معرفت کلامی، سال نهم، شماره اول، پیاپی 20، بهار و تابستان 1397، صفحات 7-19

    نقد استدلال‌های داوکینز در نفی وجود خدا

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    عباس شیخ شعاعی / استادیار گروه فلسفه دانشگاه خوارزمی
    ✍️ عبدالله مرتضوی نیا / دانشجو کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی قزوین / keydige1111@gmail.com
    چکیده: 
    مسئله‌ی «وجود خدا و رابطه‌ی آن با جهان» همواره یک حوزه‌ی زنده و پویا در بحث های فلسفی بوده است. با مطرح شدن نظریه‌ی تکامل داروین در محافل علمی غرب، سؤالات بسیار مهمی در این مسئله به وجود آمد. ریچارد داوکینز یک زیست شناس معتقد به نظریه‌ی تکامل داروین است که در آثار خود ضمن برشماری انتقادات مطرح شده به برخی از براهین اثبات وجود خدا، از جمله برهان وجودی، برهان نظم، برهان علیت و... در آثار خود، استدلال هایی برای رد وجود خداوند ارائه کرده است: برهان «نامحتملی وجود خدا»، برهان «باور خدا به مثابه‌ی ویروس ذهنی» و برهان «رقابت تبیینی خدا با علم»، از استدلال های اصلی او برای انکار وجود خداوند است. در این مقاله دلایلی که داوکینز برای رد وجود خداوند مطرح کرده است، تبیین می گردد و در ادامه بر اساس اندیشه های شهید مطهری، الیستر مک گراث و دیگر فیلسوفان دین معاصر، به نقد و بررسی آن ادله پرداخته می شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critique of Dawkins's Arguments in Negation of the God’ Existence
    Abstract: 
    The issue of "the existence of God and its relation to the world" has always been a vibrant and dynamic field in philosophical discussions. Bring up Darwin's theory of evolution in Western scientific circles, very important questions were raised in this regard. Enumerating criticism on some of the proofs of the existence of God such as ontological argument, teleological argument, casual argument and etc., Richard Dawkins, a biologist, who believes in Darwin's theory of evolution, has provided arguments in his works to deny the existence of God, such as argument of “improbability of the existence of God”, argument of “belief in God as a mental virus” and argument of “God’s explanatory competition with science”. This article explains the reasons of Dawkins for denying the existence of God, and then it reviews and criticizes them based on the ideas of martyr Mutahari, Alistair McGrath and other contemporary philosophers of religion
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

      1. مقدمه

    «پرسش از وجود خدا»، یکی از مهم‌ترین پرسش‌های ذهن بشر از گذشته تا کنون بوده است. مباحث فلسفی و کلامی مربوط به وجود خدا در حوزه‌های فکری جهان معاصر، مورد احیا و بازنگری قرار گرفته است و از موضوعات مهم در میان اندیشمندان عرصة فلسفه، کلام و فلسفة دین به‌شمار می‌رود.

    خداباوری حاوی مجموعه‌ای از گزاره‌ها و باورهای دینی است که به سؤال‌های بنیادی بشر (سعادت، جاودانگی، خلقت و...) پاسخ می‌دهد و برای مسائلی که از نظر او مجهول است، تبیین ارائه می‌دهد. پیشرفت‌های علمی جدید به دانشمندان کمک می‌کند تا برخی پدیده‌هایی را که تبیین آن تاکنون مجهول مانده است، تفسیر کنند. در مواردی تبیین‌های علمی به پرسش‌هایی که تا کنون دین «جوابگوی» توجیه آنها بود نیز پاسخ‌های متفاوتی ارائه کرد. در روان‌شناسی فروید و روان‌شناسی تکاملی، نظریات کیهان‌شناختی معاصر و غیره، یافته‌هایی وجود دارد که تبیینی متفاوت با آنچه تا کنون اصحاب دین در باب پیدایش جهان می‌گفتند، ارائه می‌دهد. رایج شدن استخراج تبیین‌های فلسفی از یافته‌های علمی، موجب شد برخی دانشمندان علوم تجربی به‌سمت رویکردهای الحادی کشیده شوند؛ به‌طوری‌که در سال‌های اخیر آثار مکتوبی در حوزة پاسخ به پرسش‌های بنیادی و نقد خداباوری در جهان غربی منتشر و برخی از آنها چندین بار تجدید چاپ شده است.

    در این زمینه کلینتون ریچارد داوکینز، زیست‌شناس داروینی، با نوشتن کتاب‌هایی چون ساعت‌ساز نابینا
    (The Blind Watchmaker؛ 1986)، صعود به قلة نامحتمل‌ها (Climbing Mount Improbable؛ 1996) و پندار خدا
    (The God Delusion؛ 2006) درصدد نفی وجود خدا با تکیه بر تفسیر یافته‌های علمی برآمده است. کتاب ساعت‌ساز نابینا به توصیف جهان‌بینی تکاملی و تلاش برای توضیح این نوع نگاه به پدیده‌ها می‌پردازد که توسط انتشارت مازیار در ایران ترجمه و چاپ شده است. در میان کتاب‌های داوکینز، پندار خدا صریح‌تر از سایر آثار وی به طرح نقدهایی بر وجود خداوند پرداخته است. ازاین‌رو، در این مقاله برای توضیح نظرات داوکینز در باب وجود خداوند، به این کتاب استناد می‌شود. یک ترجمة فارسی از کتاب پندار خدا در وب‌سایت فارسی ریچارد داوکینز به نشانی rdawkins.com در دسترس است که برخی از ارجاعات مقاله از این ترجمه نقل ‌شده است.

    در این مقاله در ابتدا سه استدلال مهم داوکینز در نفی وجود خدا مطرح، و در ادامه نقد و پاسخ این نظريات ارائه می‌شود.

