.net
دریافت: 15/2/1392ـ پذیرش: 12/12/1392
چکیده
هستة بنیادین دین داری ایمان است که شکل گیری آن مرهون شرایط و مؤلفه های مختلفی است. از جمله مؤلفه های تشکیل دهندة ایمان بعد گرایشی عاطفی آن است که این مؤلفه را می توان در متون دینی و نیز از نگاه روان شناختی بررسی کرد. هدف از پژوهش حاضر، تبیین نقش عاطفه در ایمان از دیدگاه متون دینی و روان شناختی است. در این تحقیق که از روش تحلیل اسنادی استفاده شده است، پاسخ به چند پرسش مد نظر است: چه رابطه ای میان عاطفه و ایمان وجود دارد؟ آیا عاطفه می تواند در پدید آمدن ایمان و تقویت آن نقش داشته باشد؟ آیا ایمان نیز می تواند در تقویت عاطفه اثرگذار باشد؟ یافته ها از تحلیل متون دینی (آیات و روایات) نشان داد که عاطفه با ایمان رابطه ای دو سویه دارد. از سویی عاطفه با مصادیقی مانند محبت و خشیت در پدید آمدن و تقویت ایمان نقش دارد، و از سوی دیگر ایمان به عاطفه جهت می دهد و به آن ثبات می بخشد. نتیجه آنکه محبت انسان به خداوند در پرتو شناخت ابتدایی و بر اساس حب ذات به کمال مطلق شکل می گیرد و با افزایش شناخت، ایمان نیز تقویت می گردد. به طور متقابل ایمان نیز به محبت انسان جهت می دهد و در ارتباطی دو سویه عاطفه و ایمان تأثیر و تأثر متقابل خود را تداوم می بخشند.
کلیدواژه ها: ایمان، عاطفه، هیجان، محبت، رابطه.
چکیده
هستة بنیادین دین داری ایمان است که شکل گیری آن مرهون شرایط و مؤلفه های مختلفی است. از جمله مؤلفه های تشکیل دهندة ایمان بعد گرایشی عاطفی آن است که این مؤلفه را می توان در متون دینی و نیز از نگاه روان شناختی بررسی کرد. هدف از پژوهش حاضر، تبیین نقش عاطفه در ایمان از دیدگاه متون دینی و روان شناختی است. در این تحقیق که از روش تحلیل اسنادی استفاده شده است، پاسخ به چند پرسش مد نظر است: چه رابطه ای میان عاطفه و ایمان وجود دارد؟ آیا عاطفه می تواند در پدید آمدن ایمان و تقویت آن نقش داشته باشد؟ آیا ایمان نیز می تواند در تقویت عاطفه اثرگذار باشد؟ یافته ها از تحلیل متون دینی (آیات و روایات) نشان داد که عاطفه با ایمان رابطه ای دو سویه دارد. از سویی عاطفه با مصادیقی مانند محبت و خشیت در پدید آمدن و تقویت ایمان نقش دارد، و از سوی دیگر ایمان به عاطفه جهت می دهد و به آن ثبات می بخشد. نتیجه آنکه محبت انسان به خداوند در پرتو شناخت ابتدایی و بر اساس حب ذات به کمال مطلق شکل می گیرد و با افزایش شناخت، ایمان نیز تقویت می گردد. به طور متقابل ایمان نیز به محبت انسان جهت می دهد و در ارتباطی دو سویه عاطفه و ایمان تأثیر و تأثر متقابل خود را تداوم می بخشند.
کلیدواژه ها: ایمان، عاطفه، هیجان، محبت، رابطه.
بیان مسئله
موضوع درخور توجهی که در همة ادیان به ویژه اسلام کانون توجه قرار گرفته و به نوعی جنبة محوری در بسیاری از موضوعات دینی دارد، ایمان است و نقطه آغاز دین داری، ایمان به خداست. دین مجموعه ای از آموزه هاست که مشتمل بر باورها و ارزش هایی است که خداوند برای انسان نازل کرده تا ساحت های وجودی انسان را در مسیر تکامل و سعادت دنیا و آخرت جهت دهد و چگونه زیستن را به او بیاموزد (مصباح، 1384، ج 1، ص 5-6).
بحث دربارة چگونگی شکل گیری ایمان و عوامل مؤثر بر آن، از مباحث مهمی است که انسان را در مسیر صحیح تکامل و سعادت دنیا و آخرت قرار می دهد. در نگاه اولیه ممکن است تصور رایج آن باشد که ایمان تنها به جنبه های فکری و تعقلی و استدلال و مانند آن وابسته است؛ یعنی همان جنبه های شناختی و منطقی. این در حالی است که در کنار عامل شناختی، عوامل مختلف دیگری که ابعاد مختلف وجود آدمی از ٱنها متأثر هستند، می توانند در پذیرش دین اثر گذار باشند که یکی از آنها، عواطف انسانی است (حکیمی و دیگران، 1388، ج7، ص243-305). این موضوع در روان شناسی مورد توجه قرار گرفته و تحقیقاتی در قالب مصادیق هیجان انجام شده است (قاسم زاده، 1378).
تحقیقات دربارة ایمان گاهی از بعد کلامی بوده است که متکلمان به آن پرداخته اند (لاهیجی،1362؛ سبحانی، 1426ق) و گاه از جنبة فلسفی بوده (سعادت، 1378 و حسین زاده، 1384)، و زمانی نیز در قالب بحث های تفسیری انجام شده است که می توان به کتاب المیزان فی تفسیر القرآن علّامه طباطبائی (1363) اشاره کرد.
همچنین دربارة ارتباط میان عاطفه و ایمان با عنوان روان شناسی دین، پژوهش هایی انجام گرفته که کتاب تنوع تجارب دینی، نوشتة ویلیام جیمز از این جمله است.
