معرفت کلامی، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی 17، پاییز و زمستان 1395، صفحات 53-70

    نظریۀ فطرت آیت‌الله شاه‌آبادی و کارکردهای کلامی ـ اخلاقی آن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مهدی دیناروند / كارشناسي ارشد فلسفه اخلاق دانشگاه قم / mahdi.dinarvand@chmail.ir
    احمد عابدی / دانشيار گروه فلسفه و كلام دانشگاه قم
    چکیده: 
    عارف کامل، حضرت علامه میرزامحمد علی شاه آبادی که از نوادر دوران و نوابغ زمان است و حقیقتاً ایشان را باید مفسر جدی فطرتِ قرآنی دانست، با نظریۀ فطرت خود، مبنای وثیقی در تبیین ارتباط میان کتاب تکوین (انسان) و کتاب تدوین (قرآن) بنا نهاد. اینکه تمام دین با همۀ اصول و فروعش و با فقه و اخلاق و اعتقادیاتش ریشه در فطرت بشری داشته باشد، می تواند از نظریۀ فطرت علامه شاه آبادی قابل اصطیاد باشد. لذا در این مقاله به تبیین نظریۀ فطرت ایشان پرداخته و کوشیده ایم که فطری بودن تمام ارکان و اجزای دین (توحید، معاد، نبوت و امامت، اخلاق و احکام) را مبتنی بر نظریۀ فطرت آیت الله شاه آبادی مورد بحث و بررسی قرار دهیم و به اثبات برسانیم. همچنین به برخی از نتایج حاصل از این نظریه در حوزه های گوناگون دین و اخلاق، از جمله استفاده ای که می توان از آن در اثبات «خالی نبودن زمین از حجت حق» کرد، اشاره شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Fitrah (God-given nature of man) Theory of Ayatollah Shahabadi
    Abstract: 
    The perfect mystic, his eminence ‘Allamah Mirza Mohammad Ali Shahabadi who is one of the well-known personalities and geniuses of the time, and truly, he should be considered as the solemn interpreter of Qur’anic fitrah. With his theory of fitrah, he established a solid base in explaining the relationship between the genetical [takwīn] book (man) and the compiled book (Qur’an). The fact that the entirety of religion with all of its principles and branches as well as its jurisprudence, morality, and doctrines is rooted in the fitrah of man, is something which can be derived from the fitrah theory of ‘Allamah Shahabadi. In this paper, effort has been made to explain the fitrah theory. Furthermore, this paper has sought to discuss, analyze, and prove the innateness of all the pillars and components of religion (monotheism, belief in Resurrection Day, prophethood, imamate, morality, and the laws) as being based on the fitrah theory of Ayatollah Shahabadi. Moreover, some of the results which have been obtained from this theory have been mentioned, such as making use of this theory to prove that “the earth cannot be empty of the vicegerent of Allah.”
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

     

      1. 1. مقدمه

    موضوع فطرت جان‌مايۀ آثار علامه شاه‌آبادي را تشکيل مي‌دهد. اين موضوع از يک منظر، بحث فلسفي است؛ چراکه با سه موضوع مهم فلسفه (خدا، جهان و انسان) ارتباط دارد و از منظر ديگر، بحث فطرت و عشق از موضوعات و مسائل عرفاني شمرده مي‌شود (چراکه موضوع عرفان عبارت از توحيد و موحد است). از منظر ثالث، به دين‌شناسي، معرفت‌شناسي، روان‌شناسي، تعليم و تربيت و مباحث اين‌گونه ارتباط دارد، و در رأس همۀ آنها در منابع و آموزه‌هاي ديني نيز بر مسئلة فطرت تکية فراوان شده است (گرجيان، 1384، ص 39).

    يکي از مسائل مهم کلامي در عصر جديد، مسئلۀ خاستگاه دين است، که مبتني بر فرضياتي چون فقدان پاية منطقي براي دين، نفي ريشه در ذات و سرشت آدمي براي دين و به طور کلي نفي سرشت براي آدمي است. نظريۀ فطرت مرحوم شاه‌آبادي پاسخي اسلامي به اين مسئله و در عين حال خط بطلاني بر پيش‌فرض‌هاي طراحان مسئلة و پاسخ‌هاي جامعه‌شناختي و روان‌شناختي آنهاست.

    اهميت مسئلۀ فطرت تا آنجاست که «فطرت» را ام‌المسائل معارف اسلامي مي‌دانند (مطهري، 1390-1389، ج 2، ص 63) و طبعاً چنين اهميتي براي يک نظريه، اين توقع را پديد مي‌آورد که شاهد انواع نظريه‌پردازي‌ها و حجم فراواني از کتب و رسائل دربارة آن باشيم. از سوي ديگر مي‌بينيم عمده کارهاي علمي‌اي که دربارۀ فطرت شده، بيشتر معطوف به فطري دانستن توحيد بوده و لذا نسبتِ ديگر اصول و فروع دين و اخلاقيات با فطرت به شکلي جامع تبيين نشده و از‌اين‌رو مي‌توان اين مقاله را واجد نگرشي نو به اين مباحث دانست که ضمن پرداختن به «انسان‌شناسي فطري»، نقش و تأثير آن را در اثبات فطري بودن مؤلفه‌هاي دين (اصول دين، فروع دين و اخلاقيات) بررسي خواهد کرد.

      1. 2. معنا و ماهيت فطرت
      2. 1-2-. فطرت در لغت

    فطرت از مادة «فَطَرَ» در لغت به معناي شکافتن (زبيدي، 1387، ج 13، ص 325)، گشودن شيء و ابراز آن (ابن‌فارس، 1404ق، ج 4، ص 510)، ابتدا و اختراع (جوهري، 1368، ج 2، ص 781)، شکافتن از طول، ايجاد و ابداع (راغب اصفهاني، بي‌تا، ج 1، ص 396) آمده است و ازآنجاکه آفرينش و خلقت الهي به‌منزلۀ شکافتن پردۀ تاريک عدم و اظهار هستي امکاني است، يکي از معاني اين کلمه، آفرينش و خلقت است؛ البته آفرينشي که ابداعي و ابتدايي باشد (جوادي آملي، 1390، ص 23).

        1. 2-2. فطرت در آيات و روايات

    در قرآن، مشتقات کلمة «فَطَرَ» حدود بيست بار به صورت‌هاي گوناگون به کار رفته است؛ اما کلمة «فطرت» با اين صيغه تنها يک بار در آيۀ 30 سورۀ روم و دربارۀ انسان استفاده شده است: «فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لا تَبديلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِکَ الدّينُ القَيمُ ولکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا يعلَمُونَ»؛ پس با نگاهي حنيفانه (حق‌گرايانه) به دين رو کن؛ اين همان فطرتي است که خدا مردم را بر آن آفريده است؛ آفرينش خداي را دگرگوني نيست، اين است دين استوار، ولي بيشتر مردم نمي‌دانند.

    کلمۀ فطرت پيش از آنكه در قرآن به كار رود سابقه‌اي ندارد و براي نخستين بار قرآن اين واژه را دربارة انسان به کار برده است (مطهري، 1390-1389، ج 3، ص 451).

