ارزیابی شبهات مهم معاد با جسم عنصری
![](/files/orcid.png)
Article data in English (انگلیسی)
بیتردید، معاد یکی از مهمترین مسائلی است که ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. ادیان آسمانی به این مسئله توجه ویژهای دارند و منابع دین اسلام یعنی قرآن کریم و روایات معصومان نیز بر وقوع معاد و کیفیت آن تأکید کردهاند. اندیشمندان اسلامی نیز هرچند معاد روحانی را مسلم انگاشتهاند و دربارة آن اختلافی ندارند، در خصوص مسئلة معاد جسمانی با یکدیگر اختلافاتی دارند: برخی معاد را فقط روحانی دانسته و معاد جسمانی را انکار کردهاند (ابنسینا، 1382، فصل 3) و برخی دیگر، هم به معاد روحانی و هم به معاد جسمانی معتقد شدهاند؛ در میان معتقدان به معاد جسمانی، برخی جسم اخروی را مادی و عنصری و از سنخ بدنهای دنیوی دانستهاند (فاضل مقداد، 1420ق، ص 177و178) و برخی دیگر، مادی بودنِ جسم اخروی را محال انگاشته و آن را بهصورت جسم مثالی تصور کردهاند (صدرالمتألهین، 1363، ص 616؛ همو، 1354، ص 433).
آنچه از مجموعة ادلة عقلی و نقلی به دست ميآید، اين است که معاد جسمانی در روز قیامت با جسم و بدنی عنصری است، نه مثالی. آیات فراوانی از قرآن کریم، در مادی و عنصری بودنِ بدن محشور در قیامت ظهور دارند. این آیات را ميتوان در شش دسته قرار داد: دستة اول، آیات ناظر به خروج انسانها از قبر یا زمین (مريم: 66-68؛ ق: 41-42)؛ دستة دوم، آیات ناظر به بعث و برانگیخته شدن انسانها از قبر (حج: 5-7؛ مؤمنون: 12-16)؛ دستة سوم، آیات ناظر به تشبیه معاد به زنده شدن مردگان در دنیا (بقره: 72-73 و 259)، دستة چهارم، آیات ناظر به تشبیه معاد به زنده شدن زمین پس از موت (اعراف: 57؛ فاطر: 9)؛ دستة پنجم، آیات ناظر به تشبیه معاد به خلقت اولیه (اعراف: 29؛ انبياء: 104) و دستة ششم، آیات ناظر به مردود دانستنِ ادعای مُنکرانِ بازگشت جسم عنصری (يس: 77ـ83؛ قيامت: 1ـ4). روایات فراوانی نیز بر عنصری بودنِ معاد جسمانی دلالت دارند؛ بااینحال، برخی اندیشمندان، شبهاتی را دربارة معاد جسمانی با جسم عنصری مطرح کردهاند که لازم است بررسی شوند. این نوشتار پس از تبیین مفاهیم کلیدی همچون معاد، جسم عنصری و جسم مثالی، چند شبهه از مهمترین شبهات دربارة معاد جسمانی با جسم عنصری را نقد و بررسی ميكند.
واژة «مَعاد» از ریشة «عود» است. مَعاد در اصل «مَعْوَد» بوده که واو آن به الف تبدیل شده است. البته گاهی نیز این واژه در اصل خود، یعنی مَعْوَد، استعمال ميشود؛ همانطورکه امیرمؤمنان علی در نهجالبلاغه، مَعاد را بهصورت اصلی خود (مَعْوَد) به کار برده است (ر.ک: نهجالبلاغه، 1414ق، ص 231). این واژه در کتابهای لغت در معانی گوناگونی به کار رفته است؛ از جمله: رجوع و بازگشتن (معنای مصدری) (ر.ک: مرتضي زبيدى، 1414ق، ج 5، ص134؛ راغب اصفهانى، 1412ق، ص594؛ صاحب، 1414ق، ج2،ص 126؛ ابناثير، 1367، ج3، ص 316)، بازگشت (معنای اسم مصدری) (ر.ک: خسروى حسينى، 1374، ج 2، ص 668)، زمان بازگشتن (اسم زمان) (ر.ک: راغب اصفهانى، 1412ق، ص 594؛ قرشى، 1371، ج5، ص 66)، مکان بازگشتن (اسم مکان) (ر.ک: راغب اصفهانى، 1412ق، ص 594؛ مصطفوى، 1385، ج 8، ص 311)، هر شیئی که به سوی او بازگشت ميکنند (ر.ک: ابنفارس، 1404ق، ج4، ص 181؛ ابنمنظور، 1414ق، ج3، ص 317؛ ازهرى، 1421ق، ج3، ص 82؛ مهنا، 1413ق، ج2، ص 238)، مصیبت (ر.ک: فراهيدى، 1409ق، ج2، ص 218؛ ازهرى، 1421ق، ج3، ص 82؛ مدنى، 1383، ج6، ص 114) و صیرورت (ر.ک: ابناثير، 1367، ج3، ص 316). اما تحقیق در موارد کاربرد واژة عود و مشتقات آن، ما را به این نتیجه ميرساند که این واژه در استعمال غالب خود در معنای اول تا پنجم به کار رفته است و معنای ششم و هفتم فقط در مواردی خاص استعمال شدهاند؛ ازاینرو، ميتوان گفت که در واژة عود و مَعاد، معنای بازگشت ـ که در معانی اول تا پنجم وجود داشت ـ نهفته است.
تذکر این نکته لازم است، عود هنگامی صادق است که اولاً عین شیء سابق برگردد، نه مثل آن؛ ثانياً وحدت حالت سابق و لاحق نیز محفوظ باشد. به بیان دیگر، مقوّم دیگر معنای عود، وحدت حالت سابق و لاحق است؛ یعنی معنای عود هنگامی صادق است که شیء لاحق به همان حالتی که در مرتبة سابق داشت، بازگردد؛ برای نمونه، معاد انسان بهمعنای بازگشت تعلق نفس او به بدن است؛ یعنی نفس انسان که در دنیا به بدن تعلق داشت و پس از مرگ تعلق خود به بدن را از دست داد، دوباره به بدن متعلق شود تا عود صدق کند؛ و این یعنی حالت تعلق نفس به بدن که در مرتبة سابق (دنیا) محقق بود، در مرتبة لاحق (آخرت) نیز برگردد.
