معرفت کلامی، سال دهم، شماره دوم، پیاپی 23، پاییز و زمستان 1398، صفحات 81-98

    ابعاد پنهان قیامت و محاسبه‌ی اعمال در قرآن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علی محمد قاسمی / استاديار گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / qasemi@qabas.net
    چکیده: 
    اعتقاد به وجود معاد و حقايق مربوط به آن، از جمله حساب اخروي، از اصيل‌ترين معتقدات ديني است که ضامن اجراي قوانين الهي بوده و تأثير انکار‌ناپذيري در سازندگي نفس آدمي دارد. اين نوشتار از «چگونگي حساب اخروي و محاسبۀ اعمال عباد در قيامت از منظر قرآن کريم» سخن به ميان آورده و درصدد است تا با توجه به آيات و احياناً روايات، با روشي توصيفي ـ تحليلي، فلسفه و چرايي حساب اخروي، نزديک بودن آن، اهميت محاسبۀ اعمال از منظر آيات و نقد برخي ديدگاه‌هاي مفسران در‌اين‌باره را با الهام از آيات الهي تبيين کند. همچنين با تمسک به آيات بيان کند که حساب قيامت به گروه خاصي اختصاص ندارد؛ نه‌تنها همۀ انسان‌ها و حتي پيامبران خدا را شامل مي‌شود، بلکه جنّيان هم مشمول اين حساب خواهند بود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Hidden Dimensions of the Resurrection and Recounting the Deeds from the Viewpoint of the Qur’an
    Abstract: 
    Given the status of the resurrection and its related facts, including the Reckoning in the application of divine laws and the construction of the human being’s soul, this paper examine the hownees of the Reckoning in the Resurrection from the perspective of the Holy Qur’an. Using an analytical-descriptive method, this paper studies the philosophy, whatness, nearness and the importance of the Reckoning from the viewpoint of the Qur’an and the interpolators of the Holy Qur’an and in some cases the Traditions. The findings show that, the Reckoning does not belong to any particular group but also all humans, including prophets, the Jinn, will be subject to Reckoning.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    ​​​​​​

     

     

      1. مقدمه

    در جاي‌جاي قرآن با بيانات مختلف سخن از حسابرسي اعمال آدمي است. گاه سخن از نزديک بودن حساب است و گاه از همگاني بودن آن؛ گاه از دقت حساب سخن به ميان آمده است و گاه از کامل بودن آن، و... . اين امر حاکي از اهميت فوق‌العادۀ حساب اخروي است که توجه ويژه به آن را مي‌طلبد. مسئله‌اي که کمتر کتب تفسيري و حتي تفاسير موضوعي و مقالات مربوط به آخرت به آن پرداخته‌اند؛ به‌طوري‌که پژوهشي مجزا و کاملاً با صبغۀ قرآني باشد. بله در منشور جاويد نوشتۀ آقاي جعفر سبحاني تحت عنوان «قيامت و حساب بندگان»، ترکيبي از آيات و روايات مطرح شده است. همچنين در کتاب معاد در قرآن نوشتۀ آقاي ابراهيم اميني چنين بحثي طرح شده که بيشتر آن برگرفته از روايات است (البته لازم به ذکر است که اگر در اين نوشتار به برخي روايات استناد شده، از باب يک احتمال يا در تأييد آيات مربوط يا براي بيان برخي از استثنائات است؛ از اين حيث که رواياتِ داراي شرايط خاص خود، مي‌توانند عام کتابي را تخصيص بزنند). همين امر موجب شد تا پژوهشي هرچند مختصر، با نظم و ترتيب خاص و داراي عناويني برگرفته از آيات قرآني، همراه با نقد برخي نظريات تفسيري، در اين زمينۀ مهم صورت بگيرد. البته ضرورت پرداختن به چنين پژوهشي نيز بر کسي پوشيده نيست؛ چراکه باور داشتن هر يک از حوادث و امور اخروي، به‌ويژه مسئلۀ حساب، هم در تقويت بنيۀ اعتقادي و سازندگي نفس آدمي و هم در گفتار و کردار او تأثير بسزايي دارد.

    درهرحال، پرسش اصلي در اين نوشتار، چيستي حساب اخروي از ديدگاه قرآن است که طبعاً يک سلسله پرسش‌هاي فرعي را نيز درپي خواهد داشت؛ پرسش‌هايي در زمينۀ همگاني بودن حساب اخروي، چگونگي حساب اخروي و ويژگي‌هاي آن، مانند کامل بودن، دقت و... که به آنها پاسخ داده خواهد شد.

      1. 1. مفهوم‌شناسي

    ازآنجاکه در اين مقاله به‌طور مکرر از واژگان «حساب» و «سؤال» سخن به ميان مي‌آيد، لازم است قبل از طرح بحث، مفهوم اين دو واژه از منظر لغت‌شناسان تبيين شود:

    حساب و حسبان، هر دو مصدر «حسب»‌اند؛ مانند: وَالشَّمْسَ وَ القَمَرَ حُسْباناً (انعام: 91). چنان‌که لغويين گفته‌اند، اين لفظ به‌معناي برشمردن و اندازه‌گيري کردن چيزي است (ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم‌الوسيط، اسماعيل‌بن‌حماد جوهري، الصحاح في‌اللغة و... ذيل مادۀ «حسب». نيز راغب‌اصفهاني در مفردات الفاظ القرآن ذيل واژۀ ياد شده مي‌گويد: الحساب:‌ استعمال العدد) و اگر واژۀ حسبان در برخي آيات، مانند: «و يرْسَلُ عَلَيها حَسْباناً مِنَ السَّماءِ» (کهف: 110) به عذاب معنا شده، به لحاظ محاسبه‌اي است که قبلاً براي نزول اين عذاب صورت گرفته است (ر.ک: راغب‌اصفهاني، بي‌تا). منظور از حساب در قيامت نيز حسابرسي، برشمردن و اندازه‌گيري کردار، گفتار و نيات بندگان خداست تا مطابق آن، پاداش يا کيفر داده شود.

    از منظر برخي لغت‌شناسان:

    حساب، در واقع همان اشراف پيدا کردن و اطلاع يافتن نسبت‌به چيزي به‌قصد امتحان است که در فارسي از آن به «رسيدگي» تعبير مي‌شود؛ پس اگر بر «عَدّ» و شمارش، حساب اطلاق مي‌شود، به اين لحاظ است که گاهي وسيله و مقدمه‌اي براي شناسايي و امتحان است؛ نيز اگر بر پدران «حَسَب» اطلاق مي‌گردد، به اين اعتبار است که هم خود آنان و هم اعمال و جريان امور مربوط و سابقۀ زندگي‌شان مورد شناسايي و امتحان قرار گرفته و هيچ نقطه‌ضعف مبهمي در آن يافت نمي‌شود. «حسيب» بودن خدا نيز به‌اعتبار اين است که مشرف و محيط بر مردم بوده و نسبت‌به آنان آگاهي دارد. حساب و حسبان نيز هر دو مصدر هستند؛ ولي حسبان دلالت بر حساب شديد دارد؛ لذا اين واژه گاهي در مورد حسابي که منتهي به اخذ و عذاب مي‌شود، استعمال مي‌گردد (ر.ک: مصطفوي، 1430ق، ج 2، ص 247-248).

    لغت‌شناسان همچنين دربارۀ واژۀ «سؤال» مي‌گويند: «سؤال» به طلب شناخت و معرفت يا چيزي که آدمي را به شناخت برساند، اطلاق مي‌گردد و نيز به درخواست مال يا چيزي که انسان را به مال برساند، «سؤال» گفته مي‌شود. پاسخ به طلب معرفت و شناخت، بر عهدۀ زبان يا دستي است که به‌جاي زبان مي‌نويسد يا اشاره مي‌کند؛ اما پاسخ به استدعاي مال بر عهدۀ دست است که البته زبان هم به‌جاي دست با وعده دادن يا رد کردن سؤال، پاسخگوست؛ البته سؤالي که در مقام معرفت و شناخت صورت مي‌گيرد، گاهي براي سرزنش و مذمت است؛ مثل «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ‏» (تکوير: 8). اين‌گونه سؤال‌ها به مفعول دوم، متعدي مي‌شوند. در اين صورت، «سؤال» گاهي متعدي بنفسه است و گاهي هم با حروف جاره، مثل «عن» و «باء» متعدي مي‌شود؛ مانند: «وَ يَسْئَلُونَكَ‏ عَنِ الرُّوحِ»‏ (اسراء: 85)، و «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ‏» (معارج: 1)؛ اما اگر سؤال براي درخواست مال باشد، در اين صورت نيز يا متعدي بنفسه خواهد بود يا فقط به حرف «من» متعدي مي‌شود؛ مانند: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَ‏ مِنْ وَراءِ حِجابٍ‏» (احزاب: 53؛ ر.ک: راغب‌اصفهاني، بي‌تا، ذيل مادة سئل).

