معرفت کلامی، سال هشتم، شماره اول، پیاپی 18، بهار و تابستان 1396، صفحات 43-60

    بررسی نقش ترس در پیدایش دین (با تکیه بر قرآن)

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ جواد قلی پور / دانشجوي دكتري كلام مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / Gholipur@iki.ac.ir
    محمد جعفری / دانشيار گروه كلام مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / jafari@iki.ac.ir
    چکیده: 
    یکی از دیدگاه های غربیان که با رویکردی طبیعت گرایانه به موضوع «منشأ دین» پرداخته، «ترس از حوادث طبیعی» را منشأ دین می داند. نوشتار حاضر با استفاده از قرآن و با روش نقلی درصدد است تا نظر قرآن را در این مسئله تبیین کند که آیا منشأ پیدایش دین، گرایش به دین و التزام به احکام عملی آن، می تواند ترس از حوادث طبیعی باشد یا خیر؟ و اساساً قرآن چه دیدگاهی را دربارة پاسخ این سه مسئله بیان می دارد. در این مقاله پس از مفهوم شناسی، این بحث را به ترتیب در سه بخش مطرح کرده ایم: در بخش اول که «پیدایش دین» است، ترس هیچ نقشی در پیدایش دین ندارد؛ بلکه از دیدگاه قرآن، خداوند و ارادة او عامل پیدایش دین است؛ ولی در دو بخش دیگر یعنی «گرایش به دین» و «التزام به احکام دینی»، گرچه ترس عاملی اساسی نیست، لکن نمی توان به کلی نقش آن  را نادیده گرفت.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Role of Fear in the Early Development of Religion (with Emphasis on the Quran
    Abstract: 
    One of the Western views which adopts a naturalistic approach to exploring the "origin of religion", regards "the fear of natural events" as the source of religion. Referring to the Qur'an and narrations, this paper seeks to explain the Qur'anic view on this issue and investigate whether or not the fear of natural events is the origin of religion, tendency towards religion, and one's commitment to its practical rulings, and what in principle, is the Qur'anic viewpoint about the answer to these three questions? After explaining the related concepts, the author divides the discussion of this topic into three parts which are as follows: the first, that is "the early development of religion", which considers that fear does not play any role in the development of religion, rather, its development if ascribed to, God and His will. But in the two other parts, namely, "tendency towards religion" and "adherence to religious injunctions", it is argued that although fear is not regarded as a fundamental factor , its role cannot be completely ignored
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

     

      1. مقدمه

    به‌طور‌کلي بحث دربارة دين يکي از مباحث مهمي است که از ديرباز در ميان انديشمندان و عموم مردم مطرح بوده و شايد بتوان گفت که سابقة چنين بحثي به قدمت نوع انساني است؛ چراکه بر اساس قرآن، دين همزاد بشر در زمين بوده (بقره: 38) و نيز تاثير شگرفي در زندگي انسان‌ها داشته است. بنابراين چنين پديده‌اي براي نوع انسان، مسئله و موضوعي بحث‌انگيز خواهد بود. بر اساس ميراث مکتوب بشري، برخي ادعا کرده‌اند که نخستين بحث‌ها دربارة دين در يونان باستان و توسط هرودوت (425-484ق.م) مورخ باستان و هومر (260-330ق.م) شاعر و نويسنده مطرح شده است (پالس، 1389، ص 22). يکي از مباحث مهمي که در بحث از دين مطرح شده، بحث منشأ و خاستگاه دين است؛ دين چگونه پديد آمده است و چه عواملي در پديد آمدن آن مؤثر بوده‌اند؟ آيا دين ساختة دست بشر است يا اينکه نيرويي فرابشري و فراطبيعي در پديد آمدن آن نقش داشته است؟ چرا انسان دست نياز به سوي دين دراز کرده و اين‌چنين در مقابل دين سر تعظيم فرود آورده است؟

    ديدگاه‌هاي مختلف و متعارضي در اين زمينه ارائه شده است که مي‌توان آنها را در دو دسته طبيعت‌گرايانه و خداباورانه تقسيم كرد. يکي از ديدگاه‌هاي طبيعت‌گريانه بر اين باور است که دين، نه رهاوردي فرابشري و نه عطيه‌اي الهي است، بلکه دين معلول ترس انسان از حوادث طبيعي است. از نخستين کساني که به اين ديدگاه روي آوردند و ريشه‌هاي اوليه دين را در «ترس از حوادث طبيعي» معرفي کردند، شاعر رومي، تيتوس لوکرتيوس (99-55ق. م) است. او ترس را «نخستين مادر خدايان» مي‌داند (دورانت، بي‌تا، ص 56؛ خدايار محبي، 1342، ص 15) و دين‌ستيزي اپيکور (342-307ق. م) را در مقابل هيبت هراسناک دين مي‌ستايد (راسل، 1373، ص 359 و360). اين ديدگاه پس از لوکرتيوس نيز در کانون توجه برخي از انديشمندان قرار گرفت و آن را بسط و توسعه دادند و به صورت‌هاي مختلفي بيان کردند. ازآنجاكه اين ديدگاه، ديدگاهي الحادي است و با پيش‌فرض‌هاي طبيعت‌گرايانه به تبيين دين مي‌پردازد، منشأ و خاستگاه دين و سپس گرايش آن را نيز معلول ترس انسان معرفي مي‌کند و هيچ ارزشي براي اديان و فرستادگان الهي قائل نيست. بدين‌سبب اين ديدگاه به صورت جدي با آموزه‌هاي اسلامي در تعارض است. پذيرش اين ديدگاه از سوي برخي از انديشمندان بزرگ غربي همچون ديويد هيوم و برتراند راسل و رواج آن در جوامع علمي، به نوعي دميدن در آتش شک‌گرايي ديني است و حاصلش اين است که بزرگ‌ترين رهاورد وحياني يعني دين را نفي مي‌کند و در پي آن، نگاه بدبينانه‌اي به پيامبران الهي دارد و آنها را به عنوان افرادي شياد و سودجو معرفي مي‌کند. بنابراين شايسته و بايسته است که اين ديدگاه از نظر قرآن بررسي شود و صحت و سقم آن مشخص گردد.

    مسئلة اصلي نوشتار حاضر آن است که آيا ترس از ديدگاه قرآن، مي‌تواند موجب پديد آمدن دين باشد يا خير؟ به عبارت ديگر اگر انسان هيچ ترس و وحشتي از طبيعت نمي‌داشت، آيا باز هم دين در جامعه ظهور و بروز مي‌کرد يا خير؟ علاوه بر آن، آيا قرآن نقشي را براي ترس از حوادث طبيعي در منشأ گرايش به دين و التزام به احکام عملي آن قائل است يا خير؟ براين‌اساس نوشتار حاضر به ترتيب در سه بخش «منشأ پيدايش دين»، «منشأ گرايش به دينى» و «الترام به احکام عملي»، در جست‌وجوي ديدگاه قرآن خواهد بود. برخلاف انديشمندان غربي که ترس را در ترس از طبيعت و حوادث طبيعي منحصر کرده‌اند، در ادامه به ترس‌هايي ديگر از قبيل ترس از خداوند و انسان نيز اشاره خواهد شد.

