معرفت کلامی، سال یازدهم، شماره دوم، پیاپی 25، پاییز و زمستان 1399، صفحات 89-106

    فرجام نفوس ناقصه از منظر آیات و روایات

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ زهرا کهریزی / کارشناسی ارشد فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه رازی / z.kahrizi72@gmail.com
    عباسعلی منصوری / استادیار گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه رازی / a.mansouri@razi.ac.ir
    چکیده: 
    تبیین سرنوشت نفوس ناقصه (کودکان، دیوانگان و ابلهان) در آخرت، از دشوارترین مباحث کلامی است. در متون دینی این مسئله، هم ذیل مفهوم «مستضعفین» و «رُفع القلم» مطرح شده و هم به صورت مستقیم روایت متعددی دربارۀ سرنوشت این نفوس وارد شده است. گرچه در قرآن آیه ای صریح دربارۀ سرنوشت نفوس ناقصه وجود ندارد، اما آیات متعددی وجود دارد که بر معاد همگانی دلالت دارند. در روایات، سرنوشت های متعددی برای این نفوس بیان شده است. آنچه از مجموع روایات استفاده می شود، این است که معاد پدیده ای همگانی است و نفوس ناقصه را هم شامل می شود؛ اما در باب جایگاه این نفوس در آخرت، اجماعی بین روایات نیست. در متن مقاله، روایات را ذیل یک تقسیم چهارگانه بررسی نموده ایم. به نظر می رسد که قابل دفاع ترین دیدگاه در میان روایات، یکی از دو قول است: اینکه دربارۀ سرنوشت این نفوس سکوت کنیم و مسئله را به خدا واگذاریم یا اینکه تمام این نفوس را مشمول رحمت الهی و برخورداراز سعادت بدانیم.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Fate of Malformed Humans from the Perspective of Quran and Narrations
    Abstract: 
    One of the most difficult theological topics is explanation the fate of malformed humans (children, mad and fools) in the hereafter. This issue has been discussed both under the concept of "the intellectually poor individuals" and the narration of "ruf' al-Qalam" (those who are exempt from observing the commands of the Shari'a) in religious texts, and several narrations about the fate of these people have been directly narrated. Although the Quran does not explicitly mention the fate of malformed humans, several verses indicate a universal resurrection. Several destinies have been stated for these people in narrations. It can be deduced from the narrations that, resurrection is a universal phenomenon that includes malformed humans, but there is no consensus among the narrations about the status of these people in the hereafter. We examine the narrations based on four divisions. It seems that the most defensible view among the narrations is one of the two views, being silent about the issue and leaving the fate of these people to God, or considering all these people to be subject to divine mercy and enjoy happiness
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    معاد و سرنوشت نفوس ناقصه (کودکان، دیوانگان و ابلهان) یکی از دشوارترین و بحث‌انگیزترین مسائل معاد است. دشواری این مسئله از این جهت است که هر جوابی که به این مسئله داده شود، با مشکلات خاص خود مواجه است. اگر برای این نفوس قائل به معاد شویم، آن‌گاه تبیین نحوۀ ثواب و عقاب اخروی این نفوس دشوار است؛ و اگر معاد این نفوس را نفی کنیم، آن‌گاه هم با برخی تصریحات دینی ناسازگار است و هم با برخی آرای فلسفی که این نفوس را صاحب نفس مجرد مي‌دانند. شاید به‌دلیل همین پیچیدگی و چندوجهی بودن مسئله است که بین فلاسفه در این مسئله اختلاف‌نظر جدی وجود دارد؛ به‌گونه‌ای‌که برخی چون فارابی به‌صراحت منکر معاد نفوس ناقصه‌اند (فارابی، 1996، ص93؛ همو، 1361، ص304-306) و برخی چون ابن‌سینا با تصریح و تأکید، معاد را امری همگانی مي‌دانند و نه‌تنها معدوم شدن نفوس ناقصه پس از مرگ را نظری باطل مي‌دانند (ابن‌سینا، 1400ق، ص273-274)، بلکه تصریح مي‌کنند: بعید نیست که این نفوس به سعادت مختص عارفان نیز نائل شوند (ابن‌سینا، 1375، ص140-141).
    سنخ خاص مسئله به‌گونه‌ای است که تحلیل آن در دایرۀ محاسبات عقلی نمي‌گنجد و عقل نمي‌تواند در این مورد ـ به‌ویژه در کیفیت حشر این نفوس ـ حکم قطعی صادر کند. ازاین‌رو ضرورت دارد که این مسئله را در متون دینی پیگیری کنیم. این مقاله سعی دارد که سرنوشت نفوس ناقصه را از منظر آیات و رویات وارده در منابع شیعی بررسی کند. دو پرسش اساسی که در این مقاله پیگیری می‌شوند، عبارت‌اند از: 1. آیا از منظر متون دینی، نفوس ناقصه معاد دارند یا با فساد تن معدوم مي‌شوند؟ 2. اگر پاسخ این متون به پرسش اول مثبت است، دیدگاه این متون دربارۀ کیفیت معاد این نفوس از حیث بهره‌مندی از سعادت و شقاوت چگونه است؟
    در مقاله سعی شده که اولاً در استحصای آیات و روایت مربوطه به‌گونه‌ای تتبع و پیگیری شود که مقاله یک منبع نسبتاً جامع در موضوع مورد بحث باشد؛ ثانیاً سعی شده که به روایات متکثر و بعضاً متناقض واردشده در موضوع مورد بحث، یک نظم و ساختار مشخص داده شود.
    در جست‌وجوی مفصلی که در زمینۀ پیشینۀ این بحث انجام گرفت، رساله یا کتابی که به‌صورت مستقل به مسئلۀ محوری این مقاله پرداخته باشد، یافت نشد. بیشتر متن‌هایی که ناظر به این موضوع نگاشته شده‌اند، در قالب یادداشت‌های کوتاه در صفحۀ اندیشۀ روزنامه‌ها یا سایت‌های تحلیلی منتشر شده‌اند. البته دربارۀ اصل مسئله معاد مقالات و کتاب‌های زیادی نوشته شده و بعید نیست که در این متون به‌صورت جزئی به این بحث اشاره شده باشد. همچنین مقالاتی که جنبه‌های فقهی و اصولی حدیث «رفع القلم» را بررسی نموده‌اند، به‌صورت موردی و مجمل به این مسئله اشاره کرده‌اند. تنها تحقیقی که به‌صورت مستقل دراین‌باره یافت شد، مقالة «فرجام کودکان در آخرت» (عزیزي علویجه، 1388) است. متن مذکور، اولاً بسیار خلاصه و با رویکرد ترویجی است؛ ثانیاً فقط معاد و سرنوشت کودکان را بررسی نموده است.
    1. مفهوم‌شناسی اصطلاح نفوس ناقصه
    «نفوس ناقصه» یک تعبیر فلسفی است که فلاسفۀ مسلمان هنگام بحث دربارۀ سرنوشت نفوس انسان‌ها در آخرت و طبقه‌بندی این نفوس از حیث مراتب سعادت و شقاوت، به‌کار مي‌برند. منظور ایشان از نفوس ناقصه، گروهی از انسان‌هاست که قوۀ عاقلۀ ایشان در حدی نیست که در زمینۀ فهم حق و باطل و صواب و خطا، حجت بر ایشان تمام شده باشد و مصداق آن را نفوس کودکان، دیوانگان و ابلهان مي‌دانند. البته این مفهوم در مقام توصیف مبهم است و ‌فلاسفۀ مسلمان اصطلاح «نفوس ناقصه» را ایضاح مفهومی ننموده‌اند. ایشان نفوس ناقصه را نفوسی معرفی می‌کنند که در زندگی دنیوی نفهمیده‌اند که ایشان را کمالی خاص است؛ اما این تعریف، نه جامع است و نه مانع. برای مثال، ایشان مشخص نکرده‌اند که مقصود ایشان از جنون، چه نوع جنونی است؛ یا مراد از ابلهان چه کسانی هستند و چه میزان از بُله و حماقت شرط ورود در مفهوم ابله است؛ یا دربارۀ نفوس کودکان مشخص نیست که مراد از کودک کیست و مرز خروج از کودکی را چه سنی مي‌دانند (ابن‌سینا، 1400ق، 273-274؛ فارابی،1361، ص 285-289).
    در متون دینی از تعبیر نفوس ناقصه استفاده نشده؛ اما به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم مطالب زیادی دربارۀ این موضوع وارد شده است. اگر بخواهیم معادلی برای اصطلاح نفوس ناقصه در متون دینی پیدا کنیم، شاید بهترین معادل تعبیر «مستضعفین» یا «رُفع القَلم / المرفوع عنهُم القلم» باشد. منظور از مستضعفین گروهی از انسان‌ها هستند که یا در مقام عمل شرایط عمل به دستورات دینی برای ایشان فراهم نیست یا در مقام نظر به‌دلیل ضعف اندیشه، به حقانیت دین یا مذهب حق پی نبرده‌اند (یوسفی‌زاده، 1394، ص 59)؛ و منظور از «رفع القلم» کسانی هستند که به‌دلیل نقص تکوینی یا نداشتن اختیار و قدرت، تکلیف از ایشان ساقط شده است. البته نسبت مفهوم «رفع القلم» و مفهوم «مستضعف» با مفهوم «نفوس ناقصه» نسبت عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا مفهوم مستضعف و مفهوم رفع القلم عام‌تر بوده و کسانی را هم که از توان و سلامت عقلی برخوردارند، اما در عمل به دین یا رسیدن به حقایق دین به‌واسطۀ علل بیرونی ناتوان هستند، را نیز شامل مي‌شود.