    فطرت در روايات نيز بر اساس مفهوم قرآني آن شکل گرفته و به لحاظ معنايي و مصداقي به‌ويژه در احاديث شيعي توسعه يافته است. توحيد، معرفت پروردگار، دين، اسلام، رسالت پيامبر اسلامˆ و ولايت اميرالمؤمنين† و برخي از سجاياي اخلاقي از جمله معاني و مصداق‌هاي فطرت در روايات شمرده شده‌اند (صدوق،1410ق، ج 1، ص 205؛ کليني، 1389ق، ج 4، ص 12؛ سيوطي، 1414ق، ج 5، ص 155).

        1. 3-2. حقيقت فطرت

    فطرت از آن جهت که نحوۀ هستي ويژۀ انسان است، از سنخ وجود و کمال وجودي است و نيز از وحدت حقيقي برخوردار است؛ چون هستي مساوق با وحدت است. اينکه مي‌گويند: فطرت ذاتي است، در اين‌جا ذات به معناي هويت است نه ماهيت؛ لذا به اين معنا نيست که از ذات به معناي جنس و فصل انسان انتزاع شود، بلکه فطرت در متن هويت انسان است؛ لذا داراي مفهوم است نه ماهيت. به عبارت ديگر، فطرت از سنخ هستي است نه از سنخ ماهيت. ازاين‌رو، داراي مفهوم و از قبيل معقول ثاني فلسفي است، و چون ماهيت ندارد، فاقد تحليل و تعريف ماهوي است؛ نه تحديد و تعريف حدي دارد و نه تعريف رسمي؛ بلکه تعريف شرح اسمي دارد؛ يعني همان خلقت ويژۀ انسان که در نهاد او گرايش و شهود خاص نهفته است (جوادي آملي،1390، ص 26، 36 و 52).

      1. 3. انسان‌شناسي (فطرت در نگاه علامه شاه‌آبادي)
        1. 1-3-. فطرت‌هاي چهارگانه

    گرچه در محاورات و مباحث معمول مواردي را با تسامح به عنوان امور فطري احصا مي‌کنند، از مباحث تخصصي عرفاني به دست مي‌آيد که امور فطري بر چهار دسته است:

    1. حس که به واسطۀ آن، انسان ملکي باشد؛

    2. خيال که به واسطۀ آن، انسان ملکوتي باشد؛

    3. عقل که به واسطۀ آن، انسان جبروتي باشد؛

    4. عشق که به واسطۀ آن، انسان لاهوتي و فاني در حق شود (شاه‌آبادي، 1387د، ص 24).

    به عبارت ديگر فطرت انسان داراي چهار مرتبه است:

    1. حس، که ظهور ملکي فطرت است؛

    2. خيال، که ظهور ملکوتي فطرت است؛

    3. عقل، که ظهور جبروتي فطرت است؛

    4. عشق، که ظهور لاهوتي فطرت است.

    در واقع مرحوم شاه‌آبادي به چهار عالَم در نظام هستي اشاره مي‌کند و انسان را مفطور به اين چهار عالم مي‌داند. ورود به هر عالَم به وسيلۀ ابزار يا واسطه‌اي صورت مي‌گيرد که خداوند آن را در سرشت و خلقت خاص انسان قرار داده است؛ بدين‌گونه که انسان به واسطۀ بهره‌مندي از حواس ظاهري، عالم طبيعت مادي و ظاهر وجود خود را درک مي‌کند و ازاين‌رو در مرحلة ملک وجود قرار مي‌گيرد و موصوف به صفت ملکي مي‌شود. سپس به واسطة برخورداري از خيال مجرد و درک عالم مثال به مرحلة باطن يا ملکوت هستي وارد مي‌شود و متصف به صفت ملکوتي مي‌گردد. همچنين با وساطت عقل و درک لذات عقلي و سير و صعود به مراتب عقل، عالم جبروت را درک مي‌کند و انسان جبروتي مي‌شود؛ اما همين انسان مي‌تواند در قوس صعود به بالاترين عالَم، يعني عالم لاهوت نيز برسد. راه ورود به اين عالم، عشق است و پايگاه عشق، فطرت است. انسانِ مفطور به عشق، در لاهوت سير مي‌کند و در حق فاني مي‌شود (شاه‌آبادي، 1387د، ص 29).

        1. 2-3. خلق انسان بر صورت پروردگار

    يک رکن اصيل در نظريۀ فطرت مرحوم شاه‌آبادي اين روايت شريف است که امام رضا† از قول نبي اکرمˆ فرمودند: «خَلَقَ اللهُ آدَمَ عَلي صورَتِه» (مجلسي، 1412ق، ج 4، ص 11 و 13)؛ يعني خداوند، آدم را بر صورت خود خلق کرد. انسان در ميان ساير موجودات اعم از ملکي و ملکوتي، جامعيتي دارد که قبل از او و بعد از او همانندي ندارد. جامعيت او، اين است که اين موجود کوچک مي‌تواند از سويي نمونه‌اي براي کل عالم هستي باشد و از سوي ديگر نمونه‌اي روشن براي خالق و رب‌العالمين باشد. به عقيدۀ ابن‌عربي انسان اکمل موجودات است که هم خَلق است و هم حق؛ چنان‌که مي‌گويد: «فکل ما سوي الانسان خَلقٌ الّا الانسان فأنّه خلق و حق» (ابن‌عربي، 1412ق، ج 2، ص 396).

    در همين باب علامه شاه‌آبادي نيز مي‌گويد:

    انسان در ميانۀ همۀ موجودات، موجودي است که سر تا پايش نمايش حق است؛ براي اين است که به اسم جامعش انسان را خلق فرموده: «الله الذي خلقکم» (روم: 54) و انسان، نسخة جامع موجودات و داراي همة مراتب است. لذا اميرالمؤمنين† مي‌فرمايد: «أتحسب أنک جرم صغير و فيک انطوي العالم الأکبر»؛ آيا مي‌پنداري که تو فقط همين جرم کوچک هستي؟ درحالي‌که در وجود تو دنياي بزرگي پيچيده شده است. «الله» يعني ذات داراي هر کمال، اسم منشئي انسان است؛ ازاين‌رو انسان نمايندۀ ربوبيت است (شاه‌آبادي، 1387 الف، ص 99).

        1. 3-3. .فطرت الهي

    همان‌طور که گفته شد، مرحوم شاه‌آبادي انسان را مفطور به چهار فطرت حس، خيال، عقل و عشق مي‌داند؛ اما از ميان اين چهار فطرت، دو مورد آن را فطرت الهي مي‌داند و مي‌گويد: «مراد از فطرت الهي، علم و عشق است» (شاه‌آبادي، 1387د، ص 29)؛ اما استدلال ايشان در باب اختصاص فطرت الهي به علم و عشق را مي‌توان اين‌گونه بيان کرد: ذات مقدس حق‌تعالي، کمال صرف است. بنابراين همۀ کمالات، از جمله علم را دارد. از سوي ديگر ملاک عشق، ادراک کمال است. هرچه ادراک، بالاتر و کمال قوي‌تر باشد، عشق نيز بالاتر است. پس حضرت حق سبحانه، که عين کمال و ادراک و عالِم به ذات خود است، عين ابتهاج و عشق است و هيچ عشقي بالاتر از آن تصور نمي‌شود. بنابراين وجود انسان، که بر فطرت «الله» سرشته شده، بر مبناي عشق و ابتهاج آفريده شده است. شاهد اين ادعا اين است که انسان خود را عاشق و شائق کمال مي‌يابد و در صورتي که فطرت او شکوفا شود، به قلۀ عشق صعود مي‌کند.

