معرفت کلامی، سال دهم، شماره اول، پیاپی 22، بهار و تابستان 1398، صفحات 79-94

    اثبات الهی بودن متن قرآن کریم با استفاده از تحلیل فرایند ساخت معنا

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمدکاظم شاکر / استاد دانشكده الهيات و معارف اسلامي، دانشگاه علامه طباطبائي / mk_shaker@yahoo.com
    ✍️ حسام امامی دانالو / دانشجو دكتري علوم قرآن و حديث، دانشگاه علامه طباطبائي / hesam.e.danaloo@gmail.com
    چکیده: 
    الهی یا بشری بودن متن قرآن کریم، توجه دین پژوهان را به خود جلب کرده است. هر یک از آنان دیدگاه خود را دراین باره به بخشی از آیات قرآن کریم مستند می کند. پژوهش حاضر به دنبال کشف دیدگاه خود قرآن کریم است و در این مسیر، با استفاده از تحلیل «فرایند ساخت معنا» در یک ارتباط موفق، براساس دانش زبان شناسی و با توجه به تدریجی بودن نزول آیات قرآن کریم و همزمانی آن با دریافت واکنش های مخاطبان از سوی پدیدآورندة متن، چنین به دست آمد که متن قرآن کریم الهی است. ضرورت استفاده از روش مذکور بدین سبب است که طرف داران هر یک از این دو دیدگاه، یعنی الهی یا بشری بودن متن قرآن کریم، آیاتی از قرآن کریم را، که گروه مقابل آنها را به عنوان شاهدی بر دیدگاه خود ذکر کرده است، به تأویل برده و به نوعی رد می کنند، اما به نظر می رسد با توجه به تعامل قرآن کریم با مخاطبان و روش «تحلیل فرایند انتقال معنا» در زبان شناسی در این پژوهش، بتوان نتیجة مذکور را به خود قرآن کریم و نه دیدگاه صاحب نظران نسبت داد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Proving the Divine Text of the Holy Quran Using the Analysis of the Meaning-Making Process
    Abstract: 
    The divine or human nature of the text of the Holy Quran has attracted the attention of religious scholars. Each of them documents their view on a part of the verses of the Holy Quran. The present study seeks to discover the view of the Holy Quran itself and in this way, by using the analysis of the “meaning-making process" in a successful relationship, based on linguistic knowledge and considering the gradual decline of the Holy Quranic verses and its synchronization with the reaction of the audience from the creator of the text, it was found that the text of the Holy Quran is divine. The necessity of using the above method is that the proponents of either of these two views, whether divine or human being, have interpreted and somehow rejected the verses of the Holy Quran, which the opposing group has cited as their evidence, however, it seems that due to the interaction of the Holy Quran with the audience and “the meaning transition process analysis” method in linguistics in this study, the mentioned result can be attributed to the Holy Quran itself and not to the views of the scholars
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

      1. مقدمه

    هر یک از دو دیدگاه «الهی بودن» و «بشری بودنِ» متن قرآن کریم، قايلانی در میان دین‌پژوهان دارد، به‌گونه‌اي‌که طرف‌داران هر یک از این دو، آیاتی از قرآن کریم را به‌عنوان شاهدی بر مدعای خود معرفی می‌کنند؛ و در مقابل، شواهد قرآنی گروه دیگر را به تأویل برده و بر مقصود خود حمل می‌نمايند، به‌نحوی‌که امکان ارائة نتیجه‌ای قطعی بر پایة شواهد قرآنی، دراین‌باره دشوار جلوه می‌کند. در این میان، به دست آوردن دیدگاه خود قرآن کریم اهمیت فراوانی دارد، اما این پرسش مطرح است که آیا امکان به دست آوردن آن وجود دارد؟ یا باید همواره از خارج متن، ادله‌ای برای الهی یا بشری بودن قرآن اقامه کرد؟ پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به این پرسش مهم است تا از این طریق، راه‌کاری برای ارائة تحلیلی جامع از آیات قرآن کریم و امکان استخراج پیش‌فرض‌های فهم از درون خود قرآن کریم و با تکیه بر آیات آن به وجود آید. ازاین‌رو، در پژوهش حاضر از تحلیل «فرایند انتقال معنا» در زبان‌شناسی استفاده ‌شده است.

    تا پیش از این مقالاتی در اين باره نگاشته شده است؛ همچون: «وحی قرآنی؛ زبانی یا غیرزبانی؟» که در آن تمسک به آیات سورة شعراء برای اثبات بشری بودن متن قرآن کریم، ارزیابی شده است (ر.ك: شاکر و امامی، 1397، ص187-204). «تأملی بر استدلال زبان‌شناختی مدعای انگارة قرائت نبوی از جهان دربارة گویندة قرآن» که در آن یکی از مستندات زبان‌شناسانة محمد مجتهد شبستری نقد شده است (ر.ك: شاکر و شفیعی، 1395، ص5-32). مقالة «نقش پیامبرˆ در وحی»، نوشتة محمدحسن قدردان قراملکی که نویسنده در آن ـ به گفتة خود ـ«می‌کوشد دیدگاه سنتی مشهور [= نقش قابلی از سنخ تکوینی] و دیدگاه فیلسوفان و عارفان را جمع و آن دو را با مبانی قرآنی و روایی تطبیق دهد» (ر.ك: قدردان قراملکی، 1387، ص51 ـ70). مقالة «تعارض آیات و روایات با گمانة خلق الفاظ قرآن از سوی پیامبر اکرمˆ» که در آن آیات و روایاتی که در نقطة مقابل انگارة بشری بودن الفاظ قرآن کریم قرار دارند معرفی، دسته‌بندی و تبیین شده‌اند (ر.ك: فقهی‌زاده و آذرخشی، 1388، ص121-152). «نقد و بررسی دیدگاه‌های مختلف در رابطه با وحیانی بودن الفاظ قرآن کریم» که در آن ضمن تبیین مفهوم «وحی» و تفاوت آن با «تجربة دینی»، پیامدهای غیر وحیانی بودن الفاظ قرآن کریم تبیین شده است (ر.ك: شیبانی، 1395، ص25ـ 45). مقالة «فاعلیت خداوند در معجزات» که در آن به معجزات و دیدگاه اشاعره، فلاسفه و متکلمان عدلیه اشاره ‌شده است که ضمن نادرست دانستن دو دیدگاه نخست (= اشاعره و فلاسفه) بر دیدگاه متکلمان عدلیه تأکید شده است (ر.ك: ربانی، 1392، ص19ـ42). امّا در هیچ‌یک از آنها الهی و بشری بودن گویندة قرآن با رویکرد زبان‌شناختی ارزیابی نشده است.

      1. شواهد قرآنی هر دو فرضية «الهی بودن» و «بشری بودن» متن قرآن

    بخش قابل توجهي از آیات قرآن کریم در الهی بودن متن آن ظهور دارد. در این نوع آیات، گاه عبارات به‌صورت متکلم وحده به‌کاررفته که با توجه به واژه‌های همجوار، جز در خصوص خدا مصداق نمی‌یابد؛ و در برخی آيات افعالی مانند «خلق» به‌کار رفته که فاعل آن را تنها می‌توان خدا دانست. بنابراین، کسی که در قرآن گویندة اصلی است، جز خداوند نمی‌تواند باشد؛ زیرا خلقت فعل خداست و همچنین الوهیت و ربوبیت تنها مخصوص ذات یگانه خداوند است. نمونه‌های ذيل از این نوع آیات است:

    - «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون‏» (بقره: 186) (و هر گاه بندگان من از تو در بارة من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را ـ هنگامى كه مرا بخواند ـ اجابت مى‏كنم. پس [آنان‏] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند. باشد كه راه يابند.)

