برداشتهای عقلی از روایات دربارهی مرجعیت دینی امام
Article data in English (انگلیسی)
به گفتة مورخان مسلمان، امامت و خلافت، جنجاليترين مسئلهاي است که در تاريخ اسلام مطرح شد؛ مسئلهاي که به صفبندي مسلمانان در برابر هم انجاميد و سبب شد يکديگر را تکفير كننده و درپي آن، چه بسيار انسانهايي که کشته شدند. بحث امامت و شئون آن، از مباحثي است که به قول ابوحامد غزالي و آمدي (غزالي، 1409ق، ص 147؛ آمدي، بيتا، ص 363) با تعصبات و غرايض شخصي آغشته شده است. پيروان مکتب اماميه معتقدند كه اهلبيت معصوماند و در کلام و عملشان دچار لغزش نميشوند. ازاينرو در اثبات مباحث امامت در برابر مخالفان و براي فرو نرفتن در باتلاق تعصبات شخصي، ضرورت دارد پس از اثبات حجيت و صحت استناد سخني به اهلبيت در برابر ايشان که از اين تعصبات و غرايض شخصي فارغاند، زانو بزنيم و تبيينهاي آنها را بياموزيم.
استدلالهاي معصومين بهويژه در مباحث اعتقادي و مسئلة شئون امام، بهدور از خطايند؛ ازاينرو قطعاً پاسخگوي حقطلبان خواهند بود؛ بنابراين ميارزد دربارة فهم و تنسيق آن، وقت صرف شود. يکي از شئوني که اماميه براي امام معتقد است، مرجعيت ديني اوست. با مراجعه به آيات و روايات ميبينيم كه گاهي اهلبيت اثبات و تبيين مرجعيت ديني خود را بر اموري چون علم الهي در تبيين دين، حجّيت الهي، هدايتگري، قيم قرآن بودن، محافظت از دين و... مبتني كردهاند.
در اين پژوهش، تبيينهاي يادشده تشريح و بررسي ميشوند. برخي از اين ادله که مباني اماميه در آن لحاظ نشده است، يعني صرفاً تحليلي عقلي بوده يا اينکه از مباني مشترک ميان مکاتب مختلف اسلامي بهره بردهاند، برونمذهبياند و در تقابل با اهلسنت مفيد خواهند بود؛ و برخي که مباني پذيرفتهشده در اماميه از مقدماتش هستند، در خطاب به شيعيان که دربارة برخي شئون امام ترديد داشتهاند، ثمربخشاند در اين پژوهش، اين دو دسته از هم تفکيک خواهند شد.
اگر بخواهيم به پيشينة اين پژوهش اشاره کنيم، ميتوان از کتاب بررسي انطباق شئون امامت بر کلام اماميه (از شيخ مفيد تا فاضل مقداد) بر قرآن و سنت ياد كرد که نويسندهاش با استمداد از سخن مفسران و محدثان اماميه، و غور در مجموعة عظيم آيات و روايات، شئون فراواني را (در حوزههاي تکويني، تشريعي و حکومتي و همچنين ديني و علمي) براي امام اثبات ميکند و در انتها با بيان ديدگاه برخي متکلمان دربارة شئون امامت، به اين نتيجة قابل توجه ميرسد: عظمتي که در پرتو آيات و روايات براي اهلبيت تصوير ميشود، بهويژه در حوزة تکويني و علمي، در سخنان متکلمان مورد نظرشان نمودي ندارد و ظاهراً اين متکلمان در اين موضوع مهم، بنا بر دلايلي توجه چنداني به قرآن و سنت نداشتهاند. روشن است که هدف اين کتاب، اثبات کلامي شئون از آيات و روايات و مقايسة اين استنباط نقلي با ديدگاه برخي از متکلمان اماميه است. بنابراين، رويکرد و محتوايشان متفاوت با اين مقاله است. اصل در اين پژوهش، بيرون کشيدن و تنسيق ادلهاي است که خودِ اهلبيت براي شئون خويش ارائه کردهاند، نه صرفاً اثبات کلامي شئون امام؛ هرچند بالتبع برخي از شئون هم اثبات خواهد شد.
-
- 1. استدلالهاي اهلبيت براي مرجعيت ديني امام
مقصود از مرجعيت ديني امام اين است که او شخصي است که مردم براي فهم معارف و احکام دين به او مراجعه ميکنند (مطهري، بيتا، ج 3، ص 285-286) و سخنش در اين موضوع، فصلالخطاب خواهد بود. برخي از استدلالهايي که به نظر ميرسد اهلبيت براي اثبات مرجعيت ديني خود اقامه کردهاند، به قرار ذيل است.
-
-
- 1-1. ادلة برونمذهبي
-
تعدادي از اين ادله که براي اثبات مرجعيت ديني امام اقامه شدهاند، بهشکلياند که در اصلِ استدلال به آنها مباني اماميه لحاظ نشده است. اين دسته با عنوان ادلة برونمذهبي مطرح ميشوند. منظور از استدلال برونمذهبي اين نيست که استدلالي جدلي داشته باشيم، به اين معنا که با فرض پذيرش مباني رقيب استدلال کنيم؛ بلکه منظور، برهاني بودن مطلب است؛ يعني استدلال ما يا به عقل است يا به نقلِ مورد پذيرش دو طرف.
-
-
-
- 1-1-1. امام، محافظ دين
-
-
امام صادق در اين برهان از لزوم حفظ و بقاي دين اسلام استفاده ميکند. به فرمايش ايشان، چون دين اسلام دين خاتم است و بقايش ضروري، بايد امامي باشد تا اين دين را از کاستي و فزوني حفظ كند. چنين کسي قطعاً عالم به دين اسلام و مرجع ديني مردم خواهد بود. راوي نقل ميكند: از امام صادق شنيدم که فرمود: زمين هيچگاه خالي از امام نميشود؛ زيرا اگر مؤمنان چيزي بر دين اضافه کردند، او آن را رد کند؛ و اگر مؤمنان چيزي را از دين کاستند، او آن را تکميل کند (کليني، 1407ق، ج 1، ص 178).
-
-
- تقرير برهان
-
1. اگر پيروي از شريعت اسلام تا قيامت ضروري باشد، شريعت اسلام تا قيامت بايد محافظي داشته باشد؛
2. پيروي از شريعت اسلام تا قيامت ضروري است؛
3. نتيجه: شريعت اسلام تا قيامت بايد محافظي داشته باشد؛
4. اگر محافظ شريعت، مرجع ديني مردم است، امام معصومي که مرجع ديني مردم است، بايد تا قيامت وجود داشته باشد؛
5. محافظ شريعت، مرجع ديني مردم است؛
6. نتيجه: امام معصومي که مرجع ديني مردم است، بايد تا قيامت وجود داشته باشد؛
7. اگر محافظ شريعت، مرجع ديني مردم است، امام معصومي که مرجع ديني مردم است، بايد تا قيامت وجود داشته باشد.
