نقد تصویر استشراقی از آموزهی «بداء» بر اساس منابع شیعیان امامی
Article data in English (انگلیسی)
نزدیک به یک قرن است که مطالعات اسلامشناسی مورد توجه غیرمسلمانان و به اصطلاح مستشرقان قرار گرفته است؛ تاجاییکه چندین دايرةالمعارف و دانشنامه در این زمينه تألیف شده و کتب و مقالات متعددی در موضوعات اعتقادی و فقهی مسلمانان به رشتة تحریر درآمده است. یکی از این موارد، دايرةالمعارف اسلام است که با سه ویرایش در لایدن هلند به قلم نویسندگان غربی (و گاهی هم مسلمان) به چاپ رسیده است. مطالعه و نقد این آثار، در دهههای اخیر مورد توجه برخی پژوهشگران مسلمان قرار گرفته است. براي نمونه، میتوان از دو اثر مؤلف محترم، آقای محمود تقیزاده داوری با عنوان تصویر خانوادة پیامبر در دايرةالمعارف اسلام و تصویر امامان شیعه در دايرةالمعارف اسلام نام برد. این دو کتاب و مقالاتی چون «تشابه اسمی، تفاوت ماهوی: نقدی بر مقالة علیبن ابیطالب در دايرةالمعارف اسلام»، نوشتة محمدرضا هدایتپناه و «نقدی بر مقالة امام حسین در دايرةالمعارف اسلام»، نوشتة علی بیات و علیرضا عسکر، به نقد و ارزیابی مدخلهای تاریخ اسلام در این مجموعه پرداختهاند. برخی از مدخلهای مرتبط با کلام امامیه، چون تقیه، تفسیر و تحریف، پیش از این توسط محمود مهدوی دامغانی در مقالهای تحت عنوان «نظری به چند مقاله از دايرةالمعارف اسلام» ارزیابی و نقد شده و بسیاری دیگر همچنان نیازمند بررسیاند. مقالة حاضر به نقد مدخل بداء در این مجموعه میپردازد. به عبارت دیگر، مسئلة اصلی آن است که تصویر ارائهشده از آموزة بداء به قلم نویسندگان دایرةالمعارف اسلام تصویری روشن و دقیق از آموزة بداء است؟ برای پاسخ به این سؤال باید سؤالهای خردتری را در عرصههای جزئیتر، چون محتوای آموزة بداء، ساختار مطالب، استنادات و... مطرح کرد تا تصویر ارائهشده بهخوبی نقد و بررسی شود. این مقاله از جهت اختصاص به موضوع بداء از مقالات دايرةالمعارف اسلام و بررسی دیدگاه مستشرقان، بدون پیشینة خاص است. ضرورت چنین نگارشهایی با توجه به خالی بودن عرصه از حضور جدی شیعهپژوهان در نقد و مطالعة آثار مستشرقان، بهویژه در موضوعات کلامی، روشن است. در مقالة حاضر، که با روش کتابخانهای در جمعآوری اطلاعات و سبک توصیفی و مقایسهای نگارش یافته، سعی بر آن است كه پس از ارائة تصویری از آنچه در این مقاله دربارة عقیدة شیعیان به بداء مطرح گشته، با تکیه بر منابع کلامی و فرقهنگاری متقدم که در دسترس نویسندگان مقاله موردنظر بوده است، صحت و سقم دیدگاههای منتسب به شیعیان ارزیابی شده، نکات نیازمند اصلاح تبیین شود.
-
- 1. تصوير آموزة «بداء» در دايرةالمعارف اسلام
دايرةالمعارف اسلام شامل مجموعهای از مقالات نظاممند است که به ترتيب الفبايی، در قلمرو مطالعات اسلامی در لايدن هلند منتشر شده است. مقالة «بداء» اثر مشترک ايگناز گلدزيهر (1921ـ1850) و آرتور استنلی تريتون (1973ـ1881) است که در جلد اول ويراست دوم اين مجموعه در سال 1960م به چاپ رسيده و از منابعی همچون مقالات الاسلاميين و اصول کافی بهره برده است. این مقاله که تلاش شایستهای برای انعکاس دیدگاه شیعه دربارة آموزة بداء در مقابل دیدگاه مخالفان داشته و به زوایای گوناگون این موضوع پرداخته است، با تعریف بداء از منظر اهل لغت و در اصطلاح علم کلام آغاز میشود و سپس با اشاره به ارتباط بین بداء و علم الهی، به بحث اصلی ورود پیدا میکند. دیدگاه افراطی برخی از شیعیان، که قائل به تغییرپذیری علم الهی هستند و همچنین دیدگاه معتدل شیعیان امامیه که پذیرش بداء را مستلزم عقیده به تغییرپذیری در علم الهی نمیدانند، به تصویر کشیده میشود. آنگاه پیش از آنکه معنای دقیقی از این آموزه طبق دیدگاه شیعه ارائه شود، به بیان تاریخچة مختصری از پیدایش این عقیده نزد شیعیان میپردازد. نویسندگان مقاله، چنانکه برخی از اهلسنت پنداشتهاند، کاربرد این عقیده را در توجیه شکستهایی که در طول تاریخ متوجه شیعیان میشد و برخلاف وعدههای اولیاي الهی بود و همچنین در توجیه تغییر جانشین امامان، عنوان کردهاند. سپس مهمترین بخش محتوایی مقاله، یعنی ارائة تبیین صحیح از آموزة بداء نزد شیعیان آغاز ميشود. اهمیت اعتقاد به بداء، فواید مترتب بر این عقیده و همچنین ذکر برخی از اتهامات اهلسنت بر شیعیان به دلیل پذیرش این آموزه، بخش پایانی مقالة يادشده است.
مقالة «بداء» در دايرةالمعارف اسلام از سه زاویة محتوایی، ساختاری و سندی قابل تأمل است. نقد محتوایی به بررسی صحت و سقم مطالب میپردازد؛ نقد ساختاری ساختار مقاله را از حیث جامعیت و مانعیت بررسی کرده، مسائل ناگفته را که سزاوار بود در چنین مقالهای ذکر شود و نیز سیر منطقی مباحث مطرح در مقاله را ارزیابی میكند و در پایان، منابع مورد استفاده در متن، از حیث اعتبار و تکثر ارزشگذاری خواهد شد.
در ابتدا به نقد محتوای مقاله میپردازیم که خود شامل بررسی تعریف «بداء» و تاریخچة پیدایش این آموزه میشود.
در این مقاله دو تعریف متفاوت از بداء ارائه شده است. تعریف نخست که افراطی توصیف شده، به گروه محدودی از شیعیان نسبت داده شده و تعریف دوم به نقل از شیعیان معتدل امامیه مطرح گردیده است. نویسندگان مقاله در ابتدای این نوشتار، بداء را از نظر اصطلاحی اینگونه معنا کردهاند: «در اصطلاح كلامى عبارت است از ظهور شرايطى جديد كه باعث تغيير در رأى پيشين خداوند مىشود» (گلدزیهر و تریتون،1960، ج 1، ص 850). سپس به بیان برخی دیدگاههای متفاوت در میان فرق مختلف شیعی اشاره شده است:
بداء در شكل افراطآميز آن كه تغييرپذيرى ارادة خداوند را مسلّم فرض مىكند، در فرقههاى افراطى شيعه (بدائيه) تعليم داده مىشود. مذهب معتدل اماميه با دقت و مراقبت، كلماتى را بهكار مىبرد كه علم خداوند را دربرنمىگيرد و يا دستكم آن را به حداقل مىرساند. گروه نخست مىتوانند از آموزة متكلم شيعى هشامبنحكم مبنى بر اينكه علم خداوند تا زمانى كه متعلق آن موجود نشود، وجود نمىيابد، بهره گيرند. آنچه كه هنوز به وجود نيامده (معدوم)، نمىتواند معلوم واقع شود. بنابراين، بهمجرد اينكه اشيا موجود شوند، علم خداوند جانشين عدم علم او مىشود. در عصر جديد نكتهسنجىهايى دراينباره در فرقة شيخيه از فرق شيعه انجام گرفته است (همان).
