پژوهشی در معنای زمان و مکان در عالم برزخ با توجه به آیات و روایات
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
عالم برزخ یکی از ضروریات اعتقادي همة مسلمانان است. روشن کردن ابعاد گوناگون عالم برزخ، از جمله بحث بود یا نبود زمان و مکان در آن عالم، بحثی است که فکر اندیشمندان مسلمان، به ویژه فلاسفه و متکلمان، را به خود مشغول کرده است، به گونهاي که برخی از دانشمندان، عالم برزخ را ملکوت همین عالم دنیا دانسته و زمان و مکان را در آن جای دادهاند (صدرالمتألهين، 1423ق، ج4، ص135). برخی از اندیشمندان هم کوشیدهاند آن عالم را از هرگونه زمان و مکان تهی بدانند. با توجه به اینکه ازيكسو، در آیات و روایات نیز وجود زمان و مکان را به عالم برزخ، نسبت دادهاند، و از سوي ديگر، میدانیم عالم برزخ عالمی مثالی است که از نوعی تجرد برخوردار است، همچنین در متون ديني و روايات وارد شده از طرق اهل بيت، ارواح مؤمنانِ برزخي در «وادي السّلام» و ارواح کافرانِ برزخي در «وادي برهوت» قرار دارند، لازم است بین ادلة عقلی و نقلی جمع کرده، تعارض ظاهری و بدوی بین این دو دسته دلیل را برطرف نماییم. معلوم است كه در این خصوص، محمل هر کدام از آیات و روایات را هم به تناسب آنها باید توضیح دهیم، به ویژه اینکه متفکرانی مانند صدرالمتألهين در این خصوص، عالم برزخ را مقدمهای از قیامت کبرا میدانند به همین سبب و با پذیرفتن این اصل، به راحتی میتوان نوعی ارتباط را بين عالم برزخ با عالم طبیعت پذیرفت.
-
- تقسيمبندی موجودات در ارتباط با زمان
موجودات در مواجهه با زمان، از چند حال خارج نيستند:
الف. فرا زماني: يعني نه با خود زمان مرتبطاند و نه با مقطع و طرف زمان ارتباطي دارند. طبيعتاً به چنين موجوداتي اطلاق زماني، غيرزماني، حادث زماني و قديم زماني نميشود. براي اين موجودات، حال و آينده معنا ندارد، بلکه تنها ميتوان گفت: اين موجودات موجود هستند. معمولاً فيلسوفان موجودات مجرّد تامّ و واجب الوجود را در اين گروه قرار ميدهند.
ب. آني: اين موجودات اگرچه با زمان مرتبطاند، اما تنها با مقطع و طرف زمان و به زبان فلسفي با «آن» مرتبطاند. در اين موجودات، هيچ امتداد و طول مدّت زماني وجود ندارد. روشن است که اين موجودات تدريجي نيستند. همة اتّصالات و انفصالات از اين قبيل هستند.
ج. تدريجي يا سيّال: مقصود از موجود «تدريجي يا سيّال»، موجود زماني منطبق بر زمان است؛ يعني مانند خود زمان ممکن نيست كه کلّ آن در يک «آن» موجود باشد و دقيقاً اجزايي فرضي مشابه خود زمان داشته باشند، بلكه در هر آني فقط مقطعي فرضي از آنها موجود است، غير از مقاطع فرضي که در آنات قبل يا بعد موجودند.
د. مستمر يا غيرمنطبق بر زمان: موجود مستمر همانند موجود تدريجي، داراي طول عمر است، با اين تفاوت که کلّ آن در هر آني از مدت زمان عمرش موجود است. اگرچه آنات يکي پس از ديگري معدوم ميشوند (چون آنات مقاطع زمان هستند و زمان امري است که لحظه به لحظه از بين ميرود و معدوم ميشود)، اما موجودي که مستمر است همچنان باقي ميماند و از بين نميرود؛ نظير آنچه عرف از امر زماني ميفهمد؛ مثلاً، وقتي ميگوييم: «فلان موجود زماني است»، عرف چيزي غير از مستمر نميفهمد. طبق اين تعريف، وجود «من» در صورتي مستمر است که در ديروز و امروز و فردا، همهاش هم در ديروز، هم در امروز و هم در فردا موجود باشد (عبوديت، 1389، ص270-280). فلاسفه از موجود مستمر به «حرکت توسّطيه» و از موجود منطبق بر زمان به «حرکت قطعيّه» تعبير ميکنند (داماد، 1367، ص206-204؛ صدرالمتألهين، 1423ق، ص33؛ سبزواري، 1422ق، ص257-256؛ طباطبائی،1382، ص782-780). برخي از آيات و روايات وجود انسان در عالم برزخ را امري زمانمند معرفي نمودهاند. اين در حالي است که بر حسب تحليلهاي فلسفي و عقلي، زمان -به معناي بعد چهارم موجودات عالم طبيعت- در آن سرا وجود ندارد. در اين نوشتار، در صدر بررسي معاني محتمل از زمان و مکان بوده، سعي ميکنيم به نوبة خود، اين تعارض ظاهري را برطرف سازيم.
-
- وجود زمان در عالم برزخ
وجود زمان در عالم برزخ از برخي آيات و روايات به دست ميآيد. در آيات قرآن و روايات، به وجود روز و شب، و وجود صبح و شام در عالم برزخ تصريح شده است. برخي از اين آيات و روايات عبارتند از:
الف. «لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا» (مريم:62)؛ بهشتيان [در عالم برزخ] هيچ لغوي نميشنوند و تنها به آنها سلام گفته ميشود، و روزيشان هر صبح و شام در آن ]بهشت برزخي[ براي آنها مهيّاست.
آية فوق با صراحت، صبح و شام را براي عالم برزخ ذكر نموده است. روشن است که بدون وجود زمان، نميتوان به وجود صبح و شام قايل شد. از آنرو که قيامت -چنانکه خواهد آمد- فاقد صبح و شام است، آية فوق دربارة بهشت عالم برزخ است.
ب. «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» (غافر:46)؛ [اينک که در عالم برزخ به سر ميبرند] آنها [فرعونيان] هر صبح و شام بر آتش [جهنّم] عرضه ميشوند، و چون روز قيامت برپا شود [خطاب ميرسد که] فرعونيان را به شديدترين عذابها درآوريد.
در آية فوق نيز علاوه بر اينکه روز و شب را براي عالم برزخ بيان کرده، نشانة ديگري نيز وجود دارد که اين عذاب، عذاب عالم برزخ است؛ زيرا بر اساس آية فوق، عبارت «يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»، که منطبق بر روز قيامت است، در آن روز، عذاب شديدتري خواهند داشت. اين حقيقت در روايتي از امام صادق نيز بيان شده است:
قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ: «ذَلِكَ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لِأَنَّ نَارَ الْقِيَامَةِ لَا تَكُونُ غُدُوّاً وَ عَشِيّاً»، ثُمَّ قَالَ: «إِنْ كَانُوا إِنَّمَا يُعَذَّبُونَ غُدُوّاً وَ عَشِيّاً، فَفِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ هُمْ مِنَ السُّعَدَاءِ، وَ لَكِنْ هَذَا فِي نَارِ الْبَرْزَخِ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» (غافر:46) (مجلسي، 1404ق، ج6، ص284، جزائري، 1404ق، ص258) امام صادق فرمودند: اين عذاب، قبل از روز قيامت و در عالم برزخ است؛ زيرا آتش قيامت صبح و شام ندارد. امام سپس فرمودند: [مراد از عذاب در اين آية شريفه نميتواند قيامت باشد؛ ]زيرا] اگر فرعونيان در برزخ تنها صبح و شام عذاب ميشوند، پس بايد حدّ فاصل صبح تا شام عذاب نشوند و در زمرة سعادتمندان باشند، و اين تنها نسبت به آتش برزخ معناي درستي است، اما عذاب قيامت چنين نيست؛ همانگونه که در ادامة آيه ميفرمايد: روز قيامت آل فرعون را به عذابي شديدتر از اين عذاب(عذاب برزخ) برسانيد.