اهداف تحقیق حاضر عبارت اند از: شناسایی مفهوم ایمان از دیدگاه اسلامی، شناسایی مفهوم عاطفه از دیدگاه روان شناسی و بررسی رابطة این دو. در این پژوهش، علاوه بر جنبة توصیفی، جنبة تحلیلی نیز مد نظر بوده و ضمن بهره گیری از شیوة کتابخانه ای، تلاش شده است تا با استفاده از منابع متعدد، اطلاعاتی جامع به دست آید و پس از جمع آوری اطلاعات لازم، ضمن سازمان دهی به اطلاعات، بررسی و تحلیل صورت گیرد.
ایمان
ایمان در لغت
واژة ایمان و مشتقات آن، که در قرآن کریم حدود 900 مرتبه تکرار شده (روحانی، 1384) و این تکرار نشان دهندة اهتمام ویژة قرآن به این مفهوم است، دارای معانی متعددی است که برخی از آنها مشتمل بر عناصر عاطفی است. از جمع بندی کلمات اهل لغت، این معانی به دست می آید: تصدیق، سکون، آرامش، خضوع، وثوق، امان دادن، اقرار کردن، گرویدن، انقیاد و اطمینان که به نوعی مشتمل بر عناصر عاطفی است (الازهری، 1402ق؛ طریحی، 1362؛ ابن منظور، 1405ق).
ایمان در اصطلاح
در تفسیر و توجیه ایمان، نظریه های گوناگونی مطرح است. در میان متکلمان مسیحی دو دیدگاه وجود دارد:
1. دیدگاه گزاره ای که نگاه کلاسیک به ایمان است و طبق آن، اندیشمندانی چون توماس آکوئیناس پاسکال و ویلیام جیمز بر این باورند که ایمان تصدیق گزاره های وحیانی و قبول قلبی آنهاست (ساجدی و مشکی، 1387، ص 61) و آن را نوعی پاسخ ارادی انسان برای جبران کمبود شواهد صدق متعلق ایمان و گزارة مربوط به ایمان می دانند (آذربایجانی، 1386، ص 6)؛ 2) دیدگاه مدرن که از نگاه گزاره ای فاصله می گیرد و بر پایة آن، وحی عبارت است از تجلی خدا که در این صورت ایمان نیز نوعی اعتماد، اطمینان و توکل است و افرادی چون شلایرماخر بر نگرش شهودی و عاطفی دین تأکید می ورزند (ساجدی و مشکی، 1387، ص 62).
ویلیام جیمز با تدوین کتاب اصول روانشناسی (The Principles of Psychology) ضمن پژوهش هایی با عنوان انواع تجربه دینی (The Varieties of Religious Experience) که رویکردی روانشناختی دارد، نوآوری هایی در زمینة دین و ایمان داشته است. وی نیز معتقد است که احساس، منبع ژرفتر دین است و اصلاً دین از مقولة عواطف است نه عقل (جیمز، بی تا، ص 3-6).
از دیگر روان شناسانی که در زمینة ایمان تحقیقاتی انجام داده اند گوردن آلپورت است. براساس نظریة وی، دین داری، فلسفه ای از زندگی برای فرد ارائه می کند که نه تنها ماهیتی عقلانی دارد، که به لحاظ احساسی و هیجانی نیز ارضاکننده است (واتسن، 1377). از مقایسة این سه نظر به دست می آید که دربارة ایمان، هم باید جنبة عاطفی آن را در نظر گرفت و هم جنبة عقلانی را که آلپورت بر هر دو جنبه تأکید کرده است.
مفهوم اصطلاحی ایمان جزو مفاهیم انتزاعی است که به رغم روشن بودن، تعریف دقیق آن از طریق الفاظ امکان پذیر نیست و خداوند سبحان در قرآن کریم به ویژگی ها، آثار و نشانه ها و مراتب این مقوله پرداخته است و از آن به منزلة خط جدایی میان دو گروه کافران و مؤمنان یاد می کند.
تعریف برگزیدة اندیشمندان شیعه از ایمان، عبارت است از تصدیق قلبی یا عقدالقلب؛ چنان که سید مرتضی می گوید اگر کسی به خداوند و به آنچه خداوند معرفت آن را لازم می داند، تصدیق کند، مؤمن است و نیازی به اقرار زبانی نیست (علم الهدی، 1411ق، ص 536-541). باید توجه کرد که تعریف حقیقی نیاز به جنس و فصل ویژه و معینی دارد و از آنجا که ایمان جنس و فصل ویژه ای ندارد، نباید انتظار داشت که برایش تعریف حقیقی داشته باشیم و تعاریف ارائه شده به نوعی تعریف به لوازم اند. برای نمونه، اگر در روایات عمل یا اقرار به زبان داخل در تعریف ایمان بیان شده، معنایش این نیست که عمل یا اقرار جزو ایمان است، بلکه در این گونه موارد، تعریف به لوازم انجام گرفته است. علت نیز روشن است: آیا اگر فردی ایمان آورد و به آن عمل نکند و یا پس از ایمان آوردن از دنیا برود، می توان گفت که او مؤمن نبوده است؟ همچنین اگر پس از ایمان آوردن، نتوانست اقرار کند، آیا می توان گفت که او مؤمن نیست؟
ایمان بر اساس تعریف برگزیده، بر دو پایه استوار است: 1. شناخت، و 2. میل و خواست. علّامه طباطبایی می فرماید که ایمان به خدا تنها این نیست که انسان بداند و درک کند که خدا حق است؛ زیرا مجرد دانستن و درک کردن ملازم با ایمان نیست، بلکه دانستن با استکبار و انکار هم میسازد: وَ جَحَدُواْ بهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا (نمل: 14)؛ آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! (طباطبائی، 1363، ج11، ص353). از سوی دیگر اگر شناخت باشد ولی میل نباشد، ایمان حاصل نمی شود؛ همان گونه که حضرت موسی علیهم السلام خطاب به فرعون فرمود: لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض (اسراء: 102)؛ (تو میدانی این آیات را جز پروردگار آسمان ها و زمین [برای روشنی دل ها] نفرستاده)؛ ولی فرعون با اینکه ایمان نیاورده بود می گفت: مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی (قصص: 38)؛ (خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم) و تنها هنگام غرق شدن گفت: ءَامَنتُ أَنَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا الَّذِی ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَئِیلَ (یونس:90) ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردهاند، وجود ندارد (مصباح، 1381، ص 309). از این آیات فهمبده می شود که هرچند خود فرعون ادعا می کرد که ما علمتُ، اما حضرت موسی علیهم السلام می فرمود: لقد علمتَ .... بنابراین انکار او نه به دلیل عدم شناخت، بلکه به جهت نبود میل و اراده صورت گرفته است. لذا زمانی که شناخت حاصل شود و میل و خواست هم باشد، آن گاه حالت التزام به آن صورت می گیرد که از آن با عنوان عقد القلب یا تصدیق قلبی یاد می کنیم.
