معرفت کلامی، سال دهم، شماره اول، پیاپی 22، بهار و تابستان 1398، صفحات 67-77

    ارزیابی دیدگاه « فقدان شرّ اکثری در انسان»

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    احمد شه گلی / استادیار موسسة پژوهشی حکمت و فلسفة ایران / shahgoliahmad@gmail.com
    چکیده: 
      نظام عالم ماده جزئی از نظام احسن است و خلقت آن افضل و احسن مایمکن است. وجود شرور اقلّی لازمه‌ی این عالم است. انسان به عنوان جزئی از این نظام، ساختار خلقت او احسن و اشرف است. آیا لازمه‌ی غلبه‌ی خیرات بر شرور در عالم ماده، غلبه‌ی خیرات بر شرور در انسان ها نیز هست؟ به عبارت دیگر، همان گونه که در عالم ماده خیر اکثری بر شر اقلی غلبه دارد، آیا در انسان ها نیز ضرورتاً باید خیرات اکثری و شرور اقلی باشد؟ برخی از حکمای اسلامی، مانند ابن سینا و صدرالمتألهین معتقدند: علاوه بر غلبه‌ی خیرات بر شرور در عالم ماده، در عالم انسانی نیز خیرات اکثری، و شرور اقلی هستند. در این پژوهش، ابتدا به تبیین دیدگاه مذکور پرداخته، سپس این ادعا مورد مناقشه قرار گرفته است. مطابق دیدگاه برگزیده، در عالم انسانی، بر خلاف موجودات عالم طبیعت، تحقق شر اکثری ممکن است (امکان عام). ضرورت وجود خیر اکثری و شر اقلی مربوط به عالم طبیعت و نیز ساختار خلقت انسان است. ولی در عالم انسانی به سبب اختیار و اراده‌ی انسان، اکثری بودن خیر و اقلی بودن شر، ضرورت ندارد. انسان ها با اختیار خود، می توانند افعال و اعمالی انجام دهند که شر در آنها اکثری و خیر اقلی باشد. 
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Evaluating the Viewpoint of “the Absence of the Utmost Evil in Man”
    Abstract: 
    The system of the material world is part of the excellent system and its creation is supreme and the best possible. The existence of the least evil is necessary in this world. Man as part of this system, the structure of his creation is excellent and uppermost. For good to overcome evil in the material world, is it necessary to conquer evil in human beings too? i.e., just as in the material world in which the utmost good prevails over the least evil, is it necessary to have good as the majority and evil as a minority either? Some Islamic scholars, such as Ibn Sina and Mulla Sadra, hold that: In addition to the dominance of good over evil in the material world, in the human world, we have good as the majority and evil as a minority either. This study first explores the mentioned view, and then this claim has been disputed. According to the preferred view, in the human world, unlike the creatures of the natural world, the realization of the utmost evil is possible (universal possibility). The necessity of the existence of the utmost good and the least evil is related to the world of nature and also the structure of human creation. But in the human world, due to the man's will and desire, the abundance of good and the smallness of evil are unnecessary. Humans can, at their own discretion, perform actions and acts in which evil is the utmost and good is the least
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

     

      1. مقدمه

    مسئلة «غلبة خیر اکثری در عالم ماده و چگونگی ورود شرور در قضای الهی»، یکی از مباحث مهم فلسفة اسلامی است در این نگرش، نظام موجود، احسن مایمکن است که همة اجزا و اضلاع آن به درستی و اتقان به کار رفته است. در حکمت و اندیشة اسلامی، اعتقاد به برتری و احسن بودن نظام موجود است. این اندیشه بر آن ا‌ست که اگر عالمی برتر از این عالم وجود داشت، موجود می‌شد.«فلو امكن احسن ممّا هو عليه لوجد» (كاشانى،‏1380، ص587). احسن دانستن عالم موجود، با پرسش‌ها و چالش‌های متعددی همراه بوده است؛ از جمله: مسئلة تبیین چگونگی شرور این عالم، از همین جا، مسئلة شرور و چگونگی آن در قضاي الهی موضوع بحث قرار گرفته است. مطابق اندیشة فیلسوفان اسلامی، قلمرو شر عالم ماده است، و این شرور لازمة لاینفک آن است. شر در این عالم اقلّی و خیرات آن اکثری است. اکنون این سؤال مطرح است که آیا در عالم انسانی نیز این قاعده جاری است؟ به عبارت دیگر، آیا مقتضای احسن بودن عالم، غلبة خیر اکثری در افراد انسانی است؟ در این مقاله، ضمن بررسی پاسخ ابن‌سینا و صدرالمتألهين به این مسئله، در این نظریه مناقشه مي‌شود.

      1. چيستی شر

    از دیدگاه ابن‌سینا و صدرالمتألهين، شر امري عدمی است، که عدم ذات یا عدم کمالی برای ذات به شمار مي‌آيد، و خیر را، که در برابر آن قرار دارد، امری می‌داند که همه به آن اشتیاق دارند که آن وجود یا کمال وجود است (ابن‌سینا، 1404ق، ص 415-416، صدرالمتألهين، 1981، ج7، ص58 – 57). شر در کاربرد اعم آن، شامل هرگونه نقص و کاستی است. این معنای از «شر» شمول آن فراتر از عالم ماده است. هر موجودی که با ماهیت قرین باشد دارای شر به این معناست؛ زیرا موجود ماهوی ناقص است (جوادی آملی، 1375، ج۱۰، ص۲۰۵). «شر» یک معنای اخص دارد، و آن عدم ذات یا عدم کمال ذات است. «شر» طبق این معنا موطن‌اش در عالم ماده است.