      1. 1. براهین داوکینز در رد وجود خدا

    بر اساس آثار مکتوب و سخنرانی‌های داوکینز، می‌توان استدلال‌های او را به دو دسته تقسیم کرد: او ازیک‌سو می‌کوشد براهین وجود خدا را ضعیف و ناقص قلمداد کند؛ و ازسوی دیگر در پی این است تا پدیده‌های شگفت‌انگیز آفرینش و سیر تکامل موجودات را بر اساس نظریة‌ تکامل داروین توضیح دهد. داوکینز کار خود را با به‌چالش کشاندن و تلاش برای رد براهین خداباوران آغاز می‌کند. سه برهان اصلی مدنظر او را می‌توان چنین بیان کرد:

    1. برهان نامحتملی خداوند، بر اساس اصل تقدم پیدایش پدیده‌های ساده بر پدیده‌های پیچیده؛

    2. برهان برتری تبیینی علم در برابر تبیین خداباورانه؛

    3. استدلال ویروس ذهنی بودن باور به وجود خدا.

        1. 1-1. برهان نامحتملی

    برهان نامحتملی وجود خداوند، بر اصل تکاملی «تقدم پیدایش پدیده‌های ساده بر پدیده‌های پیچیده» تکیه دارد. بر اساس این اصل، آفرینش حیات با موجودات یا سلول‌های بسیار ابتدایی آغاز می‌شود و در یک روند تکاملی، سایر موجودات به‌وجود می‌آیند. این روند حرکت و تکامل ادامه پیدا می‌کند تا به موجود پیچیده و متکاملی مانند انسان برسد. مقدمة دوم برهان نامحتملی این است که وجود خداوند از وجود انسان‌ها که دارای سیستم پیچیده و متکاملی هستند نیز متکامل‌تر است. بر این اساس، مدعای برهان نامحتملی مورد نظر ریچارد داوکینز این است که «چگونه در فرایند آفرینش، یک موجود کاملاً پیچیده می‌تواند قبل از یک موجود کاملاً ساده به‌وجود بیاید؟»

    «احتمال وجود خدای خالق و واجد چنین پیچیدگی‌های حیرت‌انگیزی، بسیار اندک است؛ چراکه خداوند کامل‌ترین موجود از نظر دین‌داران است؛ و موجود کامل نمی‌تواند قبل از موجود ساده و ناقص وجود داشته باشد» (داوکینز، 1390، ص92).

    تقریر دیگری با همین عنوان توسط فرد هویل (Fred Hoyle) از برهان نامحتملی وجود دارد که برای رد تصادف به‌عنوان علت اصلی پیدایش جهان ارائه شده بود. هویل می‌گوید: فرض پدید آمدن جهان براثر تصادف، مانند این است که تصور کنیم «یک هواپیمای غول‌پیکر [بوئینگ 747] در انبار آهن» خودبه‌خود به‌وجود آمده است (هویل، 1981، ص105).

    داوکینز با تکیه بر این برهان می‌گوید:

    طبق ادعای برهان نامحتملی، امور پیچیده نمی‌توانند حاصل تصادف باشند؛ پس خداوند، خالق و مبین همه پیچیدگی‌هاست؛ اما هرچه که موجوداتی چنین پیچیده و پیشرفته را آفریده، خودش نیز باید پیچیده‌تر و متکامل‌تر از آنها باشد؛ اما وجود چنین خالق پیچیده و متکاملی توجیه و تبیین بسیار مستبعدی دارد. در واقع بوئینگ 747 خود خداست (داوکینز، 1390، ص 92).

    درواقع مدعای وی این است که خداوند چون بسیار پیچیده‌تر و متکامل‌تر از «هواپیمای بوئینگ 474» است، پس وجود آن قبل از پیدایش سایر موجودات، نامحتمل است؛ چراکه در نظریة تکامل، موجودات از اشکال ساده و ابتدایی حیات به‌سوی ارگانیزم‌های پیچیده و متکامل می‌روند.

        1. 1-2. استدلال برتری تبیینی علم در برابر تبیین خداباورانه

    داوکینز مدعی است كه علم می‌تواند همه‌چیز را تبیین کند و دیگر برای تبیین پدیده‌های کوچک و بزرگ جهان نیازی به قبول وجود خداوند نیست و بدین وسیله پیشرفت‌های علمی به‌تدریج باور به خداوند را در اذهان بشر محدودتر و به امری غیر‌ضروری تبدیل کرده است:

    نام خدا پوشه‌ای بوده است که ذهن مردم در طی اعصار و قرون متمادی آن را ساخته است و تمام مسائلی که جوابی برای توجیه و تبیین آن نمی‌یافت را در آن‌جا می‌داد؛ ولی با پیشرفت علوم بشری، تعداد زیادی از این مسائل تبیین گردید و به همان میزان پوشة ذهنی بشر- که نام خدا را بر آن گذارده بود- به‌مرور خالی‌تر می‌شد تا اینکه داروین راه‌حلی ارائه داد که با آن، همة مشکلات و مسائل بشر حل می‌شد و تبیین‌های مناسبی برای چیزهایی که تا کنون پیرامون این سؤال نمی‌دانستیم، آورده بود (داوکینز، 1390، ص 97).

    داوکینز در ادامه می‌گوید: نظریة تکامل داروین به‌صورت علمی به پرسش‌های بنیادی بشر دربارة چگونگی پیدایش موجودات پاسخ داد؛ اما «پوشة خالی خدا همچنان در ذهن بسیاری از مردم باقی مانده و به‌مثابة یک ویروس در تمام فایل‌های دیگر نیز نفوذ پیدا می‌کند.» (همان). در کتاب پندار خدا تأکید می‌شود که ما باید باور کنیم هیچ نظریه‌ای در تبیین پیچیدگی‌های موجودات زنده، با نظریة تکامل برابری نمی‌کند؛ چراکه نظریة تکامل با قاعدة انتخاب طبیعی، بهترین تبیین‌ها را برای پرسش‌های ابدی بشریت ارائه کرده است (همان).

    یکی دیگر از مدعیات داوکینز که با تأکید ویژه بر قدرت تبیینی علم مرتبط می‌شود، این است که او معتقد است «اثبات وجود خداوند می‌تواند یک فرضیة علمی باشد» و علم می‌تواند در خصوص وجود یا عدم وجود خداوند اظهار نظر کند. داوکینز می‌نویسد: «وجود یا نبود خدا» یک پرسش علمی است؛ ممکن است روزی پاسخش را بیابیم و در این حین می‌توانیم با قوت دربارة احتمال وجود خدا اظهار نظر کنیم (داوکینز، 1390، ص41). وی همچنین تصریح می‌کند:

    «دلیلی وجود ندارد که پرسش‌های غایی، اخلاقی و سؤال در مورد خدا را خارج از مقولة علم بدانیم. چه خدا موجود باشد و چه نباشد، وجود يا عدم وجود خدا يک پرسش علمی است» (داوکینز، 1390، ص41).