    عشق، حقيقت يگانه‌اي است که داراي مراتب نامتناهي (از مراتب پايين گرفته تا درجات بالا) است. انسان به عنوان مظهر اسم «الله»، بر مبناي فطرت الهي عشق آفريده شده و تنها مخلوقي است که مي‌تواند عشق الهي را در عالي‌ترين درجات ظاهر سازد. در عشق لاهوتي، مراتب عالي فناي في الله و بقاي بالله ظهور مي‌يابد. عشق به معشوق نياز دارد و معشوق هر کس، متناسب با مرتبۀ عشق اوست. انسان، که از عالم ملک سر بر مي‌آورد، نخست خود را مي‌بيند و با علم حضوري، به خود علم مي‌يابد. بنابراين نخستين معشوق او، خود اوست؛ از‌اين‌رو، خود‌بين (فطرت عالمه)، خود‌پسند (فطرت عاشقه)، خود‌رأي (فطرت کاشفه)، آزادي‌طلب (فطرت آزادي) و راحت‌طلب (فطرت آسايش‌دوستي) است. تا زماني که انسان به معشوقۀ نفس سرگرم است، به وصال معشوق حقيقي نمي‌رسد. درست است که نخستين معشوق انسان، خود اوست و هيچ ايرادي بر اين امر وارد نيست، بايد کم‌کم از اين زندان خارج شود و در مراتب عالي‌تر سير کند. پس دارايي واقعي انسان، همين ظهور عشق است؛ يعني فصل مميز انسان از ديگر آفريدگان، عشق لاهوتي است. او حتي با تجلي عقل جبروتي، تمايز نمي‌‌يابد و به کمال نمي‌رسد، بلکه بايد مرتبۀ عشق الهي را درک کند (شاه‌آبادي، 1387د، ص 79). خلاصۀ نظريۀ فطرت اين‌گونه است:

    1. خداوند عالِم به خود و در نتيجه عاشق خود است (او- عز و جل- قوي‌ترين مدرِک و کامل‌ترين مدرَک است)؛

    2. خداوند انسان را بر صورت خود آفريد (خَلَقَ الله آدمَ علي صُورَتِهِ)؛

    نتيجه: انسان عالِم به کمال مطلق و عاشق آن خواهد بود(پس هم مفطور به علم است و هم مفطور به عشق).

    نکته: همان‌طور که گفته شد، در انسان علم و عشق دست‌كم در دو سطح وجود دارد. انسان در گام اول به ذات خود علم دارد و لذا عاشق خود مي‌شود؛ اما وقتي به خود و نواقص خود مي‌نگرد و خويش را فاقد کمال لازم براي معشوقيت مي‌يابد، متوجه کمال مطلق شده، به او عشق مي‌ورزد. به همين دليل است که پروردگار سبحان «حنافت» و «اعراض» را در آيۀ فطرت، قيد طلب عاشق مقرر فرموده است: «فأقم وجهک للدين حنيفا».

        1. 4-3. مراتب نفس (وجه انسان) در نگاه علامه شاه‌آبادي

    انسان داراي دو وجه است: 1. ظاهري و 2. باطني. در آيۀ شريفۀ «فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجِد الحَرام» (بقره: 150، 149 و 144)، مراد وجه ظاهر است؛ چون متوجهٌ اليه (مسجدالحرام) جسم است، در نتيجه آن چيزي هم که به آن رو مي‌کند بايد جسم باشد؛ زيرا تقابل جسم با جسم است (مانند رو به قبله بودن در نماز، ذبح، دفن ميت و...).

    اما در بحث ما، يعني آيۀ فطرت «فأقم وجهک للدين حنيفا»، مراد از وجه، وجه باطني است؛ زيرا در اينجا متوجهٌ اليه (دين)، از مقولۀ معاني است؛ پس وجه باطن انسان بايد به آن رو کند؛ اما اين وجه باطني چيست؟ وجه باطني عبارت از جهات باطني و دراکة انسان است که هفت مورد هستند و به آنها «لطايف هفت‌گانه» مي‌گويند و عبارت‌اند از: حس (نفس)، عقل، قلب، روح، سرّ، خفي و اخفي؛ که به هفت شهر عشق نيز معروف‌اند (شاه‌آبادي، 1387 الف، ص 413، 330، 327):

    ‌هفت شهر عشق را عطار گشت
     

     

    ما هنوز اندر خم يک کوچه‌ايم
     

    بايد توجه داشت که از ميان وجوه هفت‌گانۀ انسان، وجوه سه‌گانۀ حس، عقل و قلب است که اساس ديد انسان به حقايق را تشکيل مي‌دهد و انسان از دريچۀ اين سه مي‌تواند به ماديات جهان ملکي و معنويات جهان هستي راه يابد.

    1. حس (نفس): حس خود بر دو قسم است: مقيد و مطلق. مقيد، قوه‌اي است که مدرک محسوسات عالم ملک است: يعني مبصرات، مسموعات، مشموعات، ملموسات و مذوقات؛ و مطلق، قوه‌اي است که محسوسات پنج‌گانة عالم برزخ با آن درک مي‌شود. در مرتبة حس يا نفس، انسان به زندگي دنيوي و زينت‌هاي آن نظر دارد. انسان در اين مرتبه حقيقتاً حظّي از انسانيت ندارد؛ زيرا از مظاهر اين مرتبه، بهيميت، سبعيت و شيطنت است (شاه‌آبادي، 1387ج، ص 125-130)؛

    2. عقل: عقل قوه‌اي ‌است که معقولات را درک مي‌کند و داراي مراتبي است؛ بدين‌گونه که در مرتبۀ «عقل بالفعل»، معقولات را به وسيلۀ برهان درک مي‌کند؛ ولي در مرتبۀ رشد، کمال و شدت، معقولات را با کشف و شهود درک مي‌کند و از آن تعبير به «عقل بالمستفاد» مي‌شود (جمعي از نويسندگان، 1387، ص 135-137). در اين مرتبه يا بطن، عقل مشتاق است به لذت‌هاي ماندگار و حشر با ملائکه و حتي جمع ميان لذت دنيا و آخرت. مقتضاي اين لطيفۀ الهي، خروج از چراگاه بهايم و ورود به حوزۀ بزرگان، نظير انبيا و اولياي الهي است؛

    3. قلب: قلب، مرتبه‌اي از نفس است که با آن عاشق خود و کمالات خود مي‌شود. در اين مقام، نفس، تمام همتش را تحصيل کمالات خود قرار مي‌دهد. حال اگر متوجه کمالات محسوس شود و از کمالات معقول باز ماند، دچار خسران ابدي مي‌شود؛ ولي اگر متوجه کمالات معنوي فطري (معرفت و عبوديت) شود و همتش را صرف تحصيل آنها کند، رستگار خواهد شد. در اين مرتبه انسان متوجه ظهور ساري خداوند در همۀ اشيا و عوالم مي‌شود و به مقام علم اليقين و آخرين مرتبۀ اسلام مي‌رسد؛ زيرا وي از طريق ظهور به وجود حقِ ظاهرِ متعال استدلال، او را کشف مي‌كند (شاه‌آبادي، 1387 الف، ص 414 و 415).