    پیش از ورد به بحث، ذکر این نکته لازم است که این مقاله بحث را در دو بخش آیات و روایات پیگیری می‌کند؛ اما ازآنجا‌که نوع دلالت برخی از آیات بر موضوع مورد بحث به‌گونه‌ای است که اگر روایات وارده ذیل این آیات ذکر نشود، دلالت آیه بر موضوع مورد بحث روشن نخواهد شد، به‌ناچار در بخش آیات به این نوع روایات اشاره شده است.
    2. بخش اول: سرنوشت نفوس ناقصه از منظر آيات
    در قرآن به‌صورت مصداقی و به نص و تصریح، آیه‌ای دربارۀ سرنوشت نفوس ناقصه پس از مرگ وجود ندارد؛ اما آیات متعددی وجود دارد که بر معاد همگانی دلالت مي‌کنند؛ به‌گونه‌ای‌که اگر یک ناظر بی‌طرف سرنوشت نفوس ناقصه را از منظر این متن مقدس پیگیری کند، بیشتر از اینکه با شواهد دال بر عدم معاد این نفوس مواجه شود، با شواهد دال بر معاد همگانی مواجه مي‌شود. آیاتی را که بر معاد همگانی ـ و بالتبع معاد نفوس ناقصه ـ دلالت دارند، مي‌توان به دو دسته تقسیم نمود: الف) آیاتی که با صراحت بیشتری بر معاد و احیای نفوس ناقصه پس از مرگ دلالت دارند؛ ب) آیاتی که صراحت کمتری بر مقصود دارند؛ اما مي‌توان آنها را در راستای معاد همگانی تلقی نمود.
    1-2. آياتی که صراحت بيشتری بر معاد همگانی دارند
    آیاتی که در این قسمت بررسی خواهند شد، هم دلالت صریح‌تری بر معاد و احیای نفوس ناقصه پس از مرگ دارند و هم از این آیات مي‌توان اجمالاً کیفیت حیات اخروی و جایگاه این نفوس را در آن عالم استنباط نمود:
    1. در آیات 97-99 سورۀ «نساء» خداوند از گروهی به‌نام «مستضعفین»چنین یاد مي‌کند: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصِيراً. إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً. فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً». این آیات، در پاسخ به کسانی که علت هجرت‌گریزی و ضلالت خود را مستضعف بودن مي‌دانند، مستضعفان واقعی را با توجه به دو عامل مهم استضعاف، یعنی ضعف علمی (لایهتدون سبیلاً: ناآگاهی از راه نجات) و ضعف عملی (لایستطیعون حیلة: ناتوانی در رفع موانع) مشخص نموده و آنان را از تکلیف هجرت استثنا مي‌کند. قید «لا یهتدون سبیلاً» نفوس ناقصه را شامل مي‌شود؛ زیرا در واقع، نفوس ناقصه کسانی هستند که به‌سبب نقص تکوینی، امکان هدایت برای ایشان فراهم نیست. ضمن اینکه در آیه به‌صراحت از«ولدان» به‌عنوان مستضعف یاد مي‌شود. اما علاوه بر صراحت آیه دربارۀ کودکان و قید «لا یهتدون سبیلا»، روایات واردشده در ذیل این آیه تأیید مي‌کنند که مستضعفین شامل نفوس ناقصه هم مي‌شود (ر.ک: مجلسی، 1404ق ـ الف، ج 69، ص157ـ161؛ کلینی، 1365، ج2، ص404؛ صدوق، 1361، ص201؛ عیاشی، 1380ق، ج1، ص268).
    علامه طباطبائی نیز در المیزان شمول مستضعفین برای نفوس ناقصه را تأیید مي‌کند و مستضعفین را شامل دو گروه مي‌داند: گروهی که به‌سبب نقصان فطری و تکوینی، در خصوص فهم معارف و عمل به آنها ناتوان‌اند و گروهی که صحیح‌العقل‌اند؛ اما شرایط فهم و عمل به حقیقت برای ایشان فراهم نیست؛ یعنی به دلایلی غیراختیاری، حق از ایشان پنهان مانده و حجت و دلیل به ایشان نرسیده است و توان کنار زدن موانع برای ایشان فراهم نیست (طباطبائی، 1374، ج 5، ص 78-80). مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع‌البیان همین دو معنا را برای مستضعف ذکر مي‌کند و مستضعف را کسی معرفی مي‌کند که نمي‌داند؛ یا مي‌داند، ولی نمي‌تواند تکالیف خود را انجام دهد و از محیط کفر هجرت کند (طبرسی، 1374، ج3، ص150).
    نکتۀ قابل توجه در تفسیرهای ارائه‌شده برای آیات یادشده این است که مفسران ضمن تأیید این مطلب که معاد امری همگانی است و نفوس ناقصه را هم شامل مي‌شود، در مورد اینکه وضعیت این نفوس در آخرت از حیث سعادت و شقاوت چگونه است، تفصیل چندانی نمي‌دهند و با احتیاط قلم می‌زنند و معمولاً چیزی بیشتر از ترجمۀ آیات ارائه نمي‌کنند و کیفیت حشر و جایگاه این نفوس را به رحمت الهی ارجاع مي‌دهند. برای مثال، مرحوم طبرسی تصریح مي‌کند: «ازآنجاکه بهشت در برابر اعمال نیکوست و این گروه نسبت ‌به اصل انجام واجبات یاانجام کامل و شرایط آنها معذورند، حکم آنان به‌لحاظ بهره‌مندی از پاداش و راه یافتن به بهشت، درگرو لطف و فضل خداست» (طبرسی، 1374، ج3، ص150). علامه طباطبائی در مورد سرنوشت آنان مي‌نویسد: «آنان چيزى از خوبى و بدى در دست ندارند؛ زیرا آنچه مى‏كرده‌اند، به‌عنوان كار خوب يا كار بد نمى‏كردند؛ در نتيجه امر آنها محول به خداى تعالى است تا پروردگارش با ایشان چه معامله كند... . البته با در نظر گرفتن اينكه خداوند رحمتش بر غضبش پيشى دارد، اميد عفو دربارۀ آنان بيشتر است» (طباطبائی، 1374، ج5، ص 71-75). ‌آيت‌الله مکارم شیرازی و آيت‌الله دستغیب نیز با یک مضمون تقریباً مشترک تأکید مي‌کنند: ازآنجا‌که جهل این افراد نسبت ‌به معارف دین، ناشی از قصور و ضعفشان بوده و خودشان هيچ دخالتى در آن قصور و ضعف ندارند، از حکم جهنمی شدن مستثنا هستند و ممکن نیست خداوند تکلیف مالایطاق و عقاب بلابیان کند (مکارم شیرازی و همكاران، 1374، ج4، ص87-86؛ دستغیب، 1395، ص 228)‌.
    در ذیل همین آیه، سنخ دیگری از روایات وارد شده که دو مطلب را نشان مي‌دهد: اینکه نفوس ناقصه از سرانجام نیک و سعادتمندانه‌ای برخوردارند و اینکه سعادت ایشان در حد سعادت عاملین و ابرار نخواهد بود (عیاشی، 1380ق، ج1، ص269؛ صدوق، 1361، ص201؛ کلینی، 1365، ج2، ص405). آيت‌الله جوادی آملی بر نکتۀ اخیر تأکید دارد که گرچه خداوند مستضعفين را عذاب نمي‌کند، اما ثواب این گروه هرگز مانند پاداش عمل‌کنندگان به تکلیف نیست؛ چون آنان برای رسیدن به بهشت نکوشیده و عمل صالحی انجام نداده‌اند (جوادی آملی، 1393، ج2، ص 315).
    2. آیۀ 106 سورۀ «توبه» بعد از اشاره به سرنوشت گروه‌های مختلف در آخرت مي‌فرماید: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ». ازآنجا‌که در چهار آیۀ قبل‌تر، یعنی آیۀ 104، از گروهی یاد مي‌شود که عمل صالح و عمل بد را به‌هم آمیخته‌اند، «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم»، می‌توان نتیجه گرفت که آیۀ 106 اشاره به گروه مستضعفين دارد یا دست‌کم گروه مستضفعين را هم شامل مي‌شود.
    برخی از روایات، مستضعفين را هم در ذیل این آیه قرار داده‌اند. برای مثال امام صادق ضمن اشاره به این مطلب که این آیه شامل حال کسانی است که معتقد به توحید و نبوت‌اند ولی گناهکارند، تأکید مي‌کنند که مستضعفين، یعنی اطفال و کودکانی که به حد بلوغ نرسیده‌اند نیز همین وضع را دارند (قمی، 1404ق، ج2، ص 261). علامه طباطبائی نیز در تفسیر این آیه مي‌نویسد: «اين آيه فى‌نفسه و با قطع‌نظر از روايات، با وضع مستضعفين تطبيق مى‌كند كه در حقيقت مانند برزخى هستند ميان نيكوكاران و بدكاران؛ هرچند در روايات شأن نزول آمده كه اين آيه دربارۀ آن سه نفرى نازل شده است كه از شركت در جهاد تخلف ورزيده و بعد توبه كردند و خداوند توبه‌شان را پذيرفت» (طباطبائی، 1374، ج9، ص517).
