معرفت کلامی، سال دهم، شماره اول، پیاپی 22، بهار و تابستان 1398، صفحات 7-20

    نقد و بررسی اثبات ضرورت وحی از راه استدلال بر علوم و فنون پنهان

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    حامد شیواپور / استادیار گروه الهیات، دانشگاه مفید / h_shivapoor@yahoo.com
    چکیده: 
    در برخی از کتاب های کلامی، برای اثبات ضرورت وحی، این استدلال مطرح می شود که از یک سو، علوم و صنایعی هست که برای بشر ضرورت دارد، و از سوی دیگر، عقل و تجربۀ عادی بشر برای دست یافتن به آنها کافی نیست. پس باید وحی چنین علوم و صنایعی را در اختیار بشر قرار دهد. این استدلال، هم به نحو پیشینی و هم به نحو پسینی قابل طرح است؛ یعنی هم می توان به نحو پیشینی استدلال کرد که چون چنین علوم و صنایعی برای بشر ضروری است، پس خدا باید آنها را از راه وحی در اختیار بشر قرار دهد، و هم می توان به نحو پسینی گفت: چون چنین علوم و صنایعی عملاً نزد بشر هست، پس وحیی در کار بوده است. در این مقاله، بحث می شود که گرچه این سخن درست است که برخی از علوم و صنایع از راه عقل و تجربۀ عادی به دست نمی آید، اما صرف این نکته نمی تواند ضرورت پیشینی یا پسینی وحی را اثبات کند و ممکن است این علوم و صنایع از راه های غیر عادی دیگری جز وحی در اختیار بشر قرار گیرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critical Review of the Proof of the Necessity of Revelation by Reasoning on Secret Sciences and Techniques
    Abstract: 
    In some theological books, to prove the necessity of revelation, it is argued that on the one hand, there are the sciences and devices that are essential to humankind, and on the other hand, ordinary human reason and experience are not sufficient to obtain them. Thus, revelation must provide such knowledge for man. This argument can be both a priori and a posteriori, meaning that it can be a priori argued that because such sciences and devices are essential to humankind, then God must provide them through revelation, and it can also be said a posteriori: since human has already access to such sciences and devices practically, so there has been a revelation. In this article, it is argued that although it is true that some sciences and devices are not acquired through common sense and experience, merely this fact cannot prove the a priori or a posteriori necessity of revelation, and these sciences and devices may be revealed to humans in ways other than revelation
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    ​​​​​

     

     

      1. مقدمه

    1. پیش درآمد

    در کتاب‌های کلامی، در ابتدای بحث «نبوت»، بحثی با عنوان «ادلۀ اثبات ضرورت نبوت یا وحی» طرح می‌شود. یکی از استدلال‌ها این است که بشر واجد دانش‌ها و شناخت‌هایی است که آنها را نمی‌توان با تجربۀ عادی او تبیین کرد. پس باید وحیی در کار باشد تا از راه آن، بشر به چنین دانش‌ها و شناخت‌هایی دست یافته باشد. چنان‌که خواهیم دید، در برخی از کتب کلامی یا غیرکلامی، معمولاً دو علم طب و نجوم را به عنوان نمونۀ چنین دانش‌هایی ذکر می‌کنند (ناصرخسرو، 1363، ص14-15؛ فیض کاشانی، 1417ق، ج1، ص71؛ ابن‌عربی، بی‌تا، ج2، ص678).

    2. تعریف «صنایع خفیه» یا «علوم و فنون پنهان»

    دانش‌ها و شناخت‌های نظری و عملی است که تجربۀ متعارف بشر برای دست‌یابی به آنها کفایت نمی‌کند. برای روشن‌تر شدن موضوع، از باب نمونه، توجه به پیچیدگی‌های دانش طب سودمند است؛ مثلاً، در طب، همواره از دارو استفاده می‌شده است. اما دربارۀ ابعاد گوناگون داروها، پرسش‌های زیادی وجود دارد؛ از جمله اینکه از بین انواع فراوان مواد گیاهی، حیوانی، معدنی و شیمیایی در مناطق گوناگون جهان، کدام‌یک خاصیت دارویی دارند؟

    با صرف‌نظر از سایر موارد، پرسش‌ها را فقط به گیاهانی که خاصیت دارویی دارند، محدود می‌کنیم: تا کنون چند نوع از این نوع گیاهان شناخته شده است؟ این گیاهان در کجا و با چه شرایطی کشت می‌شوند؟ هر یک از این گیاهان برای کدام بیماری مفید است؟ استفاده از این گیاهان دارویی با چه شرایط و طبق کدام دستور، تأثیر دارد؟ این پرسش‌ها با در نظر داشتن خواص این گیاهان، به صورت مفرد یا ترکیبی (چه ترکیب با گیاهان دیگر و چه ترکیب با سایر مواد دارویی)، ابعاد پیچیده‌تری خواهد یافت و اندیشیدن به مجموع عظیم و حیرت‌آور همۀ احتمالات دربارۀ ثمربخش بودن یک دارو، حاصلی جز حیرت به ارمغان نخواهد آورد.

    اکنون پرسش این است که با در نظر گرفتن تنوع فراوان گیاهان در جهان، بشر از کجا به این نکته پی برده است که برخی این گیاهان اثر دارویی دارند؟ چه مقدار عمر و تجربه لازم بوده است تا بشر همۀ انواع گوناگون گیاهان جهان را کشف کند و همۀ آنها را نسبت به همۀ انواع بیماری‌ها بیازماید تا بفهمد چه گیاهی برای کدام بیماری مفید است؟

    البته می‌توان احتمال داد که بشر نخستین، - مثلاً - هنگامی که با سرماخوردگی فرزندش مواجه شده، تصادفاً یا از سر استیصال، گیاهی را که در همان نزدیک محل زندگی او می‌روییده است به فرزندش خورانده و چون بهبود او را دیده و این تجربه را نیز چند بار تکرار کرده، نتیجه گرفته که فلان گیاه برای درمان سرماخوردگی مؤثر است. اما آیا می‌توان کل دانش طب را با همۀ گستردگی‌اش، بر اساس تجربه‌ای از نوع همین آزمون و خطا تبیین کرد؟ پیداست که حجم عظیم احتمالات گوناگون نسبت داروها و بیماری‌ها چنان است که نمی‌توان گفت: بشر بر اساس عقل و تجربۀ عادی خود و از راه آزمون و خطا و با آزمایش کردن انواع گیاهان و ترکیبات پیچیدۀ آنها و آزمودن هر احتمال با تک‌تک بیماری‌ها، حتی با در نظر گرفتن احتمال میلیون‌ها سال زیست خود بر کرۀ زمین، به دانش طب دست یافته است.

