تحلیل بسترهای ایمان از منظر قرآن
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
هرچند تاکنون پژوهشهایی در تعامل علم و ایمان، عمل و ایمان و یا بحثهایی کوتاه در رابطه با اخلاق و معرفت تدوین شده، پژوهشی قرآنی که در تحلیلی جامع، همۀ زمینهسازهای ایمان را بررسی کرده باشد، نگاشته نشده است. در بیان قرآن، آیات بسیاری درصدد بیان مقدمات لازم برای ایمان هستند. قرآن در بیان تحقق یافتنها و تحقق نیافتنهای ایمان، به این زمینهها اشاره کرده است. برای استخراج همۀ این زمینهها، آیات قرآن به دقتی چندباره، ملاحظه شد و در نهایت، آیات به دست آمده بر اساس موضوع محوری، دستهبندی گردید. نتایج نهایی بر اساس استقرای آیات، در چهار دستۀ زمینههای اخلاقی، معرفتی، ایمانی و کرداری جای گرفت.
در نگارش مقاله، پس از بیان هر دسته از آیات، بار دیگر نتایج مرور شد و در خاتمه، تحلیل ارائه گردید. نکتۀ دیگر اینکه چون بسیاری از آیات در ادعای خود آشکار بود و نیازی به استنباط نداشت، تنها آدرس آنها در متن آمد و گاهی که چند آیه به یک مطلب اشاره داشت، برای رعایت حجم نوشتار، تنها به ذکر یک نمونه بسنده شد. در مواردي نيز که برداشت آیات حاصل استظهار مؤلف بوده، متن آیات با متن مقاله همراه شده است.
یکی از زمینههای شکلگیری ایمان، بسترسازی برای محیط مناسبی است که ایمان در آن شکل بگیرد. اولیا و رهبران الهی در آماده ساختن مردم برای پذیرش ایمان، همواره نخست آنان را موعظه میکردند و از رذیلتها میشستند. سیرۀ عملی امام سجاد در بیان مکارم اخلاق در قالب دعا و مناجات، نمونۀ جامعی از این روش تهذیبی است. در بیان قرآن نیز به تقدم اخلاق و تهذیب برای تحصیل ایمان توجه داده شده است. آیات مربوط به این بحث را در این مجال، به دو دسته تقسیم کردهایم:
1- ویژگیهای اخلاقیای که برای تحقق ایمان لازم هستند یا زمینۀ ایمان آوردن را فراهم میکنند. ما این ویژگیها را در آیات قرآن چنین استقراء کردیم:
الف. ترس(خوف و خشیت): (نازعات: 45)؛ (ق: 45)؛ (أعراف: 154)؛ (أعلى: 10)؛ (أنعام: 51)؛ (توبه: 18)؛ (رعد: 21)؛ (فاطر: 18)؛ (طه: 2-3)؛ (يس: 11)؛
ب. فروتنی (فرو افتادگی اعضای بدن) در برابر خداوند (خشوع): (آلعمران: 199)؛
ج. تواضع (تکبر نداشتن): (سجده: 15)؛
د. شکرگزار بودن؛ (لقمان: 31)؛ (إبراهيم: 5)؛ (شورى: 33)؛ (سبأ: 19)؛
ه. صبر؛ (شورى: 33)؛ (إبراهيم: 5)؛ (سبأ: 19)؛ (لقمان: 31)؛
و. شرح صدر (گشادگی سینه در دریافت الطاف خداوند)؛ (أنعام: 125)؛
ز. پاکی (تزکیه) و طهارت؛ (مائده: 41)؛ (آلعمران: 164)؛
نکتۀ قابل توجه اینکه در آیات قرآن، بارها فلسفۀ بعثت انبیا، «تزکیه و تعلیم» بیان شده است (بقره: 151)، و جالب اینکه تمام آیات ـ غیر از یک نمونه، آن هم در دعای حضرت ابراهیم که در مقام بیان اصول تربیت نبوده ـ تزکیه بر تعلیم مقدم شده است. این توجه نشان میدهد که در مسیر تربیت، اولاً، تزکیۀ اخلاقی نیز نیاز است؛ و ثانیاً، تزکیه بر تعلیم مقدم است.
2- ویژگیهای اخلاقی که مانع تحقق ایمان میشوند. ما این ویژگیها را پس از استقرای آیات چنین یافتیم:
الف. خود بزرگ بینی (تکبر و علو): پر بسامدترین علت عدم رویش ایمان در قرآن «استکبار» است. در این مجال، دست کم 44 آیه به صراحت بر نقش تکبر دلالت دارد: (غافر: 35و27)؛ (صافات: 35)؛ (نحل: 29)؛ (مؤمنون: 67)؛ (لقمان: 7)؛ (منافقون: 5)؛ (قصص: 39)؛ (أعراف: 76، 133، 146، 75، 36، 88، 40-41)؛ (نوح: 7)؛ (بقره: 34، 87)؛ (أحقاف: 10، 20)؛ (أنعام: 93)؛ (جاثيه: 8، 31)؛ (حج: 9)؛ (زمر: 59، 60، 72)؛ (عنكبوت: 39)؛ (فرقان: 21)؛ (مدثر: 24)؛ (مؤمنون: 46-47)؛ (نحل: 22-24)؛ (نساء: 172-173)؛ (سبأ: 32)؛ (ص: 75)؛ (غافر: 48)؛ (فاطر: 43)؛ (يونس: 75، 76، 83)؛ (نمل: 14).
ب. هواپرستی: (طه: 16)؛
ج. حب دنیا: توبیخ و مذمت حب دنیا، با فراوانی 41 آیه، تأکید قرآن بر مواظبت از این آفت راه ایمان را نشان میدهد. این دسته از آیات را میتوان در 5 دسته طبقه بندی کرد:
یکم. دنیا فریبنده است: (أعراف: 51)؛ (أنعام: 70، 130)؛ (جاثيه: 35)؛ (فاطر: 5)؛ (لقمان: 33).
دوم. رفاه زدگی انسان را از پذیرش دعوت پیامبر و سعادت باز میدارد: (مؤمنون: 33، 64)؛ (إسراء: 16)؛ (أنبياء: 13)؛ (زخرف: 23)؛ (واقعه: 45)؛ (سبأ: 35)؛ (هود: 116).
سوم. حب دنیا انسان را از هدایت بازمیدارد: (نحل: 107-108).
چهارم: حب دنیا انسان را در مسیر تعالی زمینگیر میکند: (توبه: 38).
پنجم: همواره این ثروتمندان و اصحاب دنیا هستند که در برابر دستورهای پیامبر مقاومت میکنند: (مزمل: 11)؛ (توبه: 86)؛ (توبه:93)؛ (قلم: 14-15).
د. فسق: «فسق» در لغت قرآن، به معنای «خروج از حق» است (قرشی، 1371، ج5، ص176). فاسق روحیهای دارد که ایمان با آن جمع نمیشود: «کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» (يونس: 33).
ه. لجاجت (عناد): «فَذلِکَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ عَلَى الْکَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ ... کَلاَّ إِنَّهُ کَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيداً» (مدثر: 16). این بیان درصدد نشان دادن آن است که حقیقت انحراف آنها از سعادت ابدی روحیۀ عناد و لجاجت آنها بوده است.
و. سختی قلب (قساوت): (زمر: 22).
در مجموعه آیاتی که گذشت، با دو دسته آیات آشنا شدیم: دستۀ اول اشاره به خُلقیاتی بود که در فرایند ایمان تحصیل آنها لازم است. در بررسی گذشته، این اخلاقیات در قرآن اینگونه یافت شد: ترس (خوف و خشیت)، فروتنی در برابر خداوند (خشوع)، تواضع (تکبر نداشتن)، اخلاص، شکرگزار بودن، صبر، شرح صدر (گشادگی سینه در دریافت الطاف خداوند)، پاکی (تزکیه) و طهارت.