    در این آیه برخلاف آیۀ 98 سورۀ «نساء»، در مورد سرنوشت این نفوس صرفاً وعدۀ رحمت نمي‌دهد؛ بلکه مسئله را در هاله‌ای از ابهام قرار مي‌دهد و سرنوشت آنها را به خدا واگذار مي‌کند و همان‌گونه‌که علامه طباطبائی اشاره کرده‌اند: «حتى دو اسم شريفى كه در آخر آیه ذكر شده (عليم و حكيم)، ابهام را مي‌رساند؛ زيرا اين دو اسم دلالت دارند بر اينكه خدا دربارۀ آنان بر مقتضاى حكمت و علمش رفتار مي‌كند؛ به‌خلاف دو اسمى كه در ذيل آيۀ (و آخرون اعترفوا بذنوبهم) آورده شده است؛ چون در آخر آن آیه فرمود: «عسى الله ان يتوب عليهم و الله غفور رحيم» (طباطبائی، 1374، ج9، ص517). اتفاقاً در روایاتی که دربارۀ سرنوشت نفوس ناقصه وارد شده نیز این نوع مواجهه وجود دارد و برخی روایات از غور در مسئلۀ سرنوشت نفوس ناقصه نهی کرده و توصیه مي‌کنند که این مسئله را به حکمت خدا واگذار کنید. در بخش روایات، با تفصیل بیشتری به بررسی این دسته از روایات خواهیم پرداخت.
    نکتۀ قابل تأمل در مورد سرنوشت اخروی نفوس انسان‌ها در آخرت در این آیه و آیۀ 98 سورۀ «نساء» این است که نباید سرنوشت اخروی انسان‌ها را به دوگانۀ کافر و مؤمن منحصر کنیم؛ چنان‌که امام صادق در رد سخن زراره که به ‌استناد آیۀ ‌«وَالَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (تغابن: 2) مردم را به دو گروه کافر و مؤمن تقسیم مي‌کند، مي‌فرماید: «ای زراره! کلام خدا در قرآن راست‌تر از کلام توست. کجایند کسانی که خداوند در سورۀ نساء از آنان سخن گفته است و کجایند اعراف؟» (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص 167). در روایتی دیگر، حمزة‌‌بن الطیار از امام صادق نقل کرده که فرمودند: «مردم برحسب وضعیتشان در برابر وعیدها (بهشت و جهنم) شش قسم‌اند: مؤمنان؛ کفار؛ مستضعفين؛ مرجون لأمر الله؛ معترضان یا معترفان به گناه، که عمل صالح و ناصالح را مخلوط کرده‌اند؛ و اهل اعراف» (کلینی، 1365، ج2، ص381). البته علامه طباطبائی ضمن پذیرش این نکته که از آیات قرآن چنین برمي‌آید که انسان‌ها در آخرت منحصر به دو گروه سعید و شقی نیستند، متذکر مي‌شود: که این معنا مسلم و بدیهى است که مستضعفین هم سرانجامى دارند و چنان نیست که به وضعشان رسیدگى نشود و دائماً به حالت بلاتکلیفى و انتظار بمانند؛ بلکه بالاخره به یکى از دو طایفۀ بهشتیان و دوزخیان ملحق مى‌شوند (طباطبائی، 1374، ج11، ص22).
    3. در آیۀ 21 سورۀ «طور» به مؤمنان وعده مي‌دهد که در آخرت ذریۀ ایشان را به آنها ملحق خواهد کرد: ‌‌«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِين‌‌». قریب به همین مضمون، در آیۀ 8 سورۀ «غافر» و آیۀ 23 سورۀ «رعد» تکرار مي‌شود.
    در این آیه قید «اتبعتهم بایمان» و در آیات سورۀ «غافر» و سورۀ «رعد» قید «من صلح» دایرۀ این ذریه را به فرزندانی محدود مي‌کند که در ایمان و عمل صالح از پدران صالح خود تبعیت نموده باشند. این قیدها اطلاق این آیات بر نفوس ناقصه را دشوار مي‌سازند. اما بااین‌حال، برخی مفسران معتقدند که این آیه مي‌تواند نفوس ناقصه را هم شامل شود و تصریح مي‌کنند که لازم نیست کودکان کاملاً از پدران خود تبعیت کرده و به درجۀ ایمان پدرانشان رسیده باشند تا به آنان ملحق شوند؛ زیرا سیاق امتنان ـ اینکه خدا به‌واسطۀ الحاق فرزندان هیچ عملی از پدران را کم نمي‌كند ـ مؤید این مطلب است (طبرسی، 1374، ج9، ص 165). علامه طباطبائی شمول این آیه برای کودکان را ضعیف مي‌داند؛ اما با این استدلال که «نكره آمدن کلمۀ ايمان عموميت را می‌رساند و معنا چنين می‌شود: ذريۀ ايـشـان در ايـمـان، كـه از پـدران خـود پـيـروى كـرده‌انـد، حال چه آن ايمان، ايمان واقعى باشد يا ايمان به‌حسب حكم شرع باشد»، احتمال شمول اولاد صغیر را رد نمي‌کند (طباطبائی، 1374، ج19، ص17).
    شاید بتوان با کنار هم قرار دادن این آیه با آیاتی که تأکید و تصریح مي‌کنند که اهل بهشت هیچ حزن و اندوهی ندارند، ملحق شدن نفوس ناقصه به والدین مؤمن را استنباط نمود؛ زیرا یکی از حزن و اندوه‌های محتمل برای این والدین، ندیدن فرزندان است؛ خصوصاً اینکه این نفوس صاحب عمل سیئه نیستند که به‌لحاظ باطنی و معنوی در حکم ذریه نباشند تا والدین از ندیدن آنها دچار حزن و دلتنگی نشوند.
    روایات وارده در ذیل این آیه نیز الحاق نفوس ناقصه به والدین را تأیید مي‌کنند؛ برای مثال، تفسیر قمی روایت مي‌کند که امام صادق با اشاره به این آیه فرمودند: اطفال شیعیان ما نیز از مؤمنان هستند و روز قیامت آن اطفال را به‌سوی پدران خود هدایت مي‌کنند (قمی، 1404ق، ج2، ص332)؛ و مرحوم طبرسی در ذیل همین آیه اشاره مي‌کند: در روایتی از اميرمؤمنان علی نقل شده که پیامبر فرمودند: مؤمنان و فرزندانشان در بهشت‌اند؛ سپس این آیه را قرائت فرمودند (طبرسی، 1374، ج9، ص 166). علامه مجلسی در بحارالانوار ذیل همین آیه، از پیامبر و امام صادق نقل مي‌کند که در قیامت اطفال مؤمنان به ایشان مي‌پیوندند (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص289).
    2-2. آياتی که به کنايه بر معاد همگانی دلالت دارند
    مضمون برخی از آیات قرآن به‌گونه‌ای است که مي‌توان معاد همگانی را از آنها استنباط نمود؛ اما نوع بیان این آیات به‌گونه‌ای نیست که بتوان به‌صورت قطعی حکم نمود که این آیات بر معاد همگانی دلالت دارند؛ بلکه ممکن است بین مفسران در این مورد اختلاف‌نظر وجود داشته باشد؛ ازجمله مي‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
    1. آیاتی که تأکید مي‌کنند، سنت خداوند بر این قرار گرفته است که تمام مخلوقاتی را که خلق کرده و دچار فساد و مرگ شده‌اند، دوباره برگرداند‌. در این آیات، خلق و اعاده به‌صورت مطلق بیان مي‌شود و هیچ مخلوقی از این اعاده مستثنا نمي‌شود. آیۀ 4 سورۀ «یونس» مي‌فرماید: ‌‌«إلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ‌‌‌». در این آیه، دو قید «جمیعاً» و ضمیر «هـ.» در «یعیده» ـ که به «الخلق» برمي‌گردد که با الف و لام استغراق دلالت بر اطلاق دارد ـ بر بازگشت همگانی نفوس به‌سوی خدا دلالت می‌کند. چنان‌که علامه طباطبائی در تفسیر این آیه اشاره مي‌کند: این وعدۀ برگشت، به بیان این حقیقت مي‌پردازد که این برگشت گوشه‌ای از یک جریان کلی و قطعه‌ای از یک برگشت کلی و اعادۀ همۀ خلق است (طباطبائی، 1374، ج10، ص12). همین مضمون در آیۀ 104 سورۀ «انبیاء»، به این صورت «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ» تکرار مي‌گردد و به‌صورت مطلق وعدۀ بازگشت داده مي‌شود و معاد را به گروه خاصی منحصر نمي‌کند. در آیۀ 19 سورۀ «عنکبوت»، همین مضمون به این صورت «أوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» تکرار مي‌شود؛ و در آیۀ 11 سورۀ «روم» نیز این مضمون این‌گونه تکرار مي‌شود: «اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ». علامه طباطبائی در تفسیر آیۀ اخیر تصریح مي‌کند: آیه مي‌خواهد این حقیقت را بفهماند که انسان‌ها به‌عنوان جزء و قطعه‌ای از خلقت، به‌سوی او برگشت داده مي‌شوند و براساس قانون کلی اعاده، مستثنا بودن عده‌ای از انسان‌ها و حتی حیوانات، مفهومی ندارد؛ زیرا منظور از خلق، در واقع همۀ موجودات است (طباطبائی، 1374، ج16، ص240).