روايت فوق نيز (به فرض صحّت سند)، بر مطلوب ما دلالت ميكند و عالم برزخ را داراي زمان معرفي مينمايد. حتي اگر در سند روايت نيز ترديدي داشته باشيم، اين حقيقت را از روايات ديگر به راحتي ميتوان استفاده كرد؛ چنانکه با توجّه به قرينة «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ ُقيامت»، به سختي ميتوان عذاب اول در آية شريفه را بر غير عذاب برزخي حمل نمود. برخي از مفسّران ديگر نيز در ذيل آيات ديگر، اين حقيقت را بيان کردهاند (قمي،1404ق، ص52)
ج. قال رسول الله: «إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَمِنَ الْجَنَّةِ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنَ النَّارِ فَيُقَالُ هَذَا مَقْعَدُكَ حَتَّي نَبْعَثَكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (عروسي حويزي، 1425ق، ص 525؛ طبرسي، 1372، ص 818؛ مجلسي،1404ق، ج6، ص 275؛ احسائي، 1405ق، ص 145؛ بخاري1422ق، ص 99؛ القشيري نيسابوري، بيتا، ص2199، ابنمغازلي،1424ق، ص 151؛ ابنحنبل، 1421ق، ص128 و طبراني، 1405ق، ص142)؛ هنگامي که يکي از شما از دنيا ميرود، هر صبح و شام جايگاهش به او نشان داده ميشود. پس اگر از اهل بهشت باشد جايگاه بهشتش و اگر جهنّمي باشد جايگاه جهنّمش را به او نشان ميدهند و به او گفته ميشود: اين جايگاه تو در روز قيامت است.
در روايت فوق نيز ذکر غداة(صبح) و عشيّ(شب) بر وجود اين دو در عالم برزخ دلالت ميکند.
د. قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ... «وَ إِنَّ لِلَّهِ نَاراً فِي الْمَشْرِقِ خَلَقَهَا لِيُسْكِنَهَا أَرْوَاحَ الْكُفَّارِ وَ يَأْكُلُونَ مِنْ زَقُّومِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ حَمِيمِهَا لَيْلَهُمْ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ هَاجَتْ إِلَي وَادٍ بِالْيَمَنِ يُقَالُ لَهُ «بَرَهُوتُ» أَشَدُّ حَرّاً مِنْ نِيرَانِ الدُّنْيَا، كَانُوا فِيهَا يَتَلَاقَوْنَ وَ يَتَعَارَفُونَ، فَإِذَا كَانَ الْمَسَاءُ عَادُوا إِلَي النَّارِ، فَهُمْ كَذَلِكَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ... » (کليني، 1362، ج3، ص 246 و ج8، ص261؛ العاملي، 1409ق، ص260؛ مجلسي، 1404ق، ج6، ص287؛ قمي،1404ق، ص 361؛ طبرسي، 1403ق، ص 267؛ مفيد، 1413ق، ص 93؛ صفار، 1404ق، ص403؛ حسيني استر آبادي، 1409ق، ص 168؛ ابنشعبه حرّاني، 1404ق، 229-230؛ کوفي، بيتا، ص 190؛ طبري، بيتا، ص 127؛ معتزلي، 1404ق، ص 25)؛ امام باقر فرمودند: خداوند آتشي در مشرق دارد که آن را خلق کرده است تا ارواح کافران را در آن ساکن کند و آنها شبانگاهان. از زقّوم آن بخورند و از حميمش بياشامند، پس زمانيکه صبح شد آن کافران به يک وادي در يمن ميروند که نام آن «برهوت» است. حرارت آتش آن شديدتر از آتش دنياست. کفّار در آن آتش يکديگر را ملاقات ميكنند و ميشناسند. پس زماني كه غروب شد به همان آتش برميگردند. آنها تا روز قيامت همينطور خواهند بود.
در اين روايت نيز علاوه بر اينکه شب، صبح، و عصر بيان شده است، شايد بتوان گفت: طلوع فجر صراحت بيشتري بر وجود روز و شب دارد.
البته بايد اين نکته اثبات شود که آيات و روايات فوق دربارة عالم برزخاند. براي رسيدن به اين مطلوب، اثبات اين نکته کافي است که توجه كنيم در قيامت، روز و شبي در کار نيست. اين حقيقت نيز از برخي آيات و روايات ديگر به دست ميآيد. خداوند در سورة دهر دربارة قيامت ميفرمايد:
«مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَي الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً» (دهر:13)؛ در قيامت، بهشتيان بر تختهايشان تکيه ميزنند و هيچ خورشيد و سرمايي نميبينند.
چنانکه روشن است، قرآن به اين امر تصريح کرده است که در قيامت، خورشيد و سرمايي وجود ندارد. «زمهرير» در آية مزبور، کنايه از ماه و شب است؛ چنانکه از روايات نيز اين نکته استفاده ميشود. براي نمونه، در روايتي از امام رضا چنين نقل شده است:
عَنِ الرِّضَا فِي قَوْلِهِ ... «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ.» ... «إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ، يَجْرِيَانِ بِأَمْرِهِ مُطِيعَانِ لَهُ، ضَوْؤُهُمَا مِنْ نُورِ عَرْشِهِ وَ حَرُّهُمَا مِنْ جَهَنَّمَ، فَإِذَا كَانَتِ الْقِيَامَةُ عادا [عَادَ] إِلَي الْعَرْشِ نُورُهُمَا وَ عَادَ إِلَي النَّارِ حَرُّهُمَا، فَلَا يَكُونُ شَمْسٌ وَ لَا قَمَرٌ، وَ إِنَّمَا عَنَاهُمَا... (قمي،1404ق، ص343؛ مجلسي،1404ق، ج7، ص120و256)؛ حضرت رضا در ذيل آية «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» فرمودند: خورشيد و ماه دو نشانه از نشانههاي خدايند و به امر او حرکت ميکنند. نور آنها از نور عرش خداست، و گرماي آن دو از گرماي جهنّم. پس زماني که قيامت ميشود نور اين دو (خورشيد و ماه) به عرش برميگردد و آتش آنها به جهنّم. پس هيچ خورشيد و ماهي در قيامت وجود ندارد و همانا آية شريفه کنايه از اين نکته است ... .
برخي از مفسّران آيه را فراتر از نبود شب و روز دانسته، مراد آيه از خورشيد و سرما را تابستان و زمستان گرفتهاند (کاشفي، 1369، ص 1321)؛ يعني از نظر ايشان، در قيامت نه تنها روز و شبي در کار نيست، بلکه هيچيك از فصول سال هم (که از وجود زمان حکايت ميکنند) در آنجا وجود ندارند. به عبارت ديگر، در قيامت همواره مانند فصل بهار هوا خوب است؛ چنانکه برخي ديگر از مفسّران بيان کردهاند (مدرّسي، 1419ق، ج17، ص 182) علاوه بر اين آيه، در مباحث گذشته نيز روايتي از امام صادق در ذيل آية: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» (غافر: 46) نقل شد که حضرت فرمودند: در قيامت، روز و شبي در کار نيست و عذابي که در آية شريفه براي فرعونيان نقل شده، عذاب عالم برزخ است.
البته اين حقيقت، که آيات و روايات مذكور به عالم برزخ اختصاص دارد، از آيات و روايات ديگري نيز قابل استنباط است.