دستۀ دوم مربوط بود به بیان ویژگیهایی که مانع تحقق ایمان میشوند: در بررسی آیات قرآن، این ویژگیها یافت شد: خود بزرگ بینی (تکبر و علو)، هواپرستی، حب دنیا، فسق، لجاجت، و سرانجام، سختی قلب (قساوت).
در آیاتی که گذشت، ویژگیهای پیش گفته مستقیماً شرط تحقق ایمان و یا زمینة عدم تحقق ایمان به حساب آمده بود. البته برخی از این ویژگیها نیز مستقیماً از شرایط ایمان حساب نشد، اما ـ همانگونه که قبلاً توضیح داده شد ـ از آنرو که چنین صفاتی زمینۀ تعقل و فهم را فراهم خواهند کرد؛ شرط انذارپذیری و پندگرفتن را تحصیل میکنند؛ چشمان عبرتبین و آیهبینمان را میشویند؛ راز بهشتی شدنها و جهنمی شدنها را بیان میکنند؛ توبیخها و تشویقهای خداوند را انتقال میدهند؛ و سرانجام، چون درصدد بیان راز هدایتها و گمراهیها هستند، به طور غیر مستقیم در مقام بیان هر آنچه یک مؤمن باید برای سعادت به آن زینت یابد، هستند و این همان چیزی است که ما در جستوجوی حقیقت ایمان، میطلبیم.
از همۀ این بررسیها، مشخص میشود که برای تحصیل ایمان، افزون بر داشتن معارف و فهم گزارهها، بسترسازی اخلاقی نیز لازم است. زمینههای اخلاقی انسان را برای ایمان آماده میکنند. شاید به همین علت است که قرآن خود را مایۀ تذکر کسانی میداند که قلب بیداری در سینه دارند: (ق: 37).
اگر همۀ آنچه رعایت اخلاق برای انسان فراهم میکند همان قوۀ خویشتن داری (تقوا) باشد، راز شرط بودن تقوا در بهرهمندی مؤمنان مشخص میشود. به بیان قرآن:
- این خویشتنداران (اهل تقوا) هستند که از راهگشایی الهی بهرهمند میشوند: (طلاق: 2).
- آنان که ایمان آوردهاند و پیوسته خویشتندار بودهاند، اولیای خدا هستند و غم و ترسی ندارند: (يونس: 63-62).
- اهل تقوا از هدایت و تعلیم الهی بهرهمند میشوند: (بقره: 2).
- قرآن برای اهل تقوا موعظه و ذکر است: (حاقه: 48).
- این اهل تقوا هستند که نشانههای خدا را میفهمند: (يونس: 6).
در عرفان اسلامی نیز مبدأ ایمان را «توبه و پاکی دل از رذایل» دانستهاند (قونوی،1381، ص269). ملاصدرای شیرازی مینویسد: ایمان حقیقی، تجلی نور صفات خدا بر قلبهای مؤمنان است و پرواضح است که قلبهای پاک از ناپاکیهای حب دنیا میتوانند جلوهگر ایمان باشند. هرقدر بر شدت این پاکی افزوده شود، روزنۀ تابش نور خدا بر دلها وسیعتر میشود و ایمان استحکام بیشتری مییابد، و هر قدر ایمان محکمتر شود، ذکر و یاد خدا بیشتر میگردد و بر صدق و شوق و مناسبت قلب مؤمن با خدا افزوده میشود و نور ایمان او افزون میگردد (صدرالمتألهین، 1366، ج4، ص323).
سالکان کارآزمودۀ دیگری نیز اعلام کردهاند: «تزکیه و تهذیب نسبت به علوم و معارف حقه، همان طلب است» (بهاء الدینی،1380، ص78). از همین روست که علامه طباطبائی مینویسد: ایمان به وسیلۀ اخلاق کریمه حفظ میشود (طباطبائی، 1417ق، ج11، ص155). در این مجال، علامه مصباح مینویسد: مهمترین علل تحقق نیافتن ایمان دو چیز است: یکی نقص معرفت، و دیگری آلودگی نفسانی و ضعف اخلاقی است که نقش مهمتری دارد و نمیگذارد انسان به آنچه شناخته و فهمیده است گرایش یابد (مصباح، 1387، ص152). چه بسا سخن آگوستین قدیس که میگفت: «ایمان بیاورید تا بفهمید» به همین معنا باشد (پورسينا، 1385، ص366 و 381).
-
- 2. زمينههای معرفتی
ایمان همچون هر عمل اختیاری دیگر، برپایهای از معرفت استوار شده است. اختیار نیازمند انتخاب است و انتخاب بدون شناخت میسّر نیست. شناخت بیشتر و بهتر، انسان را در انتخابهای بهتر کمک خواهد کرد. ایمان نیز انتخابی است که از این قاعده جدا نیست. هرقدر معرفتهای لازم برای ایمان کاملتر باشد، ایمان نیز استوارتر خواهد بود. از همین روست که پیامبر اکرم فضیلت ایمان را بر مدار معرفت اعلام کردهاند (مجلسی، 1404ق، ج 3، ص 14).
قرآن نیز برای تحقق ایمان، به بیانهای گوناگون، معرفت را شرط دانسته است. پس از بررسیهای صورت گرفته، آیاتی را که به نقش پیشداشتهای معرفتی در ایمان توجه داشتهاند، اینگونه دستهبندی کردهایم:
1- توبیخ کمدانشیهای جبهة مقابل ایمان. در بیان قرآن، اینان به سخن حق گوش نمیدهند، (فصلت: 4) کور و کر شدهاند (زخرف: 40) و بدون علم مجادله میکنند (حج: 8).
2- دعوت به شناخت به عنوان مقدمهای برای ایمان: مجموعۀ آیاتی را که به این نکته اشاره دارند، میتوان اینگونه برشمرد:
الف- امر به شناخت صفات خدا: صفاتی که متعلق این 21 امر علم آموزی قرار گرفته، عبارت است از: لا اله الا الله (اینکه معبودی جز خدا نیست)؛ غفور (بخشنده)؛ رحیم (مهربان)؛ سمیع (شنوا)؛ علیم (دانا)؛ نعم المولی و نعم النصیر (بهترین ولی و بهترین یاور)؛ غنی حمید (بی نیاز ستوده)؛ مع المتقین (همرا پارسایان)؛ عزیز حکیم (شکست ناپذیر حکیم)؛ یحیی الارض (حیاتبخش زمین)؛ یعلم ما فی انفسکم (دانا بر آنچه در شماست)؛ بما تعملون بصیر (آگاه بر کردارها)؛ شدید العقاب (سخت مجازات کننده) و ... . (مائده: 34، 98)؛ (أنفال: 40)؛ (محمد: 19)؛ (توبه: 3)؛ (أنفال: 24، 25)؛ (بقره: 194، 196، 209، 231، 233، 235، 244، 260، 267)؛ (توبه: 2، 36، 123)؛ (حديد: 17)؛ (هود: 14)
ب- تحریک و تشویق به علمآموزی: منظور بیان غیر امری در تشویق به سمت علمآموزی است. این بیانها در سیاقهای «أَلَمْ تَعْلَمْ»؛ «أَلَمْ يَعْلَمُوا»؛ «لتعلموا»؛ «لیعلموا»؛ «لیعلم»؛ «أَفَلا يَعْلَمُ»؛ «أَفَمَنْ يَعْلَمُ»؛ «أَوَلَمْ يَعْلَمُوا»؛ «أَوَلَمْ يَعْلَمْ»؛ «أَلَمْ يَعْلَمْ» و «أَوَلاَ يَعْلَمُونَ»، وارد شده است. متعلق 14 نمونه از این آیات 18 گانه، دعوت به علم یافتن در خصوص صفات خداست. مضمون این آیات آن است که آیا نمیدانید خداوند، یگانه (إبراهيم: 52) بر همۀ امور توانا (بقره: 106)؛ (طلاق: 12)؛ عالم بر همۀ امور (حج: 70)؛ مالک آسمانها و زمین (بقره: 107)؛ روزی گستر (زمر: 52)؛ توبه پذیر (توبه: 104)؛ صادق الوعد (كهف: 21)؛ و هلاک کنندۀ امتهایی است که سزاوار عذاباند (قصص: 78).