8. لکن محافظ شريعت، مرجع ديني مردم است.
9. نتيجه: امام معصومي که مرجع ديني مردم است، بايد تا قيامت وجود داشته باشد.
اين استدلال، از سه قياس تشکيل شده است: قياس اول (1 تا 3) و دوم (4 تا 6) و سوم (7 تا 9) همه از نوع قياس استثنائي متصلاند.
توضيح مقدمة نخست: اگر پيروي از شريعت اسلام تا قيامت ضروري است، بايد محافظي باشد که اين شريعت را در طول تاريخ حفظ کرده، برداشت صحيح را از نقاط اختلافي آن روشن کند و اسلام واقعي را به مردم بعدي انتقال دهد. در اين فرض است که مردم به اسلام مکلف خواهند بود. اگر چنين محافظي نباشد، نميتوان مردم را به اسلام تکليف کرد؛ زيرا ايشان راهي به دريافت صحيح معارف اسلامي ندارند و قرار دادن تکليف بر چنين مردمي قبيح خواهد بود (حمصي، 1412ق، ج 2، ص 261-262؛ حلبي، 1414ق، ص 46-47؛ مجلسي، 1384، ص 19-20).
افزونبراين، مردم چون داراي هواهاي نفساني و اغراض فاسدند، در طول تاريخ، محتواي دين را زايل خواهند كرد. پس عقلاً قبيح و محال است که صانع حکيم و قادر عليم، پيغمبر خود را از دنيا بَرَد و دين و تکليف را باقي دارد و براي پيغمبر خود جانشيني که حافظ احکام و پيشواي بندگانش باشد، تعيين نکند (لاهيجي، 1387، ص 129؛ نراقي، 1369، ص 129). البته مردم مختارند و ممکن است شرايط را براي پيشوايي و مرجعيت ديني امام معصوم آماده نکنند؛ که در آن صورت، اشکال به مردم برميگردد، نه به خداوند.
توضيح مقدمة دوم: محتواي اين مقدمه، سخني است که مورد پذيرش قاطبة مسلمانان است؛ چراکه با جامعيت و خاتميت دين اسلام تلازم دارد. خاتميت اسلام مبتني بر ادلة نقلي (آيات و روايات) است که توضيح آن در اين مختصر نميگنجد.
توضيح مقدمة پنجم: در مقدمة پنجم، آن محافظ مطمئني که وجودش ضروري است، فقط امام معصوم خوانده شده است. در اينجا گزينههايي مانند قرآن، سنت متواتر، اجماع، اخبار آحاد، اجتهاد به رأي، قياس و امام معصوم، که ممکن است بهعنوان محافظ دين مطرح شوند، بررسي شدهاند و در نهايت اثبات ميشود که تنها امام معصوم ميتواند بعد از رسول اکرم اين وظيفه را ايفا کند. رد تمام گزينههاي احتمالي غير از امام معصوم، بحثي نسبتاً مفصل بوده (علمالهدي، 1410ق، ج 1، ص 179؛ حمصي، 1412ق، ج2، ص261-262؛ حلبي، 1414ق، ص46-47) که چکيدهاش چنين است:
در ابتدا بگويم که محافظ شريعت بايد معصوم باشد تا خود سبب تغيير و تحريف در شريعت نشود. ازاينرو گزينههاي خبرهاي واحد، رأي و قياس و همچنين اجماع، چون خطاپذيرند، توان حفاظت از شريعت را ندارند و از اين بحث کنار ميروند. شايد پذيرش اين مطلب دربارة اجماع، اندکي برايتان دشوار باشد. دقت کنيد؛ بحث ما در جايي است که اجماع بدون لحاظ نظر معصوم صورت يافته باشد كه چنين اجماعي اعتبار ندارد؛ زيرا همانطورکه تکتکِ افراد امت ممکن است اشتباه کنند، اجماع ايشان هم ميتواند مرتکب اشتباه شود. توجه داريد که تعداد زياد باورمندان ـ اگر هيچيک معصوم نباشند ـ به باورشان عصمت نميبخشد؛ چنانکه جمع چند صفر، يک نخواهد شد. هرچند چنين اجماعي احتمال درستي باور را تقويت هم کند، روشن است که آن را قطعي نميسازد. علماي دين، اگر معصوم نباشند، ممکن است خود، سبب تغيير و تحريف دين شوند؛ ازاينرو نميتوانند محافظ حقيقي شريعت باشند. افزونبراين، احکام اجماعي اندک است و قابل عرضه به بسياري از مسائل و احکام شريعت نيست تا بخواهد محافظ آن باشد.
اما اينکه چرا قرآن کريم و سنت نبوي نميتواند محافظ شريعت باشد، به اين دليل است که قرآن و سنت صامتاند و در بيان معارف خويش که مشتمل بر متشابهات و همچنين بطون مختلف است، نيازمند ديگرياند. ديگراناند که از زبان ايشان سخن ميگويند. خودِ قرآن که نميتواند بگويد مثلاً فلان مطلبي که به شريعت مستند شده، درست است يا نادرست. سنت متواتر هم به دليل تعداد اندکش توان حفظ کلّ شريعت را ندارد؛ مگر ما چند روايت متواتر داريم که بخواهيم با آن درستي يا نادرستي احکام فراوان و گوناگوني را که بيان ميشود، تضمين کنيم؟
بنابراين تنها امام معصوم است که ميتواند کار نگاهباني شريعت را به دوش کشد و چون وجود حافظ شريعت تا قيامت ضروري است، حکمت خداوند اقتضا دارد در هر زماني چنين امامي را براي محافظت از شريعت منصوب سازد.
البته اين سخن بدينمعنا نيست که با وجود چنين امامي، ديگر اختلاف نظري در مکتب اماميه نخواهد بود. بحث در اين است که تنها با وجود امام معصوم راه براي دريافت معارف صحيح اسلام وجود دارد؛ اما اگر مردم با اينکه امام معصوم وجود دارد، معارف خود را از طريق ديگري بگيرند يا شرايط را براي اظهار امامت ايشان آماده نسازند، تقصير مردم خواهد بود؛ مانند دوران خانهنشيني اميرمؤمنان؛ اما اگر چنين فردي اساساً وجود نداشته باشد، مردم راهي براي شناخت صحيح و کامل اسلام نخواهند داشت و اين خلاف حکمت الهي است.