      1. 2. حساب اخروي؛ نشئت‌گرفته از حکمت و عدالت الهي

    اصولاً کاري که خلاف حکمت باشد، هرگز از خداوند صادر نمي‌شود؛ زيرا او کمال مطلق است و جهت نقص و عدمي ندارد تا سبب انجام کارهاي خلاف حکمت (لهو، لعب، عبث و باطل) شود؛ و بدين‌لحاظ است که همۀ افعال الهي حق، هدفمند و محکم است.

    از جمله افعال الهي، آفرينشِ هدفمند و حکيمانۀ انسان است که از يک سو هدف از خلقت او، در واقع همان نيل به هدف اصلي، يعني کمال متناسب و شايستۀ خود است و در غير‌اين‌صورت، داراي خلقتي عبث و باطل خواهد بود که با حکمت الهي سازگاري ندارد؛ و از ديگر سو، در کنار فطرت الهي آدمي (روم: 30) و شناساندن فجور و تقوا به او (شمس: 7-8)، ابزار شناخت ـ که از جملۀ آنها دل (مرکز احساسات، عواطف، تعقل و ادراک) است (نحل: 78) ـ نيز به او عنايت شده، تا آگاهانه و از روي اختيار، راه قرب الهي را برگزيند (انسان: 2)؛ اما با توجه به محدوديت شناخت آدمي و کارايي نداشتنِ ابزارهاي عادي آن در شناختِ نتيجۀ اعمالِ اختياري خود، خداوند از طريق پيامبران و به‌وسيلۀ وحي (و شناختي ديگر)، راهکارهايي براي شناخت کمال نهايي و مقام قرب، به آدمي ارزاني داشت. طبيعي است که همين نعمت و فضل الهي نيز نشئت‌گرفته از حکمت اوست.

    البته بايد توجه داشت که همۀ نعمت‌ها تنها در ابزار شناخت و وحي الهي خلاصه نمي‌شود؛ بلکه نعمت‌هاي خداوند شمارش‌ناپذير است (ابراهيم: 34؛ نحل: 18) و همۀ آنچه در اختيار آدمي يا در طريق منافع او قرار دارد، از جمله نعم الهي‌اند که براي امتحان انسان به او عنايت فرموده است: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (كهف: 7).

    با توجه به آنچه گذشت، بايد گفت: حکمت و عدالت الهي اقتضا دارد نعمت‌هايش به‌طور گزاف در اختيار آدمي قرار نگيرد تا هرگونه ميلش اقتضا کرد، از آنها استفاده نموده و دربارۀ آنها تصميم‌گيري کند يا به اسراف و تبذير بپردازد. اين امري عقلي است. پس بايد گفت: در مقام ثبوت، سؤال از نعمت‌هاي مادي يا معنوي امري عقلاني است.

    در مقام اثبات نيز اطلاق برخي آيات دلالت دارند که همۀ نعمت‌هاي الهي در قيامت حسابرسي خواهند شد؛ مانند: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (تكاثر: 8)؛ اينکه در برخي آيات از قيامت به «يوْمُ الْحِسابِ» (غافر: 27؛ ص: 53) يا «يوْمَ يقوُمُ الحِسابُ» (ابراهيم: 41) تعبير مي‌شود، ازآن‌روست که توجه همگان به روز سخت حسابرسي افراد جلب شود؛ چنان‌که برخي ديگر از آيات، از نزديک بودن حساب سخن به ميان آورده‌اند كه به آنها خواهيم پرداخت.

    آياتي هم بيانگر اين واقعيت‌اند که پاداش و کيفر همۀ افراد، بي‌کم‌وکاست به آنها داده مي‌شود؛ مانند: «فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ و َوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ» (آل‌عمران: 25). لازمۀ چنين بياني حسابرسي دقيق افراد است؛ چنان‌که برخي آيات هم از مورد محاسبه قرار گرفتن کوچک‌ترين عمل انسان خبر مي‌دهند؛ مانند: «وَ نَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَى بِنَا حَاسِبِينَ» (انبياء: 47)؛ چنان‌که در آياتي ديگر بيان مي‌دارد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَه» (زلزله: 8-7).

    با دقت در آيات يادشده روشن مي‌شود که اين بيانات شريف تفضلاتي از جانب خداست تا بندگانش را از عاقبت خويش آگاه سازد و موجب شود که هر بنده‌اي از آنچه مانع نيل به کمال نهايي اوست، بپرهيزد و درپي کسب کمالات و نيل به سعادت ابدي، از هيچ تلاشي دريغ نورزد.

      1. 3. نزديک بودن حساب و قيامت

    بيانِ نزديک بودن قيامت در برخي آيات با صيغۀ ماضي و با تأکيد، بدين‌لحاظ است که علاوه بر قريب‌الوقوع دانستن حساب، بر حتميت آن نيز دلالت داشته باشد؛ مانند: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» (انبياء: 1). البته گاهي نيز قرآن از نزديک بودن قيامت سخن مي‌گويد که لازمۀ آن نزديک بودن حساب نيز هست. کساني بودند که در واکنش به بيان پيامبر اکرمˆ مبني بر وجود معاد (و زنده شدن افراد از سوي خداوند)، از روي تعجب يا استهزا، سرهايشان را تکان مي‌دادند و از وقت تحقق آن مي‌پرسيدند؛ ولي قرآن در پاسخ به آنان از نزديک بودن قيامت خبر مي‌دهد و مي‌فرمايد: «فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيباً» (اسراء: 51) (راغب در مفرداتش ذيل واژۀ «نغض» مي‌گويد: الانغاض: تحريک‌الرأس نحو الغير کالمتعجب منه).

    اما در اين که در اين زمينه که نزديک بودن قيامت به چه لحاظي مي‌تواند باشد، احتمالاتي مطرح است:

    الف. ممكن است به‌اعتبار حتميت و ضرورت تحقق و وقوع آن باشد؛ چنان‌که بر اساس سخن امام اميرالمؤمنين† هر آينده‌اي نزديك است: «کلُّ مُتَوقِعٍ آتٍ وَ کلُّ آتٍ قَريبٌ دانٍ» (نهج‌البلاغه، خ 103).

    ب. ممكن است به‌لحاظ مجموع عمر جهان باشد كه ازليَت آن حتي اگر مثلاً هزار قرن هم باشد، در برابر بي‌نهايت بودن قيامت، به‌منزلۀ صفرخواهد بود و بالاخره روزي به پايان خواهد رسيد.

    ج. ممكن است به‌اعتبار نزديک بودن موت و ورود به عالم برزخ باشد، که خودْ قيامت صغرا و مقدمۀ ورود به قيامت کبراست؛ چنان‌که طبق روايتي، پيامبر اکرمˆ مي‌فرمايد: «فانَّ أَحَدَکُم إذا ماتَ فَقَدْ قامَتْ قِيامَتُه يري ما لَه مِنْ خَيرٍ وَ شَرٍّ» (ديلمي، 1412ق، ج 1، ص 16)؛ پس همانا هنگامي‌که فردي از شما بميرد، هرآينه قيامتش برپا شده است که خير و شر خود را خواهد ديد. البته به نظر مي‌رسد، احتمال اخير قوي‌تر است؛ چرا که همگان اين احساس را دارند که به مرگ نزديک هستند؛ مرگي که اول منزل سراي اخروي است.