نکات قابل بررسی در اين عبارات بدین شرح است:
سؤال نخست این است که آیا تغییرپذیری ارادة الهی تنها در فرقههای افراطی شیعه، چون بدائیه، امری مسلم فرض گرفته میشد یا در میان متکلمان امامیه ـ که طبق گفتة نویسندگان مقاله دیدگاهی میانهرو در باب بداء اتخاذ کرده بودند ـ نیز قائلینی داشته است؟ بررسی گزارش اشعری (متوفای 324ق) در مورد عقیدة امامیه در خصوص بداء ـ که در آن سه دیدگاه متمایز مطرح شده ـ در این زمینه راهگشاست. وی همعصر کلینی بوده است؛ لذا دیدگاههایی که از امامیه در این کتاب مطرح کرده، مربوط به متکلمان عصر حضور و دورة غیبت صغراست. وی در یکی از این گزارشها مینویسد:
رافضه (شیعیان) در مورد اینکه آیا پس از آنکه خداوند ارادة امری را کرد، جایز است برای او بداء رخ دهد یا نه، سه دسته هستند: گروه اول معتقدند برای خداوند بداء حاصل میشود و ممکن است ارادة انجام کاری را در زمان خاصی داشته باشد، اما به دلیل اینکه در آن امر برای وی بداء حاصل میشود، از انجام آن فعل صرفنظر کند (طبق دیدگاه این گروه) بداء در امور (تکوینی) که خداوند به وقوع آنها علم دارد، ولی بندگانش را (نسبت به وقوع یا عدم وقوع آنها) مطلع نساخته، رخ میدهد؛ نه در اموری که بندگان را نسبت به وقوع آنها مطلع ساخته است. گروه دوم معتقدند بداء در آنچه خداوند به وقوع آنها علم دارد، ممکن است. (از نظر ایشان) بداء، هم در اموری که وقوع آنها را به بندگان خویش خبر داده، رخ میدهد و هم در اموری که بندگان را از وقوع یا عدم وقوع آنها مطلع نساخته است. اما دستة سوم کسانی هستند که اساساً وقوع بداء در مورد خداوند را جایز نمیدانند و این نسبت را از ساحت وی نفی میکنند (اشعری، 1400ق، ص39).
در این گزارش، دو فرقة نخست که قائل به بداء هستند، هر دو در اصل وقوع بداء در ارادة الهی اشتراک دارند و نقطة افتراق آنها در امکان یا عدم امکان وقوع بداء در اخباری است که خداوند متعال بندگان خود را از آنها آگاه ساخته است. اگر گزارش اشعری صحیح باشد (چنانكه نویسندگان مقاله در موارد دیگر به اقوال وی استناد کردهاند)، تمام قائلین به بداء در عصر وی، اراده را امری حادث و تغییرپذير میپنداشتهاند. این در حالی است که طبق مقالة حاضر، تنها فرقة بدائیه، یعنی کسانی که دیدگاهی افراطی در باب بداء داشتهاند، تغییرپذیری اراده را امری مسلم فرض کرده و فرقة معتدل امامیه چنین عقیدهای نداشتهاند.
نکتة قابل توجه دیگر در گزارش اشعری این است که وی از گروه سومی نیز یاد میکند که از اساس منکر بداء بودهاند. امری که اشاره به آن در مقالة موردنظر میتوانست به تکمیل مطلب کمک کند. حقیقتی که از نگاه مکدرموت در نگارش کتاب اندیشههای کلامی شیخ مفید مخفی نمانده است. وی گروه سوم را متکلمانی میداند که بداء را به معنای «نسخ» تأویل میبردهاند (مکدرموت، 1372، ص440). به این مسئله در بخش نقد ساختاری با تفصیل بیشتری پرداخته خواهد شد.
در نیمة دوم مقاله تعریف قابل قبولی از «بداء» نزد شیعیان امامیه ارائه میشود و آن را با تفکیک میان مقدرات تغییرناپذیر در لوح محفوظ و مقدرات تغییرپذیر در لوح محو و اثبات، بهگونهايکه مستلزم نسبت دادن جهل یا هر صفت نقص دیگری به خداوند متعال نباشد، توجیه میکند. تلاش نویسندگان مقاله برای ارائه معنای مورد پذیرش شیعیان از بداء، بهرغم فضای تبلیغاتی برضد این آموزه در میان مخالفان شیعه، یکی از امتیازات این مقاله است. اما عبارت بهگونهای است که خاستگاه این نظریه را متأخر از دیدگاههای افراطی اولیه و در نتیجة تکاپوی شیعیان به صورت نظریهای مقبول نزد کلام امامیه معرفی ميكند. عبارت مقاله چنین است:
شيعيان معتدل مجبور بودند ابتكار فراوانى براى گريز از تناقضى كه در اين عقيده نهفته است، به خرج دهند تا بتوانند توافقى بيابند ميان فرض ظهور لحظات جديد و تعيين كننده در علم خداوند ـ آنگونه كه بداء بر آن دلالت دارد ـ و اعتقاد به علم مطلق خداوند و ازليت علم او كه عين وجودش مىباشد؛ همانگونه كه اكثر معتزله بدان معتقدند. و همچنين مجبور بودند به اشكال طرفداران ديدگاه متعارف كه مىگويند بنا بر فرض پذيرش بداء، امكان دارد كه خداوند نسبت به پايان كارها جاهل باشد، پاسخ گويند (گلدزیهر و تریتون،1960، ج 1، ص 850).
اینکه تلقی اولیه نزد شیعیان از مسئلة بداء، همچون تلقی اهلسنت، مستلزم استناد جهل به خداوند متعال بوده، سپس برای پاسخگویی به شبهات مطرحشده از سوی مخالفان، برداشت صحیح از این آموزه ارائه شد، صرفاً در حد یک احتمال میتواند مطرح شود؛ چراکه شواهد تاریخی مؤید یا مخالف این نظریه نیست. همچنین اگر این احتمال پذیرفته شود، تبیین معنای صحیح از این آموزه، توسط ائمه اطهار بخصوص امام باقر و امام صادق صورت گرفته است؛ چنانکه فراوانی روایات از این دو امام در باب بداء و مضامین این روایات، حاکی از آن است. براي نمونه، امام صادق فرمود: «برای خداوند از روی جهل بداء حاصل نمیشود» (کلینی، 1407ق، ج1، ص425).
همچنین منصوربن حازم از امام صادق چنین میپرسد: «امروز چیزی میتواند باشد که دیروز در علم خدا نبوده است؟ فرمود: نه؛ هر کس این را معتقد باشد، خدایش رسوا سازد» (همان، ص427).