    - «نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيم‏» (حجر: 49) (به بندگان من خبر ده كه منم آمرزنده مهربان).

    - «يا عِبادِيَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضي‏ واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُون‏» (عنکبوت: 56) (اى بندگان من كه ايمان آورده‏ايد، زمين من فراخ است؛ تنها مرا بپرستيد).

    - «يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُون‏» (بقره: 40) (اى فرزندان اسرائيل، نعمتهايم را كه بر شما ارزانى داشتم به ياد آريد، و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم، و تنها از من بترسيد).

    - «يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمين‏» (بقره: 47 و 122) (اى فرزندان اسرائيل، از نعمت‌هايم كه بر شما ارزانى داشتم، و [از] اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم، ياد كنيد).

    - «... لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْني‏ وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتي‏ عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون‏» (بقره: 150) (تا براى مردم ـ غير از ستمگرانشان ـ بر شما حجتى نباشد. پس، از آنان نترسيد، و از من بترسيد تا نعمت خود را بر شما كامل گردانم، و باشد كه هدايت شويد).

    - «اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكين‏» (انعام: 106) (از آنچه از پروردگارت به تو وحى شده ‌است پي‌روى كن. هيچ معبودى جز او نيست، و از مشركان روى بگردان).

    - «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‏» (ذاریات: 56) (و جن و انس را نيافريدم، جز براى آنكه مرا بپرستند).

    - «ذَرْني‏ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيدا» (مدثر: 11) (مرا با آنكه [او را] تنها آفريدم واگذار).

    - «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُون‏» (انبیاء: 92) (اين است امت شما كه امتى يگانه است، و منم پروردگار شما. پس مرا بپرستيد).

    بااین‌حال، در مقابلِ این آیات، که صراحت در الهی بودن متن قرآن دارند، آیات دیگری را می‌توان یافت که صراحت کلام در آنها به شکلی نیست که بتوان آنها را سخن خود خداوند دانست، بلکه در آنها خداوند به صورت اسم ظاهر یا ضمیر مورد اشاره قرارگرفته است؛ گویی فرد دیگری گوینده این آیات است و او در این آیات دربارة خدا سخن می‌گوید. برای مثال، وقتی اولین سورة قرآن کریم را می‌خوانیم، کلام با آیة «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» آغاز می‌شود؛ گویی فردی مانند پیامبر اکرمˆ سخن و کارش را با نام خداوند آغاز می‌کند و ظهور دارد که خود پیامبر گویندة این کلام است. همچنين آیات «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين» (حمد: 2) تا «مالِكِ يَوْمِ الدِّين‏» (حمد: 4)، که در آنها خداوند به صورت غایب فرض شده، ظهور اولیه‌اش در این است که این خود خدا نیست که سخن می‌گوید، بلکه فرد دیگری دربارة خدا و صفات او سخن می‌گوید. پس ‌از آن، سوره با خطاب به خداوند ادامه می‌یابد که ظهور واضح دارد بر اينکه گویندة آن آیات، خدا را خطاب قرار می‌دهد و از او کمک می‌خواهد و هدایت می‌جوید.

    برخی از آیات دیگر مانند آیة «إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمين‏» (نمل: 91) (من مأمورم كه تنها پروردگار اين شهر را، كه آن را مقدس شمرده و هر چيزى از آن اوست، پرستش كنم، و مأمورم كه از مسلمانان باشم) در این امر ظهور دارد که گویندة آن شخص پیامبر است.

    همچنین در قرآن کریم، عباراتی را می‌توان یافت که سخنی به طور مستقیم به فرشتگان نسبت داده‌شده است، مانند: «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» (مریم: 64) (و [ما فرشتگان‏] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى‏شويم. آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما و آنچه ميان اين دو است، [همه‏] به او اختصاص دارد، و پروردگارت هرگز فراموش‌كار نبوده است.)

    «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُوم‏  وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ  وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُون‏» (صافات: 164ـ166) (و هيچ‌يك از ما [فرشتگان‏] نيست، مگر [اينكه‏] براى او [مقام و] مرتبه‏اى معين است، و در حقيقت، ماييم كه [براى انجام فرمان خدا] صف بسته‏ايم و ماييم كه خود تسبيح‏گويانيم).

    همچنین آیاتی با ضمیر متکلم مع‌الغیر وجود دارد که صراحت در این ندارد که خداوند گویندة آنها باشد. ازاین‌رو، هم احتمال دارد که گوینده خداوند باشد و هم احتمال دارد که سخن پیامبر یا فرشتگان باشد. برای مثال: «إِنَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَريباً» (نباء: 40) (ما شما را از عذابى نزديك هشدار داديم). اگر به‌ظاهرِ آیاتی که صراحت در الهی بودن قرآن کریم دارند تمسک گردد، آیات دیگر باید به تأویل برده شود، به این صورت که باید ـ فی‌المثل ـ یک «قل» در تقدیر گرفته شود؛ به این معنا که «ای پیامبر، بگو...» و برعکس، اگر به ظاهر آیاتی که گویندة آنها پیامبر است تمسک شود، ناچار باید آیاتی که ظهور در این دارد که گویندة قرآن خداوند است، به تأویل برده شود. براي مثال، وقتی در آیاتی با عباراتی همچون «یا ایها النبی»، «یا ایها الرسول» و «قل» پیامبر مخاطب قرار گرفته است؛ چنانچه کسی پیامبر را گویندة حقیقی قرآن بداند، باید این آیات را به تأویل بَرَد و بگوید: در این‌گونه آیات، پیامبر اکرمˆ خود را مخاطب قرار داده است؛ همان‌گونه که شاعری همچون سعدی با عبارت «سعدیا!» خود را مخاطب خویش قرار داده است.

    کاربست این دو شيوه بیانی در قرآن و لزوم تأویل یکی از آنها، به مثالی شباهت دارد که شهید سید محمدباقر صدر آن را در کتاب المعالم الجدیده ذکر کرده است. او با ذکر مثالِ «اذهب الی البحر فی کلّ یومٍ و استمع الی حدیثه» (هر روز به سوی دریا برو و به سخنش گوش بده) توضیح می‌دهد که اگر در این جمله، منظور از واژة «البحر»، «دریای حقیقی» باشد، واژة «حدیث» در معنای مجازی‌اش به‌کاررفته است؛ چون دریا حقیقتاً سخن نمی‌گوید! و به‌عکس، چنانچه مراد از «حدیث»،‌ معنای حقیقی‌اش باشد، یعنی سخن انسان؛ در این صورت، باید لفظ «دریا» را بر معنای مجازی‌اش حمل کنیم؛ یعنی در این جمله، مراد گوینده از «البحر» شخصی است که به خاطر وسعت و ژرفای دانشش، به عنوان «دریا= دریای علم» فرض شده است (ر.ك: صدر، 1379، ص176). بدين روي برای درک معنای چنین عباراتی نیاز به قرینة سومی است. به نظر می‌رسد با بررسی فرایند ارتباط و تغییر نقش فرستنده و گیرنده در آن، قرینة سوم را در خود متن بتوان یافت.