    در این آیات، این مضمون واحد وجود دارد که خلق هر موجود و مخلوقی، اعادۀ آن موجود و مخلوق را به‌دنبال دارد و برای این اعاده، هیچ استثنایی در نظر گرفته نشده است؛ ازاین‌رو نفوس ناقصه یا مستضعفین هم مشمول این سنت الهی خواهند شد.
    2. آیۀ دیگری که مي‌توان به‌نوعی سرنوشت نفوس ناقصه را از آن استنباط نمود، آیۀ 30 سورۀ «روم» است که مي‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ‏». آیه تصریح مي‌کند که نوع بشر بر فطرت خداجویی و توحید سرشته شده است. خود آیه صراحتی در مسئله نفوس ناقصه ندارد؛ اما با ضمیمه نمودن رویات وارده در ذیل آن، مي‌توان آن را یکی از آیات ناظر به سرنوشت نفوس ناقصه دانست. روایات متعدد تصریح دارند که کودکان بر فطرت توحید و خداجویی متولد مي‌شوند؛ برای مثال، از پیامبر اکرم منقول است که فرمودند: «کُل مُوَلِود یُولد علی الفَطَرة» (کلینی، 1365، ج2، ص13). در روایت دیگری امام صادق مي‌فرماید: «قال موسی‌بن عمران: یا رب ای الاَعمالُ اَفضَل عندک؟ فقال: حُبُ الاطفال، فان فَطَرتهم علی توحیدی فَاِن امتُهم اُدخلهم بِرحمتی جَنتی» (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص105). در این روایت به‌صراحت بیان مي‌شود که اگرکودکان در همان سن کودکی بمیرند، به‌سبب فطرت توحیدشان وارد بهشت مي‌شوند.
    امام خمینی دربارۀ توحید فطری این نفوس بیانی دارد که در راستای موضوع مورد بحث راهگشاست. ایشان دربارۀ نفوس ناقص منزه ـ كه در حیات دنیا درنیافته‌اند که ایشان را کمالی خاص است یا از طریق وحی این مطلب به گوش ایشان نرسیده است و لذا نه آن را طلب نموده و نه با آن دشمنی نموده‌اند ـ معتقد است که این نفوس بر اثر غلبۀ نور توحید فطری، در نهایت اهل سعادت‌اند. سخن ایشان در این‌باره چنین است:
    نفوسی که از مبدأ و معاد هیچ خبری ندارند و در غفلت و جهل کامل بوده‌اند، اينها مثل حيوانات بوده و فقط قواى حيواني‌شان كامل شده. گرچه در اينها صورت اعتقادى توحيدى نمى‏باشد، ولى چون اصل توحيد فطرى، يعنى همان عشق به كمال كه در همه است، در اينها نيز هست، در نتيجه احتمال دارد كه همین نور توحيد فطرى غلبه كرده و نارهای داخلی که منبعث از ملکات هستند را از تأثير بيندازد؛ و شايد آنچه كه در بعضى اخبار است که «يتلاعبون فيها بالنار»، مراد همين اشخاص باشند‌ (موسوي خمینی، 1392، ج‏3، ص 475).
    گرچه روایات ذیل این آیه ناظر به کودکان است، اما شیخ مفید معتقد است که دیوانگان و ابلهان نیز بر همین فطرت پاک‌اند و از این جهت در حکم اطفال هستند؛ لذااین گروه نیز به‌دلیل همین فطرت توحیدی، پس از مرگ باقی‌اند (مفید، 1412ق، ص 94).
    3. برخی آیات بر این امر دلالت دارند که در آخرت کسی بدون اتمام حجت عذاب نخواهد شد. این آیات بر معاد نفوس ناقصه دلالت ندارند؛ اما اگر ـ بنا بر ادله یا آیات دیگر ـ اصل معاد داشتن و احیای نفوس ناقصه پس از مرگ اثبات شود؛ از مضمون این آیات مي‌توان استنباط نمود که این نفوس حداقل در عذاب و شقاوت نخواهند بود. ازجملۀ این آیات مي‌توان به موارد زیر اشاره نمود: آیۀ 131 سورۀ «انعام» که مي‌فرماید: «ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَأَهْلُها غافِلُونَ»، یا آیاتی که در آنها خداوند هلاکت و عذاب را به اتمام حجت و ارسال رسل مشروط کرده است؛ مانند آیۀ 42 سورۀ «انفال» که مي‌فرماید: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيم» یا آیۀ 208 سورۀ «شعرا» که مي‌فرماید: «وَما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ. ذِكْرى‏ وَما كُنَّا ظالِمِينَ». روشن است که نفوس ناقصه به‌سبب نقص فطری، مصداق اتم کسانی هستند که حجت بر ایشان تمام نشده و بنا بر آیاتی که اشاره شد، خداوند عذاب را بر چنین کسانی روا نمي‌دارد.
    4. در آیۀ 17سورۀ «واقعه» که جایگاه بهشتیان و مقربان را وصف مي‌کند، چنین آمده است: «يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ». روایات واردشده در ذیل این آیه نشان مي‌دهد که آیه به سرنوشت نفوس ناقصه دلالت دارد. در ذیل این آیه، طبرسی در مجمع‌البیان و علامه طباطبائی در المیزان و حویزی در نورالثقلین روایاتی را نقل مي‌کنند که دلالت بر ورود کودکان به بهشت به‌عنوان خدمتگزار بهشتیان دارد. مرحوم طبرسی از اميرمؤمنان علي نقل مي‌کند که در تفسیر «وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ» فرمود: «إِنَّهُم اٌولادِ أهلَ الدُنیا لَم یَکُن لَهُم حَسَناتُ فَیُثابُوا عَلیها و لا سَیئاتُ فَیُعاقِبُوا عَلَیها فَانزَلُوا هذه المَنزِلَه» (طبرسي، 1374، ج 9، ص 327ـ328)؛ آنها فرزندان مردم دنیا هستند که ازیک‌سو کارهای نیکی ندارند تا پاداش بگیرند و از سوی دیگر گناهانی مرتکب نشده‌اند که به‌سبب آن مجازات شوند؛ ازاین‌رو در این جایگاه قرار مي‌گیرند. حویزی نیز از اميرمؤمنان علي روایت کرده که از پیامبر دربارۀ اطفال مشرکان پرسیدند؛ فرمودند: «آنها خدمتگزاران اهل بهشت‌اند» (حویزی، 1373، ج 5، ص 212)‌.
    3. بخش دوم: فرجام نفوس ناقصه از منظر روايات
    علاوه بر آیات قرآن، روایات متعددی در متون روایی وجود دارد که با صراحت بیشتری مسئله سرنوشت نفوس ناقصه پس از مرگ را مطرح نموده‌اند؛ اما لازم است که در اینجا این نکته را متذکر شویم که مبنای ما در ذکر روایات، میزان اعتبار سندی و محتوایی این روایات نیست؛ چه آنکه با توجه به کثرت و تعارض و اختلاف فراوان بین این سنخ از روایات، بحث در باب سند و اعتبار این روایات هم یک نوشتار مستقل را مي‌طلبد و هم اینکه کسانی از عهدۀ این کار برمي‌آیند که در حدیث‌شناسی و علوم مربوط به آن تخصص داشته باشند و نویسندگان این متن خود را در چنین جایگاهی نمی‌بینند.
    آنچه از مجموع روایات واردشده در این موضوع به‌صورت قطعی استفاده مي‌شود، این است که معاد پدیده‌ای همگانی است و نفوس ناقصه را هم شامل مي‌شود؛ اما در باب کیفیت و جایگاه این نفوس در آخرت، اجماعی بین روایات نیست و سرنوشت‌های متعددی برای این نفوس بیان شده است. اگر از وجوه اشتراک این روایات ـ که در روایات تکرار مي‌شود ـ صرف‌نظر کرده و بر وجوه افتراق آنها تمرکز کنیم، می‌توان روایات واردشده دربارۀ سرانجام نفوس ناقصه را در چهار دستۀ کلی به شرح زیر تقسیم نمود:
    1-3. رواياتی که سرنوشت نفوس ناقصه را در حکم رازی مي‌دانند که بايد علم آن را به خدا واگذار کرد
    برخی از روایات بر این مضمون تأکید مي‌کنند که مسئلۀ سرنوشت نفوس ناقصه در آخرت، از غیب‌های عالم است و از بحث و نظرورزی در این باب نهی مي‌کنند؛ ازجمله اینکه: در روایتی زراره نقل مي‌کند: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي الْأَطْفَالِ الَّذِينَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ يَبْلُغُوا فَقَالَ سُئِلَ عَنْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ. فَقَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ هَلْ تَدْرِي مَا عَنَى بِذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّمَا عَنَى كُفُّوا عَنْهُمْ وَلَا تَقُولُوا فِيهِمْ شَيْئاً وَرُدُّوا عِلْمَهُمْ إِلَى اللَّهِ»‌ (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص 292)؛ ‌‌از امام صادق دربارۀ اطفالی که به سن تکلیف نرسیده‌اند و از دنیا مي‌روند، سؤال کردم. فرمودند: در این‌باره از پیامبر سؤال شد، آن حضرت فرمودند: خداوند آگاه‌تر است به آنچه انجام مي‌دهند. امام صادق فرمود: منظور پیامبر این بوده که سکوت کنید و دربارۀ آنها چیزی نگویید و علمش را به خدا واگذار کنید‌. همچنین در کتاب کافی نقل شده است: «عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنِ الْوِلْدَانِ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ عَنِ الْوِلْدَانِ وَالْأَطْفَالِ فَقَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ» (کلینی، 1365، ج3 ص 249).