باید توجه کرد که اصطلاح ایمان مورد بحث، غیر از اسلام است که البته رابطة میان آن دو رابطة عموم و خصوص مطلق است؛ بدین معنا که می توان گفت هر مؤمنی مسلمان نیز هست، ولی نمی توان هر مسلمانی را مؤمن دانست، بلکه برخی از مسلمانان مؤمن اند. این موضوع از روایت امام صادق علیه السلام نیز روشن می شود که می فرماید: قَدْ یَکُونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ مُؤْمِناً وَلَا یَکُونُ مُؤْمِناً حَتَّی یَکُونَ مُسْلِما (کلینی، 1372، ج 2، ص27)؛ بنده پیش از آنکه مؤمن باشد، مسلمان است و نمی تواند مؤمن باشد تا اینکه قبل ازآن مسلمان باشد. البته در اینجا منظور از ایمان، ایمانی است که متعلقاتش خداوند، رسول خدا، معاد، ماانزل الله، غیب و ملائکه باشد.
مؤلفه های ایمان
از آنجا که ایمان به عقد قلبی تعریف شد و بیان کردیم که حقیقت بسیطی دارد، به نظر می رسد که نمی توان برای ایمان مؤلفه هایی، برشمرد. از سوی دیگر، برخی برای ایمان مؤلفه هایی اعم از شناختی عاطفی و رفتاری بیان کرده اند (کاویانی، 1377). البته مؤلفه دارای دو معناست:
1. تعریف منطقی که دارای جنس و فصل باشد که داخل در ماهیت شیء است و جزئی از ماهیت شیء را تشکیل می دهد که در این صورت ایمان هیچ مؤلفه ای ندارد؛
2. اصطلاح عام تر که شامل اسباب قریبه و لوازم قریبه نیز می شود که در عرف از آن به لوازم تعریف می کنند. در این صورت می توان ایمان را دارای مؤلفه هایی دانست و شواهدی قرآنی نیز برای این مؤلفه ها بیان کرده اند که به نمونه ای از آنها اشاره می کنیم:
1. مؤلفه های شناختی
وَجَحَدُواْ بهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا (نمل: 14)؛ آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند!. گرچه از این آیه استفاده می شود که ایمان واقعیتی متفاوت با علم و یقین است، برای رسیدن به ایمان و تحقق آن، علم و آگاهی ضروری است و از آن می توان به منزلة یکی از مؤلفه های ایمان یاد کرد.
2. مؤلفه های عاطفی
أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ (مجادله: 22)؛ اینان اند که [خداوند] ایمان را در دل هاشان نوشته [پایدار ساخته] و ایشان را به روحی از نزد خویش نیرومند گردانیده است.
وَمِنَ النَّاسِ مَن یتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یحُبُّونهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ (بقره: 165)؛ برخی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب میکنند و آنها را همچون خدا دوست میدارند، اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبودهاشان) شدیدتر است.
بنابراین از مهم ترین مؤلفه های ایمان، تصدیق قلبی است که با محبت و عاطفه همراه است.
3. رفتاری
وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبرِ وَ الصَّلَوة (بقره: 45)؛ از صبر و نماز یاری جویید (و با استقامت و مهار هوس های درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید.
یکی دیگر از مؤلفه های ایمان، مؤلفه رفتاری است. بسیاری از وظایفی که خداوند برای مؤمنان تعیین فرموده، وظایف رفتاری است که برای نمونه، کمک خواستن از نماز و صبر، خوردن از روزی های طیب و پاکیزه، باطل نکردن صدقات با منت گذاری و اذیت و قیام به قسط از وظایف رفتاری به شمار می آیند (کاویانی، 1377).
عاطفه
یکی از مسائل مهم و تا اندازه ای پیچیده در روان شناسی، موضوع عاطفه است. پیچیدگی این موضوع به دلیل درآمیختگی مصادیق آن با واژة هیجان در روان شناسی است. عواطف، یکی از جنبه های رفتار انسان است که بدون آن، زندگی بشر تقریباً بی معنا می شود. انسان از طریق همین عواطف است که دنیا را پر از معنا و سرشار از احساسات در می یابد (لطف آبادی، 1380، ص 48).
عاطفه را می توان یکی از مؤلفه های شخصیت انسان دانست که نقشی بسیار مهم در زندگی او دارد و حتی زندگی انسان در همة مراحل رشد، متأثر از عواطف اوست و رفتار فردی و اجتماعی او را شکل می دهد. همچنین سلامت روانی و رفتاری انسان وابسته به سلامت عاطفی اوست.
عاطفه یکی از زمینه سازهای ایمان شمرده شده است که این، اهمیت موضوع را دوچندان می کند؛ چنان که شهید مطهری حقیقت ایمان را تسلیم قلب و دل و جان می داند و بر این باور است که تسلیم زبان اگر با قلب همراه نباشد، ایمان نیست (مطهری، 1374، ج1، ص29).
واژة عاطفه مفهوم عامی است که بسیاری از حالت های انسان را دربر می گیرد. ویلیام جیمز نیز در آثار خود عاطفه و واژگان هم جوار آن را تبیین کرده است. وی از سویی در برخی آثار، عاطفه را با احساسات پیوند می زند و از سوی دیگر، بر این باور است که عواطف دارای ریشة تجارب دینی هستند و نمی توان این دو را معادل یکدیگر دانست (شهاب، بی تا، ص 72).