      1. 1. مفهوم‌شناسي
        1. 1-1. دين

    دين از جمله واژگاني است که به‌رغم وضوح آن، تعريفش با اختلافات و دشواري‌هاي فراواني همراه است و ارائة تعريفي که بتواند رضايت همگان را جلب کند و شامل همة اديان شود، تقريباً ناممکن است. بدين سبب تعاريف بسيار مختلف و متعددي از دين صورت گرفته است که برخي از علل تعدد تعريف بدين قرارند:

    الف) دين داراي اضلاع و ابعاد گوناگوني است که توجه به بعدي از آن و غفلت از بعد ديگر موجب تعدد تعاريف مي‌شود؛

    ب) پديد آمدن رشته‌هاي گوناگون که به دين به عنوان واقعيتي در زندگي بشر مي‌نگرند نه به عنوان «پيام الهي براي سعادت» (شيرواني و همکاران،1391، ص32)؛

    ج) «تعريف‌هاي اصطلاحي دين، غالباً برخاسته از ديدگاه‌هاي خاص الهياتي، فلسفي، اجتماعي يا روان‌شناختي کساني است که به تبيين دين در چارچوب انديشه‌ها و اهداف خود پرداخته‌اند» (مصباح، 1392، ص81)؛

    د) مسئلة تعدد ناشي از خلط مفهومي ميان اصطلاحات و مفاهيم قريب‌المعني است؛ زيرا عدم دقت در کاربرد صحيح و بجاي اين مفاهيم، و در اجمال و ابهام رها کردن منظور قصد‌شده از هر کدام، مي‌تواند عامل بروز برداشت‌هاي مفارق از دين گردد (شجاعي‌زند،1380، ص12).

    هدف ما در اين نوشتار پرداختن به همة اديان نيست، بلکه مراد ما از دين، دين حقي است که عمل به آن مجزي است و تنها مصداق آن نيز در عصر حاضر، دين مبين اسلام است. بنابراين تعريفي که از دين ارائه مي‌شود درواقع تعريف دين الهي حق است، نه تعريف دين به صورت مطلق.

    دين الهي حق داراي چند شاخصة بسيار مهم است که در تعريف دين نمي‌توان از اين شاخصه‌ها غافل بود. منشأ تفاوت اساسي دين حق با اديان ديگر نيز در متفاوت بودن اين شاخصه‌ها‌ست که عبارت‌اند از:

    1. مبدأ: مبدا وجودي دين ارادة الهي است و دين توسط او براي هدايت انسان‌ها عرضه شده است؛

    2. محتوا: محتواي آن نيز مجموعه‌اي از عقايد، احکام و ارزش‌هاي اخلاقي است؛

    3. هدف: هدف دين الهي تأمين هدايت و سعادت دنيوي و اخروي جامعة بشري است؛

    4. مجزي بودن در عمل: دين الهي بايد تحريف‌نشده و عمل به آن نيز مجزي باشد.

    بنابراين با توجه به اين شاخصه‌ها مي‌توان دين حق را اين‌گونه تعريف کرد: «دين مجموعه‌اي از عقايد، اخلاق، قوانين فقهي و حقوقي است که از ناحية خداوند براي هدايت و رستگاري بشر تعيين شده است» (جوادي آملي، 1389ب، ص19).

        1. 2ـ1. ترس

    معنا و مفهوم ترس براي همگان آشناست؛ چراکه هر كس به گونه‌اي آن را در زندگي خود تجربه کرده و به گفته فلاسفه، ترس حالتي نفساني است که انسان با علم حضوري آن را مي‌يابد. بنابراين معناي ترس روشن است و نيازي به تعريف ندارد. آنچه در اين قسمت مهم است، بررسي ترس به لحاظ عامل آن است که مي‌توان ترس را از اين لحاظ به چند قسم تقسيم کرد:

    1. ترس از طبيعت: طبيعت همواره آبستن رويدادهايي بوده است که انسان را تهديد كرده‌اند؛ سيل، زلزله، طوفان و حملة حيوانات وحشي از جمله حوادثي‌اند که ترس و دلهره را در انسان پديد مي‌آورند؛

    2. ترس از انسان‌ها: تربيت ناصحيح و رشد نيافتن انسان در طريق هدايت الهي، موجب بروز بي‌عدالتي، عدم رعايت حقوق ديگران و ناآرامي‌هايي شده است. به همين سبب، يکي از نگراني‌هاي جامعة انساني، خطرات و حوادثي است که از طرف برخي همنوعان، انسان را تهديد مي‌کرده است. نمونة بارز آن را مي‌توان در جنگ‌ها، نزاع‌ها و غارت‌ها مشاهده کرد که همواره در طول تاريخ بشريت به‌وفور وجود داشته است؛

    3. ترس از خود: ترس از انسان منحصر در ترس از ديگر انسان‌ها نيست، بلکه گاهي اعمال و رفتار انسان موجب نگراني او مي‌شود. البته اين نوع ترس بيشتر در افراد دين‌باور وجود دارد که معتقد به مبدأ و معاد هستند؛

    4. ترس از خداوند: در نگاه دين‌باوران خداوند با صفاتي همچون رحمانيت، رحيميت و عدالت معرفي مي‌شود: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» (نساء: 40)؛ «و لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَد» (كهف: 49). بنابراين ترس از چنين خدايي بي‌معناست. در واقع ترس از خداوند، به معناي ترس از عاقبت اعمال و رفتار ناشايست انسان است که اين ترس به خدا نسبت داده مي‌شود.

    با توجه به اين تقسيم، گفتني است که انديشمندان غربي که ترس را منشأ دين مي‌دانند، به‌طورکلي محور بحث خود را قسم اول از ترس قرار داده و اشاره‌اي به اقسام ديگر آن نکرده‌اند (هميلتون، 1387، ص 103؛ هيوم، 1387، ص 38)؛ لکن در نوشتار حاضر، هر چهار قسم ترس و نقش آنها، در بخش‌هاي مختلف بررسي خواهد شد.

        1. 3-1. منشأ دين

    اصطلاح منشأ دين دست‌کم داراي دو معناست: الف) علت پيدايش دين؛ ب) راز گرايش به دين (يوسفيان، 1389، ص 51). پرسش اساسي در معناي اول اين است که چه عاملي موجب پديد آمدن دين شده است؟ اما پرسش اساسي در معناي دوم اين است که چرا انسان‌ها به دين گرايش يافته‌اند و به طرف آن مي‌روند؟

    برخي از انديشمندان مسلمان معناي ديگري را براي منشأ دين ذکر کرده‌اند و آن انتظار بشر از دين است (جوادي آملي، 1383، ص57)؛ اما اين معنا نيز به گونه‌اي از لوازم معناي دوم است (خواص و حسيني، 1388، ص26). ما در اين نوشتار «منشأ التزام به احکام دين» را نيز به نوعي مرتبط با اصطلاح منشأ دين قرار داده و تأثير ترس را در اين‌باره نيز بررسي كرده‌ايم. هرچند که «منشأ التزام به احکام دين» يکي از معاني اصطلاح منشأ دين نيست، اما لازمة معناي دوم (منشأ گرايش به دين) است و به دليل اهميتي که مسئلة عمل به احکام ديني و منشأ آن دارد، جداگانه آن را از ديدگاه قرآن بررسي خواهيم كرد.

      1. 2. طرح مسئله

    رابطة ترس و منشأ دين در سه مرحلة کلي قابل طرح است:

    1. ترس و منشأ پيدايش دين؛ يعني آيا مي‌توان ترس را عامل پديدآورنده دين قلمداد کرد يا خير؟ به عبارت ديگر آيا ترس موجب شده تا شالودة دين توسط بشر ريخته شود يا عامل ديگري در پيدايش آن دخيل بوده است؟

    2. ترس و منشأ گرايش به دين؛ در اين مرحله، وجود دين پذيرفته مي‌شود و سخن از پيدايش دين نيست، بلکه مسئله اين است که آيا ترس مي‌تواند موجب دين‌داري و گرايش افراد به دين باشد؟

    3. ترس و منشأ التزام عملي به احکام ديني: اين مرحله از دو مرحلة قبلي مؤخر است و پرسش در اين مرحله اين است که آيا در مقام عمل به احکام ديني، ترس مي‌تواند انسان را ملتزم به انجام احکام کند يا خير؟ در اين مرحله براي شخص پيدايش دين و گرايش به آن مطرح نيست؛ مسئله اين بخش اين است که پس از گرايش به دين خاص، چه انگيزه‌هايي براي عمل به احکام ديني وجود دارد؟ و آيا ترس نيز در عمل به احکام نقشي دارد يا خير؟

    با توجه به اين مطالب، نوشتار حاضر در سه بخش مطرح مي‌گردد: الف) ترس و منشأ پيدايش دين؛ ب) ترس و منشأ گرايش به دين؛ ج) ترس و منشأ التزام به احکام ديني.