اما معاد در اصطلاح، تعریفهای مختلفی دارد؛ از جمله: بازگشت و رجوع به خداوند متعال (ر.ک: طباطبائی، 1371، ج18، ص 87؛ ج 10، ص 11؛ ج 12، ص 106؛ ج 13، ص 400؛ جوادی آملی، 1388، ص 396؛ حسينى تهرانى، 1423ق، ج 5، ص 103 و104)؛ بازگشت به فطرت اَولی (ر.ک: صدرالمتألهين، 1375، ص 258؛ طوسی، 1374، ص 9)؛ بازگشت به غایت (سبزواری، 1383، ص 406)؛ بازگشت نفوس انسانی به عالَم و جایگاه اصلی خود (ابنسینا، 1400ق، ص 239)؛ بازگشت ارواح به ابدان (ر.ک: استرآبادى، 1382، ج1، ص 66و70؛ ج 4، ص 209؛ سبحانی، 1386، ص 234)؛ بازگشت اجزای متفرق بدن به حالت سابق (ر.ک: طوسى، 1414ق، ص 103)؛ بازگشت اجزای متفرق بدن به حالت سابق و بازگشت ارواح به ابدان (ر.ک: فاضل مقداد، 1420ق، ص 173) و بازگشت به حیات پس از موت (ر.ک: تفتازانى، 1409ق، ج 5، ص 82؛ ایجی، 1325ق، ج 8، ص 289و290؛ علوى عاملى، 1381، ج 2، ص 1091؛ لاهيجى، 1383، ص 595؛ مجلسی، بیتا، ج 2، ص 369). بااینحال، ميتوان ادعا کرد که معاد اصطلاحی عود و بازگشت انسان در روز قیامت است و تعریفهای بیانشده، هریک به جنبهای از آن اشاره دارند.
در بخش معناشناسی لازم است معنای «جسم عنصری» و «جسم مثالی» را نیز روشن کنیم. در آثار اندیشمندان اسلامی با تعاریف مختلفی از جسم عنصری و جسم مثالی روبهرو ميشویم که این تعاریف نیز بهنوعی به تعریف موجود مادی و مجرد برميگردند؛ اما براساس تعریف مورد قبول، جسم عنصری جسمی است که محسوس به حس ظاهر باشد؛ خواه محسوس بالفعل باشد (نظیر ماده– دربرابر انرژی-) یا محسوس بالقوه (نظیر انرژی و اجسام دیگری که قابلیت ادراک با حواس ظاهر را دارند) و خواه محسوس اول باشد (نظیر کیفیات محسوس) یا محسوس ثانی (نظیر امتداد)؛ اما جسم مثالی قابل احساس با حواس ظاهر نیست؛ نظیر اجسام متصور در ذهن که همة صفات اجسام عنصری، جُز قابلیت احساس با حواس ظاهر را دارند (ر.ک: شهرزوری، 1372، ص 293؛ فارابی و حسيني شنب غازاني، 1381، ص 119و178).
براساس این تعریف، معنای معاد جسمانی با جسم عنصری روشن ميشود. معاد جسمانی با جسم عنصری به معنای آن است که اجسام محشور در قیامت، همچون اجسام دنیوی، مادی و عنصریاند و قابلیت ادراک با حواس ظاهر را دارند. در مقابل، معاد جسمانی با جسم مثالی آن است که اجسام محشور در قیامت، نظیر اجسام متصور در ذهن، قابلیت ادراک با اندام یا ابزار حسی را ندارند.
همانطور که بیان شد، با اينكه آیات و روایات در معاد جسمانی با جسم عنصری ظهور دارند، برخی اندیشمندان شبهاتی را بر این دیدگاه وارد کردهاند که در این نوشتار به برخی از مهمترین آنها اشاره ميشود.
براساس این استدلال، در ادلة نقلی مضامینی وجود دارد که با مادی بودن موجودات اخروی نمیسازد؛ برای نمونه، بنا بر ادلة نقلی، بهشتیان ویژگیهایی دارند که با مادی بودنِ آنها سازگار نیست. این ویژگیها به قرار زیرند:
برخی آیات قرآن بر این دلالت دارند که بهشتیان در بهشت هیچگونه رنج و سختی ندارند: «لا يَمَسُّهُمْ فيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجينَ» (حجر: 48)؛ هيچ رنج و سختی در آنجا به آنها نمىرسد و هيچگاه از آن اخراج نمىشوند. در برخی از روایات نیز به این مسئله اشاره شده است (ر.ک: نهجالبلاغه، 1414ق، ص 268).
براساس برخی آیات، اهل بهشت هیچگونه خستگی ندارند: «الَّذي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوبٌ» (فاطر: 35)؛ همان كسى كه با فضل خود ما را در اين سراى اقامت (جاويدان) جاى داد كه نه در آن رنجى به ما مىرسد و نه سستي.
براساس برخی دیگر از روایات، اهل بهشت هیچگاه خواب ندارند: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ... يَسْتَيْقِظُونَ فَلَا يَنَامُونَ أَبَداً» (مفید، 1413ق، ص 358؛ ر.ک: مجلسى، 1403ق، ج 8، ص220)؛ امام صادق فرمودند: بهشتیان همواره بیدارند و هیچگاه نميخوابند.
براساس برخی روایات، اهل بهشت همیشه در سلامتاند و به هیچگونه بیماری دچار نميشوند: «قال رسولالله: ينادى منادٍ يا أهل الجنّة أنّ لكم أن تصحّوا فلا تَسقَموا أبداً» (هاشمي خويي، 1400ق، ج 7، ص 364)؛ پیامبر اكرم فرمودند: منادی ندا ميدهد که ای بهشتیان! صحت و سلامت از آن شماست؛ پس هیچگاه بیمار نشوید.
برخی روایات نیز بیانگر این مطلباند که اهل بهشت بول و غائط ندارند: «قَالَ رَسُولُ الله: إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ لَا يَتَغَوَّطُونَ وَ لَا يَبُولُونَ» (فتال نيشابوري، 1375، ج 2، ص 505)؛ پیامبر اكرم فرمودند: بهشتیان هیچگاه غائط و بول ندارند.
در برخی روایات چنین آمده است که اهل بهشت همیشه جواناند هستند و هیچگاه پیر نميشوند: «عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ جُرْدٌ مُرْدٌ» (مفید، 1413ق، ص 358؛ ر.ک: مجلسى، 1403ق، ج 8، ص 220)؛ امام صادق فرمودند: اهل بهشت جوان هستند.
با توجه به این ویژگیها به این نتیجه ميرسیم که بهشتیان وجود مادی و عنصری ندارند؛ زیرا موجود مادی همراه با رنج، سختی، خستگی، خواب، بیماری، بول و غائط و پیری است؛ ازاینرو، اگر موجودات اخروی، از جمله اهل بهشت، مادی باشند، چنین ویژگیهایی را خواهند داشت؛ درحالیکه براساس ادلة نقلیای که بیان شد، اهل بهشت چنین ویژگیهایی را ندارند؛ در نتیجه، نحوه وجود موجودات اخروی، مجرد مثالی است نه مادی و عنصری.