    داوکینز در این استدلال، برای نقد خداباوری به مقایسة تبیین علمی و دینی مي‌پردازد و نتیجه می‌گیرد با وجود پیشرفت‌های علمی که به همة سؤال‌ها و ابهامات بشر پاسخ داده‌ است، دیگر نیازی به تبیین‌های خداباورانة کلامی وجود ندارد:

    در روزگار علم، فهم جهان بر اساس مفهوم خدا، نوعی بیماری است (داوکینز، 1389، ص370).

        1. 1-3. برهان باور به‌مثابة ویروس ذهنی

    برهان «ویروس ذهنی» از درون استدلال «رقابت تبیینی علم با خداباوری» بیرون می‌آید. داوکینز با تکیه بر پیشرفت‌های حیرت‌انگیز و نتایج تحقیقات علمی جدید می‌گوید: فهم جهان بر اساس مفهوم خدا، نوعی بیماری است (داوکینز، 1389، ص370). وی معتقد است این باورها از دوران قبل از پیشرفت‌های علمی و در عصر انسان‌های اولیه به‌تدریج در ذهن نوع بشر رسوخ یافته است؛ به‌گونه‌اي که در قرن حاضر که عصر علم و فناوری است نیز نمی‌توان مردم را از این باورهای ذهنی در مورد خداوند جدا کرد. داوکینز می‌گوید: این باورها همانند ژن‌های انسانی از نسل‌های پیشین به نسل جدید منتقل می‌شود و ادامه می‌یابد. داوکینز در مقام تشبیه می‌گوید: در ساختار ارتباطی مغز انسان، پدیده‌ای وجود دارد که عادت‌های فرهنگی و رسوم اجتماعی را به نسل بعد منتقل می‌کند و این پدیده را «مم»[1] [معادل «ژن» در زیست‌شناسی] نام‌گذاری می‌کند. وي می‌گوید: دقیقاً همان‌گونه‌که حس بویایی ما طعم‌ها را از هوا می‌گیرد، مم‌ها نیز تبلیغات فرهنگی و حتی تأثیرات معماری، آگهی‌های بازرگانی و غیره را که در فضای شهر منتشر شده است، جذب می‌کند (داوکینز، 2003، ص135). وي ادامه می‌دهد: مفهوم خداوند، یکی از این مم‌ها محسوب می‌شود که به نسل بشر به‌ارث می‌رسد (همان).

    داوکینز با تکیه بر اینکه «ذهن آدمی در برابر پذیرش باور و اجرای منطق آن به‌نحو تعجب‌برانگیز و کورکورانه‌ای همراهی و حتی احساس نیاز می‌کند»، مدعی می‌شود یکی از عوامل رسوخ و ایجاد باور نادرست در فرد «ارتباطات محیطی در دوران کودکی فرد» است:

    تکامل، چنان کودک را شکل داده که هر آنچه را که فرهنگ اطرافش به او القا کند، جذب می‌کند. مسلماً کودک زبان مادری‌اش را به همین شیوه می‌آموزد. ما چنان برنامه‌ریزی ‌شده‌ایم که همة اطلاعات مفید را به‌سرعت فراگیریم. ‌لوح سادة ذهن کودک آمادة پذیرش همه‌جور پیشنهاد، مستعد تخریب، و طعمة سهل و آسانی برای شیادان، رمال‌ها و راهبه‌هاست. ذهن کودک به بدن بیمارانی می‌ماند که دچار ضعف سیستم دفاعی بدن هستند. این ذهن پذیرای همه‌جور عفونت است؛ عفونت‌هایی که بزرگ‌ترها می‌توانند بدون هیچ زحمتی به آن منتقل کنند (همان، ص128).

    عامل دیگری که موجب می‌شود این ویروس ذهنی در نسل بشر ماندگار شود، این است که باورهای ایجاد یا دریافت‌شده، مورد حمایت جامعه قرار می‌گیرند. «در تاریخ گسترش ایمان دینی، شما چیزی جز واگیری و سرایت نمی‌یابید؛ نوعی واگیری سرسری و بی‌مبنا. دلیل اینکه چرا شخص الف اعتقاد به چیزی دارد و شخص ب اعتقاد به چیز دیگر، صرفاً آن است که الف در یک قاره زاده شده و ب در قاره‌ای دیگر» (همان، ص138).

    البته داوکینز تصریح می‌کند: این حمایت و قبول عمومی باور، فی‌نفسه اشکالی ندارد؛ چراکه گسترش ایده‌های علمی و ارزش‌های مثبت نیز از همین طریق حاصل می‌شود؛ اما مسئله این است که باورهای دینی مبانی منطقی و عقلانی ندارند و بر پایة شواهد و ادله شکل نگرفته‌اند و حتی در مواردی با شواهد موجود در تناقض می‌باشند (همان).

    وی می‌نویسد: باورهای دینی به‌گونه‌ای برای فرد جلوه می‌کند که باورمند [و به‌تعبیر داوکینز، بیمار] زندگی بدون آن را محال می‌داند و احساس می‌کند به چنین باوری نیازی ضروری و گریزناپذیر دارد. ویژگی دوم این باورها آن است که برای فرد جنبة آرامش‌بخشی دارد. بنابراین، باورمند حاضر نیست آرامش خود را با بررسی شواهد، مورد چالش قرار دهد. ازاین‌روست که از شواهد مرتبط با باور خود، گریزان است. ویژگی سوم این است که «رازآلودگی» در باورهای دینی، یک ارزش محسوب می‌شود؛ و این یکی از بهانه‌های دین‌داران برای پرهیز از مواجهه با شواهد و انتقادات علمی است: «نفس راز آلودگی باورهای دینی، بسی ارزشمندتر از پی بردن و کشف این رازهاست. باید با راز حال کرد و از حل‌ناپذیری آن لذت برد» (همان، ص139).