      1. تبيين فرايند ارتباط

    برای ارائة روش و راه‌کاری که اثر پیش‌فرض‌های پژوهشگران را بر نتیجة پژوهش کاهش بدهد، می‌توان از راه‌کارهای موجود در علوم ارتباط‌شناسی و زبان‌شناسی استفاده کرد. سعی بر آن است که روشی علمی برای مطالعة الهی یا بشری بودن متن قرآن کریم ارائه بدهیم. توضیح آنکه کلمة «ارتباط» یا معادل آن «Communication» در زبان انگلیسی، در اصطلاح علم «ارتباط‌شناسی»، عبارت است از: «سازمان‌دهی انتقال پیام از سوی فرستندة پیام به‌سوی گیرندة آن، به این شرط که گیرندة پیام، معنای مشابهی را با معنای موردنظر فرستنده درک کند» (محسنیان راد، 1392، ص57). اندیشمندان، الگو‌های متنوعی از ارتباط ارائه داده‌اند که بخش قابل‌توجهی از آن الگو‌ها را دنیس مک کویل (Denis Mc,Quail) و سون ویندال (Sven Windahl) نخست در کتابي مشترک (مک کویل و ویندال، 1987) و بعدها کویل به‌تنهایی، در کتابی مستقل (مک کویل، 2010) نشان داده‌ است. اصلی‌ترین مسئله از میان مسائل ارتباط، عبارت است از اینکه معنای متجلّی در گیرنده تا چه اندازه مشابه معنای موردنظر فرستنده است.

    توضیح آنکه انسان‌ها در زندگی روزمره و برای ایجاد ارتباط با یکدیگر، با دو واقعیت خارجی سروکار دارند: یکی نشانه‌ها، و دیگری مصادیق خارجی. ما هنگام ایجاد ارتباط، با چند بافت سروکار داریم:

    نخست. «بافت زبانی» که مجموعه‌ای از جملات است که فرستنده آنها را تولید مي‌کند در نوشتة حاضر، با عنوان «بافتA» از آنها یاد می‌شود.

    دوم: «بافت محیطی و فیزیکی» اطراف ما که با اندکی تأمل، درمی‌یابیم که آن هم از مجموعه‌ای از جملات تشکیل‌شده است که اطراف ما را تعریف می‌کنند و ما براساس حواس خود، آنها را در موقعیت تولید بافت نخست، درک می‌کنیم که در نوشتة حاضر، از آنها با عنوان «بافتB» یاد می‌شود.

     برای مثال، تصور کنید که اگر ما در مدرسه و کلاس درس حضور داشته باشیم، آنگاه کلاس درس را به عنوان یک محیط در ذهن خودمان به صورت جملاتی تعریف می‌کنیم؛ مانند این جملات: «آنجا یک تخته‌سیاه است»؛ «دانش‌آموزان در کلاس درس حاضر هستند»؛ «همکلاسی‌هایمان روپوشی به همان رنگ روپوش ما به تن دارند»؛ «معلّم در کلاس درس و پشت میزش نشسته است»؛ «پنجرة کلاس باز نیست» و هزاران جملة دیگر. ما این جملات را با توجه به آنچه در محیط می‌بینیم، می‌شنویم، و به طور کلی، درک می‌کنیم، در ذهنمان تشکیل می‌دهیم و هر بار که در محیط تازه‌ای قرار می‌گیریم، آن محیط را به شکل جملات تازه‌ای در ذهنمان تعریف می‌کنیم.

    سوم: بافت‌هایی که ما از پیش آموخته‌ایم و به صورت جملاتی در ذهن و حافظة ما ثبت‌ شده‌اند که این اطلاعات را یا از کسی شنیده‌ایم یا دیده‌ایم و پس ‌از آن به حافظه سپرده‌ایم که در نوشتة حاضر، از آنها با عنوان «بافتC» یاد می‌شود. فرستندة پیام تعدادی رمز و جمله را برای رسیدن به مقصودی خاص تولید می‌کند. آنچه او تولید کرده، «بافتA» است که بر جمله‌های «بافتB  و C» بنا شده است. این «بافتA» به گیرندة پیام می‌رسد و او آن را بر پایة «بافت‌های B و C» تعبیر می‌کند (با اندکی تصرف، ر.ك: صفوی، 1396، ص49). با توجه به آنچه گذشت، یعنی امکان متفاوت بودن «بافت‌های B و C» فرستنده و گیرنده، می‌توان نتیجه گرفت که معنی نه در رمزها، بلکه نزد فرستنده و گیرنده است. سنایی و مولوی نیز در برخی از اشعار خود بدین نکته اشاره کرده‌اند:

    معانی و سخن یک با دگر هرگز نیامیزد
     

     

    چنان چون آب و چون روغن یک از دیگر گران دارد
     

    معانی را اسامی نه، اسامی را معانی نه
     

     

    وگرنه گفته گفتی آنچه در پرده نهان دارد
     

    همه دردم از آن آید که حالم گفت نتوانم
     

     

    مرا تنگ سخن در گفت سست و ناتوان دارد
     

    معانی‌های بسیار است اندر دل مرا، لیکن
     

     

    نگنجد چون سخن در دل، زبان و ترجمان دارد.
     

     

     

    (سنایی، 1393، ص51)

    معانی را زبان چون ناودان است
     

     

    کجا دریا رود در ناودانی.
     

     

     

    (مولوی، 1363، ص1010)

    گرچه شد معنی درین صورت پدید
     

     

    صورت از معنی قریب است و بعید.
     

     

     

    (مولوی، 1373، ص115)

    مدت‌ها بعد، برلو (Berlo David)، یکی از نظریه‌پردازان دانش ارتباطات، نیز چنین نوشت: «معنا در پیام نیست، بلکه در ماست». از منظر برلو، پیام دارای سه رکن اصلی است؛ چنانچه می‌نویسد: «پیام دارای سه رکنِ رمز، محتوای پیام و نحوة ارائة آن است. نوشته‌ها، نقاشی‌ها، اشاره‌ها، حرکت‌های دست و صورت، همه و همه پیام‌هایی هستند که از عناصری تشکیل‌شده‌اند. ترکیب خاصی از این عناصر است که ساخت آنها را شکل می‌دهد و آنها را برای ما معنی‌بخش می‌کند. نه ساخت بدون این عناصر قابل‌تصور است و نه بدون ساخت می‌توان به عناصر فکر کرد.» (برلو،1960،ص54-59؛ همچنین برای مطالعة بیشتر، ر.ك: محسنیان راد، 1394، ص 1-47). چنان که برخی اشاره کرده‌اند، مشکلِ ارتباط از جایی آغاز می‌شود که دو سوی آن از فرهنگ‌های گوناگون باشند (آدلر و رودمان، 2006، ص43) که این نشان‌دهندة جدایی معنا از پیام است.