      1. 4. گسترۀ امور فطري (دفائن العقول)
        1. 1-4. تعريف دين

    دين مجموعۀ عقايد، اخلاق و احکام است؛ يعني يک سلسله معارف علمي و عملي را که مجموعه اعتقاد به هست‌ها و نيست‌ها و مجموعة بايد‌ها و نبايد‌هاست، دين مي‌نامند. اين دين نزد خداي سبحان، همان اسلام و انقياد همه‌جانبۀ انسان در ساحت هدايت حق‌تعالي است (جوادي آملي، 1390، ص 145). دين عبارت است از التزام به حقايق؛ (يعني التزام به معرفت، عبوديت و عدالت)، از‌اين‌رو هر گاه به کتاب ذات خود نظر کنيم، درمي‌يابيم که ذات ما به اموري خاص ملتزم است؛ يعني سه چيز در کتاب فطرت ما مستور است، «معرفت، عبوديت و معدلت» (شاه‌آبادي، 1387 الف، ص 330).

    معرفت يعني اينکه انسان دوست ندارد نسبت به چيزي جهل داشته باشد و فطرتاً به دنبال اين است که به همه چيز علم يابد؛ به‌ويژه نسبت به مبدأ و معاد و آنچه ميان اين دو قرار مي‌گيرد؛ يعني وحي، نبوت، عوالم وجود و... .

    عبوديت يعني اينکه هر انساني فطرتاً در برابر موجود کامل‌تر از خود خضوع مي‌کند؛ از جمله نشانه‌هاي اين امر فطري، تواضعي است که افراد براي صاحبان علم و حشمت قايل‌اند؛ يا به شخصي که نزدش حاضرند احترام مي‌گزارند و در حضور او ولو کودک باشد، اعمال منافي عفت انجام نمي‌دهند.

    معدلت يعني اينکه هيچ انساني نمي‌پسندد که به او ظلم شود و فطرتاً خواهان آن است که عدالت را درباره‌اش به اجرا درآورند. لذا دين مي‌شود التزام به اين سه مورد: «التزام به معرفت مبدأ و معاد و مابين مبدأ و معاد» و «التزام به خضوع در برابر کامل؛ يعني عبوديت» و «التزام به عدالت».

    اينها التزامات همان دين فطري‌اند و کسي فاقد آنها نيست. پس تعريف دين از نگاه علامه شاه‌آبادي اين خواهد شد: «دين فطري و الهي عبارت است از معرفت و عبوديت و عدالت در حقوق و حدود» (شاه‌آبادي، 1387د، ص 128). حال که دانستيم فطرت نوع بشر مفطور به معرفت، عبوديت و عدالت است و دين نيز چيزي جز التزام به همين موارد نيست، سرّ اين مطلب نيز که قرآن کريم در آيۀ فطرت از انسان‌ها مي‌خواهد تا روي خود را به سمت دين بازگردانند روشن مي‌شود: همان‌طور که در مباحث قبل اشاره شد، منظور از وجه انسان همان وجوه هفت‌گانۀ حس، عقل، قلب، روح، سرّ، خفي و اخفاست و نيز اشاره کرديم که از ميان اين هفت شهر عشق، حس و عقل و قلب، وجوه اصلي انسان‌اند؛ پس بايد هريک از اين سه وجه را به سمت يکي از ارکان سه‌گانۀ دين (معرفت، عبوديت و عدالت) اقامه کرد؛ يعني وجه حس را به سمت عدالت و وجه قلب را به سمت عبوديت و وجه عقل را به سمت معرفت:

    1. اقامة وجه در مرتبة حس، يعني توجه به رعايت حدود الهي، که لازمه‌اش شناخت حقوق، حدود و معرفت الهي است و متوقف بر اجتهاد در علم فقه و اصول آن يا تقليد و رجوع به فتواي مجتهد جامع‌الشرايط است؛

    2. اقامة وجه در مرتبه عقل، يعني توجه عقل به معارف الهيۀ توحيد، اسما و صفات الهي، معاد، نبوت و... که براي تحصيل آنها، بايد به کتاب فطرت و ذات چنگ زنيم؛ همان‌گونه که خداوند تعالي فرمود«: اقراء کتابَک» (اسرا: 14)؛ بخوان کتاب خودت را؛

    3. اقامة وجه در مرتبه قلب: عبارت است از تخلق قلب به صفات حسنه و اخلاق پسنديده که عمدة آنها، عبوديت و خضوع در برابر ذات مقدس پروردگار است. به يقين کمال جميع ملکات حسنه، متوقف بر عبوديت است. براي مثال صبر اگر براي عبوديت و خضوع در برابر ذات مقدس پروردگار باشد کمال است و در غير اين صورت کمال نيست (جمعي از نويسندگان، 1387، ص 137).

    آنچه تا کنون گفته شد،‌ تعريف دين و اجزاي سه‌گانۀ آن از نگاه مرحوم شاه‌آبادي بود و اينکه هريک از سه وجه اصلي انسان بايد به يکي از اجزاي دين متوجه شود و اقامه پيدا کند. اکنون مي‌پردازيم به اصول دين، فروع دين و اخلاقيات و مي‌کوشيم با توجه به نظريۀ فطرت ايشان، فطري بودن هر‌يک از آنها را نشان دهيم. براي هريک از مواردي که در پي مي‌آيد، مي‌توان دست‌كم دو استدلال ارائه داد که به علت محدود بودن حجم مقاله، در بعضي موارد به يک دليل بسنده شده است.

        1. 2-4. فطري بودن اصول دين (التزام به معرفت مبدأ و معاد و مابين آن دو)

    الف. اصل وجود پروردگار: آيت‌الله شاه‌آبادي مي‌گويد اگر سالک به نداي فطرت خود گوش بسپارد، مي‌شنود كه با صداي رسا مي‌گويد: من عاشق کمال بحت و جمال صرفم؛ من طالب حُسن غيرمتناهي و خير بي‌پايانم و آنچه از کمال و جمال به من دادي همه محدود و متناهي است و معشوق فطرت نيست. بنابراين معشوق فطرت، تمام کمال و جمال است و همۀ فطرت‌ها اعم از انبيا و اوليا، مؤمنين و کفار، اشقيا و سعدا، همه در اين جهت برابرند و هيچ تفاوتي ندارند. بنابراين چون عشق از صفات ذات الاضافه است، يعني عاشق، معشوق مي‌خواهد و اگر عاشق فعلاً موجود باشد اقتضا مي‌کند که معشوق هم بالفعل موجود باشد، پس بايد حکم کنيم که معشوقِ فطرت در دار تحقق موجود است (شاه‌آبادي، 1387د، ص 120). خلاصۀ استدلال مطرح‌شده بدين قرار است:

    1. انسان فطرتاً عاشق کمال مطلق است؛

    2. عشق فعلي، معشوق فعلي مي‌خواهد؛ (يعني چون عشق به کمال مطلق به شکل بالفعل در انسان وجود دارد، بايد معشوق اين عشق نيز بالفعل در دار تحقق موجود باشد)؛

    نتيجه: معشوق (کمال مطلق) موجود است.