    خداوند گاه در پاسخ به سؤالات مشرکين دربارۀ زمان قيامت (که بيشتر جنبۀ تمسخر داشت، نه انگيزۀ حقيقت‌جويي و پي‌بردن به واقعيت)، بيان مي‌دارد: «قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيباً» (اسراء: 51) و زمان آن را مشخص نمي‌فرمايد. چنين پاسخي ممکن است به اين لحاظ باشد که امکان ندارد براي غير خدا چنين علمي حاصل گردد؛ همان‌گونه‌که در جاي ديگر بيان مي‌دارد: «وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ» (شوري: 17).

    آياتي هم حکايت از آن دارد که وجود قيامت ـ که موقف حساب، موقفي از مواقف آن است ـ به‌طور دفعي و ناگهاني تحقق پيدا خواهد کرد. روشن است که نمي‌توان براي امري که تحقق آن ناگهاني است، وقتي تعيين کرد؛ چراکه در اين صورت، ناگهاني بودن آن معنا نخواهد داشت: «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ السَّاعَةُ بَغْتَةً...» (انعام: 31). در آيه‌اي ديگر به‌روشني اين مسئله بيان شده است: «يَسْأَلُونَكَ عَنْ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ» (اعراف: 187؛ همچنين، ر.ک: حج: 55؛ زمر: 55؛ زخرف: 66؛ محمد: 18) و بديهي است چيزي كه به‌صرف ارادۀ الهي و بدون نياز به استعداد قبلي انجام پذيرد، با همان کلمۀ «كُنْ» تحقق خواهد يافت (که نتيجۀ آن، «فَيَكُونْ» است)؛ پس نمي‌توان براي وقوع آن زماني معين كرد. کساني هم كه از تاريخ وقوع معاد مي‌پرسيدند، نمي‌دانستند كه قيامت در طول تاريخ نيست؛ زيرا خود تاريخ و زمان نيز با فرارسيدن معاد منقضي خواهد شد و اصلاً وقت و زماني نمي‌ماند تا گفته شود: قيامت در چه برهه‌اي از زمان واقع مي‌شود. زمان در صورتي وقوع پيدا خواهد کرد كه حركت و متحركي باشد و در صورت نبودن حرکت، زمان هم تصور نمي‌شود؛ چراكه زمان، مقدار حرکت است؛ و در آستانۀ قيامت، نظام طبيعت و وضعيت کنوني آنها دگرگون خواهد شد: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ...» (إبراهيم: 48) و طومار آسمان‌ها درهم پيچيده مي‌شود: «يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ» (انبياء: 104؛ نيز، ر.ک: زمر: 67)؛ پس نزديك بودن قيامت يا حساب به‌معناي قرب زماني و تاريخي نيست و کسي نمي‌تواند به زمان تحقق آن علم پيدا کند؛ حتي برخي آيات به اين معنا تصريح دارند: «يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنْ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً» (احزاب: 63).

    درهرحال، همان‌طورکه خود قرآن به آن اشاره فرمود: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» (انبياء: 1؛ نيز، ر.ك: اعراف: 6؛ حجر: 92-93؛ نحل: 93 و 56) و همان‌گونه‌که از وقت قيامت نمي‌توان سؤال کرد، از وقت حساب هم نمي‌توان سؤال کرد؛ چراکه موقف حساب، از مواقف قيامت است.

      1. 4. همگاني بودن حساب

    برخي آيات با صراحت بيانگر اين مطلب‌اند که از همۀ پيامبران و نيز همۀ کساني که آن بزرگواران به سويشان مبعوث شده‌اند، سؤال مي‌شود: «فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» (اعراف: 6؛ نيز، ر.ک: بقره: 281؛ آل‌عمران: 25 و 161؛ هود: 111؛ ابراهيم: 51؛ نحل: 111). سؤالي که در آيۀ شريفه مطرح است، دو گونه خواهد بود: يکي سؤال از مردم، که در واقع از چگونگي واکنش آنان به دعوت پيامبران و پذيرش دستورهاي آن بزرگواران و به کار بستن آن است؛ سؤال ديگري نيز از پيامبران دربارۀ تبليغ رسالت و موانع ايجادشده بر سر راهشان خواهد بود. اين آيۀ شريفه همگاني بودن سؤال در قيامت را با قسم و تأکيد بر تحقق آن مطرح مي‌فرمايد. شبيه اين تأکيد، در آيات ديگر نيز به چشم مي‌خورد: «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمّا کانُوا يعْمَلَونَ» (حجر: 92؛ نيز، ر.ک: آل‌عمران: 25؛ بقره: 281).

    ممکن است گفته شود ظاهر اين آيات شريفه و آياتي همچون: «احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ» (صافات: 22-24) با آيۀ شريفۀ «وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ» (قصص: 78) و نيز آيۀ «فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ» (رحمن: 39) تعارض دارند؛ زيرا برخي آيات يادشده عموميت سؤال يا سؤال از مشرکان را مطرح مي‌فرمايند و برخي ديگر، حاکي از عدم سؤال از مجرمان، بلکه بيانگر سؤال نشدن انس و جان دربارۀ گناهانشان‌اند.

    ولي با توجه به اينکه قيامت داراي مواقف متعددي است، ممکن است هر دسته از آيات يادشده ناظر به برخي از مواقف قيامت باشد که در آن مواقف خاص، هيچ‌گونه سؤالي از مجرمان نمي‌شود يا آنان در آن مواقف سخني نمي‌گويند؛ بلکه اعضا و جوارح بدنشان است که تکلم نموده و پاسخگوي سؤالات الهي‌اند؛ برخي آيات نيز گواه بر اين معنايند؛ مانند: «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» (يس: 65) و در آيه‌اي ديگر بيان مي‌دارد: «حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (فصلت: 20–21). برخي روايات نيز اين مطلب را تأييد کرده، پنجاه موقف براي قيامت ذکر نموده‌اند. در روايتي به‌نقل از امام صادق† آمده است: «أَلَا فَحَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا فَإِنَّ فِي الْقِيَامَةِ خَمْسِينَ مَوْقِفاً كُلُّ مَوْقِفٍ مِثْلُ أَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‏ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ» (مجلسي، 1403ق، ج 7، ص 126).

    البته پاسخ‌هاي ديگري نيز داده شده است؛ از جمله اينکه گفته‌اند: منظور از آيۀ شريفۀ «فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ»، سؤال استفهامي است، نه سؤال تقريع و توبيخ که از روي سرزنش بوده و ملامت‌آميز است. همچنين گفته شده منظور اين است که هر کدام از بهشتيان و دوزخيان از چهره‌شان مشخص است که چگونه افرادي‌اند؛ ازاين‌رو نياز به سؤال و پرسش از آنان نيست (ر.ک: طبرسي، 1425ق، ج 9، ص 343)؛ چنان‌که برخي آيات، گوياي اين حقيقت‌اند؛ مانند: «تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيم» (مطففين: 24) و نيز مانند: «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالأَقْدَامِ» (رحمن: 41).

    البته اين دو پاسخ اخير بدون دليل‌اند و با ظاهر آيه ملايمتي ندارند؛ بلکه ظاهر آيۀ شريفه بيانگر اين معناست که از آنان سؤال نمي‌شود و مادامي که دليل محکمي نباشد، نمي‌توان از ظاهر کلام شريف الهي چشم پوشيد؛ بنابراين پاسخ قبل که در آن مواقف قيامت مطرح شد، مي‌تواند بهترين پاسخ به شبهۀ ياد شده باشد.

    البته در روايتي نيز آمده است که امام رضا† در تفسير آيۀ شريفۀ «فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ» فرمودند: منظور کساني‌اند که گناه کرده و بدون توبه از دنيا رفته‌اند. آنان در برزخ معذب خواهند بود و در قيامت گناهي ندارند تا حسابرسي شوند (طبرسي، 1425ق، ج 9، ص 343).

    نکتة ديگر در خصوص همگاني بودن حسابرسي اين است که نه‌تنها انسان‌ها، بلکه جنّيان هم در قيامت بايد پاسخگوي کردار اختياري خويش باشند. آياتي با صراحت اين مسئله را بيان مي‌دارند؛ مانند: «يَامَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَ يُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَ غَرَّتْهُمْ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ شَهِدُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ» (انعام: 130). از آنان سؤال مي‌شود: چرا با اينکه پيامبراني در دنيا مبعوث گشتند و مسئلۀ قيامت و مواقف مربوط، از جمله موقف دادگاه و محکمۀ عدل الهي و محاسبۀ اعمالشان را به شما يادآور شدند و بيان کردند که پس از محاسبه به کيفر يا پاداش اعمالتان خواهيد رسيد، باز هم از دستورات آنان سرپيچي کرديد و در مقابل فرامين الهي سر تسليم فرود نياورديد؟!