    برای مثال، می‌توان به جست‌وجوی حضرت موسی† برای مکان ملاقات با حضرت خضر† اشاره کرد. در این حکایت قرآنی، اثر تفاوت «بافت C» بر تعبیر و در نتیجه، جدایی معنا از پیام به‌خوبی مشاهده می‌شود. توضیح آنکه در برخی از اخبار چنین آمده ‌است که حضرت موسی† از خداوند تقاضا کرد تا با یکی از بندگان دانشمند خداوند (= حضرت خضر†) ملاقات کند و خداوند این درخواست حضرت موسی† را پذیرفت و برای اینکه حضرت موسی† محل ملاقات با آن شخص را بداند، نشانه‌ای تعیین کرد و آن گم‌شدن ماهی بود که حضرت موسی† آن را به عنوان توشة سفرش به همراه داشت (برای مثال، ر.ك: مجلسی، 1403ق، ج13، ص282). بخشی از داستان در قرآن کریم نیز ذکر شده است. این داستان چنین نقل‌ شده است که حضرت موسى† به جوانی که همراهش بود گفت: «غذايمان را بياور، كه از اين سفر رنج بسيار ديديم». جوان پاسخ داد: «ديدى؟ وقتى به‌سوی آن صخره پناه جستيم، من ماهى را فراموش كردم؛ و جز شيطان [كسى‏] آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم؛ و به‌طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت». حضرت موسی† گفت: «اين همان بود كه ما مى‏جستيم». پس جست‌وجوکُنان ردِّ پاى خود را گرفتند و برگشتند (ر.ك: الکهف: 62-62). باید توجه داشت که گم‌شدن ماهی نشانة محل ملاقات بود، ولی تنها حضرت موسی† از آن آگاه بود؛ زیرا قبل از آغاز سفر و پیش از گم‌شدن ماهی، خداوند این نشانه را به حضرت موسی† آموخته بود، و در بافت C حضرت موسی†، این ارتباط میان گم‌شدن و محل ملاقات تعریف شده بود. ولی برای آن جوان، که همراه حضرت موسی† بود، چنین ارتباطی میان گم‌شدن ماهی و محل ملاقات با آن عالِم تعریف نشده بود. از همین رو، در این گفت‌وگو، نشانة زنده شدن ماهی (= بافت A)، در «بافت C» حضرت موسی† مفهومی را دربر دارد که با «بافت C» جوان متفاوت است؛ یعنی درحالی‌که حضرت موسی† به محض اطلاع از «گم‌شدن ماهی» متوجه نشانة مکان ملاقات با حضرت خضر† شد، جوان فقط تعجب ‌کرد و پس از اندکی، آن نشانه را بکلّی فراموش نمود! همچنین باید توجه داشت که در بيشتر نمونه‌ها، «پیام» شامل تمام اتفاقات و وقایعی است که در مسیر سفر رخ می‌دهد؛ یعنی برای مثال، در این نمونه، پیام آن چیزی است که حضرت موسی† و جوان همراه ایشان گاه آن را می‌بینند، گاه می‌شنوند یا با سایر حواس گوناگون خویش درک می‌کنند، و به بیان دیگر، پیام محدود و منحصر به واژگان و الفاظی نیست که میان حضرت موسی† و آن جوان رد و بدل می‌شود.

    در قرآن کریم، حقایقی وجود دارد که برای انسان مکشوف نیست و «بافت‌هایB  و C» در رابطة میان خداوند و انسان یکسان نیست، امّا این به معنای نبود امکان برقراری ارتباط نیست، بلکه ضرورت شناخت این بافت‌ها برای تضمین موفقیت در ارتباط را نشان می‌دهد.

    از دیرباز، با تأکید بر ضرورت شناخت موضوعاتي همچون اسباب نزول، مکی و مدنی، حضری و سفری، صیفی و شتایی آیات قرآن کریم، اهمیت درک «بافت‌های B و C» برای رسیدن به تعبیر و درک صحیح از متن قرآن کریم مطمح نظر مسلمانان قرارگرفته است. این مهم گاه در احادیث جلوه کرده است (ر.ك: ابن‌بابویه، 1376، ص342؛ 1398ق، ص305؛ مفید، 1413ق، ص236؛ ابن شهرآشوب، 1379ق، ج2، ص38). در کتب علوم قرآنی نیز ابوابی تحت عنوان «مکی و مدنی»، «صیفی و شتایی»، «اسباب نزول» و مانند آن (برای مثال، ر.ك: زرکشی، 1410ق، ج1، ص115ـ 128؛ سیوطی، 1421ق، ج1، ص1ـ 145؛ معرفت، 1415ق، ج1، ص101ـ 269). اهتمام مسلمانان را در فراگیری این بافت‌ها نشان می‌دهد. همچنین در مقدمة برخی تفاسیر نیز بر این ضرورت تأکید شده است (برای مثال، ر.ك: جوادی آملی، 1379، ص235ـ 238) و مفسران عملاً از این نکات استفاده کرده‌اند (برای شناخت مکی و مدنی، ر.ك: طوسی، بی‌تا؛ زمخشری، 1407ق و طبرسی، 1372، در آغاز هر سوره). اما نکتة دیگری نیز در اینجا وجود دارد و آن اینکه ارتباط یک فرایند دوسویه و دوطرفه است؛ یعنی همان‌گونه که فرستنده پیام‌هایی را در قالب «بافتA» در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، همزمان خود نیز در حال دریافت واکنش‌های مخاطب است. این واکنش‌ها خود نوعی از «بافتA» است که این بار مخاطب به‌سوی فرستنده ارسال می‌کند.

    برای مثال، زمانی که عبارت «پنجره، لطفاً!» به‌عنوان «بافتA» تولید شود و مخاطب اصلاً از جای خود تکان نخورد، فرستنده، متوجه می‌شود که گیرنده به تعبیر پیام او نرسیده است. اما اگر مخاطب از جای خود بلند شود و به طرف پنجره حرکت کند و آن را باز کند، آنگاه فرستنده به هدف خود از ارسال پیام دست‌ می‌یابد و از تعبیر شدن پیام خود از سوی گیرنده ـ منطبق بر مقصود خود ـ اطمینان حاصل می‌کند. البته این امکان وجود دارد که با وجود تعبیر جمله از سوی گیرنده، همچنان فرستنده به هدف خود دست نیابد. برای مثال، ممکن است گیرنده با فرستنده قهر باشد، یا اصلاً تمایلی برای برآورده کردن خواستة او نداشته باشد یا در موقعیتی نباشد که بتواند خواستة او را برآورده کند یا صدها احتمال دیگر. اما نکته در این است که هر واکنشی از سوی گیرنده، نوعی «بافتA» خواهد بود که آن نیز در اختیار فرستنده قرار می‌گیرد و در این لحظه، گیرنده جایگزین فرستنده می‌شود و برعکس، تا با تعبیر آن، فرستندة نخستین دریابد که مخاطب، پیام را تعبیر کرده است یا نه؟ با توجه به تعبیر «بافتA» فرستنده، به کمک «بافت‌های B و C» مخاطب، درصورتی‌که «بافت‌های B و C» فرستنده با «بافت‌های B و C» گیرندة پیام متفاوت باشد، در بسیاری از حالات، هستة تعبیر یا همان هدف فرستندة پیام، مشخص نمی‌شود؛ اما استمرار ارتباط سبب می‌شود دو طرف آن (= فرستنده و گیرنده) به تفاهم مقصود نزدیک و نزدیک‌تر شوند، تا جایی که هدف محقق شود یا علت عدم تحقق آن برای فرستنده آشکار گردد و در نهایت «بافتA» برای هردوی آنها معنادار باشد یا بشود.

    همان‌گونه که ملاحظه شد، ارتباط فرایندی دوسويه است. اگر فرستنده از واکنشِ گیرنده به تعبیر شدن یا نشدن پیام خود از سوی گیرنده پی می‌برد، با ادامة ارتباط، به ‌طور متقابل، گیرنده نیز پس از واکنش، از صحت تعبیر خود نسبت به پیام فرستنده، می‌تواند اطمینان حاصل کند. در این زمينه، می‌توان مثال ذیل را ارائه کرد:

    درحالی‌که پنجره نیمه‌باز است (= بافت B)، کسی می‌گوید «پنجره، لطفاً!» (= بافتA ). مخاطب (گیرندة پیام) می‌رود و پنجره را کاملاً بازمی‌کند. در این لحظه، فرستندة پیام می‌گوید: «ببندش، لطفاً!» در این حالت، مخاطب متوجه اشتباه تعبیر خود از پیام فرستنده می‌شود و آن را با بستن پنجره تصحیح می‌کند.