      1. 3. ترس و منشأ پيدايش دين
        1. 1-3. منشأ پيدايش «مفاهيم ديني»

    پيش از آنکه وارد بحث اصلي اين مقاله يعني «منشأ پيدايش دين» شويم، شايسته است به بحث ديگري که بر اين بحث مقدم است، اشاره کنيم. اين بحث مربوط به مفهوم «خدا»، «دين» و به‌طورکلي مفاهيم ديني است. پرسش اين است که منشأ پيدايش اين «مفاهيم» براي انسان چه بوده است؟ و چرا انسان با اين مفاهيم روبه‌رو شده است و خود را با انديشة خدا و دين درگير کرده است؟ در اين بحث ما در پي منشأ خود دين نيستيم، بلکه مي‌خواهيم دريابيم كه چگونه اذهان انساني با «مفهوم» دين و خدا آشنا شده‌اند؟

    در زمينة منشأ شکل‌گيري مفاهيم ديني نيز ديدگاه‌هاي مختلف و متعارضي ظهور پيدا يافته‌اند که ديدگاه‌هايي از قبيل طبيعت عقلاني، تمايلات فطري، ترس، جهل، امتيازات طبقاتي، محروميت‌هاي اجتماعي و محروميت‌هاي جنسي از آن جمله‌اند (طباطبائي، 1389، ج5، ص 39).

    برگزيدن هر ديدگاهي در اين بحث، به صورت مستقيم يا غيرمستقيم در بحث منشأ پيدايش دين نيز مؤثر خواهد بود. انديشمنداني که پيدايش اين مفاهيم را معلول عوامل غيرعقلاني و غيرفطري مي‌دانند، منشأ پيدايش خود دين را نيز عامل غيرعقلاني و غيرفطري مي‌انگارند؛ زيرا اگر تصور ابتدايي دين به گمان آنها تصوري باطل باشد، جست‌و‌جوي عاملي فطري و عقلاني براي خود دين بي‌معناست؛ گرچه گذر از ديدگاهي که مفاهيم ديني را غيرمعقول و غيرفطري مي‌داند، به غيرمعقول و غيرفطري انگاشتن منشأ دين، گذري روان‌شناختي است نه منطقي! در مقابل، انديشمنداني که منشأ پيدايش اين مفاهيم را معلول عوامل فطري و عقلاني مي‌دانند، منشأ دين را نيز معلول عامل عقلاني و فطري مي‌دانند.

    ازآنجاکه ما درصدد بحث از منشأ مفاهيم ديني نيستيم، به بررسي ديدگاه‌هاي مطرح‌شده نمي‌پردازيم و صرفاً ديدگاه صحيح را در اين زمينه بيان مي‌کنيم:

    1. وحي و الهام الهي: فيلسوفان و متکلمان، براهين مختلفي براي بيان علت نياز بشر به وحي و تعاليم انبيا ذکر کرده‌اند که هستة اصلي بسياري از اين برهان‌ها، نابسنده بودن راه‌هاي عادي کسب معرفت براي رساندن آدمي به کمال نهايي است (يوسفيان و شريفي، 1385،ص 85). بنابراين نخستين انساني که پا در اين جهان خاکي مي‌نهد، بي‌نياز از وحي نيست و همين وحي نيز موجب پيدايش تصورات و مفاهيم ديني براي او مي‌شود. خداوند پس از جريان رانده شدن حضرت آدم† از بهشت مي‌فرمايد: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُون» (بقره: 38). پس از آنکه نخستين انسان به زمين آمد، خداوند به هدايت آنها توجه كرد و فرمود از جانب من به شما هدايتى مي‌رسد. اين بيان نشانگر آن است که انسان از همان ابتدا توسط خداوند از مفاهيم ديني اطلاع يافته است؛

    2. عامل عقلاني و منطقي:

    بشر از قديم‌ترين ايام به مفهوم عليت و معلوليت پي برده است و همين کافي است تا او را متوجه مبدأ کل کند... به علاوه بشر از قديم‌ترين ايام، نظامات حيرت‌آور جهان را مي‌ديده است؛ وجود خود را با تشکيلات منظم و دقيق مشاهده مي‌کرده است؛ همين کافي بوده است تا که اين فکر را در او به وجود آورد که اين تشکيلات منظم و اين حرکات مرتب همه از مبدأ و منشأيي مدبر و دانا و خودآگاه ناشي مي‌شود يا نه؟ (طباطبائي، 1389، ج5، ص 39).

    3. عامل فطري: انسان به حسب ساختمان خاص روحي خود، متمايل به خدا و خواهان او آفريده شده است. خدا‌جويي و خداخواهي و خداپرستي به صورت يک غريزه در انسان نهاده شده است (همان، ص68). با اين وصف نبايد در پي عاملي غير از فطرت براي پيدايش مفاهيم ديني بود.

        1. 2-3. ترس و منشأ پيدايش دين

    برخي از انديشمندان غربي از يونان باستان گرفته تا به امروز، بر اين باورند که ترس و دين رابطة تنگاتنگي با هم دارند و اساساً عامل پديد آمدن دين در جامعه، ترس از حوادث طبيعي است. ديويد هيوم (1711-1776) از فيلسوفان بزرگ غربي است که به اين ديدگاه معتقد است. او بر اين باور است که شرک و بت‌پرستي نخستين دين آدميان بوده و در روزگار باستان، آن‌گونه که شواهد مکتوب و آثار باستاني حکايت مي‌کند، چيزي غير از شرک وجود نداشته است (هيوم، 1387، ص 30-31). بنابراين از نظر هيوم، خداپرستي امري است که نمي‌توان سابقه آن را در دوران باستان پيگيري کرد و بدين سبب امري نوپديد است. او هنگامي که در پي يافتن علت خداپرستي است مي‌گويد: «سراسر دستگاه طبيعت خود بر پروردگاري هوشيار گواه است» (همان، ص 28)، لکن بر اين باور است که آنچه موجب پيدايش دين شده نه تفکر عقلاني، بلکه ترس است: «نخستين عقايد ديني نه از ژرف‌بيني در آثار طبيعت، بلکه از نگراني دربارة رويدادهاي زندگي و از بيم‌ها و اميدهايي که انديشة آدمي را به تکاپو مي‌انگيزد سرچشمه گرفته است» (همان، ص 38). بنابراين انسان‌ها به سبب ترس و دلهره از حوادث و خشونت‌هاي طبيعي، خدايان را ساختند تا با تکيه بر آنها بتوانند بر احساس ناامني، ترس و دلهره خود فايق آيند و زندگي اجتماعي خود را سروسامان دهند. بنابراين پايه و اساس دين، ترس است و چه‌بسا اگر انسان هيچ ترس و نگراني‌اي از طبيعت نمي‌داشت، نيازي به دين پيدا نمي‌کرد و پاي دين به زندگي بشر گشوده نمي‌شد.