    این مثال‌ها کافی است تا نشان دهد که بشر واجد معارفی است که عقل و تجربۀ عادی او برای دست یافتن به آنها کافی نیست، حتی اگر تاریخ درازی از زیستن او در زمین گذشته باشد. دانش طب تنها نمونه‌ای از این دانش‌هاست و آنچه را گفتیم می‌توان به بسیاری از علوم و معارف و فنون و صنایع دیگر بشری نیز تعمیم داد. وجه مشترک همۀ آنها این است که عقل متعارف بشر و نیز تجربۀ عادی او در اینکه واجد چنان دانش‌ها یا فنونی باشد هرگز کافی نیست و بشر حتی در طول سالیان دراز نیز نمی‌توانسته است از راه تجربه و آزمون و خطا واجد چنان شناخت‌ها یا مهارت‌هایی شده باشد.

    حال چنان‌که خواهیم دید، استدلال برخی از متکلمان این است که از وجود چنان معارفی می‌توان بر ضرورت وحی استدلال کرد، به این نحو که چون بشر به خودی خود، به چنان شناخت‌ها و فنونی دست‌رسی پیدا نمی‌کرده است، حتماً باید از راه وحی واجد آنها شده باشد.

    3. پیشینۀ پژوهش

    در باب استدلال‌های کلامی بر ضرورت وحی و نبوت، پایان‌نامه‌ها و مقالات متعددی نوشته شده است. برای مثال، از پایان‌نامه‌ای با عنوان «ضرورت بعثت از دیدگاه متکلمان اسلامی»، نوشتۀ محمد یونس افضلی در سال 1384 در «مرکز جهانی علوم اسلامی» دفاع شده و بخش مختصری از این اثر به بحث حاضر اختصاص داشته است. همچنین مقاله‌ای با عنوان «دفاع مجدد از دلیل عقلی ضرورت وحی بر اساس حکمت الهی»، به قلم حمید کریمی، در مجلۀ معرفت کلامی، (سال ششم، ش 2، 1394) نوشته شده که به نحوی خاص مسئلۀ بحث، مطمع نظر نویسنده نبوده است. مقالۀ دیگری نیز با عنوان «فلسفۀ نیاز به دین و پیامبران»، به قلم محمدحسن قدردان قراملکی در مجلۀ قبسات (ش37، بهار 1382) منتشر شده که باز هم مسئلۀ علوم و فنون پنهان به نحو ویژه دغدغۀ نویسندۀ آن نبوده است.

    4. ضرورت و اهمیت بحث

    وحی، نبوت یا بعثت پس از توحید، رکن دوم دین‌داری است. متکلمان ما در اثبات ضرورت آن، دلایلی ذکر کرده‌اند که بررسی این دلایل به موجه بودن استدلال‌ها در این زمینه کمک خواهد کرد.

    5. نوآوری

    دربارۀ استدلال بر ضرورت وحی از راه ضرورت وجود علوم و فنون پنهان، تا کنون به نحو خاص، پژوهشی صورت نگرفته است. در این مقاله، اولاً مدعای متکلمان در این باره بررسی خواهد شد و سپس کفایت این دلیل در اثبات ضرورت وحی نقد خواهد شد و در عین حال، ارزش این دلیل در جای خود روشن خواهد گردید.

    6. سؤالات اصلی و فرعی

    پرسش اصلی این است که استدلال بر ضرورت وحی و نبوت از راه علوم و فنون پنهان با چه اشکالاتی روبه‌روست؟

    پرسش‌های فرعی این مقاله عبارت است از:

    - رابطۀ علوم و فنون پنهان با وحی و الهام غیربشری در سایر فرهنگ‌ها و اساطیر چگونه انعکاس یافته است؟

    - آیا برای چنین رابطه‌ای می‌توان شواهدی از قرآن یا روایات اسلامی نیز نشان داد؟

    - متکلمان چگونه از راه علوم و فنون پنهان، ضرورت وحی و نبوت را اثبات کرده‌اند؟

      1. منشأ غيربشری علوم پنهان در آينۀ اساطير

    جست‌وجو در اساطیر ملل نشان می‌دهد که نسبت دادن دانش‌های پنهان از تجربۀ متعارف بشر به عالمی فرابشری، سابقه‌ای دیرینه دارد. در این باره گفته‌اند که مفهوم «علیت» از ارکان اندیشۀ اسطوره‌ای است و اساطیر برآنند تا از راه افسانه‌های اسطوره‌ای، که خصلتی توضیحی دارند، پدیده‌ها را تبیین کنند. اسطوره‌هایی که دربارۀ کشف آتش، پیدایش خط، آموزش فنون کشاورزی، طرز تهیۀ پوشاک، شیوۀ ساختن خانه و مانند آن است به همین گروه از اساطیر تعلق دارد. این اسطوره‌ها، میراث فرهنگی را دستاورد قهرمانان یا منجیان می‌دانند (هادی، 1377، ص79-80).

    مثلاً، در اساطیر چین نیز نمونه‌های زیادی از این دست وجود دارد. در این اساطیر، خدایی معیّن نخستین کسی است که فرهنگ را هدیه می‌کند و یا یک خدا به انسان‌ها یاد می‌دهد که چگونه از این هدیۀ آسمانی استفاده کنند. بر این نکته نیز تأکید می‌گردد که ابداع و کشف فرهنگ کار خدایان است، نه انسان‌ها؛ مثلاً خدای کشاورزی با نام «شن‌نانگ» به انسان‌ها می‌آموزد که از طب و مزایای کشاورزی استفاده کنند. او همۀ گیاهان را می‌چشد و به انسان‌ها یاد می‌دهد که میان گیاهان سمی و خوردنی فرق بگذارند (مک‌کال و دیگران، 1393، ص241). خدای «فوزی» نیز خدای نوشتار، پیش‌گویی و سلاح شکار است (همان، ص242). خدای اسطوره‌ای «چی‌یو» نیز خدای جنگ و هنر ذوب فلزات و مخترع سلاح‌های فلزی است (همان، ص244). خدایان متعدد دیگری نیز در اساطیر چین هستند که اموری همچون تولید ابریشم، موسیقی، اختراع قایق، اختراع ارابۀ چوبی، ساختن تیر و کمان، ساختن گاوآهن و مانند آن به آنها نسبت داده می‌شود.(همان، ص244-246).

    میرچا الیاده، اسطوره‌شناس برجستۀ رومانیایی، از قومی به نام «ناخی» نام می‌برد که به خانوادۀ اقوام تبتی تعلق دارند. آنان خاستگاه پیدایش داروها و طلسم‌ها و افسون‌های شفابخش را چنین روایت می‌کنند که قهرمان اسطوره، پدر و مادر خود را می‌بیند که جان باخته‌اند. او تصمیم می گیرد به جست‌وجوی دارویی برود که مانع مرگ انسان‌ها شود و بدین منظور، به سرزمین رئیس ارواح سفر می‌کند و پس از ماجراهای بسیار، سرانجام، داروهای معجزه‌آسایی را می‌دزدد؛ اما در هنگام فرار، سقوط می‌کند و آن داروها پراکنده می‌شوند که بعدها گیاهان دارویی از بقایای آنها می‌روید (الیاده، 1391، ص45-46).