    در يك تقسيم‌بندي معروف، هر يك از موجودات به لحاظ «خير» و «شر» به پنج دسته تقسيم مي‌شوند: 1) خير محض؛ 2) كثيرالخير و قليل الشر؛ 3) كثير الشر و قليل الخير؛ 4) شر محض؛ 5) تساوي خير و شر (ابن‌سينا، 1400ق، ص 257، صدرالمتألهين، 1981، ج7 ، ص58). اين تقسيم‌بندي به لحاظ في نفسه اشياست. اگر هر يك از اشيا را نسبت به ديگري مقايسه كنيم، همچنين اقسام مذكور قابل فرض است: قسم اول، مانند عقول، خير محض هستند و هيچ جنبة شري در آنها وجود ندارد. سه قسم آخر (شر كثير، شر محض، تساوي خير و شر) به اقتضاي حكمت الهي، شايستگي تحقق ندارند. ايجاد موجودي كه شر آن كثير و خير آن قليل است، سبب ترجيح مرجوح بر راجح مي‌شود، و آفرینش این قسم از موجودات با حکمت الهی سازگاری ندارد؛ زیرا حکمت اقتضای عدم آفرینش خیر قلیل به خاطر شر کثیر را دارد، و وجود شر کثیر برای رسیدن به خیر قلیل، شر کثیر است (ابن‌سینا، 1375، ج3 ، ص133). اما آنچه خير و شر آن مساوي است، سبب ترجيح بلامرجح است. موجودي كه شر مطلق است نيز حكم آن با توجه به دو قسم پيشين، روشن است (طباطبائی، 1383، ص 199).

    قسم دوم موجوداتي هستند که خيركثير آنها ملازم با شر قليلي است. ترك اين قسم از وجود به خاطر شر قليل آن، موجب ترك خير كثير مي‌شود و ترك خير كثير، شر كثير به همراه مي‌آورد، بدين روي وجود آن ضروري است (ابن‌سينا،1404ق، ص418، صدرالمتألهين، 1981، ج7، ص68-70) بر اساس اندیشة فیلسوفان اسلامی، مانند ابن‌سینا و صدرالمتألهين، موطن این قسم عالم ماده است. شروری که در این عالم اتفاق می‌افتد نسبت به خیرات آن، بسیار اندک است. «و التي يقع فيها من أنواع الشرور قليلة بالنسبة إلى الخيرات الواقعة فيه» (صدرالمتألهين، 1981، ج7، ص71). صدرالمتألهين نیز همانند ابن‌سینا معتقد است ترک خیر کثیر به خاطر شر اندک، سبب فوت خیر کثیر می‌شود، و ترک خیر کثیر نیز مستلزم شر کثیر است؛ زیرا به واسطة آن، خیرات کثیری از دست می‌رود (همان، ج‏7، ص69). علت این مسئله نیز حکمت الهی است. حکمت الهی اقتضا می‌کند خیرات اکثری برای شرور اندکی که غیر دايمی است، ترک نشود. عبارت ابن‌سینا در این زمینه چنین است: «فإذا كان كذلك فليس من الحكمة الإلهية أن تترك الخيرات الفائقة الدائمة، و الأكثرية لأجل شرور في أمور شخصية غير دائم» (ابن‌سینا، 1404ق، ص414).

    صدرالمتألهين نیز درباره اقتضای حکمت الهی، برای ترک نکردن خیرات اکثری به خاطر شرور اقلی می نویسد: «فالحكمة الإلهية اقتضت أن لا يترك الخيرات الفائضة الدائمة النوعية و المنافع الأكثرية لأجل شرور في أمور شخصية غير دائمة و لا أكثرية» (صدرالمتألهين، 1981، ج‏7، ص74).

    اگر عالم ماده بدون شرور آفريده شود در اين صورت، عالم ماده، عالم ماده نيست، بلكه وجود آن وجود ديگري است كه شري در آن نيست، درحالي كه اين نوع از وجود در«مجردات» قبلاً آفريده شده است. وجود آب ممکن است سبب غرق شدن افرادی شود، یا وجود آتش ممکن است سبب سوزاندن افرادی شود. اگر این قبیل لوازم از طبیعت این اشیا گرفته شود لازم است آب، آب نباشد و آتش، آتش نباشد و به طور کلی، اشیا عالم طبیعت خودشان نباشند. بنابراین، این شرور اقلی لازمه عالم ماده هستند. نبود شر در عالم ماده، مستلزم نبودن این عالم است. «لو كان كذلك لكان الشي‏ء غير نفسه، إذ كان هذا غير ممكن في هذا القسم من الوجود» (صدرالمتألهين، 1981، ج‏7، ص78، ابن‌سينا، 1405ق، ص421).

    منشأ شرور در عالم ماده، تضاد بین اشیا در جهان است. يكى از قوانین حاکم در جهان مادی قانون تضاد است. موطن تضاد در عالم، ماده و امور حسی است. در عالم مجردات، به سبب سعة وجودی تضاد واقع نمی‌شود (صدرالمتألهين، 1981، ج‏9، ص 123). «تضاد» دو معنا دارد كه نسبت بین این دو معنا مشترک لفظی است: یکی تضاد در باب تقابل است، که در آنجا به معناى «دو امر وجودى است که بر موضوع یا محل واحد وارد می‌شوند و بین آنها غایت خلاف است، به گونه‌ای که اجتماع آنها در محل واحد، از جهت واحد محال است»؛ مثل: سیاهی و سفیدی، حرارت و برودت (ابن‌سینا، 1404ق، ج1، ص285). معناى ديگر تضاد، معنايى است كه در باب «شرور» ذكر مى‏شود. مطابق این معنا، عالم طبيعت، عالم تزاحم است و اشيا اثر يكديگر را خنثا مى‏كنند؛ مثلاً: اینکه می‌گوییم: آب و آتش با يكديگر متضادند. «تضاد» به این معنا بين دو چيزى است كه وجود هر يك ملازم با عدم ديگرى نيست و هر دو وجود دارند، اما با هم در تزاحم‌اند (مطهری، بی‌تا، ج13، ص847-850).