    در جاي ديگر بيان مي‌فرمايد: «سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلاَنِ» (رحمن: 31). در مورد واژۀ «فراغ» در اين آيۀ شريفه، تفاسير متعددي بيان شده است. مرحوم طبرسي در مجمع‌البيان از زجاج نقل مي‌کند: «سَنَفْرُغُ» به‌معناي «سنقصد لحسابکم ايها الجن والانس» است. سپس از قول او بيان مي‌دارد: فراغ در لغت دو معنا دارد: يکي به‌معناي قصد چيزي کردن است؛ بنابراين «سأفرغ لفلان» به‌معناي «سأجعله قصدي» است؛ و ديگري به‌معناي فارغ شدن از يک امري است (مثل فردي که مشغول کاري بود و هم‌اکنون از آن فارغ شده است)؛ ولي با توجه به اينکه خداي عزوجل «لايشغله شأن عن شأن»، نمي‌توان تفسير دوم را پذيرفت. مرحوم طبرسي در تفسير «سَنَفْرُغُ» اقوال ديگري را نيز مطرح کرده است (ر.ک: طبرسي، 1425ق، ج 9، ص 341).

    پس مطابق معناي اول، که زجاج از «فراغ» داشت، مفهوم آيه اين است که به‌زودي ايجاد دادگاه و محکمۀ عدل الهي به‌منظور حسابرسي جن و انس، قصد خواهيم کرد؛ اما آيا مي‌توان طبق معناي دوم (فارغ شدن از کاري)، آيۀ شريفه را تفسير نمود و آيا چنين تفسيري با جملۀ شريفۀ «لايشغله شأن عن شأن» (طوسي، 1411ق، ج 1، ص 306) يا جملۀ «يا من لايشغله شئ عن شئ» ـ که در برخي ادعيه ذکر شده‌اند (کليني، 1429ق، ج 4، ص 573) ـ منافات ندارد؟ به نظر مي‌رسد که اين تفسير هم مناسب است و مشکلي ايجاد نمي‌کند.

    علامه طباطبائي همين قول دوم زجاج را تقويت مي‌کند و بيان مي‌دارد:

    زماني گفته‌ مي‌شود فلاني از فلان کار فارغ شد که قبلاً اشتغال به يک سلسله‌امور داشت؛ سپس آنها را ترک نموده و به جهت اهميت دادن به کاري ديگر، مشغول آن شده است. در اينجا هم «سَنَفْرُغُ لَكُمْ» يعني به‌زودي بساط نشئۀ اولي و جهان مادي را درهم پيچيده و مشغول امور شما خواهيم شد. آياتي هم که درپي اين آيۀ شريفه خواهند آمد، تبيين مي‌کنند که مراد از اشتغال به امور مردم، همان مسئلۀ بعث، حساب و مجازات آنان (پاداش کارهاي خير يا کيفر اعمال بد) خواهد بود. بنابراين فراغ در آيۀ شريفه، يک نوع استعارۀ بالکنايه از تبدل نشئۀ دنيا خواهد بود. اين مسئله هم که خداوند فرمود: «سَنَفْرُغُ لَكُمْ» هيچ تنافي با «لايشغله شأن عن شأن» ندارد؛ زيرا اين فراغ، ناظر به تبدل نشئه است. نيز «لايشغله شأن عن شأن»،‌ که ناظر به اطلاق و وسعت قدرت الهي است، با ... «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (رحمن: 29)؛ «هر زمان او در كارى است» ـ که ناظر به اختلاف شئون الهي است ـ منافاتي ندارد (و گوياي رسيدگي به وضعيت آنان پس از نشئه دنيوي است) (ر.ک: طباطبائي، بي‌تا، ج 19، ص 106).

    البته هر کدام از دو تفسير مرحوم طبرسي و مرحوم علامه از آيۀ شريفه، حاکي از آن است که آيۀ شريفه ناظر به حوادث بعد از نشئة دنيوي است و به جن و انس نسبت‌به چنين حوادث سهمگيني ـ که از جمله آنها، حساب است ـ هشدار مي‌دهد.

    البته بايد توجه داشت که هرچند آيات يادشده بر همگاني بودن حساب دلالت دارند و از آيات ديگر نمي‌توان استثنايي براي آن يافت، ولي از روايات استفاده مي‌شود که اين حساب همگاني استثنائاتي هم دارد؛ مثلاً صريح برخي روايات اين است که مشرکان بدون حساب وارد آتش مي‌شوند. امام رضا† از پيامبر اکرمˆ نقل مي‌کند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحَاسِبُ كُلَّ خَلْقٍ إِلَّا مَنْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لَا يُحَاسَبُ وَ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ» (مجلسي، 1403ق، ج 7، ص 260)؛ همانا خداوند همۀ خلايق را حسابرسي مي‌کند؛ مگر کسي که به خداوند شرک ورزيده باشد؛ پس او حسابرسي نخواهد داشت و امر مي‌شود تا روانۀ دوزخ شود (توضيح بيشتر، خواهد آمد).

    ديگر نکتۀ قابل توجه اينکه طبق ظاهر بعضي آيات، اجر برخي افراد (مانند صابران) در قيامت، بدون حساب خواهند بود: «إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ» (زمر: 10). «بغير حساب» در آيۀ شريفه به‌معناي «بدون حسابرسي» است؛ زيرا ممکن است منظور اين باشد که خداي تعالي در برابر اجر و پاداشي که به آنان اعطا مي‌کند، مزدي طلب نکند؛ يا منظور اين باشد که پاداشي فراوان از فضل و عنايت خويش به آنان عنايت فرمايد.

      1. 5. حسابرس، خدا يا انسان؟

    بديهي است که شايسته‌ترين محاکم، محکمه‌اي است که از حاکم عادل و حسابرس دقيقي برخوردار باشد که کاملاً از وضعيت ظاهر و باطن افراد محاکمه‌شونده آگاه باشد تا به‌طور دقيق حکم شايسته و بايسته را صادر کند. مستفاد از آيات قرآن اين است که دادگاه قيامت چنان محکمه‌اي است و حاکم آن خدايي است که نه‌تنها شاهد اعمال افراد، بلکه حسابگر نيات و کردار آنان نيز هست: «لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ...» (بقره: 284). اين محکمه‌اي است نشئت‌گرفته از حکمت و عدالت الهي، و دقت آن فوق تصور آدمي است.

    کريمۀ ديگر بيان مي‌دارد: «إِنْ حِسَابُهُمْ إِلاَّ عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ» (شعرا: 113). چنان‌که آيۀ شريفۀ «إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ» (غاشيه: 25-26) نيز حاکي از همين معناست. البته بايد توجه داشت، وجوب محاسبۀ مردم برخدا ـ که مستفاد از آيۀ 113 سورۀ مبارکۀ شعراست ـ ممکن است به اين لحاظ باشد که خداوند هيچ‌گاه خلف وعده نمي‌کند: «رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» (آل‌عمران: 9)؛ چنان‌که ممکن است به‌لحاظ مقتضاي حکمت الهي باشد.

    آيه‌اي ديگر نيز بيان مي‌دارد که حسابرس اعمال انسان در قيامت، خداوند (و کارگزاران اخروي او)يند: «فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ» (رعد: 40). از برخي روايات هم استفاده مي‌شود که خداوند خودْ متولي حسابرسي برخي افراد است. روشن است که اين امر دربارۀ مؤمناني است که شأنيت آن را داشته باشند (ر.ک: مجلسي، 1403ق، ج ‏7، ص 261 و 274).