برخی دیگر از این روایات به تبیین ارتباط بین بداء و علم الهی اختصاص یافته است: «بداء برای خدا در چیزی باشد که هنوز وجود خارجی ندارد و چون وجود خارجیِ قابل ادراک پیدا کند، برای خدا بداء در آن نباشد و خدا هرچه خواهد بکند. به علم خود همه چیز را پیش از آنکه بوده باشند، دانسته است» (همان، ص431).
پس از عصر صادقین سیر نزولی کاملاً محسوسی در حجم روایات بداء از سوی ائمة اطهار شکل میگیرد که ممکن است علت آن تثبیت این عقیده در جامعة شیعی توسط امامان قبلی باشد. شاهد بر این مطلب، مناظرهای است که بین امام رضا و سلیمان مروزی رخ میدهد. زمانی که عمران صابی ـ که به دست مأمون اسلام آورده بود ـ وارد مجلس مأمون میشود، به او گفته میشود كه سلیمان مروزی متکلم خراسان نیز در مجلس حضور دارد. وی به سلیمان بهدلیل عقیدهاش مبنی بر انکار بداء خرده میگیرد. در همین هنگام امام رضا وارد میشود و عمران از او میخواهد با سلیمان در این زمينه مناظره کند. نتیجة گفتوگوی امام با سلیمان اقرار وی به بداء است (صدوق، 1378، ج1، ص180).
از این مناظره نکاتی چند قابل استفاده است: نخست اینکه پیش از انجام بحث و مناظره، عمران صابی ـ که بنا بر این گزارش اسلام آورده بود ـ خطاب به مأمون میگوید: این فرد ـ یعنی سلیمان مروزی ـ گمان میکند كه در بحث و نظر یگانة خراسان است؛ درحالیکه بداء را انکار میکند. این نشان از شهرت بحث بداء در آن دوره، حتی در دربار مأمون (و پذیرش آن) در میان تازهمسلمانانی مانند عمران دارد. نکتة دیگر اینکه در پایان این مناظره، سلیمان آموزة بداء را میپذیرد و از انکار آن دست برمیدارد و پذیرش بداء از جانب فردی چون او، گویای علنی شدن این بحث میان مخالفان و پذیرش بداء توسط بزرگان آنان است (موسوی، 1396، ص68). تأمل در این گزارشها نشان میدهد كه معنای دقیق بداء از سوی امامان تبیین شده و از همان دوران به پاسخگویی به شبهات در این باب اهتمام کافی گماشته شده بود.
گرچه احتمال دیگری نیز میتواند مطرح شود که بین فهم عوام و خواص از مسئلة بداء تفاوت بوده است؛ چنانكه این احتمال از دید برخی محققان مخفی نمانده است (ر.ک: فانی اصفهانی، 1394، ص110). بنابراین ممکن است برداشتهای نادرست از یک مسئلة کلامی در نزد برخی شیعیان رخنه کند؛ تاجاییکه در نزد فرقهنگاران بهعنوان عقیدة تمام شیعیان یا اکثر آنها رخ نمايد.
آنچه گذشت، نقد جزئیاتی بود که همراه دو تعریف از بداء ارائه شده است. اینک به بررسی دو تعریف افراطی و معتدل از بداء پرداخته میشود. تعریف افراطی، تغییرپذیری ارادة الهی را مسلم فرض میکرد و بر مبنای نظریة مسبوق بودن علم الهی به وجود اشیا توجیه شد. این نظریه بهزعم نویسندگان مقاله، شبهة مطرحشده از سوی مخالفان مبنی بر انتساب جهل به خداوند توسط شیعیان را تقویت میکرد. تعریف معتدلتر، بداء را براساس پذیرش لوح محو و اثبات (شامل تقدیرات تغییرپذیر) و لوح محفوظ (حاوی تقدیرات تغییرناپذیر) تفسیر ميكند (رعد: 39) و چنانکه روایات شیعی حاکی از آن است، با تقسیمبندی علم الهی به علم محتوم (تغییرناپذير و در دسترس پیامبران و فرشتگان) و علم مخزون (مربوط به امور معلق نزد خداوند)، شبهة انتساب جهل به خداوند را در فرض پذیرش بداء رد میکند. تعریف اعتدالی ارائهشده از بداء، مطابق با آیات و روایات است. براي نمونه، امام رضا فرمود:
علم (خدا) دو نوع است: علمى كه خداوند به ملائكه و پيامبرانش آموخته است؛ كه آنچه را كه به ملائكه و پيامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائكه و پيامبرانش خلاف نمىكند؛ و علمى ديگر كه در نزد خود اوست و مخزون مىباشد و احدى از خلق را بر آن آگاه نساخته است. از ناحية آن علم است كه آنچه را بخواهد جلو مىاندازد و هرچه را بخواهد به تأخير مىاندازد؛ و آنچه را بخواهد محو ميكند و آنچه را بخواهد ثبت مىنمايد (صدوق، 1378، ج1، ص180).
اما نسبت به دیدگاه افراطی ارائهشده در تعریف بداء، پرسش پیشرو این است که چه افراطی در اعتقاد به تغییرپذیری ارادة الهی وجود دارد؟ گویا مفروض نویسندگان مقاله این بوده که تغییر در ارادة الهی مستلزم پذیرش تغییر در علم الهی است و عقیده به تغییر در علم، همان انتساب جهل به خداوند است که شیعیان معتدل امامیه از آن احتراز جستهاند. دراینباره دو مطلب قابل توجه است: نخست اینکه از تقسیم علم به علم ذاتی و علم فعلی نباید غفلت ورزید که به آن، پیش از این پرداخته شد. همچنین تغییر در ارادة الهی، تفسیری افراطی از بداء نیست؛ بلکه بهتصریح برخی روایات، بداء در تمامی مراحل مقدماتی خلقت اشیا، از جمله اراده، امکانپذیر است: «برای خداوند تبارک و تعالی بداء است، نسبت به آنچه بداند هرگاه بخواهد و نسبت به آنچه برای تقدیر چیزها اراده کند؛ ولی اگر حکم به مرحلة امضا و اجرا رسد، دیگر بداء نیست» (کلینی، 1407ق، ج1، ص 431).
با تأملی در روایات رسیده از اهلبیت احتمال وجود یک دیدگاه افراطی در تفسیر بداء در میان جامعة اسلامی رواست؛ اما اینکه آن عقیدة افراطی تغییرپذیری ارادة الهی باشد، صحیح نیست. دیدگاه افراطی در مورد بداء آن است که بداء بهگونهای تبیین شود که مستلزم جهل یا پشیمانی در تصمیم خداوند باشد. امام صادق فرمود: «هر که بر این عقیده باشد که برای خداوند تبارک و تعالی بداء حاصل شود در چیزی که از پیش بدان آگاه نبوده، از او بیزاری جویید» (صدوق، 1395ق، ج1، ص 70).