    تضاد موجودات سبب دوام فيض در عالم مادي مي‌شود؛ زيرا اگر اين تضاد در عالم ماده جريان نداشته باشد، كون و فساد به وجود نمي‌آيد و اگر كون و فساد نباشد افراد غيرمتناهي موجودات تحقق پيدا نمي‌كند. «لولا تضاد ماصحّ دوام الفيض عن المبدأ الجواد» (صدرالمتألهين، 1363، ص294).

    حركت، جزء ذاتي عالم ماده است. حركت همواره سبب زوال فعليت در پيشين و حدوث فعليت جديد مي‌شود و به دنبال آن، كون و فساد به وجود مي‌آيد. هريك از موجودات طبيعي براي رسيدن به غايت خود، حركت مي‌كند، و در اين حركت‌ها، با يكديگر تصادم پيدا مي‌نمايند و شرور ايجاد مي‌شود؛ همانند رانندگاني كه هر يك در پي مقصد خاصي حركت مي‌كنند كه برخي منجر به تصادف مي‌شود. البته اين تصادم در عالم طبيعت اقلی است و اكثريت آنها به كمال خود مي‌رسند. وجود تنازع در حيوانات لازمة بقاي آنها است. انسان نيز براي بقا، از موجودات معدني، نباتي و حيواني استفاده مي‌كند و طبيعتاً همين موجب زوال آنها مي‌شود. اما اين حكمت مستودع در بطن خلقت موجودات است كه موجود دانی در خدمت عالي باشد. آتش يكي از اشيايي است كه در طبيعت، شرور و آلام به بار مي‌آورد. اما اين شر در مقايسه با فوايد آن، بسيار ناچيز است همان گونه كه آب منشأ حيات است، با اين حال، گاه سبب سيل يا غرق انسان‌ها مي‌شود.

    نکتة دیگری که باید در نظر داشت این است که  در تحلیل نظام احسن، انسان محور قرار نمی‌گیرد، بلکه خود انسان نیز مهره‌ای از مهره‌های جهان هستی به شمار می‌رود و از این نظر، هیچ امتیازی برای او نیست. انسان همانند دیگر موجودات، در حلقه‌های نظام احسن و مجموعه واحدهای جهان هستی قرار دارد. اصلح به لحاظ نظام کل، غیر از اصلح به لحاظ انسان است. آنچه تحقق آن حتمی است، نظام احسن در کل جهان هستی است. وقتی به لحاظ کل جهان و با تأمل در سلسله علل و معالیل آن سنجیده شود، معلوم خواهد شد که نسبت به کل نظام، ملایم و خوشایند است و هم در موعد مقرر خویش واقع شده است (جوادی آملی، 1386، ص622). وقتی موجودی با موجود دیگر مقایسه می‌شود، برخی از آنها بر دیگری از لحاظ ساختار وجودی، برتری دارند. انسان یکی از موجوداتی است که به لحاظ خلقت، در مقایسه با کثیری از موجودات احسن است. در همین لحاظ مقایسه‌ای، در برخی از موجودات نواقصی یافت می‌شود که به اعتبار مجموع سلسله علل و معالیل، خلقت آنها احسن است. براي مثال، انسان ناقص الخلقه در مقایسه با انسان سالم در مرتبة پایین‌تری قرار دارد. این حکم به لحاظ مقایسه و نسبت‌سنجی است. اما اگر هر یک از آن دو را نسبت به مجموع علل مؤثر در تکوّن آنها در نظر بگیریم همان‌گونه که انسان سالم، خلقت‌اش احسن است، انسان ناقص نیز مشمول همین حکم است. انسان سالم مجموع علل مؤثر در تشکیل‌اش تام بوده است. بنابراین، مقتضی علت تام، موجود سالم است. انسان ناقص الخلقه علل مؤثر در پیدایش‌اش ناقص بوده است. بنابراین، مقتضی علت ناقص، معلول ناقص است. اگر معلول ناقص را نسبت به علت ناقص بسنجیم در این صورت، خلقت آن احسن است؛ اما حکم به نقص، مربوط به مقایسه و سنجش معلول ناقص با معلول سالم است که این سنجش به اعتبار ملاحظة انسان است.

      1. شر اکثری در انسان

    در عالم ماده، خيرات بر شرور غلبه دارد اما آيا در خصوص انسان‌ها نيز این حکم جاری است؟ از ديدگاه برخی از حكماي اسلامي، مانند ابن‌سينا و صدرالمتألهين، نه تنها در عالم طبيعت، خيرات بر شرور غلبه دارد، بلكه در عالم انسانی نيز ضرورتاً باید خير اكثري و شر اقلي باشد. بر اساس این دیدگاه، تعداد افرادي كه مغلوب شهوت و غضب هستند كمتر از افراد سالم هستند؛ و نيز افراد مغلوب در بيشتر اوقات مغلوب نيستند، بلكه اوقات سلامت اين افراد بيشتر است. ابن‌سینا معتقد است: وجود قوای ناطقه، غضبیه و شهویه همراه آفاتی است که ممکن است انسان دچار لغزش در اعتقادات و یا صدور افعالی شود که مضر او در معاد باشد. ولی با این حال، این‌گونه امور در افراد سالم کم است و در سایر افراد نیز این امور در وقت‌هایی که کمتر از وقت سلامت است، پدید می‌آید.«و ذلك في اشخاص أقّل من أشخاص السالمين، و في اوقات أقل من أوقات السلامة» (ابن‌سینا، 1375، ص 133-134).