    زيگموند فرويد (1856-1939) روانکاو اتريشي، يکي از طرف‌داران اين ديدگاه است. او معتقد است که حيات انساني همواره در طبيعت به وسيلة حوادث طبيعي همچون سيل، طوفان، حمله حيوانات و... در معرض تهديد بوده است. انسان براي اينکه بتواند از اين حوادث محفوظ بماند، با پرداخت هزينه‌اي گزاف، به زندگي اجتماعي روي آورد؛ اما زندگي اجتماعي نيز نتوانست انسان را از خطرات طبيعي حفظ کند؛ زيرا انسان همچنان در برابر مرگ و بيماري ناتوان بود. او دوران کودکي انساني را يادآوري مي‌کند که کودک با حمايت پدرش، از خطرات در ايمن است. پدر همواره حامي فرزند است و با تأمين امنيت او، آينده‌اي روشن را برايش نويد مي‌دهد که افراد بالغ نيز آرزوي امنيت کودکي را دارند (پالس، 1389، ص 116). او با اين مقدمه به تحليل ريشه‌هاي اوليه دين مي‌پردازد و مي‌گويد: «عقيدة ديني با پيروي از الگوي دوران کودکي، خدايي را در جهان خارج به تصوير مي‌کشد که با قدرتي که دارد، وحشت‌هاي طبيعت را برطرف مي‌کند و ما را در برابر مرگ آرامش مي‌دهد» (همان، ص 116). به عبارت ديگر، منشأ دين از ديدگاه فرويد، ناتواني انسان در مقابله با خطرات و حوادث طبيعي است. انسان قدرت مقابله با اين تهديدات را ندارد و براي اينکه از اين تهديدات در ايمن باشد، صرفاً با چنگ زدن به برخي اعمال و عقايد ديني، مي‌كوشد اين تهديدات را خنثا کند.

    همان‌گونه که گذشت، پيشينة اين ديدگاه را مي‌توان در آثار برخي انديشمندان يونان باستان از جمله شاعر رومي تيتوس لوکريتوس مشاهده کرد (دورانت، بي‌تا، ص 56؛ خدايارمحبي، 1342، ص 15). اين ديدگاه مورد توجه انديشمندان ديگري از قبيل برتراند راسل (راسل، بي‌تا، ص37) و اينشتاين (مکارم شيرازي، بي‌تا، ص 208) نيز بوده است.

    هدف اين نوشتار نقد اين ديدگاه نيست و با روشن شدن ديدگاه قرآن، بي‌پايه و اساس بودن اين ديدگاه نيز روشن خواهد شد؛ اما در اينجا به اجمال چند نکته را يادآور مي‌شويم:

    1. اين ديدگاه و ديدگاه‌هاي ديگري که در بحث جامعه‌شناسي دين براي منشأ دين مطرح مي‌شوند، اغلب با رويکرد طبيعيت‌گرايانه و الحادي به بررسي دين مي‌پردازند و «از ابتدا فرض بر اين است که مذهب پديده‌اي است که ... يک ريشة الهي و ماورايي ندارد» (مطهري، 1385، ص160)؛

    2. گاهي ممکن است ترس موجب گرايش به دين باشد، لکن نمي‌توان پذيرفت که ترس عامل پديد آمدن دين باشد. به همين سبب، حتي برخي از ملحدان مانند دورکيم، اين ديدگاه را مردود اعلام کرده، مي‌گويند: «نخستين مفاهيم مذهبي اغلب به ضعف، وابستگي، ترس و دلواپسي... استناد شده‌اند... ما نشان داديم که منشأ اديان کاملاً متفاوت است» (دورکيم، 1382، ص 315).          
    آنچه در اين بخش بايد بدان پرداخته شود اين است که آيا مي‌توان در قرآن کريم شاهدي بر تأثير ترس در پديد آمدن دين يافت يا خير؟ و اگر قرآن ترس را عامل پيدايش دين نمي‌داند، چه عامل يا عواملي را در پيدايش دين دخيل مي‌داند؟

    3. اگر ثابت شود که منشأ پيدايش برخي از اديان و نه همة آنها ترس از حوادث طبيعي است، بدون دليل نمي‌توان اين مطلب را به همة اديان، از جمله اديان الهي تعميم داد.

        1. 3-3. خاستگاه دين در قرآن

    با نگاهي اجمالي در قرآن کريم، مي‌توان دريافت که در هيچ جاي آن، از ترس به عنوان يک عامل پديدآورندة دين سخني به ميان نيامده است. قرآن کريم دين و تعاليم ديني را فراتر از فهم بشري مي‌داند (نساء: 113؛ بقره: 151) و آن را رهاورد بي‌همتاي انبيا از سوي خداوند براي هدايت انسان‌ها معرفي مي‌کند (صف: 9‏). رويه و دأب قرآن دربارة دين حق، در تمام اين کتاب شريف به همين صورت متبلور است و دامن دين را از زميني بودن منزه مي‌دارد. بنابراين انتظار اينکه بتوان شاهدي از قرآن دربارة تأثير ترس در پيدايش دين يافت، انتظار بيجايي است.

    قرآن کريم که خود مهم‌ترين متن ديني و حتي به نوعي اثبات الهي بودن پيامبرˆ و دين نيز به آن بستگي دارد، در موارد مختلفي به منشأ و عامل پديدآورندة دين اشاره فرموده و در همة موارد نيز خداوند و ارادة او را عامل آن مي‌داند. در اين قسمت، تنها به چند دسته از آيات که ناظر به اين موضوع‌اند، اشاره مي‌کنيم:

    دستة اول: اين دسته از آيات به‌صراحت بر الهي بودن خاستگاه دين تأکيد دارند و هيچ عامل ديگري را در منشأ دين دخيل نمي‌دانند: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَدينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» (توبه: 33‌؛ فتح‌: 28؛ صف: 9)؛ او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند. اين آية شريفه در سه سورة قرآن يعني سوره‌هاي صف، توبه و فتح تکرار شده است. از اين آيه چند نکته قابل استفاده است:

    1. فرستادن رسول از طرف خداوند است: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ»؛

    2. ارسال پيامبر توسط خداوند، همراه با هدايت (آيات و معجزات) و دين حق بوده است؛ يعني گرچه ارسال رسولان براي هدايت انسان است، ولي منشأ اين هدايت نيز خداوند است، نه ديدگاه شخصي پيامبر: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَدينِ الْحَقِّ»؛

    3. با آمدن دين حق جايي براي دين باطل باقي نخواهد بود؛ زيرا اگر ديني که از طرف خداوند ارسال شده حق است و اديان ديگري که چنين نيستند باطل خواهند بود، لاجرم توان مقابله با دين الهي را ندارند: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»؛

    در اين آيه علاوه بر الهي بودن دين، به حق بودن دين الهي نيز اشاره شده و منظور از حق بودن، مطابق با فطرت و حقيقت آفرينش است. علامه طباطبائي در ذيل اين آيه مي‌نويسد: «معناى آيه اين است كه خدا آن كسى است كه رسول خود محمدˆ را با هدايت- و يا با آيات و معجزات- و با دينى فرستاد كه با فطرت و حقيقت آفرينش منطبق است» (طباطبائي، 1374، ج9، ص33).

    اين آيه به‌روشني بيانگر اين است که خداوند دين حق و صحيح خود را توسط انبيا بر مردم نازل فرموده است تا هم موجب هدايت آنها شود و هم اديان باطلي را که رهزن هدايت انسان‌هاست و يا ادياني که تحريف شده‌اند از بين ببرد.

    دستة دوم: در اين دسته از آيات، دين به صورت مستقيم به خداوند نسبت داده شده است:

    «أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً» (آل‌عمران: 83)؛ آيا جز دين خدا را مى‏جويند؟ با آنكه هر كه در آسمان‌ها و زمين است، خواه ناخواه سر به فرمان او نهاده است.

    «لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر» (نور: 2)؛ و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، در [كار] دين خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نكنيد.

    «وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجا» (نصر: 2)؛ و ببينى كه مردم دسته‌دسته در دين خدا درآيند.