    استفاده از راه‌کار مذکور، برای به دست آوردن دیدگاه قرآن کریم دربارة مسئلة مهمی همچون «الهی یا بشری بودن متن قرآن»، دو پیش‌نیاز دارد: نخست. اثبات استمرار ارتباط میان فرستندة متن و گیرندة آن؛ دوم. کشف دیدگاه گیرندگان متن نسبت به الهی یا بشری بودن؛ زیرا اگر اثبات شود که قرآن کریم به صورت تدریجی نازل‌ شده و به شکل مستمر در اختیار مخاطبان قرارگرفته است و با در نظر گرفتن اصل «حکیم» بودن فرستنده و ضرورت هدایت‌بخشی قرآن کریم، فرستندة متن قرآن کریم برداشت مخاطبان را از مقصود خویش، تصحیح کرده است و این شامل سوء تعبیر نسبت به صاحب متن هم می‌شود، بدين روي می‌توان از این طریق، دیدگاه قرآن کریم و فرستندة آن را نسبت به الهی یا بشری بودن به دست‌آورد.

      1. قرآن کريم و استمرار در ارتباط

    دانشمندان مسلمان در بارة تدریجی بودن نزول قرآن کریم، اتفاق‌نظر دارند؛ زیرا در آیة «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلا» (فرقان: 32) (و كسانى كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ این‌گونه [ما آن را به‌تدریج نازل كرديم‏] تا قلبت را به‌وسیلة آن استوار گردانيم، و آن را به‌آرامی [بر تو] خوانديم.) و آیة «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً» (اسراء: 106) (و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل كرديم تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى، و آن را به تدريج نازل كرديم) به آن تصریح ‌شده است.

    آنچه در پژوهش حاضر بیش از هر چیز اهمیت دارد، یکی «نزول تدریجی قرآن» و دیگری «تعامل آیات قرآن کریم با واقعیت‌های خارجی» است. بررسی صورت تعابیر به‌کاررفته در قرآن کریم نیز نشان‌دهندة این نکته است که قرآن کریم ناظر به حوادث تاریخی است که برای مسلمانان اتفاق می‌افتاد. در برخی از آیات به‌صراحت به اتفاقات روزمره اشاره ‌شده است. توجه به آیاتی نظیر آیة «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتي‏ تُجادِلُكَ في‏ زَوْجِها وَ تَشْتَكي‏ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ بَصير» (مجادله: 1) (خدا گفتار [زنى‏] را كه دربارة شوهرش با تو گفت‌وگو و به خدا شكايت مى‏كرد، شنيد؛ و خدا گفت‌وگوى شما را مى‏شنود، زيرا خدا شنواى بيناست). یا آیة «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...‏» (بقره: 144) (ما [به هر سو] گردانيدنِ رويت در آسمان را نيك مى‏بينيم. پس [باش تا] تو را به قبله‏اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم؛ پس روى خود را به‌سوی مسجدالحرام كن) یا آیة «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفا» (طه: 105) (و از تو دربارة كوه‏ها مى‏پرسند، بگو: پروردگارم آنها را [در قيامت‏] ریزریز خواهد ساخت‏) و آیات دیگر (نظیر: البقره: 189، 215، 217، 219، 220، 222؛ المائده: 4؛ الاعراف: 187؛ النساء: 155؛ الانفال: 1؛ الاسراء: 85؛ الکهف: 83؛ الزخرف: 20؛ النازعات: 42)، به‌وضوح نشان می‌دهد که قرآن کریم به‌صورت «ديالوگ» با جامعه و مسلمانان نازل می‌شد و نه به‌صورت «منولوگ» (= تک‌گویی). همین نوع ارتباط در کنار تدریج نزول قرآن کریم، این واقعیت را نشان می‌دهد که فرستنده در تمام مدت، فرستنده باقی نمی‌ماند و بلکه گاه همو گیرندة بازخورد پیامی است که در آغاز ارسال‌ شده است.

      1. گزارش و تصحيح باور مخاطبان در قرآن کريم

    واکنش مخاطبان به پیام، در یک گفت‌وگو، خود آنها را نیز در موقعیت ارسال‌کنندة پیام قرار می‌دهد و با در نظر گرفتن اصل حکمت و هدایت (برای اطلاع از اصول مذکور، ر.ك: طوسی، 1407ق؛ حلّی، 1413ق)، عدم تصحیح برداشت مخاطبان سبب گم‌راهی آنان و عدم تحقق هدف ارسال پیامبران† می‌شود. بدين‌روي، یا اشتباهی به وجود نیامده، یا با ادامة ارتباط از طریق خود متن، از میان رفته است، یا شخص پیامبر اکرمˆ آن را تصحیح کرده‌اند، و به‌هرروی، تعبیرات غیر منطبق با مقصود فرستنده باید به‌نوعی تصحیح شود.

    شواهدی را می‌توان از متن قرآن کریم ارائه داد که اگر مخاطبان از پیام برداشت ناهمگون با مقصود فرستنده داشتند، آن تعبیر با استمرار ارتباط، تغییر کرده و با مقصود فرستنده منطبق شده است. برای مثال، در جریان جنگ اُحد، زمانی که مسلمانان شکست خوردند، براساس اخبار اسباب نزول، آیاتی از سورة آل‌عمران نازل شد. این آیات به‌وضوح حالت گفت‌وگو میان خداوند و مخاطبان را نشان می‌دهد. توضیح آنکه در آیة «بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمين‏» (آل‌عمران: 125) (آرى، اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد و با همين جوش [و خروش‏] بر شما بتازند، [همان‌گاه] پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتة نشان‌دار يارى خواهد كرد). پس از شکست در این جنگ، برای مسلمانان سؤال به وجود آمده بود که چرا خداوند به وعدة خود عمل نکرد و آنان را یاری ننمود؟ این یک پیام است که مخاطبان ارسال کرده‌اند و خداوند در پاسخ می‌فرماید: «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنين‏» (آل‌عمران: 152) (و [در نبرد احد] قطعاً خدا وعدة خود را با شما راست گردانيد: آنگاه‌که به‌فرمان او، آنان را مى‏كشتيد، تا آنكه سست شديد و در كار [جنگ و بر سر تقسيم غنايم] با يكديگر به نزاع پرداختيد؛ و پس‌ از آنکه آنچه را دوست داشتيد [يعنى غنايم را] به شما نشان داد، نافرمانى کرديد. برخى از شما دنيا را و برخى از شما آخرت را مى‏خواهد. سپس براى آنكه شما را بيازمايد، از [تعقيب‏] آنان منصرفتان كرد و از شما درگذشت، و خدا نسبت به مؤمنان، باتفضّل است). این گفت‌وشنود نشان می‌دهد که مخاطبان از پیام ارسالی برداشتی نامنطبق با مقصود فرستنده داشتند و این برداشت سبب نزول آیة دوم شده است.

    مسلمانان از آیة نخست (آل‌عمران: 125) چنین تصور کرده بودند که کمک الهی درهرصورت، سبب پیروزی آنان خواهد شد و نیازی به فعالیت آنان و فرمان‌بری‌شان نیست، و حال که شکست ‌خورده‌اند، لابد کمکی در کار نبوده است! اما در آیات بعدی (آل‌عمران: 152) این برداشت رد شده، به آنان گوش‌زد می‌شود که کمک انجام‌ شده است، ولی این خود مسلمانان بودند که نافرمانی کردند و دستورات پیامبر اکرمˆ را انجام ندادند.

    همچنین در آیة «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لايَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‏» (حجرات: 14). اعراب چنین تصور کرده بودند که با پذیرش ابتدایی اسلام، در شمار اهل «ایمان» قرارگرفته‌اند؛ اما خداوند این برداشت آنان را تصحیح می‌کند و دستور می‌دهد که بگویند: «اسلام» آورده‌اند و هنوز «ایمان» وارد دل‌هاي آنها نشده است.