    ابن‌سینا در ادامه می‌گوید: ممکن است سؤال شود: در این دنیا، بیشتر مردم در جهل و تبعیت از قوة غضبیه و شهویه هستند. با این حال، چگونه گفته می‌شود: این افراد نادر و کم هستند؟ ابن‌سینا در پاسخ به این اشکال می‌گوید: انسان‌ها از لحاظ بدني سه دسته هستند:

    الف) افرادي كه در كمال زيبايي و تن‌درستي هستند.

    ب) افرادي كه در حد متوسط قرار دارند.

    ج) افرادي كه در غايت زشتي و بيماري هستند.

    بدين سان، احوال انسان‌ها به لحاظ نفساني نيز سه دسته است:

    الف) كساني كه در فضیلت عقل و اخلاق به کمال و بلوغ رسیده‌اند. اینها به درجة قصواي از سعادت اخروی می‌رسند.

    ب) افرادي كه به چنين درجه‌اي نمي‌رسند و در معقولات نيز بيشتر گرفتار جهل بسيط هستند. اين گروه با اينكه بهرة چنداني از علم ندارند، اما در آخرت از اهل نجات‌اند؛ زيرا جهل اين افراد جهل بسيط است كه مضر معاد نيست.

    ج) گروه ديگري که مانند گروه سوم در نهايت بيماري و در معرض هلاك‌اند.

    هر يك از اين دو طرف نادر و گروه وسط شايع و غالب است اگر گروه فاضل و كامل به آنها اضافه شود اهل نجات تعداد فراواني مي‌شوند. بنابراین، انسان‌ها نیز مشتمل بر خیر کثیر و شر قلیل هستند (ابن‌سینا، 1375، ص 134).

    صدرالمتألهين نیز مانند ابن‌سینا، این سؤال را مطرح کرده که اگر قايل به قلّت شرور در عالم هستيم، چرا در افراد انساني، كه نوع اشرف است، شروري نظير جهل، شهوت و غضب غلبه دارد؟ (صدرالمتألهين، 1981، ج7، ص 78) پاسخ صدرالمتألهين به این شبهه همانند ابن‌سینا است. وی همانند ابن‌سینا می‌گوید: همان‌گونه که احوال مردم در نشئه دنیا بر سه قسم است، احوال آنها در نشئه آخرت نیز بر سه قسم است: الف) افراد کامل در زیبایی و صحت؛ ب) افراد متوسط در زیبایی و صحت؛ ج) افراد در نهایت زشتی و بیماری. بیشترین افراد گروه دوم با تفاوت درجات هستند، و گروه سوم در مقایسه با گروه اول و دوم، قلیل و ناچیزند. احوال مردم در آخرت نیز مانند دنیا ست: الف) کامل در تحصیل کمالات حکمت نظری و عملی؛ ب) متوسط در حکمت نظری و عملی؛ ج) بالغ در جهل بسیط و مرکب. قسم دوم با تفاوت درجات شایع و رایج است. گروه سوم در نسبت با گروه دوم، کمتر است، و در نسبت با مجموع گروه اول و دوم، بسیار کمتر است. بر این اساس، اهل رحمت و سلامت در هر دو نشئه دنیا و آخرت غلبه دارند (صدرالمتألهين، 1981، ج7، ص79، همو، 1422ق، ص407).

    فیض کاشانی نیز دیدگاه فوق را در آثار خود پذیرفته و آن را تبیین كرده است.(فيض كاشاني، 1375، ص169). حكيم سبزواري نيز بر همين اساس، خير انسان كافر را بيش از شر آن مي‌داند، زيرا از آن نظر موجود است، هر موجودي داراي خير است. از جهت اضافه و تناسب آن با علت و نيز اضافة آن با موجودات هم‌عرض خود، داراي خيرات فراواني است كه قابل احصا نيست (سبزواري، 1373ق، ص600). بنابراين دیدگاه، خيرات انسان‌ها بر شرور به لحاظ افراد و اوقات غلبه دارد.

    «ملاك در قضاوت‏ها اكثريت است، نه اقليت. وجود انسان‏هاى اندكى كه در وادى خير، گام برمى‏دارند، نمى‏تواند ملاك باشد براى خلقت اكثريتى كه در وادى شر، حيران و سرگردانند... به‏خصوص اگر بگوييم: موجودات ديگر ـ به ويژه مخلوقات كرة ‏زمين ـ براى انسان خلق شده‏اند، و اگر آنها براى موجودى خلق شده باشند كه خير محض يا خير غالب است، خودشان هم خير محض يا خير غالب خواهند بود» (بهشتی، 1385، ص367).

      1. ملاحظات دربارة ديدگاه فقدان شر اکثری در عالم انسانی

    دیدگاه مذکور را ـ چنان که مشاهده شد ـ ابن‌سینا طرح کرده و صدرالمتألهين نیز آن را تأيید و تثبیت نموده است. دربارة این دیدگاه، ملاحظاتي در محورهای ذيل مطرح می‌شود:

    ملاحظه اول: در بحث «نقد غلبة خيرات در انسان‌ها»، دو مسئله را بايد از يكديگر تفكيك كرد:

    مسئلة اول: حکم متافیزیکی دربارة غلبه خير يا شر در عالم انسانی؛

    مسئلة دوم: حکم تجربی دربارة غلبة خير يا شر در عالم انسانی.