      1. 2. بررسی براهین داوکینز

    باید توجه داشت که لازمة فهم و بررسی انتقادات يادشده، اطلاع از تاریخچة بحث خداشناسی و همچنین تصوراتی است که در جهان غرب از مفهوم خدا و مابعدالطبیعه وجود داشته است که این مفاهیم پس از طرح نظریة تکامل و برخی کشفیات علمی، با چالش‌هایی مواجه شدند. این یک واقعیت است که خدای فرهنگ غرب، ضد علم و دنیاگریز است؛ در نقاط تاریک مجهولات بشر و شگفتی‌هاي وی از حوادث تحقق می‌یابد و وظیفة آن تبیین حوادثی است که به‌ظاهر قوانین طبیعت را به‌هم زده و یک استثنا شمرده می‌شوند (مطهری، 1384، ص 50). از همین روست که در جهان غرب موضوع تضاد توحید و تکامل، یا تعارض علم و دین مطرح می‌شود و نظریة خلقت دفعی یا «تشکیل قبلی» به‌عنوان نظریة دین دربارة آفرینش مطرح و سپس بر اساس نظریة تکامل رد مي‌شود و دعوای موافقان این دو نظریه به‌نام تعارض علم و دین یا توحید و تکامل مطرح مي‌گردد و ادامه می‌یابد. از این روست که داوکینز می‌گوید: نام خدا پوشه‌ای بوده که ذهن بشر برای سؤال‌های بی‌جواب خود ساخته است. نقدهای داوکینز به باورهای دینی و به‌طور ویژه به وجود خداوند، ناشی از زمینه‌های «تصور غربی از خداوند» است، که در ادامه به بررسی آنها پرداخته می‌شود.

        1. 2-1. نقد و پاسخ برهان نامحتملی و استبعاد وجود خداوند

    تقریر داوکینز از برهان نامحتملی، یک استدلال مهم برنفي وجود خداوند شمرده می‌شود. این استدلال بر اساس یکی از اصول نظریة تکامل داروین مطرح شده است. این اصل تکاملی، که مقدمة اول برهان نامحتملی ریچارد داوکینز قرار گرفته است، می‌گوید: «در فرایند پیدایش، موجودات ساده مقدم بر موجودات پیچیده‌اند».

    الوین پلانتینگا در نقد کوتاهی که به کتاب پندار خدا نوشته است، برهان نامحتملی داوکینز را این‌گونه خلاصه می‌کند (پلانتینگا، 1386):

    1. پیچیدگی و کمال خداوند – چنان‌که دین‌داران معتقدند - بی‌نهایت است؛

    2. پیچیدگی، متشکل از اجزاي ساده‌تر است؛

    3. پیچیدگی، متأخر از تکامل ارگانیسم‌های ساده است؛

    4. وجود خداوند نمی‌تواند مقدم بر ارگانیسم‌های ساده و ابتدایی باشد؛

    5. طبق اصل تکاملی «تقدم موجود ساده بر موجود پیچیده»، وجود خداوند نیاز به بی‌نهایت اجزاي ساده دارد؛

    6. وجود خدا نامحتمل است.

    پلانتینگا سپس مقدمة شمارة 1 برهان داوکینز را قیاس مع‌الفارق مي‌داند و می‌گوید: اگرچه خداوند دارای کمال بی‌نهایت است، اما باید توجه داشت که خدا امری مجرد است و موجود مجرد نمي‌تواند مرکب از اجزا باشد. خداوند بر اساس الهیات کلاسیک - مانند آرای توماس آکویناس و سایر متکلمین غربی و اسلامی- به‌معنای دقیق کلمه بسیط است و میان قوه و فعل و وجود و ماهیت او تمایزی نیست (پلانتینگا، 1386). دربارة مقدمه 5 که متکی بر اصل تکاملی تقدم موجود ساده بر موجود پیچیده است، باید گفت كه در این مقدمه افزون بر اینکه موجودات در موجود مادی و مخلوق منحصر شده‌اند، به تفاوت میان احکام موجود مادی و موجود مجرد توجهی نشده است. داوکینز در تعریف موجود پیچیده می‌گوید: امری پیچیده است که دارای اجزایی باشد و آن اجزا به‌گونه‌ای در کنار هم سازمان یافته باشند که احتمال سازمان یافتن آنها تنها به‌واسطة شانس بسیار کم باشد (داوکینز، 1389، ص25-30)؛ ولی خداوند امری روحانی است و نه مادی؛ و بنابراین اصلاً اجزا ندارد (پلانتینگا، 1386).

    دیگر اینکه دلیلی برای معادل دانستن مفهوم پیچیدگی (به آن نحو که در فرایند تکامل مورد نظر است) و مفهوم کمال که صفت خداوند است، ارائه نشده است. این مسئله از این نظر مهم است که اگر پیچیدگیِ بیشتر همان کمال بیشتر باشد، از اساس و پایه نمی‌توان ادعا کرد که موجود کاملی (مانند موجودات مجرد و خدا) در عین بساطت و عدم ترکیب از اجزا وجود دارد. این پیش‌فرض در بحث داوکینز، اساساً اجازة ممکن دانستن وجود موجودی مجرد را نمی‌دهد؛ درحالی‌که چنین حکمی در‌صورت صحت، می‌بایست در نتیجة برهان او به‌دست می‌آمد؛ به‌عبارت‌دیگر، استدلال داوکینز زمانی کامل است که اثبات کند امکان وجود موجودی که در عین بساطت و سادگی، کامل نیز باشد، منتفی است. افزون‌بر‌این، بقا لزوماً با پیچیدگی همراه نیست. در میان موجودات اصلحی که باقی مانده‌اند، هم اورگانیسم‌های پیچیده وجود دارند، هم اورگانیسم‌های فوق‌العاده ساده. بنابراین آیا بهتر آن نیست که بگوییم ذهنی خلاق در پس این فرایند وجود دارد که آیندة این فرایند را از همان ابتدا می‌دانست و عناصری را خلق کرد که پیشرفت به‌سوی اَشکال حیاتی عالی‌تر و پیچیده‌تر را ممکن می‌ساخت و این فرایند را به‌سوی غایت حیات (یعنی تحقق) مخلوقات مدرک سوق داد؟ (پترسون و دیگران، 1376، ص155)