    در اساطیر یونان نیز بسیاری از دانش‌ها، هنرها و فنون به خدایان نسبت داده می‌شوند؛ مثلاً، اختراع آتش به پرومتئوس نسبت داده می‌شود (ژیران، 1375، ص31). خدایان المپ نیز هر یک ایزد چیزی هستند؛ مثلاً، هفایستوس خدای آهنگری، هرمس خدای اختراع، آپولون خدای موسیقی و طب، و دِمِتر خدای کشاورزی است (همان، ص36).

    این اندیشه اساطیری، حتی در دیدگاه فیلسوف بزرگی همچون افلاطون نیز انعکاس یافته است. افلاطون در رسالۀ قوانین، وضع قانون را کار خدایان می‌داند (افلاطون، ج4، 1380، ص1907). او حتی فن کوزه‌گری و بافندگی را هم به الهام الهی نسبت می‌دهد (همان، ص1971) و از آسکلپیوس، خدای پزشکی در یونان باستان، نیز سخن می‌گوید. به گفتۀ او آسکلپیوس «می‌دانست که در جامعۀ منظم، هر کسی کاری معین به عهده دارد و هیچ کس چنان وقت ندارد که عمر خود را با بیماری و آزمایش داروهای گوناگون بگذراند» (همان، ج2، ص917-918).

    افلاطون در رسالۀ كراتولوس، دربارۀ منشأ زبان، همین دیدگاه را مطرح می‌کند (همان، ج2، ص707). افلاطون همچنين در پاسخ به اين اشكال، كه بدون واژه و زبان، نام‌گذارِ نخست چگونه ماهيت اشيا را شناخته است تا آنها را نام نهد، چنين مي‌گويد:

    گمان مي‌كنم پاسخ درست اين است كه بگوييم: نخستين واژه‌ها را نيرويي برتر از نيروي آدمي ساخته است و ازاين‌رو، آنها بالضروره درست‌اند (همان، ج2، ص749).

    نمونه‌های متعدد این اساطیر در فرهنگ‌ها و ملل گوناگون، که در اینجا تنها به چند اشارۀ گذرا دربارۀ آن بسنده کردیم، نشان می‌دهد که از دیرباز، این نکته مطمح نظر انسان‌ها بوده که تجربه و دانش متعارف بشر برای دست یافتن به برخی از دانش‌ها و فنون کافی نیست، و ازاین‌رو، باید آن را به منبعی فرابشری نسبت داد. همین نکته است که برخی از متکلمان را به استدلال از ضرورت این دانش‌ها و فنون بر ضرورت وحی واداشته است.

      1. نسبت وحی و علوم پنهان در قرآن و روايات

    در استدلال فوق، ممکن است به برخی از آیات قرآن نیز استناد شود. به عبارت دیگر، طرف‌داران استدلال بر وجود این‌گونه علوم و معارف بشری، برای اثبات ضرورت وحی، ممکن است برخی از آیات قرآن را شاهدی بر دیدگاه خود بدانند. برخی از این آیات را مرور می‌کنیم:

    1. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها...» (بقره: 31). برخی از مفسران مراد از تعلیم اسماء را آموختن خواص اشیا دانسته‌اند (فخر رازی، 1420، ج2، ص397)، و برخی تصریح کرده‌اند که مراد از «تعلیم اسماء»، آموختن صناعات و ساختن زمین و دانش خوردنی‌ها و داروها و استخراج معادن و کاشتن درختان و منافع آنها و همۀ چیزهایی است که به عمارت دین و دنیا مربوط می‌شود (طبرسی، 1372، ج1، ص180).

    2. در قرآن کریم، به صراحت تصریح می‌شود که خداوند ساختن زره را به حضرت داود† آموخته است: «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ» (انبیاء: 80). همچنین در آیۀ 10 و 11سورۀ سبأ نیز به تعلیم صنعت زره‌بافی به او اشاره شده است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِير». بر این اساس، برخی مفسران تصریح کرده‌اند که اولین کسی که زره ساخت، ایشان بود (طبرسی، 1372، ج7، ص 92).

    3. آیات 83-98 سورۀ کهف، به داستان سدسازی ذوالقرنین اشاره دارد. در آیات 94-97 می‌فرماید: «قالُوا يا ذَاالْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْبا»، هرچند تصریح نشده که نخستین کسی که سد ساخت ایشان بوده است.

    4. شاید بتوان گفت: کشتی‌سازی نیز از جمله صنایعی است که از طریق وحی به انسان رسیده است. خداوند در آیۀ 37 سورۀ هود می‌فرماید: کشتی‌سازی حضرت نوح† از طریق وحی و تعلیم الهی بوده است: «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا...»، همچنین آیۀ 27 سورۀ مؤمنون به کشتی‌سازی حضرت نوح† از طریق وحی اشاره کرده است: «فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا...».

    5. در آیات 12 و 13 سورۀ سبأ نیز ذوب کردن مس و نیز ساختن محراب‌ها و تمثال‌ها و ظروف و دیگ‌های بزرگ از راه تسخیر جنیان، به حضرت سلیمان† نسبت داده شده است. به غواصی جنیان نیز در جایی دیگر اشاره شده است (انبیاء: 82؛ ص: 37).

    موارد دیگری مانند رویاندن گیاه کدو برای حضرت یونس† (صافات: 146)، دانش تعبیر خواب برای حضرت یوسف† (یوسف: 6، 21 و 37) و آموختن دفن کردن بدن انسان از کار یک کلاغ (مائده: 31) نیز ممکن است زمینۀ این دیدگاه باشد که منشأ چنین آگاهی‌ها و دانش‌هایی وحی الهی است.

    جز قرآن کریم، در روایات نیز برخی از دانش‌ها و شناخت‌ها به انبیاء‰ و به ویژه حضرت ادریس† نسبت داده شده است؛ مثلاً طبق برخی روایات، اولین کسی که با قلم نوشت حضرت ادریس† بوده است (صدوق، 1403ق، ص333). در جای دیگر آمده است که حضرت ادریس† اولین کسی بود که با قلم نوشت و اولین کسی بود که خیاطی کرد و اولین کسی بود که علم نجوم را تأسیس کرد (ابن‌طاوس، 1368 ص21-22). پیش‌گامی حضرت ادریس† در بسیاری از دانش‌ها و فنون، در روایات فراوانی آمده و در بسیاری از متون روایی، تفسیری، تاریخی و حتی عرفانی در عالم اسلام به آن اشاره شده است که در بخش بعد، به برخی نمونه‌ها اشاره خواهیم کرد.