ج- تحریک و تشویق به دیدن نشانههای خدا در طبیعت و نگریستن به سرگذشت اقوام گذشته (إسراء: 99).
د- تحریک و تشویق به شنیدن پیام حق (قصص:71).
هـ- تحریک و تشویق به سیر در زمین برای عبرت گرفتن (فاطر: 44).
قطعاً مجموعۀ چنین شناختی انسان را به ایمان نزدیک میکند. این شناختها مقدمهای برای ایمان به خدا و تسلیم شدن به اوست.
3- بیان اینکه این اهل علماند که ایمان میآورند و خاضع میشوند (حج: 54).
4- بیان اینکه این اهل معرفت هستند که آیات خدا را میفهمند: در این آیات، فهم حقایق ایمانی به این گروهها نسبت داده شده است:
الف- اهل علم (روم:22)؛
ب- آنان که علم به آنها عرضه شده است: (عنكبوت: 49)؛
ج- اولی الْأَلْبَابِ (خردمندان): (ص: 29)؛
د- اولوا الابصار(اهل بصیرت): (نور: 44)؛
هـ- اهل تعقل: (بقره: 164)؛
و- اهل تفکر: (جاثيه: 13)؛
ز- اهل شنیدن: (نحل: 65)؛
ح- اهل تذکر: (أنعام: 126)؛
ط- متوسمین (هوشیاران): (حجر، 75)؛
ی- اولیالنهی(خردمندان): (طه: 128)؛
5- بیان اینکه آنان که در معرفتشان نقصی دارند، از ایمان محروماند. در قرآن – دست کم - به محرومیت چهار گروه از ایمان - آن هم به خاطر نقص معرفتی - تصریح شده است:
الف- سفیهان: (بقره: 130)؛
ب- آنان که از حق روی برگرداندهاند: (يوسف: 105)؛
ج- آنان که فراموش کار شدهاند: (فرقان: 18)؛
د- ناشنوایان، کوران و آنان که بر قلبشان قفل نهاده شده است: (جاثيه: 23)؛
6- نهی از تبعیت گمان و بیان اینکه گمان برای رسیدن به سعادت کافی نیست: (يونس: 66).
مطابق دستهبندی ششگانهای که از آیات بیان شد، معلوم میشود:
1- وقتی خداوند در مسیر هدایت، بیبهره بودن از علم و دانش را توبیخ میکند، وقتی خداوند جبهۀ مقابل ایمان را به جهل، بیفهمی، بیبهره بودن از علم، در تاریکی و گمراهی بودن، ناشنوا بودن به دعوت حق، کوری و کری، غفلت و مجادلۀ بدون علم و یا بهره نداشتن از عقلورزی وصف میکند. اینها به آن معناست که انسان برای رسیدن به مقام ایمان، باید بینا و شنوا، عالم، عقلورز و اهل فهم و تدبر باشد.
2- امرهای قرآن به وجوب علم یافتن به صفات خداوند نشان میدهد شناخت این صفات برای تحقق فرایند ایمان وجوب داشته است. تحریک و تشویق قرآن به شناختی سزاوار، دیدن نشانههای خدا و نگریستن به سرگذشت اقوام، شنیدن پیام حق و نهی از دنبالهروی از بیدانشها، همه تأکید بر نقش علم و معرفت در تحصیل ایمان است.
3- بیان اینکه تنها عالمان هستند که پذیرای ایمان هستند و قلبهایشان در برابر ایمان خاشع است، بیان غایت تأثیر علم در مسیر ایمان است. در این آیات، بیان شده که این اهل علم هستند که به وحدانیت او شهادت میدهند (آلعمران: 18)؛ چون آیات را میشنوند، به سجده فرو میافتند و فروتن میشوند (اسراء:107-109)؛ به آیات وحی بیدرنگ ایمان میآورند: (آلعمران: 7)؛ دلهایشان خاضع میشود (حج: 54)؛ و هرچه علمشان از اسرار طبیعت بیشتر شود، بر خشیت دلهایشان افزوده میشود (فاطر: 28).
4- در دستۀ دیگری از آیات شناخت حقیقت دین به اهل علم، آنان که علم به آنها اعطا شده، خردمندان، اهل بصیرت، اهل تعقل، اهل تفکر، اهل شنیدن، اهل تذکر و هوشیاران نسبت داده شده است. قرآن در راستای همین بسترسازی، بارها مؤمنان را از تبعیت گمان بازداشته است.
5- در بیان قرآن، سفیهان، آنان که از حق روی برگرداندهاند، آنان که عهد خود را فراموش کردهاند، آنان که ناشنوا و نابینا شدهاند و به این سبب بر دلهاشان قفل نهاده شده است، از ایمان محروماند. این بیان نشان میدهد نقص در قوای معرفتی انسان را از سعادت نهایی محروم میکند.
از آیات پیش گفته شده آشکار شد که در بیان قرآن، معرفت یکی از مقدمات ایمان است. از این آیات مشخص میشود: یک علت توقف در ایمان، نقص معرفت است (مصباح، 1387، ص152). از آیۀ «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» معلوم میشود: اگر مؤمنان در مسیر تقرب به خداوند یک درجه ترفیع یابند، علمای مؤمن چندین درجه رفعت مقام مییابند و در مسیر تقرب پیش تازترند (طباطبائی، 1417ق، ج19، ص188).
-
- 3. زمينههای ايماني
ایمان هرچند خود غایت راه است، ایمان و اسلام ابتدایی، خود راهگشای رسیدن به مراتب بالاتر ایمان میشود و کفر، شرک و نفاق مانع رسیدن به ایمان مطلوب خواهد شد. در بیان قرآن نیز بر این مهم تأکید شده است. ما مجموع این عوامل را زمینههای ایمانی نامیدهایم؛ زیرا هرکدام به نوعی نقش ایمان داشتن و یا نداشتن را در افزایش و کاهش مراتب ایمان نشان میدهند.
1- ویژگیهایی که زمینهساز بهرهمندی بیشتر از ایمان میشود:
الف. ایمان (اطمینان و دلبستگی به خدا):
یکم. ایمان زمینة درک آیات و نشانههای خدا میشود: (جاثيه: 3)؛
دوم: ایمان زمینهساز شنیدن پیام خدا میشود: (نمل: 81)؛
سوم: ایمان زمینهساز هدایت میشود: (تغابن: 11)؛
چهارم: ایمان زمینهساز هدایت و رحمت، هدایت و شفا، هدایت و بشارت میشود: (يونس: 57)؛
پنجم: ایمان زمینهساز پندپذیری از قرآن میشود: (هود: 120)؛
ششم: ایمان زمینهساز تذکر گرفتن از قرآن میشود: (ذاريات: 55)؛
هفتم: ایمان زمینهساز انذارپذیری از قرآن میشود: (أعراف: 188)؛
هشتم: ایمان به آخرت زمینهساز ایمان به قرآن میشود: (أنعام: 92)؛
نهم: ایمان، زمینهساز ایمان افزونتر میشود: (توبه: 124)؛
ب. اسلام (روحیۀ تسلیم بودن در برابر خدا) زمینۀ بهرهمندی از هدایت و رحمت خداوند میشود: (نحل: 102).