توضيح مقدمة هشتم: هرکس محافظ شريعت باشد، مرجع ديني مردم خواهد بود؛ زيرا او اسلام واقعي را ميداند و مانع کم يا زياد شدن آن ميشود. تنها محافظ شريعت است که سخنش سخن اسلام بوده و از تحريف به دور است؛ بنابراين مردم براي فهم اسلام بايد به او رجوع کنند. گفته شد كه شريعت مشتمل بر متشابهات است که احتمال تحريف در آن، محافظي ميطلبد.
گفتني است چون محتواي مقدمات استدلال، مبتني بر شواهد نقلي است، اين استدلالْ نقلي خواهد بود.
-
-
-
- 2-1-1. امام، هادي دين
-
-
امام محمدباقر در اين استدلال ميفرمايد که اگر کسي پيرو امامِ بحق نباشد، گمراه خواهد شد. اين بدين دليل است که امامِ بحق، هادي دين و مرجع مردم در مسائل ديني است. راوي نقل ميكند:
از امام باقر شنيدم که فرمود: هركه در عبادت خداوند سختي زيادي ببيند، ولى رهبرى که از طرف خداوند معين شده، نداشته باشد، عبادات او پذيرفته نيست. او گمراه و سرگردان است و خدا كردار او را بد شمارد حكايت او حكايت گوسفندى است كه از چوپان و گلة خود گم شده و تمام روز سرگردان ميرود و برميگردد... در همين ميان، گرگ گم شدن او را غنيمت شمارد و او را ميخورد. به خدا، اى محمد! كسى كه از اين امت باشد و امامى هويدا و عادل از طرف خداى عزوجل نداشته باشد، چنين است؛ گمگشته و گمراه است و اگر با اين حال بميرد، با كفر و نفاق مرده است (کليني، 1407ق، ج 1، ص 183).
-
-
- تقرير برهان
-
1. هرکس پيرو امام بحق نباشد، گمراه ميشود؛
2. عکس نقيض: هر هدايتشدهاي پيرو امام بحق است؛
3. اگر هر هدايتشدهاي پيرو امام بحق باشد، هر امام بحق، هدايتگر به دين حق است؛
4. هر هدايتشدهاي پيرو امام بحق است؛
5. نتيجه: هر امام بحق، هدايتگر به دين حق است؛
6. اگر امام بحق، هدايتگر به دين حق باشد، او مرجع ديني مردم است؛
7. امام بحق، هدايتگر به دين حق است؛
8. نتيجه: امام بحق، مرجع ديني مردم است.
در اين استدلال، از يک عکس نقيض (مقدمة 2) و دو قياس استثنائي متصل استفاده شده است. قياس استثنائي نخست، (مقدمات 3 تا 5) و قياس استثنائي دوم (مقدمات 6 تا 8) است. قياس استثنائي قياسي است که در مقدماتش به نتيجه تصريح شده باشد.
توضيح مقدمة نخست: براي اثبات اين مقدمه ـ که در حقيقت، بيان امام معصوم است ـ ميتوان بدين بيان استدلال هم کرد:
اينکه در اين مقدمه گفته شده است «کسي که پيرو امام بحق نباشد، اسير گمراهي خواهد شد» به دو دليل ميتواند باشد: دليل اول اينکه چنين کسي در فهم موضوعات جديد دچار انحراف ميشود؛ دليل دوم اينکه چنين کسي در درک صحيح آنچه از دين به دستش رسيده است، به مشکل ميخورد و لذا به بيراهه خواهد رفت.
توضيح دليل اول
امت اسلامي در فهم معاني قرآن و مسائل ديني به تبليغ و تفسير فردي عالم و معصوم نيازمند بود. پيامبر اکرم نيز در طول 23 سال نبوت، مسائل ديني را براي مردم دوران خويش بيان کرد؛ ولي چنانکه در ادامه ميآيد، به دليل محدوديت زمان، اشتغالات و مشکلات فراواني که براي حضرت واقع گشت، بيان تمام آنها ميسّر نشد. بنابراين مردم چنانکه پيرو پيامبر خاتم بودند، بايد پس از ايشان پيرو امامي باشند که احکام دينشان را بهدرستي روشن سازد و مسير سعادت را از گمراهي نمايان کند. اگر در اين برهان گفته ميشود که حکم برخي از موضوعات ديني در زمان رسول اکرم بيان نشده، اين به دليل شواهد مختلفي است که براي آن وجود دارد؛ چنانکه برخي بزرگان اهلسنت گفتهاند، چه بسيار احکام مورد نياز مردم وجود دارد که پيامبر گرامي اسلام حکمش را بيان نکرد (آمدي، بيتا، ص 380). اختلاف فراوان فرقههاي مختلف اسلامي در موضوعات مهم ديني، از جملة آنهاست. امروزه بسياري از پيروان اهلسنت معتقدند که حقتعالي را ميتوان در قيامت به همين چشم سر مشاهده كرد (اشعري، 1397ق، ص 51-54؛ جويني، 1407ق، ص 115-119)؛ يا در طول تاريخ در ميان مسلمانان کساني بودهاند که قائل به اعضا و جوارح براي خداوند شدند (شهرستاني، بيتا، ج 1، ص 105 و112). يکي از دلايل اين اختلافِ رأي در موضوعات متعدد فروع دين مانند حج، خمس و جهاد و امربهمعروف و نهي از منکر، اين است که برخي از موضوعاتِ هر يک از اين احکام، در عصر رسول خدا تبيين نشد و در دوران پس از ايشان مطرح و تبيين شدند (کراجکي، 1369، ج 1، ص 323؛ حمصي، 1412، ج 2، ص 256-257؛ حلي، 1409ق، ص 18).
اگر کسي بگويد: تا قبل از غيبت امام زمان هم همه مسائل مورد نياز بيان نشد، پس چرا ايشان غايب شد، پاسخ اين است که غيبت حضرت به دليل نقص در مردم است. خداوند امام معصوم را براي بيان همة موضوعات ديني منصوب و معرفي کرده است؛ ولي مردم زمينه را براي اِعمال مرجعيت ديني ايشان فراهم نساختند؛ پس اشکال به مردم برميگردد.
ممكن است کسي بگويد: خداوند دين اسلام را نازل کرد و فهم و حفظ آن بر عهدة علماست و اختلافات در فهم ايشان هم سبب انحراف از اصل دين نميشود. بالاخره دين داراي مراتب است و بخشي از مراتب آن هم به وسيلة علماي عادل، هرچند غيرمعصوم، بيان و حفظ ميشود. بنابراين امام معصوم ضرورت نخواهد داشت.