در مقام بررسی این استدلال، لازم است توجه شود: هرچند ما ميپذیریم که موجودات مادی همراه با رنج، سختی، خستگی، خواب، بیماری، بول و غائط، و پیری هستند و نیز ميپذیریم که اهل بهشت چنین ویژگیهایی را ندارند، اما مسئلة اصلی آن است که آیا این ویژگیها بهدلیل مادی بودن موجودات دنیوی است یا علت دیگری دارد؟ اگر اثبات شود که این ویژگیها به دلیل مادی بودنِ موجودات دنیوی است، بدین نتیجه خواهیم رسید که موجودات اخروی با توجه به آنکه چنین ویژگیهایی ندارند، مادی نیستند؛ اما اگر چنین چیزی اثبات نشود، نميتوان مادی نبودنِ موجودات اخروی را نتیجه گرفت.
نگارندگان تا کنون استدلالی عقلی یا نقلی بر اثبات این مدعا نیافتهاند که ثبوت این ویژگیها برای موجودات دنیوی بهدلیل مادی بودن و عنصری بودن آنهاست؛ ازاینرو، با توجه به اینکه موجودات مادی در شرایط مختلف، اقتضائات خاصی دارند (یعنی ممکن است در دنیا اقتضای خاصی داشته باشد و در آخرت، اقتضایی دیگر)، ميتوان گفت که موجودات مادی اگرچه در دنیا رنج، سختی، خستگی، خواب، بیماری، بول و غائط، و پیری دارند، در عالَم آخرت بهدلیل شرایط و اقتضائات خاصی، چنین ویژگیهایی را نخواهند داشت؛ و چنین چیزی، نه با فاعلیت فاعل (قدرت و ارادة خداوند) ناسازگار است و نه با قابلیت قابل؛ زیرا ازیکسو خداوند قادر است و نیز اراده کرده است که جسم اخروی این ویژگیها را نداشته باشد؛ و از سوی دیگر، موجود مادی نیز قابلیت داشتن یا نداشتنِ این ویژگیها را دارد؛ بنابراين، موجود مادی در عین حال که مادی است، ميتواند این ویژگیها را نداشته باشد و چنین چیزی استحالة عقلی ندارد.
بله؛ اگر اثبات شود که این ویژگیها، ذاتیِ موجودات مادی و ناشی از مادیتِ آنهاست، موجودات اخروی بهدلیل آنکه بر اساس ادلة نقلی چنین ویژگیهایی ندارند، مجرد خواهند بود، نه مادی؛ زیرا اگر مادی باشند، بالضروره همراه با آن ویژگیهايند؛ درحالیکه بهنظر ميرسد چنین چیزی اثبات نشده است که رنج، سختی، خستگی، خواب، بیماری، بول و غائط، و پیری، ویژگی ذاتیِ موجودات مادی باشند تا در هر موطنی ـ حتی در عالَم آخرت ـ همراه با موجودات مادی باشند؛ بلکه اساساً قابل اثبات نیست؛ زیرا در همین دنیا نیز برخی از موجودات مادی به دلیل شرایط خاصی که دارند، برخی از این ویژگیها را ندارند. پس ميتوان گفت که این ویژگیها از مادی بودنِ موجودات مادی ناشی نشدهاند؛ بلکه از ناحیة اقتضائات خاصی هستند که به اراده خداوند برای موجودات دنیوی و در دنیا در نظر گرفته شده است. در نتیجه، منع عقلانیای وجود ندارد که موجودات اخروی در عین آنکه مادی و عنصری هستند، رنج، سختی، خستگی، خواب، بیماری، بول و غائط و پیری نداشته باشند؛ بلکه با توجه به ادلة نقلی دیگری که عنصری بودنِ موجودات اخروی را اثبات ميکنند، باید گفت که اتفاقاً در آخرت چنین است که موجودات اخروی در عین مادی بودن، رنج، سختی، خستگی، خواب، بیماری، بول و غائط، و پیری ندارند.
در اینجا مناسب است به روایتی از امام رضا اشاره کنیم که بیارتباط به بحث اين نوشتار نیست. امام رضا فرمودهاند: «إِنَّ أَوْحَشَ مَا يَكُونُ هَذَا الْخَلْقُ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ: يَوْمَ يُولَدُ وَ يَخْرُجُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَيَرَى الدُّنْيَا، وَ يَوْمَ يَمُوتُ فَيُعَايِنُ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا، وَ يَوْمَ يُبْعَثُ فَيَرَى أَحْكَاماً لَمْ يَرَهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا» (صدوق، 1378ق، ج 1، ص 257؛ نیز ر.ک: همو، 1362، ج 1، ص 107؛ فتال نيشابورى، 1375، ج 2، ص497)؛ وحشتناکترین حالتهایی که مخلوقات در آن قرار ميگیرند، سه حالت است: روزی که متولد ميشوند و از شکم مادر بیرون ميآیند و دنیا را مشاهده ميکنند، و روزی که ميمیرند و آخرت و اهل آن را بينند؛ و روزی که مبعوث ميشوند و احکامی را مشاهد ميکنند که در دنیا ندیده بودند.
براساس این روایت، هولناکترین مواقعی که انسان با آنها روبهرو ميشود، سه موطن است: اول، هنگامی که انسان از شکم مادر بیرون ميآيد و با دنیا و موجودات آن روبهرو ميشود؛ دوم، هنگامی که آن انسان ميمیرد و با برزخ و برزخیان روبهرو ميشود؛ و سوم، هنگامی که در قیامت محشور ميشود؛ زیرا در قیامت با احکامی روبهرو ميشود که در دنیا با آنها مواجه نبوده است. این روایت بر این دلالت دارد که موجودات اخروی در روز قیامت، ویژگیهایی دارند که در دنیا چنین ویژگیهایی را نداشتهاند و لذا با ویژگیهای جدید روبهرو ميشوند. البته این روایت فقط ناظر به این مطلب است که انسانها در قیامت با احکامی روبهرو میشوند که در دنیا ندیده بودند؛ لذا میزان استفادة ما از آن نیز صرفاً برای اثبات همین نکته است.
بنابراین، منعی وجود ندارد که موجودات اخروی، در عین مادی و عنصری بودن، رنج، سختی، خستگی، خواب، بیماری، بول و غائط، و پیری نداشته باشند.