بررسی های صورت گرفته نشان می دهند که تعریف های بسیاری دربارة عاطفه وجود ندارد. تعریف برگزیده، مربوط به مگدا آرنولد (Magda Arnold) است که ضمن تبیین ماهیت روان شناختی عاطفه، ارتباط آن را با دیگر ابعاد نیز روشن کرده است. وی عاطفه را نوعی احساس تمایل یا تنفر نسبت به چیزی می داند که این احساس مسبوق به برداشت از یک موقعیت است که آیا این موقعیت برای آدمی سودمند است یا زیان بار (همان). این تعریف، همة انواع عاطفه های مثبت و منفی نسبت به اشیا یا اشخاص و حتی موضوعات ایمان را نیز در بر می گیرد. از این رو خاستگاه عواطف، ارتباط انسان با افراد و موضوعاتی است که به نوعی از تعامل با آنها بهره مند می شوند.
شناخت و عاطفه
معرفت و ادراک مهم ترین عنصر برای به دست آوردن عواطف است. هر قدر شناخت و معرفت انسان نسبت به موضوعی افزایش یابد، عواطف نیز رو به فزونی می گذارد. چنان که لیپر اظهار می کند که احساس، ناشی از تفکر انسان است. احساسات و عواطف ما آن گونه شکل می گیرند که می اندیشیم. همة احساسات منفی و مثبت، نتیجة مستقیم افکارند. بدون داشتن افکار غم آلود و خشم آلود، نمی توان احساس غم و یا احساس خشم کرد؛ همان گونه که بدون داشتن افکار افسرده، نمی توان احساس افسردگی کرد (کارلسون، 1377، ص12). این مطلب در نظریة عقلانی ـ عاطفی یا شناخت درمانی به خوبی نمایان است که هیجانات و احساسات ناشی از افکار، عقاید و سازه های افراد ند (جورج و کریستیانی، 1383، ص 128) و اضطراب و اختلالات عاطفی نیز نتیجة طرز تفکر غیرمنطقی و غیرعقلانی اند (شفیع آبادی و ناصری، 1385، ص 122). از این رو انسان به وسیلة عوامل مستقیم بیرونی برنمی آشوبد، بلکه تصوری که او از اشیا دارد، موجب نگرانی و اضطراب می شود. به همین دلیل، برای درمان و تغییر هیجانات و عواطف منفی فرد، باید به اصلاح تفکرات غیرمنطقی بیمار روی آورد (همان، ص 115).
نقش عاطفه در شکل گیری و تقویت ایمان
یکی از عوامل برای شکل گیری ایمان یا تقویت آن، عامل عاطفه است. رشد و هدایت صحیح عواطف به منزلة نیروی محرکی برای نظام ارادی انسان است که وی را به حرکت درآورد. به همین جهت، عواطف از مهم ترین عناصر شخصیت به شمار می آیند که بر قلب آدمی اثر می گذارند.
ایمان با ساحتی از انسان در ارتباط است که قلب نام دارد و به عبارت دیگر، قلب به منزلة جایگاه و قرارگاه ایمان است؛ چنان که امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: لَا یسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّی یسْتَقِیمَ قَلْبُه (نهج البلاغه، خ 176)؛ استواری ایمان بنده به استواری قلب اوست. امروزه تفکیک ساحت معرفتی و عاطفی از یکدیگر، بسیار کانون توجه قرار گرفته است. ساحت معرفتی با مجموعة افکار و باورهای انسان سروکار دارد، در حالی که ساحت عواطف با تأثرات و انفعالات آدمی در ارتباط است. در این ساحت، آدمی با خوشی ها و ناخوشی ها و مانند آن روبه روست که حالاتی مانند ترس، غم، شادی، امید، محبت، عشق، نفرت، دوستی و دشمنی در این ساحت مورد بررسی قرار گیرند (شهاب، بی تا، ص 18).
برخی مانند ویلیام جیمز معتقد به تأثیرپذیری ساحت عقیدتی از ساحات عاطفی ارادی اند؛ یعنی در عین حال که برای شواهد عینی ارزش قایل اند و آن را برای ارزیابی باورهای دینی لازم می دانند، عواطف و احساسات را نیز در این زمینه بسیار اثرگذار می دانند (شهاب، 1387).
ادواردز (J. Edwards) نیز برای دریافت حقایق دینی، طبیعت عاطفی را لازم می داند. وی برخلاف برخی متفکران که برای جبران فقدان شواهد کافی راه را برای عواطف باز می گذارند، معتقد است که حضور عواطف متناسب برای دریافت درست شواهد لازم است؛ یعنی بدون بهره مندی از عواطف متناسب با امور معنوی و الهی، قوت شواهدِ موجود بر این امور به درستی ادراک نخواهد شد (شهاب، 1384، ص 381).
بررسی ارتباط عاطفه و هیجان با شناخت و تأثیر آن بر ایمان، از دیدگاه نوروسایکولوژیست ها (neuropsycholosit) نیز درخور توجه است، گرچه اعتبار آن قابل تأمل است. دستگاه کناری یا لیمبیک (limbic system) بخشی از مغز است که به طور نیمه خودکار مسئولیت عواطف و رفتار جنسی را بر عهده دارد. یکی از اجزای مهم لیمبیک مدار پاپز (papez ciruit) است که در حقیقت عهده دار ضبط اطلاعات مغز است. این مدار در جهت دریافت اطلاعات و ضبط آن باید از مسیر دستگاه کناری که مرکز عاطفی ـ هیجانی مغز است بگذرد و به طور طبیعی عواطف و هیجان ها بر شناخت آدمی تأثیر می گذارد، تا جایی که چون مسیر ضبط حسی و عاطفی با هم هماهنگ هستند، حوادث در حافظه شناختی نیز با حالت عاطفی گزینش و ضبط می شود (معظمی، 1378، ص 85-89).