از برخي آيات و روايات نيز وجود زمان براي عالم برزخ قابل استنباط است، هرچند به اين حقيقت تصريح نکردهاند. براي نمونه، آية ديگري را در ذيل بررسي ميكنيم:
«وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا يُؤْفَکُونَ» (روم: 55)؛ و روزي كه رستاخيز برپا شود، مجرمان سوگند ياد ميكنند كه جز ساعتي [بيش] درنگ نكردهاند. [در دنيا هم] اينگونه به دروغ كشانيده ميشدند.
برخی از متفکران آیة مزبور را مربوط به برزخ، و برخی مربوط به مجموع دنیا و برزخ میدانند. دستكم، آيه ظهور در این دارد که زمان در عالم برزخ وجود دارد. البته ممکن است تفاسير و برداشتهاي خاصي از زمان در آية شريفه وجود داشته باشد که در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
-
- ديدگاههاي گوناگون دربارة مدت زمان برزخ
از برخي آيات و روايات، از قبيل آية قبل استفاده ميشود که مدت زمان برزخ بسيار کوتاه است به گونهاي که مشرکان طول مدت برزخ را جز چند ساعتي نمييابند. شايد اين بدان سبب است که زمان در عالم برزخ، با زمان در عالم دنيا متفاوت بوده و منطبق بر زمان مثالي است.
همانگونه که در آية «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» (غافر: 46)؛ بحث ميشود، عذاب برزخ بسيار خفيفتر از عذاب قيامت است. بر همين اساس، از برخي آيات و روايات استفاده ميشود که برزخ براي برخي افراد بسياد طولاني بوده است.
با توجه به اختلاف روايات دربارة وجود زمان در عالم برزخ، برخي از متفکّران مسلمان بر اين باورند که برزخ براي افراد حالت يکسان ندارد؛ براي برخي طولاني و براي برخي ديگر کوتاه است. امام خميني معتقد است: ميزان در طول کشيدن عالم برزخ و کوتاه بودن زمان آن عالم، بستگي به تعلّقاتي دارد که انسان به آنها وابسته است. هر چه تعلّقات انسان به عالم طبيعت و دنيا بيشتر باشد مکث و توقّف او در عالم برزخ بيشتر خواهد بود، و برعکس، هر چه تعلّقات او به دنيا کمتر باشد، توقّف او در عالم برزخ کمتر خواهد بود، و بر همين اساس، معتقد است: برزخ افراد متفاوت است. بر همين اساس، ايشان در برخي از کتب خود، برزخ اولياي الهي را قريب سه روز دانسته (موسوي خميني، 1373، ص124) و در برخي عبارات، چنين بيان کرده است که ممکن است عالم برزخ ميليون ميليونها سال طول بکشد(موسوي خمینی، 1370، ص 36).
با توجه به اينکه برزخ از هنگام مرگ انسان آغاز ميشود و تا برپايي قيامت ادامه دارد، شايد بتوان گفت: مدت برزخ مشخّص است و همة افرادي که ميميرند در عالم برزخ به سر ميبرند. روشن است که قيامت براي کسي پس و پيش نميشود. چنين نيست که برخي افراد زودتر به قيامت کبرا بروند و برخي ديگر ديرتر. اگرچه طرح اين بحث در اين مجال نميگنجد، ليكن اين حقيقت از ظاهر آيات قرآن و روايات قابل استفاده است که زمان قیامت برای همه، یک روز اتفاق می افتد، مگر آنکه مقصود از ساعت يا قيامت، ورود به مرحلة خاصي از حيات انسان باشد، كه به طور قطع، نميتوان چنين ادعايي کرد. اما بر حسب رواياتي که گذشت، شايد بتوان بين اين سخنان امام راحل به اين بيان جمع کرد که همة افراد از هنگام مرگ تا قيامت در عالم برزخ به سر ميبرند، اما چنين نيست که همة آنها از زندگي آگاهانه بهرهمند باشند. به عبارت ديگر، عذاب و پاداش عالم برزخ براي بعضي افراد موقّت است، به گونهاي که بعد از مدّتي عذاب يا ثواب در عالم برزخ، از آن پس به حالت بيخبري به سر ميبرند؛ چنانکه برخي از آيات و روايات اين حقيقت را بيان و آنرا تأييد كردهاند. علامه طباطبائي اين روايات را مستفيض و متکاثر و قابل توجه ميداند (طباطبائي، 1419ق، ص 222).
شايد به بيان ديگري نيز بتوان بين اين اختلافات جمع نمود و آن، اينکه برخي از مؤمنان به خاطر شدّت التذاذ و اُنس با لذتهاي عالم برزخ، که به هيچ وجه با لذتهاي دنيوي از نظر شدت و مدت قابل مقايسه نيست، مدت زمان عالم برزخ را از ياد ميبرند، يا به عبارت ديگر، در نظرشان، عالم برزخ به سرعت سپري ميشود؛ چنانکه کافران نيز به خاطر علم و معرفت به عذابهاي اخروي، آرزو ميکنند که هرگز قيامت براي آنها برپا نشود و بدين روي، در روايتي درخواست آنان از خداوند چنين بيان شده است، «رَبَّنَا لَاتُقِمْ لَنَا السَّاعَةَ وَ لَاتُنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا وَ لَاتُلْحِقْ آخِرَنَا بِأَوَّلِنَا» (کليني،1362، ص 245؛ مجلسي،1404ق، ج6، ص 234؛ برقي، 1371ق، ص179؛ اهوازي، 1402ق، ص 89)؛ پروردگارا، روز قيامت را براي ما برپا مکن و وعدهاي که به ما دادهاي محقّق مساز و آخرين افراد ما را به اولين ما ملحق نکن. بر اين اساس، عالم برزخ به سرعت براي آنان سپري ميشود. اين حقيقت از آية شريفة ذيل نيز قابل استفاده است: «وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا يُؤْفَکُونَ...» (روم: 55).
همچنين ميتوان اين نکته را هم افزود که از آنرو که عذابها و نعمتهاي عالم برزخ بر حسب مراتب وجودي انسانها بوده و داراي شدت و ضعف است، انسانهاي مؤمن و کافر نيز به يک درجه، مدت زمان برزخ را درک نميکنند. بنابراين، ممکن است آن دسته از مؤمناني که در عالم برزخ، به خاطر برخي اعمال ناشايست دنيوي مؤاخذه و عذاب ميشوند نيز مدت برزخ برايشان کُند سپري شود. اما نکتة قابل توجه اينکه همچنان که در دنيا، زمان نحوة وجود موجودات است، به فرض وجود زمان در عالم برزخ نيز امري حقيقي بوده و نحوة وجود آنان است، و براي افراد نيز تفاوتي نميکند، و امور مزبور (کم بودن مدت برزخ يا زياد بودن آن) اموري اعتباري است، به گونهاي که نميتوان زمان را به واسطة اين امور اعتباري قيد زده و اصل زمان را امري تشکيکي دانست (ترکاشوند، 1395، ص364).
شبيه تحليل فوق در عالم شهادت و دنيا نيز وجود دارد. گاهي بر اثر لذت فوقالعادهاي که انسان در برخي از امور دارد، چنين احساس ميکند که زمان بسيار زود ميگذرد و با مسامحه ميگويد: «چقدر زمان اين امر کوتاه بود!» در مقابل، گاهي انسان بر اثر سختيها و مشکلاتي که با آنها سر و کار دارد، از قبيل مريضي، مشکلات مالي و معيشتي و امثال آن، احساس ميکند زمان برايش خيلي کُند ميگذرد و با مسامحه ميگويد: «چقدر زمان اين امر طولاني بود». اين احساسات و اظهار اين بيانات بر کوتاه يا طولاني بودن زمان آن امور دلالت نميکند. زمان امري واقعي و عيني است، ليکن در نظر او، کوتاه يا طولاني بوده است. اين نکته هم لازم به ذکر است که وقتي گفته ميشود: زمان وجودي واقعي و عيني دارد، مقصود اين نيست که زمان يک مفهوم ماهوي است، زمان در زمرة معقولات ثاني فلسفي بوده و از نحوة وجود عالم طبیعت حکايت ميکند؛ يعني همانگونه که وجود جسماني حتماً داراي طول و عرض و حجم است، وجود زماندار هم داراي زمان است.