    در اولی، حکم پیشینی و غیر تجربی است و اثبات آن با دلیل فلسفی؛ و حکم دومی ماهیت تجربی و پسینی دارد که اثبات آن نیازمند رجوع به افراد انسانی در مقام ثبوت و تحقق است. اکنون سؤال این است: مواجهة ابن‌سینا و صدرالمتألهين با این موضوع از کدام قسم است؟ به نظر می‌رسد در این مسئله، ابن‌سینا و صدرالمتألهين یک مبنای متافیزیکی دارند که آن عبارت است از: اکثری بودن خیر و اقلی بودن شر در عالم ماده و انسان‌ها. این مبنای متافیزیکی مبتنی بر یک حکم پیشینی است که برای آن دلیل فلسفی ذکر شده است. از آن رو که این حکم پیشینی دچار یک شبهة مصداقی شده، قلمرو بحث را در مقام تحقق نیز مطرح کرده‌اند. اکنون این سؤال مطرح است که آیا به لحاظ متافیزیکی، در افراد انسانی، خیرات باید بر شرور غلبه داشته باشد؟ آيا لازمة غلبة خيرات در جهان، غلبة خيرات در عالم انساني نيز هست؟ به بيان ديگر، آيا لازمة احسن بودن نظام عالم، غلبة خيرات در افراد انساني است؟ اين يك ادعاي متافيزيكي است كه نياز به اثبات دارد. به نظر مي‌رسد تلازمي بين غلبة خيرات در عالم مادي و لزوم وجود آن در عالم انسانی نیست.

    انسان را به دو لحاظ مي‌توان ملاحظه كرد: يكي از جنبة ساختمان وجودي. خلقت انسان به اين لحاظ، احسن، و خيرات آن غالب است. در همین لحاظ، خلقت انسان و همة تکثر قوا و استعدادها، اختلاف انگیزه‌ها و اراده‌ها و شوق‌ها در انسان ها مقتضی حکمت الهی و نظام احسن است (صدرالمتألهين، 1366، ج1، ص 193-195). جنبة ديگر ملاحظة انسان از جهت افعال و اعمال اختیاری اوست. در اين لحاظ، اراده و اختیار انسان جهت خیر یا شر پیدا می‌کند. انسان به لحاظ حیثیت اول، خلقت‌اش احسن، و شرور عارض بر او اقلی است.

    در حیثیت دوم،  داوری در این موضوع بستگی به اختیار و انتخاب انسان دارد. انسان همراه قوای ناطقه، غضبیه و شهویه، خلقت‌اش احسن است؛ اما وقتی این قوا از کارکرد اصلی خود منحرف شد در این صورت، انسان با ارادة خود، این قوا را در مسیر ناصحیح به کار گرفته است و در اثر این استعمال ناصحیح، شرور بر او غالب می‌شود. در این صورت، هم در هر فرد انسانی و هم مجموع افراد انسانی، به سبب انتخاب سوء، امکان غلبة شرور بر خیرات وجود دارد. انسان، نه مانند موجودات مجرد است كه صرفاً سرشت الهي دارند، و نه مانند حيوانات است كه صرفاً بعد شهواني دارند، بلکه برزخ بين اين دو است: هم سرشت الهي در نهاد او قرار داده شده است و هم سرشت حيواني. او مي‌تواند بر اساس اختيار، يكي از اين دو جنبه را فعليت بخشد. موجودات عالم ماده فاقد اختيار در تعيين مرتبة خويش هستند و قدرت اختیار خیر و شر ندارند؛ اما انسان مي‌تواند دست به انتخاب و گزينش بزند و جايگاه خود را تغییر دهد. بنابراين، بین خیر بودن قوا و ساختار وجودی انسان و خیر بودن افعال و امور ارادی، که از او سر می زند، تفاوت وجود دارد. لازمة غلبة خيرات در عالم غلبة خیرات در افعال و اعمال انسان نیست. بحث «غلبة خیرات بر شرور» مربوط به صنع و فعل حق تعالی در عالم ماده است؛ اما افعال اختیاری انسان موضوعاً از این بحث خارج است؛ زيرا شرور اکثری حاصل از افعال انسانی لازمة فعل اختياري انسان‌ است و البته انسان با اختيار، جزء نظام احسن است. انسان با افعال اختیاری خود، می‌تواند شر اکثری بیافریند، و یا ممکن است در یک زمان یا در بيشتر زمان‌ها، اکثر افراد انسانی شر در وجودشان غلبه داشته باشد. در اینجا، بحث روی «امکان» این فرض و محال نبودن آن است (امکان به معنای عام). به عبارت دیگر، ادعا این است که به لحاظ فلسفی و بحث پیشینی، تحقق شر اکثری (در عالم انسانی) ممکن است؛ و اما اینکه در مقام تحقق و در تاریخ انسانی، نوع انسانی خیر اکثری یا شر اکثری تحقق دارد، یک بحث تجربی است و نیاز به معیار و ملاک دارد. محل بحث در اینجا، ناظر به بحث اول است. به طور طبیعی، اگر دانشمندی به لحاظ مبانی فلسفی، قايل به غلبه خیر اکثری و شر اقلی در عالم انسانی باشد، دیدگاه پسینی او امتناع تحقق شر اکثری در تجربة تاریخی انسان است. اما اگر دیدگاهی معتقد باشد که به لحاظ فلسفی، تحقق شر اکثری در عالم انسانی محال نیست، برای اثبات پسینی و تجربی غلبة هر یک از خیر و شر نیازمند دلیل و معیار است.