پاسخ اين است که وقتي خداوندْ عالم، قادر و رحيم مطلق است، چرا کسي را تعيين نکند که حقيقت دين را بهنحو کامل بيان ميکند تا هرکس خواست، با اختيار خود به آن سعادت کامل دست يابد؟ در اين فرض، نقص به حقتعالي بازميگردد که منزه است از نقص.
البته اين مطلب که برخي موضوعات در دوران خاتمالانبياء مطرح نشده است، چنانکه تازه گذشت، مبتني بر نقل و شواهد تاريخي است و لذا سبب ميشود اين استدلال هم مبتني بر نقل شود.
بنابراين، مقدمة دوم که ميگفت «اگر کسي پيرو امام بحق نباشد، گمراه ميشود»، با اين دليل که چنين کسي در فهم موضوعات جديد به مشکل برخواهد خورد، اثبات شد.
توضيح دليل دوم
چنانکه در برهان سابق گذشت، وجود امامي معصوم که محافظ دين باشد نيز در هر زماني ضرورت دارد تا دين را از کاستيها و فزونيها حفظ کند و به مردم انتقال دهد. پيروي نکردن از چنين امامي سبب فروغلتيدن در مسير گمراهي و انحرافات خواهد شد.
توضيح مقدمة سوم: در اين مقدمه آمده است: اگر هر هدايتشدهاي پيرو امام بحق باشد، امام بحق، هدايتگر به دين حق است. با توجه به اينکه وصف مشعر به عليت است، شرط اين قضيه نشاندهندة اين خواهد بود که پيروي فرد از امام بحق، سبب هدايت ميشود؛ يعني امام بحق کسي است که به مسير حق و درست هدايت ميکند. به سخن ديگر، کسي که هدايتشده باشد، نميتوانسته پيرو امام گمراهکننده باشد؛ بلکه چنين فردي دنبالهرو امام هدايتگر به حق بوده که در مسير حق هدايت شده است. ازاينرو ميتوان گفت امام بحق که پيروانش هدايت شدهاند، قطعاً در مسير حق هدايت ميکند. چنين هدايتي که از سوي امام معصوم باشد، بالاترين مرتبة هدايت است که انجامش براي خدايي که عالم مطلق، قادر مطلق و خير محض است، ضروري است.
نکتة پاياني: با توجه به اينکه مقدمة نخست استدلال بر اساس دليل اول مبتني بر نقل است، اين استدلال هم نقلي است؛ حتي اگر مقدمة نخست اين استدلال را مبتني بر دليل دوم بدانيم، باز هم اين استدلال نقلي خواهد بود؛ چراکه دليل دوم، خود مبتني بر استدلال سابق (امام، محافظ دين) بود که گفتيم به شواهد نقلي مستند شده است.
-
-
-
- 3-1-1. امام، قيم قرآن
-
-
منصوربنحازم اين استدلال را در برابر مخالفان مطرح كرد. بهگفتة وي، قرآن کريم وقتي ميتواند حجّت و برطرفکنندة اختلاف در فهم و تفسيرش باشد که فردي که عالم به تمام آن، قيم و بيانگر محتواي آن باشد؛ و چون به اقرار مخالفان، فقط اميرمؤمنان چنين علمي دارد، تنها وي قيم قرآن و لذا مرجع ديني مردم خواهد بود. اين استدلال، مورد تأييد امام صادق نيز واقع شد. منصوربنحازم در موضوع امامت با مردم مناظرهاي داشته که اين مناظره را به امام صادق بدين بيان گزارش کرده است:
به مردم گفتم: شما مىدانيد كه رسول خدا از طرف خدا بر خلق او حجت بود؟ گفتند: آرى. گفتم: بسيار خوب. وقتى رسول خدا درگذشت، بعد از او چه كسى حجت بر خلق خدا بود؟ گفتند: قرآن. من در قرآن نظر كردم و ديدم كه مرجئه و قدريه و حتي زنديق که قرآن را قبول ندارد، براي غالب شدن، به قرآن استناد ميکنند. از اينجا دانستم كه قرآن بدون قيم حجّت نيست و هرچه او دربارة قرآن بگويد، حقيقت خواهد بود. به آنها گفتم: قيّم و داناى به قرآن كيست؟ گفتند: ابنمسعود قرآن را ميدانست؛ عُمَر هم مىدانست و حذيفه هم مىدانست. گفتم: همة قرآن را؟ گفتند: نه. من هر چه كاوش كردم، درنيافتم كسى كه دربارة او بگويند همة قرآن را مىداند؛ جز على... و من گواهي ميدهم كه على قيم قرآن است و اطاعتش واجب. او پس از رسول خدا حجت بر مردم است و هرچه دربارة قرآن بگويد، حق است. امام صادق فرمود: خدايت رحمت كند (کليني، 1407ق، ج 1، ص 169).
-
-
- تقرير برهان
-
1. اگر قرآن کريم پس از رسول خدا همچنان حجت باشد، قيمي دارد؛
2. قرآن کريم پس از رسول خدا همچنان حجت است؛
3. نتيجه: قرآن کريم قيم دارد؛
4. هرکس همة قرآن را بهدرستي بفهمد، قيم قرآن است؛
5. هرکس قيم قرآن باشد، مرجع ديني مردم خواهد بود؛
6. نتيجه: هرکس همة قرآن را بهدرستي بفهمد، مرجع ديني مردم خواهد بود؛
7. اگر فقط اميرمؤمنان (و ساير ائمة هدي) عالم به همة قرآن کريم باشند، فقط ايشان مرجع ديني مردم خواهند بود؛
8. فقط اميرمؤمنان (و ساير ائمة هدي) عالم به همة قرآن کريماند؛
9. نتيجه: فقط اميرمؤمنان (و ساير ائمة هدي) مرجع ديني مردماند.
اين استدلال از سه قياس تشکيل شده است. قياس اول (1 تا 3) از نوع قياس استثنائي متصل است که در مقدماتش به نتيجه تصريح شده است. قياس دوم (4 تا 6) از قياسات اقتراني شکل اول است که حد وسط در صغري محمول واقع شده و در کبري موضوع. قياس سوم (7 تا 9) هم از قياسات استثنائي متصل است که توصيفش گذشت.
توضيح مقدمة نخست: اينکه چرا قرآن کريم براي اينکه حجت و پاسخگوي مردم باشد، بايد قيم داشته باشد، ازاينروست که قرآنْ صامت است و هر فرد و مکتبي ميتواند بهگونهاي به آيات متشابه آن استناد کند. قرآن کريم در بيان معارف خويش نيازمند ديگري است. ديگراناند که از زبان قرآن سخن ميگويند. خودِ قرآن که نميتواند بگويد مثلاً فلان مطلبي که به شريعت مستند شده، درست است يا نادرست.