    با وجود این آیات و اخبار، حتی اگر دلالت آیات و نیز سند و دلالت روایات در این باره را نیز بپذیریم، با این حال، هیچ‌کدام از این آیات و روایات بر این نکته تصریح ندارند که وجود چنین علوم و صنایعی دلیل بر ضرورت وحی است، و اگر وحی نبود انسان از چنین دانش‌ها و معارفی محروم بود.

      1. نسبت وحی و علوم و فنون پنهان از نگاه متفکران مسلمان

    پس از قرآن کریم و روایات، توجه به این ارتباط را در سخن برخی از متفکران مسلمان نیز می‌توان نشان داد. از نگاه آنان، دانش‌ها و شناخت‌هایی در اختیار بشر است که بدون وجود وحی، انسان‌ها به چنان معارفی دست‌رسی نداشتند.

    مثلاً، فخر رازی به برخی از دانش‌ها و فنون اشاره می‌کند و آنها را مصداق «هدایت به صناعات سودمند» می‌خواند که اگر متوقف بر تجربه بود، بشر دچار ضرر بزرگی می‌شد، و بر خداست که از راه فرستادن پیامبران، مانع چنان ضرری شود (طوسی، 1405ق، ص364).

    ابن‌عربی نیز می‌گوید: دانش نجوم چنان است که عمر عادی انسان‌ها برای کسب آن کافی نیست، بنابراین، باید آن را به الهام و وحی الهی نسبت داد. به گفتۀ او، اگر قرار بود خدا انسان‌ها را به خود واگذارد تا به نحو متعارف به چنین دانش‌هایی دست یابند و تجربه‌های خود را چنان تکرار کنند که برایشان یقین حاصل شود، زمان زیادی لازم بود. وانگهی، برخی از احکام نجوم چنان است که تکرار آنها بعد از هزاران سال اتفاق می‌افتد (ابن‌عربی، بی‌تا، ج2، ص678).

    مولانا نیز در دفتر چهارم مثنوی، دانش طب را به حضرت سلیمان† نسبت می‌دهد و در این باره می‌گوید:

    هر صباحی چون سلیمان آمدی
     

     

    خاضع اندر مسجد اقصا شدی
     

    نوگیاهی رسته دیدی اندرو
     

     

    پس بگفتی نام و نفع خود بگو
     

    تو چه دارویی؟ چه‌ای؟ نام تو چیست
     

     

    تو زیان کی و نفعت بهر کیست؟
     

    پس بگفتی هر گیاهی فعل و نام
     

     

    که من آن را جانم و این را حِمام 
     

    من مرین را زهرم و او را شکر
     

     

    نام من این است بر لوح از قدر 
     

    پس طبیبان از سلیمان زان گیا
     

     

    عالم و دانا شدندی مقتدا 
     

    تا کتب‌های طبیبی ساختند
     

     

    جسم را از رنج می‌پرداختند 
     

    این نجوم و طب وحی انبیاست
     

     

    عقل و حس را سوی بی‌سو ره کجاست 
     

    عقل جزوی عقل استخراج نیست
     

     

    جز پذیرای فن و محتاج نیست 
     

    قابل تعلیم و فهم است این خرد
     

     

    لیک صاحب وحی تعلیمش دهد 
     

    جمله حرفت‌ها یقین از وحی بود
     

     

    اول او لیک عقل آن را فزود.
     

     

     

    (مولوی، 1384، ص607)

    ناصرخسرو نیز در مقام متکلمی اسماعیلی همین دیدگاه را دارد و در قصیده‌ای می‌گوید:

    که دانست از اول، چه گویی که ایدون
     

     

    زمان را بپیمود شاید به پنگان؟
     

    که دانست کز نور خورشید گیرد
     

     

    همی روشنی ماه و برجیس و کیوان؟
     

    که دانست کاندر هوا بی‌ستونی
     

     

    ستاده است دریا و کوه و بیابان؟
     

    که دانست چندین زمین را مساحت
     

     

    صد و شصت چند اوست خورشید تابان؟
     

    که کرد اول آهنگری؟ چون نبوده‌است
     

     

    از اول نه انبر نه خایسک و سندان
     

    که دانست کاین تلخ و ناخوش هلیله
     

     

    حرارت براند ز ترکیب انسان؟
     

    که فرمود از اول که درد شکم را
     

     

    پرز باید از چین و از روم والان؟
     

    که بود آنکه او ساخت شنگرف رومی؟
     

     

    ز گوگرد خشک و ز سیماب لرزان
     

    که دانست کافزون شود روشنایی
     

     

    به چشم اندر از سنگ کوه سپاهان؟
     

    که بود آنکه بر سیم فضل او نهاده‌است
     

     

    مر این زر کان را چنین گرد گیهان؟
     

    که بود آنکه کمتر به گفتار او شد
     

     

    عقیق یمانی ز لعل بدخشان؟
     

     

     

    (ناصر خسرو، 1348، ص 319)

     

    ناصر خسرو در کتاب جامع الحکمتین خویش نیز به همین نکته اشاره می‌کند. سخن او را چون به زبان شیرین فارسی قرن پنجم است، عیناً نقل می‌کنیم:

    هر علمى را از علوم ـ چو طبّ و تنجيم و جز آن ـ پيغامبرى استخراج كرده است به تعليم الهى، كه آن پيغامبر از آدم علم آموخته بوده است، و آدم گفتند: بدين نام‌ها مفضّل شد بر فرشتگان، كه خداى آموختشان به الهام، نه به نام‌های گفتنى. علما دين حقّ مر علم طبّ را و علم نجوم را همى دليل اثبات نبوّت كنند بر فلاسفه كه بر نبوّت وحى را منكرند و همى‏گويند كه آن كس كه بدانست از اول دارویى كآن از روم خيزد دانگ سنگى بايد، و دارویى كآن را از چين آرند نيم درم سنگ بايد، و دارویى كآن از هندوستان آرند نيم دانگ سنگ بايد، و همه را جمع بايد كردن، يكى را كوفته و يكى را گداخته و يكى را سوخته به مثل، تا فلان علّت را از مردم دفع كند. ناچار پيغامبرى بود، و خداى آموخت مر او را كه منافع مردم و دفع علّت‌ها اندرين چيزها بدين‏ مقادير است، وگرنه كسى اين داروها نتوانستى دانستن، نه به آزمايش و نه به چشيدن. و همى‏گويند: آن كس كه نخست بدانست كه اندر آسمان از چندين هزار ستاره، كه همى‏بينيم، هفت است كه گردنده است، و سير هر يكى بشناخت، و فعل و طبع هر يكى بدانست، پيغامبرى بود، و به تعليم خداى دانست اين عالى علم را. پس با حجّت دينى بر ايشان همى از علم ايشان لازم آيد اثبات نبوّت (ناصرخسرو، 1363، ص14-15).