عاطفه در زندگی آدمی به قدری اهمیت دارد که قرآن کریم آن را یکی از بهترین راه ها برای پاسخ گویی به خواسته های فطری انسان می داند و افرادی که از پیمودن مسیر محبت محروم اند، هیچ سودی از زندگی خود نمی برند (جوادی آملی، 1363، ج12، ص233-237). پرسش بنیادین این است که عاطفه چگونه سبب ایجاد ایمان و یا تقویت آن می شود.
بیشتر گرایش ها و رفتارهای انسانی براساس حب ذات، که به منزلة یک غریزه است، شکل می گیرد. به تعبیر دیگر، اصالت با لذت بردن از خویش است و لذت بردن از سایر چیزها به جهت ارتباطی است که با انسان پیدا می کند (مصباح، 1381، ص 91). حال این انسان که خود را دوست می دارد، هر آنچه را متعلق این دوستی است نیز دوست می دارد. همچنین اگر وی به فرد یا چیزی علاقه مند شود، به متعلقات آن نیز علاقه مند می شود، و هر قدر که آن شیء یا فرد دوست داشتنی باشد، به همان اندازه محبت نیز شدیدتر می شود. نتیجه آنکه هر کس کمال خود را دوست می دارد، فرد یا افرادی را که دارای کمال اند نیز دوست دارد.
از آنجا که خداوند کمال مطلق است، و آدمی می داند که کمال وجود او نیز از جانب خداوند است و از خود هیچ ندارد، لذا دوستی این شخص به خداوند و ایمان به وی نیز تعلق می گیرد (کاشفی، 1383، ص 75). این دوستی نه تنها به خود خداوند، که به هر آنچه نشانی از وجود خدا دارد نیز معطوف است، و این همان ایمانی است که از آن به عقدالقلب یا تصدیق قلبی تعبیر می کنیم.
نکتة درخور توجه اینکه این ارتباط عاطفی با خداوند هنگامی ایجاد می شود که خداوند موجودی دانسته شود که دارای کمال است و هرقدر که معرفت بیشتر باشد، محبت نیز بیشتر خواهد شد. آن گاه شخص با توجه بیشتر به محبوب خود، ترتیب اثر می دهد؛ چرا که اصلی ترین ابعاد روح انسان، دو بعد شناخت و معرفت، و احساسات و عواطف اند. بنابراین می توان شناخت صفات کمالیه الهی را یکی از اسباب محبت به خداوند سبحان دانست. علّامه طباطبائی می فرماید خداوند سبحان از هر جهت که حساب کنیم، اهلیت آن را دارد که دوستش بداریم؛ زیرا هستی او بالذات است نه عاریتی و کمالش نامتناهی است، در حالی که هر کمال دیگری متناهی و محدود است، و متناهی وجودش متعلق است به نامتناهی. این حبی است ذاتی که محال است از بین برود. همچنین خدای تعالی خالق ماست و بر ما انعام میکند، آن هم با نعمتهایی که نامتناهی اند، هم از نظر عدد و هم از نظر زمان. به همین جهت او را دوست می داریم، همان گونه که هر منعم دیگر را، به خاطر انعامش دوست می داریم (طباطبائی، 1363، ج1، ص 411).
صفات کمالی خداوند، مانند رحمت واسعه و بی نیازی مطلق، علم و قدرت سبب می شوند که آدمی به سوی صاحب آن صفت جذب شود. از دیگر صفات خداوند سبحان، رحمانیت و رحیمیت اوست. این دو صفت که به هم نزدیک اند، نشان دهندة اوج محبت خداوند به بندگانش هستند؛ چه بندگان صالح و چه غیرصالح؛ چرا که رحمانیت او برای همة بندگان و رحیمیت او برای بندگان خاص و صالح اوست. آوردن رحمن و رحیم بلافاصله پس از لفظ جلالة الله در مطلع قریب به اتفاق سوره های قرآن، نشان دهندة اهمیت آنها و تقدم بر سایر صفات الهی است.
همچنین زیبایی علم موجب می شود که انسان به عالم ابراز محبت کند. زیبایی علم از آن جهت که کمال است، دوست داشتنی و لذت بخش است. علم بی نهایت خداوند فرد بصیر را به سوی خود می کشاند و محبت خدا در دل او جای می گیرد. وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ (بقره: 29)؛ او به همه چیز داناست. بنابراین کسی که توفیق درک جلوه های زیبایی علم خداوندی را پیدا کند، چنان لذت سرشار و بی نهایتی به او دست می دهد که در وصف نمی گنجد و آن را با لذت های مادی دنیایی مقایسه نمی کند. قدرت نیز یکی از جاذبه های محبت است که هر فرد سلیمی را به سوی قدرت حقیقی می کشاند. البته وجود قدرت های اعتباری و مجازی برای بسیاری از افراد جاذبه دارد و موجب می شود برای رسیدن به اهداف خود به صاحب قدرت محبت کنند و از قدرت اعتباری او بهره گیرند. قدرت حقیقی که از آن خداوند، و به دنبال آن برای پیامبران و معصومان علیهم السلام است، هیچ گاه از بین رفتنی نیست و لذا انسان های بصیر و فهیم، با شناختی که از خداوند به دست می آورند، در وجودش محبتی به او پیدا می کنند. این محبت نیز ناشی از فطرت انسان است که کمال دوست است و قدرت نیز یکی از مصداق های کمال است: إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر (بقره: 20)؛ خداوند بر همه چیز تواناست.