توضيح مقدمة چهارم: قيم قرآن کريم کسي است که از زبان قرآن سخن ميگويد و در حقيقت، آنچه را قرآن ميگويد، به ديگران منتقل ميکند. روشن است کسي ميتواند سخنگو و قيم قرآن باشد که آيات محکم و متشابه آن را بهطور کامل و صحيح بفهمد و بيان کند، در غيراينصورت، نميتواند سخن خود را به قرآن منتسب سازد و قيمومت آن را به عهده گيرد.
توضيح مقدمة پنجم: گفتيم قرآن کريم وقتي بر مردم حجّت است که فردي عالم به آن، قيم و سخنگويش باشد. اقتضاي قيمومت بر قرآن و سخنگويي از جانب آن، اين است که مردم براي درک مطالب آيات متشابه و مراتب بالاترِ قرآن کريم، به آن فرد مراجعه کرده، از او اطاعت کنند و اين بهمعناي مرجعيت ديني آن فرد است.
توضيح مقدمة هشتم: دليل اين مقدمه، اقرار خود مخالفان است. منصوربنحازم ميگويد: من هر چه كاوش كردم، درنيافتم كسى كه دربارة او بگويند همة قرآن را مىداند؛ جز على در هر دوراني بايد چنين انساني باشد و البته بر مردم لازم است شرايط را براي اِعمال مرجعيت ايشان فراهم سازند.
شايان ذکر است كه اين استدلال هم نقلي است؛ چراکه برخي مقدماتش مبتني بر نقلاند.
-
-
- 2-1. ادلة درونمذهبي
-
برخي از ادلة عقلي که براي نصب امام اقامه شدهاند، درون مذهبياند؛ يعني برخي باورهاي شيعي در آنها پيشفرض گرفته شده و تنها براي کسي قابل ارائهاند که معتقد به آن باورها باشد.
-
-
-
- 1-2-1. امام، حجت خدا
-
-
«الحجّه» در لغت بهمعناي برهان (ابنمنظور، 1414ق، ج 2، ص 228؛ جزري، بيتا، ج 1، ص 341؛ فيومي، 1414ق، ج 2، ص 121) و دليل پيروزي بر دشمن در هنگام دشمني است (فراهيدي، 1410ق، ج 3، ص 10؛ ابنمنظور، 1414ق، ج 2، ص 228)؛ پس حجت خدا بهمعناي دليل و برهان الهي است؛ لذا حجت خدا دليل خداست براي ساکت کردن منکران و خطاکاران؛ کسي است که با وجودش، عذر و بهانهاي براي مردم در نافرماني از دستور خداوند باقي نميماند.
بر اساس کلام ائمة هدي حجةالله بودن اقتضائاتي دارد که ميتوان از آنها مرجعيت ديني او را استنباط كرد. در برهاني که در کلام امام صادق بيان شده است، بر اين نکته تأکيد ميشود که حجّت خداوند آگاه به نيازهاي عقيدتي و کلامي مردم و پاسخگوي ايشان در اين حوزه است:
هشامبنحكم گفت: در منا از امام صادق پانصد مسئله کلامي را پرسيدم. ميگفتم چنين و چنان ميگويند و او ميفرمود: تو چنين پاسخ بده. گفتم: فدايت شوم. ميدانم شما عالمترين مردم به حلال و حرام و همچنين عالمترين فرد به قرآن هستيد، اما اينها مباحث کلامي است. امام فرمود: هشام! مگر شك دارى كسى كه خيال کند خداوند با حجتي بر خلقش احتجاج ميکند که نيازهاي مردم را نداند، به خداوند تهمت زده است؟ (ابنصفار، 1404ق، ص 123).
گويا بهتصور هشام، امام صادق تنها عالم به حلال و حرام الهي و به عبارتي مسائل شرعي و فقهي مردم است؛ لذا از پاسخگويي ايشان در مسائل کلامي تعجب ميکند. حضرت هم در ادامه با يک استدلال، علم خود را به همة نيازهاي مردم، از جمله مسائل کلامي، اثبات ميكند.
ممکن است کسي بخواهد از اين استدلال، علم امام را به مسائل اقتصادي، بهداشتي، زيستي، رواني و... هم اثبات کند؛ چراکه حضرت، حجت خدا را عالم به همة نيازهاي مردم خوانده است؛ ولي ازآنجاکه محدودة يقيني حجيت الهي، اطاعت از فرامين عملي و عقيدتي خداست، به علاوه محتوا و سياق بحث هم صرفاً مسائل عقيدتي و ديني است، قدر متيقّن از اين روايت، علم امام به مسائل عقيدتي و فقهي مردم خواهد بود و ما به همان بسنده کردهايم.
-
-
- تقرير برهان
-
1. هر امامي حجت خداست؛ يعني خداوند با او در برابر مردم احتجاج ميکند؛
2. هر کسي که به مسائل ديني مردم جاهل باشد، حجت خدا نيست؛
3. نتيجه: هيچ امامي جاهل به مسائل ديني مردم نيست. به سخن ديگر، هر امامي غيرجاهل به مسائل ديني مردم است؛ يعني هر امامي عالم به مسائل ديني مردم است؛
4. هرکس عالم و پاسخگوي همة مسائل ديني مردم باشد، مرجع ديني آنهاست؛
5. نتيجه: هر امامي مرجع ديني مردم است.
اين استدلال به دو قياس تقسيم ميشود. قياس نخست (مقدمة 1 و 2) از اقسام شکل دوم قياسات اقتراني حملي است. قسمي که حدّ وسط ـ که «حجت خدا بودن» است ـ در هر دو مقدمهاش محمول واقع شده است. در اين قياس، صغري، موجبة کليه و کبري سالبة کليه است که نتيجهاش سالبة کليه خواهد بود.
قياس دوم (مقدمه 3 و 4)، از اقسام شکل اول اين قياسات است؛ يعني حد وسط که «عالم به مسائل ديني مردم» است، در صغري محمول و در کبراي آنها موضوع است. در اين قياس، صغري و کبري موجبة کليهاند و لذا نتيجهشان موجبة کليه خواهد بود.
توضيح مقدمة نخست: اين محتوا که امام حجت خداست، مطلبي است که مورد پذيرش عموم شيعيان بوده و روايات فراوان هم آن را تأييد ميکند.