    فیض کاشانی نیز در المحجه البیضاء، در نقد دیدگاه غزالی دربارۀ فلسفه، می‌نویسد: فلسفه دانشی شریف و شامل علوم گوناگونی است که حتی شامل علومی همچون هیئت، تشریح، طب، نجوم، خطابه و شعر نیز می‌شود و بیشتر این علوم برگرفته از وحی بر پیامبران است (فیض کاشانی، 1417ق، ج1، ص71).

    در کتب تاریخ در فرهنگ اسلامی نیز از نسبت انبیا با صنایع و فنون خاص سخن به میان آمده است. این موضوعات چون مبتنی بر تاریخ مکتوب نیست و به احتمال زیاد، از تواریخ اهل کتاب گرفته شده، گاه به اسطوره شباهت پیدا می‌کند؛ مثلاً، در تاریخ مختصر الدول، از کتب تاریخی قرن هفتم هجری، دربارۀ حضرت ادریس† چنین می‌خوانیم که او نخستین کسی بود که دربارۀ موجودات علوی سخن گفت و صنایع را تعلیم داد و چون از نابودی علوم بیم داشت، اهرام مصر را ساخت و در آنها همۀ صنایع و ابزارها را ترسیم کرد و طبقات علوم را مشخص ساخت تا پس از او باقی بماند (ابن‌العبری، 1992، ص7).

    از بین معاصران نیز گاه با نمونه‌های مشابهی مواجه می‌شویم؛ مثلاً، مرحوم علامه جعفری چنین می‌نویسد:

    اگر کسی چنین ادعایی داشته باشد که آغاز علم از انبیا بوده و بشر به وسیلۀ آنان به گسترش و تعمق در علم موفق شده است، ادعای خلاف منطق نکرده است... آموزش‌های ماورای طبیعی انسان‌ها، که بعدها تاریخ‌نویسان مخلوط سحر و جادو و کهانت نموده، همۀ آنها را با یک مقولۀ اسرارآمیز تفسیر کرده‌اند، در همان دوران خود، آموزش‌های الهی پیامبران بوده است که با گذشت روزگاران در تاریکی‌های ابهام فرو رفته است (جعفری، 1352، ج10، ص160).

    یک نمونۀ شایسته توجه در این باره، نظریۀ وضع الهی الفاظ در بین برخی از متفکران مسلمان است. دربارۀ زبان، قایل شدن به اینکه واضع نخستين شخصي حقيقي بوده و دركي خام و ابتدايي داشته، به آساني قابل اثبات نيست؛ زيرا هر زبان از جهات گوناگون، چنان دقت‌ها و ظرافت‌ها و پيچيدگي‌هايي دارد كه نمي‌توان تأسيس و اختراع آن را به انسان عادي با درك ابتدايي نسبت داد. ازاين‌رو، فقها و اصوليان ما گاه از حكمت وضع سخن مي‌گويند، يا به اين نكته اشاره مي‌كنند كه واضع حكيم بوده است (خراسانی، 1427ق، ص244).

    همین نکته موجب شده است که نظریۀ «منشأ الهی وضع الفاظ» طرف‌دارانی داشته باشد؛ مثلاً، یکی از این کسان، قاضی سعید قمی است. از دیدگاه او، وضع نام‌ها بر مسمياتشان وضع الهي است. ایشان البته می‌گوید: مراد از وضع الهي، وضع الفاظي مانند «ضَرَبَ» و «قامَ» و «زيد» در زبان عربي يا سرياني يا زباني ديگر نيست؛ زيرا تعليم الهي از راه حرف و صوت صورت نمي‌گيرد. همچنين مراد، معناهايي نيست كه اين الفاظ بر آنها دلالت دارند؛ زيرا آنها مدلول‌هاي اين الفاظ و اسماء هستند و بنابراين، ممكن نيست كه به وضع واضع بستگي داشته باشند. بنابراين، مراد از «وضع الهي»، حقيقتي والاتر و شريف‌تر از آن است كه تصور شود؛ اما در اين باره توضيح بيشتري نمي‌دهد و مراد خود را از چگونگي وضع الهي روشن نمي‌كند (قمی، 1415ق، ص520 و 521).

    در صورت جست‌وجو در آثار دانشمندان مسلمان در زمینه‌های گوناگون و از قدیم تا روزگار ما، با نمونه‌های متعدد دیگری از این دست سخنان روبه‌رو خواهیم شد که با بیان‌های گوناگون، فنون و صنایع و دانش‌های خاصی را به پیامبری از انبیای الهی نسبت داده‌اند.

      1. استدلال متکلمان بر نسبت وحی و علوم و فنون پنهان

    پس از طرح مسئله و ذکر نمونه‌هایی از قرآن کریم، روایات و سخنان دانشمندان مسلمان، اکنون وقت آن است که به‌طور خاص، با استدلال متکلمان مسلمان آشنا شویم که چگونه ضرورت دانش‌ها و آگاهی‌های پنهان را با عنوان «صنایع خفیه» دلیل بر ضرورت وحی و نبوت دانسته‌اند.

    پیش از هر چیز، تذکر این نکته لازم است که استدلال بر ضرورت وحی تنها طبق مبنای عدلیه (معتزله و امامیه) معتبر است؛ زیرا اشاعره چیزی را بر خدا واجب نمی‌دانند. به عبارت دیگر، این استدلال در صورتی تمام است که بگوییم: اگر برای هدایت بشر ضرورتی وجود داشته باشد، بر خدا واجب است که آن را در اختیار بشر قرار دهد. اما اگر مانند اشاعره بگوییم هیچ چیز بر خدا واجب نیست، نخواهیم توانست از ضرورت علوم و فنون پنهان، ضرورت پیشین وحی را ثابت کنیم.

    این امور ضروری برای هدایت بشر در اصطلاح متکلمان، «لطف» خوانده می‌شود و آن را این‌گونه تعریف کرده‌اند:

    بر خدا لازم است كه بندگان را هدايت كند و راه سعادت را به آنها بنماياند و انزال كتاب و ارسال رسل لطف است و به استناد همين لطف است كه بايد مسائل حرام و حلال و راه روشن زندگى را به بشر بنماياند (سجادی، 1373، ج3، ص1459).

    با در نظر داشتن این مقدمه، تقریر استدلال متکلمان به این صورت است که آنان برای وحی فوایدی را برمی‌شمارند و تحقق این فواید را از باب «لطف» می‌دانند. اما از آن رو که از نظر آنان لطف بر خدا واجب است، پس بر خداست تا با ارسال وحی، این فواید را تحقق بخشد.