2- ویژگیهایی که زمینهساز بیبهرهگی از ایمان میشود:
الف. نفاق زمینهساز گمراهی میشود: (نساء: 88)؛
ب. شرک و کفر:
یکم. شرک زمینهساز اضطراب دلها میشود: (آلعمران: 151). (طبیعی است اگر در چنین دلهایی ایمان، اعتماد و اطمینان جای نمیگیرد).
دوم. شرک موجب سقوط انسان: (حج: 31) و تسلط شیطان میشود (نحل: 100).
سوم. کفر زمینهساز بیبهرهگی از هدایت میشود: (نحل:107)؛
چهارم. کفر زمینهساز بیایمانی میشود: (مائده: 41)؛
پنجم. کفر زمینهساز تکذیب آیات الهی میشود: (انشقاق: 22)؛
ششم. کفر زمینهساز رویگردانی از نشانههای خداوند و انذارناپذیری میشود: (أحقاف: 3)؛
هفتم. کفر زمینهساز بهانهگیری، تردیدها و شبههسازی میشود: (أحقاف: 7)؛
هشتم. کفر موجب در افتادن با حق میشود. (غافر: 4)؛
از بررسیهای گذشته، مشخص میشود که یکی از عوامل اثرگذار در فرایند تحصیل ایمان، نوع سلوک انسانهاست. در این بررسی، آشکار شد، که در بیان قرآن، ایمان، خود زمینهساز بهرهمندی بیشتر از ایمان میشود. ایمان افزایشپذیر و امری تشکیکی است. درجهای از ایمان میتواند در شرایط و انتخاب مساعد، سبب شکلگیری درجات بالاتری از ایمان شود. ایمان زمینه میشود تا راه برای فهم و درک آیات و نشانههای خدا هموار گردد و نشانههای خداوند مورد توجه قرار گیرد. ایمان صلاحیت ایجاد میکند که مؤمن از هدایت و رحمت خداوند بهرة ویژه داشته باشد. ایمان، مؤمنِ دلسپرده به خداوند را پندپذیر، تذکرپذیر و انذارپذیر میکند و در یک کلام، ایمان سبب ایمان فزونتر میشود. در بیان قرآن، یکی از عوامل بهرهمندی از هدایت، مقام اسلام و یا همان دلسپردگی به آیین است. همچنین مشخص شد آنان که به دنبال یاد خدا، به دست آوردن رضایت الهی و هدایتی از جانب او هستند، بهرهمندیشان از هدایت و انذار و مصونیت الهی افزایش مییابد.
همچنین مشخص شد برخی از ویژگیهای اخلاقی موجب میشود انسان از آنچه مطلوب خداوند است دور گردد: در بیان قرآن، نفاق زمینهساز گمراهی میشود؛ شرک زمینهساز انحراف میگردد و کفر زمینهساز بیبهرهگی از هدایت، دور شدن از ایمان، تکذیب آیات الهی و رویگردانی از آن و سبب بهانهگیری کافران، گلاویز شدن با تردیدها و درافتادن با حق میشود.
کردار نیک و بدِ انسان از دیگر زمینهسازهای ایمان در قرآن هستند. نوع رفتار انسان، هویت انسان را به سمت ایمان و یا در جهت تقابل با آن رشد میدهد. در این بخش، به زمینهسازهای ایمان از این منظر پرداختهایم. پس از مرور آیات قرآن، تأثیر سه دسته اعمال در تحصیل ایمان مشخص گردیده است:
1- نیکوکرداری:
یکم. اطاعت خداوند زمینهساز هدایت میشود: (نور: 54).
دوم. تبعیت از یاد خداوند، رضایت خدا و هدایت الهی زمینة انذارپذیری، هدایتپذیری و افزایش آن میشود: (يس: 11).
سوم. عمل صالح زمینهساز هدایت میشود: (طه: 82).
چهارم. نماز و زکات زمینهساز هدایت میشوند: (توبه: 18).
پنجم. احسان زمینهساز بهرهمندی از هدایت و رحمت و بشارت میشود: (لقمان: 2-5).
ششم: نماز، انفاق و صلة رحم زمینهساز تذکرپذیری و انذارپذیری میشود. (رعد: 19-22).
هفتم. جهاد زمینهساز بهرهمندی از علم و حکمت میشود: (محمد: 5).
هشتم. عبادت زمینهساز رسیدن پیام قرآن به انسان میشود: (أنبياء: 106).
2- ارتکاب گناهان:
یکم. گناهان، اعمال بدی که انسان انجام داده است، تعدی از بندگی خداوند، رویگردانی از خدا، مخالفت با خدا و رسولش، نقض پیمان الهی، و قتل انبیا زمینهساز بسته شدن دلها میشوند: (بقره: 7)؛ (نساء: 155)؛ (كهف، 57، 101)؛ (يونس: 74)؛ (أعراف: 100)؛ (مطففين، 14)؛ (توبه: 87، 93)؛ (أنعام: 25)؛ (أعراف: 101)؛ (بقره: 88)؛ (مائده: 13)؛ (منافقون: 3).
دوم. دروغگویی و تکذیب آیات الهی زمینهساز بیبهرهگی از هدایت خداوند میشود: (زمر: 3).
سوم. ارتکاب جرم، زمینهساز بیایمانی میشود: (حجر:11-15).
چهارم. اسراف و تردید زمینهساز گمراهی میشود: (غافر: 34).
پنجم. تجاوز و گناه زمینهساز دروغ پنداشتن نشانههای الهی میشود: (مطففين: 13).
ششم. فسق زمینهساز بیبهرهگی از هدایت الهی میشود: (منافقون:6).
3- ظلم:
يكم. ظلم زمینهساز بیبهرهگی از هدایت الهی میشود: (صف: 7).
دوم. ظلم زمینهساز کفر میشود: (إسراء: 99).
سوم. ظلم زمینهساز بهانهگیری و تردید در دین میشود: (أنعام: 33).
از بررسی آیات مشخص میشود: اعمال نیک و بد نیز در شکلگیری ایمان و یا –دست کم- در افزایش يا كاهش مراتب ایمان مؤثرند. در بیان قرآن، طاعت خداوند، عمل صالح، نماز، زکات و احسان، بسترساز بهرهمندی از هدایت خداوند میشود. انسان برای اینکه تذکرپذیر باشد، باید اهل نماز، انفاق و صلۀ رحم باشد. از بررسی آیات معلوم شد: جهاد در راه خدا سبب میشود خداوند علم و حکمت موهبتی خود را به عنوان پاداش اعطا کند. از سوی دیگر، ارتکاب گناهان انسان را از ایمان و لوازم ایمان دور میکند. در بیان قرآن، مجرمان و گناهکاران از ایمان فاصله میگیرند. اعمال بدی که انسان انجام داده است، تعدی از بندگی خداوند، رویگردانی از خدا، مخالفت کردن با خدا و رسولش، نقض پیمان الهی و قتل انبیا، زمینهساز بسته شدن دلها میشوند. دروغگویی و تکذیب آیات، اسراف، تردید و فسق، زمینهساز گمراهی و بیبهرگی از هدایت خداوند میشوند. و سرانجام، اینکه گناه و انجام کارهای زشت، زمینهساز دروغ پنداشتن نشانههای الهی میشوند. در بیان قرآن، ظالمان از هدایت خداوند بهره نمیبرند و در حیات دینی خود، بهانهگیر و اهل تردید میشوند.
اعمال اختیاری انسان ـ دست کم آنگونه که علامه مصباح یزدی معتقد است ـ میتواند کمکی براي حصول کمال حقیقی انسان باشد؛ یعنی انسان ممکن است در ابتدا، اعتقاد به خدا و قیامت نداشته باشد، ولی اعتقاد و گرایشهایش او را به اعتقاد به خدا نزدیک سازد و ـ دست کم ـ موانع را مرتفع، و ارزشهاي منفی را کم کند (مصباح، 1384، ص351).