توضيح مقدمة دوم: در اين مقدمه، از حجيت الهي شخص و احتجاج خداوند به وي، علم او به مسائل و نيازهاي ديني دريافت شده است؛ زيرا اگر شخصي عالم به دين الهي نباشد، حق تعالي نميتواند در برابر مردم به او احتجاج کند چنانکه گذشت، حجت خدا کسي است که با وجودش عذر و بهانهاي براي مردم در نافرماني از دستور خداوند باقي نميماند. اين بدينمعناست که چنين شخصي بايد خود، عالِم به دين و بيانگر آن باشد؛ زيرا اگر او به مسائل ديني احاطه نداشته باشد، در بيان احکام و اعتقادات مردم دچار خطا و خلاف ميشود و مردمْ ديگر نميتوانند فرمان الهي را اطاعت کنند و لذا در نافرماني حقتعالي معذور خواهند بود. ازاينرو خداوند نميتواند به چنين کسي براي عمل به دين احتجاج کند. بنابراين لازمة حجت خدا بودنِ يک شخص، علم او به امور ديني است (حسيني، 1398، ص 18-21).
شايان ذکر است، ازآنجاکه مقدمة نخستِ استدلال مبتني بر نقل است، اين استدلال همه نقلي است.
-
-
-
- 2-2-1. امام محل رفت و آمد جبرئيل
-
-
امام محمدباقر در برهاني ديگر، از تسديد و تأييد الهي علوم خود براي اثبات مرجعيت ديني خويش کمک گرفته است. به فرمايش ايشان، علم فقط از کساني قابل اخذ است که جبرئيل بر آنها نازل ميشود. نزول جبرئيل، دستکم براي تأييد و تسديد الهي علوم ديني ايشان است و روشن است کسي که علوم دينياش مورد تأييد حق تعالي باشد، بهرهمند از علوم صحيح است و ازاينرو مرجع ديني مردم خواهد بود.
راوي نقل ميكند: از امام محمدباقر پرسيدم: آيا گواهي زنازاده معتبر است؟ فرمود: نه. گفتم: حَکَمبنعتيبه معتقد است گواهي چنين شخصي معتبر است. فرمود: ... به خدا قسم علم دريافت نميشود، مگر از خانداني که جبرئيل بر آنها نازل شده باشد (کليني، 1407ق، ج 1، ص 400).
در اين فرمايش، وصف «نزل عليهم جبرئيل» براي اهلبيت، مشعر به عليت است؛ بدينمعنا که لزوم دريافت علم ديني از اهلبيت، به دليل نزول جبرئيل بر آنهاست. به سخن ديگر، جبرئيل علوم ايشان را تأييد و تسديد ميکند؛ لذا اين علوم صحيحاند و ايشان مرجع مردم در علوم ديني خواهند بود.
-
-
- تقرير برهان
-
1. اگر جبرئيل بر ائمة هدي نازل شود، علم ديني ايشان را تأييد و تسديد ميکند؛
2. جبرئيل بر ائمة هدي نازل ميشود؛
3. نتيجه: جبرئيل علم ديني ائمة هدي را تأييد و تسديد ميکند؛
4. اگر جبرئيل علوم ديني ائمة هدي را تأييد کند، علوم ديني ايشان صحيح و قطعي خواهد بود؛
5. جبرئيل علوم ديني ائمة هدي را تأييد ميکند؛
6. نتيجه: علوم ديني ائمة هدي صحيح و قطعي است؛
7. اگر علوم ديني ائمة هدي صحيح و قطعي باشد، ايشان مرجع ديني قابل اعتماد مردماند؛
8. علوم ديني ائمة هدي صحيح و قطعي است؛
9. نتيجه: ائمة هدي مرجع ديني مردماند.
گفتني است اين استدلال به سه برهان تقسيم ميشود. اين براهين، سه قياس استثنائي متصلاند. براهيني که در دو مقدمة هر کدام، به نتيجهاش تصريح شده است.
توضيح مقدمة نخست و چهارم: در مقدمة نخست گفته شد که نزول جبرئيل بر ائمة هدي براي تأييد و تسديد علمي آنها در مسائل ديني بود است. مقدمة چهارم نيز بر آن است که تأييد و تسديد علمي جبرئيل بيانگر صحت علوم ائمة هدي است. اين مطالب با برخي روايات نيز تأييد ميشود؛ مثلاً وقتي کسي با امام سجاد به بحث و مجادلة علمي پرداخت، حضرت به او فرمودند: «اگر به منزل ما بيايى، آثار جبرئيل را بر روى فرشها خواهي ديد. آيا ممكن است كسى از ما به سنت پيامبر عالمتر باشد»؟ (ديلمي، 1408ق، ص 300؛ همچنين ر.ک: ابنصفار، 1404ق، ص 12) از محتواي اين روايت ميتوان چنين برداشت کرد که جبرئيل امام را در تبيين سنت رسول خدا ـ که همان دين اسلام است ـ ياري ميدهد؛ و اينکه حضرت نزول جبرئيل را دليل بر اعلميت خودشان خواندهاند، بيانگر اين است که چنين امري بر صحّت علم ايشان دلالت دارد.
در خبر ديگري نيز از قول امام کاظم آمده است که برخي علوم، از ناحية فرشتگان به امام منتقل ميشود. راوي نقل ميكند: عرض كردم: از امام صادق نقل کردهاند كه علم ما يا مربوط به گذشته است يا نوشته شده يا از طريق دل و گوش وارد ميشود. فرمود: اما گذشته مربوط به امور پيشين است كه ميدانيم؛ و اما نوشتهشده، مربوط به آينده است؛ و اما وارد شدن به دل، الهام است؛ و اما تأثير در گوش، توسط فرشته است (کليني، 1407ق، ج1، ص 264).
ممکن است کسي دربارة روايت مورد بحث از امام باقر بگويد: شايد مراد امام اين بوده است که خاندان نبوت بر تفسير دين اولويت دارند؛ زيرا جبرئيل امين بر پيامبر اکرم که از اين خاندان است، نازل شده است؛ لذا بدينمعنا نيست که جبرئيل بر ائمةاطهار هم نازل شود. پاسخ اين است که امام محمدباقر در اين حديث، نزول جبرئيل را دليل بر مرجعيت ديني خود دانسته و بر اين مطلب قسم خورده است. ايشان با اين استدلال، مدعيان ديگر نبوت را توبيخ نموده است؛ اين در حالي است که از نزول جبرئيل بر نبياکرم نميتوان مرجعيت ديني امام محمدباقر را نتيجه گرفت و بر آن قسم خورد و ديگران را توبيخ کرد.