        1. 2-2. نقد و پاسخ استدلال برتری تبیینی علم در برابر تبیین خداباورانه

    پیشرفت‌های علمی به‌تدریج باور به خداوند را در اذهان بشر محدودتر و به امری غیرضروری تبدیل کرده است. این عبارت، خلاصة مدعای داوکینز در استدلال «برتری تبیینی علم» است. شهید مطهری با اشاره به این ادعا که «طبق اصول داروین و نظریة تکامل» ديگر دليلى بر وجود خدا نيست، چون آنها ثابت كرده‏اند كه با يك سلسله اصول طبيعى و مادى، همين نظام متقن قابل توجيه است، تصریح می‌کند که این اصول و به‌طورکلی قوانین تجربی حاکم بر طبیعت، دارای استقلال نیستند و کشف یک قانون و تبیین فرایند حیات توسط علوم، به‌معنای بی‌نیازی این فرایند از خالق نیست (مطهری، 1362، ج5، ص112).

          1. 2-2-1. علم اساساً نمی‌تواند پدیده‌های مبنایی را تبیین کند

    دسته‌ای از دانشمندان علوم طبیعی معتقدند تبیین‌های علمی چیزی غیر از یافته‌های علمی است؛ چرا‌ که یافته‌های علمی، هم تاب تحلیل و تبیین خداباورانه را دارند و هم ملحدان می‌توانند برای تبیین پدیده‌ها از آن یافته‌ها استفاده کنند. الیستر مک گراث (MacGrath) با اشاره به برخی از این دانشمندان می‌نویسد:

    طبیعت، هم با روش مؤمنانه می‌تواند تفسیر شود و هم به‌روش ملحدانه. نمونة معروف آن، استیون جی گولد (stephen Jay Gould) که همچون داوکینز یک زیست‌شناس است و نظریة تکامل را نیز قبول دارد، در کتاب سنگ‌های اعصار از جایگاه یک زیست‌شناس تکاملی اظهار می‌کند: «یا حدود نیمی از همکاران من در دانشکده به‌طرز مفرطی احمق هستند یا اینکه دانش داروینیسم به همین اندازه که با الحاد سازگار است، تماماً با باورهای ادیان رسمی نیز سازگار است (مک‌گراث، 2007،‌ ص20).

    علم نمی‌تواند در موضوعات متافیزیکی تحقیق کند؛ زیرا نتایج تحقیقات علمی ظنی و غیر‌یقینی‌اند؛ بنابراین وجود خداوند به‌مثابة یک فرضیة علمی نمی‌تواند موضوع تحقیق علم قرار بگیرد و هیچ‌کدام از یافته‌های علمی نیز نمی‌تواند به تفسیری یقینی در اثبات یا انکار وجود خدا منجر شود (همان، ص34). درواقع، علوم تجربی در مورد وجود یا عدم وجود خداوند، آن‌گونه‌که یک عنصر را کشف می‌کند، حرفی برای گفتن ندارند (مطهری، 1384، ص290).

          1. 2-2-2. تفسیرهای غیرعلمی از تجربه‌های علمی

    دانشمندان متعددی در دوره‌های مختلف و دوران معاصر، از طریق یافته‌های علمی به تصدیق و دفاع از باورهای دینی پرداخته‌اند و برخی دیگر نیز با تمسک به نظریه‌های علمی به تکذیب و رد برخي باورهای دینی پرداخته‌اند. در تاریخ علم نمونه‌های متعددی وجود دارد که دانشمندان برخلاف داوکینز از طریق یافته‌های علمی خود به تأيید نظریه‌هایی که متعلق به حوزة دین‌داری پنداشته می‌شد، پرداخته‌اند. از جمله دانشمندانی که مشاهدات علمی خود را به‌عنوان شواهدی برای نظریة «تشکیل قبلی» حیات[2] ارائه کرده‌اند، می‌توان به چهره‌های مشهوری چون ویلیام هاروی (William Harvey)، شارل بونه (Charles Bonnet)، کوویه (Georges Cuvier) و ... اشاره کرد» (مطهری، 1384، ص51-52). تاریخ علوم، این نتیجه‌گیری‌های گاه متناقض دانشمندان از تحقیقات علمی خود را به‌قدر کافی انعکاس داده است. به‌عبارت‌دیگر، تفسیرهای غیرعلمی این دانشمندان از تجربه‌های علمی، تحت‌تأثیر طرز تفکر فلسفی یا پارادایم غالبی بوده که بر اذهان آنها حکومت می‌کرده است (همان، ص 56).

          1. 2-2-3. نظریه تکامل نمی‌تواند پدیده‌های مبنایی را تبیین کند

    انتقادات بسیاری به نظریة تکامل و توانمندی آن در پاسخ به پرسش‌های بنیادین بشر وجود دارد که ادعای داوکینز مبنی بر «برتری تبیینی» این نظریه را به‌صراحت رد می‌کنند:

    1. نظریة انتخاب طبیعی توصیفی، قدرت استنتاج و تجربه‌پذیری ندارد: این نظریه می‌تواند توصیف کند که چگونه بعضی از پستانداران درختان را ترک کردند و در دشت‌های هموار آفریقا با قامت راست راه رفتند؛ اما نمی‌تواند تبیین کنند که چرا بعضی از آنها قادر به این کار نشده‌اند، اما بقایشان تداوم یافت. این نظریه می‌تواند توصیف کند که چگونه بال‌های بعضی از خزندگان به‌تدریج تکامل یافت و بقایشان تداوم یافت؛ بااین‌حال نمی‌تواند تبیین کند که چرا خزندگان غیر‌پرنده هم فراوان‌اند. این درحالی است که در علم به‌مدد روش فرضی-استنتاجی می‌توانیم از یک نظریة خاص، نتایج خاصی را استنتاج کنیم و سپس ببینیم آیا آن نتایج به‌وقوع می‌پیوندد یا خیر (پترسون و دیگران، 1376، ص155).