میتوان گفت: عمل صالح پرورش دهندۀ نفس انسان است. اصلاً شریعت آمده است تا نسخهای برای پرورش نفس باشد. امیرالمؤمنین فرمودهاند: «الشريعه رياضة النفس» (تمیمی، 1366، ص238). در قرآن، وقتی کنار اطاعت خداوند، به احسان به پدر و مادر دستور داده میشود، آیه اینگونه تمام میگردد که خداوند متکبران فخر فروش را دوست ندارد (نساء: 36). یا وقتی خداوند در دو آیه، نیکوکار بودن حضرت یحیی به پدر و مادرش را میستاید، یک بار او را اینگونه توصیف میکند که او زورگو و عصیانگر نبود (مريم: 14)، و بار دیگر اینگونه که او زورگوی شقی نبود (مريم: 32). در جای دیگر، وقتی انسان را توصیه مینماید که به پدر و مادرش نیکی کند، در نهایت، از زبان مؤمنان میفرماید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایستهای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح گردان. من به سوی تو بازمیگردم و توبه میکنم، و من از مسلمانانم» (أحقاف: 15). همۀ این شواهد نشان میدهد که خداوند از امر به احسان پدر و مادر، غیر از تکریم آنها، هدفی دیگر نیز داشته است. مؤمن برای اینکه بتواند سپاسگزار خداوند باشد، باید به لطافت رسیده باشد، شکرگزاری را تمرین کرده، دامن خود را آلودگی جبار بودن، تکبر، فخرفروشی و شقاوت دور کرده باشد. بیان نقش تبعیت از هوا و بدرفتاریها در شقاوت انسان و مجال یافتن شیطان در هدایت، با وجود صراحت قرآن به نقش شیطان در زینتدهی اعمال بدکرداران و مقدمهسازی برای بدفهمی، نیاز به تأکید ندارد (أنفال: 48).
در بیان ملاصدرای شیرازی، اعمال صالح واسطۀ حصول نور و قطع تعلق به دنيا هستند. ایمان به غایت خود نمیرسد. ایمان نور قلبی است که هرگاه حاصل شد انسان نسبت به امور غیبی و آگاه از حقایق ملکوتی بصیر میشود و اعمال صالح زمینۀ پذیرش این نور را فراهم میکند (صدرالمتألهين، 1366، ج1، ص264). به بیان دیگر، اعمال صالح مقدمهای برای حصول علم، و علم مقدمهای برای حصول ایمان است. غرض اصلی بعثت رسولان خدا و نازل شدن کتابهای آسمانی این است که انسان هبوط یافته را دوباره همنشین خداوند کنند. این مهم بدون صیقل دادن جان آدمی برای آگاه شدن از اسرار سعادت میسر نیست (همان، ج3، ص143). از نگاه ملاصدرا، عمل مقدمۀ پيرايش باطن و صيقل دادن آيينۀ قلب از زنگار شهوات و تعلقات براي كسب معرفت است. اگر انسان با عبادات ظاهري درون خود را پاك نكند، سرانجام تسليم خواهشهاي نفساني ميشود و از مشاهدۀ انوار قدسي محروم ميگردد (همان، ج4، ص423؛ ج5، ص112و275؛ ج6، ص104 و 245 و 306؛ ج1، ص172، 317 و 375-376؛ ج2، ص15، 205 و 548). از همین رو، ملاصدرا عمل را خادم و مقدمۀ ایمان میداند (صدمتألهين، 1360، ص3و4).
علامۀ طباطبائی نیز به ظهور این معنا در قرآن ـ یعنی نقش اعمال صالح در فرایند فهم ـ چنین تصریح کرده است:
از اين بيانات نتيجه مىگيريم كه معارف حقه و علوم نافع براى كسى حاصل نمىشود، مگر بعد از آنكه خلق و خوى خود را اصلاح نموده و فضایل ارزشمند انسانيت را كسب كرده باشد كه اين همان تقواست. پس حاصل كلام اين شد كه اعمال صالح، خلق و خوى پسنديده را در انسان حفظ مىكند و اخلاق پسنديده، معارف حقه و علوم نافع و افكار صحيح را حفظ مىنمايد. از سوى ديگر، اين علم نافع هم وقتى نافع است كه با عمل همراه باشد؛ زیرا هيچ خيرى نيست در علمى كه عمل با آن نباشد (طباطبائی، 1417ق، ج5، ص269).
قوانين اجتماعى اسلام در حقيقت، مقدمهای هستند براى تكاليف عبادى، و خود آنها مقصود اصلى نيستند. تكاليف عبادى هم مقصود بالاصل نيستند، بلكه آنها نيز مقدمهای براى معرفت خدا و آيات اویند (همان، ج3، ص91).
-
- پاسخ به يک پنداشت
شاید تصور شود که بسترهای بیان شده برای ایمان، همه حاصل فرایند ایمان است، نه مقدمۀ تحصیل ایمان. چه بسا گفته شود: مؤمن پس از آنکه برای خود جهانبینی میسازد، پس از آنکه به خدا باور پیدا میکند و پس از آنکه دل به مسیری میسپارد، به اخلاق و رفتار خاصی زینت مییابد. شاید توجه به بخشی از کلام علامه طباطبائی نیز تأیید کنندۀ این برداشت باشد. ایشان در تفسیر آیۀ «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ» مینویسد: آيه در صدد بیان اين حقیقت است كه انذار تنها در كسى نافع و مؤثر است كه عملاً تابع قرآن باشد، و چون آيات قرآن تلاوت شود، دلش متمايل بدان گردد (همان، ج17، ص66). همچنین مراد از آیۀ «إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» این است كه کسانی که تو را تكذيب مىكنند، از انذار تو سود نمىبرند و اصلاً انذار حقيقى نسبت به آنان محقق نمىشود، و آنان كه بهره میبرند کسانی هستند که به انذار تو خشيت دارند و نماز را بپا مىدارند، نه اينكه قبل از انذار تو از پروردگارشان خشيت دارند و نماز را بپا مىدارند و سپس تو ايشان را انذار مىكنى. اين تحصيل حاصل است. بیان آيۀ شريفه نظير آيۀ «إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً» است (طباطبائی، 1417، ج17، ص 36). همین بیان را نیز میتوان در تفسیر «هدی للمتقین»، داشت. با این حساب، منظور از «هدایت متقین»، هدایتی پس از هدایت اولیه است. «متقين داراى دو هدايتند: يك هدايت اوّلى كه بهخاطر آن متقى شدند، و يك هدايت دومى كه خداى سبحان به پاس تقوايشان به ايشان كرامت فرمود. ... و چون هدايت دومى متقين به وسيلۀ قرآن صورت مىگيرد، معلوم ميشود هدايت اوّلى قبل از قرآن بوده، و علت آن سلامت فطرت بوده است (طباطبائی، 1417ق، ج1، ص44).
در تحلیل این برداشت، باید گفت: این برداشت میتواند برداشت درستی از آیات و بیان سنت خداوند در تربیت ایمانی باشد، اما بیان نفی کنندۀ نقش بسترسازهای ایمان در فرایند ایمان، نیست؛ مثلاً درست است که ایمان سبب پندپذیری بیشتر میشود، اما روحیۀ پندپذیری نیز در ایمان مؤثر است. در توضیح این نکته توجه به نکات ذیل لازم است:
1- در فرض پذیرش این برداشت ـ دست کم ـ قبول کردهایم که برای درجات بالاتر ایمان، زمینهسازهای خاصی لازم است؛ مثلاً، پذیرفتهایم برای رسیدن به درجات بالاتری از هدایت و بهرهمندی خداوند، لازم است پیوسته به تقوای الهی التزام داشته باشیم.