ممکن است گفته شود: وجود روز و شب، فصل و ماه و امثال آن به معناي وجود زمان در عالم برزخ نيست؛ زيرا زمان به نحو کلّي، امري است که جداي از روز و شب و ماه و فصل ميتواند وجود داشته باشد. براي مثال، روز و شب اموري هستند که از گردش زمين به دور خورشيد انتزاع ميشود. حال اگر فرض شود که کرة زميني در کار نيست، يا گردش زمين به دور خورشيد وجود ندارد، اين به معناي نفي زمان به معناي فوق (امري که از اين سير و گردش انتزاع ميشود) است. اما همچنان اين بحث وجود دارد که زمان به معناي کلّي، يعني امري که نحوة وجود موجودات مادّي عالم طبيعت را بيان ميکند، در اين عالم وجود دارد يا خير؟ به همين بيان، اين بحث وارد عالم برزخ و مثال هم ميشود.
لازم به ذکر است كه تحلیلهای عقلي غالباً زمان را مختصّ عالم ماده و طبيعت ميداند و در حقيقت، آن را عبارت از نحوة وجود عالم ماده و بعد چهارم اجسام دانسته، از عالم مثال نفي ميکنند. به حکم اينکه انسان در عالم برزخ با جسم مثالي حضور يافته و موجودي مثالي است (صدرالمتألهين، 1423ق، ج3، ص68 و ج8، ص249)، پس بايد به حکم همین تحلیل عقلی، گفت: در عالم برزخ، زمان وجود ندارد (سبزواري، 1383، ص405). از سوي ديگر، ادلّة نقلي به اين حقيقت تصريح کردهاند که در عالم برزخ زمان وجود دارد. چنانکه گذشت، در برخي آيات، وجود روز و شب، صبح و شام، فصول سال و امثال آن در عالم برزخ بيان شده؛ چنانکه اين حقيقت از ظاهر روايات به نحوی قابل استفاده است. در اين بين، چه بايد کرد؟ آيا واقعاً عقل و نقل در اين باره با هم تعارض دارند؟ يا اينکه ميتوان براي اين تعارض چارهاي جست؟ متفکّران مسلمان در پاسخ به اين سؤال، راههاي متفاوتي طي کردهاند. در اين مجال، برخي از اين وجوه را ذکر کرده، بررسي ميكنيم:
عالم برزخ در حقيقت، چهرة عِلوي و ملکوتي عالم دنياست. سخنان برخي از صاحبنظران و بزرگان نيز اين نکته را تأييد ميکند که عالم برزخ همان بقاي أنس به عالم دنياست، و با تمام شدن أنس به دنيا، قيامت کبرا آغاز ميشود (اردبيلي،1381، ص601-600) بر اساس اين تفسير، ميتوان زمان را به معنايي که در عالم اجسام به کار ميرود، بر عالم مثال اطلاق كرد. بنابراين، ما در معناي زمان دخل و تصرّف نکرديم، بلکه زمان را به عالم برزخ برديم. البته اين نکته هم لازم به ذکر است که مقصود از وجود زمان در عالم برزخ اين نيست که نفس مجرّد انسان داراي زمان مادي شده، بلکه مقصود اين است که نفس مجرّد انسان با زمان مادي مرتبط بوده و يا برآن اشراف دارد. تنها محذوري که ممکن است به ذهن برسد اين است که چنين معنايي از زمان ممکن است مستلزم وجود حرکت در عالم برزخ باشد. ليکن با توجه به «حرکت جوهري» صدرالمتألهين و نيز ادلة نقلي، ميتوان حرکت در عالم برزخ را بدون هيچ محذوري اثبات کرد (عبوديت، 1391، ج3، ص 394-358)؛ يعني در برخي از مراتب عالم مثال (از جمله برخي از انسانهاي موجود در برزخ)، موجودات مثالي به حدّي لطيف ميشوند که ويژگيهاي عالم ماده نمود کمتري در آن دارند؛ چنانکه برعکس، برخي از مراتب اين عالم بيشتر خصوصيات عالم اجسام را دارد. دليل اين تفسير همان است که در حقيقت، عالم برزخ تتمّة دنياست و هنوز آثار بيشتري از دنيا را دارد. از کلمات صدرالمتألهين و ديگران در خصوص «تشکيک وجود» نيز ميتوان چنين استفاده کرد (صدرالمتألهين، 1423ق، ج4، ص 327و135؛ ج8، 177؛ سبزواری، 1383، ص 469؛ سهروردي، 1373، ص 170-169).
همچنين شايد بتوان گفت: مقصود از زمان در عالم برزخ نيز زمان به معناي دنيوي و مادي آن نيست، بلکه مقصود از زمان در عالم برزخ، زمان مثالي است. براي فهميدن تفاوت زمان مثالي با زمان دنيوي، کافي است به خوابها و رؤياهاي خودمان توجه کنيم. گاهي انسان يک ساعت ميخوابد و بخشي از اين يک ساعت را در حال رؤيا به سر ميبرد.(مدّت زمان رؤيا بسيار کمتر از مدتزمان خواب انسان است؛ همانگونه که علماي روانشناس و متخصصان در اين باب هم اين نکته را بيان کردهاند). با اين حال، در همان مدت کوتاه، انسان سفرهاي طولاني انجام ميدهد که مدّتزمان آن رؤيا با مدّتزمان سفرهاي دنيوي قابل قياس نيست. رؤياي چند دقيقه يا چند ساعتة يک انسان با چندين روز و گاهي با چندين سال عمر دنيوي و مادي او برابري ميکند. رواياتي از قبيل «فَإِنَّ النَّوْمَ أَخُ الْمَوْتِ» (خواب برادر مرگ است) (مجلسي، 1404ق، ج73، ص 189و84 و 73؛ نوري، 1408ق، ص123؛ عاملي، بي تا، ص77) و «هُوَ النَّوْمُ الَّذِي يَأْتِيكُمْ كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَّا أَنَّهُ طَوِيلٌ مُدَّتُهُ لَا يُنْتَبَهُ مِنْهُ إِلَّا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (مرگ همان خوابي است که هر شب به سراغ شما ميآيد، فقط طولاني است و هيچيک از شما تا روز قيامت از آن خواب بيدار نميشود) (مجلسي، 1404ق، ج6، ص155؛ صدوق، 1361، ص289) ميتواند مؤيّدي بر اين ديدگاه باشد. اين نکته بيانگر آن است که وراي اين زمان دنيوي، يک زمان مثالي غيرمادي نيز وجود دارد که شايد زمان در عالم برزخ بر آن منطبق شود. يکي از محاسن اين استدلال بر زمان مثالي و برزخي آن است که هر كس بخشهايي از اين زمان مثالي را تجربه و با علم حضوري آن را درک کرده است؛ يعني راه استدلال به زمان مثالي، علم حضوري، و به عبارت ديگر وجدانیات برگرفته از علوم حضوری خطاناپذير است. همچنين شايد بتوان گفت: زمان مثالي و برزخي، بر خلاف زمان دنيوي حالت يکسان و يکنواختي ندارد. اين حقيقت را نيز ميتوانيم در درون خودمان با علم حضوري درک کنيم و به همين سبب، ميتوانيم طولاني بودن زمان در عالم برزخ براي برخي از افراد، و کوتاه بودن آن براي برخي ديگر را نيز تبيين کنيم. ممکن است برخي از آيات قرآن نيز وجود زمان مثالي را تأييد کند. براي نمونه، به دو آية ذيل توجه كنيد:
«وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا يُؤْفَکُونَ» (روم: 55)؛ و روزي كه رستاخيز برپا شود، مجرمان سوگند ياد ميكنند كه جز ساعتي [بيش] درنگ نكردهاند. [در دنيا هم] اينگونه از درک حقيقت بازماندهاند.