    2. اصل انتخاب اصلح، ابطال‌پذیر نیست و هیچ‌گونه اثبات یا مثال نقضی ندارد: مطابق تعریف، اصلح همان است که باقی می‌ماند؛ بنابراین، هر اورگانیسمی را که به‌عنوان نمونة ناقض این نظریه عرضه کنند، می‌توان در چهارچوب این نظریه جا داد؛ زیرا همین اورگانیسمی که باقی می‌ماند، بدان معناست که بیشترین هماهنگی را با محیط خود داشته است (همان، ص155).

    3. نظریة تکامل قدرت پیش‌بینی ندارد: با استفاده از نظریة تکامل، ما نه می‌توانیم بدانیم که چه عاملی به آن موجود قابلیت بقا می‌بخشد و نه آنکه پیش‌بینی کنیم کدام تغییرات، بقای او را بهتر تضمین می‌کند. در‌واقع، نظریة تکامل با هر واقعه‌ای سازگار است؛ لذا قدرت پیش‌بینی ندارد و ابطال‌ناپذیر است (همان، ص157).

    4. تکامل، تبیینی برای چگونگی پیدایش اطلاعات حیاتی سلول DNA -که نخستين موجود زنده محسوب می‌شود- از ترکیبات غیرزنده ندارد: نظریة تکامل در تبیین فرایندهای تحول حیات در مرحلة آلی ناتوان است؛ مثلاً اینکه چگونه زنجیره‌های اطلاعاتی DNA از عناصر بنیادین طبیعت، یعنی پروتون‌ها، نوترون‌ها، الکترون‌ها و غیره به‌وجود می‌آیند؟ وقتی که رشته‌هايی وجود دارند، می‌توانیم نحوة ترکیب و بازترکیب آنها را بفهمیم؛ اما قبل از آنکه این رشته‌ها به‌وجود آیند، چه چیزی می‌تواند عناصر فیزیکی- شیمیایی فاقد اطلاعات را به‌صورت زوج نوکلئوتیدهای حاوی اطلاعات -که به‌شکل رشته‌های حلزونی‌شکل دوتایی اتصال یافته‌اند- سامان دهد؟ به‌بیان‌دیگر، چه چیزی عناصر طبیعی غیرزنده را به‌سوی تبدیل شدن به عناصر واجد اطلاعات سوق می‌دهد؟ چه چیزی اطلاعات را در جایی که هیچ‌چیز وجود ندارد، پدید می‌آورد؟ (همان، ص155)

    5. اصل انتخاب طبیعی نمی‌تواند علت تغییر انواع و جهت‌گیری پیچیدگی‌های موجودات را توضیح دهد:‌ اگرچه اصل انتخاب طبیعی می‌تواند موارد خاص تطابق و سازگاری موجودات آلی با محیط را توضیح دهد، اما نمی‌تواند توجیه کند که چرا «انواع» فقط به حیات خود (از همان سطحی که هستند) ادامه نمی‌دهند؛ بلکه برحسب قرائن، در جهت اورگانیسم‌های عالی‌تر و پیچیده‌تر تکامل می‌یابند. بسیاری از اورگانیسم‌ها، حتی از حیث مؤلفه‌های روانی هم به‌نحو فزاینده‌ای پیچیده‌تر می‌شوند (همان، ص157).

          1. 2-2-4. خداشناسی منفی

    خداشناسی منفی رویکردی بوده است که برخی خداباوران با تکیه بر مجهولات بشر و مسئله‌های علمی و غیرعلمی حل‌نشده، مانند رعدوبرق، خسوف و کسوف و... سعی در اثبات قدرتی برتر به‌عنوان خداوند داشتند (مطهری، 1384، ص40). داوکینز با اشاره به این رویکرد می‌گوید:‌

    نام خدا پوشه‌ای بوده است که ذهن مردم در طی اعصار و قرون متمادی آن را ساخته است و تمام مسائلی که جوابی برای توجیه و تبیین آن نمی‌یافت را در آنجا می‌داد؛ ولی با پیشرفت علوم بشری، تعداد زیادی از این مسائل تبیین گردید و به همان میزان پوشة ذهنی بشر که نام خدا را بر آن گذارده بود، به‌مرور خالی‌تر می‌شد تا اینکه داروین راه‌حلی ارائه داد که با آن، همة مشکلات و مسائل بشر حل می‌شد و تبیین‌های مناسبی برای چیزهایی که تا کنون پیرامون این سؤال نمی‌دانستیم، آورده بود (داوکینز، 1390، ص97).

    رویکرد خداشناسی منفی موجب شده است برخی مانند داوکینز ادعا کنند که علم با پیشرفت‌های خود، ما را از وجود خداوند بی‌نیاز کرده است؛ اما چنین نیست که خداوند علت پدیده‌های طبیعی نامعلوم و مشخص نشده باشد؛ چراکه علت‌های طبیعی و عوامل غیرمادی یک پدیده، در طول یکدیگر قرار دارند و هرکدام نقش متفاوتی در پیدایش آن پدیده دارند (مطهری، 1384، ص40). به‌عبارت‌دیگر، هم این باور اشتباه است که علت رعدوبرق یک امر ماوراءالطبیعه انگاشته شود و هم این تصور غلط است که وقتی بشر علت طبیعی پدیدة رعدوبرق را کشف کرد، علل طبیعی را مستقل تصور كند و بگوید پس دیگر نیازی به ماوراءالطبیعه نيست.

      1. 2-3. نقد و تحلیل استدلال باور به مثابة ویروس ذهنی

    داوکینز در این استدلال ادعا می‌کند باورهای دینی ویروس‌هایی‌اند که از نسل‌های قبلی به نسل بعدی بشری منتقل می‌شود؛ و می‌گوید:‌ فهم جهان بر اساس مفهوم خدا، نوعی بیماری است (داوکینز، 1389، ص370). وی با تأکید بر اینکه نفس انتقال مفاهیم از نسلی به نسل بعد اشکالی ندارد، می‌نویسد:‌ مشکل باورهای دینی این است که پشتوانة منطقی ندارند و در مواقعی مخالف یافته‌ها و شواهد علمی‌اند (داوكينز، 2003، ص128).