    علامه طباطبائی در المیزان با این دیدگاه اظهار همدلی مي‌کند و دربارۀ سعادت و شقاوت اخروی نفوس غیرعاقل تصریح مي‌کند:
    آنچه که قرآن شریف در این باب ذکر فرموده، مجملاتى است که نمى‌توان از آن حکم جزئیات را و اینکه مستضعفین هم سعادت و شقاوت اخروى دارند یا خیر استفاده نمود؛ زیرا جزئیات احوال مردم در آخرت، امرى نیست که عقل بتواند از آن سر درآورد. از جملۀ آن مجملات، آیات زیر است که مي‌فرماید: «و آخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم و الله علیم حکیم» و نیز «ان الذین توفیهم الملائکه ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم و سائت مصیرا الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا فاولئک عسى الله ان یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا (طباطبائی، 1374، ج6، ص534).
    علامه مجلسی در بحارالانوار این دیدگاه را قول راجح شیعیان نمیداند و از آن دفاع نمي‌کند و ذکر این نوع روایت را از باب تقیه مي‌داند؛ زیرا عامه بر واگذاری سرنوشت این نفوس به علم الهی تأکید بیشتری دارند (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج 5، ص295)؛ اما ایشان در کتاب مرآة‌العقول این قول را بهترین قول دربارۀ سرنوشت کودکان مي‌داند. اصل سخن وی چنین است: «وفي بعض الأخبار أن معنى قول رسول‌الله أعلم بما كانوا عاملين أن كفوا عنهم ولا تقولوا فيهم شيئا، وردوا علمهم إلى الله، وهذا أحسن الأمور في هذا الباب، ويكفينا القول بأن الله تعالى لا يظلمهم ولا يجور عليهم ولا يدخلهم النار بغير حجة» (مجلسی، 1404ق ـ ب، ص208). علامه مجلسی تنها سخن ممکن دربارۀ این نفوس را این مي‌داند که بگویم خداوند به این نفوس ظلم نمي‌کند و بدون اتمام حجت آنها را وارد در عذاب نمي‌کند.
    به‌نظر مي‌رسد که وقتی به‌لحاظ عقلی امکان سخن قطعی گفتن دربارۀ سرنوشت اخروی نفوس ناقصه میسر نیست و در متون نقلی هم یا به تعبیر علامه طباطبائی سخن به‌اجمال گفته شده یا اختلاف روایات در حدی است که باهم قابل جمع نیستند، شاید اقتضای احتیاط، اخذ همین قول باشد؛ خصوصاً اینکه در متون دینی ـ به‌دلیل عدم احاطۀ ما به اسباب عذاب و غفران ـ از حکم کردن دربارۀ جایگاه اخروی انسان‌ها نهی شده است.
    2-3. رواياتی که بر سعادتمند بودن نفوس ناقصه دلالت دارند
    در متون روایی روایت‌های متعددی وجود دارد که به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم بر این نکته دلالت دارند که نفوس ناقصه نه‌تنها با مرگ معدوم نمي‌شوند، بلکه مشمول رحمت الهی شده، سرنوشت سعادتمندانه‌ای خواهند داشت. این روایات را مي‌توان در سه دسته به شرح زیر تقسیم نمود:
    1-2-3. رواياتی که به‌صورت مستقيم بر سعادتمند بودن اين نفوس تصريح مي‌کنند‌
    اهل‌سنت بر سعادتمند بودن نفوس ناقصه تأکید بیشتری دارند؛ چنان‌که علامه مجلسی در بحارالانوار در فصلی تحت عنوان «الاطفال و من لم یتم علیهم الحجة فی الدنیا» تصریح مي‌کند که اهل‌سنت در کنار قول به واگذار نمودن مسئلۀ سرنوشت نفوس ناقصه به خدا، قول صحیح را این مي‌دانند که این نفوس اهل بهشت خواهند بود و به حدیثی از پيامبر اكرم استناد مي‌کنند که در معراج حضرت ابراهیم را در حالی دیدند که مشغول بزرگ کردن کودکان بودند و از حضرت پرسش مي‌شود که آیا این شامل اولاد مشرکان هم مي‌شود و پیامبر تأیید مي‌کنند (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص295).
    در روایات وارده در کتب شیعه، هرچند کمتر به‌صورت مطلق نفوس ناقصه را اهل سعادت معرفی مي‌کنند و بیشتر بر سعادتمند بودن اطفال مؤمنان تأکید مي‌شود‌، اما اولاً چنان‌که علامه مجلسی تصریح مي‌کند، متکلمان شیعه معتقدند که سعادت شامل تمام نفوس ناقصه مي‌شود و حتی اطفال مشرکان هم وارد آتش نمي‌شوند (مجلسی، 1404ق ‌ـ الف، ج5، ص294)؛ ثانیاً در متون روایی شیعه هم روایاتی وجود دارد که بر سعادتمند بودن تمام نفوس ناقصه دلالت دارند؛ ازجمله اینکه: امام رضا در پاسخ به نامۀ مأمون برای معرفی اسلام محض، تصریح مي‌کند که کودکان به‌واسطۀ گناه و موقعیت پدرانشان عذاب نمي‌شوند. اصل روایت چنین است: «‌...لا يعذب الله تعالى الأطفال بذنوب الآباء و لا تزر وازرة وزر أخرى و أن ليس للإنسان إلا ما سعى و لله أن يعفو و يتفضل و لا يجور و لا يظلم...» (صدوق، 1378، ج2، ص125). شیخ صدوق در الخصال هم همين روایت را عيناً نقل مي‌كند (صدوق، 1362، ج2، ص60)؛ علامه مجلسی نیز از ضریس کناسى از امام باقر روایت مي‌کند که به امام عرضه داشتم: فدایت شوم؛ کسانى که معتقد به توحید و نبوت محمد هستند، ولى گناهکارند و در حین مرگ هم امامى براى خود نمى‌شناسند و به ولایت شما معتقد نیستند، چه وضعى خواهند داشت؟ امام فرمودند: ایشان بعد از مردن، در همان قبر خود هستند و از آنجا بیرون نمى‌آیند. بله اگر اعمالى صالح داشته باشند و اظهار دشمنى با اهل‌بیت نکرده باشند، از همان زیر زمین کانالى بر ایشان کشیده مي‌شود تا از آن به بهشتى که خدا آن را در مغرب خلق کرده است، درآیند. روح این‌گونه افراد از آن حفره به آن بهشت داخل مي‌شود‌ و تا روز قیامت در آنجا مي‌مانند، تا خداى را دیدار کنند و به حسنات و گناهانشان حسابرسى شود؛ یا به بهشت بروند یا به دوزخ؛ اینهایند مرجون لامر الله. آن‌گاه فرمود: مستضعفین، یعنى ابلهان و اطفال خردسال و اولاد مسلمانان که به حد بلوغ نرسیده‌اند، نیز همین وضع را دارند» (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج69، ص158). علامه طباطبائی در المیزان بعد از نقل این حدیث از تفسیر عیاشی مي‌نویسد: این حدیث به‌طور مستفیض ـ یعنى به‌طرق بسیار زیاد ـ از زراره نقل شده است؛ هم مرحوم كلینى آن را آورده، هم شيخ صدوق و هم عیاشى؛ و همۀ اینها به چند طریق از او نقل کرده‌اند (طباطبائی، 1374، ج5، ص90). ابن‌شهرآشوب مازندرانی نیز در کتاب متشابه القرآن در ذیل آیۀ «وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» تصریح مي‌کند که «و لا خلاف أنه يدخلها الأطفال و المجانين إلا أنهم تبع للمتقین» (ابن‌شهر آشوب مازندراني، 1328، ج2 ص116). همچنین علامه مجلسی در بحارالانوار در فصل«أحوال البرزخ و القبر و عذابه و سؤاله»، سؤال قبر (و بالتبع عذاب قبر) را دربارۀ نفوس ناقصه منتفی مي‌داند و تصریح مي‌کند: «ثم اعلم أن مقتضى قواعد العدلية و ظواهر النصوص الماضية و الآتية أنه إنما يسأل في القبر المكلفون الكاملون لا الأطفال و المجانين و المستضعفون» (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج 6، ص 278). ابوالفتح کراجکی نیز در کتاب کنزالفوائد در توضيح آیۀ «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِم» می‌نویسد: «و أن الأطفال و المجانين و البله من الناس يتفضل عليهم في القيامة بأن تكمل عقولهم و يدخلون الجنان‌» (کراجکی، 1410ق، ج1، ص251).