از آنچه گذشت، روشن شد که عاطفه یکی از حالات نفسانی انسان است که می تواند تأثیراتی بسزا بر ایمان و باورها بگذارد. این تأثیر به ویژه در ارتباط با خداوند سبحان نقشی مهم را دارد؛ چرا که ایمان کار قلب است و قلب همان روح و نفس انسانی است که به منزلة عنوان کانون ادراکات، احساسات و عواطف است که درک می کند، می اندیشد، مرکز عواطف انسان است، تصمیم می گیرد، دوستی و دشمنی می کند و منشأ همة صفات عالی و ویژگی های انسانی است (مطهری، 1374، ج7، ص 125). از آنجا که محبت امری عاطفی است، با ایجاد دل بستگی بنده به خداوند، در ایجاد و تقویت ایمان نقش دارد. این ارتباط به حدی است که به آهن و آهن ربایی که نیروی جذب و انجذاب در آنها وجود دارد، تشبیه شده است؛ با این تفاوت که نیروی جذب و انجذاب در آنها طبیعی و بی شعور است، اما در میان موجودات ذی شعور، امری آگاهانه وجود دارد که دل را به جهت آن نیرو به سوی خود جذب می کند (مصباح، 1377، ج 1، ص 359). شبیه همین معنا را ملّاصالح مازندرانی بیان کرده است: المحبهْ میل القلب الی ما یلائمه (مازندرانی، 1421ق، ج 1، ص 253)؛ محبت میل قلب است به سوی چیزی که با آن ملایمت داشته باشد. در اینجا بیان چند نکته ضرورت دارد:
1. در وجود انسان میل های فراوانی مانند میل به دانستن، علم و آگاهی، لذت و کمال وجود دارد که همگی فطری اند و شخص بر اساس این میل ها، فعالیت هایی را انجام می دهد. میل دیگری در فطرت انسان وجود دارد که با دیگر میل ها مانند دانستن تفاوت دارد و آن میل به جذب و انجذاب و پیوستن وجودی و ادراکی است. به تعبیر دیگر، هر فردی در درون خود می یابد که به چیز یا کسی علاقه دارد و این علاقه، گویی روان او را مانند یک مغناطیس قوی به سوی خود می کشاند. روشن ترین تجلی این علاقه، محبت فطری است که در مادر وجود دارد (مصباح، 1380، ص 23-31). این علاقه در بالاترین حد خود در خداوند سبحان وجود دارد که موجب پیشتاز بودن محبت خداوند می شود. خداوند سبحان می فرماید: یأَیهَا الْانسَانُ إِنَّکَ کاَدِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقیهِ (انشقاق: 6)؛ ای انسان، به درستی که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی، و او را ملاقات خواهی کرد. حرکت انسان به سوی خداوند زمانی ارزشمند است که علاوه اختیاری بودن در مسیر صحیح باشد؛
2. هر قدر محبت نسبت به چیزی شدیدتر باشد، فرد لذت بیشتری از رسیدن به آن می برد؛ ضمن آنکه کمال لذت بستگی به مرتبة مطلوبیت و ارزش وجودی محبوب دارد. از دیدگاه بزرگان فلسفة اسلامی، وقتی زیبایی ادراک شود، لذت تحقق می یابد و هر قدر زیبایی شدیدتر، و ادراک زیبا قوی تر باشد، به همان اندازه لذت نیز شدیدتر و قوی تر خواهد بود. از این رو چون خداوند زیبای مطلق است و ذات خود را به نحو اتم و اکمل درک می کند، بیشترین ابتهاج و سرور را دارد (صدرالمتألهین، 1360، ص 152). بالاترین مرتبه زمانی است که ایمان مؤمن کامل و خالص شود، در این صورت، محبت انسان به خداوند سبحان بیش از محبت به غیر او خواهد بود، و هر چه محبت انسان به خداوند افزون گردد، ایمان نیز خالص تر و کامل تر خواهد شد. امام صادق علیه السلام ارتباط میان محبت و ایمان را این گونه می فرماید:
لَا یمَحِّضُ رَجُلٌ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ حَتَّی یکُونَ اللَّهُ أَحَبَّ إِلیهِ مِنْ نَفْسِهِ وَأَبیهِ وَأُمِّهِ وَوُلْدِهِ وَأَهْلِهِ وَمَالِهِ وَمِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ (مجلسی، 1362، ج67، ص13)؛ ایمان فرد به خداوند کامل و پالایش یافته نیست، مگر آنکه خدا در نظر او از خودش، پدرش، مادرش، فرزندانش، خانواده اش، اموالش و تمامی مردم محبوب تر و دوست داشتنی تر با شد.
3. محبتی ارزشمند است که برخاسته از ایمان باشد، نه احساسی و بیقاعده و بی ضابطه. دوستی و دشمنی ای که فقط از احساس برخیزد و بر اساس منطق نباشد، احساسی بیش نیست که بر باطن انسان مسلط می شود و او را به هر طرف که بخواهد میکشد؛ اما حب و بغض عقلی ناشی از نوعی درک، و در حقیقت برخاسته از علاقه به سرنوشت خود و یا انسان دیگری است که مورد علاقه واقع شده است (مطهری، 1374، ج3، ص 261).
روایات فراوانی با عبارات مختلف از معصومان علیهم السلام نقل شده است که اساس دین را حب و بغض دانسته اند. برای نمونه امام صادق علیه السلام می فرماید: کُلُ مَنْ لَمْ یحِبَّ عَلَی الدِّینِ وَلَمْ یبْغِضْ عَلَی الدِّینِ فَلَادِینَ لَهُ (کلینی، 1372، ج2، ص127)؛ هر که حب و بغضش بر اساس دین نباشد، دین ندارد. امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: الدِّینُ هُوَ الْحُبُ وَالْحُبُّ هُوَ الدِّینُ (مجلسی، 1362، ج66، ص238)؛ دین همان محبت است و محبت همان دین. از امام صادق علیه السلام پرسیده شد که آیا حب و بغض از ایمان است؟ حضرت فرمود:
هل الایمان إلا الحب والبغض (همان) ثم تلا هذه الایة: حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإِیمانَ وَزَینَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُون (حجرات:7 )؛ آیا ایمان جز حب و بغض چیز دیگری است؟. آن گاه این آیه را تلاوت فرمود: خداوند ایمان را در نزد شما دوستداشتنی ساخت و آن را در دل های شما بیاراست، و کفر و بدکرداری و نافرمانی را ناخوشایندتان داشت ایشانند راهیافتگان.