    در همة اين آيات اضافه شدن دين به «الله» بيانگر اين است كه مبدأ دين خداوند است و هموست که دين را بنا نهاده و آن را براي هدايت مردم به سوي آنها ارسال کرده و همه نيز مکلف به پيروي از اين دين هستند.

    دستة سوم: اين دسته آياتي هستند که دلالت بر توحيد تشريعي الهي دارند. مراد از توحيد تشريعي اين است که تدبير، قانون‌گذاري، حق فرمان دادن و... در زندگي انسان فقط به دست خداوند است و کس ديگري حق ندارد در اين امور دخالت داشته باشد، مگر با اذن الهي (مصباح، 1386، ص 59). توحيد تشريعي الهي نيز مبتني بر توحيد در ربوبيت تکويني است؛ يعني نظام عالم را کسي مي‌تواند اداره کند که آن را خلق کرده باشد (جوادي آملي، 1388، ج12، ص233؛ همو، 1383، ص426). بنابراين اگر ادارة جامعه و وضع قانون توسط غير خداوند روا نيست، دين که مجموعه‌اي از قوانين براي ادارة جامعه و فرد است نيز نمي‌تواند از طرف غيرخداوند باشد. يکي از آياتي که به‌روشني بر اين مطلب دلالت دارد، اين است که خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ» (يوسف: 40). علامه طباطبائي پس از اينکه حکم تکويني و حکم تشريعي را با استفاده از شماري از آيات، مخصوص خداوند اعلام مي‌كند، مي‌گويد: «اين آيه را از جمله آياتى مي‌دانند كه بر اختصاص حكم تشريعى به خداوند دلالت دارد» (طباطبائي، 1374، ج7، ص165و166). اين آيات حق تشريع را براي غيرخدا روا نمي‌دارند و به همين سبب، اگر شخصي غير از خداوند در امر تشريع دخالت كند، حاصل آن ديني غيرالهي خواهد بود. پس منشأ دين الهي حق، فقط و فقط ارادة الهي است.

    آيات ديگري از قبيل آياتي که دلالت بر ارسال رسل، ارسال کتب، وحي و... دارند، خود شاهدي بر الهي بودن دين هستند. همان‌گونه که در ابتدا يادآور شديم، در جاي‌جاي قرآن، الهي بودن منشأ دين آشکار است و در هيچ موردي خداوند به ترس و منشأ دين بودن آن اشاره نکرده است. بنابراين در اين بخش از نوشتار با اثبات الهي بودن منشأ دين، هيچ احتمالي براي اينکه ترس عامل پيدايش دين باشد باقي نمي‌ماند.

    گفتني است آنچه تا اينجا بررسي شد، منشأ دين حق بود که از ديدگاه قرآن کريم منشأ آن خداوند است. قرآن کريم به اديان باطل ديگر نيز اشاره مي‌کند؛ مانند ديني که قوم فرعون انتخاب کرده بودند و در مقابل، دين حضرت موسي را تهديدي براي دين خود مي‌دانستند؛ چنان‌که فرعون به قوم خود گفت: «ذَرُوني‏ أَقْتُلْ مُوسى‏ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَساد» (غافر: 26)؛ مرا بگذاريد موسى را بكشم تا پروردگارش را بخواند. من مى‏ترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند.

    قرآن کريم منشأ چنين ادياني را نيز ترس نمي‌داند، بلکه اين دين باطل، رهاورد طاغوت و طاغوتيان است (جوادي آملي،1387، ص 29).

    همچنين خداوند دربارة ادعاي فرعون در مورد هدايت قوم خود مي‌فرمايد: «قالَ فِرْعَوْنُ ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى‏ وَ ما أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشاد» (غافر: 29)؛ فرعون گفت: جز آنچه مى‏بينم، به شما نمى‏نمايم، و شما را جز به راه راست راهبر نيستم.

    مطابق اين آية شريفه، دين قوم فرعون آن چيزي بود که فرعون ايجاد كرده است؛ زيرا هدايت به راه صحيح، يکي از ويژگي‌هاي مهم دين است که بر اساس اين آيه، فرعون مدعي است که خودش مي‌تواند از عهده اين ويژگي برآيد.

    بنابراين از ديدگاه قران کريم، خاستگاه دين حق، ترس با همه اقسامي که براي آن ذکر شد، نيست. دين باطل نيز ممکن است عواملي داشته باشد که يکي از آنها طاغوت بود؛ اما ممکن است برخي از اديان باطل به وسيلة ترس از ضرر، توسط افراد به وجود آمده باشد که برخي از آيات به آن اشاره دارند؛ از جمله اينکه خداوند در آية 76 سورة مائده مي‌فرمايد: «أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلا نَفْعا»؛ آيا غير از خدا چيزى را كه اختيار زيان و سود شما را ندارد، مى‏پرستيد؟ گرچه آيه ناظر به مقام پرستش است، اما محتمل است که پيدايش اين آيين توسط آنان به سبب ترس از ضرر باشد.

      1. 4. ترس و منشأ گرايش به دين

    پس از روشن شدن منشأ پيدايش دين، مسئلة اساسي در اين بخش اين است كه چه عامل يا عواملي موجب گرايش انسان‌ها به دين شده است و به تعبير ديگر راز دين‌داري انسان‌ها چيست؟ در بخش پيشين روشن شد كه ارادة الهي تنها عامل مؤثر در پيدايش دين است و غير از ارادة الهي عامل ديگري در پيدايش دين دخيل نيست؛ ولي در اين بخش ممکن است عوامل مختلفي موجب گرايش به دين در افراد مختلف شود. به همين دليل برخي انديشمندان مسلمان عوامل گرايش به دين را به عوامل اصلي و عوامل فرعي تقسيم کرده‌اند (همان، ص 47-54).

        1. 1ـ4. مهم‌ترين عوامل گرايش به دين

    از مهم‌ترين عوامل گرايش انسان به دين، فطرت (مطهري، 1385، ص 260) و عقل اوست (جوادي آملي،1387، ص 49). گرايش به دين از يک جهت ثمرة انديشة عقلاني است؛ زيرا وقتي انسان دربارة راز هستي به تفکر مي‌پردازد، نشانه‌هاي آفريدگار را در درون و برون خود مي‌يابد (شيرواني و همکاران، 1391، ص77)؛ و اين خود عاملي است مهم براي رفتن به سوي دين. از سوي ديگر، طينت آدمي با گرايش به خداوند سرشته شده است (همان، ص 77).

        1. 2ـ4. ترس و منشأ گرايش به دين در قرآن

    تا اينجاي بحث، علت اصلي گرايش به دين روشن شد، ولي پرسش اساسي در اين بخش اين است که آيا مي‌توان ترس را يکي از عوامل فرعي گرايش به دين دانست يا خير؟

    با توجه به چند دسته از آيات مي‌توان استفاده کرد که ترس نيز در برخي از موارد موجب گرايش به دين است:

    1. آياتي که با واژة «انذار» و مشتقات آن در قرآن کريم آمده‌اند که خود طيف وسيعي از آيات را دربر‌مي‌گيرند که عبارت‌اند از:

    الف) آياتي که هدف ارسال پيامبران را انذار و تبشير مردم مي‌دانند:

    «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» (نساء: 165)؛ پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‏] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتى نباشد. 
    «وَما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ» (انعام: 48)؛ و ما پيامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‏فرستيم؛

    ب) آياتي که هدف از ارسال قرآن را انذار مردم مي‌دانند:       
    «كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ في‏ صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنين» (اعراف: 2)؛‏ كتابى است كه به سوى تو فرو فرستاده شده است - پس نبايد در سينة تو از ناحية آن، تنگى باشد- تا به وسيلة آن هشدار دهى و براى مؤمنان پندى باشد.
    «وَكَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَمَنْ حَوْلَها» (شوري: 7)؛ و بدين‌گونه قرآن عربى به سوى تو وحى كرديم تا [مردمِ‏] مكه و كسانى را كه پيرامون آن‌اند هشدار دهى؛‏

    ج) آياتي که تنها هدف انحصاري پيامبر اسلامˆ را انذار مردم مي‌دانند:

    «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر» (نازعات: 45) [اى پيامبر] تو فقط هشداردهنده‏اى.