    ب. توحيد و مستجمع جميع کمالات بودن پروردگار سبحان: با توجه به اينکه فطرت هر انساني عاشق کمال صرف است، «واحد» و «احد» بودن و بلکه واجد همۀ کمالات بودن براي پروردگار متعال ثابت مي‌شود:

    از جمله فطرت‌هايي که انسان به آن مفطور است، فطرت تنفر از نقص است؛ و انسان از هرچه متنفر است، چون در او نقصاني و عيبي يافته است از آن متنفر است. پس عيب و نقص مورد تنفر فطرت است؛ چنان‌چه کمال مطلق مورد تعلق آن است. پس، متوجهٌ اليه فطرت بايد «واحد» و «احد» باشد؛ زيرا که هر کثير و مرکبي ناقص است، و کثرت بي‌محدوديت نشود، و آنچه ناقص است مورد تنفر فطرت است، نه توجه آن؛ پس، از اين دو فطرت که فطرت تعلق به کمال و فطرت تنفر از نقص است، توحيد نيز ثابت شد؛ بلکه استجماع حق جميع کمالات را و خالي بودن ذات مقدس از جميع نقايص نيز ثابت گرديد (موسوي خميني، 1388، ص 185).

    ج. معاد: براي اثبات فطري بودن معاد با توجه به دستگاه فکري علامه شاه‌آبادي مي‌توان دست‌كم به دو شکل کلي استدلال کرد:

    استدلال اول: چون انسان بر فطرت الهي ساخته و پرداخته شده است و پروردگار سبحان فناناپذير است و فاني نمي‌شود پس انسان نيز فاني نخواهد شد و به لطف وجود او – عز و جل- تا ابد باقي است؛

    استدلال دوم: «فطرت عشق بقا»، «فطرت عشق لقا»، «فطرت عشق حريت»، «فطرت عشق راحت» و «فطرت عشق نام نيک» شاهد آن هستند که روح پس از مرگ ابدان ارتقا مي‌يابد و بقا دارد؛ زيرا روح از عالم امر و مجردات است، نه فنا براي آن است و نه فاني‌کننده‌اي دارد (شاه‌آبادي، 1387ج، ص 203). توضيح بيشتر اينکه: مي‌بينيم انسان، عاشقِ راحت مطلق، حيات مطلق و قدرت مطلق است؛ اما هيچ‌يک در دنيا براي او موجود نيست؛ زيرا محسوس است که تمام مشتهيات و خواسته‌هاي آدمي مشوب و آميخته با رنج است و چون ثابت است که عاشق بلامعشوق محال است، پس بايد راحت مطلق، حيات مطلق و قدرت مطلق که عشق آن در بشر وجود دارد موجود باشد. از اين نظر زبان فطرت به تو مي‌گويد بايد عالَم ديگري باشد که اين معشوق را در آن توان يافت. پس به حکم فطرت و کتاب ذات انسان، عالَم ديگري هست که تو در آن عالم زنده و راحتي. بنابراين، آية مبارکة قرآن به صراحت اين فطرت را بيان مي‌فرمايد: «وفيها ما تَشتَهيه الأنفُسُ وتَلَذّ الأعينُ» (زخرف: 71). خدا به شما وعده مي‌دهد معشوق شما که نفوذ مشيت و راحت مطلق است، موجود است و از براي شماست عالَمي که در آنجا آنچه بخواهيد، تابع خواسته‌ و ميل و اراده و مشيت شماست و راحت مطلق و حيات و نفوذ مشيت مطلق را در آنجا خواهيد يافت (شاه‌آبادي، 1387 الف، ص 54). خلاصه استدلال آيت‌الله شاه‌آبادي چنين است:

    1. عشق راحت و حريت فطري است؛

    2. ضيق عالم مانع از وصال عاشق به معشوق مي‌شود؛

    نتيجه: معشوقۀ حريت و راحت در عالم ملک وجود ندارد؛ پس بايد به مقتضاي فطرت که معصوم از خطاست و نيز به مقتضاي برهان تضايف، حکم کرد که معشوق انسان در جهان هستي محقق است و بايد عالَم ديگري غير از اين عالم باشد و انسان در آن عالم، به معشوق خود برسد؛ زيرا عشق و عاشق فعلي، معشوق و محبوب فعلي مي‌خواهد (شاه‌آبادي، 1387 الف، ص 466).

    د. نبوت و امامت (ولايت): در اينجا نيز مانند بحث معاد مي‌توان دست‌كم مبتني بر نظريۀ فطرت، به دو شکل براي اثبات فطري بودن ولايت استدلال کرد:

    استدلال اول: آگاهي از مصاديق و صغريات عبوديت و معدلت بر عهدۀ هر فطرتي نيست و هر ذات و فطرتي نمي‌تواند کشف چگونگي عبادات ذات مقدس پروردگار و کشف حقوق و کيفيت اداي آنها به صاحبانشان بدون واسطه از مبدأ فياض و علاّم‌الغيوب نمايد؛ بلکه آنچه بر عهدة هر فطرتي است، کبريات است؛ يعني حکم به لزوم عبوديت نسبت به ذات مقدس پروردگار و حکم به لزوم معدلت و اداي حقوق؛ اما به حسب فطرت عادله بايد حکم کرد که شخصي به نام رسول و نبي کاشف صغريات و مصاديق عبادت و عدالت از طرف ذات مقدس پروردگار در ميان جمعيت در هر عصر و زمان باشد، وگرنه تعطيل فطرت عبوديت و معدلت لازم مي‌آيد و اين به معناي ظلم است و ظلم نسبت به ذات مقدس پروردگار روا نيست؛ يعني اگر امام يا همان فطرت کاشفه نباشد و جزئيات احکام را عنوان نکند، وجود فطرت عبوديت و معدلت در انسان عبث خواهد بود و پروردگار متعال کار عبث انجام نمي‌دهد. بنابراين، چون معلوم شد هر ذات و فطرتي کاشف مصاديق و صغريات عبوديت و معدلت نيست و فطرت کاشفه هم به حکم فطرت عادله بايد در ميان اجتماع باشد، پس فطرت عاشقه حکم مي‌کند به لزوم رجوع و تبعيت از فطرت کاشفه (ولي الله) در نيل به معشوق و محبوب خود و از‌اين‌روست که فطرت باب تقليد و رجوع به عالِم را بر خود مي‌گشايد (شاه‌آبادي، 1387 الف، ص 338).

    به عبارت ديگر: چون فطرت کاشفه به حسب کشف مختلف است، يعني بعضي ناقص، برخي تام و بعضي اتم هستند، مقتضاي اين اختلاف در کشف، تبعيت از فطرت کاشفه اتم است؛ زيرا کشف مصاديق و ظرافت‌هاي احکام مربوط به عبوديت و عدالت از عهدۀ هر فطرتي برنمي‌آيد؛ در‌حالي‌که رعايت آنها بر هر فطرتي واجب است. از سويي فطرت عاشقه که در هر انساني وجود دارد، براي رسيدن به معشوق و محبوب خود، حکم به لزوم تبعيت از فطرت کاشفه مي‌کند و به همين دليل فرمود: «فأسئلوا اهل الذکر» (انبيا: 7)؛ چراکه فطرت کاشفة اتم، همان مقام عظماي ولايت است.