        1. 1-5. انسان، خود حسابگر خويش

    روشن است که ما تنها به ظواهر آيات مربوط به جهان آخرت آشنايي داريم و از عمق حقايق و باطن جريانات اخروي و حقيقت فضاي حاکم بر قيامت و دادگاه عدل الهي بي‌خبريم. ما فقط به آن مقدار از حقايقي که از ظواهر قرآن يا روايات معصومين‰ استفاده مي‌کنيم، آشنايي داريم. حسابرسي در آخرت نيز از جمله مواردي است که واقعيت آن براي ما درک ناشدني است. حسابرسي اعمال آدمي توسط خود او نيز از همين مقوله است؛ به اين معنا که همه چيز و همۀ کارهاي انسان نزد او حاضرند؛ به‌گونه‌اي که خود او مي‌تواند دربارۀ خودش حکم متناسب با نيات، گفتار و کردارش را صادر کند.

    تجسم اعمال آدمي از يک سو، و نامۀ عمل او از سوي ديگر، راهگشاي عادلانه‌ترين حکم آدمي دربارۀ خويشتن است: «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً» (اسراء: 14). البته «باء» در «بِنَفْسِكَ» زايد است و براي تأکيد آمده؛ و ازآنجاکه «نفس» مؤنث مجازي است، مي‌توان براي آن، هم فعل مذکر و هم فعل مؤنث آورد.

    مرحوم طبرسي در تفسير اين آيه مي‌گويد: علت اينکه آدمي خود مي‌تواند حسابگر اعمال خويش باشد، اين است که وقتي اعمال و جزاي اعمال خود را مکتوب و مطابق با عدل الهي ببيند، به‌طوري‌که نه نقصي در ثواب او وجود دارد و نه چيزي بر عقابش افزون شده است، خاضعانه و همراه با تضرع، به گناهان خود اعتراف مي‌کند؛ درحالي‌که نه حجتي دارد، نه جاي انکار برايش باقي مانده است (طبرسي، 1425ق، ج 6، ص 231).

    البته بين آياتي که خداوند را حسابگر اعمال آدمي معرفي مي‌کنند و آياتي که فرمودند آدمي خود حسابگر خويش است، تنافي‌اي وجود ندارد؛ زيرا مانعي نيست که علاوه بر حسابرس بودن خدا، آدمي هم حسابرس خودش باشد؛ اين آگاهي انسان به کردار دنيوي‌اش مي‌تواند با توجه به نامۀ اعمالش باشد، يا با توجه به اين ويژگي قيامت باشد که همه چيز را در آن روز به ياد مي‌آورد: «وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الانسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى» (فجر: 23). خداوند در جاي ديگر بيان مي‌دارد: «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ» (تكوير: 14). برخي آيات هم از تجسم اعمال انسان خبر مي‌دهند: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً...» (آل‌عمران: 30؛ نيز، ر.ک: نازعات: 35؛ محمد: 18؛ قيامة: 14).

    البته علم و آگاهي انسان در آن روز نيز غير از آگاهي او در دنياست؛ زيرا نه‌تنها حقيقت اعمال خويش، بلکه حقايق اشيا و به‌طور کلي حقيقت آخرت را که از آن غافل بود، به‌خوبي مي‌بيند: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» (ق: 22). اين در حالي است که يادآوري اعمال گذشته، کوچک‌ترين سودي براي او نخواهد داشت: «يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى» (فجر: 23).

      1. 6. کيفيت حسابرسي

    ممکن است توهم شود که حسابرسي در آخرت، همانند دنياست که در موارد خاصي مانند التماس کردن و سفارش شدن افراد درخصوص حقوق يکديگر مسامحه مي‌کنند؛ درحالي‌که حساب اخروي ويژگي خود را دارد و کاملاً با حسابرسي‌هاي دنيوي متفاوت است. در ادامه به برخي از ويژگي‌هاي آن اشاره مي‌شود.

        1. 1-6. دقت

    آنچه بيشتر قابل توجه است، اين است که در آخرت همۀ اعمال نيک و بد آدمي، حتي اگر به مقدار خردلي باشد، محاسبه مي‌شود: «وَ نَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً و َإِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ» (انبياء: 47). برخي آيات ديگر نيز بيانگر اين معنايند و بيان مي‌دارند: اعمال انسان حتي اگر به مقدار ذرة مثقالي باشند، محاسبه مي‌شوند: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَه» (زلزال: 7-8).

    فخر‌رازي در تفسير خود مي‌گويد: «کثرت افعال و تکرار آنها موجب به وجود آمدن ملکات قوي و ثابتي در انسان مي‌شود؛ ازاين‌رو مي‌بينيم کسي که بيشترين مواظبت را نسبت‌به عملي دارد، همان عمل، بيشترين رسوخ در نفس او را نيز دارد و باعث ايجاد ملکه‌اي قوي در نفس او مي‌شود. از سوي ديگر، وقتي تکرر عمل موجب ملکۀ راسخه در نفس انسان مي‌گردد، پس بايد هر عملي نيز به‌تنهايي در ايجاد چنين ملکه‌اي نقشي ايفا کند و موجب اثري شود؛ مثلاً مي‌بينيم، اگر يک کشتي عظيمي در دريا هزاران تن گندم بار داشته باشد، به‌اندازۀ يک وجب در آب فرو مي‌رود؛ ولي اگر فقط يک دانه گندم در آن انداخته شود، با اينکه ما هيچ درک حسي و حتي هيچ درک خيالي از فرورفتن کشتي در آب نداريم، همين يک دانه گندم، قطعاً در فرورفتن مقدار بسيار ناچيزي از اين کشتي عظيم در آب تأثير دارد. اعمال آدمي نيز چنين است؛ وقتي کثرت افعال موجب حصول ملکات نفساني مي‌شوند، بايد گفت: هيچ فعلي از افعال آدمي نيز وجود ندارد (چه خير و چه شر، کم يا زياد)، مگر اينکه در نفس او تأثيرگذارند و موجب سعادت يا شقاوت او خواهند شد. از اين بيان و برهان قاطع، صحت قول الهي که فرمود: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَه» روشن مي‌شود (فخررازي، 1420ق، ج 13، ص 18).

    درهرحال، در آن روز از هيچ خطيئه و معصيتي، چه کوچک باشد و چه يا بزرگ، چشم‌پوشي نخواهد شد؛ بلکه همۀ آنها در نامۀ عمل افراد ثبت مي‌گردد و در موعد مقرر به آنها رسيدگي مي‌شود: «وَ وُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً» (كهف: 49).

    دربارۀ اينکه منظور از «وضِع الْكِتَابُ» چيست، مرحوم طبرسي دو احتمال مطرح کرده است: يکي اينکه مقصود، جنس کتاب باشد؛ يعني نامة اعمال آدميان به دستشان داده مي‌شود. همين‌طور احتمال دارد مقصود از آن، حساب باشد؛ يعني از حساب به کتاب تعبير شده باشد؛ چراکه افراد طبق اعمال مکتوبشان محاسبه مي‌شوند (ر.ک: طبرسي، 1425ق، ج 6، ص 353). البته احتمال سومي نيز داده مي‌شود و آن اينکه منظور از کتاب، نامۀ عمل کل انسان‌ها باشد (کتاب کل) که در منظر و مرئاي همۀ محشورشوندگان قرار مي‌گيرد؛ چنان‌که امت‌ها هرکدام کتاب خاص خود را دارند: «وَ تَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (جاثيه: 28). اما اينکه گفته شود منظور از کتاب، نامۀ اعمال يا حساب است، با توجه به ديگر آيات مربوط، چندان تناسبي با آيۀ شريفه ندارد و خلاف ظاهر آن آيه است.

    شمارش اعمال آدمي در آيۀ شريفه (که در آن، دو وصف «صغيرةً» و «کبيرةً» قائم‌مقام موصوفشان يعني «خطيئه» يا «معصيت» يا «خصلة» و... شده‌اند) نيز حاکي از دقت حسابرسي است؛ چراکه دقيق و کامل بودن نامۀ عمل و ثبت همۀ خطاها و نافرماني‌ها در آن است که تعجب مجرمان را برمي‌انگيزد و از روي ترس و وحشت مي‌گويد:‌ «يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا».