چنانکه پيداست، در آية فوق، مجرمان زمان مثالي را بر زمان دنيوي تطبيق داده، مدت زمان عالم برزخ را بسيار ناچيز ميدانند.
از عبارات محقق سبزواري نيز اين حقيقت استفاده ميشود که عالم مثال مکان و زمان در خور و شايستة خود را دارد. ايشان معتقد است: چون آن عالم تام است، پس تصور زمان و مکان مادي در آن ناممکن است؛ چنانکه تصريح کرده است که حتي اگر بخواهيم اين دنياي مادي را هم تام تصور کنيم، نبايد داراي زمان و مکان مادي باشد (سبزواري، 1383، ص405). وجود اين اقسام به بحث ما مربوط نميشود، اما آنچه ايشان بر اساس اين تقسيم استفاده کرده است، شايد در ترسيم زمان در برزخ به ما کمک کند. ايشان برخي از نفوس کامل مانند ائمّة اطهار در عالم برزخ را بدون زمان ميداند و معتقد است: آنها بدون اينکه در عالم برزخ مکث و توقّفي داشته باشند، مستقيم به بهشت خلد ميروند. نفوس مراتب بعد هم بر حسب مرتبة وجودي خودشان، براي مدتي در برزخ ميمانند. البته اين زمان براي آنها يکسان نيست و بر حسب مراتب وجوديشان، متفاوت است، به گونهاي که برخي زمان کمتري در عالم برزخ ميمانند و برخي مدت طولانيتري را. روشن است كه به همين منوال هم به تکامل ميرسند؛ چنانکه برداشت برخي از شارحان حاجي سبزواري از سخنان ايشان نيز همين بوده است (آملي، بيتا، ص 420-419). حتي بر اين اساس، ميتوان ادعا کرد كه شايد برزخ و قيامت هر کدام مرتبهاي از مراتب وجود انسان باشند، و یا به عبارت دقیقتر، انسان مرتبة مادی، مثالی و عقلی دارد. به همين سان، مدت زمان برزخ براي همة افراد يکسان نخواهد بود و همة انسانها در روز قيامت مجتمع خواهند بود؛ زيرا در روز قيامت، ديگر به اجماع مسلمانان، زمان وجود ندارد (اردبيلي، 1381، ص 601).
برخي ديگر از صاحبنظران معتقدند: در عالم برزخ، زمان وجود ندارد. ايشان با کنار هم قرار دادن دو آية ذيل و تفاسيري که از آن به دست داده، معتقدند: آيات ذيل با وجود زمان در عالم برزخ سازگار نيست:
الف) «وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا يُؤْفَکُونَ» (روم: 55)؛ و روزي كه رستاخيز برپا شود، مجرمان سوگند ياد ميكنند كه جز ساعتي [بيش] درنگ نكردهاند. [در دنيا هم] اينگونه به دروغ كشانيده ميشدند.
ب) «أَوْ کَالَّذي مَرَّ عَلي قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها قالَ أَنَّي يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلي طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلي حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَي الْعِظامِ کَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» (بقره: 259)؛ يا چون آن كس كه به شهري كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد، [و با خود مي] گفت: چگونه خداوند [اهلِ] اين [ويرانكده] را پس از مرگشان زنده ميكند؟ پس خداوند او را [به مدت] صد سال ميراند. آنگاه او را برانگيخت، [و به او] گفت: چقدر درنگ كردي؟ گفت: يك روز يا پارهاي از روز را درنگ كردم. گفت: بلكه صد سال درنگ كردي. به خوراك و نوشيدني خود بنگر [كه طعم و رنگِ آن] تغيير نكرده است، و به درازگوش خود نگاه كن [كه چگونه متلاشي شده است. اين ماجرا براي آن است كه هم به تو پاسخ گوييم] و هم تو را [دربارة معاد] نشانهاي براي مردم قرار دهيم. و به [اين] استخوانها بنگر! چگونه آنها را برداشته به هم پيوند ميدهيم. سپس گوشت بر آن ميپوشانيم. پس هنگامي كه [چگونگي زنده ساختن مردهگان] براي او آشكار شد، گفت: [اكنون] ميدانم كه خداوند بر هر چيزي تواناست.
او سير عزير يا ارمياي پيامبر و نيز مکث و توقّف کافران در عالم برزخ را توقّف غير زماني معنا کرده است (شجاعي، 1371، ص 153). اما از آنرو که تفسير چندان روشني از اين سير نميتوان ارائه داد و از سوي ديگر، اين خود نوعي تناقضگويي است که هم سير باشد و هم سير غير زماني باشد، از پرداختن تفصيلي به اين ديدگاه خودداري ميکنيم، مگر اينکه بتوانيم اين تفسير را هم بر سير زمان مثالي تطبيق دهيم. يا مقصود از سير در غير زمان را، سير در غير زمانِ مادي معنا کنيم که بر تفسير مثالي منطبق شود. در اين صورت، ديدگاه جديدي محسوب نميشود، بلکه با ديدگاه دوم يکي ميشود. علاوه بر آن، همانگونه که گذشت، ميتوان آية اول را بر زمان مثالي تطبيق داد، بر خلاف آية دوم که ميتوان احتمالات ديگري را هم داد. براي مثال، ممکن است آية شريفه صرفاً درصدد تطبيق مدت زمان خواب حضرت عزير يا ارمياي نبي با مدت زمان مادي باشد که در اين صورت، ديگر بر مطلب مذکور دلالت نميکند.
اين معناي از زمان ميتواند معناي مقبولي باشد. نکتهاي که دربارة اين معناي از زمان به نظر ميرسد آن است كه بر اساس اين معنا، زمان را يکي از ابعاد انسان در عالم برزخ قرار نداديم، بلکه او را محيط بر زمان يا بر بخشي از زمانهاي دنيوي دانسته که از لوازم انس به دنياست، که قبلاً براي برزخيان بيان شد. در اين صورت، اگرچه انس با زمان يا ارتباط با زمان وجود دارد، ولي همچنان انسان مجرّد است؛ يعني هويّت مثالي داشته و در عين حال، بر زمان دنيا احاطه و اشراف وجودي پيدا کرده است.