    بنابراين چون فطرت عاشقه هميشه هست، فطرت کاشفه يا شخصي که کاشف اين مصاديق است نيز همواره بايد باشد تا مراجعه به او براي رفع احتياج فطرت عاشقه ممکن باشد؛ اما سهولت تشرف هر فردي از افراد بشر به محضر مقدس امام† به گونه‌اي که هيچ حجاب و مانعي نباشد، مقتضاي فطرت نيست؛ پس به حسب فطرت بايد کاشف اتم و عالِم به معارف الهي که مقام ولايت مطلقه است، در هر عصري باشد تا باب تعليم و تعلم اين معارف که از طريق برهان حاصل است، همواره مفتوح باشد؛ اما ارتباط مردم با آن حضرت از طريق آنها که مست ولاي او هستند، ميسر است (جمعي از نويسندگان، 1387، ص 160). خلاصۀ استدلال:

    1. کشف صغريات عبوديت و معدلت از عهدۀ هر فطرتي بر‌نمي‌آيد؛

    2. اما عمل به همين صغريات از مقتضيات هر فطرتي است؛

    نتيجه: پس بايد فطرت کاشفه‌اي باشد که اين صغريات را کشف کند؛ وگرنه وجود فطرت عاشقه در انسان‌ها (که عاشق حق‌تعالي است و مي‌خواهد به تمام جوانب معرفت، عبوديت و معدلت واقف شود تا به محبوب خود برسد) عبث خواهد بود.

     استدلال دوم: انسان‌ها اصالتاً عاشق پروردگار سبحان (کمال مطلق) هستند و چون حقيقت ولايت، سايۀ پروردگار است، لذا انسان‌ها به شکل تبعي عاشق ولايت خواهند شد. به عبارت ديگر، معشوق ذاتي انسان خداوند سبحان است و معشوق تبعي او ولايت خواهد بود (شاه‌آبادي، 1387ج، ص 14، 39، 195) و چون عشق از صفات ذات‌الاضافه است، پس بايد متعلق اين عشق يعني ولي‌الله در دار تحقق وجود داشته باشد.

        1. 3-4. فطري بودن فروع دين

    در بسياري از روايات آمده است که «توحيد»، فطري است. از طرف ديگر توحيد، حقيقتي است که تجليات گوناگوني دارد؛ يعني توحيد در عقايد با نظمي خاص ظهور مي‌کند و در اخلاق به طرزي معين و ويژه تجلي دارد و در اعمال به سبک منسجم ديگري ظهور مي‌کند (جوادي آملي، 1390، ص 95). آيت‌الله شاه‌آبادي به همين مطلب اشاره کرده، مي‌گويد: «عبادات اجراي توحيد است در ملک بدن از باطن قلب» (هيئت تحريرية مؤسسة شمس‌الشموس، 1385، ص 244). حضرت امام نيز در سرّ الصلوة از قول استاد بزرگوارشان مي‌نويسند:

    جميع عبادات سرايت دادن ثناي حق جلّت عظمته است تا نشئة ملکيه بدن و چنانچه از براي عقل حظي از معارف و ثناي مقام ربوبيت است و از براي قلب حظي است و از براي صدر حظي است، از براي ملک بدن نيز حظي است که عبارت است از مناسک. پس روزه ثناي حق به صمديت و ظهور ثناي او به قدوسيت و سبوحيت است؛ چنانچه نماز که مقام احديت جمعيه و جمعيت احديه دارد، ثناي ذات مقدس است به جميع أسما و صفات (موسوي خميني، 1381، ص 13).

    با اين مقدمات روشن مي‌شود که تمام فروع دين (خمس، زکات، حج و...) تجليات گوناگون توحيدند. پس چون توحيد فطري است، لذا ظهورات توحيد در ملک بدن نيز فطري خواهند بود. همين است که مي‌توان تمام احکام ايجابي شريعت (مانند نماز، حج، امر به معروف و...) را ناشي از توجه دادن به فطرتِ گرايش به کمال، و احکام سلبي شريعت (مانند روزه و صدقات) را ناشي از توجه دادن به فطرت تنفر از نقص دانست. از‌اين‌رو امام خميني€ مي‌فرمايند:

    احکام آسماني و دستورهاي انبياي عظام و آيات باهرات طبق نقشۀ فطرت طرح‌ريزي شده و تمام احکام الهي نيز طبق دو فطرت اصلي و تبعي به دو قسم کلي و دو مقصد اصلي منقسم مي‌شود:

    مقصد اول که اصلي و استقلالي است، توجه دادن فطرت است به کمال مطلق، که حق جل و علا و شئون ذاتيه و صفاتيه و افعالية اوست که مباحث مبدأ و معاد و مقاصد ربوبيات از ايمان بالله و کتب و رسل و ملائکه و يوم‌الاخر و اهم و عمدۀ مراتب سلوک نفساني و بسياري از فروع احکام از قبيل مهمات صلات و حج به اين مقصد مربوط است يا بي‌واسطه يا باواسطه.

    مقصد دوم که عرضي و تبعي است، تنفر دادن فطرت است از شجرۀ خبيثۀ دنيا و طبيعت که ام‌النقائص و ام‌الامراض است و بسياري از مسائل ربوبيات و عمدۀ دعوت‌هاي قرآني و مواعظ الهيه و نبويه و ولويه و عمدۀ ابواب ارتياض و سلوک و کثيري از فروع شرعيات از قبيل صوم و صدقات واجبه و مستحبه، و تقوا و ترک فواحش و معاصي به آن رجوع کند (موسوي خميني، 1377، ج 1، ص 80).

        1. 4-4. فطري بودن اخلاقيات

    اما در باب اثبات فطري بودن اخلاقيات، دليل ما مشابه ادله‌اي است که براي فطري بودن فروع دين به کار برديم و همان روش را نيز در اينجا تکرار کرده‌ايم.

    استدلال اول: در قسمت قبل گفتيم که آيت‌الله شاه‌آبادي عبادت را سريان توحيد در ملک بدن مي‌داند. طبق همين الگو مي‌توان گفت: «اخلاق، سريان توحيد در ملکوت نفس است» و ازآنجاکه توحيد فطري است، فطري بودن اخلاقيات نيز ثابت مي‌شود.

    استدلال دوم: هر انساني که از مرتبة نفس ترقي کند و خود را به مرتبۀ قلب رساند، پا در وادي انسانيت گذارده است و شرط اين بالا آمدن و وارد وادي انسانيت شدن، اين است که شخص متخلق به اخلاق الله و متصف به صفات الهي شود (شاه‌آبادي، 1387ج، ص 135). معيار اصلي آيت‌الله شاه‌آبادي براي مهندسي نظام اخلاقي مدنظر خويش، روايت: «تَخَلّقوا بِأخلاقِ الله» (مجلسي، 1412ق، ج 58، ص 139) است که اين تخلق به اخلاق الهي ممکن نيست مگر اينکه انسان بر صورت پروردگار خلق شده باشد «خلق الله آدم علي صورته». پس جميع بشر مفطور به فطرت الله هستند و ازآنجاکه پروردگار متعال را صفاتي است، انسان نيز که مَثَل حق است، مفطور به آن صفات است و بايد آنها را به فعليت برساند. پس اقتضاي فطرت، مظهر همة اسما و صفات حضرت حق جل جلاله و متخلق به اخلاق الهي شدن است؛ لذا مي‌بينيم که آيت‌الله شاه‌آبادي پس از ذکر روايتي از رسول اللهˆ دربارة حقوق هر مسلمان بر گردن برادر مسلمانش، هريک از آن حقوق را به يکي از اخلاق الهي ارتباط مي‌دهد و اين‌گونه ما را متنبه مي‌سازد که اگر متخلق به اخلاق الهي شويم (که اين کار به مقتضاي فطرت شدني است) در آن صورت در همۀ زمينه‌هاي فردي و اجتماعي و... انساني اخلاقي خواهيم داشت.