بنابراین توجه به هر دو معنای منفی و مثبت از آموزة بداء در مقالة دايرةالمعارف اسلام امری پسندیده محسوب میشود؛ اما در ارائة معنای منفی از بداء دقت کافی صورت نگرفته است. ممکن است علت این مطلب خلط مبانی معتزله با امامیه دربارة علم و ارادة الهی باشد؛ چراکه معتزله تا اواسط سدة پنجم علم را ذاتی و ازلی میپنداشتند و چیزی بهعنوان علم فعلی (علم مخلوق) برای خداوند قائل نبودند و اراده را حادث، قائم به ذات خدا و «لا فی محلّ» میدانستند (قاضی عبدالجبار، 1965، ج6، ص 3). برخی دیگر نیز اراده را همان مراد و وجود تکوینی و خارجی اشیا تفسیر میکردند (همان، ص 5). ناگفته نماند که متکلمان بغداد نیز ـ چنانکه در بخش نقد ساختاری به آن پرداخته خواهد شد ـ براساس همین مبانی و بهدلیل برآمدن اراده از علم، هرگونه تغییر در اراده را مساوی با تغییر در علم الهی میپنداشتند و ازهمینرو بداء را نمیپذیرفتند؛ چراکه تغییر در علم ذاتی به حدوث علم و اثبات جهل در ذات الهی میانجامد (موسوی، 1396،ص 248). بحث دربارة حقیقت ارادة الهی همواره معرکة آراي مختلف متکلمان و فیلسوفان مسلمان بوده است که تفصیل آن در این مجال نمیگنجد (ر. ک. اللهنیا سماكوش، 1388، ص 155ـ170).
اینک به بررسی صحت و سقم مطلب منسوب به هشام مبنی بر نفی علم قبل از ایجاد پرداخته میشود. این سخن را بغدادی از قول جاحظ نقل کرده (بغدادی، 1408ق، ص49) و در مقالة حاضر نیز به کتاب وی استناد شده است. شیخ مفید پس از ذکر عقیدة امامیه در باب علم پیشین الهی، آنچه را معتزله از قول هشام نقل کردهاند، مطلبی بدون سند میخواند و عقاید هشام دربارة مسائل امامت و امتحانات الهی را مؤیدی بر خلاف آن میداند (مفید، 1413ق، ص55).
اشعری نیز همین مطلب را نهتنها به هشام، بلکه به اغلب شیعیان نسبت داده است: «تمام روافض، غیر از عدة اندکی، قائل هستند که خداوند سبحان به آنچه موجود میشود، پیش از وجودش علم ندارد؛ و گروهی از آنان معتقدند خداوند تا بر شیء اثر نگذارد، به آن علم ندارد و تأثیر نزد آنان همان اراده است. پس زمانی که ارادة وجودبخشی به چیزی را داشته باشد، به آن علم پیدا میکند و اگر آن را اراده نکند، به آن علم ندارد» (اشعری، 1400ق، ص489).
در تحلیل اين عبارت دو احتمال پیشروی ماست: احتمال نخست اینکه مراد از عالم نبودن پیش از خلقت، علم ذاتی باشد که در این صورت قول صحیحی نيست و با مسلمات روایی شیعه در تضاد است (موسوی، 1396، ص239). چگونه ممکن است اغلب جامعة شیعی از روایاتی که خداوند متعال را به صفت علم ذاتی وی نسبت به تمام اشیاء (پیش از خلقت) ستودهاند، آگاهی نداشته باشند یا شناخت اشعری به چنین اعتقاد بارزی از شیعیان همعصر خود، چون کلینی (آن هم پس از تألیف اصول روایی اولیة شیعی)، چنین نادرست باشد؟ اما اگر مراد از آن را علم مخلوق (علم فعلی) بدانیم، معنای صحیحی خواهد داشت؛ زیرا منظور ما از علم مخلوق همان اراده و مشیت خداوند و تقدیرهاست که طبق صریح روایات، امری حادث و مسبوق به عدم است. برایناساس، صحیح است که گفته شود خداوند عالم نبود و سپس عالم شد؛ به این معنا که اراده نکرده بود و سپس اراده حادث شد (همان، ص240). این احتمال از متن عبارت اشعری قابل برداشت است.
مطلب آخر ناظر به این عبارت در مقاله است که بهدلیل اختصارگویی، منظور واقعی نویسندگان از آن روشن نیست: «در عصر جدید نکتهسنجیهایی دراینباره در فرقة شیخیه از فرق شیعه انجام گرفته است» (گلدزیهر و تریتون،1960، ج 1، ص850). اگر مراد این است که نگاه نقادانه به این نوع اعتقاد در باب علم الهی، پیش از ایجاد توسط فرقة شیخیه در عصر جدید صورت گرفته و پیش از آن سابقة چندانی نداشته است، با شواهد موجود در آثار کلامی متقدمین سازگار نیست؛ چراکه این نوع نگاه به علم خداوند، از همان زمان ائمه نفی شده است و حکما و متکلمان امامیه علم خداوند به اشیا را مسبوق به وجود اشیا دانستهاند. در منابع حدیثی و کلامی امامیه مطالب فراوانی در این باب وجود دارد که فقط به چند نمونه از آنها در حد گنجایش این مقاله اشاره میشود:
شیخ مفید در اوائل المقالات فصلی را تحت عنوان «القول في علم الله تعالى بالأشياء قبل كونها» باز میکند و در آنجا مینویسد: «خداوند متعال به تمام موجودات قبل از ایجاد آنها عالم است و هیچ امر حادثی نیست، مگر اینکه خداوند قبل از حدوثش به آن علم دارد. این مطلبی است که دلایل عقلی آن را اقتضا میکند؛ چنانکه آیات قرآن و روایات متواتر از اهلبیت عصمت و طهارت بر آن گواه است و مذهب جمیع امامیه همین است» (مفید، 1413ق، ص55).
متکلمان امامیه صدور افعال متقن از خداوند، تجرد ذات باری تعالی و استناد تمام موجودات به وی را از دلایل علم او برمیشمارند. این دلایل، چنانكه علامه حلی شرح میدهد، علم پیشین او را به اشیا ثابت میکند (حلی، 1382، ص20ـ22). خواجه با تعبیر «یمکن اجتماع الوجوب و الامکان بإعتبارین» اشکال تعلق علم الهی به متجدد قبل از حدوثش را نیز پاسخ میدهد (همان، ص28). فاضل مقداد نیز به علم ازلی خداوند به موجودات تصریح کرده است (فاضل مقداد، 1422ق، ص200). روایات رسیده از اهلبیت نیز بر همین معنا دلالت دارد. براي نمونه، امام رضا در پاسخ به سؤال مکتوب ایوببن نوح در این زمینه نوشتند: «خداوند قبل از خلقت اشیا همواره به آنها عالم بود؛ همانگونه که بعد از خلقت اشیا به آنها عالم است» (کلینی، 1407ق، ج1، ص107).
همچنین کلینی احادیث دیگری را در همین باب که شامل سؤال و جوابهایی بین اصحاب امام باقر و امام صادق با ایشان است، میآورد که پاسخ سؤالها یکسان است (همان، ص108). این احادیث بیانگر فضای کلامی شکلگرفته در عصر امامان است و نشان میدهد از همان آغاز، بحث دربارة صفات الهی، ازجمله تعلق علم خداوند به اشیا قبل از ایجاد آنها، در محافل علمی آن زمان رواج داشته است و اصحاب با مراجعه به ائمه به پاسخهای صحیح راهنمایی میشدند. بنابراین (براساس آنچه از ظاهر عبارت فهمیده میشود)، اظهار این مطلب که در عصر جدید اشکالات این قول، آن هم توسط فرقة شیخیه نقد شده، صحیح نیست و نشان از عدم آگاهی نویسنده از تاریخ حکمت و کلام امامیه دارد. با این حال، اگر به نمونههایی از نکتهسنجیهای فرقة شیخیه در متن مقاله تصریح میشد، به قضاوت بهتر در این زمينه کمک میکرد.