    «إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبين» (شعراء: 115)؛ ‏من جز هشداردهنده‏اى آشكار نيستم.

    «إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذيرٌ» (فاطر:23)؛ تو جز هشداردهنده‏اى نيستى.

    با توجه به اين آيات، توضيح چند نکته لازم به نظر مي‌رسد:

    ـ منظور از انذار، خبري است كه همراه ترس و بيم است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 798؛ طريحي، 1375، ج3، ص 491) و مقابل آن تبشير، يعني خبري که همراه سرور است (مصطفوي، 1360، ص75). علت همراه بودن اخبار پيامبران با ترس اين است که پيامبران بايد از عاقبت ناخوشايند و عذاب‌هايي که مکلفين ممکن است بر اثر اعمال ناشايست خود گرفتار آن شوند، خبر دهند؛

    ـ اهميت انذار به قدري است که قرآن کريم انذار را يکي از وظايف اولية پيامبران و قرآن کريم مي‌داند و حتي دربارة پيامبر گرامي اسلامˆ نذير و منذر بودن ايشان را به صورت حصر ذکر مي‌کند؛ درحالي‌که پيامبر وظيفة بشارت دادن نيز داشته است، ولي در هيچ جاي قرآن تبشير به عنوان تنها وظيفة پيامبرˆ ذکر نشده که اين خود حاکي از تأثيرگذاري عميق و اهميت انذار است؛

    ـ بيشتر آياتي که دربارة انذار نازل شده‌اند، مخاطبشان افراد بي‌ايمان و کفار هستند و پيامبران با انذار خود درصدد زمينه‌سازي براي گرايش آنها به دين هستند: «وَما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُون» (انعام: 48)؛ و ما پيامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‏فرستيم، پس كسانى كه ايمان آورند و نيكوكارى كنند، بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد.

    اين آيه بيانگر آن است که اين افراد قبل از انذار ايمان نداشتند و پس از انذار عده‌اي ايمان مي‌آورند و عده‌اي نکول مي‌کنند. بنابراين بيشتر اين آيات مخاطب انذارِ منذرين را کفار و مشرکين مي‌دانند. البته ناگفته نماند که مخاطب برخي از آيات مؤمنان و افراد باايمان هستند؛

    ـ اگر انذار مردم توسط انبيا و کتب آسماني تأثيري در گرايش مردم به دين نمي‌داشت، لازمه‌اش اين بود که آيات فراواني که وظيفة انذار را براي انبيا ذکر مي‌کنند يا اينکه خود آيات درصدد انذار هستند لغو باشند؛ در‌حالي‌که قرآن کلامي است که لغو و باطل در آن راه ندارد: «إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيز لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفه» (فصلت: 41و42).      
    با توجه به اين مقدمات، مي‌توان نتيجه گرفت که ترسي که در قالب انذار در قرآن کريم ذکر شده است، يکي از عوامل فرعي گرايش به دين است و برخي از مردم به سبب ترس از گرفتار شدن در غضب الهي به دين روي آورده‌اند؛

    2. در دسته‌اي ديگر از آيات از واژگان مترادف ترس سخني به ميان نيامده است؛ اما تأثير عنصر ترس در آنها مفروض است و به تعبير ديگر تمرکز و تأکيد آنها بر ترس و خشيت است. آيات فراواني را مي‌توان در اين دسته جاي داد؛ ولي ما فقط به آياتي که مضمون آنها دعوت به عبرت‌گيري از حوادث گذشته است، اشاره مي‌کنيم. يکي از عناصر و مقومات عبرت، ترس است. شخص در صورتي عبرت مي‌گيرد که از عاقبت کار و رويه‌اي که در پيش گرفته است بترسد و تصميم بر کنار گذاشتن آن بگيرد. قرآن کريم پس از ذکر داستان‌هاي گذشتگان مي‌فرمايد: «إِنَّ في‏ ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى» (نازعات: 26)؛‏ يعني کسي از اين داستان‌ها عبرت مي‌گيرد که اهل ترس باشد و اگر شخص چنين نباشد، عبرت نخواهد گرفت.      
    آيات بسياري درصددند تا با بيان داستان‌هاي گذشتگان که به نوعي گرفتار عقاب الهي شده‌اند، افراد ديگر را به عبرت‌گيري از عاقبت آنها فراخوانند تا آنها نيز گرفتار چنين مصيبتي نشوند: «أَفَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكافِرينَ أَمْثالُها» (محمد: 10)؛ مگر در زمين نگشته‏اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا انجاميده است؟ خدا زير و زبرشان كرد و كافران را نظاير [همين كيفرها در پيش‏] است.  
    همان‌گونه که از ذيل اين آيه يعني «وللْكافِرينَ أَمْثالُها» استفاده مي‌شود، آيه به کساني اشاره دارد که هنوز اعتقادي به خداوند و دين ندارند. بنابراين با توجه به همراهي ترس در عبرت‌گيري و از طرفي وجود آيات فراوان در اين زمينه مشخص مي‌شود که ترس مي‌تواند يکي از عوامل گرايش به دين به‌شمار آيد؛ زيرا اگر چنين تأثيري وجود نمي‌داشت، بايد اين آيات لغو مي‌بودند؛ در‌حالي‌که چنين نيست؛

    3. از جمله آياتي که مي‌توان بر اين موضوع استشهاد کرد آية 65 سورة عنکبوت است که مي‌فرمايد:‏ «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» (عنکبوت: 65)؛ و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏شوند، خدا را پاكدلانه مى‏خوانند، و[لى‏] چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان دهد، به‌ناگاه شرك مى‏ورزند.

    در اينجا خداوند حال مشركين و بت‌پرستان را بيان فرموده است كه چون در كشتى‏ها سوار شده و به مسافرت دريايى روند و در وسط درياى بي‌كران يك‌دفعه بادهاى مخالف هجوم آورده و امواج دريا را متلاطم سازد و آنان را در خطر مرگ قرار دهد، آن وقت است كه يقين دارند جز خدا، احدى نتواند نجاتشان دهد. لذا براى خدا خالص شده ايمان به او مي‌آورند و از بت‏ها رو برمي‌گردانند (طبرسي، 1360، ج 19، ص91).

    در‌واقع ترس از طوفان و هلاکت در دريا، موجب مي‌شود تا عده‌اي که در حالت عادي مشرک‌اند، به خداوند روي بياورند و خالصانه خداوند را بخوانند. بنابراين مطابق اين آيه ترس از طبيعت نيز مي‌تواند به صورت موقت، عاملي براي گرايش به سوي خداوند باشد.