    در آيات ديگر نيز به مسئلۀ شمارش اعمال اشاره شده است: «يَوْمَ يَبْعَثُهُمْ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (مجادله: 6). همچنين صريح برخي آيات است که همۀ اعمال و گفتار آدمي، اعم از آنچه اظهار کرده يا آنچه در دل پنهان داشته است، در قيامت حسابرسي خواهند شد؛ به‌گونه‌اي‌که نه انسان توانايي کتمان يا مخفي کردن آنها را دارد و نه خدا آنها را فراموش مي‌کند: «لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ» (بقره: 284؛ نيز، ر.ک: انبياء: 47؛‌ لقمان: 16؛ زلزال: 6 و 7).

    با توجه به اينکه مالکيت همۀ آنچه در آسمان‌ها و زمين است از جمله انسان‌ها، از آنِ خداست، و از سوي ديگر، گسترۀ علمي خداوند همۀ زواياي وجودي حقايق عالم، از جمله انسان را فرامي‌گيرد، آيا چيزي مي‌تواند مانع حسابرسي همۀ گفتار و کردار ظاهري، بلکه نيات و صفات باطني آدمي شود؟! و به‌طورکلي، آيا مي‌توان در اين زمينه، وجود مانعي را تصور کرد؟! آيا مي‌توان گفت: چنين امري سخت خواهد بود؟! مسلماً نه؛ وقتي مالکيت خدا بر ماسواي خود، مالکيت حقيقي است و آنچه غير اوست، نزد او حضور دارد، توانايي تصرف در تمام شئونات وجودي غير خود را نيز خواهد داشت و ديگر معنا ندارد که گفته شود چيزي از او مخفي است يا نمي‌تواند يا سخت است که آفريدۀ خود را براي محاسبه احضار کند.

    مرحوم علامه طباطبائي در تفسير اين آيۀ شريفه بيان مي‌دارد:

    واژگان «ابدا» به‌معناي اظهار و در مقابل «اخفا» است؛ و جملۀ «مَا فِي أَنفُسِكُمْ» به‌معناي چيزهايي است که در انفس شما مستقر است که معمولاً همان ملکات و صفات نفساني، اعم از فضايل يا رذايل است؛ مانند: ايمان، کفر، حب، بغض، عزم و...، که قبولِ اظهار يا اخفا مي‌کنند؛ اما اظهار آنها با انجام اعمال متناسب آن صفات و ملکات و از طريق جوارح انجام مي‌پذيرد؛ به‌طوري‌که اگر آن صفات و ملکات، مثل اراده و کراهت، ايمان و کفر، حب و بغض و غيره نبودند، اين افعال هم صادر نمي‌شدند. اين مسئله را علاوه بر اينکه حس آدمي درک مي‌کند، عقل نيز به وجود اين مصادر نفسيه حکم مي‌کند؛ اما «اخفا» به‌معناي کفّ نفس از انجام فعلي است که داراي مصدري در نفس است... پس اين آيه بر وجود احوال و ملکات نفساني‌اي که مصادر افعال هستند (افعالي مانند اطاعت و معصيت)، دلالت دارد؛ به‌طوري‌که خداوند آنها را در قيامت محاسبه مي‌نمايد (طباطبائي، بي‌تا، ج 2، ص 436).

    البته توجه به اين معنا خالي از لطف نيست که نه‌تنها اعضا و جوارح انسان، بلکه قلب انسان نيز داراي افعال اختياري است و کارهاي تعمدي آدمي ـ که قلباً به انجام آن راضي است ـ در قيامت محاسبه شده، جزا داده مي‌شوند. اين مسئله خود گوياي دقت در حساب اخروي است: «لاَ يُؤَاخِذُكُمْ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَ لَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ...» (بقره: 225). آيۀ شريفۀ «وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ و بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ...» (احزاب: 5) نيز به‌خوبي گوياي دقيق بودن حسابرسي در آخرت است.

    نکته‌اي ديگر که در اين زمينه بايد به آن توجه داشت، اين است که محاسبۀ اعمال در آخرت، اگرچه به‌نحو بسيار دقيق صورت مي‌گيرد، به ميزان عقل، درک و فهم افراد در دنيا نيز بستگي دارد. امام باقر† دراين‌باره مي‌فرمايد: «إِنَّمَا يُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا» (مجلسي، 1403ق، ج 7، ص 267).

        1. 2-6. کامل بودن

    ديگر ويژگي حساب اخروي اين است که جزاي افراد بي‌کم‌وکاست به آنان داده مي‌شود: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ» (نور: 39). «توفيۀ حساب» بدين‌معناست که حساب افراد به‌طور دقيق انجام خواهد شد و در حق هيچ فردي اجحاف صورت نخواهد گرفت. علامه طباطبائي در تفسير اين واژگان بيان مي‌دارد: «اين جمله کنايه از جزايي است که حساب اعمال آدمي آن را ايجاب کرده و موجب مي‌شود تا صاحب اعمال، به آنچه که مستحق آن است، نايل آيد» (طباطبائي، بي‌تا، ج 15، ص 131) و طبق اين معنا، در قيامت آنچه آدمي استحقاق آن را دارد، تماماً به او داده مي‌شود.

    شايد بتوان گفت که همين معنا، مستفاد از آيات توفّي اعمال نيز هست: «ثم تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ» (بقره: 281؛ نيز، ر.ک: آل‌عمران: 25). به اين معنا که توفيۀ اعمال و فراگير بودن پاداش و کيفر اخروي، براي همۀ افراد است و کسي از آن مستثنا نيست؛ چون جزاي عادلانه براي افراد، فرع وجود حسابرسي تام و کامل از آنان است و بدون آن، معناي معقولي پيدا نخواهد کرد: «الوافي: الذي بلغ التمام، يقال: درهم واف، و کيل واف، و اوفيت الکيل و الوزن... و توفية الشئ: بذله وافياً و استيفاؤه: تناوله وافياً. قال تعالي: ووفيت کل نفس ما کسبت....» (راغب‌اصفهاني،‌ بي‌تا، ذيل واژۀ «وفي»).

    مسئلۀ توفيۀ اعمال، در آيه‌اي ديگر با تأکيدات متعدد بيان شده است: «وَ إِنَّ كُلاًّ لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» (هود: 111). مرحوم علامه در ذيل اين آيۀ کريمه بيان مي‌دارد: لفظ «انّ» از حروف مشبهة بالفعل است و اسم آن «كُلاًّ» است که با تنوين و بدون اينکه اضافه شده باشد، آمده است، که در تقدير، «کلّهم» بود. خبر «إنّ» نيز «لَيوفينّهم» است و لام و نوني که بر سر آن آمده، براي تأکيد خبر است. لفظ «لمّا» نيز مرکب است از «لام» که بر قسم دلالت مي‌کند و «ما»ي مشدده، که دو «لام» را از هم جدا مي‌کند و درعين‌حال مفيد تأکيد است. جواب قسم هم محذوف است؛ چنان‌که خبر «إنّ» بر آن دلالت دارد (ر.ک: طباطبائي، بي‌تا، ج 11، ص 46؛ ابراهيم: 51؛ ‌نحل: 111؛ طه: 15؛ زمر:70؛ غافر:17؛ زخرف: 44؛ جاثيه:22). درهرحال، يکي از ويژگي‌هاي حساب اخروي، تام و کامل بودن آن است که معنا و مفهوم آن از جهتي شبيه به توفيۀ اعمال است.

        1. 3-6. سريع بودن

    سرعت در انجام کار به‌معناي آن است که عملي در زمان مناسب با خود و بدون تأخير انجام پذيرد: «السرعة ضد البطئ و يستعمل في الاجسام و الافعال يقال: سرع يسرع... نحو... و سارعوا الي مغفرة من ربکم؛ يسارعون في الخيرات. العجلة طلب الشئ و تحريه قبل اوانه و من مقتضي الشهوة فلذلک صارت مذمومة في عامةالقرآن حتي قيل: العجلة من الشيطان» (ر.ک: راغب‌اصفهاني، بي‌تا، ذيل واژۀ «سرع»).

    سرعت، يکي ديگر از ويژگي‌هاي حساب اخروي است. برخي آيات که بيانگر سريع‌الحساب بودن خداوندند، حاکي از همين معنايند؛ مانند: «لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» (ابراهيم: 51؛ نيز، ر.ک: انعام: 62؛ نور: 39)؛ همچنين: «وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ أُوْلَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ» (بقره: 201-202).