در این مقاله نیز همچون روند معمول مستشرقان در مطالعات اسلامی، نگاه تاریخی به آموزههای کلامی مغفول واقع نشده و حادثه یا حوادث تاریخی ویژهای که میتواند بهعنوان اولین ظهور و برونداد اجتماعی این آموزه تلقی شود، مطرح گردیده است. همچنین به وقایعی که آموزة بداء در شکلگیری یا تفسیر آن نقش داشته و همچنین به پیشینة پژوهش در موضوع بداء اشاره شده است.
در این مقاله سه قول متفاوت دربارة پیدایش نخستین اعتقاد به بداء نقل شده است: نظریة اول، ترویج نخست این عقیده را به مختار ثقفی نسبت میدهد (بغدادی، 1408ق، ص37). وی که در جریان نبرد با سپاه مصعببن زبیر شکست خورد، کذب پیشگویی خود مبنی بر پیروزی را با اشاره به آية 39 سورة «رعد» و وقوع بداء در وعدة الهی توجیه کرد. شهرستانی نیز همین قول را ذیل اعتقادات کیسانیه آورده است (شهرستانی، 1364، ج1، ص 171). قول دوم به نقل از طبری مؤید همین ماجراست؛ با این تفاوت که مروج نخستین این آموزه، فردی به نام عبداللهبن نوف در سپاه مختار است. قول سوم، از عبدالمطلب بهعنوان نخستین مروج این عقیده نام میبرد؛ ولی برای این قول منبعی ذکر نمیشود. راه جمعی بین اقوال سهگانه نیز از سوی نویسندگان مقاله پیشنهاد نشده است.
گرچه نخستین سخن از آموزة بداء در آثار فرقهنگاران در جریان قیام مختار نمود یافته، براساس منابع روایی شیعه و سنی نمیتوان پیدایش این آموزه را به این دورة تاریخی منتسب ساخت. در منابع معتبر اهلسنت احادیثی از رسول خدا در این زمينه نقل شده که دستکم نیمقرن مقدم بر قیام مختار است؛ مانند: «همانا سه فرد در بنیاسرائیل بودند: جذامی، طاس و نابینا. برای خداوند بداء حاصل شد که آنها را مبتلا سازد» (بخاری، 1425ق، ح3464).
با تأمل در آنچه از مختار پس از شکست وی از مصعببن زبیر نقل شده، میتوان دریافت وی مبدع این نظریه نبوده است؛ زیرا وی برای اثبات مدعای خویش، به آیة 39 سورة «رعد» (خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات میکند) استناد میکند، چنانکه ائمه اطهار نیز در اثبات بداء به آن استناد کردهاند: «آیا خداوند چیزی را جز آنچه ثابت بوده است، محو میكند؟ و آیا چیزی را جز آنچه نبوده است، ثابت ميكند؟» (صدوق، 1398، ص 333)
همچنین اعتراضی از سوی سپاهیان مختار در واکنش به این توجیه نقل نشده است. این امر نشان میدهد كه پیش از این، جامعة اسلامی با این آموزه آشنا بوده و به تبیین و استدلال بیشتری نیاز نداشته است. اما قول سوم که عبدالمطلب را نخستین فردی میداند که به بداء عقیده داشت، موافق با منابع روایی شیعه است؛ چنانكه امام صادق فرمود: «همانا عبدالمطلب نخستین کسی بود که به بداء معتقد بود» (کلینی، 1407ق، ج1، ص 447).
گرچه در مقالة بداء، از نظر ساختاربندی تفکیک صریحی میان اقوال علمای اهلسنت و شیعه در این زمينه صورت نگرفته است، مطرح ساختن این قول نشان میدهد كه نویسندگان مقاله از تفاوت دیدگاههای شیعیان با منابع فرقهنگاری اهلسنت دربارة تاریخچة پیدایش عقیده به بداء غافل نبودهاند و بدون قضاوت دربارة صحت و سقم هیچیک از اقوال، در کنار نقل قول از منابع مخالفان، دیدگاه شیعیان را نیز در این زمينه انعکاس دادهاند.
در ادامة بحث دربارة نخستین رویداد اجتماعی بداء در جریان قیام مختار، یکی از اتهامات نویسندگان اهلسنت در راستای پذیرش آموزة بداء بهعنوان اثرات امیدبخش این عقیده در میان جوامع شیعی ذکر میشود، بدون آنکه صورت نقلقول از کتاب یا نویسندة خاصی داشته باشد: «در طى مصائبى كه براى جامعة شيعى رخ داد، اين انديشه بهعنوان تبيينى مناسب براى توجيه عدم تحقق اميدها و پيشگويىهاى ائمة شكستخورده پذيرفته شد. اگر شيعيان مىدانستند كه تنها بعد از هزار يا دو هزار سال به پيروزى دست مىيابند، مأيوس و نااميد مىشدند» (گلدزیهر و تریتون،1960، ج 1، ص 850).
با مقایسة این سخن با سخن فخررازی در کتاب المحصل، بهراحتی میتوان به منشأ پیدایش این طرز فکر برای نویسنده پی برد: «این کتاب را با آنچه از سلیمانبن جریر زیدی نقل شده، به اتمام میبریم: همانا امامان رافضه با آموختن دو عقیده به پیروان خویش، راه غلبة دیگران را بر آنان بستهاند. آموزة نخست، قول به بداء است. پس زمانی که به شیعیان خود وعدة پیروزی و غلبه دادند، ولی وقایع طبق پیشگویی آنان رخ نداد، گفتند: برای خدا در این امر بداء رخ داده است» (فخررازی، 1411ق، ص602).
در ادامة مقاله نیز آمده است:
همچنين اين اصل در تبيين تغيير جانشين مشروع امامان به خدمت گرفته مىشود؛ ]مثلاً[ آن هنگام كه بهجاى اسماعيل كه از پيش ]به جانشينى [تعيين شده بود، برادرش ]امام[ موسى كاظم بهعنوان امام هفتم جانشين ]امام [جعفر ]صادق [شد. شيعيان به ]امام [جعفر اين سخن را نسبت مىدهند كه «براى خداوند امرى جديد (كه منجر به تغيير نظر وى شود) همچون آنچه كه در مورد پسرم اسماعيل به وقوع پيوست، هرگز حاصل نشده است. احتمالاً از نظر بسيارى از متكلمين شيعه، اين كاربرد افراطى بداء قبيح بوده است. در نتيجه، با تبديل لفظ «ابنى» به «ابى»، كلام ]امام [جعفر قابل قبولتر شده است. بدينوسيله تغيير خواست خداوند از پسر ]امام[ جعفر، به نياى ايشان، اسماعيل فرزند ابراهيم (كه خداوند ذبح او را خواسته بود) منصرف مىگردد (گلدزیهر و تریتون،1960، ج 1، ص 850).
در این گفتار، دو اشکال اساسی وجود دارد: نخست اینکه پس از نقلقول از امام صادق میبایست به بررسیهای سندی صورتگرفته توسط علمای امامیه اشارهای میشد (براي نمونه، ر.ک: برنجکار، 1391، ص28ـ30). دومین اشکال این است که تغییر متن حدیث را به متکلمان شیعه نسبت میدهند؛ درحالیکه این تغییر طبق نقل دیگری است که شیخ صدوق از آن خبر میدهد (صدوق، 1398، ص336).
مقالة موردنظر از منظر ساختاری نیز با اشکالاتی همراه است که در این بخش به آنها پرداخته میشود.