    با توجه به مطالب پيشين، اين اشکال پيش مي‌آيد که اگر ترس از عوامل فرعي گرايش به دين است، چرا يکي از وظايف اولية انبيا و کتب اسماني انذار است؟ اگر ترس از عوامل فرعي دين‌داري است، نبايد بيشتر همت فرستادگان الهي صرف انذار مي‌شد؟ در پاسخ مي‌گوييم:

    اولاً گرچه علت اصلي گرايش به دين عقل و فطرت است، ولي آنچه عملاً در خارج تحقق يافته، اين است که بسياري از مردم به سبب ترس از عاقبت اعمال خود به سوي دين گرايش مي‌يابند و بدين سبب است که انذار در قرآن کريم داراي اهميت است. آيت‌الله جوادي آملي در اين‌باره مي‌نويسد:

    بيشتر انسان‌ها بر اثر هراس از جهنم بر صراط ايمان و تقوا پايدارند. بدين جهت قرآن كريم گذشته از اينكه از رسول خدا به عنوان «بشير و نذير» ياد مي‏كند، در هيچ موردي پيامبر را تنها به عنوان «مبشر» معرفي نمي‏كند؛ درحالي‌كه گاهي به صورت حصر به عنوان «مُنْذر» معرفي مي‏كند... اولين قدم براي تودة مردم ترس از جهنم است(جوادي آملي، 1389 الف، ج2، ص 477).

    با توجه به اين توضيحات، مشخص مي‌شود که علت اينکه به انذار اهميت ويژه‌اي داده شده، اين است که تأثير بيشتري در دين‌داري داشته است؛

    ثانياً مطابق بيان اميرمؤمنان علي† عبادتي که بر اساس ترس و خائفانه باشد، عبادتي عبيدانه و همراه اکراه است که ارزش آن با عبادت احرار و عبادت شاکرانه که مخصوص اولياء الله است، تفاوت دارد (نهج‌البلاغه، 1414ق، ح 237). بنابراين گرچه ترس عامل مهمي در گرايش به دين بوده است، لکن ارزش ايماني که برآمده از ترس است نمي‌تواند با ايماني که از فطرت و عقل ناشي شده يکي باشد.

    گفتني است ترسي که عامل فرعي در گرايش انسان‌ها به دين است، ترس از اعمال ناشايست و در نتيجه ترس از خداست، نه ترس از طبيعت که عده‌اي از دانشمندان غربي مطرح مي‌کنند. ترس از طبيعت نيز به صورت موقت، عاملي براي گرايش به دين است که در آية 65 سورة عنکبوت بيان شد. البته در برخي از آيات، کفار به صورت ضمني به عذاب‌هاي طبيعي مانند طوفان و صيحه تهديد شده‌اند که اينها نيز به ترس از غضب الهي بازمي‌گردد؛ زيرا در بينش قرآني، طبيعت به صورت مستقل عمل نمي‌کند و تماماً تحت سيطرة الهي است.

      1. 5. تأثير ترس در التزام به احکام ديني

    گاهي ممکن است با اينکه فرد دين خاصي را پذيرفته، اما در مقام عمل، به فرامين ديني گردن ننهد و به احکام آن عمل نكند. آيا ترس مي‌تواند عاملي براي التزام فرد به احکام ديني باشد؟ روشن است که جايگاه اين بحث مؤخر از دو بحث قبلي است که در آنها منشأ پيدايش و گرايش به دين بررسي شد و نقش ترس نيز در آنها روشن شد.

        1. 1-5. انگيزه‌هاي عمل به احکام ديني

    ممکن است عوامل مختلفي موجب التزام شخص به احکام ديني باشند. بنابراين پيش از آنکه نقش ترس در اين زمينه بررسي شود، خلاصه‌وار به برخي از اين عوامل اشاره مي‌کنيم:

    1. تفکر عقلاني: عقل پس از شناخت خدا و نعمت‌هايي که خداوند به انسان عطا فرموده، مي‌فهمد که خداوند حق مولويت و عبوديت بر او دارد و ما بنده و عبد او هستيم؛ پس بايد حق او را به وسيلة عبادت او ادا کنيم (مصباح، 1388، ص177)؛

    2. تحصيل رضايت الهي: يکي از مهم‌ترين و باارزش‌ترين انگيزه‌هاي عمل به احکام ديني، به دست آوردن رضايت الهي است که در آياتي از قرآن بر اين مطلب تأکيد شده است: «وَمَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَتَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَة» (بقره: 265)؛ و مَثَل [صدقات‏] كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى‏كنند، همچون مَثَلِ باغى است كه بر فراز پشته‏اى قرار دارد.    
    «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» (بقره: 207)؛ و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد، و خدا نسبت به [اين‏] بندگان مهربان است.   
    در اين دو آيه، انگيزة افراد باايمان از عمل به احکام ديني، رضايت و خشنودي خداوند از بندگان اعلام مي‌شود؛

    3. بهره‌وري از نعمت‌هاي اخروي: قرآن کريم بسياري از نعمت‌هاي اخروي از جمله بهشت و ديگر لذت‌هاي بهشتي را نام مي‌برد و به مردم بشارت مي‌دهد که در صورت گردن نهادن به احکام و قوانين ديني، مي‌توانند از اين مواهب الهي بهره‌مند شوند. وجود چنين نعمت‌هايي، انگيزة عمل به احکام ديني شده است. اميرمؤمنان علي† اين نوع از عبادت را عبادت تاجرانه مي‌داند و مي‌فرمايد: «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ» (مجلسي، 1430ق، ج41، ص14).

        1. 2ـ5. ترس و التزام به احکام ديني

    انگيزه و عوامل ديگري را مي‌توان براي عمل به احکام ديني برشمرد، ولي مسئلة مهم اين است که آيا ترس مي‌تواند نقشي در التزام به احکام ديني داشته باشد؟

    در قرآن کريم آياتي وجود دارد که مي‌توان از آنها براي اثبات تأثير ترس در التزام به احکام ديني سود جست:

    آية اول: اين آيه در سه تکرار شده است: «إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ» (انعام: 15؛ زمر: 13؛ يونس: 15)؛ ‏اگر به پروردگارم عصيان ورزم، از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم.

    نکات قابل استفاده از اين آيه:

    الف) عصيان زماني روي مي‌دهد که انسان ديني را بپذيرد و به احکام آن عمل نکند؛ ولي اگر کسي ديني را نپديرفته باشد، ديگر عصيان و عدم عصيان نسبت به احکام دين مطرح نمي‌گردد؛ چون شخص دين را از اساس منکر است؛

    ب) گويندة اين آيه که قرآن کريم آن را نقل فرموده، در هر سه آيه، پيامبر گرامي اسلام است. هرچند که ايشان از هر گناه و خطايي معصوم‌اند، ولي يکي از انگيزه‌هاي ترک گناه و عمل به دستورهاي دين را ترس از عذاب الهي مي‌دانند؛

    ج) ترس و خوف پيامبر اسلام ممکن است متفاوت با ترس ديگران باشد؛ زيرا شناخت ايشان از خداوند شناخت کاملي است و بنابراين ترس ايشان نيز شديدتر خواهد بود: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر: 28)؛ ولي ما در ابتداي بحث يادآور شديم که همة انواع ترس را مدنظر داريم. نتيجه اينکه با توجه به اين نکات، ترس مي‌تواند يکي از عوامل تأثيرگذار بر عمل به احکام ديني باشد.

    آية دوم: آية ديگري که در اين مقام مي‌توان از آن استفاده کرد، آيه‌اي است که قرآن کريم در آن مؤمنان را توصيف مي‌کند و در ادامه مي‌فرمايد: «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعا» (سجده: 16)؛ پهلوهايشان از خوابگاه‌ها جدا مى‏گردد [و] پروردگارشان را از روى بيم و طمع مى‏خوانند.

    فخررازي مفسر بزرگ اهل‌تسنن، دربارة نقش «خوفاً و طمعاً» دو احتمال يعني مفعول له يا حال بودن را ذکر مي‌کند (فخررازي، 1420ق، ج25، ص 146). بيشتر مفسران مانند امين‌الاسلام طبرسي نيز نقش آن دو را مفعول له مي‌داند (طبرسي، 1429ق، ج8، ص60). بنابراين چه نقش خوف در آيه مفعول‌له باشد و چه حال، خداوند در اين آيه دو انگيزة مهم براي انجام عبادات بيان مي‌فرمايد که يکي از آنها طمع است (که مورد بحث ما نيست) و ديگري ترس است. مؤمناني که اين آيات درصدد توصيف آنها هستند، به سبب ترس از خداوند شبانگاهان خود را از بستر دور مي‌کنند و به عبادت پروردگار خويش مي‌پردازند.