    خواجه نصیرالدین طوسی یکی از متکلمانی است که این استدلال را مطرح می‌کند. ایشان ده فایده برای بعثت انبیا برمی‌شمارد که هشتمین آنها «تعلیم صنایع خفیه» است (طوسی، 1407ق، ص212). توضیح این فایده چنین است که در بین بشر، علوم و صنایع خاصی مانند طب و نجوم هست که برای بشر لازم است، اما عقل و تجربۀ عادی به چنین دانش‌هایی دست‌رسی ندارد. بنابراین، بر خدا واجب است که از راه وحی، بشر را به چنان علوم و صنایعی راهنمایی کند.

    علامه حلی در شرح سخن خواجه طوسی چنین می‌گوید: نوع انسان به ابزارها و چیزهایی سودمند برای بقای خود، مانند لباس و مسکن و جز آنها نیاز دارد، و این امور چنان‌اند که شناخت چگونگی به‌دست آوردن آنها لازم است، در حالی که بشر از چنین شناختی ناتوان است. پس فایدۀ پیامبر در این امر آن است که این صنایع پنهان و نافع را آموزش دهد (حلی، 1413ق، ص347).

    جز ایشان، برخی دیگر از متکلمان نیز چنین استدلالی را مطرح کرده‌اند. تفتازانی، که خود متکلمی اشعری است، این استدلال را از قول معتزله نقل می‌کند. او البته غیر از «تعلیم صنایع خفیه»، یکی از فواید وجود پیامبر را چنین برمی‌شمارد: بیان فایدۀ خوراکی‌ها و داروها و زیان‌های آنها، که تجربه برای به دست آوردن آنها کافی نیست، مگر با گذشت زمان‌ها و دوره‌های فراوان و خطرهای احتمالی (تفتازانی، 1409ق، ج5، ص6).

    علامه حلی جز در شرح کلام خواجه در تجرید الاعتقاد، در رسالة انوار الملکوت نیز از لزوم تعلیم دانش‌های پنهان سخن می‌گوید؛ اما نکتۀ جالب این است که آن را دلیل بر ضرورت وجود امام می‌داند (حلی، 1363، ص203)؛ یعنی ایشان از دلیل متکلمان بر ضرورت وحی و وجود پیامبر استفاده می‌کند و آن را در اثبات ضرورت وجود امام به کار می‌گیرد.

    به هر روی، استدلال یادشده استدلالی پیشینی یا لِمّی بر ضرورت وحی است و آن را می‌توان با مقدمات ذیل تقریر کرد:

    1- لطف بر خدا واجب است، و مراد از «لطف» نیز هر چیزی است که مستقیم یا غیرمستقیم در هدایت و سعادت بشر تأثیر داشته باشد.

    2- علوم و معارف خاصی در زندگی بشر هست که وجود آنها برای ادامۀ حیات بشر و رسیدن او به سعادت ضرورت دارد.

    3- بشر خود به تنهایی نمی‌تواند به این علوم دست‌رسی پیدا کند؛ زیرا عقل بشر به خودی خود، به چنین علومی نمی‌رسد و تجربۀ عادی بشر نیز برای رسیدن به چنین علومی کافی نیست.

    4- اینکه خدا چنین علومی را در دسترس بشر قرار دهد مصداقی از لطف است.

    بر اساس این مقدمات، بر خدا واجب است که از راه وحی، چنین علومی را در اختیار بشر قرار دهد.

    چنان‌که گفتیم، این تقریر از استدلال را می‌توان تقریری لمّی یا پیشینی دانست، اما غزالی در رسالة المنقذ من الضلال همین استدلال را به صورت دیگری طرح می‌کند. او با توجه به گرایش اشعری خود، نمی‌تواند از وجوب لطف بر خدا سخن بگوید و بنابراین، می‌توان درک کرد که چرا این استدلال به صورت پیش‌گفته در سخن او غایب است؛ اما او تقریری پسینی یا اِنّی از این استدلال به دست می‌دهد.

    غزالی سخن را با این نکته آغاز می‌کند که ما از کجا می‌توانیم بدانیم در عالم وحیی در کار بوده و پیامبرانی ظهور کرده‌اند؟ استدلال غزالی برای اثبات اینکه در عالم وحیی بوده و پیامبرانی وجود داشته‌اند این است که دانش‌هایی در اختیار بشر است که فهم و تجربۀ عادی او برای دست یافتن به آنها کافی نیست. بنابراین، می‌‌توان نتیجه گرفت که پس حتماً وحی و نبوتی در تاریخ وجود داشته است و این علوم از این راه در دسترس بشر قرار گرفته است (غزالی، 1416ق، ص557).

    غزالی در کتاب مهم خود، احیاء علوم الدین، نیز از زاویه‌ای دیگر به همین نکته می‌پردازد. او می‌گوید: حتی فنون معمولی مانند ساختن قیچی نیز نیازمند الهام الهی است و مجموعه عواملی که برای ساختن قیچی لازم است چنان پیچیده است که اگر ما به اندازۀ حضرت نوح† نیز عمر می‌داشتیم باز به چگونگی ساختن چنین چیزی پی نمی‌بردیم (غزالی، بی‌تا، ج 12، ص132).

    فیض کاشانی نیز در المحجة البیضاء عین همین سخن غزالی را نقل می‌کند (فیض كاشاني، 1417ق، ج7، ص210).

    تفاوت این دو تقریر مهم است. تقریر نخست از راه وجود این علوم نتیجه می‌گیرد که «باید» وحی و نبوتی باشد، و تقریر دوم از راه وجود این علوم نتیجه می‌گیرد که وحی و نبوتی «هست». با این حال، این تفاوت مهم در اصل مسئله تأثیری نمی‌گذارد. دقت در برخی از علوم و صنایع، اصل سخن این متفکران را کاملاً تأیید می‌کند که برخی از معارف بشری چنان پیچیده است که با توجه به عقل و تجربۀ عادی بشر به همراه عمر کوتاه او، اصلاً ممکن نیست از راه عادی به دست آمده باشد. در قدم بعد، می‌توان در این باره بحث کرد که این علوم آیا ضرورت پیشینی وحی و نبوت را ثابت می‌کند یا ضرورت پسینی آن را نشان می‌دهد؟

      1. نقد و بررسی اثبات ضرورت وحی از راه علوم و فنون پنهان

    توجه به وضعیت خاص برخی از دانش‌ها و شناخت‌های ویژه در تاریخ فرهنگ بشری و برقرار کردن نسبت میان آنها و دریافت‌ها و ادراکات فراطبیعی انسانی، از دستاوردهای ارزشمند دیدگاه متکلمان و همة متفکرانی است که از چنین ارتباطی سخن گفته‌اند. حتی اگر کسی به خدا و دین و وحی نیز معتقد نباشد، نمی‌تواند انکار کند که تجربة عادی بشر، حتی با گذشت قرن‌های متمادی، هرگز نمی‌توانسته است به برخی از دانش‌ها و آگاهی‌های موجود دست‌رسی یابد. با این حال، از راه چنین دانش‌ها و شناخت‌هایی به ضرورت پیشین یا پسین وحی استدلال کردن، با اشکال‌هایی مواجه است که اکنون آنها را برمی‌شماریم:

    1- به نظر می‌رسد مهم‌ترین اشکال در چنین استدلالی آن است که دلیل اعم از مدعاست. دلیل ما این است که دانش‌ها و شناخت‌هایی در دست داریم که از راه تجربۀ عادی به دست ما نرسیده‌ است؛ اما از کجا می‌توان گفت که این دانش‌ها و شناخت‌ها ضرورتاً از راه وحی و به واسطۀ پیامبران در اختیار بشر قرار گرفته است؟ این استدلال تنها در صورتی درست بود که ثابت کنیم راه همۀ انواع ادراکات غیرعادی در رسیدن به این علوم بسته است و فقط از راه وحی می‌توان به آنها دست یافت. اما می‌توان احتمال داد که «علوم و صنایع خفیه» از راه سایر انواع ادراکات غیرعادی و فراطبیعی، مانند ارتباط با جن، سحر، کهانت، علوم غریبه و حتی شاید بتوان گفت رؤیا به دست ما رسیده باشد.

    اتفاقاً در تاریخ دانش بشری، به نمونه‌هایی برمی‌خوریم که برخی از دانشمندان از راه الهامات غیرطبیعی، به حقایقی دست یافته‌اند و این موارد در تاریخ علوم بشری در شرق و غرب جهان کم نیست؛ مثلاً، این داستان در تاریخ علم مشهور است که فردریش اوگوست ککوله، شیمی‌دان آلمانی، مدت‌ها دربارۀ آرایش مولکولی «بنزن» تأمل می‌کرد تا آنکه در رؤیایی، ماری را دید که دم خود را به دندان گرفته است و وقتی بیدار شد به فکرش رسید که خواص بنزن را با قبول ساختمان مولکولی حلقه‌ای می‌توان تبیین کرد (باربور، 1389، ص192).

    بنابراین، تبیین علوم و صنایع خفیه از راه‌های غیرعادی دیگری غیر از وحی نیز امکان‌پذیر است.

    2- اشکال دیگر این است که صرف شباهت علوم و صنایع خفیه به دانش‌ها و شناخت‌های برگرفته از وحی و تردید ما در ملحق کردن این علوم به شناخت‌های وحیانی، موجب نمی‌شود حکم کنیم که این علوم حتماً منشأ وحیانی دارند. چنین الحاق شتاب‌زده‌ای مانند بحث «تمسک به عام در شبهه مصداقیه» در علم اصول است. اصولیان می‌گویند: مثلاً، می‌دانیم که آب در صورت تغییر در اثر نجاست، نجس می‌شود، ولی نمی‌دانیم آبی که اکنون در دست داریم مصداق چنان آبی هست یا خیر. برخی از محققان معاصر در چنین موضوعی تمسک به عام را جایز نمی‌دانند (مظفر، 1388، ج1، ص254). در این بحث نیز ما می‌دانیم که شناخت‌هایی مانند علم به عالم غیب و حیات پس از مرگ و... هست که از راه تجربه عادی به دست نمی‌آید و خدا از راه وحی آنها را در اختیار بشر قرار می‌دهد. اکنون شک داریم که دانش‌هایی مانند طب و نجوم نیز از سنخ چنان آگاهی‌هایی هست یا خیر. در چنین موضوعی نمی‌توان به صرف این شباهت و با وجود شک، این مصادیق مشکوک را به چنان عمومی ملحق کرد.

    3- نقش انبیا‰ در انتقال چنان دانش‌هایی باید از راه نقل معتبر به دست ما رسیده باشد. چنان‌که دیدیم، آیاتی در قرآن کریم از اموری مانند زره‌بافی حضرت داود† یا کشتی‌سازی حضرت نوح† و مانند آن سخن می‌گویند. اگر چنین استفاده شود که این آیات تقدم این بزرگواران را در صنعتی اثبات می‌کند که پیش‌تر سابقه نداشته است، قطعاً خواهیم پذیرفت. دربارۀ روایاتی هم که ـ مثلاً ـ سخن از تقدم حضرت ادریس† در خیاطی و مانند آن سخن می‌گوید، سخن همین است. این روایات نیز اگر از شرایط صحت متن و سند برخوردار باشند مقبول خواهند بود. اما در این باره، به نقل‌های تاریخی و حدیثی نامعتبر و مشکوک نمی‌توان اعتماد کرد.

    غزالي در کتاب اصولی خود، المستصفی فی علم الاصول، دربارۀ مبدأ زبان سخن مشابهی مي‌گويد. او ابتدا اين سه ديدگاه را در اين باره مطرح مي‌كند كه زبان يا توقيفي و مبتني بر وضع الهي است، يا مبتني بر اصطلاح و وضع بشري و يا ابتدا توقيفي و پس از آن اصطلاحي است. سپس نظر خود را چنين بيان مي‌كند: هر سه ديدگاه از نظر عقلي ممكن است، اما سخن دربارۀ آنچه در واقع رخ داده است، بايد بر برهان عقلي يا تواتر خبر يا شنيدن سخني يقيني مبتني باشد. در اين مسئله، جاي برهان نيست و خبري هم در اين باره نقل نشده است. پس هرچه گفته شود، جز از سر گمان نخواهد بود، و چنين گماني هم در چيزي است كه نه به عمل ارتباطي دارد و نه اعتقاد به آن ضروري است. بنابراين، بررسي آن بيهوده است و دليلي ندارد (غزالی، 322ق، ص318-322).

    4- اشکال مهم دیگر به بحثی ارتباط پیدا می‌کند که امروزه با عنوان «انتظار بشر از دین» شناخته می‌شود. پرسش آن است که اساساً رسالت دین چیست؟ آیا سامان دنیای انسان‌ها نیز از رسالت‌های پیامبران است یا خیر؟ اگر گفتیم که رسالت پیامبران تنها سامان آخرت انسان‌هاست و از دنیا تنها به مقداری که به کار آخرت بیاید می‌پردازند، در این صورت، نمی‌توان تعلیم دانش‌هایی همچون طب و نجوم را از رسالت‌های وحی و از مأموریت‌های انبیای الهی دانست.