     در قرآن، مثال‌های فراوانی از این‌ دست می‌توان یافت. مثال‌هاي دیگر: «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لايُفْتَنُون‏» (عنکبوت: 1-2) ( الف، لام، ميم آيا مردم پنداشتند كه وقتي گفتند: ايمان آورديم، رها مى‏شوند و آزمايش نمى‏گردند؟)؛ «أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُون‏» (مؤمنون: 55-56) (آيا مى‏پندارند كه آنچه از مال و پسران كه بديشان مدد مى‏دهيم، [از آن روست كه‏] مى‏خواهيم به سودشان در خيرات شتاب ورزيم؟ [نه،] بلكه نمى‏فهمند). در اين آيات، با عبارت «أَحَسِبَ النَّاسُ» و «أَيَحْسَبُونَ» به تصور ناصحیح مخاطبان اشاره و سپس تصور آنان تصحیح‌ شده است (برای مطالعة بیشتر، ر.ك: طوسی، بی‌تا، ج8، ص186 و ج7، ص376؛ ابن‌عاشور، 1420ق، ج18، ص61؛ قطب، 1425ق، ج5، ص2719؛ طباطبایی، 1390ق، ج15، ص39؛ مراغی، بی‌تا، ج20، ص112؛ زحیلی، 1411ق، ج20، ص189). ابنابیحاتم از شعبی نقل می‌کند که آیات آغازین سورة عنکبوت دربارة جمعی از مسلمانان مکه بود که هنگام مهاجرت با مشرکان مواجه شدند و به همین سبب، به مکه بازگشتند. اما این آیات نازل شد و مسلمانان مدینه در نامه‌ای این آیات را برای مسلمانان مکه ارسال کردند و آنان با دیدن این آیات، متوجه اشتباه خود شدند و تصمیم گرفتند دوباره اقدام به مهاجرت کنند، با این تفاوت که این بار، هرگز به مکه بازنگردند، حتی اگر به قیمت از دست دادن جانشان تمام شود (ر.ك: ابن‌ابی‌حاتم، 1419ق، ج9، ص3031). 

    یا چنان‌که دربارة آیة «كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» (بقره: 178) نقل‌ شده است که شخصی (= عدیّبن حاتم) چنین تصور کرده بود که مقصود از این عبارت آن است که هرگاه روشنایی روز به حدی رسید که بتواند نخ سفید را از نخ سیاه تشخیص دهد باید شروع به روزه گرفتن بکند که زمانی که این برداشت او را به پیامبر اکرمˆ گزارش دادند، آن حضرت برداشت اشتباه او از این آیه را تصحیح کردند (ر.ك: بخاری، 1401ق، ج5، ص156). این نشان می‌دهد که ساده‌اندیشی برخی مخاطبان موجب برداشت دیگری می‌شود که با مقصود گوینده منطبق نیست. چنین افرادی از «بافت‌هایB  و C» آگاهیِ درستی ندارند. از ابن‌عباس نیز نقل‌ شده است که دربارة فهم معنای «فاطر» به اعراب مراجعه کرد (ر.ك: زمخشری، 1417ق، ج3، ص39؛ ابن‌اثیر، 1367، ج3، ص457؛ سیوطی، 1404ق، ج3، ص6) که نشان از آگاهی صحابه از ارتباط آیات قرآن کریم با «بافت‌هایB  و C» دارد. این ارتباط ضروری است؛ زیرا در غیر این صورت، هدف از رسالت محقق نمی‌شود.

    بر این اساس، می‌توان چنین نتیجه گرفت که در قرآن کریم آنچه بیان‌ شده، ناظر بر «بافت‌هایB  و C» مخاطبان است، و اگر مطلبی با آنها منطبق نبوده، با تداوم ارتباط از طریق تدریجی بودن نزول، آن بافت‌‌ها تصحیح‌ شده است. بر این اساس، آنچه در قرآن کریم از اوصاف خداوند و اخبار بهشت و جهنم و غیر آن موجود است، یا ناظر بر همان تصورات مخاطبان قرآن کریم بوده، یا آنکه با توضیحاتی از طریق سایر آیات قرآن کریم یا احادیث نبوی در اختیار مخاطبان قرارگرفته است، بافت‌ها تکمیل‌شده یا تغییر کرده است.

      1. تصور مخاطبان از الهی يا بشری بودن متن قرآن

    ویلیام مونت گمری وات، که به قول خودش، شصت سال در بارة سیرة پیامبر اکرمˆ پژوهش کرده، در خصوص صحتِ تاریخیِ مطالب قرآن، که مربوط به حوادث عصر نزول است، مطلب مهمی دارد. وی دراین‌باره می‌نویسد:

        آنچه در قرآن در مورد پیامبر اسلام و موافقان و مخالفان ایشان و به‌طورکلی، در مورد وضعیت عصر ایشان آمده است، باید به‌مثابة تاریخ مسلّم تلقی شود؛ زیرا نمی‌توان تصور کرد کسی مانند پیامبر اسلام، که در آن زمان مورد توجه خاص و عام و مخالف و موافق است، در مورد واقعیات زمان خودش، که قاعدتاً پیش روی همة مردم بوده، مطلب خلاف و غیرواقعی بگوید (وات، 1373، ص43).

    از همین رو، می‌توان سخنانی را که به نقل از مخالفان در قرآن کریم بازتاب یافته است حقایق تاریخی دانست؛ زیرا در غیر این صورت، آنان این گزارش‌ها را دروغ و تهمت تلقی می‌کردند. بر این اساس، آیات قرآن کریم گزارشگر وقایع و باورهای مخاطبان است. یکی از این نمونه‌ها کلام بشری دانستن قرآن کریم از سوی برخی مخاطبان است. برای مثال، قرآن کریم می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ» (انعام: 91). در این آیه، گزارش‌ شده است که مخالفان می‌گفتند: خداوند چیزی بر بشری نازل نکرده است! این نوعی تعبیر ناهمگون با مقصود فرستنده است؛ زیرا ابتدا بیان می‌کند که آنان به عظمت خداوند پی نبرده‌اند، و در ادامة همین آیه از پیامبر اکرمˆ می‌خواهد که از آنان سؤال کند: «چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده، نازل كرده است؟ [همان كتابى كه‏] براى مردم روشنايى و رهنمود است!؟‏» بنابراین، براساس این گفت‌وگو بشری بودن متن قرآن کریم از نگاه خود قرآن کریم، ناصحیح است.

    در آیة دیگری شبهة مشرکان یعنی تَعلُّم پیامبر اکرمˆ از فرد دیگری گزارش‌شده است: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبين‏» (نحل: 103) (و نيك مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند: جز اين نيست كه بشرى به او مى‏آموزد. [نه چنين نيست؛ زيرا] زبان كسى كه [اين‏] نسبت را به او مى‏دهند غير عربى است و اين [قرآن‏] به زبان عربى روشن است). پاسخ قرآن کریم چنین است: «لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبين‏». این پاسخ، بشری بودن الفاظ قرآن کریم را رد می‌کند؛ زیرا مخاطبان می‌توانستند در پاسخ قرآن بگویند که معلمان غیر عرب‌زبان محتوا را به پیامبر تعلیم داده‌اند و پیامبر اکرمˆ، خود، آن تعالیم را به‌صورت عربی درآورده ‌است ـ‌ این درست همان ادعایی است که دربارة بشری بودن الفاظ و الهی بودن معانی مطرح استـ اما قرآن کریم بر این نکته، که معلمان ادعایی، عرب‌زبان نبوده‌اند، تأکید دارد و این تأکید بر این امر دلالت مي‌کند که تنها محتوا بر پیامبر نازل نشده است. توضیح آنکه براساس این گزارش، معلمان ادعايي، عرب‌زبان نبودند. درنتیجه، حداقل فرض پیامبر اکرمˆ این نبوده که تنها محتوا بر او نازل می‌شود و الفاظ از ناحیة خود اوست؛ زیرا با این فرض، ایشان نمی‌توانست به این صورت به مخالفانش پاسخ دهد؛ زیرا آنها هم می‌گفتند: آن معلمانِ ادعایی محتوا را به تو تعلیم داده‌اند و تو آنها را با زبان فصیح عربی بیان کرده‌ای یا اساساً می‌گفتند: آن معلمان عرب‌زبان بوده‌اند. پس این گفت‌وگوی صورت گرفته بین قرآن و مخاطبانش به‌روشنی بر این امر دلالت دارد که قرآن کریم به شکل عربی بر پیامبر اکرمˆ نازل می‌شده است.