2- به فرض که این برداشت را توسعه دهیم و مثلاً، در آیۀ «هُوَ الَّذِي يُرِيکُمْ آيَاتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ رِزْقاً وَ مَا يَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنِيبُ» (غافر: 13) بگوییم: مراد این است که ـ در واقع ـ کسانی از قرآن پند گرفتهاند که به سوی خدا بازگشت کردهاند. با وجود این، سیاق برخی دیگر از آیات در صدد بیانی افزون بر این برداشت است؛ مثلاً:
- «کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» (يونس: 33). این سیاق، ظهور در این دارد که فاسقان، به هر مصداقی از فسق که مرتکب باشند، حتی از هدایت اولیۀ خداوند نیز بهره نمیبرند. به عبارت دیگر، آیه ظهور دارد در اینکه با وجود فسق، ایمان ممکن نیست، و در واقع، ایمان مشروط به وجود بستر دوری از فسق است. به عبارت دیگر، آیه نمیخواهد بگوید: چون ایمان نیاوردند فاسق شدند، بلکه میگوید: چون فاسق بودند و خویشتنداری نداشتند، ایمان نیاوردند.
- «الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا کَذلِکَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر: 35). در این آیه نیز خداوند سِر دیگری از اسرار ایمان را فاش کرده است و آن اینکه متکبران ستمگر زمینۀ پذیرش ایمان را ندارند، و خداوند دلهای آنها را چنان مهر زده است که در مقابل نشانههای خداوند فروتن نمیشوند. هرچند ممکن است گفته شود: تواضع در برابر خدا همان روی دیگر سکة ایمان به خداست، اما باید توجه داشت ایمان فرایندی است که ـ دست کم در رتبه ـ پس از حصول اعتماد و اطمینان و تواضع و فروتنی نسبت به خداوند، به انتخاب ایمان منجر میشود.
- «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْبَاناً وَ أَنَّهُمْ لاَ يَسْتَکْبِرُونَ» (مائده: 82). در این آیه، خداوند به پیامبر خبر داده، از غیر مسلمانان، کسانی به ایمان آورندگان نزدیکترند که خودشان را نصارا معرفی میکنند. اینان بدان سبب به ایمان نزدیک هستند که تکبر ندارند. خداوند با بیان این خبر، خبر دیگری نیز داده است: تواضع یکی از مقدمات ایمان است.
- «سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَکَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا کُلَّ آيَةٍ لاَ يُؤْمِنُوا بِهَا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ کَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ» (أعراف: 146). این آیه نیز همچون آیه پیش گفته، در بیان این است که متکبران اصلاً چشمانی برای دیدن نشانههای خداوند ندارند.
- «وَ قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ يَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ» (مؤمنون: 33). آنگونه که خداوند خبر داده است، در همان دعوت ابتدایی ایمان، رفاهزدگان در دنیا، همواره اولین کسانی بودند که در مقابل پیامبران ایستادگی میکردند. با این حساب، این آیه نیز در شمار آیاتی است که نازل شده تا نشان دهد: ایمان شرایطی دارد و بستری میطلبد.
3- از آنرو که تقوا خلاصۀ همۀ صفات مؤمنان است و به بیان مرحوم علامه، تقوا حالتی است که در همۀ مراتب ایمان دخیل است (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 69) و از آنرو که در چهار آیه از کتاب هدایت تکرار شده است: سعادت نصیب «الَّذِينَ آمَنُوا وَ کَانُوا يَتَّقُونَ» (يونس: 63) (آنان که ایمان آوردند و همواره پرهیزگاری دارند)، خواهد شد، نقش پیشداشتهای اخلاقی در بسترسازی ایمان آشکار است. در زبان عربی، فعل مضارع همراه با فعل «کان» بر استمرار عملی در زمان گذشته دلالت میکند؛ آن هم به گونهای که اثر آن تا زمان حال وجود داشته باشد. با وجود این، وقتی خداوند تأکید کرده است: کسانی از ایمان خود بهرهمند میشوند که از پیش خویشتنداری دارند، معلوم میشود اخلاق خویشتنداری در تحقق مراتب ایمان، شرطی تخلفناپذیر است. در فرازی از این آیات آمده است: «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ کَانُوا يَتَّقُونَ» (یوسف:57). منظور آیه این است که اینان در اثر پرهیزگاری که داشتهاند، آخرت را بهتر میدانند؛ یعنی تقوایشان در شناختشان مؤثر بوده است.
4- شکی در این نیست که رعایت بسیاری از اصول اخلاقی موجب دلگسستگی انسان از دنیا و دل نبستن به آن میشود. مؤمن برای دل بستن به آنچه ماورای عالم دنیاست باید از دلبستگیهای دنیا رهایی یابد. قرآن اعلام کرده است: تنها برای آنان که قلب دارند تذکر است (ق: 37) و امام صادق میفرمایند: «آنانی قلب سالم دارند که به دنیا زهد ورزیدهاند» (کلینی، 1365، ج2، ص16). تقدم تزکیه بر تعلیم نیز در قرآن بر همین اساس است (جمعه: 2).
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، که نمادی از سالکان راه بود و در محضر قرآن رشد یافته بود، مقدمۀ راه ملاقات خداوند را قطع محبت دنیا، صبر، خوف و رجا اعلام میکرد. همچنین ایشان در شرح حدیث «الطهور نصف الایمان» میگفت: نیم ایمان به طهارت دل به واسطۀ تزکیه و پاکسازی آن از اخلاق رذیله، و نیم دیگرش به آراسته شدن به اخلاق خدایی کسب میشود (ملکی تبریزی، 1376، ص25). اخلاق فاضله زمینهساز طهارت قلبی میشود که ایمان در آن جای میگیرد. از همین روست که در قرآن، خطاب به مخاطبانی که هنوز ایمان نیاوردهاند، گفته شده: چرا به محرومان رسیدگی نمیکنید؟ عواطف انسانی، دلسوزی و خیرخواهی، روح را صفا میدهد تا آمادۀ پذیرش شود. به بیان استاد شهید مرتضی مطهری: خداشناسی جوّ روحی و عملی مساعدی لازم دارد، و اگر جوّ روحی و عملی مساعدی نبود همان ریشۀ اصلی نیز خشک میگردد؛ همچون بذری که در زمینی افکنده میشود که اگر محیط مناسب نباشد، فاسد میگردد و از بین میرود (مطهری، 1382، ص176).
5- نقش ممتاز دیگر بسترسازی اخلاقی، زمینهسازی اخلاق برای گرایشها و توجههاست. اخلاق گرایشساز است و با نقشی که دارد، میتواند ایمان را در کانون توجه و یا خارج از آن قرار دهد. برای وجودی که رشد اخلاقی داشته باشد، «انسان»، «رشد» و «سعادت»، مفاهیم جذابی هستند، و ازاینرو، وقتی با نشانهای، کلامی و یا دعوتی با این امور مواجه میشود، حساس خواهد بود.
سیاقی از آیات قرآن تأیید میکند که فقط آنان که به اخلاق خاصی زینت یافتهاند، چشمها و گوشهایشان نشانههای خدا را در زمین میبیند و میشنود. برخی از این صفات در دستۀ زمینههای معرفتی، سلوکی و اخلاقی بررسی شد. در آنجا گفته شد: تنها طالبان حقیقت، شکرپیشگان، تقواپیشگان، صبرپیشگانِ شاکرپیشه، بندگان توبهکار و آنان که از عذاب آخرت ترسا هستند، چشمان آیهبین دارند و آیات خداوند را درک میکنند.