استدلال دیگری که برای انکار معاد جسمانی با جسم عنصری بیان شده، از طریق خصوصیات بهشت است که با جسم عنصری سازگار نیست. توضیح آنکه براساس ادلة نقلی، میوههای بهشتی بهگونهایاند که وقتی بهوسیلة بهشتیان از درخت چیده ميشوند، جای آنها بر درخت خالی نميماند؛ یعنی چیزی از درخت کم نميشود. برای نمونه، هنگامی که بهشتیان سیبی را از درخت ميچینند، هنوز آن سیب در جای خود باقی است و چیزی از درخت کم نميشود و این یعنی آن میوه حتی پس از چیده شدن نیز در جای اول خود ميماند. برایناساس، نحوة وجود درختان و میوههای بهشتی و بلکه همة بهشتیان نميتواند مادی و عنصری باشد؛ زیرا نحوة وجود موجودات مادی طوری است که وقتی از جای خود حرکت ميکنند، بالضروره مکان قبلی خود را از دست ميدهند و دیگر در مکان اول حاضر نیستند. برای نمونه، اگر کتابی بر روی میز قرار داشته باشد، با حرکت کردن کتاب، جای آن در مکان اولی که در آنجا حضور داشت، خالی ميماند. با این توضیح، درختان و میوههای بهشتی ـ که نمونهای از موجودات اخرویاند ـ نميتوانند مادی و عنصری باشند؛ وگرنه پس از چیده شدن، از جای خود حرکت ميكنند و جای آنها در مکان اولی خالی ميماند؛ درحالیکه میوههای بهشتی چنین نیستند و پس از چیده شدن، جای آنها بر روی درخت خالی نميماند؛ بنابراین آنها مجرد مثالیاند.
ممكن است گفته شود: محتوای ادلة نقلی با عنصری بودنِ درختان و میوههای بهشتی منافات ندارد؛ زیرا ميتوان چنین گفت که وقتي میوهای مادی از درخت مادی چیده ميشود، در همان لحظه با ارادة خداوند میوة دیگری بر روی درخت و در همان مکان بهوجود ميآید؛ بنابراین جای میوة چیدهشده خالی نميماند. در پاسخ خواهیم گفت: آنچه از ادلة نقلی استفاده ميشود، آن است که هنگام چیده شدن میوه از درخت، اصلاً چیزی از درخت کم نميشود؛ نه آنکه چیزی از درخت کم ميشود و در همان لحظه جایش پُر شود. روشن است که تفاوت زیادی است میان این جمله که با چیده شدن میوه از درخت، چیزی از آن کم نميشود و این جمله که چیزی از درخت کم شده، بلافاصله جای آن پُر ميشود. مفاد ادلة نقلی، اَولی است، نه دومی؛ یعنی با چیده شدن میوه از درخت، چیزی از آن کم نميشود؛ ازاینرو درختان و میوههای بهشتی نميتوانند مادی و عنصری باشند. بله، اگر مضمون ادلة نقلی آن باشد که با چیده شدن میوه چیزی از درخت کم شده، بلافاصله جای آن پُر ميشود، با مادی بودن درختان و میوههای بهشتی منافات نخواهد داشت؛ درحالیکه مضمون ادله چنین نیست (جوادی آملی در: مروارید، 1381، ص 46).
این استدلال از دو جهت قابل بررسی است:
اول آنکه اصل این ادعا که از درختان بهشتی چیزی کم نميشود، مسئلهای است که باید بررسی شود. با عنایت به ادلة مختلف نقلی به این نتیجه خواهیم رسید که چنین ادعایی با روایات سازگار نیست؛ یعنی چنین نیست که از درختان بهشتی چیزی کم نشود؛ بلکه بعکس، برخی روایات تصریح دارند که وقتي چیزی از درختان بهشتی چیده ميشود، به همان اندازه از آن درخت کم ميشود؛ منتها خداوند بهجای آن، یکی دیگر ميرویاند.
از باب نمونه، براساس برخی روایات، هر شخصی که خداوند را تسبیح یا تهلیل یا تکبیر یا تحمید کند، خداوند در بهشت برای او درختی ميکارد که هر گاه میوهای از آن چیده شود، به جایش میوهای دیگر مثل آن ميروید (ر.ک: ابنحيون، 1409ق، ج 1، ص 178). روشن است که براساس این روایت، پس از چیده شدنِ میوه، جای آن بر روی درخت خالی ميماند و خداوند بهجای آن، میوهای دیگر مانند آن ميرویاند.
همچنین در برخی دیگر از روایات چنین آمده است که درختان نخل در بهشت خوشههایی به طول دوازده ذراع دارند که از بالا به پایین چیده شدهاند و هرگاه چیزی از آن خوشهها گرفته شود، خداوند جای آن را پُر ميکند و آن خوشه را به حالت اول خود بازميگرداند (ر.ک: مفید، 1413ق، ص 357و358؛ مجلسی، 1403ق، ج 8، ص 219).
در روایتی دیگر آمده که منظور از «طوبی» که در قرآن به آن اشاره شده: «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» (رعد: 29)، درختی است در بهشت که بر شاخههای آن، هر زیور و لباس و میوهای که بهشتیان بخواهند، وجود دارد و هر گاه چیزی از آن شاخهها چیده شود، خداوند جای آن را پُر کرده و آن را به حالت اول باز ميگرداند. (ر.ک: مفید، 1413ق، ص 358؛ مجلسی، 1403ق، ج 8، ص 219).
برایناساس و با توجه به این روایات، بدین نتیجه خواهیم رسید که ادعای بیانشده مبنی بر اینکه از درختان بهشتی چیزی کم نميشود، ادعای درستی نیست تا از آن، تجرد مثالی درختان و میوههای بهشتی نتیجه گرفته شود.
از سوي دیگر، باید توجه داشت که حتي اگر فرض کنیم که بنا بر ادعای مستدل، با چیده شدن میوه از درختان بهشتی، چیزی از درخت کم نميشود، باز هم استدلال بیانشده صحیح نخواهد بود؛ زیرا کم نشدن از درختان بهشتی، ملازمهای با تجرد مثالی ندارد تا از طریق آن، تجرد مثالیِ موجودات اخروی نتیجه گرفته شود. توضیح آنکه، همانطور که کم نشدن از درختان بهشتی با مادی بودنِ آنها سازگار نیست، با مثالی بودنِ آنها نیز نميسازد؛ زیرا موجودات مثالی در بسیاری از ویژگیها، جُز قابلیت احساس با حواس ظاهر، با موجودات مادی مشترکاند؛ یعنی موجودات مثالی همانند موجودات مادی، دارای مقدار و اندازهاند و به همین دلیل، اگر میوهای مثالی از درختی مثالی چیده شود، به همان اندازه از درخت کم خواهد شد. بنابراین نميتوان از کم نشدن میوه از درختان بهشتی، تجرد آنها را نتیجه گرفت. مگر امکان دارد که از موجود دارای مقدار، چیزی گرفته شود؛ ولی به همان اندازه از آن چیزی کم نشود؟ آیا ميتوان پذیرفت در عین حال که میوهای بهشتی از درخت برداشته ميشود و در دست انسان بهشتی قرار ميگیرد، در همان مکان ابتدایی خود، یعنی روی درخت نیز موجود باشد؟ آیا چنین چیزی تکرر وجودِ محال نیست؟ اگر بپذیریم که موجود مثالی در همة ویژگیها، بجز همان یک ویژگی، مانند موجود مادی است، پس همانطورکه با چیده شدنِ میوة مادی از درخت مادی، به همان اندازه از درخت کم ميشود، با چیده شدن میوة مثالی از درخت مثالی نیز به همان اندازه از درخت کم ميشود و بلکه اساساً محال است که کم نشود.