    استدلال باور به‌مثابة ویروس ذهنی، در ذیل رویکرد انتقادات روان‌شناختی- جامعه‌شناختی به دین قابل تحلیل و بررسی است. در این رویکرد، باورهای دینی از اساس غیرمنطقی پنداشته می‌شوند و صرفاً این مسئله بررسی می‌گردد که چه عوامل روانی اجتماعی موجب پدید آمدن چنین باورها (یا به‌تعبیر داوکینز، چنین ویروس‌هایی) شده‌اند. درواقع پیش‌فرض رویکرد يادشده این است که باورهای دینی، دارای منشأ روان‌شناختی یا جامعه‌شناختی‌اند.

    این پیش‌فرض نظریة ویروس ذهنی -که باورهای دینی مبنای منطقی ندارند- مردود است و دست‌کم خود داوکینز باید برای این پیش‌فرض دلیل ارائه کند و بحث در آنجا ادامه یابد.

    مثل‌اینکه اگر به ما بگويند راجع به علّت پيدايش فكر نحوست «سيزده» برويد تحقيق كنيد كه چطور شده كه فكر نحوست «سيزده» در ميان مردم پيدا شده. چون انسان مى‌بيند منطقاً هيچ فرقى ميان عدد سيزده و عدد چهارده يا عدد دوازده نيست كه انسان احتمال بدهد كه يك دليل عقلى يا تجربى در كار است، مى‌گويد اين بايد يك ريشة غیرمنطقی داشته باشد. آن ريشة غیرمنطقی چيست؟ این رویکرد دربارة دين و مذهب، از اوّل بنا را بر اين گذاشتند كه دين يك ريشة منطقى كه نمى‌تواند داشته باشد؛ حال كه ريشة غیرمنطقی دارد، آن ريشة غیرمنطقی چيست؟ (مطهری، 1389، ص157)

    برخلاف تصور قائلان به این رویکرد، بشر از طریق روش‌های منطقی به باورهای غلط یا صحیح خود رسیده است:

    بايد گفت: گاهى منشأ گرايش بشر به يك فكر، هرچند باطل باشد، باز هم منطق بشر بوده، نه چيزى ماوراى منطقش؛ مثلاً چند هزار سال بود كه بشر فكر مى‌كرد كه خورشيد به دور زمين مى‌گردد و زمين ثابت است. آيا هیچ‌گاه ما دنبال اين مى‌رويم كه چه علّتى سبب گرديد كه بشر معتقد شد كه زمين مركز است و خورشيد و ستارگان به دور زمين مى‌گردند؟ آيا مثلاً ترس از اموات بود و اين‌جور مسائل؟ نه. مى‌گوييم جريان فكرى و منطقى، [بشر را به آنجا رساند]، هيچ عاملى ماوراى فكر و منطق در كار نبوده؛ گواينكه اشتباه بوده. خب، منطق گاهى انسان را به يك جايى هدايت مى‌كند؛ ولو به‌غلط هم هدايت كند. بالاخره فكر است كه آدمى را هدايت كرده؛ يعنى انسان از درون خودش هدايت شده؛ يعنى دستگاه ادراكى او را به آنجا رسانده، نه عاملى ماوراى دستگاه ادراكى (همان، ص171).

    درواقع کنکاش بشر برای یافتن علت وجود خویش و جهان و منشأ اتکای امور ناپایدار، او را به وجودی برتر در جایگاه علت پدیدآورنده و تداوم‌بخش جهان رهنمون می‌کند. اینکه در بيشتر تمدن‌های بشری مفهوم پرستش خدا یا خدایان وجود داشته است، می‌تواند مؤید این مطلب باشد که انسان به‌طور ذاتی حرکتی تدریجی به‌سوی منشا وجود و آنچه علت همة حوادث شمرده می‌شود، داشته و دارد. برخلاف مدعای داوکینز در نظریة ویروس ذهنی، ریشة گرایش به دین می‌تواند عوامل دیگری غیر از جهل و ترس و موارد مطرح‌شده در نظریات جامعه‌شناختی و روان‌شناختی باشد؛ مثلاً می‌توان به عواملی چون فهم حیرت‌انگیز نظم در عالم طبیعت و فطرت -که به‌صورت مشترک در همة انسان‌ها وجود دارد- اشاره کرد. گرایش به باورهای دینی جزو ساختار حیاتی انسان است و  این گرایش به پرستش -که یکی از ابعاد فطرت است- نشان از سلامت فرد است و داوکینز باید بگوید به چه علتی چنین پدیده‌ای را بیماری، ویروس و ریشة جهل بشر می‌داند (مطهری، 1372، ص47).

      1. نتیجه‌گیری

    ریچارد داوکینز یکی از سردمداران تبلیغ الحاد و مبارزه با دین‌داری در محافل دانشگاهی و حتی رسانه‌ای غرب شناخته می‌شود. او در سال 2006م در کتابی با عنوان پندار خدا تلاش کرد تا تمام براهین کلامی اثبات وجود خداوند را رد کند. او همچنین در این کتاب دلایلی با تکیه بر یافته‌های علمی و اصول نظریة تکامل برای رد وجود خدا مطرح کرد. در این مقاله به رد دلایل این زیست‌شناس انگلیسی پرداخته شد. در نقد و بررسی مدعاهای داوکینز از ديدگاه‌هاي برخی اندیشمندان خداباور در غرب و اندیشه‌های شهید مطهری استفاده شده است.

    در این مقاله روشن شد یکی از عواملی که به ایجاد موضوعاتی از قبیل «تعارض علم و دین»، «رقابت تبیینی علم و دین» و پيرو آن، گرایش به الحاد در غرب منجر شده، رویکرد «خداباوری منفی» است که تحت‌تأثیر الهیات یهودی در اروپا گسترش یافته است. به‌عبارت‌دیگر، خداوندی که داوکینز سعی در انکارش دارد، خدای حفره‌ها و خدای جهل بشر است و از این منظر مدعای اصلی داوکینز در باب خداباوری در ذیل رویکردهای روان‌شناختی و جامعه‌شناختی  قرار می‌گیرد که منشا پیدایش باورهای دینی را جهل بشر می‌دانند.