    ملاحظة دوم: آیا مقتضای حکمت الهی غلبة خیر اکثری و شر اقلی در عالم انسانی است؟ و آیا اگر بيشتر انسان‌ها شر بر وجودشان غلبه داشته باشد این خلاف حکمت الهی است؟ در موجودات مادی فاقد اختیار، خلق موجودات دارای شر اکثری و خیر اقلی خلاف حکمت الهی است؛ زیرا در آنجا، صنع و فعل حق تعالی در مرتبة ماده است و همراه بودن برخی از شرور اقلی لازمة محدویت موجودات در موطن دنیاست و محدودة این شرور نسبت به خیرات آنها بسیار ناچیز است. اکنون اگر بيشتر آنها همراه شر باشند، خلق کردن چنین موجوداتی خلاف حکمت است؛ زیرا حکمت اقتضا می‌کرد صنع الهی به تحقق موجوداتی تعلق بگیرد که خیر آنها بیش از شر باشد؛ اما در فرض مذکور، خلاف آن تحقق پیدا کرده است. اما در خصوص انسان، مقتضای حکمت الهی خلق موجودی مختار و مرید با امکانات و استعدادهای لازم برای وصول به کمال است، اما حکمت الهی دلالتی بر خیر بودن اکثری انسان‌ها ندارد؛ زیرا انسان مختار است و شر اکثری به واسطة سوء اختیار حاصل شده است. اکنون دربارة آن اقلیتی که شر بر آنها غلبه کرده است، اگر سؤال شود: چرا خداوند با اینکه شر بر آنها غلبه پیدا کرده، آنها را آفریده است، چه جوابی داده می‌شود؟ بی‌تردید در جواب گفته می‌شود: به خاطر سوء انتخاب؛ و این موضوع نتیجة اختیار آنهاست و منافاتی با حکمت الهی ندارد. در جواب این سؤال، همان جواب چرایی وجود شر اقلی در عالم ماده داده نمی‌شود؛ زیرا موضوع این دو متفاوت است. بنابراین، اگر در اقلیتی از انسان‌ها غلبة شرور اکثری در آنها منافاتی با حکمت الهی ندارد، در اکثریت آنها نیز چنین است؛ زیرا همين معیار دربارة اکثریت نیز وجود دارد (سوء اختیار). پس همان‌گونه که غلبة شرور در اقلیت با حکمت الهی منافاتی ندارد، در اکثریت نیز منافات ندارد؛ زیرا معیار در هر دو مشترک است. اما در اینجا، سؤال دیگری پیش می‌آید و آن اینکه چرا انسانی آفریده شد که به طور اکثری شر در او غلبه دارد؟ این موضوع دیگری است و در بحث متافیزیکی مسئله، درصدد اثبات غلبة شر اکثری نیستیم، بلکه درصدد منافات نداشتن این مسئله با حکمت الهی هستیم.

    ملاحظة سوم: برخی از محققان بر این مطلب استدلال کرده‌اند که اگر انسان نوع اشرف است و ساير موجودات به خاطر او خلق شده‌اند، چگونه ممكن است خيرات فراواني مقدمة انساني باشند كه شرور آن غلبه دارد؟ (بهشتی، 1385، ص367) پاسخ‌های ملاحظه قبلی را نیز در اینجا می‌توان مطرح کرد. پاسخ دیگر سؤال این است که صحیح نیست بگوییم: «خيرات فراواني مقدمة انساني هستند كه شرور آنها غلبه دارد». صحیح این است که بگوییم: خیرات فراوانی مقدمة انسان‌های کاملی شده‌اند که در کمال و اوج انسانیت قرار دارند، هر چند به لحاظ کمی قلیل باشند. توضیح آنکه در نظام اسباب و مسببات، موجود اشرف، علت غايی موجود اخس است. غایت جماد وصول به مرتبۀ نبات، و غایت نبات وصول به مرتبۀ حیوان، و حیوانات نیز برای انسان خلق شده است. هدف از خلقت انسان نیز تحقق مرتبۀ اشرف آن، یعنی انسان کامل است. با توجه به اینکه انسان کامل (که همان حجت الهی است) کامل‌ترین و شریف‌ترین موجود هستی است، بدين روي، مقتضای حکمت الهی تحقق فرد اشرف و اکمل انسانی است. «آفرينش پهنة گيتي براي تأمين قلمرو خلافت انسان كامل است و هستي غير او، مطلوب در مقام فعل نبوده و نيست» (جوادی آملی، 1389، ‏ج3 ، ص196). بنابراین، هدف خلقت زمین و آسمان برای انسان‌های کامل و اشرف موجودات است که در آنها نیز خیرات غلبه دارد، اگرچه ممکن است به لحاظ کمیت، قلیل باشند. اما قدر و جایگاه آنها در هستی چنان است که آفرینش خیرات کثیر برای پیدایش آنها نوعی از حکمت الهی است. در حقیقت، آنها خیر کثیر هستند، هرچند در کمیت قلیل باشند.

    ملاحظة چهارم: در کلام ابن‌سینا و صدرالمتألهين، در تقسیم‌بندی مراتب افراد در آخرت، مبنای برخی از اقسام، جهل ساده و مرکب در برخی از افراد انسانی است. مبتنی کردن عذاب آخرت بر جهل بسيط و مركب، و پيوند دادن این دو مسئله با سعادت و شقاوت انسان‌ها به سبب اصالت بخشیدن به معرفت حصولی در کمال انسان است. این اندیشه در برخی از آثار فلاسفة مشاء مشاهده می‌شود. فلاسفة مشاء كمال نهايي انسان را در معرفت‌هاي عقلاني مي‌دانند. آنها از يك سو، كمال انسان را در معرفت كليات مي‌دانستند و وجه امتياز انسان از ساير جانوران را تفكر و تعقل مي‌شمردند. از سوي ديگر، آنان علم و معرفت به اشيا را منحصردر علم حصولي مي‌دانستند. بر اساس اين دو مبنا، فلاسفه كمال نهايي انسان را در مفاهيم و نتايج فلسفي جست‌وجو مي‌كردند (مصباح یزدی، 1377، ص91).