در نتیجه، این استدلال نیز صحیح نیست و نميتواند مادی بودنِ موجودات اخروی را نفی کند.
يكي دیگر از ادلهای که بر نفی معاد جسمانی با جسم عنصری اقامه شده، اين است که اگر موجودات اخروی همچون موجودات دنیوی، مادی و عنصری باشند، مستلزم آن است که بهشت اخروی همچون دنیا، محل ابتلا و امتحان برای بهشتیان باشد و بهشتیان نیز همچون اهل دنیا در معرض امتحان باشند و با اعمال نیک یا بد به سراغ امتحان الهی بروند؛ زیرا عنصری بودنِ اجسام بهشتیان، به معنای همانندی اجسام بهشتیان با اجسام دنیوی است و این همانندی مستلزم آن است که لوازم دنیویِ اجسام دنیوی در بهشت نیز همراه آنها باشد؛ که یکی از آن لوازم، محل امتحان بودنِ جایی است که اجسام عنصری در آن قرار دارند. برایناساس، اگر اجسام بهشتیان مادی باشند، بهشت محل امتحان برای بهشتیان خواهد بود؛ درحالیکه محل امتحان بودن بهشت، با ادلة نقلی مختلفی مخالف است. در نتیجه، اجسام اخروی، مادی و عنصری نخواهند بود (ر.ک: مصطفوی، 1385، ج 12، ص 66).
البته این اشکال، اختصاص به بهشت ندارد؛ بلکه دربارة کلّ عالَم آخرت ـ اعم از بهشت یا جهنم ـ قابل بیان است؛ بدین صورت که دنیا محلی است برای امتحان و تکلیف؛ در مقابل، آخرت، محلی است برای حسابرسی آنچه در دنیا انجام شده است؛ یعنی اگر انسانها در دنیا از پَسِ امتحانات دنیوی برآیند، در قیامت بهشتیاند؛ وگرنه، جهنمی خواهند بود. بنابراین، آخرت محلی برای حسابرسی انسانهاست، نه محل تکلیف و امتحان. برایناساس، اگر موجودات اخروی مادی و عنصری باشند، مستلزم آن است که عالَم آخرت محل تکلیف و امتحان باشد؛ که چنین چیزی با ادلة نقلی مخالف است (ر.ک: مطهری، 1381، ص 191).
این استدلال نیز صحیح به نظر نميرسد؛ زیرا اگرچه ما نیز ميپذیریم که دنیا محل امتحان و تکلیفِ موجودات دنیوی و عنصری است و نیز ميپذیریم که بهشت، محل امتحان و تکلیف نیست، اما سخن اصلی در آن است که آیا امتحان و تکلیف موجودات دنیوي به دلیل مادی بودن آنهاست یا نه؟ اگر اثبات شود که این ویژگی به دلیل مادی بودنِ موجودات دنیوی است، به این نتیجه خواهیم رسید که موجودات اخروی، از جمله بهشتیان، ازآنجاکه چنین ویژگیای ندارند، مادی نیستند؛ ولی اگر چنین چیزی اثبات نشود، نميتوان مادی نبودنِ موجودات اخروی را نتیجه گرفت؛ و ازآنجاکه به عقیدة نگارندگان، تا کنون استدلالی عقلی یا نقلی که اثبات کند امتحان و تکلیف موجودات دنیوی به دلیل عنصری بودنِ آنهاست، بیان نشده است، نميتوان محل امتحان و محل تکلیف نبودنِ آخرت یا بهشت را دلیلی بر عنصری نبودن آنها دانست؛ چراکه ممکن است موجودات اخروی، از جمله بهشتیان، عنصری باشند، اما بهشت یا آخرت به دلايل دیگری محل امتحان و تکلیف نباشد؛ ازاینرو، اینکه اجسام اخروی در عنصری بودن با اجسام دنیوی مشترکاند، بهمعنای آن نیست که در تمام جهات همانند دنیا باشند و آخرت نیز مانند دنیا محل امتحان و تکلیف باشد؛ چراکه شباهت در یک امر، مستلزم شباهت در همة امور نیست؛ ازاینرو، ميتوان اجسام اخروی را همانند اجسام دنیوی، مادی و عنصری دانست؛ ولي بااینحال، دنیا را بهدلیل ویژگیهای دیگری که دارد، محل امتحان و تکلیف دانست و آخرت، از جمله بهشت را بهدلیل ویژگیهای ديگرش، محل امتحان و تکلیف ندانست. به بیان دیگر، هرچند عالَم آخرت غیر از عالَم دنیاست و میان آنها تفاوت وجود دارد، لازم نیست تفاوت میان آنها، از جهتِ عنصری یا مثالی بودنِ نحوة وجودیشان باشد؛ بلکه ممکن است موجودات دنیوی با موجودات اخروی در عنصری بودن مشترک باشند و تفاوتشان از جهات دیگری باشد که همان جهات، سبب امتیاز عالَم دنیا با عالَم آخرت در تکلیف و امتحان داشتن شده است. برایناساس، چنین نیست که محل امتحان بودن دنیا، لازمة ذاتیِ موجودات عنصری باشد تا آنکه در هر موطنی حتی در عالَم آخرت و بهشت نیز همراه با آن باشد. بله، اگر اثبات شود که این ویژگی، ذاتیِ موجودات مادی و ناشی از مادیتِ آنهاست، موجودات اخروی و بهشتی بهدلیل آنکه براساس ادلة نقلی، چنین ویژگیای ندارند، مجرد خواهند بود، نه مادی؛ اما چنین چیزی اثبات نشده و اساساً قابل اثبات نیست؛ زیرا همانطورکه بیان شد، موجودات مادی در شرایط مختلف، اقتضائات خاصی دارند؛ ازهمینرو، ممکن است در دنیا اقتضای خاصی داشته باشند و در آخرت اقتضایی دیگر؛ در دنیا مورد ابتلا، امتحان و تکلیف قرار گیرند و در آخرت نه.