-
- مکان در عالم برزخ از ديدگاه عقل و نقل
از آنرو که انسان در عالم برزخ، مانند دیگر موجودات مثالی، مجرد است و موجودات مثالي موجوداتي بدون ماده هستند، طبعاً به حکم اينکه عالم برزخ (در اصطلاح متکلّمان و متون ديني)، در بدن مثالي تحقق پيدا ميكند و روح در قالب مثالي قرار دارد، در اين خصوص، حکم عالم مثال را دارد و بيمکان است. ازسوي ديگر، در متون ديني و روايات رسيده از طرق اهل بيت وارد شده است که ارواح مؤمنانی که در عالم برزخ به سر میبرند در «وادي السّلام» و ارواح کافرانِ برزخي در وادي «برهوت» قرار دارد. آيا اين نکته به آن معنا نيست که روح مثالي داراي مکان است؟ وجه جمع متون ديني، که عالم برزخ را داراي مکان دانسته، و ادلة عقلي، که عالم مثال را فاقد مکان ميدانند، به چه صورتي ممکن و متصوّر است؟ در وجه جمع بين اين دو، چند احتمال را بيان ميکنيم. در ضمن، ميتوان براي برخي از اين احتمالات رواياتي از اهلبيت به عنوان مؤيد، ذکر کرد. برخي از صاحبنظران برجسته نيز در آثار خود، به برخي از اين وجوه اشاراتي کردهاند که در ضمن بيان آنها، قايلان آن ديدگاه را هم ذكر ميکنيم:
يکي از وجوه جمع بين أدلّة عقلي و نقلي چنين است: عالم برزخ جداي از همين دنياي مادي نيست، بلکه عالم برزخ در ملکوت همين دنياست. نام بردن از «وادي السّلام» و «برهوت» به عنوان مکانهاي برزخيان، بهشت برزخي حضرت آدم، روضة بهشتي بودن حد فاصل بين خانه و محراب پيامبر اکرم در مسجد النّبي يا آسمانهاي هفتگانه و موضوعاتي از اين قبيل شواهدي بر اين مطلباند. طبق اين تفسير، ميتوان گفت: دنيا همانند بدن انسان از دو چهره برخوردار است:1. ظاهر مادي(دنيا) 2. باطن مثالي(برزخ). ظاهر و بدن مادي انسان، که همسان دنياست، در دنيا قرار دارد، و باطن مثالي و برزخي انسان (جسم مثالي و برزخي)، بعد از فاسد شدن قالب دنيوي و مادي ظهور پيدا ميکند. البته بر اين اساس، اين ظاهر و باطن از هم بيگانه نيستند، بلکه با هم متّحدند. ليکن يکي از آنها ظاهر و ديگري باطن است. در روايتي چنين آمده است:
«ألْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ حَيَاتُهُ فِي الْأَرْضِ؛ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ السَّمَاءِ إِلَى الدُّنْيَا. فَإِذَا فَرَّقَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ تِلْكَ الْفُرْقَةُ الْمَوْتَ تَرُدُّ شَأْنَ الْأُخْرَى إِلَى السَّمَاءِ فَالْحَيَاةُ فِي الْأَرْضِ، وَ الْمَوْتُ فِي السَّمَاءِ، وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُفَرَّقُ بَيْنَ الْأَرْوَاحِ وَ الْجَسَد،ِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ الْأُولَى وَ تُرِكَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا» (مجلسي، 1404ق، ج6، ص117؛ صدوق، بیتا، ص 107؛ ابن شعبه حراني، 1404ق، ص354)؛ انسان از دو شأن دنيا و آخرت خلق شده است. پس هنگامي که خدا بين اين دو شأن جمع کرد، حيات دنيوي انسان شکل گرفت؛ زيرا انسان از شأن آسماني به دنيا نزول کرد. پس زماني که خدا بين اين دو شأن جدايي انداخت، اين جدايي همان مرگ است که شأن ديگر انسان را به آسمان ميبرد. پس حيات[دنيوي] در زمين، و مرگ در آسمان است. و مرگ بين روح و جسد جدايي مياندازد. در اين صورت، روح و نور به قدرت نخستين[خدا] برميگردد و جسد در دنيا و طبيعت باقي ميماند؛ زيرا جسد از شأن اين دنياست.
اين تفسير را علامه طباطبائي نيز در برخي از عبارات خود بيان کرده و روايات مربوط به آسمانهاي هفتگانه، سدرة المنتهي، جنّة المأوي، درياهاي نور بهشتي، زيارت ارواح انبيا و اوليا در معراج و امثال آن را شاهدي بر همين معنا ميگيرد (طباطبائي، 1419ق، ص 137). البته اين حقيقت و قالب مثالي فراتر از قالب مادي دنيوي است و برخي از افرادي که نفوسشان قوي است و در جايگاه برتري قرار دارند، در همين دنياي خاکي نيز استفاده از اين بدن مثالي را تجربه ميکنند. بالاتر اينکه هماکنون نيز اين قالب مثالي با همة ما هست، ولي ما اکنون از دو قالب استفاده ميکنيم: 1) قالب مادّي (که در حال بيداري از آن استفاده ميکنيم)؛ 2. قالب مثالي (که در خواب براي همة انسانها مورد استفاده قرار ميگيرد، و براي افراد کامل در بيداري نيز مورد استفاده قرار ميگيرد. (اسدي، 1386، ص109-101). بر اساس اين تفسير، بعد از جدايي روح از بدن، در حقيقت، روح بدن مادي و جسماني را کنار گذاشته، در همان قالب مثالي باقي خواهد ماند.
البته اين منافاتي ندارد که ارواح برزخي در ملکوت دنيا باشند، ولي با همين دنياي خاکي به طور جدّي و بر حسب درجاتشان، ارتباط و احاطه داشته باشند. البته اين حقيقت از روايات هم استفاده ميشود؛ چنانکه نمونهای از این روایات گذشت.
احتمال ديگري که در خصوص وجه جمع بين ادلّة عقلي و نقلي ميتوان گفت اين است که مقصود از مکان در روايات، مکان مادي دنيوي نيست، بلکه مقصود معناي ديگري از مکان مورد نظر است و آن عبارت از مکان مثالي است. وقتي اهل بيت در روايات متعدّدي، «وادي السّلام» را جايگاه ارواح مؤمنان ميدانند، قطعاً مقصودشان همين مکان مادي وادي السّلام نيست، بلکه مکان مثالي وادي السّلام است که عبارت از فوق ماده و اجسام اين عالم است، هرچند ممکن است با همین وادی السلام هم بی ارتباط نباشد. يا زماني که اهل بيت جايگاه کافران و معاندان را وادي «برهوت» ميدانند، مقصود از «برهوت» از نظر عقلي نميتواند همين مکان دنيوي و مادي وادي برهوت باشد، بلکه مقصود از وادي برهوت براي أرواح، مکان مثالي برهوت است. طبيعتاً مکان به اين معنا با ادلّة عقلي ناسازگار نيست؛ همانگونه که با أدلّة نقلي نيز منافاتي ندارد. البتّه براي مکان مثالي ميتوان شواهد عقلي و نقلي نيز اقامه کرد. براي مثال، هنگامي که انسان در عالم خواب و رؤيا به وسيلة جسم و بدن مثالي به مکاني سفر ميکند، اين مکان، همان مکان جسماني و مادي نيست؛ زيرا او در مکان ديگري قرار دارد.
از سوي ديگر، چنين نيست که آن مکان هيچ و پوچ باشد. چون کاملاًً شبيه مکان مادي آنجاست، پس کاملاً با آن مکان بيارتباط نيست. به طور طبيعي، راهي جز اين وجود ندارد که گفته شود: آن مکان، مکانِ مثاليِ همان مکانِ مادي است. اثبات مکان مثالي از نظر نقل نيز امري مسلّم است. براي مثال، بسياري از رواياتي که دربارة معراج پيامبر اکرم وارد شده است، ميتواند مؤيّد همين مطلب باشد؛ زيرا حضور پيامبر در آسمانهاي گوناگون و زيارت انبياي الهي در آن مکانها، آنچنان که با جسم مثالي صورت گرفته، مکان آنها هم مثالي بوده؛ چنانکه زمان آنها هم مثالي بوده است. از آن رو که انسان در عالم برزخ با جسم مثالي حضور مييابد، به همين دليل، همة ويژگيهاي آن بدن، مثالي خواهد بود. کمّ، کيف، مکان، زمان و ساير ويژگيها هم طبيعتاً بايد به صورت مثالي تبيين شود. ليکن به سبب آنكه ما خودمان عالم برزخ را درک نکردهايم، هر تصوّري از ويژگيهاي آن، از جمله از مکان برزخي هم به دست دهيم، ناقص خواهد بود، هرچند ميتوان به واسطة تصوّري که از مثال متصل در درون خودمان و احياناً با آن سروکار داريم، نشانههايي از آن را پيدا کرد. با علم حضوری درک كنيم و احیاناً با وجدانیات توصیف نمایيم. سخن سبزواري را که فرموده موجودات مثالي هم برحسب خودشان داراي مکان هستند (سبزواري، 1383، ص405)، چنانکه در بحث زمان هم گفتيم، ميتوان بر همين معنا حمل کرد. نکتة ديگر در اين خصوص آنکه با دقّت در دو معناي فوق (معنای الف و ب) ممکن است بتوانيم اين دو را يکي بدانيم، هرچند با عبارات متفاوت بيان شدهاند.