افزون بر این، آنچه در تجربۀ زیستی زندگی، حتی در یک پژوهش علمی تجربه میشود، این است که دل اگر مجذوب چیزی باشد، به آن تمایل دارد و سعی میکند به نفع آن اطلاعاتش را تفسیر کند. هر کس استدلال اقامه میکند، آزمایشی را ترتیب میدهد و یا ادلهای کلامی یا فلسفی اقامه میکند، باید مراقب تأثیرگذاری گرایشها و انگیزههای درونی خود نیز باشد. ما در صورتی میتوانیم به شناخت صادق و مطابق با واقع رهنمون شویم که با تخلیۀ جان از عناد، لجاجت، تسلیمناپذیری در برابر حق، حب و بغضها و گرایشهای نفسانی دیگر، همچون تعصب، غرور و کینهورزی، راه را برای شناخت صحیح هموار کنیم. این حکم به علوم عقلی اختصاص ندارد، بلکه در دانشهایی که شیوۀ تحقیق آنها نقلی و یا حتی تجربی است نیز جاری است.
تجربۀ دیگری که تأیید کنندۀ این نظر است، تجربۀ «فراست اخلاقی» است. همانگونه که تجربه شده است، انسانها وقتی کمتر گناه میکنند، فراست خاصی در وجودشان پیدا میشود و ذهنشان در حل مسائل تیزبینی ویژهای پیدا میکند. بسیار مشاهده شده است انسانهایی که تحصیلات خاصی نداشتهاند، اما حقایق بزرگی را به درستی فهمیدهاند. در شهادت به نقش اخلاق در فهم و درک ایمان، روایت «جنود عقل و جهل» امام صادق کافی و بسنده است. ایشان وقتی سربازان عقل و جهل را میشمارند، ارتشی از صفات اخلاقی آرایش میدهند. برای اینکه حکومت عقل و فهم بر مملکت نفس استیلا یابد، نفس باید به اخلاق نیک تجهیز شود. به بیان امام، عقل برای این آمادگی باید از سپاهیان خيرخواهي، طهارت از گناه، بخشندگی و سخاوت، امیدواری، رضا داشتن، سپاسگزاری، توکل، مهربانی، پاکدامنی، پروا داشتن، تواضع و خضوع، آرامش، خوشرفتاری، نیکی به پدر و مادر، شکیبایی، قناعت، امانتدار بودن و راستگویی، انصاف، نظافت، وقار و حیا و پوشیدگی، بهره ببرد تا فهم و درکی درست داشته باشد. قابل توجه اینکه امام صادق پس از شمارش سربازان عقل و جهل، میفرمایند: این خصلتها تنها در مؤمنی جمع میشود که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده باشد؛ و به بیان دیگر، ظرفیت ایمان را داشته باشند. اینها همه تأکیدی بر نقش اخلاق در فرایند ایمان است. از این بیان در وصف عقلی که به ایمان ختم میشود، معلوم میگردد: تعقل صرفاً فرایندی نظری و منطقی نیست؛ تعقل فهم قوۀ فاهمۀ نفس در گرایش به ایمان است (کلینی، 1365، ج1، ص20-23). در مجمع البیان نیز ذیل آیۀ «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ کَذلِکَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ» (أنعام: 125) روایتی نقل شده است که بیان میکند: «شرح صدر»، نوری است که خداوند در قلب هر کس که بخواهد قرار میدهد (مجلسی، 1404ق، ج65، ص236).
ابن قیم جوزی نیز در کتاب ضعف ایمان و درمان آن، آثار گناه را در تضعیف شناخت چنین برمیشمارد: گناهان ارادۀ انسان را ضعيف ميكنند، موجب ذلت و خواري میشوند، عقل را فاسد ميكنند، شرم را از بين ميبرند، سبب وحشت ميشوند، استقامت را از بين ميبرند، بصيرت قلب را كور ميكنند، سبب اسارت نفس در شهوات و فراموشی خود میشوند و همۀ اینها سبب نقصان عقل ميشوند (جوزی، 1389، ص85-155).
ملاصدرا این تجربۀ زیستی را در بیانی فلسفی ارائه کرده است: نفس انسانی با تکامل عقلی خود، در مرتبۀ قوۀ عاقله به مرتبۀ عقل بالفعل میرسد و با اتصال به عقل فعال، آینۀ تمامنمای حقایق هستی میگردد و تشبه به الله برایش فراهم میشود (صدرالمتألهين، 1391، ج3، ص242). انسانهای مرتکب رذایل گرچه اصطلاحات علوم حصولی را در خزانۀ ذهن خود میتوانند داشته باشند، اما به سبب عدم تناسب جان و دل آنها با حقایق عقلی، که باید توسط نفس پاک و خالص دریافت شود، از درک آنها عاجز میمانند. ازاینرو، دوری از شهوت و غضب یکی از شروط مهم درک حقایق جهان ملکوت است. آن عقلی ادراک تام دارد که منوّر به نور قدسی خداوند شده باشد (کرمانی، 1384، ص64).
دانشمندان روانشناس نیز به این امر اعتراف دارند. ویلیام جیمز نیز معتقد است: در فرایند تحصیل یک باور، علاوه بر عوامل معرفتی، عواملی همچون عواطف، انگیزهها، ضمیرناخودآگاه، خُلقها، انتظارات و گناه نیز اثرگذارند (آذربايجاني، 1387، ص8-16). باورهای انسان همواره تحت تأثیر عوامل غیر معرفتی شکل میگیرند. وقتی ما به کوششهای علمی دست میزنیم، ـ در واقع ـ در پی برآورده ساختن نیازهای خود میرویم، و در اینکه چگونه و به چه جنبههایی از واقعیت توجه میکنیم متأثر از خواستهها، امیال، نیازها و بیم و امیدهای خود هستیم. انسان حتی در انتخاب دیدگاههای مابعدالطبیعی خود، متناسب با روحیات و شخصیتشان عمل میکند (پورسینا، 1385، ص195-201). جیمز عواطف و احساسات را از ژرفترین منابع دین معرفی میکند و برای این ادعای خود، چنین دلیل میآورد: حالات دینی کیفیتی محسوس است و برای مؤمن بدون دخالت استنباط و تذکر آگاهانه حاصل میشود. مردم غالباً در دینداری خود، متأثر از براهین عقلی نیستنند. آموزههای دینی نیز نشان میدهد که خاستگاه دین در احساسات و تجربه است. اگر تجربۀ دینی نتواند اعتبار کافی برای عقاید فراهم کند، براهین عقلی احتمالاً قانع کننده نخواهند بود (آذربایجانی، 1383، ص9).
باور، افزون بر اينكه بر مراحل معرفتي مبتني است، بر احساسات، علاقهها، عشقها، نيازها، اميال، گرايشها، آرزوها، مقاصد و خاستههاي شخصي نيز ابتنا دارد و همين رد و قبول را بايد انعكاس شخصيت اخلاقي فرد دانست. ازاينرو، نظامبخشي درست به علايق و خواستههاي انسان، شرط لازم تحصيل معرفت است. آموزۀ «ايمان» بر فهم تقدم داردِ آگوستين را بايد به همين معناي تأثيرگذاري مثبت پيراستگي درون و آراستگي آن بر تحصيل معرفت، دانست (پورسينا، 1385، ص268).
6- هرچند بیان علامه طباطبائی این بود که تقوا و دیگر زمینههای اخلاقی در هدایتها و ایمانهای ثانوی مؤثرند، اما کلماتی نیز در تفسیر برخی دیگر از آیات دارند که نشان میدهد ایشان نیز به زمینهساز بودن اخلاق برای ایمان نخستین اعتراف دارند. برخی از این کلمات را مرور میکنیم:
الف. علامه طباطبائی در تفسیر آیۀ «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلاَئِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلاَةَ وَ آتَى الزَّکَاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (بقره: 177)، مینویسد: آیه مؤمنان را به «صدق» معرفى نموده و «صدق» وصفى است كه تمام فضایل علم و عمل را دربر ميگيرد. ممكن نيست كسى داراى صدق باشد و «عفت» و «شجاعت» و «حكمت» و «عدالت»، چهار ريشۀ اخلاق فاضله را نداشته باشد؛ زیرا آدمى غير از اعتقاد و قول و عمل، چيز ديگرى ندارد، و وقتى بنا بگذارد كه جز راست نگويد، ناچار ميشود اين سه چيز را با هم مطابق سازد؛ يعنى نكند، مگر آنچه را ميگويد، و نگويد مگر آنچه را كه معتقد است، وگرنه دچار دروغ ميشود، و در اين هنگام است كه ايمان خالص و اخلاق فاضله و عمل صالح، همه با هم برايش فراهم ميشود (طباطبائی، 1417ق، ج1، ص429-430). در این جملۀ آخر، مرحوم علامه به صراحت اعلام کرده است که «مقام صدق» زمینه را برای تحصیل ایمان، یا به عبارت دیگر همان غایت مطلوبهای حیات دینی فراهم میکند.