کلام امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نشان دهندة اساس محبت در دین است که آن را به منزلة ستون دین معرفی می کند:
ثُمَ إِنَ هَذَا الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَاصْطَنَعَهُ عَلَی عَینِهِ وَأَصْفَاهُ خِیرَهْ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَی مَحَبَّتِهب (نهج البلاغه، خ 198)؛ همانا این اسلام، دین خداوندی است که آن را برای خود برگزید، و با دیدة عنایت پروراند، و بهترین آفریدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد و ستون هایش را بر محبت خویش استوار ساخت.
این کلام نشان می دهد که اصلی ترین پایه های سازندگی فردی و اجتماعی انسان مبتنی بر دوست داشتن خداست. اصطلاح دیگری که بیشتر متأثر از ایمان است، واژة سکینه است که از جنس عواطف می باشد. آرامش و سکینه در مقابل خوف و خشیت قرار گرفته است. خداوند در قرآن فرموده است: الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئنِ الْقُلُوبُ (رعد: 28)؛ آنان که ایمان آوردند و دل هاشان به یاد خدا آرام یابد. آگاه باشید که دل ها تنها به یاد خدا آرام گیرد. در این آیه اشاره شده که لازمة ایمان، یاد خدای سبحان است و یاد خداوند، موجب آرامش دل. مقصود از اطمینان، آرامش در برابر عوامل مادی است که بیشتر مردم را نگران می سازد؛ عواملی مانند ترس از آینده، بی هدفی، مرگ، دنیاپرستی و خودباختگی. افراد باایمان در برابر مسئولیت های خویش نگران نیستند و به دیگر تعبیر، تنها چیزی که در آنان وجود ندارد، نگرانی های ویران کننده است؛ اما نگرانی سازنده که انسان را به انجام وظیفه در برابر خدا و خلق و کارهای مثبت زندگی وا می دارد، در وجود آنان هست؛ چنان که خداوند می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ (انفال: 2)؛ جز این نیست که مؤمنان کسانیاند که چون خدا یاد شود، دل هاشان [از عظمت یا عقوبت] ترسان گردد.
ویلیام جیمز میگوید همان گونه که امواج خروشان و غلطان اقیانوس نمیتواند آرامش و ژرفای آن را برهم زند و امنیت آن را پریشان سازد، شایسته است که دگرگونیهای سطحی و موقت زندگی، آرامش درونی انسانی را که عمیقاً به خداوند ایمان دارد، بر هم نزند؛ چراکه انسان متدین واقعی، تسلیم اضطراب نمیشود و توازن شخصیت خویش را حفظ میکند و همواره آمادة مقابله با مسائل ناخوشایندی است که احتمالاً روزگار برایش پیش میآورد (جیمز، بی تا، ص 168).
از جمله الطافی که خداوند به مؤمنان دارد، این است که در دلهایشان آرامش ایجاد میکند و به تعبیر قرآن، بر آنان سکینه فرو می فرستد. نزول سکینه بر دلهای مؤمنان بی حساب نیست. آنان که صادقانه ایمان آوردند، و تصمیم گرفته اند که به دستورات خدا عمل کنند، خدا نیز کمکشان میکند. وقتی عوامل ظاهری اقتضای اضطراب، نگرانی، تردید، دودلی و ترس دارند، آنان آرامش دارند؛ نه ترسی هست و نه واهمهای؛ تصمیم قطعی دارند برای اینکه پایداری کنند (مصباح، 1383، ص 7).
در قرآن این حالت مرتبط با ایمان دانسته شده است. هنگامی که ایده و فکری بر پایة فطرت آدمی مبتنی باشد، و نیز با در نظر داشتن اینکه آنچه انسان میخواهد انجام دهد بر اساس نفع حقیقی است که در سعادتش نقش داشته باشد، طبیعی است که چنین فعالیتی به سکونت و آرامش خاطر شخص می انجامد؛ چرا که پیش از اجرای برنامه، آن را طوری میچیند که در هنگام انجام عمل بدون هیچ اضطراب و تزلزلی آن را انجام دهد. امام صادق علیه السلام نیز در ذیل آیة دوم از سورة انفال، سکینه را همان ایمان تفسیر کرده است: اَلْسَکینة هُوَ الْایمَان (کلینی، 1372، ج2، ص15).
در اینجا این پرسش مطرح است که این رابطه چگونه است؟ کودک تا وقتی این احساس را داشته باشد که مادر در خانه حضور دارد، احساس تنهایی و ناامنی در وجودش نخواهد بود؛ زیرا خود را به ملجأ و پناهگاهی وابسته می داند و احساس وجود پناهگاه، سبب فقدان نگرانی و اضطراب می شود. این امر مهم در رفتارها و احساس های بزرگ ترها نیز مشاهده می شود. پشتوانه های مالی، اجتماعی و مانند آن، برای افراد بسیار اهمیت دارد. هنگامی که فردی مورد حمایت کامل مالی یک شخص ثروتمند قرار دارد، به خود جرئت می دهد که دست به اقدام کارهای مالی بزرگ بزند. همین موضوع در ارتباط با امنیت و رفاه نیز مطرح است. حال اگر احساس مطلوبی در شخص وجود نداشته باشد و در مقابل برای خود نوعی پناهگاه نبیند، طبیعی است که در حالت نگرانی و اضطراب به سر می برد.