    حتی برخی از روایات، نه‌تنها برای نفوس ناقصه یک سرنوشت سعادتمدانه مطرح مي‌کنند، بلکه گاهی جایگاه برخی از نفوس ناقصه (اطفال مؤمنان) را تا حدی بالا مي‌دانند که آنان را شفیع پدر و مادر خود در قیامت معرفی مي‌کنند (صدوق، 1398ق، ص395). علامه مجلسی هم حدیثی از پيامبر اكرم نقل مي‌کند که مي‌فرماید: با زنانی که خوش‌صورت، اما نازا هستند، ازدواج نکنید که من در روز قیامت به امتم مباهات مي‌کنم. آیا نمي‌دانید که فرزندان در زیر عرش رحمان برای والدین خود استغفار مي‌کنند؛ درحالی‌که ابراهیم و ساره آنها را در کوهی از مشک و عنبر و زعفران بزرگ مي‌کنند؟ (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص 293).
    2-2-3. حديث رُفِع القلم (تنجز تکليف در صورت علم و قدرت)
    احادیث وارده در ذیل «رفع القلم» گرچه صراحت به سعادتمند بودن نفوس ناقصه ندارند، اما مضمون و محتوای آنها بیشتر بر این دلالت دارد که نفوس ناقصه مشمول رحمت الهی مي‌شوند. حدیث رفع القلم به دو صورت روایت شده که یک صورت آن مستقیم به نفوس ناقصه اشاره مي‌کند و صورت دیگر آن، گرچه به‌صورت مصداقی به نفوس ناقصه اشاره نمي‌کند، اما محتوای آن به‌گونه‌‌ای است که نفوس ناقصه را هم شامل مي‌شود.
    صورت مستقیم حدیث رفع القلم که به‌کرات و البته با تفاوت‌های جزئی نقل شده، این‌گونه است: اميرمؤمنان علی از پیامبر روایت مي‌کند که: «أَنَّ النَّبِيَّ قَالَ رفع القلم عن ثلاثة المجنون حتى يفيق و النائم حتى يستيقظ و الغلام حتى يبلغ» (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج30، ص681). شیخ مفید در الارشاد (مفید، 1413ق، ج1، ص204) و شیخ صدوق در الخصال و من لایحضره الفقیه (صدوق، 1362، ج1، ص94؛ همو، 1413ق، ج4، ص51) و شیخ طوسی در التهذیب (1365، ج10، ص152) همین حدیث را روایت کرده‌اند.
    اما صورت دیگر حدیث رفع القلم عمومیت و شمول بیشتری دارد و با اختلاف‌های جزئی در منابع مختلف حدیثی ثبت شده است. در الخصال به‌ نقل از امام صادق این حدیث این‌گونه روایت شده است: «رسول خدا فرمود از امت من مؤاخذه و عذاب دربارۀ نُه چیز برداشته شده است: اول کارهایی که از روی خطا به‌جا آورده و در عمل به آن تعمدی ندارند؛ دوم کارهایی که از روی فراموشی و نسیان به‌جا مي‌آورند؛ سوم کارهایی که از روی اکراه به‌جای مي‌آورند؛ یعنی خود میل به آن ندارند، ولی شخصی آنان را به این عمل مجبور مي‌کند؛ چهارم کارهایی که ندانسته به‌جای مي‌آورند؛ مثل آنکه از طرف خدا فلان تکلیف واردشده را ترک کنند؛ پنجم کارهایی که از عهدۀ آنان خارج است و قدرت و توانایی آن را ندارند؛ ششم کارهایی که از روی اجبار و ضرورت انجام مي‌دهند؛ هفتم حسد کردن بدون اینکه اظهار کنند؛ هشتم به فال بد گرفتن؛ چون انسان نباید هیچ چیز را به فال بد بگیرد، ولی فال بد در دل بدون اختیار و بدون ترتیب اثر، گناه ندارد و مورد مؤاخذه قرار نمي‌گیرد؛ نهم برخی از خطورات در دل که دربارۀ مبدأ آفرینش شک مي‌کنند (صدوق، 1362، ج2، ص 417).
    مورد چهام و پنجم شامل نفوس ناقصه مي‌شود؛ چه آنکه نفوس ناقصه فاقد شرط آگاهی به حسن و قبح و باید و نباید افعال هستند‌؛ و مورد پنجم هم از این حیث شامل نفوس ناقصه مي‌شود که این نفوس به‌سبب نقصان ذاتی و فطری، تکلیف از عهدۀ آنها خارج است. هرچند از حدیث رفع القلم نمي‌توان به کیفیت و وضع نفوس ناقصه در آخرت پی برد، اما دست‌کم این نکته قابل اثبات است که نفوس ناقصه به‌دلیل مکلف نبودن، مشمول حساب و کتاب و بالتبع عذاب و عقاب نخواهند شد‌؛ زیرا آغاز روایت تصریح دارد که از این گروه‌‌ها عذاب و مؤاخذه برداشته شده است.
    3-2-3. رواياتی که سرنوشت کودکان را اين می‌دانند که کودکان به‌عنوان خدمتگزاران اهل بهشت محشور مي‌شوند‌
    روایات وارده در این مضمون متفاوت‌اند. برخی از این روایات به‌صورت مطلق سرنوشت کودکان را این‌گونه ترسیم مي‌کنند که کودکان در آخرت به‌عنوان خدمتکاران اهل بهشت محشور مي‌شوند؛ مانند این حدیث که علامه مجلسی نقل مي‌کند: «قَوْلُهُ تَعَالَى يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ قَالَ الْوِلْدَانُ أَوْلَادُ أَهْلِ الدُّنْيَا لَمْ يَكُنْ لَهُمْ حَسَنَاتٌ فَيُثَابُونَ عَلَيْهَا وَلَا سَيِّئَاتٌ فَيُعَاقَبُونَ عَلَيْهَا فَأُنْزِلُوا هَذِهِ الْمَنْزِلَة». برخی از احادیث این نوع سرنوشت را مختص به اطفال مشرکان و کافران مي‌دانند: «وَعَنِ النَّبِيِّ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أَطْفَالِ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ خَدَمُ أَهْلِ الْجَنَّةِ عَلَى صُورَةِ الْوِلْدَانِ خُلِقُوا لِخِدْمَةِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج 5، ص 291). این دست از روایات، هم معاد نفوس ناقصه را تأیید مي‌کنند و هم آنها را جزء واردشدگان در بهشت معرفی مي‌نمایند.
    4-2-3. احاديث دال بر بزرگ شدن اطفال توسط حضرت ابراهيم و ساره و فاطمه
    برخی از روایات، سرنوشت اخروی اطفالی را که پدران آنها مؤمن بوده‌اند، این‌گونه شرح مي‌دهند که آنها پس از مرگ توسط حضرت فاطمه یا حضرت ابراهیم و ساره یا توسط خانوادۀ خود مورد پرورش و تربیت قرار مي‌گیرند. هرچند این احادیث تربیت اخروی را مختص به کودکانی مي‌دانند که پدران آنها مؤمن هستند اما با توجه به اینکه اولاً سایر نفوس ناقصه در نقص عقلی و بیرون بودن از عهدۀ تکلیف، با اطفال مؤمنان تمایز خاصی ندارند و ثانیاً این تفکیک با عدل و رحمانیت خداوند سازگار نیست، این تخصیص محل تأمل است؛ و شاید بتوان وجه تخصیص در این روایات را این دانست که این احادیث در مقام بیان سرنوشت نفوس کودکان به‌صورت مطلق یا سرنوشت تمام نفوس ناقصه نبوده‌اند؛ بلکه برای فهم این احادیث باید قرائن حالیۀ محتمل را لحاظ نمود؛ ازجمله اینکه مثلاً پرسش‌کنندگان، از سرنوشت کودکانی که والدین آنها مؤمن بوده‌اند، از معصوم پرسش نموده‌اند.