توضيح مقدمة دوم: در تأييد اين مقدمه که از نزول جبرئيل بر ائمة هدي سخن گفته است، روايات متعددي وجود دارد. در کتاب شريف الکافي بابي تحت عنوان «أَنَّ الْأَئِمَّةَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَة» (همان، ص 221) و همچنين باب «أَنَّ الْأَئِمَّةَ تَدْخُلُ الْمَلَائِكَةُ بُيُوتَهُمْ وَ تَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ تَأْتِيهِمْ بِالْأَخْبَار» (همان، ص 393-394) وجود دارد كه اين مطلب را تأييد ميکنند.
گفتني است، ازآنجاکه مقدمات اين استدلال مبتني بر نقلاند، اين استدلال هم نقلي است.
-
-
-
- 3-2-1. امام، واجبالاطاعه
-
-
امام محمدباقر از فهم ناقص علاقهمند و پيروان خويش شکايت ميکنند که چرا از فضايل اهلبيت ميکاهند. ايشان ميفرمايند: اين افراد که اطاعت از ما را همانند اطاعت از حقتعالي واجب ميشمارند، چگونه است که در عمل، از حقّ ما کم ميگذارند؟ مگر ممکن است خداوند طاعت ما را بر بندگانش واجب کند و در همان حال، اخبار آسمانها و زمين و علم به امور ديني را از ايشان مخفي نمايد؟
راوي نقل ميكند: در آن هنگامى كه گروهى از ياران امام محمدباقر در حضورش مشرف بودند، از آن حضرت شنيدم كه ميفرمود: تعجب ميكنم از گروهى كه ما را دوست دارند و ما را امام ميدانند و ميگويند: اطاعت ما نظير اطاعت خدا بر آنان واجب است، ولى درعينحال حجت و دليل خود را شکسته و به علت ضعف ايمانى كه دارند، با خويشتن خصومت كرده، در نتيجه حق ما را ناقص ميكنند و بدينوسيله دربارة آن افرادى كه خداى عليم معرفت و اطاعت امر ما را نصيب آنان كرده است عيبجويى مينمايند. آيا - ما مىپذيريد كه خدا اطاعت اولياى خود را بر بندگانش واجب بداند، آنگاه اخبار غيبى آسمان و زمين را از اولياى خود مخفى - بدارد و رشتههاى علم را كه قوام و پاية دين ايشان است، از آنان قطع كند!؟ (ابنصفار، 1404ق، ص 124).
-
-
- تقرير برهان
-
1. اگر خداوند اطاعت از ائمة هدي و پذيرش سخنشان را همانند اطاعت از خود واجب کرده باشد، علم به مسائل مورد نياز مردم، از جمله همة مسائل ديني را به آنها ميدهد؛
2. لکن خداوند اطاعت از ائمة هدي و پذيرش سخن او را همانند اطاعت از خود بر مردم واجب کرده است؛
3. نتيجه: خداوند علم به مسائل مورد نياز مردم، از جمله همة مسائل ديني را به ائمة هدي، داده است؛ يعني ايشان عالم به همة مسائل ديني مردماند.
4. اگر ائمة هدي عالم به همة مسائل ديني مردم باشند، مرجع ديني آنها خواهند بود؛
5. ائمة هدي عالم به همة مسائل ديني مردماند؛
6. نتيجة نهايي: ائمة هدي مرجع ديني مردم خواهند بود.
در اين استدلال، از دو قياس استثنائي متصل استفاده شده است. قياس استثنائي آن است که در مقدماتش به نتيجه تصريح شده باشد. مقدمات (1 تا 3) قياس استثنائي نخست و مقدمات (4 تا 6) قياس استثنائي دوم در اين استدلال است.
توضيح مقدمة نخست: امام معصوم در اين مقدمه، از وجوب اطاعت مطلق از ائمة هدي، لزوم علم ايشان به امور مختلف، از جمله مسائل ديني را دريافته است. توضيح اينکه: اگر ائمة هدي علم به مسائل ديني نداشته باشند، ممکن است در بيان آنها دچار خطا و خلاف شوند که در اين صورت، اطاعت مردم از ايشان سبب گمراهي خواهد شد. روشن است که دستور به چنين اطاعتي قبيح است و مخالف حکمت باري تعالي. ازاينرو لازمة اطاعت مطلق از ائمة هدي، علم ايشان به مسائل مختلف، از جمله امور ديني است.
توضيح مقدمة دوم: اين مطلب که خداوند اطاعت از ائمة هدي را همانند اطاعت از خود بر مردم واجب كرده، باوري است که شيعيان به آن معتقدند؛ و امام از اين باور مورد اقرار شيعيان، در اين مقدمه استفاده کرده است.
پشتوانة اين مقدمه، آيات قرآن و رواياتاند؛ پس اين استدلال نقلي خواهد بود.
-
-
-
- 4-2-1. امام ملازم با قرآن کريم
-
-
اميرمؤمنان در فرمايشي، جدايي ميان قرآن و اهلبيت را ممکن ندانسته است. اين سخني است که بر هدايتگري و مرجعيت ديني اين خاندان مطهر دلالت دارد: «خداوند متعال... ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داد؛ نه ما از آن جدا شويم و نه او از ما جدا شود» (کليني، 1417ق، ج 1، ص 191).
-
-
- تقرير برهان
-
1. اگر خداوند قرآن کريم را ملازم و همراه دائمي با ائمة هدي قرار داده باشد، هر شأني که به قرآن کريم داده، به ائمة هدي نيز داده است؛
2. خداوند قرآن کريم را ملازم و همراه دائمي با ائمة هدي قرار داده است؛
3. نتيجه: خداوند هر شأني به قرآن کريم داده باشد، به ائمة هدي نيز داده است.
4. اگر خداوند قرآن کريم را مرجع ديني و هدايتگر مردم قرار داده باشد، ائمة هدي را نيز مرجع ديني و هدايتگر مردم قرار داده است؛
5. خداوند قرآن کريم را مرجع ديني و هدايتگر مردم قرار داده است؛
6. نتيجه: خداوند ائمة هدي را مرجع ديني و هدايتگر مردم قرار داده است.
اين استدلال نيز از دو قياس استثنائي متصل تشکيل شده است. قياساتي که در آنها در مقدمات، به نتيجه تصريح شده است. قياس استثنائي نخست، مقدمات 1 تا 3، و قياس استثنائي دوم، مقدمات 4 تا 6 است.