    در مسئلة شقاوت و سعادت نيز پای علم حصولی و موضوع جهل بسیط و مرکب به میان آورده شده است، در حالی که این نگاه مبتنی بر برهان عقلی و آموزة دینی نیست. در دین، سعادت و شقاوت انسان با مسئلة جهل بسيط و مركب، پیوند نخورده است و هیچ‌گاه معرفت حصولی مبنای کمال انسان قرار نمی‌گیرد، بلکه مقولة سعادت و کمال انسان با مسائلي همچون قلب سليم، اخلاص، ايمان و عمل صالح پیوند داده شده است. اين تفكر سبب شد كه برخي از فلاسفة اسلامي نظير صدرالمتألهين حقيقت ايمان را همان تصديق منطقي بدانند (صدرالمتألهين، 1981، ج6، ص7-8) درحالي كه علم غير از ايمان است، براي رسيدن به ايمان، علم به تنهايي كافي نيست؛ زيرا گاهي انسان به چيزي عالم است، ولي به آن ايمان ندارد (جوادی آملی، 1389، ج2، ص 156). مثال آشكار اين موضوع شيطان است كه علم به وجود خدا و مبدأیت او و معاد دارد، اما با اين حال، به آن ايمان ندارد و جزو كافران است؛ زیرا ایمان پیوند قلبی، یعنی همان دل بستن است که پس از علم حاصل می‌شود. بنابراین، علم خود ایمان نیست، بلکه جزو شرایط ایمان است. افزون بر این، معرفت کار عقل نظری است، درحالی که ایمان کار عقل عملی است؛ زیرا کار عقل عملی دو گونه است: عمل جوانحی، مانند: ایمان، حب، و اراده؛ و عمل جوارحی مانند: نماز، روزه، حج و صدقه (فیاضی، 1384، ص11-12). بر همین اساس برخی از اندیشمندان همانند استاد مطهری دیدگاه برخی از حکما را، که ایمان را صرف علم و یقین منطقی می‌دانند، صحیح نمی‌دانند و معتقدند: ممکن است کسی در مقابل یک فکر، حتی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم گردد، ولی روح او به علت تعصب، عناد و لجاجت، با آن مخالفت کند. در این صورت، وقتی تعلق شدید نسبت به آن پیدا کرد نمی تواند آن واقعیت را آن چنان که هست، ببیند (مطهری، بی‌تا، ج13، ص419).

    ملاحظة پنجم: مسئلة دیگر اینکه آیا در مقام ثبوت و تحقق، خیر در انسان‌ها، اکثری و شر اقلی است؟ به عبارت دیگر، آیا در وضعیت انسان در دنیا، به طور اکثری خیرات غلبه داشته است؟ عمدة مطلبْ اثبات متافیزیکی ادعاست که مناقشات آن ذکر شد؛ اما اثبات‌پسینی اینکه در دنیا، به طور اکثری خیرات در انسان‌ها بر شرورشان غلبه داشته، دشوار است. هر نوع حکمی در این باره مبتنی بر استقراست که این‌گونه احکام نیز به معیار و ملاک نیازمند است. ابن‌سینا معتقد است: اگر در وضعیت افراد این دنیا تأمل کنیم، خواهیم دید در همین دنیا، بدن عمدة افراد سالم و زیباست. در آخرت نیز بیشتر افراد به لحاظ نفسانی، برخوردار از فضیلت و عقل‌اند و افراد در معرض هلاکت نادر و کم‌اند. كلام ابن‌سينا در باب وضعیت افراد در معاد و مقایسة آن با احوال افراد در دنیا، مبتني بر تشبیه و قیاس وضعیت افراد در دنیا و تعميم آن به آخرت است. این تعميم مبتنی بر تشبیه است، و این تشبیهات در مباحث عقلی جایگاهی ندارد.

    از سوي دیگر، ممكن است كسي اين ديدگاه را نپذيرد و ادعا كند در طول تاريخ، افراد باطل به لحاظ كميت بر حق فزوني داشته‌اند و شاهد آن قلت پيروان انبيا و اوصياي الهی‰ در دوران‌های گوناگون تاریخ است. انبيا و اوصياي آنان‰ همواره در طول تاریخ در اقلیت بوده‌اند. همچنين آيات قرآن نيز بر ذم اكثريت تصریح دارد. در قریب به اتفاق استعمالات قرآن کریم، اکثریت همراه با اوصاف سلبی و منفی ذکر شده است. اکثریت با اوصافی نظیر «لَا يؤْمِنُونَ» (بقرة:100) «لَا يعْقِلُونَ» (مائدة:103) «لَا يعْلَمُونَ» (أنعام:37) «يجْهَلُونَ» (أنعام:111)؛ «لَا يَشْكُرُونَ» (نمل:73) همراه است. قلت نیز در قرآن، همراه اوصافی ایجابی و مثبت مانند «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِباديَ الشَّكُور» (سبأ:13)؛ «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَليِلٌ» (هود:40) ذکر شده است.

    بر همین اساس، در روایتی از امام کاظم† آمده است:

    يا هشامُ، ثُمَّ ذَمَّ الْكَثْرَةَ، فَقالَ: «وَ اِن تُطعْ أكثر مَنْ فِي الْأَرضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللّه‏» وَ قال: «وَ لْكِنْ أَكثَرُهُم لا يَعْلَمُون». يا هشامُ، ثم مَدَحَ الْقِلَّةَ، فَقالَ: «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِباديَ الشَّكُور». وَ قالَ: «وَ قَلِيلٌ ما هُمْ» وَ قالَ: «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَليِلٌ» (حرانى، 1404ق، ص1363).