    در اينجا به نمونه‌اي از اين تخلق به اخلاق الهي اشاره مي‌کنيم: از جمله نشانه‌هاي برادري و دوستي، پاداش صله است؛ يعني انسان مسلمان وظيفه دارد در برابر آنچه از سوي برادرش به وي تقديم شده است، سپاسگزاري کند و براي کار نيکي که از طرف دوست و برادرش دربارۀ وي صورت گرفته، پاداشي در نظر گيرد. چنان‌که خداوند سبحان مي‌فرمايد: «هل جزاءُ الإحسان إلّا الإحسان» (الرحمن: 60)؛ آيا پاداش نيکويي و احسان، جز نيکويي و احسان است؟ اگر انسان بخواهد نيکي برادرش را پاسخ گويد، بهتر است در صورتي که توانايي مالي دارد، آن را به بهترين شکل و بيشتر از صله‌اي که گرفته است جبران کند که در اين صورت اقدام وي دليل بر انس و محبت است؛ زيرا بدين وسيله از او تقدير کرده است و اين خود محبت را بيشتر مي‌کند. گذشته از جنبه‌هاي عاطفي، چنين روشي گونه‌اي تخلق به اخلاق الهي است؛ چراکه همواره خدا را با اين صفت کريمانه مي‌خوانيم: «يا من يعطي الکَثيرَ بالقليل» (مجلسي، 1412ق، ج 92، ص 360)؛ اي کسي که به سبب ناچيز (بندگي) بسيار عطا مي‌کني! او در برابر کارهاي خير بندگانش هرچند کوچک و بي‌مقدار باشد، پاداشي بر اساس بزرگواري خويش عطا مي‌کند نه مطابق بي‌خبري ما؛ تا آنجا که مي‌فرمايد: «مَن جاءَ بالحسَنَه فَلَهُ عَشرُ أمثالها و مَن جاءَ بالسَيئة فلا يجزي إلا مِثلَها» (انعام: 160)؛ هر کس کار نيکي با خود بياورد، پاداش آن را ده برابر دريافت خواهد کرد و آن کس که کار ناصواب آورد، همانند آن مجازات مي‌شود (شاه‌آبادي، 1387ج، ص 121 و 122).

        1. 4-5.  فطري بودن حقيقت دين

    در مباحث قبل تعريفي از دين آورديم و ارکان اصلي آن را عقايد، اخلاقيات و احکام دانستيم و تلاش کرديم نشان دهيم که هر سه رکن آن فطري است؛ اما در اينجا قصد داريم فارغ از تعاريف اين‌چنيني از دين، حقيقت دين را مطابق آموزه‌هاي روايي و عرفاني تعريف کنيم و سپس نشان دهيم که عارف واصل، آيت‌الله شاه‌آبادي دين را مطابق اين تعريف نيز فطري مي‌داند و بلکه حقيقت فطري بودن دين در واقع همين تحليلي است که در پي مي‌آيد. در روايات واردشده که دين جز محبت نيست. امام باقر† فرمود: «هل الدّين إلّا الحبّ» (مجلسي، 1412ق، ج 27، ص 95)؛ و نيز فرمود: «الدّين هو الحبّ والحبّ هو الدّين» (حویزی، 1391، ج 5، ص 84). از سوي ديگر مي‌دانيم که وقتي شدتِ «حب» بالا رود، آن را عشق مي‌نامند. لذا مي‌توان گفت: «عشق، حب اکيد است». پس حب و عشق در بحث ما به يک معنا هستند. همچنين در مباحث گذشته از نظر گذرانديم و گفتيم که آيت‌الله شاه‌آبادي انسان را به چهار چيز مفطور مي‌داند: 1. حس، 2. خيال، 3. عقل و 4. عشق؛ و مي‌گويد: «مراد از فطرت الهي، علم و عشق است» (همان، ص 29) و خداوند سبحان خميرۀ انسان را به معرفت و عشق مخمّر کرده است؛ پس حقيقت انسان جز عشق نيست؛ زيرا در عشق، معرفت نيز منطوي است. حال با اين مقدماتي که مطرح شد، مي‌توان نتيجه گرفت که «دين جز فطرت و التزام به فطرت نيست؛ زيرا دين چيزي جز حب و عشق نيست». خلاصۀ استدلال:

    1. دين، حب است؛

    2. حب (عشق)، فطري است؛

    نتيجه: دين فطري است.

    عارف وارسته آيت‌الله شاه‌آبادي، با ذکر حديث: «خلقتک لاجلي وخلقت الاشياء لاجلک»؛ (تو را براي خود آفريدم و اشيا و موجودات را براي تو)، چنين مي‌گويد:

    و البته چنين عبدي، مدرِک مولا شود به عقلش و محب و عاشق مولا گردد به قلبش و تمام حرکات و سکناتش بر اساس ديد مولا و معشوق حقيقي خود باشد و همين است حقيقت دين؛ چنان‌چه از ائمۀ اطهار وارد شده: «هل الدين الا الحبّ»؛ يعني دين غير محبت و عشق به ذات مقدس حق‌تعالي چيز ديگري نيست و کارش به جايي رسد که تمام موجودات و اشيا را ظهور و جلوۀ معشوق حقيقي ببيند و به اين ظهور استدلال نمايد بر حقّ ظاهر (شاه‌آبادي، 1387 الف، ص 435)‌.

      1. 5. آثار و نتايج مترتب بر نظرية فطرت آيت‌الله شاه‌آبادي

    از جمله آثار و نتايج مترتب بر نظريۀ فطرت مرحوم شاه‌آبادي مي‌توان به «عينيت دين و فطرت»، «ريشه داشتن دين در فطرت انساني»، «اطلاق دين»، «مطلق بودن اخلاق»، «ملازمۀ خودشناسي با خداشناسي» و «رابطۀ فطرت با اطاعت پروردگار متعال» اشاره کرد که البته به علت محدوديت، در اين مقاله تنها به دو مورد از اين آثار مي‌پردازيم و توضيحاتي دربارۀ آنها ارائه مي‌دهيم.