از دیگر شبهاتی که بر نظریة معاد جسمانی با جسم عنصری بیان شده، شبههای است که براساس عدم تزاحم در موجودات اخروی تبیین شده است. براساس این بیان، ازیکسو موجودات دنیوی به دلیل آنکه ماده دارند، با یکدیگر متزاحماند و معنای تزاحم آنها با یکدیگر نیز عدم اجتماع آنها در مکان واحد و بُعد واحد است؛ یعنی دو موجود دنیوی بهدلیل آنکه مادی هستند و هر کدام بُعد خاصی دارند، نميتوانند در مکان و بُعد واحد جمع شوند؛ ازهمينرو با یکدیگر تزاحم مکانی دارند. برای نمونه، دو کتاب دنیوی به دلیل آنکه مادی هستند، هر کدام بُعد خاصیاند و در مکان واحد جمع نميشوند. از سوی دیگر، ميدانیم که موجودات اخروی با یکدیگر تزاحم مکانی ندارند، بنابراین باید به این نتیجه رسید که موجودات اخروی، ماده ندارند و عدم تزاحم مکانی در آنها، نشانة مادی و عنصری نبودنِ آنهاست (ر.ک: صدرالمتألهین، 1981، ج9، ص 216ـ217؛ همو، 1354، ص 397).
همچنین باید توجه داشت که موجودات دنیوی به دلیل آنکه ماده دارند، از جهت زمان نیز باهم متزاحماند و با یکدیگر جمع نميشوند؛ یعنی موجود دنیویای که در یک زمان خاص موجود است، نميتواند در همان حال در زمانی دیگر هم موجود باشد؛ اما موجودات اخروی تزاحم زمانی ندارند و تزاحم زمانی نداشتنِ آنها نیز نشانة آن است که موجودات اخروی، مادی نیستند (ر.ک: صدرالمتألهین، 1363، ص 432).
بنابراین، عدم تزاحم مکانی و زمانی در موجودات اخروی، نشانة آن است که نحوة وجود موجودات اخروی، مجرد (مجرد مثالی) است، نه مادی و عنصری.
روشن است که قوام این بیان بر این مبتنی است که موجودات دنیوی بهدلیل ماده و هیولا داشتن، تزاحم مکانی و زمانی دارند؛ ولی موجودات اخروی به دلیل ماده نداشتن، تزاحم مکانی و زمانی ندارند؛ اما به نظر ميرسد كه هیولا بهعنوان جزء جوهری جسم و قوة محض، وجود خارجی ندارد و ادلة اثبات وجود آن نیز تامّ نیستند (ر.ک: فیاضی و نبویان، 1395، ج2، ص 450ـ502)؛ ازاینرو، در عالَم خارج چیزی به نام ماده یا هیولا وجود ندارد؛ ماده یا هیولا، نه در دنیا وجود خارجی دارد و نه در آخرت؛ ازاینرو، پایة این استدلال که بر پذیرش ماده بهعنوان موجود خارجی استوار بود، درست نيست و لذا نميتوان ادعا کرد که تزاحم موجودات دنیوی بهدلیل ماده داشتن، و عدم تزاحمِ موجودات اخروی بهدلیل ماده نداشتن آنهاست.
همچنین اصل این ادعا که موجودات اخروی تزاحم مکانی و زمانی ندارند نیز محل تردید است؛ زیرا اگر منظور از عدم تزاحم مکانی و زمانیِ موجودات اخروی آن باشد که موجودات اخروی چون اصلاً داراي مکان و زمان نيستند، تزاحم مکانی و زمانی ندارند، چنین ادعایی پذيرفته نیست؛ زیرا به نظر ميرسد كه زمان و مکان از ویژگیهای خاصِ موجودات مادی نیستند؛ بلکه ازیکسو، زمان ـ که مقدار حرکت یک موجود است ـ در همة موجودات ممکن، از جمله موجودات مجرد، قابل تحقق است؛ زیرا هر حرکتی در خارج، مقدار معینی دارد که آن مقدار معین، زمان آن حرکت است و ازآنجاکه براساس تحقیق انجامشده، حرکتْ مخصوص موجودات مادی و عنصری نیست و در همة موجودات ممکنالوجود اعم از موجودات مادی، موجودات مجرد مثالی و موجودات مجرد عقلی، قابل تحقق است، زمان نیز در همه موجودات مادی و مجرد قابل تحقق ميباشد (ر.ک: همان، ج 3، ص 242ـ246و252ـ263). از سوی دیگر، مکان نیز ویژگی مخصوص موجودات مادی نیست و در موجودات مجرد مثالی نیز موجود است؛ زیرا مکان فضایی است که جسم اِشغال ميکند و چون جسم مثالی نیز همانند جسم مادی و عنصری جسم است، فضا اشغال ميکند و مکان دارد؛ منتها مکان هر جسمی متناسب با همان جسم است؛ مکان جسم مادی مادی است و مکان جسم مثالی مثالی.
اما اگر منظور از عدم تزاحم مکانی و زمانیِ موجودات اخروی اين باشد که موجودات اخروی اگرچه مکان و زمان دارند، داراي تزاحم زماني و مکاني نيستند، ادعایی است که باید اثبات شود. دربارة تزاحم مکانی باید توجه داشت ـ همانطورکه در تبیین شبهه بیان شد ـ مراد از تزاحم مکانی دو موجود، عدم اجتماع آنها در مکان واحد و بُعد واحد است که در فلسفه از آن با عنوان «استحالة تداخل اجسام» یاد ميشود. تداخل اجسام آن است که دو جسم در مکاني که فقط گنجايش يکي از آنها را دارد، جمع شوند؛ بهنحویکه مقدار مجموع آن دو افزايش نيابد (ر.ک: سهروردی، 1375، ج3، ص 343؛ شهرزوری، 1383، ص 241؛ همو، 1372، ص 206؛ ابنکمونه، 1402ق، ص 389؛ شیرازی، 1383، ص 210؛ همو، 1369، ص 674؛ فخررازی، 1404ق، ج1، ص 66؛ صدرالمتألهين، 1981، ج4، ص 39).
مشهور فیلسوفان، تداخل اجسام را محال دانستهاند؛ زيرا اگر مکاني اندازة خاص و معيني داشته باشد که فقط يک جسم در آن ميگنجد، به معنای آن است که آن مکان، گنجايش بُعد خاصی را دارد که مانع از قرار گرفتن جسم ديگر ـ يعني بُعد ديگر ـ است (ر.ک: ابنسینا، 1379، ص 237ـ238؛ همو، 1400ق، ص 37؛ فخررازی، 1373، ج2، ص 104؛ حسینی اردکانی، 1369، ص 102و264؛ شهرزوری، 1383، ص 150). بنابراین، به عقیدة مشهور فیلسوفان، تداخل اجسام محال است و اجسام تزاحم مکانی دارند؛ منتها باید توجه داشت که این استدلال، مخصوص موجودات مادي دنیوی نيست؛ بلکه در همة اجسام، اعم از اجسام مادی و اجسام مجرد مثالی جریان دارد؛ یعنی دو جسمِ مجرد مثالی نیز براساس این استدلال، همچون دو جسم مادی نميتوانند متداخل در یکدیگر باشند و در یک مکان ـ یعنی مکان مثالی ـ جمع شوند؛ ازاینرو اجسام مثالی نیز تزاحم مکانی خواهند داشت و به همین دلیل نميتوان ادعا کرد که موجودات اخروی چون تزاحم مکانی ندارند، مجرد (مجرد مثالی) هستند، نه مادی و عنصری.