آیا مقالة بداء همة آنچه را که باید در خصوص این آموزة اعتقادی بیان شود، مطرح کرده است؟ موضوعات مقالة مورد بحث بهترتیب بدین صورت قابل عنوانبندی است: تعریف لفظی بداء؛ تعریف اصطلاحی طبق دیدگاه افراطی؛ انواع بداء؛ دو قول در مورد پیدایش آموزة بداء؛ ادلة بداء؛ تفسیر اعتدالی از بداء؛ قول سوم در مورد پیدایش بداء؛ اهمیت اعتقاد به بداء از منظر روایات شیعی؛ نقل برخی نظرات مخالفان در باب بداء.
چنانكه ملاحظه میشود، این مقاله فاقد یک ساختار کامل و جامع است. ازآنجاکه دیدگاه شیعه و اهلسنت از مسئلة بداء در ظاهر دو نقطة مقابل هم قلمداد میشود و این دايرةالمعارف با هدف معرفی آموزههای اسلامی نگارش یافته، شایسته بود كه ابتدا یک تقسیمبندی کلی از این دو دیدگاه صورت ميگرفت؛ سپس به تشریح عناوین کلی در ذیل هر دیدگاه پرداخته ميشد. در نتیجه، خواننده به یک نتیجة روشن از تفاوت دیدگاهها میرسید و نویسندگان نیز ملزم به استفاده از منابع دست اول از هر دو فرقه در بررسی هر دیدگاه بهطور جداگانه میشدند. همچنین در ارائة تعریف اصطلاحی از بداء لازم بود چند نمونه از تعاریف گوناگون ارائهشده توسط متکلمان متقدم و متأخر شیعی ذکر ميشد. براي نمونه، شیخ صدوق پس از سلب هرگونه جهل به خداوند متعال، بداء را با بیان مصادیق آن، چون رخ دادن تقدیم و تأخیر در افعال الهی مطابق با مشیت وی، تبیین کرده است (صدوق، 1398، ص 336).
از نگاه شیخ مفید و مرحوم طبرسی، بداء در مورد خداوند بهمعنای ظهور امری از سوی خداوند برای بندگان است که تا پیش از آن وقوعش برای آنان غیرقابل انتظار بوده است (مفید، 1413ق، ص66؛ طبرسی، بیتا، ج2، ص 179). علامه شرفالدین بداء را بهمعنای تغییر ظاهری در «تقدیر مصیر تحقق اشیا» تفسیر کرده است؛ به اعتبار اینکه اموری چون کم و زیادی ارزاق و آجال که خداوند آنها را در میان مخلوقاتش جاری میسازد، در بسیاری مواقع انتهای کار را مخالف با ابتدای آن قرار میدهد؛ بهگونهای که مخالف با امارات و نشانههاست (شرفالدین، 1373، ص100ـ102). برخی نیز چون صدرالمتألهین بداء را ظهور برای نفوس فلکیه یا ملائکه معنا کردهاند (صدرالمتألهین، 1368، ج4، ص 191). ظاهراً عبارت موجزی که در متن مقاله آمده، اشارهای گذراست به دیدگاه صدرالمتألهين: «ديدگاه مخالف اين ديدگاه آن است كه: فرشتگان بر لوح محو و اثبات مىنگارند» (گلدزیهر و تریتون،1960، ج 1، ص 851).
در عصر اخیر، بزرگانی همچون آیتالله سبحانی و دکتر برنجکار نیز معانی دقیقتری از بداء مطابق با آیات و روایات ارائه کردهاند که بهعلت متأخر بودن ایشان از زمان چاپ دايرةالمعارف اسلام به نقل آنها پرداخته نمیشود.
در مقالة موردنظر، به دیدگاه منتقدان بداء در میان متکلمان شیعی نیز اشاره نشده است. براي مثال، سیدمرتضی روایات در باب بداء را از جمله اخبار واحد و غیرقابل پذیرش میداند. وی منکر بداء در اخبار است و تنها نسخ را در اوامر و نواهی و همچنین اخباری که متضمن حکم شرعی است ـ گرچه به لسان امر و نهی نباشد ـ میپذیرد. وی سرانجام اظهار داشته که بداء مجازاً در معنای نسخ بهکار میرود (سید مرتضی، 1405ق، ص116ـ119). شیخ طوسی نیز با تفصیل بیشتری به بیان وجوه شباهت و تفاوت میان بداء با نسخ پرداخته و پذیرش بداء در اخبار را مستلزم تناقضگویی دانسته است (طوسی، 1417ق، ص386). از منظر وی، بداء تغییر شروط حدوث یک واقعه است و ممتنع نیست که از افعال خدا چیزی بر ما ظاهر شود که خلافش را گمان میبردیم؛ یعنی شروط آن فعل و حادثه را نمیدانستیم (طوسی، 1425ق، ص429). خواجه نصیرالدین طوسی نیز در نقد سخن فخررازی در المحصل، اساساً منکر عقیدة شیعیان به بداء میشود و چنین اظهار میدارد که در این زمینه یک روایت بیشتر وجود ندارد (طوسی، 1405ق، ص421). این سخن، مورد نقد علمای بعدی قرار گرفته است (ميرداماد، 1374، ص8؛ مجلسی، 1403ق، ج4، ص 123). بهنظر میرسد كه منظور خواجه از روایت در اینجا، روایتی است که حاوی انتساب لفظ بداء به خداوند باشد. البته شمار این روایات نسبت به آنچه تنها دربردارنده مفهوم بداء است، کمتر بوده، اما بیش از یک مورد است.
همچنین محقق حلی (1414ق، ص169)، علامه بحرانی (1406ق، ص134)، علامه حلی (1982، ص402 ) و فاضل مقداد (1422ق، ص377) در انکار بداء و پذیرش نسخ همداستاناند. با توجه به این تفاوت گسترده در اصل پذیرش یا عدم پذیرش بداء در میان متکلمان امامیه و همچنین تفسیر آن ـ برفرض پذیرش ـ لازم بود در مقالة موردنظر به یکدست نبودن علمای امامیه در مسئلة بداء توجه شود.
مقالة موردنظر فاقد چینش مناسب است؛ تاجاییکه مخاطب ناآشنا به مفهوم بداء را دچار سردرگمی در معنای حقیقی آن و برخی مسائل تاریخی در این باب میکند. یک ساختار منطقی ایجاب میکند كه ورود به بحث بداء با تعریف (یا تعاریف گوناگون) ارائه شود؛ سپس اهمیت اعتقاد به بداء و ادلة آن از منظر طرفداران این نظریه مطرح گردد. پس از آن اقوال گوناگون در باب پیدایش اعتقاد به بداء در کنار هم آورده شود و با نقل شبهات مخالفان و پاسخهای دادهشده به آنها به اتمام رسد. این در حالی است که در مقالة يادشده، حتی عقاید شیعه و سنی نیز در این مسئله بهتفکیک مطرح نشده است. علاوه بر نبود سیر منطقی در طرح عناوین، پراکندهگویی در بیان مطالب مربوط به یک عنوان نیز مشاهده میشود. براي مثال، سه قول مختلف دربارة نخستین مروج بداء نقل شده که دو مورد آن در اوایل مقاله و قول سوم در بند آخر آورده میشود. ممکن است عقیدة نویسندگان مقاله این بوده که دو قول نخست در میان اهلسنت معروف است و قائلین قول سوم را شیعیان تشکیل میدهند؛ چراکه قول سوم را زمانی مطرح میکند که به تبیین اهمیت بداء نزد شیعیان میرسد؛ اما همین نکته نیز بهوضوح بیان نشده است. بنابراین بهتر بود پس از نقل اقوال گوناگون و متعارض، در نهایت به جمعبندی دیدگاهها اقدام میشد.