        1. 1-5. فطرت و «اطاعت و معصيت خالق»

    از جمله فطريات انسان، فطرت حريت‌طلبي و آزادي‌خواهي است، و معصيت از اين جهت مخالف فطرت است که فطرت آزادي‌خواه انسان را مقيد مي‌کند به طبيعت و دنيايي که ذاتش مقيد و محدود است (شاه‌آبادي، 1387د، ص 181). از سوي ديگر اطاعتِ حق تعالي، فطرت آزادي‌خواه انسان را به موجود مطلق و اوامر او مقيد مي‌کند و اين مقيد شدن به موجود مطلق، اطلاق‌آور است. از‌اين‌روست که مي‌توان با حافظ همنوا شد که:

    جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
     

     

    مرا به بندگي خواجۀ جهان انداخت
     

     

     

    (حافظ، 1386، ص 50)

    و يا در غزلي ديگر مي‌گويد:

    گداي کوي تو از هشت خلد مستغني است

     

     

    اسير عشق تو از هر دو عالم آزاد است
     

     

     

    (همان، ص 69)

      1. 2ـ5. فطرت و خالي نبودن زمين از حجت خدا

    از نکاتي که از مقتضيات فطرت آشکار مي‌شود، اين است که فطرت عهده‌دار بيان و تعيين موارد جزئي، مشخصات و نحوۀ بندگي و چگونگي رعايت عدالت نيست؛ زيرا کشف کيفيت عبادات و حدود حقوق و نحوۀ اداي آنها، نيازمند ارتباط مستقيم با مبدأ قانون‌گذاري و آگاهي از آن چيزي است كه مطلوب آفرينندۀ جهان است. اين عدم ارتباط، خود منشأ اين امر مي‌شود که فطرت عادله، انسان را به وجود چنين رابطه‌اي ميان خالق و خلق راهنمايي کند تا آنچه را کليت آن بر عهدۀ او بوده است، دربارة تحقق آن، حدود و جزئياتش را نيز مشخص کند. از‌اين‌رو فطرت، وجود فطرت کاشفه و عالِم به جزئيات اين حقايق را الزامي مي‌داند. وجود پيامبران الهي نيز براي تعيين و تبيين موارد جزئي عبادات و حقوق و نحوة اداي آنهاست و در حقيقت پاسخي براي فطرت عادلة بشر است که چنانچه اين حقيقت به وقوع نمي‌پيوست، فطرت عاشقه تعطيل مي‌شد. همچنين صاحب فطرت کاشفه بايد هميشه در ميان انسان‌ها حاضر باشد؛ زيرا در غير اين صورت اقتضاي فطري که همان اداي وظيفه بندگي و رعايت حقوق است، بي‌ثمر و عاطل و باطل مي‌ماند و انسان به کمال خود دست نمي‌يابد و اين ستمي است که دربارة خالق و آفرينندۀ انسان روا نيست (نورالله شاه‌آبادي، 1387، ص 276 و 278)؛ يعني ازآنجاکه هميشه انسان‌ها و فطرت‌هاي عاشقه وجود دارند، بايد حجت خدا هم هميشه وجود داشته باشد تا پاسخ‌گو و هادي بشريت به سوي کمال مطلق باشد.

      1. نتيجه‌گيري

    نظريۀ فطرت آيت‌الله شاه‌آبادي در واقع يک دستگاه منسجم فکري است که با مباني محکم و چينش منطقي مسائل خود قابليت دارد تا بسياري از پرسش‌ها و ابهامات موجود در حوزه‌هاي تفکر ديني و اخلاقي را پاسخ‌گو باشد. با توجه به اين عبارت مرحوم شاه‌آبادي که «دين عبارت است از التزام به آنچه در فطرت است» (شاه‌آبادي، 1387د، ص 126)، و با مبنا قرار دادن آن، مي‌توان انبوهي از معارف الهي و وحياني از جمله «عينيت دين و فطرت»، «اطلاق دين و اخلاق»، «ملازمۀ خودشناسي با خداشناسي»، «التزام فطرت به دين واحد (اسلام)» و «در تقابل نبودن فطرت با تقليد در فروع دين» را به اثبات رساند.

     

    References: 
    • ابن‌عربي، محي‌الدين،1412ق، فتوحات مکيه، قاهره، التراث.
    • ابن‌فارس، احمد، 1404ق، معجم مقاییس اللغه، مرکز نشر مکتب اعلام اسلامی.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، معجم مفردات الفاظ قرآن، تحقيق نديم مرعشلي، مکتبه مرتضويه لاحياء الآثار الجعفريه، قاهره، دارلكتاب العربي.
    • جمعي از نويسندگان، 1387، حديث عشق و فطرت، چ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • جوادي آملي، عبدالله،1390، فطرت در قرآن، چ ششم، قم، اسراء.
    • جوهري، اسماعيل‌بن حمّار، 1368، صحاح اللغه، تهران، اميري.
    • حافظ، شمس‌الدين محمد، 1386، ديوان حافظ، چ دوم، تهران، گلي.
    • حسینی‌زبیدی، سیدمحمدمرتضی، 1387ق، تاج العروس، دارالهدایه.
    • حویزی، عبدعلی‌بن جمعه، 1391، تفسیر نور الثقلین، قم، نوید اسلام.
    • سيوطي، جلال‌الدين،1414ق، الدر المنثور في تفسير المأثور، بيروت، دارالفکر.
    • شاه آبادي، نورالله، 1387، شرح رشحات البحار، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • شاه‌آبادي، محمدعلي، 1387 الف، رشحات البحار، زاهد ويسي، چ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • ـــــ ، 1387 ب، رشحات المعارف، گردآورنده حيدر تهراني، چ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • ـــــ ، 1387 ج، شذرات المعارف، آيت‌الله نورالله شاه‌آبادي، چ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • ـــــ ، 1387 د، فطرت عشق، آيت‌الله فاضل گلپايگاني، چ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • صدوق، محمدبن علي، 1410ق ، من لايحضره الفقيه، تحقيق علي‌اکبر غفاري، مؤسسه الاعلم.
    • کليني، محمدبن يعقوب، اصول کافي، 1389ق، تحقيق علي‌اکبر غفاري، چ دوم، تهران، دارالکتاب الاسلاميه.
    • گرجيان، محمد مهدي، 1384، «فطرت عشق از منظر آيت‌الله شاه‌آبادي و امام خميني»، قبسات، ش 36، ص52-39.
    • مجلسي، محمدباقر،1412ق، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث.
    • مطهري، مرتضي، 1390-1389، مجموعه آثار، چ پانزدهم، صدرا، ج 2 و 3.
    • موسوي خميني، روح الله، 1388، شرح چهل حديث، چ چهل و هفتم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    • ـــــ ، 1381، سرّ الصلوه، چ هشتم، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
    • ـــــ ،1377، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    • هيأت تحريريه مؤسسه شمس الشموس، 1385، آسماني، چ پنجم، تهران، مؤسسه شمس‌الشموس.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دیناروند، مهدی، عابدی، احمد.(1395) نظریۀ فطرت آیت‌الله شاه‌آبادی و کارکردهای کلامی ـ اخلاقی آن. دو فصلنامه معرفت کلامی، 7(2)، 53-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی دیناروند؛ احمد عابدی."نظریۀ فطرت آیت‌الله شاه‌آبادی و کارکردهای کلامی ـ اخلاقی آن". دو فصلنامه معرفت کلامی، 7، 2، 1395، 53-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دیناروند، مهدی، عابدی، احمد.(1395) 'نظریۀ فطرت آیت‌الله شاه‌آبادی و کارکردهای کلامی ـ اخلاقی آن'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 7(2), pp. 53-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دیناروند، مهدی، عابدی، احمد. نظریۀ فطرت آیت‌الله شاه‌آبادی و کارکردهای کلامی ـ اخلاقی آن. معرفت کلامی، 7, 1395؛ 7(2): 53-70