    ازجمله احادیث وارده در این باب مي‌توان به این موارد اشاره کرد: در حدیثی از امام صادق وارده شده است: «چون طفلى از اطفال مؤمنان بميرد، نداكننده در ملكوت آسمان‌ها و زمين ندا كند: آگاه باشيد كه فلاني مرد. پس اگر پدر و مادرش يا يكى از ايشان يا بعضى از خاندانش از مؤمنان مرده باشند به‌سوى او دفع شود كه او را غذا دهد؛ و اگرنه، به‌سوى فاطمۀ زهراء ـ صلوات اللَّه عليها ـ دفع شود كه او را غذا دهد؛ تا آنكه پدر و مادرش يا يكى از ايشان يا بعضى از خاندانش از مؤمنان بيايند. پس حضرت فاطمه آن طفل را به او مي‌دهد» (صدوق، 1398ق، ص394؛ مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص289). همچنین در من لایحضره الفقیه، روایتی به شرح ذیل از امام صادق نقل شده است: «به‌درستی که خداوند تبارک و تعالی حضرت ابراهیم و حضرت ساره را متکفل و سرپرست کودکان مؤمنان قرار داده است که به‌وسیلۀ درختی در بهشت به آنها غذا مي‌دهند. پس هنگامی که روز قیامت فرارسد، به کودکان لباس پوشانده می‌شود و پاک و معطر به‌سوی پدران خود در بهشت هدایت مي‌شوند» (صدوق، 1413ق، ص490). مرحوم مجلسی نیز در بحارالانوار از امام محمدباقر روایت مي‌کند: «چون رسول‌الله در شب معراج به آسمان هفتم رسيد و پيغمبران را در آنجا ملاقات كرد، گفت: كجاست پدرم ابراهيم؟ گفتند: او با اطفال شيعيان على است؛ و چون داخل بهشت شد، ديد كه حضرت ابراهيم در زير درختى است كه پستان‌ها دارد، مانند پستان‌هاى گاو؛ و اطفالی چند از آن پستان‌ها مي‌مكند و چون پستانى از دهان طفلى بيرون مى‏آيد، حضرت ابراهيم برمى‏خيزد و پستان‌ها را به دهان ايشان مي‌گذارد...» (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج 5، ص 290).
    نکتۀ مهم و محل تأملی که در این روایت وجود دارد، امکان تکامل و رشد نفوس در عالم آخرت است. گرچه دربارۀ چگونگی و چندوچون این تکامل نمي‌توان چیزی گفت، اما دربارۀ امکان تکامل نفوس بعد از مرگ مي‌توان پرسش نمود. فلاسفۀ مسلمان این امکان را نفی نمي‌کنند و برخی از ایشان همچون فارابی معتقدند که ممکن است نفوس ناقصه به عالم افلاک بپیوندند و در آنجا به تکامل برسند. ابن‌سینا هم در النجات، ضمن اشاره به دیدگاه فارابی، آن را محتمل مي‌داند (ابن‌سینا، 1379، ص697). به‌نظر مي‌رسد معادل عالم افلاک در زبان دین، همان عالم برزخ باشد که بنا بر متون دینی در آنجا خیرات و صداقات واصله سبب تکامل شخص مي‌شود و امکان پاک شدن گناهکاران در این عالم میسر است؛ همچنان‌که آیت‌الله حسن‌زاده آملی تصریح مي‌کند: از لوازم و نتایج استکمال برزخی این است که افرادی که سیر استکمالی آنها در عالم ماده متوقف یا کند شده است، در عالم برزخ به‌سبب نبود وجود موانع مادی و طبیعی، این سیر مي‌تواند ادامه یابد (حسن‌زاده آملی، 1379، ص821).
    3-3. رواياتی که بر سعادتمند بودن برخی از نفوس ناقصه و شقاوتمند بودن برخی ديگر دلالت دارند
    برخی از روایات، سرنوشت‌های متفاوتی برای نفوس ناقصه مطرح مي‌کنند؛ به این صورت که فرزندان مؤمنان را سعادتمند و فرزندان مشرکان را اهل شقاوت مي‌دانند. هرچند این دسته از روایات معمولاً در مورد سرنوشت کودکان وارد شده‌اند، اما ازآنجا‌که دیوانگان و ابلهان از حیث تکلیف تفاوت چندانی با کودکان ندارند، بعید نیست که بتوان این روایات را به تمام نفوس ناقصه تعمیم داد.
    برخی از این روایات، صرفاً بر سعادتمند بودن اولاد مؤمنان اشاره مي‌کنند و دربارۀ سرنوشت سایر نفوس ناقصه ساکت‌اند؛ که نمونه‌های آن در بالا گذشت؛ و برخی از روایات بر الحاق فرزندان به والدین خود (کودکان مؤمنان به پدران مؤمن و کودکان مشرکان به پدران مشرکشان) اشاره مي‌کنند. احادیث وارده در مضمون دوم، با تفاوت‌های جزئی و به‌کرات در بیشتر کتب روایی شیعه ثبت شده‌اند که در اینجا به ذکر چند روایت اکتفا مي‌شود:
    مرحوم کلینی در اصول کافی به‌نقل از امام صادق از اميرمؤمنان علی روایت مي‌کند: «قَالَ عَلِيٌّ أَوْلَادُ الْمُشْرِكِينَ مَعَ آبَائِهِمْ فِي النَّارِ وَأَوْلَادُ الْمُسْلِمِينَ مَعَ آبَائِهِمْ فِي الْجَنَّة وَفِي حَدِيثٍ آخَرَ أَمَّا أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِينَ فَيَلْحَقُونَ بِآبَائِهِمْ وَأَوْلَادُ الْمُشْرِكِينَ يَلْحَقُونَ بِآبَائِهِمْ وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» (کلینی، 1365، ج3، ص249). شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه همین مضمون را این‌گونه روایت مي‌کند: «وَرَوَى جَعْفَرُ بْنُ بَشِيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَوْلَادِ الْمُشْرِكِينَ يَمُوتُونَ قَبْلَ أَنْ يَبْلُغُوا الْحِنْثَ قَالَ كُفَّارٌ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ يَدْخُلُونَ مَدَاخِلَ آبَائِهِمْ» (صدوق، 1413ق، ج3، ص492). علامه مجلسی در بحارالانوار همین مضمون را این‌گونه روایت مي‌کند: «وَفِي حَدِيثٍ آخَرَ أَمَّا أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّهُمْ يُلْحَقُونَ بِآبَائِهِمْ وَأَوْلَادُ الْمُشْرِكِينَ يُلْحَقُونَ بِآبَائِهِمْ وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص292).
    پذیرش مضمون این احادیث دشوار است و با اصول اعتقادی شیعه سازگار نیست؛ زیرا اولاً بنا بر اعتقاد شیعه، فعل قبیح از خدا صادر نمي‌شود و مجازات و عقاب کودکان مصداق عقاب غیرمکلف است و عقل عذاب کودکان را قبیح مي‌داند؛ ثانیاً این احادیث حتی با نص قرآن نیز سازگار نیستند؛ آنجا که مي‌فرماید: «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» (اسراء: ۱۵). بنابراین پذیرش معنای ظاهری و اولیۀ این سنخ از روایات با سایر محکمات دینی آنچنان ناسازگار است که یا باید در سند این احادیث شک و تردید کرد یا باید معنایی غیر از معنای ظاهری را در آنها جست‌وجو نمود؛ خصوصاً اینکه روایات واردشده در مورد سرنوشت نفوس ناقصه، منحصر در این سنخ روایات نیست.
    4-3. رواياتی که سرنوشت نفوس ناقصه را به يک امتحان اخروی محول مي‌کنند
    بعضی از روایات، سرنوشت نفوس ناقصه را به یک امتحان اخروی محول مي‌کنند؛ به این معنا که خدای متعال در قیامت این نفوس را امتحان مي‌کند و هرکس در آن امتحان از فرمان خدا اطاعت کند، به بهشت مي‌رود و هرکس سرپیچی کند، روانۀ جهنم خواهد شد. این مضمون در متون روایی به‌کرات و با تعابیر تقریباً مشابه در مورد سرنوشت اطفال پس از مرگ ذکر شده است؛ برای مثال، مرحوم کلینی از امام باقر روایت مي‌کند:
    زراره گويد که از امام باقر پرسیدم: آیا از وضعیت کودکانی که مي‌میرند، از پیغمبر سؤال شده که خدا با آنها چه مي‌کند؟ فرمودند: قطعاً پرسیده شده است و حضرت پاسخ داده‌اند که خداوند کاملاً داناست به اینکه اگر زنده مي‌ماندند، چه مي‌کردند. آن‌گاه فرمودند: ‌ای زراره! آیا مي‌دانی معنای فرمودۀ آن حضرت ـ که خدا داناتر است به اینکه اگر زنده مي‌ماندند چه مي‌کردند ـ چیست؟ زراره گفت: نه. فرمودند: چون روز رستاخيز فرارسد، خداوند بر هفت گروه حجت آورد: 1. كودكان كه پيش از بلوغ از دنيا رفته‏اند؛ 2. كسانى كه در زمان فترت ـ يعنى ميان دو رسول ـ از دنيا رفته‏اند؛ 3. پيران سالخورده كه پيغمبر را درك كرده‌اند؛ ولى به‌سبب زیادی سن، عقل خود را از دست داده بوده‏اند؛ 4. بيخردان يا عقب‌افتادگان؛ 5. ديوانگان و ساده‌لوحان كه داراى عقل نیستند‏ و نمي‌اندیشند؛ 6. كران كه حس شنوایى نداشته‏اند؛ 7. گنگ‏ها و لال‏هاى مادرزاد. سپس اضافه کردند که هر كدام از اين طوایف، با خداوند عزوجل احتجاج نمايند و خداوند عزوجل فرستاده‏اى به‌سوى آنان گسيل دارد و آتشى براى امتحان ايشان برافروزد. پس به آنان فرمان دهد و گويد: پروردگار شما امر فرموده كه خود را در اين آتش افكنيد. پس هركس که داخل شد، بر او سلام خواهد شد و هرکه فرمان نبرد داخل آتش خواهد شد (کلینی، 1365، ج3، ص249).