ب. حضرت علامه در ذیل تفسیر «لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى» توضیح داده است، «خشیت» از مقدمات قبول و ایمان است (همان، ج 14، ص154). ایشان در تفسیر «وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ» نیز بیان کرده است که کافران و اهل انکار استعداد تذکر گرفتن از حجتها و استعداد تبعیت از حق را ندارند، و در مقابل، این بازگشتکنندگان به سوی خداوند هستند که تذکر میگیرند. مراد از «هدایت یافتن کافران و منکران»، هدایت ابتدایی بوده است. بدین روی، به قرینۀ مقابله معلوم میشود که مرحوم علامه میپذیرند که داشتن روحیة بازگشت به خدا، شرط بهره بردن از هدایت ابتدایی است (همان، ج17، ص 317).
ج. ایشان در بیان آیۀ «لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ» مینویسد: مریضی قلب موجب میشود قوۀ شناخت عقل استقامت خود را از دست بدهد. قساوت قلب نیز، که به خاطر از بین رفتن خشوع و رحمت و تواضع و محبت به وجود میآید، موجب میگردد قلب در شناخت حق کندی کند (همان، ج14، ص392). ایشان در جای دیگری نوشته است: انسان اگر از تقوای دینی بهره نداشته باشد و دین فطریاش فاسد شود، قوۀ ادراک نظریاش نمیتواند به درستی عمل کند (همان، ج5، ص 311).
-
- نتيجهگيري
بررسیهای این بخش در نیاز به زمینهسازهای ایمان، نشان داد: فرایند تحصیل ایمان، نیازمند بسترهای معرفتی، اخلاقی، ایمان و رفتاری است. ایمان افزون بر بستر معرفتی، برای شکلگیری و شکوفایی، بسترهای دیگری نیز میخواهد. در این فرایند، هرچند گزارههای معرفتبخش، نقش قابل توجهی در ترسیم جهانبینی دینی و در نتیجه، در تولید ایمان دارد، اما فرایند ایمان صرفاً به معرفت گزارهای نیست. برای شکل گرفتن ایمان فراتر از نظر به گزارهها و فهم آن، لازم است حالاتی تحصیل شود. وقتی قلب در وضعیت طهارت، خشیت، اطمینان و اعتماد قرار گرفت، آن وقت فرایند ایمان برای ارادۀ ایمان، تناسب پیدا میکند.
توجه به متعلقهای امر به علمآموزی و یا تشویق به علم نیز نشان میدهد: هدف قرآن در معرفتبخشی، زمینهسازی برای حالاتی است که ایمان در آن شکل میگیرد. همانگونه که گذشت، مفاد بیشتر آیات دستور به علمورزی نسبت به شناخت صفات خداست. واضح است که هدف قرآن از تصویرگری خداوند با چنین صفاتی، ایجاد شوقِ ایمان و شورمندیِ اعتماد به خداست.
با نظر به آیات «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِيمٌ فِي کِتَابٍ مَکْنُونٍ لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه: 79)، میتوان گفت: فهم کامل و صحیح گزارهها نیز پس از تحصیل مقدمات اخلاقی و سلوکی حاصل میشود. مطابق آیاتی که ایمان را زمینهساز درک آیات و شنیدن آن و یا زمینهساز پندپذیری و تذکرپذیری از قرآن، و یا کفر را سبب تکذیب و تردید دانسته بود، چه بسا گفته شود: مطلوبیت تحصیل برخی از حالات و پالایش از برخی دیگر، برای فهم گزارهای است؛ یعنی این ویژگیهای فراگزارهای زمینۀ فهم گزارهای قرآن را فراهم میکنند.
همانگونه که بررسی شد، ایمان و اسلام و تبعیت از خدا و یا کفر و نفاق موجب میشوند ایمان فارغ از افزایش و کاهش فهم گزارهها، از جانب خداوند شدت یابند. اعمال صالح نیز چنین نقشی در زمینهسازی ایمان دارند. عمل صالح زمینهساز فهم میشود و کارهای ناپسند راه فهم انسان را ناهموار میکند. ذکر و یاد خدا، احسان و انفاق، توجه و نیکوکرداری، انسان را لطیف میکنند و فهم را ساده. علت تأکیدهای ملاصدرا بر نقش عمل در ایمان نیز همین است. در بیان ملا صدرا، اعمال صالح واسطه در حصول نور و قطع تعلق به دنيا هستند.
حاصل آنکه فرایند ایمان صرفاً یک مسیر نظری نیست که از تأمل در گزارههای معرفتی حاصل شده باشد. ایمان رشدی است همهجانبه. فرایند ایمان، مسیر گوهرین شدن وجود انسان است. در مسیر ایمان، صفات و رفتار مؤمن چنان تحول مییابد که خدا کانون توجهاش میشود. مؤمن گاه باید موعظه شود و به هیجان در آید، گاه باید تطهیر شود و طهارت ورزد، گاه باید احسان کند و ایثار نماید تا نرمخو شود، گاه باید به شریعت، نفسش را ریاضت بخشد، و گاه باید ذهنش را از وسوسه بشوید و جهان بینیاش را به افق معیار تنظیم نماید.
- آذربایجانی، مسعود، 1387، «بازخواني نظريه ايمان بهمثابه اراده معطوف به باور از ويليام جيمز»، پژوهشهای فلسفی کلامی، ش 37، ص 5ـ26.
- ـــــ ، 1383، «توجیه ایمان از دیدگاه ویلیام جیمز»، پژوهشهای فلسفی کلامی، ش 19، ص 3ـ16.
- بهاءالدینی، سیدرضا، 1380، سلوک معنوی، تدوین اکبر اسدی، چ ششم، قم، پارسایان.
- پورسينا، زهرا، 1385، تأثير گناه بر معرفت (با تكيه بر آراي آگوستين قديس)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، 1366، غررالحکم و دررالكلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامي.
- جوزی، ابنقیم، 1389، ضعف ايمان و درمان آن، ترجمة مهدي مصطفايي، سنندج، آراس.
- صدرالمتألهین، 1360، اسرار الآيات، تهران، انجمن حکمت و فلسفة ايران.
- ـــــ ، 1391، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث.
- ـــــ ، 1366، تفسير القرآن الكريم، چ دوم، قم، بیدار.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر نشر اسلامى.
- قرشى، علىاكبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- قونوی، صدرالدین، 1381، اعجاز البیان فی تفسیر ام القرآن، قم، بوستان کتاب.
- کرمانی، علیرضا، 1384، «ایمان در عرفان»، ايمان در سپهر اديان، قم، صهباي يقين.
- كليني، محمدبن يعقوب، 1365، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه
- مجلسى، محمد باقر، 1404ق، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- مصباح، محمدتقی، 1387، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی
- ـــــ ، 1384، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مطهری، مرتضی، 1382، علل گرایش به مادی گری، تهران، صدرا.
- ملکی تبریزی، جواد، 1376، اسرار الصلوة، ترجمة رضا رجبزاده، تهران، پیام آزادی.