    پیشرفت چشمگیر علوم جدید، اکتشافات دانشمندان و جلوه‌های کارکردگرایانة علوم تجربی موجب کم‌رنگ شدن دین و فلسفه در غرب شده است. با این پیشینه است که داوکینز ادعا می‌کند نظریة تکامل داروین می‌تواند همه‌چیز را تبیین کند و مدعی مي‌شود همة دلایل فلسفی و کلامی برای وجود خدا را رد می‌کند. استدلال‌هاي انتقادی داوکینز نسبت‌به وجود خداوند می‌تواند حاصل غرور علمی قرن گذشتة بشر و همچنین نارسایی مفاهیم دین و خداوند در فلسفة غرب قلمداد شود؛ که ضرورت توجه و تأمل بیشتر در «مرزهای علم» و «محدودیت‌های روش علمی در موضوعات متافیزیکی و فلسفی» و همچنین ضرورت اصلاح یا بازتعریف مفاهیم مابعدالطبیعه و خدا در جهان غرب را نمایان می‌کند.

    در برهان نامحتملیِ داوکینز در مقایسة کمال خداوند (طبق تعریف خداپرستان) و موجود کامل -آن‌گونه‌که نظریة تکامل داروینی انتظار دارد- یک قیاس مع‌الفارق رخ داده است. برهان نامحتملی مدعی است موجود متکامل نمی‌تواند پیش از موجودات ساده و ابتدایی به‌وجود بیاید؛ و نتیجه می‌گیرد خدا که موجود کاملی است، نمی‌تواند خالق و سابق بر موجودات ابتدایی باشد. به‌عبارت‌دیگر، بر اساس این نظریه، اگر خدای کاملی وجود داشته باشد، آن موجود باید در فرایند آخرین مرحلة تکاملی به‌وجود بیاید. در علم کلام و فلسفة دین اثبات می‌شود که خداوند اگرچه موجود کاملی است، اما مرکب از اجزا نیست و تکامل تدریجی، در مورد خداوند و به‌طور‌کلی در مورد موجودات عالم عقل، مطرح نیست.

    برهان ویروس ذهنی مدعی است باورهای دینی و باور به خدا پشتوانة مشاهدتی و منطقی ندارد و حتی با شواهد ناسازگار است. این در حالی است که در مورد باورهای دینی، به‌ويژه اثبات وجود خداوند متعال، ادله و براهین متعددی ارائه شده است؛ دلایلی که به‌طورکلی توانسته‌اند در برابر انتقادات و اشکالات مطرح‌شده در طول تاریخ، همچنان مبرهن و قابل دفاع باقی باشند.

    برهان دیگر داوکینز ناظر به رابطة علم و خدا (دین) است؛ که در تاریخ فلسفه و کلام غربی بحث‌های فراوانی در پی داشته و نتیجة مباحث این است که برخي مسائل متافیزیکی مانند مسئلة وجود خدا نمی‌توانند موضوع تحقیق علوم تجربی واقع شوند.

    مسئله‌ای که در آثار داوکینز برجسته‌تر می‌نماید و شاید بتوان گفت محور ديگرانتقادات او به براهین خداباوری شمرده می‌شود، موضوع «قدرت تبیینی علوم جدید» و مخصوصاً نظریة تکامل است. موضوع رقابت تبیینی الحاد و خداباوری، امروزه در محافل علمی آمریکا با تلاش محققانی همچون داوکینز، دن دنت، هاوکینگ، سام هریس و ديگر نویسندگان پرکار طرفدار الحاد (با محور برتری تبیینی علم)، یک موضوع زنده و چالشی است و راه درست حل این مسئله نیز به‌نظر می‌رسد بررسی قدرت و معقولیت تبیینی دو دیدگاه متقابل خواهد بود. پیروز این رقابت، دیدگاهی خواهد بود که به ‌رغم توانایی پاسخ به پرسش‌های بنیادین بشر، از ساختار منسجم و هماهنگی برخوردار باشد.

     

     

    References: 
    • پترسون، مایکل و دیگران، 1376، عقل و اعتقاد دینی، ترجمة ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو.
    • پلانتینگا، الوین، 1386، «نقد پلانتینگا بر کتاب ملحدانه ریچارد داوکینز». بازيابی در 1391، از روزنامه شرق 17/3/1386 : http://yon.ir/FJ3Bt.
    • داوکینز، ریچارد، 1389، ساعت ساز نابینا، تهران، مازیار.
    • داوکینز، ریچارد، 1390، پندار خدا، ترجمه وبسایت secularismforiran.com بازيابی در دی 1393، از لینک‌های: http://yon.ir/lrYog و http://yon.ir/vR8rx
    • مطهری، مرتضی، 1362، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، صدرا.
    • ـــــ ، 1372، علل گرایش به مادیگری، تهران، صدرا.
    • ـــــ ، 1384، مقالات فلسفی، چ هشتم، تهران، صدرا.
    • ـــــ ، 1389، فطرت، چ بيست و يكم، تهران، صدرا.
    • Dawkins, R., 2003, A Devil's Chaplain, Boston, Houghton Mifflin.
    • Hoyle, Fred, 1981, November 12, “Hoyle on Evolution”, nature vol 294, p 105
    • MacGrath, A., 2007, The Dawkins Delusion, London, society for promoting christan knowledge.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیخ شعاعی، عباس، مرتضوی نیا، عبدالله.(1397) نقد استدلال‌های داوکینز در نفی وجود خدا. دو فصلنامه معرفت کلامی، 9(1)، 7-19

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباس شیخ شعاعی؛ عبدالله مرتضوی نیا."نقد استدلال‌های داوکینز در نفی وجود خدا". دو فصلنامه معرفت کلامی، 9، 1، 1397، 7-19

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیخ شعاعی، عباس، مرتضوی نیا، عبدالله.(1397) 'نقد استدلال‌های داوکینز در نفی وجود خدا'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 9(1), pp. 7-19

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیخ شعاعی، عباس، مرتضوی نیا، عبدالله. نقد استدلال‌های داوکینز در نفی وجود خدا. معرفت کلامی، 9, 1397؛ 9(1): 7-19