توضيح مقدمة نخست: اينکه قرآن کريم ملازم و همراه دائمي ائمة هدي باشد، بدينمعناست که قرآن کريم در هيچ شرايطي از امام جدا نميشود و امام هم در هيچ شرايطي از آن جدا نخواهد شد. اگر معتقد شويم قرآن کريم شأني دارد که ائمة هدي ندارند، لازمهاش خلاف فرض خواهد بود؛ يعني قرآن کريم در اين شأن، از امام جدا شده است؛ درحاليکه فرض اين بود که امام و قرآن کريم هيچگاه از هم جدا نخواهند شد.
ممکن است کسي بگويد: شايد منظور اين باشد که چون اهلبيت همواره تابع قرآناند و بر مدار آن سخن ميگويند و عمل ميکنند، قرآن کريم هم همواره موافق آنهاست. پاسخ اين است که فراز «خداوند ما را همراه قرآن قرار داد»، بر اين معنا کفايت ميکرد؛ چراکه اين فراز بدينمعناست که ما تابع قرآنيم و لازمهاش اين است که قرآن هم ايشان را رد نخواهد کرد؛ درحاليکه حضرت در ادامه ميفرمايد: «خداوند قرآن را همراه ما قرار داد» اين فراز، شأني افزون و والاتر را براي امام اثبات ميکند.
توضيح مقدمة دوم: اين مقدمه، نصّ سخن اميرمؤمنان است. حضرت فرمودند: «خداوند ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داده است؛ نه ما از قرآن جدا ميشويم و نه قرآن از ما جدا ميشود».
توضيح مقدمة چهارم: اين مقدمه، در حقيقتْ بيان مصداقي از مقدمة سوم است که نتيجة قياس استثنائي نخست در اين استدلال ميباشد. در آن نتيجه گفتيم: خداوند هر شأني به قرآن کريم داده باشد، به ائمة هدي نيز بخشيده است. يکي از اين شئون، مرجعيت ديني است که در اين مقدمه گفته شده: اگر اين شأن به قرآن کريم داده شده، بايد به ائمة هدي نيز اعطا شده باشد. مرجعيت ديني قرآن کريم ميتواند مصداقي از شئون اعطايي به قرآن کريم باشد.
توضيح مقدمة پنجم: اينکه خداوند قرآن کريم را در آيات محکمش مرجع ديني و هدايتگر مردم قرار داده، مورد اتفاق مسلمانان است و کسي در آن ترديد ندارد.
نکتة پاياني: ازآنجاکه مقدمة دوم و پنجم در اين استدلال، نقلياند، اين استدلال هم در مجموع نقلي خواهد بود.
در مجموع ميتوان گفت: ادلة عقلي متعددي را ميتوان از کلام اهلبيت براي اثبات مرجعيت ديني امام استخراج كرد:
گاهي وظيفة امام را در حفظ شريعت، بهمعناي مرجعيت ديني او دانستهاند؛
گاهي گمراهي مخالفان و هدايتگري امام را دليل بر مرجعيت ديني وي خواندهاند.
گاهي قيمومت و سرپرستي قرآن کريم را حق امام دانسته و از اين طريق به مرجعيت ديني امام رسيدهاند.
اين سه دليل را ميتوان در برابر مسلماناني که معتقد به مذهب اماميه نيستند، اقامه كرد. ادلة ديگري نيز مطرح شدهاند که در برابر شيعياني که توجه لازم به مباني نداشتهاند، قابل بياناند:
ايشان گاهي حجيت الهي امام را دليل بر علم او به معارف و مرجعيت ديني امام تلقي کردهاند؛
گاهي از نزول جبرئيل و تسديد علوم امام بر اين شأن بهره گرفتهاند؛
گاهي واجبالاطاعه بودن امام را بهمعناي مرجعيت ديني و حجيت کلام امام دانستهاند؛
گاهي نيز فرمودهاند: امام ملازم با قرآن کريم است؛ و با اين سخن، او را مرجع ديني مردم خواندهاند.
- ابنصفار محمدبنحسن، 1404ق، بصائرالدرجات في فضائل آلمحمد، تحقيق محسنبنعباسعلي کوچهباغي، قم، مکتبه المرعشي النجفي.
- ابنمنظور محمدبنمکرم، 1414ق، لسانالعرب، تحقيق جمالالدين ميردامادي، بيروت، دار صادر.
- اشعري ابوالحسن، 1397ق، الابانه عن اصول الديانه، تحقيق فوقيه حسين محمود، قاهره، دارالانصار.
- آمدي، سيفالدين، بيتا، غايه المرام في علم الکلام، تحقيق حسن محموى عبداللطيف، قاهره، مجلس الاعلي للشئون الاسلاميه.
- جزري مبارکبنمحمدبناثير، بيتا، النهايه في غريب الحديث و الاثر، قم، موسسه اسماعيليان.
- جويني عبدالملک، 1407ق، لمع الادله، تحقيق فوقيه حسين محمود، لبنان، عالم الکتاب.
- حسيني سيداحمد، 1398، نظريه نصب الهي امام معصوم در تاريخ تفکر اماميه، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- حلبي، ابوالحسن، 1414ق، اشاره السبق، تحقيق ابراهيم بهادري، قم، النشر الاسلامي.
- حلي، حسنبنيوسف، 1409ق، الالفين، قم، دار الهجره.
- حمصي، رازي سديدالدين، 1412ق، المنقذ من التقليد، قم، النشر الاسلامي.
- ديلمي، حسن، 1408ق، اعلام الدين، قم، مؤسسه آلالبيت.
- شهرستاني، محمدبنعبدالکريم، بيتا، الملل و النحل، بيجا، مؤسسه الحلبي.
- علمالهدي، سيدمرتضي عليبنحسين، 1410ق، الشافي في الامامه، قم، اسماعيليان.
- غزالي، ابوحامد، 1409ق، الاقتصاد في الاعتقاد، بيروت، دارالکتب العلميه.
- فراهيدي، خليلبناحمد، 1410ق، العين، تحقيق مهدي مخزومي و ابراهيم سامرائي، قم، نشر هجرت.
- فيومي، احمدبنمحمد، 1414ق، المصباح المنير، قم، دارالهجره.
- کراجکي، ابوالفتح، 1369، کنز الفوائد، قم، مکتبه المصطفوي.
- کليني، محمدبنيعقوب، 1407ق، الکافي، تحقيق علياکبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- لاهيجي، حسنبنعبدالرزاق، 1387، شمع اليقين و آيينه دين، تصحيح جعفر پژوم، بيجا، نشر سايه.
- مجلسي، محمدباقر، 1384، امام شناسي، قم، سرور.
- مطهري، مرتضي، بيتا، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، تهران، صدرا.
- نراقي، مهدي، 1369، انيس الموحدين، تهران، الزهراء.