    طرفه آن است که خواجه نصیرالدین طوسی، که خود در کتاب تجرید الاعتقاد استدلال به «تعلیم صنایع خفیه» را در اثبات ضرورت وحی مطرح می‌کند، در کتاب نقد المحصل سخنی دیگر دارد. او این کتاب را در نقد آراء کلامی فخر رازی نوشته است و پس از طرح سخن فخر رازی، دیدگاه او را این‌گونه نقد می‌کند که ضرورت وجود پیامبران برای کامل کردن انسان‌ها از راه عقاید درست و اخلاق نیکو و کارهای پسندیده و سودمند و نیز تکمیل نوع بشر از راه اجتماع بر نیکی و فضیلت و یاری آنان در امور دینی و مجازات منحرفان از راه خیر و صلاح است. اما موارد دیگری که به عنوان فواید وجود پیامبران ذکر می‌شود، یا منفعت زیادتری را دربر دارد و یا اصلاً فایده‌ای ندارد. محقق طوسی تصریح می‌کند که کار پیامبران این نیست که طب و طبیعت گیاهان و طبیعت درجات فلک و رصد عطارد و بیشتر صنایع را به ما بیاموزند (طوسی، 1405ق، ص367).

      1. نتيجه‌‌گيري

    با توجه به اشکالات مطرح شده، باید گفت: استدلال بر ضرورت پیشینی یا پسینی وحی، استدلال درستی نیست و از وجود دانش‌های پنهان از عقل و تجربۀ بشر، نمی‌توان نتیجه گرفت که وحی و نبوت بر خدا واجب است (استدلال لمی یا پیشینی)، یا حتماً در تاریخ پیامبرانی بوده‌اند که چنین علومی را در اختیار ما قرار داده‌اند (استدلال انی یا پسینی). با این حال، ضعف این استدلال موجب نمی‌شود یکسره آن را کنار بگذاریم یا به آن بی‌توجه باشیم. برخي از دیدگاه‌ها اين ارزش را دارند كه حتي اگر آنها را نپذيريم، در نهايت، بصيرتي تازه به ما مي‌بخشند و رهاوردشان نگرش تازه‌اي است كه از آنها برجاي مي‌ماند. این استدلال بدون ترديد، از اين‌گونه دیدگاه‌هاست. چنان‌كه ديديم، اين نظريه به ما مي‌آموزد كه برخی از دانش‌ها و شناخت‌های بشری از راه تجربۀ عادی بشر تبیین‌پذیر نیست و هر چند نمی‌توان ضرورتاً آنها را به وحی و میراث انبیا نسبت داد، اما ارتباط آنها با الهامات الهی و عالم غیب را نیز به دشواری می‌توان انکار کرد. همین امر روزنه‌ای از نسبت انسان و جهان غیب را در علوم و دانش‌‌های بشری بر ما آشکار می‌کند.

     

     

    References: 
    • ابن‌العبرى‏، 1992م، تاريخ مختصر الدول‏، تحقيق انطون صالحانى اليسوعى، ط الثالثة، بيروت، دار الشرق.
    • ابن‌طاووس، علی‌بن موسی، 1368، فرج المهموم، قم، دارالذخائر.
    • ابن‌عربی، محیی‌الدین، بی‌تا، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر.
    • افلاطون، 1380، مجموعه آثار، ترجمة محمدحسن لطفی، چ سوم، تهران، خوارزمی.
    • باربور، ایان، 1389، علم و دین، ترجمة بهاء‌الدین خرمشاهی، چ هفتم، تهران، نشر دانشگاهی.
    • تفتازانی، سعدالدین، 1409ق، شرح المقاصد، قم، شریف رضی.
    • جعفری، محمدتقی، 1352، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، بی‌جا، بی‌نا.
    • حلی، حسن‌بن یوسف، 1363، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، قم، شریف رضی.
    • ــــــ ، 1413ق، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، دفتر نشر اسلامی.
    • خراسانی، محمد‌کاظم، 1427ق، كفاية الاصول، چ چهارم، قم، مؤسسة آل‌البيت لإحياء التراث.
    • ژیران، ف، 1375، فرهنگ اساطیر یونان، ترجمة ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، فکر روز.
    • سجادی، سیدجعفر، 1373، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، دانشگاه تهران.
    • صدوق، محمد‌بن علی، 1403ق، معانی الاخبار، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر نشر اسلامى.
    • طبرسی، فضل‌بن حسن، 1372، مجمع‌البیان، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
    • طوسی، نصیر‌الدین، 1405ق، تلخیص المحصل، بیروت، دارالاضواء.
    • ــــــ ، 1407ق، تجرید الاعتقاد، تحقیق حسینی جلالی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
    • غزالی، ابوحامد، ۱۳۲۲ق، المستصفی فی علم الاصول، بولاق مصر، المطبعة الاميرية.
    • ــــــ ، 1416ق، مجموعة رسائل الغزالی، بیروت، دارالفکر.
    • ــــــ ، بی‌تا، احیاء علوم الدین، بیروت، دار الکتاب العربی.
    • فخررازی، محمدبن عمر، 1420ق، مفاتیح الغیب، ط الثالثة، بیروت، دار احياء التراث العربى‏.
    • فیض كاشاني، ملامحسن، 1417ق، المحجة البیضاء، چ چهارم، قم، دفتر نشر اسلامى.
    • قمی، قاضی سعید، 1415ق‏، شرح توحيد الصدوق‏، تصحيح و تعليق نجفقلي حبيبي‏، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‏.
    • مظفر، محمدرضا، 1388، اصول الفقه، قم، ذوی القربی.
    • مک‌کال، هنریتا و دیگران، 1393، جهان اسطوره‌ها، ترجمة عباس مخبر، تهران، نشر مرکز.
    • مولوی بلخی، جلال‌الدین، 1384، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، چ دوم، تهران، هرمس.
    • ناصر خسرو، 1348، دیوان اشعار، تصحیح سیدنصرالله تقوی، چاپ افست گلشن.
    • ــــــ ، 1363، جامع الحكمتين‏، تهران، كتابخانه طهورى.
    • هادی، سهراب، 1377، شناخت اسطوره‌های ملل، تهران، تندیس.
    • الیاده، میرچا، 1391، اسطوره و واقعیت، ترجمة مانی صالحی علامه، تهران، کتاب پارسه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیواپور، حامد.(1398) نقد و بررسی اثبات ضرورت وحی از راه استدلال بر علوم و فنون پنهان. دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(1)، 7-20

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامد شیواپور."نقد و بررسی اثبات ضرورت وحی از راه استدلال بر علوم و فنون پنهان". دو فصلنامه معرفت کلامی، 10، 1، 1398، 7-20

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیواپور، حامد.(1398) 'نقد و بررسی اثبات ضرورت وحی از راه استدلال بر علوم و فنون پنهان'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(1), pp. 7-20

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیواپور، حامد. نقد و بررسی اثبات ضرورت وحی از راه استدلال بر علوم و فنون پنهان. معرفت کلامی، 10, 1398؛ 10(1): 7-20