با لحاظ نکات فوق در مجموع، ساختاری جهت تنظیم مهمترین مطالب در باب بداء به صورت پیشنهادی ارائه ميشود:
1. دیدگاه شیعیان دربارة بداء
2. دیدگاه اهلسنت
دربارة بداء
3. پاسخ به برخی شبهات
4. نتيجة نهايي
1-1. تعریف لغوی و اصطلاحی بداء
2-1. منکران بداء در شیعه
3-1. قائلان به بداء در شیعه
1-3-1. معانی مختلف ارائه شده از بداء
4-1. اهمیت اعتقاد به بداء
5-1. پیدایش این آموزه
1-2. تعریف بداء
2-2. پیدایش این آموزه
1-3. تلازم اعتقاد به بداء با انتساب جهل به خداوند
2-3. امکان تحقق بداء در امامت
در انتها لازم است مقالة موردنظر را از جهت تتبع و اعتبار منابع بهکار بردهشده بررسی كنیم. مهمترین اشکالات این مقاله از این زاویه، در دو بخش زیر میگنجد:
یکی از مهمترین مسائلی که اعتبار مقاله را زیرسؤال برده، اتکاي بیش از حد به منابع اهلسنت برای کشف حقیقت اعتقاد شیعیان دربارة بداء است؛ تاآنجاکه ـ چنانكه گذشت ـ حتی گفتة سلیمانبن جریر را که در المحصل انعکاس یافته است، بهعنوان مطلب مسلم بیان میکند، بدون آنکه نامی از گوینده برده یا به منبعی ارجاع داده باشد. بهطورکلی در این مقاله بیش از آنکه به منابع شیعه مراجعه شود، به آثار منتقدان «بداء» مراجعه شده است. نیمی از منابعی که در بخش انتهایی مقاله فهرست شده، از منابع شیعیان و نیمی دیگر آثار نویسندگان اهلسنت و مستشرقان است؛ اما منابعی که در متن به آنها ارجاع داده شده، بیش از اینهاست. آثاری همچون ملل و نحل شهرستانی، الفرق بین الفرق بغدادی، تاریخ طبری، تفسیر مفاتیحالغیب فخررازی، تأویل مختلف الحدیث ابنقتیبه و مقالاتالاسلامیین اشعری. در نهایت، تنها منابع شیعی مورد استفاده، اصول کافی کلینی و مرآة العقول (= عماد الاسلام فی علم الکلام) دلدار علی است. همچنین برخی دیگر از اقوال شیعه و اهلسنت بدون ارجاعدهی به منبع، نقل شده است.
اشکال دیگر در همین زمينه تتبع ناکافی در منابع، بخصوص در منابع شیعی است؛ بهگونهایکه حتی با در اختیار داشتن منابعی چون مرآة العقول و ارجاع به آن در موارد اندک، تنها به تذکر نهایی در انتهای مقاله برای مراجعه به این منبع برای مطالعة بیشتر اکتفا شده است. این مسئله در انعکاس برخی جزئیات در موضوع موردنظر، چون نقل روایت انتقال امامت از اسماعیل به امام موسی کاظم، نمود بیشتری یافته است. ازآنجاکه هدف از این نوشتار ارائة اطلاعات صحیح دربارة آموزة «بداء» بوده، میبایست سخنان طرفداران این نظریه بدون هیچ پیشداوری نقل میشد و حداکثر به نقل شبهات در این زمینه و سپس پاسخهای داده شده اکتفا میشد.
مقالة «بداء» در دايرةالمعارف اسلام، از لحاظ محتوایی برجستگیهایی دارد كه از مهمترین آنها، انعکاس مواضع شیعی و نادیده نگرفتن دفاعیات کلامی ایشان در برابر شبهات مطرحشده از سوی مخالفان است. توجه به تفکر غالب در میان مباحث کلامی ـ فلسفی امامیه در تعریف و توجیه بداء و جدا ساختن خط افراطگرایان از این مشی اعتدالی، نکتة بارزی است که از طلیعة مقاله هویداست؛ اما در بسیاری از موارد، چون تاریخچة پیدایش و ادلة بداء، نظم و چینش مورد انتظار در سیر مباحث به چشم نمیخورد و این امر مخاطب را در فهم مطالب تأییدشده از سوی شیعیان دچار اشتباه و سردرگمی میکند. شواهد تاریخی نسبت داده شده به شیعیان در آثار فرقهنگاران و ادلة موجود در منابع شیعه و سنی، همراه با هم و بدون تفکیک روشنی ارائه شده است. پرداختن به زوایای گوناگون موضوع در عین رعایت اختصار، تحسینبرانگیز است؛ اما اعتماد به منابع اهلسنت در مواردی که ناسازگاری روشنی با منابع معتبر شیعی دارد، مانعی براي تحقق بخشیدن به انعکاس دیدگاه ناب و خالص شیعی در موضوعی از موضوعات خاص عقیدتی امامیه، چون بداء، محسوب میگردد. این مسئله زمانی پررنگتر میشود که اتهامی بر عقیده به بداء از سوی علمای اهلسنت به قلم شخصی چون فخررازی در مقاله، بدون ذکر منبع، آنهم نه بهصورت حکایت و نقلقول، بلکه بهصورت اِخبار از واقعیتهای تاریخی، منتشر میشود. روایتهای ضعیفالسند و متناقض با اصول عقیدتی امامیه، از منابع شیعی نقل میگردد و نسخههای دیگر روایت، «دستکاری و اصلاح روایت توسط محدثان» خوانده میشود. در مجموع، پیشنهاد میشود برای بازنویسی این مقاله، تتبع در آثار متقدم و متأخر شیعی بیش از رصدهای صورتگرفته در مقالة فعلی باشد و محتوای مقاله با چینشی منطقی، عناوین درجة اول را در ذیل این مبحث پوشش دهد.
اشعری، ابوالحسن، 1400ق، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، چ سوم، آلمان ـ ويسبادن، فرانس شتاينر.
بحرانی، میثم، 1406، قواعد المرام فی علم الکلام، چ دوم، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی.
ـــــ ، 1417ق، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، قم، مجمع فکر اسلامي.
بخاری، محمدبن اسماعیل، 1425ق، صحیح بخاري، بیروت، دار المعرفه.
برنجکار، رضا، 1391، «آموزه بداء و علم الهی»، علوم حدیث، ش 63، ص 22-41.
بغدادی، عبدالقاهر، 1408ق، الفرق بین الفرق، بیروت، دار الجيل.
بیات، علی؛ عسکر، علیرضا، 1381، «نقدی بر مقاله امام حسین در دائرة المعارف اسلام»، روششناسی علوم انسانی، ش 33، ص 169-178.
تقیزاده داوری، محمود، 1385، تصویر امامان شیعه در دائرة المعارف اسلام، قم، شیعهشناسی.
ـــــ ،1387، تصویر خانواده پیامبر در دائرة المعارف اسلام، قم، شیعهشناسی.
حلی، حسنبن یوسف، 1382، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، چ دوم، قم، مؤسسة امام صادق.
ـــــ ، 1982، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت، دارالکتب اللبنانی.
سید مرتضی، 1405ق، رسائل، قم، دارالقرآن الکریم.
شرفالدین الموسوی، سیدعبدالحسین، 1373، اجوبة مسائل جار الله، صیدا، مطبعة العرفان.