    ممکن است نگاه دیگری به این مسئله داشته باشیم و بگوییم: اولیاي الهی، اگرچه ممکن است به لحاظ کمی نسبت به کل بشر قلیل باشند، اما وجود و افعال آنها خیر کثیر است. بنابراین، به این لحاظ در عالم انسانی، خیر کثیر تحقق پیدا کرده است. در این دیدگاه، خیر کثیر، به لحاظ افراد قلیلی سنجیده شده، در حالی که محل بحث حکما نوع انسانی و صرف‌نظر از گروهي خاص بوده است. در هر صورت، صرف‌نظر از این‌گونه داوری پسینی و تجربی، محل بحث در حکم پیشینی دربارة محال بودن شر اکثری در عالم انسانی است که به این لحاظ گفتیم: وجود شر اکثری در عالم انسانی محال نیست؛ اما به لحاظ پسینی و تجربی، براي اثبات غلبة هر یک از خیر یا شر، نیازمند ملاک و معیار هستیم و تشخیص آن نیز با توجه به ماهیت تجربی بحث و ارتباط موضوع با عوامل و امور مختلف، دشوار است و برخی از شواهد دینی نیز خلاف آن وجود دارد.

      1. نتيجه‌گيري

    نظام عالم ماده احسن و اشرف است. شر در این عالم، اقلّی و لازم لاینفک آن است. در این عالم، خیرات بر شرور غلبه دارد. برخی از حکما مانند ابن‌سینا و صدرالمتألهين معتقدند: همان‌گونه که در عالم ماده، خیرات بر شرور غلبه دارد، این حکم بر افراد انسان نیز جاری است. دربارة این دیدگاه و مطالب مرتبط با آن، مناقشاتی مطرح شد. بر این اساس، به نظر می‌رسد تلازمی بین اکثری بودن خیرات در عالم ماده و ضرورت وجود آن در انسان وجود ندارد. قلمرو مسئلة غلبه خیرات بر شرور مربوط به صنع و فعل الهی در عالم ماده است، اما در خصوص افعال ارادی انسان چنین مطلبی ثابت نیست. مقتضای حکمت الهی غلبة خیرات بر شرور در عالم ماده است، ولی در عالم انسانی به سبب اختیار و ارادة انسان، چنین مطلبی ضرورت ندارد. مقتضای حکمت الهی خلق موجودی مختار و مرید و تحقق فرد اشرف از نوع انسانی است که اين همه واقع شده است؛ اما غلبة خیر اکثری در افراد انسانی به لحاظ کمی جزو اقتضائات ضروری حکمت الهی نیست. البته در رویکرد متافیزیکی به این موضوع درصدد اثبات وقوع شر اکثری در عالم انسانی نیستیم، بلکه مقصود نفی ضرورت از موضوع است.

     

     

    References: 
    • ابن‌سینا، حسين‌بن عبدالله، 1400ق، رسائل ابن‌سينا، قم‏، بيدار.
    • ـــــ ، 1405ق، الشفاء- المنطق‏، قم، كتابخانة آيت‌الله مرعشى نجفى‏‏.
    • ـــــ ، 1375، الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه.
    • ـــــ ، 1404ق، الشفاء- الطبيعيات‏، قم‏، كتابخانة آيت‌الله مرعشى نجفى‏.
    • ابن‌شعبه حراني، حسن بن محمد، 1404ق، تحف العقول، چ دوم، قم، جامعة مدرسین.
    • بهشتی، احمد، 1385، تجرید شرح نمط هفتم از کتاب الاشارات و التنبیهات، قم، بوستان کتاب.
    • جوادی آملی، عبدالله، 1386، سرچشمه اندیشه، چ پنجم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1389، تسنیم، چ پنجم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1375، رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، قم، اسراء.
    • سبزواري، ملاهادي، 1373ق، شرح اسماء الحسني، تحقيق نجفقلي حبيبي، تهران، دانشگاه تهران.
    • صدرالمتألهين، 1363، مفاتیح الغیب، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • ـــــ ، 1366، تفسيرالقرآن الکریم، چ دوم، قم‏، بيدار.
    • ـــــ ، 1981، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بیروت، دار الاحياء التراث العربي.
    • ـــــ ،1422ق، شرح الهداية الاثيريه [لاثير الدين الابهرى‏]، بیروت، مؤسسة التاريخ العربي.
    • طباطبائی، سیدمحمدحسین،1383، البداية الحکمة، قم، جامعة مدرسين.
    • فیاضی، غلامرضا، 1384، «حقیقت ایمان از منظر صدرالمتألهين و علامه طباطبایی»، پژوهش‌های دینی، سال اول، ش 5 ، ص 1ـ19.
    • فيض كاشانى، ملامحسن، 1375، اصول المعارف،‏ چ سوم، قم، دفتر تبليغات اسلامى.
    • كاشانى، عبدالرزاق،1380، مجموعه رسائل و مصنفات كاشانى، چ دوم، تهران، ميراث مكتوب‏.
    • مصباح، محمدتقی،1377، شرح اسفار اربعه، قم، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی.
    • مطهری، مرتضی، بی‌تا، مجموعه آثار (نقدى بر ماركسيسم)، تهران، صدرا.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شه گلی، احمد.(1398) ارزیابی دیدگاه « فقدان شرّ اکثری در انسان». دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(1)، 67-77

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احمد شه گلی."ارزیابی دیدگاه « فقدان شرّ اکثری در انسان»". دو فصلنامه معرفت کلامی، 10، 1، 1398، 67-77

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شه گلی، احمد.(1398) 'ارزیابی دیدگاه « فقدان شرّ اکثری در انسان»'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(1), pp. 67-77

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شه گلی، احمد. ارزیابی دیدگاه « فقدان شرّ اکثری در انسان». معرفت کلامی، 10, 1398؛ 10(1): 67-77