    در آیة دیگر، تصور امکان تغییر و تعیین کلمات و عبارات از سوی پیامبر اکرمˆ گزارش‌ شده است: «وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لايَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ  قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لاأَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلاتَعْقِلُونَ» (یونس: 15-16) (و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان كه به ديدار ما اميد ندارند، مى‏گويند: قرآن ديگرى جز اين بياور، يا آن را عوض كن. بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم. جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود پي‌روى نمى‏كنم. اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم. بگو: اگر خدا مى‏خواست آن را بر شما نمى‏خواندم، و [خدا] شما را بدان آگاه نمى‏گردانيد. قطعا پيش از [آوردن‏] آن، روزگارى در ميان شما به سر برده‏ام. آيا فكر نمى‏كنيد؟) گفت‌وگوی شکل‌گرفته در این بخش از آیات، نشان از الهی بودن متن قرآن کریم از منظر خود قرآن کریم دارد.

    در جای دیگر، پس از معرفی یکی از مخالفان، در نهایت، دیدگاه او دربارة قرآن کریم چنین گزارش‌شده است: «كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنيداً  سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً  إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ  فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ  ثُمَّ نَظَرَ  ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ  ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ  فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ» (مدثر: 16-25) (ولى نه؛ زيرا او دشمن آيات ما بود. به زودى او را به بالا رفتن از گردنه [عذاب‏] وادار مى‏كنم. آرى، [آن دشمن حق‏] انديشيد و سنجيد. كشته بادا، چگونه [او] سنجيد؟ [آرى،] كشته بادا! چگونه [او] سنجيد؛ آن‌گاه نظر انداخت. سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد. آن‌گاه پشت گردانيد و تكبر ورزيد، و گفت: اين [قرآن‏] جز سحرى كه [به برخى‏] آموخته‏اند نيست. اين غير از سخن بشر نيست). نخست آنکه براساس این گزارش، دیدگاه این فرد، قول بشر بودن قرآن کریم است. دوم آنکه با وصفی که از او شده است، ردّ دیدگاه او، یعنی بشری بودن قرآن کریم، را می‌توان نتیجه گرفت.

    اما در مقابل، دیدگاه الهی بودن الفاظ قرآن در میان صحابه وجود داشته است؛ چنان‌که برای مثال، اگر سخنان امام علی† ـ به‌عنوان یکی از اولین مخاطبان متن‌ـ که آنچه را در قرآن کریم آمده است، سخن خداوند می‌داند (شریف رضی، 1414ق، ص46، 187، 255، 267) در نظر بگیریم، می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که اگر در مقام ثبوت این تصور ناصحیح بود و قرآن کریم سخن خداوند نبود، بلکه سخن پیامبر اکرمˆ بود، باید این برداشت تصحیح می‌شد. بدين‌روي، عدم تبیین این اشکال در متن، مُهر تأییدی بر الهی بودن متن قرآن کریم است.

    همچنین در بخش‌های متقدم‌ قرآن کریم، بیشتر آیات به صورت خطاب مستقیم به پیامبر اکرمˆ است (ر.ك: العلق، المدثر، المزمل)؛ همان‌گونه که قريب هفتاد درصد از افعال امر «قل» در سور مکّی به‌کار رفته‌ و این نشان‌دهندة آن است که به ‌مرور زمان و با ترویج اسلام، رفته‌رفته تصور بشری بودن الفاظ قرآن کریم از میان ‌رفته و نیازی به تذکر مجدد مقول ‌قول بودن آیات، نبوده است. ریچارد بل در اين باره می‌نویسد:

    اگر عباراتى كه در آنها ذكرى از آفرينش نيست، ولى در همان هيأت هستند، ملاحظه شود، معلوم خواهد شد كه اغلب آيات و عبارات قرآن قول خداوند است كه به رعايت جلال و عظمتش، با ضمير و صيغة جمع سخن مى‏گويد. همچنين آشكار است كه در بسيارى عبارات، پيامبر مورد خطاب است. آيات مشهورى كه معمولاً جزو اولين پيام‏هاى وحيانى به شمار مى‏آيند [...] در بخش‏هاى متأخر قرآن، اين امر قاعده‏اى تقریباً لایتغیر مى‏نمايد كه كلمات از زبان فرشتگان يا از زبان جبرئيل، كه در مورد خود، ضمير جمع «ما» به‏كار مى‏برد، به پيامبر [ص‏] خطاب مى‏شود. از خداوند در هيأت سوم‏ شخص سخن گفته مى‏شود، ولى همواره اراده و دستورات اوست كه بدين ترتيب به انسان‏ها ابلاغ مى‏گردد... (بل، 1382، ص108).

    بر این اساس، چنانچه در جاهايی نظیر آیة نود و یکم سورة نمل به ظاهر از قول خود پیامبر سخنی گفته‌ شده است، باید فعل امر «قل» را در تقدیر بگیریم؛ چنان‌که در موارد مشابه این آیه (برای مثال، ر.ك: الانعام: 162-163؛ یونس: 104؛ الرعد: 36؛ الزمر: 11-12)، فعل امر «قل» در متن قرآن ذکر شده است.

      1. نتيجه‌گيري

    با توجه به آنچه آمد، بر نکات ذيل به عنوان نتیجة بحث تأکید می‌شود:

    1. در یک ارتباط، نشانه‌ها (= بافت A)، بر اساس «بافت‌هایB  و C» فرستنده تولید می‌شود و درک آن از سوی گیرنده و بر پایة «بافت‌هایB  و C» گیرنده استوار است. این بافت‌ها لزوماً میان فرستنده و گیرنده یکسان و هم‌شکل نیست و ناهمگونی در بافت‌ها سبب تعبیرهای ناهمگون می‌شود. اما این به معنای نبود امکان فهم مقصود فرستنده نیست، بلکه تنها نشان‌دهندة اهمیت شناخت بافت‌های فرستنده است؛ زیرا بر اثر تغییر نقش فرستنده و گیرنده در یک ارتباط مستمر و دوجانبه، فرستنده در عین تولید پیام، واکنش گیرنده را به‌عنوان یک پیام دریافت می‌کند که این تغییر و جابه‌جایی میان فرستنده و گیرنده به‌تدريج، فهم‌ها را به یکدیگر نزدیک می‌کند.

    2. متونی همچون قرآن کریم، که در طول زمان و ناظر بر احوال مخاطبان تولید شده و به‌مرور زمان در اختیار گیرنده قرارگرفته‌، ارتباطی دوسويه را شکل داده ‌است؛ یعنی در آنها دیدگاه و باورها و تعابیر گیرندگان در مواجهه با متن، نقد، تأیید یا رد شده است. ازاین‌رو، نزول تدریجی قرآن و تعامل قرآن با واقعیات و حوادث زمینه‌ساز دریافت واکنش گیرنده از سوی فرستنده و تصحیح آن شده است، و در نهایت،‌ به‌مرور زمان، درک گیرنده و مقصود فرستنده به یکدیگر نزدیک و بلکه کاملاً منطبق می‌شود.