    برخي محققان مي‌گويند: ممکن است يکي از علل سريع‌الحساب بودن خدا اين باشد که افراد اعمال خود را در جلوي ديدگانشان حاضر و مجسم مي‌بينند و به‌هيچ‌وجه امکان انکار نيست تا مايۀ کندي حساب شود. يکي ديگر از علل سرعت حساب اين است که علاوه بر حضور اعمال به‌صورت اخروي، صحيفۀ اعمال انسان هم هر چيزي را ضبط مي‌کند (سبحاني، 1369، ج 2، ص 272-270). ظاهر عبارت ايشان اين است که حساب اخروي، همان تجسم و حضور اعمال نزد افراد است يا به اين معناست که همۀ اعمال آدمي در نامۀ عمل او ثبت و ضبط است؛ درحالي‌که حساب غير از اين دو معناست (و قبلاً معنا و مفهوم آن بررسي شد). حساب الهي يعني پس از آنکه افراد از طريق تجسم اعمال و نيز از طريق صحيفۀ اعمالشان به اعمال، افکار و عقايدشان آگاهي پيدا کردند، خداي متعال به اعمالشان رسيدگي مي‌کند و مشخص خواهد فرمود که چه کسي و چگونه بايد به کيفر يا پاداش اعمال خود برسد؛ نه اينکه حساب به معناي تجسم اعمال باشد. اما اينکه سريع الحساب بودن خدا را به معناي ضبط دقيق اعمال بدانيم نيز خلاف ظاهر است و هيچ دليلي بر اين معنا وجود ندارد؛ مخصوصاً با توجه به آياتي که قبلاً گذشت و گوياي دقت در ضبط اعمال بوده و بررسي شدند.

    مرحوم طبرسي نيز دربارۀ معناي سَرِيعُ الْحِسَابِ بودن خداوند وجوهي را مطرح مي‌کند و مي‌گويد: «ممکن است منظور، سرعت در مجازات افراد و نزديک بودن آن باشد که در اين صورت، وزان آيۀ شريفه، وزان آيۀ «وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (نحل: 77) خواهد بود و از «جزا» به حساب تعبير شده است؛ زيرا جزا‌ به‌معناي «کفايت کردن از عمل و به مقدار آن بودن است که در واقع همان حساب است». ايشان وجه ديگري نيز بيان مي‌کند و آن اينکه «سريع‌الحساب بودن خدا يعني مدت حسابرسي مردم در قيامت، به مقدار کمي خواهد بود»؛ ايشان براي تأييد اين مطلب، به برخي روايات نيز تمسک مي‌کند؛ مانند: «انه تعالي يحاسب الخلائق کلهم في‌مقدار لمح البصر». در روايتي از امام علي† نيز وارد شده است: «...يحاسب الخلق دفعة کما يرزقهم دفعة». همچنين وجه سومي بيان مي‌کند و آن اينکه «خداوند به‌سرعت دعاي نيکاني را که آيۀ شريفه آنان را تمجيد مي‌نمايد، اجابت مي‌کند؛ نه اينکه مانند مخلوقات، درخواست ديگران را براي بررسي حبس کند و به تأخير بيندازد؛ بلکه نامۀ عملشان به دست راستشان داده و به آنان گفته مي‌شود، اين امور، سئيات شماست که از آن درگذشتم؛ و اين هم حسنات شما که برايتان افزون نمودم» (ر.ک: طبرسي، 1425ق، ج 2، ص 51-52).

    ولي آنچه دربارۀ سرعت حساب اخروي مي‌توان گفت، همان سرعت حسابرسي خداوند در مورد اعمال همۀ بندگان و به کيفر يا پاداش رساندن آنان در قيامت است، که احتمال دوم مرحوم طبرسي است و با روايات نيز تأييد شد؛ زيرا خداوند هم عالِم به کميت و کيفيت اعمال عباد است؛ همۀ افکار و نيات عباد و اعمال و گفتارشان در محضر اوست؛ همچنين قدرت او حد و حصري ندارد؛ و طبيعي است کسي که همۀ صفات کماليه، از جمله علم و قدرت را بدون قيد داراست، توانايي آن را هم دارد تا به‌سرعت به اعمال بندگانش رسيدگي کند و چنين امري براي او سهل است و مانعي مثل جهل، نياز، عجز و سختي کار براي او متصور نيست.

    اما احتمال ايشان مبني بر اينکه سريع‌الحساب بودن خدا به‌معناي نزديک بودن قيامت است، اولاً خلاف ظاهر آيۀ شريفه است و ثانياً اگرچه ظواهر برخي آيات شريفه بر اين معنا (نزديک بودن) دلالت دارد، ولي فرق است بين نزديک بودن قيامت (روز مجازات افراد) و سريع بودن حساب الهي؛ چه‌بسا ممکن است قيامت به‌زودي تحقق پذيرد؛ ولي حساب برخي خلايق طولاني يا سريع بوده باشد.

    همچنين وجه سوم ايشان مبني بر اينکه منظور از سريع‌الحساب بودن خدا اجابت سريع دعاي نيکان باشد، پذيرفته نيست؛ زيرا مقتضاي ظاهر سريع‌الحساب بودن خدا در آيات شريفه اين است که شامل همگان شود و اختصاص به طايفۀ اين خاص (نيکان) نداشته باشد. البته در برخي آيات پس از بيان کيفر اخروي دوزخيان، مسئلۀ سريع‌الحساب بودن خدا مطرح مي‌شود که اين هم دليل نمي‌شود که منظور از سريع‌الحساب بودن خداوند، نسبت‌به گروهي خاص است: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَيْرَ الارْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُّقَرَّنِينَ فِي الاصْفَادِ سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٍ وَ تَغْشَى وُجُوهَهُمْ النَّارُ لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» (ابراهيم: 48-51؛ نيز، ر.ک: انعام: 62؛ نور: 39). در اين آيۀ شريفه، اطلاق جملۀ شريفۀ «إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» به‌خوبي شامل همۀ افراد و طوايف مي‌شود؛ اگرچه بعد از بيان برخي عذاب‌هاي مربوط به دوزخيان قرار گرفته است.

        1. 4-6. سخت يا آسان بودن

    يکي از مسائل مربوط به حساب اخروي، مسئلۀ سخت يا آسان بودن آن است. اين مسئله گاه در مورد خدا مطرح مي‌شود؛ به اين معنا که آيا امکان دارد خداوند شرايط چنين حسابي را فراهم آورد؟ دراين‌باره بايد گفت: نه‌تنها تحقق اصل وجود حشر بر خدا آسان است: «... ذَلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ» (ق: 44)، بلکه طبق ظاهر برخي روايات حساب اخروي نيز بر خداوند آسان است: «سُئِلَ† كَيْفَ يُحَاسِبُ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى كَثْرَتِهِمْ فَقَالَ كَمَا يَرْزُقُهُمْ عَلَى كَثْرَتِهِمْ قِيلَ فَكَيْفَ يُحَاسِبُهُمْ وَ لَا يَرَوْنَهُ قَالَ كَمَا يَرْزُقُهُمْ وَ لَا يَرَوْنَهُ» (نهج‌البلاغه، ح 300)؛ از امام اميرالمؤمنين† سؤال شد که چگونه خداوند خلايق را با وجود جمعيت زيادشان حسابرسي و رسيدگي مي‌کند؟ حضرت فرمودند: همان‌گونه‌که آنان را رزق و روزي مي‌دهد. سؤال شد: چگونه آنان را حسابرسي مي‌کند، درصورتي‌که آنان خدا را نمي‌بينند؟ فرمود: چنان‌که روزي‌شان مي‌دهد، ولي او را نمي‌بينند.