دربارة تزاحم زمانی نیز شایان ذکر است که چون زمان در اصطلاح، مقدار حرکت است و حرکت و زمان نیز همانطورکه بیان شد، در همة ممکنالوجودها قابل تحقق است، تزاحم زمانی در همة آنها محال خواهد بود؛ زیرا هر حرکتی در خارج، مقدار معینی دارد که آن مقدار معین، زمان آن حرکت است؛ یعنی زمان موجود مادی مقدار حرکتِ موجود مادی، و زمان موجود مجرد مقدار حرکت موجود مجرد است. به همین دلیل، هر موجودی که زمان مشخص دارد، نميتواند در عین حال که حرکت معین و زمان مشخصی دارد، حرکت و زمان معین دیگری نیز داشته باشد. این مسئله در زمانِ همة موجودات ممکن، اعم از مادیات، مجردات مثالی و مجردات عقلی، جاری است و موجودات مجرد مثالی و عقلی هم که زمان معینی دارند، نميتوانند زمان دیگری داشته باشند. ازاینرو، تزاحم زمانی در همة ممکنالوجودها، از جمله مجردات نیز محال است. بنابراین از این جهت نیز نميتوان ادعا کرد که چون موجودات اخروی تزاحم زمانی ندارند، مجرد (مجرد مثالی) هستند، نه مادی و عنصری.
استدلال دیگری که برای نفی معاد جسمانی با جسم عنصری اقامه شده، اين است که عنصری بودنِ اجسام اخروی مانع از رسیدن نفوس آنها به کمال ميشود. براساس این استدلال، اگر در قیامت روح انسان با جسم عنصری محشور شود، هیچگاه به کمالی که شایستة آن است، نميرسد؛ زیرا جسم عنصری لوازمی دارد که مانع از رسیدن روح به کمال ميشود. از سوی دیگر، رحمت و عنایت خداوند اقتضا ميکند که همة موجودات به کمال لایق خود برسند. در نتیجه، برای اینکه براساس رحمت و عنایت خداوند همة موجودات به کمال لایق خود برسند، لازم است که با جسمی غیرعنصری محشور شوند (ر.ک: ابنسینا، 1404ق، ص 81).
ابنسینا در الاضحویة فی المعاد این استدلال را به شکل دیگری بیان نموده و از طریق تضاد سعادت حقیقی انسان با بدن عنصری، معاد جسمانی با جسم عنصری را نفی کرده است. براساس این بیان، ازآنجاکه سعادت و لذت حقیقی انسان غیر از لذت بدنی اوست، اگر انسان بخواهد در قیامت به سعادت حقیقی خود برسد، باید از بدن مادی و عنصری رها و مجرد شود؛ چراکه بدن عنصری، نهتنها به سعادت حقیقی انسان کمک نميکند، بلكه مانع از آن است و با آن تضاد دارد. بنابراین سعادت حقیقی انسان در قیامت، فقط در این صورت بهدست ميآید که انسان از بدن عنصری رها و بهصورت مجرد درآید. (ر.ک: ابنسينا، 1382، ص 105).
این استدلال نیز صحیح به نظر نميرسد؛ زیرا این ادعا که عنصری بودن جسم مانع از رسیدن نفس به کمال لایق خود است، نه بدیهی است و نه استدلالی بر آن قائم شده است؛ بلکه بعکس، بهنظر ميرسد افعال بدنی و عنصری، نهتنها مانع وصول روح به کمال نميشوند، در بيشتر موارد، در راستای آن کمال هستند و به رسیدن روح به کمال کمک کرده، آن را تسریع ميکنند؛ مانند قرائت نماز که فعلی بدنی و عنصری است، اما در راستای وصول روح به کمال است؛ بهنحویکه بدون آن، روح به کمال شایستة خود نميرسد. ازاینرو، ميتوان روح را در قیامت با جسمی عنصری دانست و عنصری بودن جسم نیز مانع از رسیدن روح به کمال لایق خود نميشود یا دستکم چنین چیزی اثبات نشده است.
همچنین با همین بیان، ميتوان بطلان تضاد سعادت حقیقی با بدن عنصری را نیز ثابت کرد؛ زیرا افزون بر آنکه چنین چیزی اثبات نشده است، نهتنها بدن عنصری مانع از رسیدن انسان به سعادت حقیقی نميشود، در بسیاری از موارد، ابزاری برای رسیدن به آن است. به همین دلیل، اولیای خداوند در همین دنیا و با ابدانی عنصری، توجهی کامل به خداوند دارند و متوجه او هستند (ر.ک: خوانساری، 1399ق، ص 169).
در این نوشتار، برخی از مهمترین شبهات معاد جسمانی با جسم عنصری نقد و بررسی شد. این شبهات عبارت بودند از ویژگیهای بهشتیان، کم نشدن از درختان بهشتی، ابتلا و امتحان، عدم تزاحم مکانی و زمانی در موجودات اخروی و وصول به کمال. از عدم تزاحم مکانی و زمانی در موجودات اخروی، عدم وصول به کمال، ویژگیهای بهشتیان، کم نشدن از درختان بهشتی، و ابتلا و امتحان. پس از بررسی این شبهات، این نتیجه به دست آمد که هیچیک از این شبهات، قدرتِ انکار نظریة معاد جسمانی با جسم عنصری را ندارند و نميتوانند ما را وادار به دست کشیدن از ظهور آیات و روایات در عنصری بودنِ معاد جسمانی کنند. ازاینرو، به نظر ميرسد که دیدگاه صحیح دربارة کیفیتِ معاد جسمانی ـ که محل تشتت آرا نیز ميباشد ـ عنصری بودنِ معاد جسمانی است که براساس آن، انسانها در قیامت با اجسامی عنصری محشور ميشوند.
- نهجالبلاغه، 1414ق، تحقيق و تصحيح فيضالاسلام، قم، هجرت.
- ابناثير، مباركبن محمد، 1367، النهاية في غريب الحديث و الأثر، تحقيق و تصحيح محمود محمد طناحى و طاهر احمد زاوى، قم، اسماعيليان.
- ابنحيون، نعمانبن محمد، 1409ق، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، تحقيق و تصحيح محمدحسين حسينى جلالى، قم، جامعة مدرسين.
- ابنسينا، 1379، النجاة من الغرق في بحر الضلالات، مقدمه و تصحيح محمدتقى دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران.
- ـــــ ، 1404ق، التعلیقات، تحقيق عبدالرحمن بدوی، بيروت، مكتبة الاعلام الاسلامي.