شهرستانى، محمدبن عبدالكريم، 1364، ملل و نحل، چ سوم، قم، شريف الرضي.
صدرالمتألهین، محمدبن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الأربعة، 1368، چ دوم، قم، مکتبة المصطفوی.
صدوق، محمدبن علي، 1378، عیون اخبار الرضا، تهران، جهان.
ـــــ ، 1395ق، کمال الدین و تمام النعمة، چ دوم، تهران، اسلامیه.
ـــــ ، 1398، التوحید، قم، جامعة مدرسين.
ـــــ ، 1414ق، الاعتقادات، چ دوم، بیروت، نشر دار المفید.
طبرسی، احمدبن علي، بیتا، الاحتجاج، بیجا، بینا.
طوسی، محمدبن حسن، 1406ق، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، چ دوم، بیروت، نشر دارالأضواء.
ـــــ ، 1417ق، العدة فی اصول الفقه، قم، تیزهوش.
ـــــ ، 1425ق، الغیبة، چ سوم، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة.
طوسی، نصیرالدین، 1405ق، تلخیص المحصّل، چ دوم، بیروت، دار الاضواء.
فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، 1422ق، اللوامع الإلهیة، چ دوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
فانی اصفهانی، علی، 1394، بداء از نظر شیعه، ترجمة سیدمحمدباقر بنیسعید لنگرودی، قم، امام علی بن ابیطالب.
فخررازي، محمدبن عمر، 1411ق، المحصل، عمان، داررازی.
قاضی عبدالجبار، 1965، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاهره، الدار المصریة.
کلینی، محمدبن يعقوب، 1407ق، اصول کافی، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
اللهنیا سماکوش، محمد، 1388، «ارتباط بداء با اراده و علم الهی از جهت معناشناختی»، انسانپژوهی دینی، ش 19و20، ص 155-170.
مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.
محقق حلی، جعفربن حسن، 1414ق، المسلك في أصول الدين و الرسالة الماتعية، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، اوائل المقالات، قم، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
مکدرموت، مارتین، 1372، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمة احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران.
موسوی، سیدجمالالدین، 1396، بازخوانی آموزه بداء، قم، دارالحدیث.
مهدوی دامغانی، محمود، 1354، «نظری به چند مقاله از دائرة المعارف اسلام»، نگین خرداد، ش 121.
ميرداماد، محمدباقر، 1374، نبراس الضیاء، قم و تهران، هجرت و مكتوب.
هدایتپناه، محمدرضا، 1380، «تشابه اسمی، تفاوت ماهوی: نقدی بر مقالة علیبن ابیطالب در دايرةالمعارف اسلام»، روششناسی علوم انسانی، ش 26، ص 160-198.
Goldziher, Ignac; Tritton, Arthur Stanley, 1960, “Bada”, Encyclopedia of Islam, second edtion, Leiden, Holland, p. 850-851.
ـــــــــــــــــــــــــــــ سال يازدهم، شماره اول، پياپي 24، بهار و تابستان 1399، ص 115-132
نوع مقاله: پژوهشي
- اشعری، ابوالحسن، 1400ق، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، چ سوم، آلمان ـ ويسبادن، فرانس شتاينر.
- بحرانی، میثم، 1406، قواعد المرام فی علم الکلام، چ دوم، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی.
- ـــــ ، 1417ق، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، قم، مجمع فکر اسلامي.
- بخاری، محمدبن اسماعیل، 1425ق، صحیح بخاري، بیروت، دار المعرفه.
- برنجکار، رضا، 1391، «آموزه بداء و علم الهی»، علوم حدیث، ش 63، ص 22-41.
- بغدادی، عبدالقاهر، 1408ق، الفرق بین الفرق، بیروت، دار الجيل.
- بیات، علی؛ عسکر، علیرضا، 1381، «نقدی بر مقاله امام حسین در دائرة المعارف اسلام»، روششناسی علوم انسانی، ش 33، ص 169-178.
- تقیزاده داوری، محمود، 1385، تصویر امامان شیعه در دائرة المعارف اسلام، قم، شیعهشناسی.
- ـــــ ،1387، تصویر خانواده پیامبر در دائرة المعارف اسلام، قم، شیعهشناسی.
- حلی، حسنبن یوسف، 1382، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، چ دوم، قم، مؤسسة امام صادق.
- ـــــ ، 1982، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت، دارالکتب اللبنانی.
- سید مرتضی، 1405ق، رسائل، قم، دارالقرآن الکریم.
- شرفالدین الموسوی، سیدعبدالحسین، 1373، اجوبة مسائل جار الله، صیدا، مطبعة العرفان.
- شهرستانى، محمدبن عبدالكريم، 1364، ملل و نحل، چ سوم، قم، شريف الرضي.
- صدرالمتألهین، محمدبن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الأربعة، 1368، چ دوم، قم، مکتبة المصطفوی.
- صدوق، محمدبن علي، 1378، عیون اخبار الرضا، تهران، جهان.
- ـــــ ، 1395ق، کمال الدین و تمام النعمة، چ دوم، تهران، اسلامیه.
- ـــــ ، 1398، التوحید، قم، جامعة مدرسين.
- ـــــ ، 1414ق، الاعتقادات، چ دوم، بیروت، نشر دار المفید.
- طبرسی، احمدبن علي، بیتا، الاحتجاج، بیجا، بینا.
- طوسی، محمدبن حسن، 1406ق، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، چ دوم، بیروت، نشر دارالأضواء.
- ـــــ ، 1417ق، العدة فی اصول الفقه، قم، تیزهوش.
- ـــــ ، 1425ق، الغیبة، چ سوم، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة.
- طوسی، نصیرالدین، 1405ق، تلخیص المحصّل، چ دوم، بیروت، دار الاضواء.
- فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، 1422ق، اللوامع الإلهیة، چ دوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
- فانی اصفهانی، علی، 1394، بداء از نظر شیعه، ترجمة سیدمحمدباقر بنیسعید لنگرودی، قم، امام علی بن ابیطالب.
- فخررازي، محمدبن عمر، 1411ق، المحصل، عمان، داررازی.
- قاضی عبدالجبار، 1965، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاهره، الدار المصریة.
- کلینی، محمدبن يعقوب، 1407ق، اصول کافی، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
- اللهنیا سماکوش، محمد، 1388، «ارتباط بداء با اراده و علم الهی از جهت معناشناختی»، انسانپژوهی دینی، ش 19و20، ص 155-170.
- مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.
- محقق حلی، جعفربن حسن، 1414ق، المسلك في أصول الدين و الرسالة الماتعية، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه.
- مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، اوائل المقالات، قم، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
- مکدرموت، مارتین، 1372، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمة احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران.
- موسوی، سیدجمالالدین، 1396، بازخوانی آموزه بداء، قم، دارالحدیث.
- مهدوی دامغانی، محمود، 1354، «نظری به چند مقاله از دائرة المعارف اسلام»، نگین خرداد، ش 121.
- ميرداماد، محمدباقر، 1374، نبراس الضیاء، قم و تهران، هجرت و مكتوب.
- هدایتپناه، محمدرضا، 1380، «تشابه اسمی، تفاوت ماهوی: نقدی بر مقالة علیبن ابیطالب در دايرةالمعارف اسلام»، روششناسی علوم انسانی، ش 26، ص 160-198.
- Goldziher, Ignac; Tritton, Arthur Stanley, 1960, “Bada”, Encyclopedia of Islam, second edtion, Leiden, Holland, p. 850-851.