معناي ديگري که در وجوه جمع بين بيمکان بودن مجرّدات و مکاندار بودن عالم برزخ ميتوان بيان کرد اين است که وقتي گفته ميشود: نفس انسان در «وادي السّلام» به سر ميبرد، در حقيقت، به معناي اشراف و احاطة وجودي نفس انسان بر وادي السّلام است. يا در جاهايي که مراجعت اموات به دنيا براي زيارت زندگان مطرح شده نيز امر به همين قرار است؛ چنانکه در روايتي آمده:
« ... فَيَنْزِلُونَ بِوَادِي السَّلَامِ وَ هُوَ وَادٍ بِظَهْرِ الْكُوفَةِ، ثُمَّ يَتَفَرَّقُونَ فِي الْبُلْدَانِ وَ الْأَمْصَارِ، حَتَّي يَزُورُوا أَهَالِيَهُمُ الَّذِينَ كَانُوا مَعَهُمْ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ مَعَهُمْ مَلَائِكَةٌ تَصْرِفُونَ وُجُوهَهُمْ عَمَّا يَكْرَهُونَ النَّظَرَ إِلَيْهِ إِلَي مَا يُحِبُّونَ، وَ يَزُورُونَ حُفَرَ الْأَبْدَانِ، حَتَّي مَا إِذَا صَلَّي النَّاسُ وَ رَاحَ أَهْلُ الدُّنْيَا إِلَي مَنَازِلِهِمْ مِنْ مُصَلَّاهُمْ نَادَي فِيهِمْ جَبْرَئِيلُ بِالرَّحِيلِ إِلَي غُرُفَاتِ الْجِنَانِ فَيَرْحَلُونَ ... » (مجلسي، 1404ق، ج6، ص293) ... [پس فرشتگان هر آسماني به استقبال برزخيان ميآيند و ... آنان را مشايعت ميکنند] تا اينکه به سرزمين وادي السّلام فرود ميآيند (و آن سرزميني در پشت کوفه است). سپس مؤمنان در شهرهاي گوناگون پراکنده ميشوند، تا آن دسته از اهالي [و دوستان خود] را، که در دنيا همراه آنان بودند، زيارت کنند و فرشتگان نيز همراه آنان ميآيند و توجه و نظر آنها را از آنچه دوست ندارند به آنچه دوست دارند برميگردانند و آنها سرزمينهايي را که قبلاً بدنهاي آنها در آنجا ساکن بودهاند، زيارت ميکنند، تا زماني که مردم نماز بخوانند و اهل دنيا از مصلّاي خود به منزلشان برگردند. [آنگاه] جبرئيل در بين مؤمنان ندا ميدهد که به اتاقهاي بهشتي خود [در برزخ] برگردند. پس آنها به جايگاه خود بر ميگردند.
چنانکه پيداست، در روايت مزبور نوعي اشراف و احاطة وجودي نفس انسان در عالم برزخ بر مکانهاي دنياي مادي مطرح شده است. از برخي روايات نيز استفاده ميشود که انسان به قدر منزلت و مقامش به دنيا ميآيد و اهل خود را زیارت میکند؛ چنانکه در روايتي امام صادق ميفرمايند:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ: «قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَزُورُ أَهْلَهُ فَيَرَى مَا يُحِبُّ وَ يُسْتَرُ عَنْهُ مَا يَكْرَهُ ... قَالَ: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ كُلَّ جُمْعَةٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ عَلَى قَدْرِ عَمَلِهِ» (کليني، 1362، ص230؛ مجلسي،1404ق، ص 256)؛ همانا مؤمن اهل [بستگان] خود را زيارت ميکند. پس آنچه را دوست دارد، ميبيند و آنچه را دوست ندارد از او پوشيده ميشود... فرمودند: و برخي از آنان همة جمعهها اهل خود را زيارت ميکنند و برخي از آنان به مقدار اعمال [و درجاتشان] به زيارت اهل خود ميروند.
طبعاً اين انسانها هنگامي که به دنيا مراجعت ميکنند، بر بخشي از عالم ماده و از جمله، مکانهاي مادي دنيوي اشراف وجودي پيدا ميکنند. بر اين اساس، نفس انسان در دنيا و مکانهاي دنيوي حضور دارد، درحاليکه وابسته و محصور در آنجا نيست. اين برداشت ميتواند يک معناي مجازي براي مکان برزخي باشد. تذکر اين نکته هم لازم است که بر اساس سخن فوق، نفس مجرّد انسان را مکاندار نميدانيم. نفس انسان در عين حال که مجرّد از مکان مادي است، ولي ميتوان نوعي اشراف و احاطه بر همين عالم مادي را برايش اثبات نمود. برخي از بزرگان در اين خصوص ميگويند: از روايات فوق و مانند آن ميتوان اين امر را به دست آورد که علاقة جدّي بسياري بين اموات و مکانها و زمانهاي دنيوي برقرار است که ميتوان گفت: مقصود همان شرافت بر مکان، شرافت بر زمان و يا شرافت بر حالي از احوال دنيوي است. (طباطبائي، 1419ق، ص 225).
يک معناي ديگر از مکاندار بودن نفس مجرّد انسان در عالم برزخ، ارتباط روح مجرّد انسان با مکاني است که در روايات برايش ذکر شده است. حقيقت اين ارتباط و کيفيت آن به طور دقيق روشن نيست. به همين سبب هم نميتوان تفسير دقيقي از آن ارائه کرد. تنها ميتوان گفت: روح انسانهاي مؤمن برزخي در وادي السّلام قرار دارد و روح انسانهاي کافر برزخي در وادي برهوت؛ به اين معنا که ارتباطي با اين مکانها دارد؛ ولي حقيقت اين ارتباط چيست؛ نميدانيم. همانگونه که گفته ميشود: روح مجرّد انسان با بدن او در ارتباط است. نحوة تبيين اين ارتباط هم از قبيل نحوة ارتباط برزخيان با مکاني خاص بوده و کاملاً روشن و واضح نيست. تنها ميتوانيم بگوييم: نفس مجرّد انسان با بدن من در ارتباط است. اين در حالي است که ذرّات ريز بدن من بدون نفس نيستند، ولي اين به آن معنا نيست که نفس در بدن من قرار دارد يا مکان نفس من، بدن من است. روشن است که نفس انسان مجرّد بوده و فاقد مکان است. علّامة طباطبائي مينويسد: برزخ دنبالة حيات دنيوي است، با اين تفاوت که توانايي انجام اعمال خوب و بد در دست انسان نيست، و پيوند ارواح با عالم ماده به يکباره نميگسلد و روايات راجع به اجتماع ارواح در سرزمين معيّن از زمين نيز دالّ بر همين پيوند است (طباطبائي، 1371، ص129-125). شايد بتوان برخي از روايات را نيز مؤيّد اين ديدگاه دانست. براي مثال، در روايتي چنين آمده است:
« ...فَإِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ لَمَّا قُبِضَ أَبُوهَا سَاعَدَتْهَا جَمِيعُ بَنَاتِ بَنِي هَاشِمٍ فَقَالَتْ: «دَعُوا التَّعْدَادَ وَ عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ. زُورُوا مَوْتَاكُمْ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُمْ وَ لْيَطْلُبِ الرَّجُلُ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ بَعْدَ مَا يَدْعُو لَهُمَا... » (کليني، 1362، ص229؛ عاملي، بی تا، ص223؛ مجلسي، 1404ق، ج6، ص96؛ صدوق، 1403ق، ص 618)؛ زماني که پيامبر اکرم از دنيا رفتند، همة زنان بني هاشم [براي عرض تسليت خدمت حضرت زهرا رسيدند] و با ايشان براي آن حضرت ميگريستند. حضرت فاطمه به آنها فرمودند: ... مکرر دعا کنيد و [براي ايشان] دعا کنيد. اموات خود را زيارت کنيد. آنان به خاطر زيارت شما خوشحال ميشوند و هر شخصي حاجتش را بايد کنار قبر پدر و مادرش، بعد از دعاي براي آنان، از خدا بخواهد... .