    دستة ديگري از آيات که مي‌توان از آنها در اين مقام استفاده کرد، آياتي‌ هستند که شرحشان در بخش دوم گذشت و با مشتقات واژة انذار همراه هستند. هدف آن دسته از آيات اين بود که خداوند به وسيلة انذار مردم را به سوي دين الهي بکشاند و زمينة هدايت يافتن آنان را فراهم سازد. روشن است که گرايش به دين خاص بدون عمل به فرامين آن، هدف آيات را برآورده نمي‌سازد. بدين سبب انذار موجود در آيات، ناظر به مقام عمل به احکام ديني نيز مي‌باشد. متدين و هدايت يافتة حقيقي کسي است که به تمام فرامين ديني نيز گردن نهد.

    در پايان اين بخش تبرکاً به کلام زيباي اميرمؤمنان علي† اشاره مي‌کنيم که خود شاهدي براي تأثير ترس در التزام به احکام ديني است. ايشان در نهج‌البلاغه عبادات مردم را از حيث انگيزة آنها به سه دسته تقسيم مي‌کند: عبادت تاجرانه، عبادت خائفانه يا عبيدانه و عبادت شاکرانه. ايشان دربارة عبادت خائفانه مي‌فرمايند: «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيد» (نهج‌البلاغه، 1414ق، حکمت 237)؛ يعني عده‌اي به سبب ترس به عبادت خداوند پرداختند که اين عبادت بندگان است. بنابراين با توجه به اين روايت روشن مي‌شود که ترس مي‌تواند در التزام به احکام ديني نقش داشته باشد.

      1. نتيجه‌گيري

    نظريات متعددي دربارة خاستگاه و منشأ دين مطرح شده است که مي‌توان آنها را به دو دستة طبيعت‌گرايانه و خداباورانه تقسيم كرد. در اين نوشتار ما فقط به يکي از ديدگاه‌هاي دستة طبيعت‌گرايانه، يعني ترس از حوادث طبيعي پرداختيم و آن را از ديدگاه قرآن بررسي كرديم که اين بحث در سه بخش يعني منشأ پيدايش دين و ترس، منشأ گرايش به دين و ترس، و منشأ التزام به احکام ديني و ترس، سامان يافت. در بخش اول روشن شد كه گرچه برخي انديشمندان غربي ترس از حوادث طبيعي را به عنوان يکي از عوامل پيدايش دين مطرح کرده‌اند، لکن چنين مطلبي مورد تأييد قرآن کريم نيست، بلکه منشأ دين از ديدگاه قرآن ارادة الهي است. در بخش دوم نيز بدين نتيجه رسيديم كه با اينکه عوامل متعددي براي گرايش به دين از قبيل عقل و فطرت وجود دارد، شواهدي از قرآن کريم مبني بر تأثير ترس در گرايش به دين وجود دارد. البته ناگفته پيداست که ماهيت ترسي که انديشمندان غربي آن را عامل پيدايش دين مي‌دانند، با اين ترس متفاوت است. در بخش سوم نيز عوامل مختلفي براي انجام احکام ديني مانند تفکر عقلاني و تحصيل رضايت الهي بر‌شمرده شد و در پايان نيز با توجه به برخي از آيات و روايات، تأثير ترس در التزام به احکام ديني به اثبات رسيد.

     

     

    References: 
    • نهج البلاغة، 1414 ق، تصحيح صبحي صالح، قم، هجرت‏.
    • پالس، دانيل، 1389، هفت نظريه در باب دين، ترجمه محمد عزيزبختياري، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي وپژوهشي امام خميني.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1383، توحيد در قرآن، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1387، دين‌شناسي، چ پنجم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1388، تسنيم، چ دوم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1389 الف، تسنيم، چ ششم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1389 ب، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، چ چهارم، قم، اسراء.
    • خدايار محبي، منوچهر، 1342، بنياد دين و جامعه‌شناسي، تهران، کتابفروشي زوار.
    • خواص، امير و سيد اکبر حسيني، 1388، منشأ دين، تهران، کانون انديشه جوان.
    • دورانت، ويل و اري يل، بي‌تا، درس‌هاي تاريخ، ترجمه احمد بطحايي، بي‌جا، بي‌نا.
    • دورکيم، اميل، 1382، صور بنياني حيات مذهبي، ترجمه نادر سالارزاده اميري، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي.
    • راسل، برتراند، 1373، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، چ ششم، تهران، کتاب پرواز.
    • ـــــ ، بي‌تا، چرا مسيحي نيستم، ترجمه س.ا.س. طاهري، بي‌جا، بي‌نا.
    • راغب اصفهانى، حسين، 1412ق، مفردات ألفاظ القرآن‏، بيروت، دار القلم.
    • شجاعي‌زند، علي‌رضا، 1380، دين، جامعه و عرفي شدن، تهران، نشر مرکز.
    • شيرواني، علي و همکاران،1391، مباحثي در کلام جديد، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، الميزان في التفسير القرآن، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى، چ پنجم، قم‏، جامعة مدرسين.‏
    • ـــــ ، 1389، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقي مرتضي مطهري، چ چهاردهم، قم، صدرا.
    • طبرسي، امين‌الاسلام، 1429ق، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالاحياءالتراث العربي.
    • ـــــ ،1360، مجمع البيان في تفسير القرآن، ترجمه گروه مترجمان، تهران، انتشارات فراهاني.
    • ‏طريحي، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، تحقيق احمد حسيني اشکوري، چ سوم، تهران‏، مرتضوى.
    • ‏فخررازي، محمدبن عمر، ‏1420 ق‏، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت‏، داراحياءالتراث العربى.
    • مجلسى، محمدباقر، 1403 ق، بحار الأنوار، چ دوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • مصباح، محمد تقي، 1386، خداشناسي کيهانشناسي انسانشناسي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1388، فلسفه اخلاق، تحقيق احمدحسين شريفي، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1392، رابطه علم و دين، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب.
    • مطهري، مرتضي، 1385، فطرت، چ شانزدهم، قم، صدرا.
    • مکارم شيرازي، ناصر، بي‌تا، انگيزه پيدايش مذاهب، چ دوم، قم، هدف.
    • هميلتون، ملکم، 1387، جامعه‌شناسي دين، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، ثالث.
    • هيوم، ديويد، 1387، تاريخ طبيعي دين، ترجمه حميد عنايت، چ چهارم، تهران، خوارزمي.
    • يوسفيان، حسن و احمدحسين شريفي، 1385، عقل و وحي، چ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • يوسفيان، حسن، 1389، کلام جديد، چ دوم، تهران و قم، سمت و مؤسسة آموزشي وپژوهشي امام خميني.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قلی پور، جواد، جعفری، محمد.(1396) بررسی نقش ترس در پیدایش دین (با تکیه بر قرآن). دو فصلنامه معرفت کلامی، 8(1)، 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جواد قلی پور؛ محمد جعفری."بررسی نقش ترس در پیدایش دین (با تکیه بر قرآن)". دو فصلنامه معرفت کلامی، 8، 1، 1396، 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قلی پور، جواد، جعفری، محمد.(1396) 'بررسی نقش ترس در پیدایش دین (با تکیه بر قرآن)'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 8(1), pp. 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قلی پور، جواد، جعفری، محمد. بررسی نقش ترس در پیدایش دین (با تکیه بر قرآن). معرفت کلامی، 8, 1396؛ 8(1): 43-60