- ـــــ ، 1382، الاضحویة فی المعاد، تحقيق حسن عاصی، تهران، شمس تبريزی.
- ـــــ ، 1400ق، رسائل ابنسینا، قم، بیدار.
- ابنفارس، احمدبن، 1404ق، معجم المقاييس اللغة، تحقيق و تصحيح عبدالسلام محمد هارون، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
- ابنکمونه، سعدبن منصور، 1402ق، الجدید في الحکمة، مقدمه و تحقیق حمید مرعید الکبیسی، بغداد، جامعه بغداد.
- ابنمنظور، محمدبن مكرم، 1414ق، لسان العرب، بیروت، دار صادر.
- ازهرى، محمدبن احمد، 1421ق، تهذيب اللغة، بیروت، دار احياء التراث العربي.
- استرآبادى، محمدجعفر، 1382، البراهين القاطعة في شرح تجريد العقائد الساطعة، تحقيق مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم، مكتب الأعلام الإسلامي.
- ایجی، میرسیدشریف، 1325ق، شرح المواقف، تصحيح بدرالدين نعسانى، قم، شریف الرضی.
- پاينده، ابوالقاسم، 1382، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول)، تهران، دنياى دانش.
- تفتازانی، سعدالدین، 1409ق، شرح المقاصد، مقدمه و تحقيق و تعليق عبدالرحمن عميره، قم، شریف الرضی.
- جوادی آملی، عبدالله، 1388، معاد در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 4)، تحقيق علی زمانی قمشهای، قم، اسراء.
- حسینی اردکانی، احمدبن محمد، 1369، مرآت الاکوان، تصحیح عبدالله نورانی، تهران، میراث مکتوب.
- حسينى تهرانى، سيدمحمدحسين، 1423ق، معادشناسى، مشهد، نور ملكوت قرآن.
- خسروى حسينى، غلامرضا، 1374، مفردات الفاظ قرآن، تهران، مرتضوي.
- خوانساری، سیداحمد، 1399ق، العقائد الحقة، تهران، صدوق.
- راغب اصفهانى، حسينبن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دار القلم.
- سبحانی، جعفر، 1386، العقيدة الإسلامية، قم، مؤسسه امام صادق.
- سبزواری، ملاهادي، 1383، اسرار الحكم، تصحيح و تعلیق كريم فيضى، قم، مطبوعات دينی.
- سهروردی، شهابالدين، 1375، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، تصحيح و مقدمه هانرى كربن، سيدحسين نصر و نجفقلى حبيبي، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- شهرزوری، محمدبن محمود، 1383، رسائل الشجرة الالهیة في علوم الحقائق الربانیة، مقدمه و تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، مؤسسة حکمت و فلسفه ایران.
- ـــــ ، 1372، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیایی تربتی، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- شیرازی، قطبالدین، 1369، درة التاج، تصحیح سیدمحمد مشکوة، تهران، حکمت.
- ـــــ ، 1383، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- صاحب، اسماعيلبن عباد، 1414ق، المحيط في اللغة، تحقيق و تصحيح محمدحسن آلياسين، بیروت، عالم الكتب.
- صدرالمتألهين، 1354، المبدأ و المعاد، تصحيح سيدجلالالدين آشتياني، تهران، انجمن حكمت و فلسفه ايران.
- ـــــ ، 1363، مفاتيح الغيب، مقدمه و تصحيح محمد خواجوي، تهران، مؤسسة تحقيقات فرهنگي.
- ـــــ ، 1375، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتالهين، تحقيق و تصحيح حامد ناجى اصفهانى، تهران، حكمت.
- ـــــ ، 1981م، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، دار احياء التراث.
- صدوق، محمدبن على، 1362، الخصال، تحقيق و تصحيح علىاكبر غفارى، قم، جامعة مدرسين.
- ـــــ ، 1378ق، عيون أخبار الرضا، تحقيق و تصحيح مهدى لاجوردى، تهران، جهان.
- طباطبائی، سيدمحمدحسین، 1371، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعیلیان.
- طوسى، محمدبن حسن، 1414ق، الرسائل العشر، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
- علوى عاملى، سيدمحمد، 1381، علاقة التجريد، تصحيح و تحقيق حامد ناجى، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
- فارابی، محمدبنمحمد و سيداسماعيل حسيني شنب غازانی، 1381، فصوص الحكمة و شرحه، مقدمه و تحقيق على اوجبی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- فاضل مقداد، جمالالدين، 1420ق، الأنوار الجلالية في شرح الفصول النصيرية، تحقيق على حاجىآبادى و عباس جلالىنيا، مشهد، مجمع البحوث الإسلامية.
- فتال نیشابوری، محمدبن احمد، 1375، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، رضی.
- فخررازی، محمدبن عمر، 1404ق، شرح الفخر الرازی علی الاشارات، قم، كتابخانة آیتالله مرعشی نجفي.
- ـــــ ، 1373، شرح عیون الحکمة، تحقیق محمد حجازی، احمدعلی سقا. تهران، موسسه الصادق.
- فراهيدى، خليلبن احمد، 1409ق، كتاب العين، قم، هجرت.
- فیاضی، غلامرضا و سیدمحمدمهدی نبویان، 1395، جستارهایی در فلسفه اسلامی: مشتمل بر آراء اختصاصی آیتالله فیاضی، قم، حکمت اسلامی.
- قرشى، علىاكبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- لاهيجى، عبدالرزاق، 1383، گوهر مراد، مقدمه زينالعابدين قربانى، تهران، سايه.
- مجلسی، محمدباقر، بیتا، حقاليقين، بیجا، اسلاميه.
- ـــــ ، 1403ق، بحارالانوار، تصحيح جمعى از محققان، بیروت، دار احياء التراث العربي.
- مدنى، علىخانبن احمد، 1383، الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، مشهد، مؤسسة آلالبيت.
- مرتضى زبيدى، محمدبن محمد، 1414ق، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحيح على شيرى، بیروت، دار الفكر.
- مروارید، مهدی، 1381، بحثی پیرامون مسالهای از معاد در محضر استاد جوادی آملی و استاد سیدجعفر سیدان، مشهد، ولایت.
- مصطفوی، حسن، 1385، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.
- مطهری، مرتضی، 1381، معاد، تهران، صدرا.
- مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، الإختصاص، تحقيق و تصحيح علىاكبر غفارى و محمود محرمى زرندى، قم، المؤتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد.
- مهنا، عبدالله على، 1413ق، لسان اللسان: تهذيب لسان العرب، بیروت، دار الكتب العلميه.
- طوسي، نصيرالدين، 1374، آغاز و انجام، مقدمه و شرح و تعليقات حسن حسن زاده آملى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
- هاشمى خويى، ميرزاحبيب الله و همكاران، 1400ق، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، تصحيح ابراهيم ميانجى، تهران، مكتبة الاسلامية.