    3. با توجه به گفت‌وگویی که در آیات قرآن کریم میان فرستنده و گیرندگان شکل‌گرفته است، دربارة موضوع پژوهش، می‌توان گیرندگان را به دو گروه «قايلان به الهی بودن» و «قايلان به بشری بودن» متن قرآن تقسیم کرد. قرآن کریم پس از گزارش سخن قايلان به بشری بودن، آن را رد و نقد کرده است. اما دیدگاه الهی بودن را رد ننموده است. بدين روي می‌توان با روش ارتباط‌شناسی، اطمینان حاصل کرد که متن قرآن کریم از نگاه خود تولید‌کنندة متن قرآن کریم، کاملاً الهی است.

     

     

     

    References: 
    • نهج البلاغه، 1414ق، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت.
    • ابن‌ابی حاتم، عبدالرحمن‌بن محمد، 1419ق، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق اسعد محمد الطیب، چ سوم، عربستان، مکتبة نزار مصطفی الباز.
    • ابن‌اثیر جزری، مبارک‌بن محمد، 1367، النهاية فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق محمود محمد طناحی، چ چهارم، قم، اسماعیلیان.
    • ابن‌شهرآشوب مازندرانی، محمدبن علی، 1379ق، مناقب آل ابی‌طالب، قم، علامه.
    • ابن‌عاشور، محمد‌بن طاهر، 1420ق، تفسير التحرير و التنوير المعروف بتفسير ابن‌عاشور، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی.
    • بخاری، محمد‌بن اسماعیل، 1401ق، الصحیح، بيروت، دارالفکر.
    • بل، ریچارد، 1382، در آمدی بر تاریخ قرآن، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، قم، مرکز ترجمه قرآن.
    • جوادی آملی، عبدالله، 1379، تفسیر تسنیم، قم، اسراء.
    • حلی، حسن‌بن یوسف، 1413ق، کشف‌المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، تعلیقات حسن‌ حسن‌زاده آملی، چ چهارم، قم، جامعة مدرسين.
    • ربانی گلپایگانی، علی، 1392، «فاعليت خداوند در معجزات»، کلام اسلامی، ش 22، ص 19ـ42.
    • زحیلی، وهبه، 1411ق، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، چ دوم، بيروت، دار الفکر.
    • زرکشی، محمدبن عبدالله، 1410ق، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفة.
    • زمخشری، محمودبن عمر، 1417ق، الفائق فی غریب الحدیث، تحقیق ابراهیم شمس‌الدین، بیروت، دارالکتب العلميه.
    • ـــــ ، 1407ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، تصحیح مصطفی حسین احمد، چ سوم، بیروت، دارالکتاب العربی.
    • سنایی، ابوالمجید‌بن‌آدم، 1393، دیوان حکیم سنایی، تصحیح محمدرضا برزگر خالقی، تهران، زوار.
    • سيدقطب، 1425ق، فی ظلال القرآن، چ سی وپنجم، بیروت، دار الشروق.
    • سیوطی، عبدالرحمن، 1421ق، الاتقان فی علوم القرآن، چ دوم، بیروت، دارالکتاب العربی.
    • ـــــ ، 1404ق، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانة آيت‌الله مرعشی نجفی.
    • شاکر، محمدکاظم و حسام امامی دانالو، 1397، «وحی قرآنی؛ زبانی یا غیرزبانی؟»، پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، دورة ششم، ش 2، پیاپی 12، ص 187ـ204.
    • شاکر، محمدکاظم و سيدروح‌الله شفیعی، 1395، «تأملی بر استدلال زبان‌شناختی مدعای انگارة «قرائت نبوی از جهان» دربارة گویندة قرآن»، پژوهش‌های فلسفی کلامی، ش 70، ص 5ـ32.
    • شیبانی، محمد، 1395، «نقد و بررسی دیدگاه‌های مختلف در رابطه با وحیانی بودن الفاظ قرآن کریم»، پژوهشنامه کلام، ش 4، ص 25ـ45.
    • صدوق، محمد‌بن علی، 1376، الامالی، تهران، کتابچی.
    • ـــــ ، 1398ق، التوحید، تحقیق هاشم حسینی، قم، جامعه مدرسین.
    • صدر، سيدمحمدباقر، 1379، المعالم الجدیدة للأصول؛ غاية الفکر (طبع جدید)، قم، کنگرة شهید صدر.
    • صفوی، کورش، 1396، تعبیر متن، تهران، علمي و فرهنگي.
    • طباطبائی، سيدمحمدحسین، 1390ق، المیزان فی تفسیر القرآن، چ دوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
    • طبرسی، فضل‌بن حسن، 1372، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح فضل‌الله یزدی طباطبایی و سيدهاشم رسولی، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
    • طوسی، نصرالدین، 1407ق، تجرید الاعتقاد، تحقیق محمدجواد حسینی جلالی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
    • طوسی، محمدبن حسن، بی‌تا، التبیان فی تفسیر القرآن، تصحیح احمد حبیب عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
    • فقهی‌زاده، عبدالهادی و مصطفي آذرخشی، 1388، «تعارض آیات و روایات با گمانة خلق الفاظ قرآن از سوی پیامبراکرم»، مطالعات اسلامی، سال چهل و يكم، ش 3/83، ص 121ـ152.
    • قدردان قراملکی، محمدحسن، 1387، «نقش پیامبر در وحی»، قبسات، ش 47، ص 51ـ70.
    • مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، چ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
    • محسنیان‌راد، مهدی، 1392، ارتباط‌شناسی، چ چهاردهم، تهران، سروش.
    • ـــــ ، 1394، بازسازی مدل ارتباطی «منبع معنی»، علوم اجتماعی، ش 69، ص 1ـ47.
    • مراغی، احمدمصطفی، بی‌تا، تفسیر المراغی، بیروت، دار الفکر.
    • مفید، محمد‌بن محمدبن نعمان، 1413ق، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگرة شیخ مفید.
    • معرفت، محمدهادی، 1415ق، التمهید فی علوم القرآن، چ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.
    • مولوی، محمدبن محمد، 1363، کلیات شمس تبریزی، تهران، امیرکبیر.
    • ـــــ ، 1373، مثنوی معنوی، کوشش رینولدالین نیکلسون، تهران، طلوع.
    • وات، ویلیام مونتگمری، 1373، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان: تفاهمات و سوء تفاهمات، ترجمة محمدحسین آرای لرستانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
    • Adler, Ronald B & George Rodman, 2006, Understanding Human Communication, Ninth Edition, New York, Oxford University Press.
    • Berlo, David, 1960, The process of Communication, Michigan State University, New York, Rinehart and Winston.
    • McQuail, Denis, 2010, McQuail's Mass Communication Theory, London, Sage.
    • McQuail, Denis & Sven Windahl, 1987, Communication Models for study of Mass Communication.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شاکر، محمدکاظم، امامی دانالو، حسام.(1398) اثبات الهی بودن متن قرآن کریم با استفاده از تحلیل فرایند ساخت معنا. دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(1)، 79-94

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدکاظم شاکر؛ حسام امامی دانالو."اثبات الهی بودن متن قرآن کریم با استفاده از تحلیل فرایند ساخت معنا". دو فصلنامه معرفت کلامی، 10، 1، 1398، 79-94

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شاکر، محمدکاظم، امامی دانالو، حسام.(1398) 'اثبات الهی بودن متن قرآن کریم با استفاده از تحلیل فرایند ساخت معنا'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(1), pp. 79-94

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شاکر، محمدکاظم، امامی دانالو، حسام. اثبات الهی بودن متن قرآن کریم با استفاده از تحلیل فرایند ساخت معنا. معرفت کلامی، 10, 1398؛ 10(1): 79-94