    سختي يا آساني حساب گاهي نيز در مورد افراد مطرح مي‌شود؛ يعني برخي افراد حسابرسي سهل و آساني دارند و پس از آن با شادماني فراوان به‌سوي اهلشان (بهشتيان) روان‌اند؛ زيرا شايستگي چنين موقعيتي را در دنيا کسب کرده‌اند؛ قرآن دربارۀ چگونگي حساب افراد مؤمن مي‌فرمايد: آنان نامۀ عملشان به دست راستشان بوده و حسابي آسان دارند و با شادماني به‌سوي اهلشان باز خواهند گشت: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً وَيَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً» (انشقاق: 7-9). اما عده‌اي ديگر از افراد هستند که حسابي بس دشوار خواهند داشت. قرآن از حساب آنان به «سُوءُ الْحِسَابِ» تعبير کرده است؛ زيرا اين افراد در دنيا از حقيقتي که روزي کشف و آشکار مي‌شد، غافل بودند: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» (ق: 22). نتيجۀ همين غفلت از حساب اخروي، سوء‌الحساب در قيامت شد؛ «لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ الْحُسْنَى وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُوْلَئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ» (رعد: 18).

    واژگان «سُوءُ الْحِسَابِ»، در واقع اضافۀ صفت به موصوف است؛ يعني «حسابي که داراي سوء و آزار است». به‌دليل اهميت اين مسئله، قرآن يکي از اوصاف «اولي الالباب‌» را ترس از «سُوءُ الْحِسَابِ» داند و مي‌فرمايد: «وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ» (رعد: 21)؛ امام† نيز در پاسخ به شخصي که از «يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ» سؤال کرده بود، مي‌فرمايد: «لَا يُقْبَلُ حَسَنَاتُهُمْ وَ يُؤَاخَذُونَ بِسَيِّئَاتِهِمْ» (مجلسي، 1403ق، ج 7، ص 266).

    هشام‌بن‌سالم نيز در روايتي معناي «وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏» را از امام صادق† نقل مي‌کند که فرمودند: «فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏ قَالَ الِاسْتِقْصَاءُ وَ الْمُدَاقَّةُ وَ قَالَ يُحْسَبُ عَلَيْهِمُ السَّيِّئَاتُ وَ لَا يُحْسَبُ لَهُمُ الْحَسَنَاتُ» (همان)؛ معناي «يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏» جست‌وجو و دقت (در عمل) است؛ و فرمودند: سيئات و گناهانِ چنين افرادي به ضررشان محاسبه مي‌شود؛ ولي حسنات آنان به نفعشان بررسي و محاسبه نمي‌شود». ظاهر روايت اول هم بيانگر اين معنا بود که چنين افرادي علاوه بر اينکه حسناتشان قبول نمي‌شود، دربارۀ گناهانشان نيز مؤاخذه مي‌شوند. روشن است كه ظاهر اين دو روايت با يکديگر تعارضي ندارند.

    اما در روايتي ديگر در تعارض با اين روايات آمده است: هم حسنات چنين افرادي محاسبه و بررسي مي‌شود و هم گناهانشان. تفسير العياشي‏ عَنْ هِشَامِ‌بْنِ‌سَالِمٍ عَنْ أَبِي‌عَبْدِ‌اللَّه†: «فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏ قَالَ يُحْسَبُ عَلَيْهِمُ السَّيِّئَاتُ وَ يُحْسَبُ لَهُمُ الْحَسَنَاتُ وَ هُوَ الِاسْتِقْصَاءُ» (همان).

    براي حل اين تعارض مي‌توان گفت: راوي هر دو روايت، هشام‌بن‌سالم از امام صادق† است و ممکن است در نقل روايت تصحيفي صورت گرفته باشد؛ اما آنچه با ظاهر واژگان «سوء الحساب» خوانايي و هماهنگي دارد، همان جملۀ «لَا يُحْسَبُ لَهُمُ الْحَسَنَاتُ» است و مؤيد آن هم روايت اول است و احتمالاً در روايت دوم نيز «لَا يُحْسَبُ» بوده که از قلم افتاده است. اين احتمال هم مي‌رود که منظور، حساب دقيق همۀ سيئات و حسنات باشد؛ به اين معنا که حسنات چنين افرادي نيز محاسبه مي‌شود و در صورتي مورد قبول الهي قرار مي‌گيرد که شايستگي مقبوليت را داشته باشد. جملۀ مبارکۀ «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (مائده: 27) حاکي از همين معنا است. در اين صورت، با جملۀ «لَا يُحْسَبُ لَهُمُ الْحَسَنَاتُ» تعارضي پيدا نمي‌کند؛ زيرا سخت‌گيري‌ها و مداقه‌اي که چنين افرادي دربارۀ بندگان خدا روا مي‌دارند، با روح تقوا سازگاري ندارد و ممکن است همين امر موجب حبط عمل آنان گردد.

      1. نتيجه‌گيري

    با بررسي آيات مربوط به حساب در قرآن پي مي‌بريم که حساب اخروي امري بس خطير و قابل توجه ويژه است. حساب اخروي حاکي از گزاف نبودن گفتار و رفتار اختياري آدمي است و هر کسي نسبت‌به اعمال خود مسئوليت دارد. قرآن حساب اخروي را نزديک مي‌داند و غافلان از آن را مذمت مي‌کند. مستفاد از آيات اين است که حساب قيامت همگاني است و اختصاص به گروه خاصي ندارد؛ به اين معنا که نه‌تنها افراد معمولي، بلکه از جنّيان و حتي پيامبران خدا نيز سؤال مي‌شود. حسابرس انسان در قيامت، خداست اگرچه آدمي خود نيز مي‌تواند حسابگر اعمال خويش باشد؛ چراکه نامۀ عمل او بيانگر همۀ اعمال، گفتار و نيات صواب يا ناصواب اوست. حسابرسي افراد در قيامت بسيار دقيق و کامل است و همۀ نيات، گفتار و اعمال آدمي را (کبيره باشند يا صغيره و حتي اگر به‌اندازۀ خردلي باشد)، شامل مي‌شود.

    سريع‌الحساب بودن خدا هم اقتضا مي‌کند تا همۀ گفتار و کردار آدميان، حتي عقايد و افکار آنان به‌طور سريع انجام ‌شود. در قرآن گاهي از سختي يا آساني حساب افراد در قيامت سخن گفته شده است که اين امر يکي از ويژگي‌هاي حساب اخروي است و به ايمان افراد بستگي دارد.

     

     

    ​​​​​​​

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1414ق، تصحيح صبحي صالح، قم، دارالهجره.
    • جوهري، اسماعيل‌بن‌حماد،‌ بي‌تا، الصحاح في‌اللغة، بيروت، دارالعلم للملايين.
    • ديلمي، حسن‌بن ابي‌الحسن، 1412ق، ارشاد القلوب الي الصواب، قم، شريف رضي.
    • راغب‌اصفهاني، حسين‌بن‌محمد، بي‌تا، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالکتاب العربي.
    • سبحاني، جعفر، 1369، منشور جاويد، تهران، مؤسسه سيدالشهداء.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، بي‌تا، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين.
    • طبرسي، فضل‌بن‌حسن، 1425ق، مجمع‌البيان، بيروت، مؤسسة الاعلمي.
    • طوسي، محمدبن‌حسن، 1411ق، مصباح‌المتهجد و سلاح‌المتعبد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعة.
    • فخررازي، محمدبن‌عمر، 1420ق، تفسير فخرالدين الرازي (مفاتيح‌الغيب)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • کليني، محمدبن‌يعقوب، 1429ق، الکافي، قم، دارالحديث.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دار احياءالتراث العربي.
    • مصطفوي، حسن، 1430ق، التحقيق في‌کلمات القرآن الکريم، بيروت، دارالکتب العلمية.
    • مصطفي، ابراهيم و همکاران، بي‌تا، المعجم الوسيط، بي‌جا، دارالدعوة.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قاسمی، علی محمد.(1398) ابعاد پنهان قیامت و محاسبه‌ی اعمال در قرآن. دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(2)، 81-98

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی محمد قاسمی."ابعاد پنهان قیامت و محاسبه‌ی اعمال در قرآن". دو فصلنامه معرفت کلامی، 10، 2، 1398، 81-98

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قاسمی، علی محمد.(1398) 'ابعاد پنهان قیامت و محاسبه‌ی اعمال در قرآن'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(2), pp. 81-98

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قاسمی، علی محمد. ابعاد پنهان قیامت و محاسبه‌ی اعمال در قرآن. معرفت کلامی، 10, 1398؛ 10(2): 81-98