چنانکه پيداست، حضرت در روايت فوق، دستور ميدهند که انسان کنار قبر پدر و مادرش برود و بعد از دعا براي آنان، حوايج خود را از آنان بخواهد. اين نشانة آن است که انسان در عالم برزخ نيز با قبر خاکي خود مرتبط است. حال اين نکته دربارة مکان، از روايت فوق قابل استفاده است که ارتباط برزخيان با مکان دنيوي نيز از اين قبيل است. براي مثال، مؤمنان در عالم برزخ با وادي السّلام چنين ارتباطي دارند؛ همانگونه که کافران و ملحدان نيز در عالم برزخ با وادي برهوت چنين ارتباطي دارند. اين معنا با معناي قبل قابل جمع، بلکه با هم مکمّلاند. با توجه به اين دسته از روايات، ارتباط برزخيان با دنيا و احاطه پيدا کردن بر برخي از مکانها، امري قطعي است. اين امر از نظر عقلي هم هيچ محذوريتي ندارد. بر اساس روايات فوق، ميتوانيم بگوييم: انساني که در عالم برزخ قرار دارد، نه تنها ارتباطش با عالم دنيا به طور کامل قطع نشده، بلکه اساساً عالم برزخ ادامة حيات دنيوي است.
-
- نتيجهگيري
زمان و مکان از نظر عقلي، ابعاد موجودات عالم طبيعت است. اگر در متون ديني از اين دو براي عالم برزخ هم سخن به ميان آمده، قطعاً مراد همین زمان و مکان موجود در عالم دنیا نیست، بلکه میتوان گفت: مراد از زمان و مکان به معنای زمان و مکان مثالي، یا اشراف و احاطة انسان در عالم برزخ بر زمان و مکان دنيوي و يا ارتباط انسان در عالم برزخ با عالم طبيعت است. در حقیقت، سخن گفتن از زمان به معاني فوق براي انسان در عالم برزخ به معناي زمانمند دانستن نفس مجرد برزخي انسان نيست.
- ابنحنبل، احمدبن محمد، 1421ق، مسندالامام احمدبن حنبل، بيروت، مؤسسة الرساله.
- ابنشعبه حراني، حسن،1404ق، تحف العقول، قم، جامعه مدرسين.
- ابنمغازلي، عليبن محمد المالکي،1424ق، مناقب اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب رضي الله عنه، صنعاء، دار الآثار.
- احسائي، ابن ابيالجمهور، 1405ق، عوالي اللّئالي العزيزيّه في الاحاديث الدّينيّه، قم، سيدالشهداء.
- اردبيلي، سيدعبدالغني،1381، تقريرات فلسفه امام خميني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- اسدي، عليمحمد، 1386، حيات پس از مرگ، چ دوازدهم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- اهوازي، حسينبن سعيد، 1402ق، الزهد، سيدابوالفضل حسينيان.
- آملي، محمدتقي، بيتا، درر الفوائد تعليقه علي شرح المنظومه، تهران، مرکز نشر الکتاب.
- بخاري، محمدبن اسماعيل، 1422ق، الجامع المسند الصحيح المختصر من امور رسول الله و سننه و ايّامه(صحيح بخاري)، بيروت، دار طوق النجاه.
- برقي، احمدبن محمدبن خالد، 1371ق، المحاسن، قم، دار الکتب الاسلاميه.
- ترکاشوند، احسان، 1395، بررسی تطبیقی حقیقت عالم برزخ از دیدگاه عقل و نقل، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خمینی.
- جزائري، سيدنعمتالله، 1404ق، قصص الانبياء، قم، کتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
- حرعاملي، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل الشّيعه، قم، مؤسسه آلالبيت.
- حسيني استرآبادي، سيدشرفالدين، 1409ق، تأويل الآيات الظاهره، قم، جامعه مدرسين.
- داماد، ميرمحمدباقر، 1367، القبسات، به اهتمام مهدي محقق، سيدعلي موسوي بهبهاني و ابراهيم ديناني، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
- سبزواري، ملاهادي، 1422ق، شرح المنظومه، تصحيح حسن حسنزاده آملي، تهران، ناب.
- ـــــ ،1383، اسرار الحکم، قم، مطبوعات ديني.
- سهروردي، يحيي، 1373، حکمةالاشراق، چ دوم، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- شجاعي، محمد، 1371، معاد يا بازگشت به سوي او، چ دوم، قم، انتشار.
- صدرالمتألهين، 1423ق، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، اعلمي.
- صدوق محمدبن علي، 1361، معاني الاخبار، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ ، 1403ق، الخصال، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ ، بيتا، علل الشّرايع، قم، مکتبه الداوري.
- صفار، محمدبن حسن، 1404ق، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1382، نهاية الحکمه، تعليقه غلامرضا فياضي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1371، حيات پس از مرگ، چ پنجم، قم، جامعة مدرسين.
- ـــــ ، 1419 ق، الرسائل التوحيديه، بيروت، مؤسسه النعمان.
- طبراني، سليمانبن احمد، 1405ق، الرّوض الدّاني(المعجم الصغير)، بيروت، المکتب الاسلامي.
- طبرسي، احمدبن علي، 1403ق، الاحتجاج، مشهد، مرتضي.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
- طبري، محمدبن جرير، بيتا، دلائل الامامه، قم، دارالذخائر.
- عاملي، زينالدين (شهيد ثاني)، بيتا، مسکّن الفؤاد، قم، کتابخانه بصيرتي.
- عبوديت، عبدالرسول، 1389، درآمدي به نظام حکمت صدرايي، قم و تهران، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني و سمت.
- ـــــ ، 1391، درآمدي به نظام حکمت صدرايي(انسانشناسي) ، قم و تهران، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني و سمت.
- عروسي حويزي، عبدعليبن جمعه، 1425ق، تفسير نور الثّقلين، تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
- قشيري نيسابوري، مسلمبن الحجاج، بيتا، المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل الي رسول الله (صحيح مسلم)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- قمي، عليبن ابراهيم، 1404ق، تفسير قمي، قم، مؤسسة دارالکتب.
- کاشفي سبزواري، حسينبن علي، 1369، مواهب عليّه، تهران، اقبال.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1362، الکافي، چ هشتم، تهران، اسلاميه.
- کوفي، محمدبن محمدبن اشعث، بيتا، الجعفريّات(الاشعثيّات)، تهران، مکتبه نينوي الحديثه.
- مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحارالانوار، بيروت، مؤسسهالوفاء.
- محدث نوري، حسين، 1408ق، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البيت.
- مدرسي، سيدمحمدتقي،1419ق، من هدي القرآن، تهران، دار محبي الحسين.
- معتزلي، عبدالحميدبن ابيالحديد، 1404ق، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانة آيتالله مرعشي نجفي.
- مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، الاختصاص، قم، کنگره شيخ مفيد.
- موسوي خميني، روح الله،1370، آداب الصّلوه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- ـــــ ، 1373، چهل حديث، چ چهارم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.