با توجه به این مقدمه، این نکته روشن می شود که هر کس که خود را وابسته به موجودی با قدرت نامتناهی و سراسر محبت و مهربانی بداند، و او را به منزلة پناهگاه خود برگزیند، طبیعی است که در برابر حوادث روزگار نگرانی و اضطراب نداشته نباشد؛ چرا که خداوند عالم، قادر، حکیم و مهربان است. آیات فراوانی وجود دارند که علم، مهربانی، قدرت و دیگر صفات خداوند را نشان می دهند. برای نمونه خداوند می فرماید:
قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِکَ الْخَیرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ (آل عمران: 26)؛ بگو: بار خدایا، ای خداوند پادشاهی [فرمانروایی]، به هر که خواهی پادشاهی میدهی و از هر که خواهی پادشاهی باز میستانی؛ هر که را خواهی بزرگی و ارجمندی میدهی و هر که را خواهی خوار میکنی. نیکی ها همه به دست توست، که تو بر همه چیز توانایی.
نتیجه گیری
ایمان، صرفِ ادراک نیست، بلکه عبارت است از پذیرش ویژه ای از ناحیة نفس نسبت به آنچه درک کرده است؛ بدین معنا که قلب در برابر امور ادراک شده و آثاری که بر آن مترتب است، تسلیم می گردد و این همان تعریف برگزیده از ایمان است که عقد قلبی یا تصدیق قلب تعریف شده است. از آنجا که قرارگاه ایمان قلب است، با قلب ارتباط دارد و تا قلب به روی حقیقتی گشوده نشود، ایمان حاصل نمی شود. از این رو ایمان بدون جریان عاطفی مانند حب تحقق نمی یابد و در این زمینه شواهد و مؤیدات پیش تر مورد توجه قرار گرفته است. در تبیین نقش عاطفه در پدید آمدن ایمان می توان به پیش فرض هایی اشاره کرد: 1. عاطفه به موضوعی تعلق می گیرد که نیاز انسان اعم از مادی و غیرمادی را برآورده کند؛ 2. اگر انسان بداند که چه حقیقتی نیاز او را برآورده می کند، نسبت به آن تعلق می یابد؛ 3. انسان فی ذاته نسبت به کمال دارای حب و نسبت به نقص دارای بغض است؛ 4. از آنجا که می توان کمال مطلق را در خداوند یافت و نسبت به آن شناخت پیدا کرد، شخص بر اساس حب ذات، به آن ایمان می آورد.
با توجه به این مطالب، می توان نتیجه گرفت که: 1. ایمان پس از پدید آمدن، با عاطفه به منزلة حب و علاقه مندی شدید نسبت به خداوند، رابطة متقابل دارد؛ 2. تعامل این دو، دارای آثاری مشخص مانند خشیت و سکینه است.
منابع
الازهری، احمد، 1402ق، تهذیب اللغة، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
ابن منظور، محمدبن مکرم، 1405ق، لسان العرب، قم، ادب الحوزه.
آذربایجانی، مسعود، 1386، روان شناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
جوادی آملی، عبدالله، 1363، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم، اسراء.
جورج و کریستیانی، 1383، مشاوره، نظریه ها و کاربرد، ترجمة رضا فلاحی و محسن حاجیلو، تهران، رشد.
جیمز، ویلیام، بی تا، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، قم، دارالفکر.
حسین زاده، محمد، 1384، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،
حکیمی، محمدرضا و دیگران، 1388، الحیاة، قم، دلیل ما.
سعادت، رضا، 1378، نزاع میان دین و فلسفه، تهران، سروش.
شفیع آبادی عبدالله و ناصری غلامرضا، 1383، نظریه های مشاوره و روان درمانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
شهاب، محمدهادی، 1387، کشش های عاطفی و عقلانی ایمان وباور دینی از دیدگاه ویلیام جیمز، پژوهش های فلسفی کلامی، ش 38، ص41-58.
ـــــ، بی تا، نقش احساسات، عواطف و اراده در ایمان دینی، قم، دانشگاه قم.
طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1363، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
علم الهدی، سیدشریف مرتضی، 1411ق، الذخیره فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، قم، اسلامی،
قاسم زاده، حبیب الله، 1378، شناخت و عاطفه و جنبه های بالینی و اجتماعی، تهران، فرهنگان.
کارلسون، ریچارد، 1377، شادمانی پایدار، ترجمه ارمغان جزایری و شهلا ارژنگ، تهران، البرز.
کاشفی، محمدرضا، 1383، آیین مهرورزی، قم، بوستان کتاب.
کاویانی، محمد، 1377، جایگاه مفهومی ایمان در روان شناسی اجتماعی، حوزه و دانشگاه، ش 16، ص118-132.
کلینی، محمدبن یعقوب، 1372، اصول کافی، تهران، اسوه.
لاهیجی، عبدالرزاق، 1362، سرمایة ایمان، مصحح صادق لاریجانی آملی، تهران، الزهراء.
لطف آبادی، حسین، 1380، عواطف و هویت نوجوانان و جوانان، تهران، سازمان ملی جوانان.
مجلسی، محمدباقر، 1362، بحار الانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
مصباح، محمد تقی، 1377، معارف قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
ـــــ، 1381، به سوی خودسازی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
ـــــ، 1384، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلغات اسلامی.
ـــــ، 1383، پیش نیازهای مدیریت اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
مطهری، مرتضی، 1374، مجموعه آثار، قم، صدرا.
معظمی، داود، 1378، مقدمات نورسایکولوژی، تهران، سمت.
سبحانی، 1416ق، جعفر، الایمان و الکفر فی الکتاب و السنة، قم، مؤسسة الامام الصادق.
روحانی، محمود، 1384، معجم الاحصایی لالفاظ القرآن، فرهنگ آماری کلمات قرآن، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی.
طریحی، فخرالدین بن محمد، 1362، مجمع البحرین، تهران، مرتضوی.
ساجدی، ابوالفضل و مهدی مشکی، 1387، دین در نگاهی نوین، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،
واتسن، پل، جی، 1377، روان شناسی دین در جوامع مسلمین، ترجمة پونه بناکار حقیقی، مجله قبسات، ش 8، ص 52-71
مازندرانی، محمدصالح، 1421ق، شرح اصول کافی، بیروت دار احیاء التراث العربی.
صدرالمتألهین،1360، اسرار الآیات، تهران، انجمن حکمت و فلسفه.