    همین روایت را مرحوم مجلسی در بحارالانوار (مجلسی، 1404ق ـ الف، ج5، ص289) و شیخ صدوق در توحید و من لایحضره الفقیه (صدوق، 1398ق، ص390؛ همو، 1413ق، ج 3 ص 490) نقل مي‌کنند.
    مرحوم مجلسی در بحارالانوار ضمن بیان نظر متکلمان شیعه مبنی بر اینکه هیچ نفس ناقصه‌ای وارد آتش نمي‌شود، بدون اینکه با نظر ایشان مخالفتی کند، تصریح مي‌کند که نظر محدثان همین قول اخیر (تکلیف و امتحان اخروی) است. اصل سخن وی چنین است: «اعلم أنه لا خلاف بين أصحابنا في أن أطفال المؤمنين يدخلون الجنة و ذهب المتكلمون منا إلى أن أطفال الكفار لا يدخلون النار فهم إما يدخلون الجنة أو يسكنون الأعراف و ذهب أكثر المحدثين منا إلى ما دلت عليه الأخبار الصحيحة من تكليفهم في القيامة بدخول النار» (مجلسي، 1404ق ـ الف، ج5، ص294). البته چنان‌که اشاره شد، مرحوم مجلسی در مرآت‌العقول، قول راجح دربارۀ این نفوس را واگذار نمودن آن به علم الهی مي‌داند.
    پذیرش معنای ظاهری این سنخ احادیث دشوار است؛ زیرا از یک طرف عالم آخرت عالم جزاست نه عالم تکلیف؛ از طرف دیگر، تکلیف داخل شدن در آتش، در حکم تکلیف به ما لایطاق است. چگونه یک کودک ناتوان مي‌پذیرد که وارد آن آتش سوزناک شود؟ بنابراین به‌نظر مي‌رسد که این سنخ از احادیث بر معنایی غیراز معنای ظاهری دلالت دارند؛ چنان‌که علامه طباطبائی در توجيه و تفسیر این سنخ از روایات، ضمن تصریح به این امر که سرنوشت نفوس ناقصه امری نیست که عقل به آن دسترسی داشته باشد و آیات قرآن هم در این مورد مجمل هستند، مي‌نویسد:
    گناه و مغفرت، مراتب متعددی دارد؛ و گناه و مغفرت منحصر در مخالفت تکلیف نیست؛ بلکه بعضى از مراحل مغفرت متعلق به مرض‌هاى قلبى و احوال بدى مي‌شود که عارض بر قلب شده و بین قلب و پروردگار حجاب مي‌شود. مستضعفین، درست است که به‌خاطر ضعف عقل و یا نداشتن آن تکلیف ندارند، لیکن چنان هم نیستند که ارتکاب کار زشت در دلشان اثر نگذاشته و دل‌هایشان را آلوده و محجوب از حق نسازد؛ بلکه در این جهت با غیرمستضعفین یکسان‌اند؛ و خلاصه در تنعم به نعیم قرب خدا و حضور در ساحت قدس الهى، محتاج به ازالۀ آن مرض‌ها و دریدن آن پرده‌ها هستند؛ و چیزى هم از عهدۀ ازاله و رفع آن برنمى‌آید، مگر همان عفو پروردگار و پرده‌پوشی و مغفرت او. بعید نیست مراد از روایاتى هم که مي‌گوید: «خداوند سبحان مردم را محشور مي‌کند و آتشى را هم مي‌آفریند، آن‌گاه به مردم دستور مى‌دهد تا در آتش داخل شوند؛ پس هرکس وارد آتش شود داخل بهشت مى‌شود و هرکس سرپیچى کند، داخل جهنم میشود»، همین معنا باشد؛ یعنى مراد از آتش، رفع آن پرده‌ها و معالجۀ آن مرض‌ها باشد (طباطبائی، 1374، ج6، ص 534-535).
    نتيجه‌گيري
    نفوس ناقصه از تعابیر فلاسفۀ مسلمان است و منظور ایشان از نفوس ناقصه، گروهی از انسان‌هاست که قوۀ عاقلۀ ایشان در حدی نیست که در فهم حق و باطل و صواب و خطا حجت بر ایشان تمام شده باشد؛ و مصداق آن را نفوس کودکان، دیوانگان و ابلهان مي‌دانند. اگر بخواهیم معادلی برای اصطلاح نفوس ناقصه در متون دینی پیدا کنیم، شاید بهترین معادل، تعبیر «مستضعفین» یا «رُفع القلم» باشد.
    مسئلۀ سرنوشت نفوس ناقصه یکی از چالش‌انگیزترین مسائل در موضوع معاد است. در قرآن به‌صورت مصداقی و به‌تصریح، آیه‌‌ای در مورد سرنوشت نفوس ناقصه پس از مرگ وجود ندارد؛ اما آیات متعددی هست که بر معاد همگانی دلالت مي‌کنند. آیاتی را که بر معاد همگانی ـ و بالتبع معاد نفوس ناقصه ـ دلالت دارند، مي‌توان به دو دسته تقسیم نمود: الف) آیاتی که صراحت کمتری بر مقصود دارند؛ اما مي‌توان آنها را در راستای معاد همگانی فهمید؛ ب) آیاتی که با صراحت بیشتری بر معاد داشتن و احیای نفوس ناقصه پس از مرگ دلالت دارند. در متن مقاله، این آیات و احادیث واردشده در ذیل این آیات، به‌تفصیل مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
    اما در متون روایی، مسئلۀ سرنوشت نفوس ناقصه در آخرت با تفصیل و تصریح بیشتری مطرح شده و روایات متعددی در این باب وارد شده ‌است. آنچه از مجموع این روایات به‌صورت قطع استفاده مي‌شود، این است که معاد پدیده‌ای همگانی است و نفوس ناقصه را هم شامل مي‌شود؛ اما در باب کیفیت و جایگاه این نفوس در آخرت، اجماعی بین روایات وجود ندارد و سرنوشت‌های متعددی برای این نفوس بیان شده است‌؛ حتی مضمون برخی روایات به‌گونه‌ای است که پذیرش معنای ظاهری آنها دشوار است. روایات واردشده در مورد سرانجام نفوس ناقصه را مي‌توان در چهار دستۀ کلی به شرح زیر تقسیم نمود: 1. روایاتی که بر سعادتمند بودن نفوس ناقصه دلالت دارند؛ 2. روایاتی که مسئلۀ نفوس ناقصه را در حکم رازی مي‌دانند که باید به خدا واگذار شود؛ 3. روایاتی که سرنوشت نفوس ناقصه را به یک امتحان اخروی محول مي‌کنند؛ 4. روایاتی که بر سعادتمندی برخی از نفوس ناقصه و شقاوتمند بودن برخی دیگر دلالت دارند.
    بیشتر احادیث واردشده در باب نفوس ناقصه و تفسیر مفسران از آیات مربوط به این مسئله، در این راستاست که این نفوس مشمول رحمت و فضل الهی قرار مي‌گیرند. بنابراین با توجه به این غلبه مي‌توان گفت، احادیثی که بر عذاب و شقاوت نفوس ناقصه دلالت دارند، خلاف مشهور روایات هستند؛ ضمن اینکه متکلمان شیعی هم این قول را با تأکید رد مي‌کنند. به‌نظر مي‌رسد که قابل دفاع‌ترین دیدگاه در میان روایات، یکی از دو قول زیر است: اینکه دربارۀ سرنوشت این نفوس سکوت کنیم و مسئله را به خدا واگذاریم؛ یا اینکه تمام این نفوس را مشمول رحمت الهی و برخوردار از سعادت اخروی بدانیم. 
     

    References: 
    • ابن‌سینا، حسین‌بن عبدالله، 1375، الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه.
    • ـــــ ، 1379، النجاة من الغرق فی بحر الظلالات، تهران، دانشگاه تهران.
    • ـــــ ، 1400ق، رسائل ابن‌سینا، قم، بیدار.
    • ابن‌شهرآشوب مازندرانى، محمدبن علی، 1328، متشابه القرآن، قم، بيدار.
    • جوادی آملی، عبدالله، 1393، تفسیر تسنیم، چ چهارم، قم، اسراء.
    • حسن‌زاده آملی، حسن، 1379، سرح العیون فی شرح العیون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
    • حویزی، عبدعلی‌بن جمعه، 1373، تفسیر ثور ثقلین، قم، اسماعیلیان.
    • دستغیب، سیدعبدالحسین‌، 1395، عدل، قم، جامعة مدرسین.
    • سیوطی‌، عبدالرحمن‌بن ابی‌بکر، 1404 ق، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، قم، مکتبه آیت‌الله مرعشی نجفی.
    • صدوق، محمد‌بن علی، 1361، معانی الاخبار، قم، جامعة مدرسین.
    • ـــــ ، 1362، الخصال، قم، جامعة مدرسین.
    • ـــــ ، 1378، عیون اخبار الرضا، تهران، جهان.
    • ـــــ ، 1398ق، التوحید، قم، جامعة مدرسین.
    • ـــــ ، 1413ق، من لایحضره الفقیه، قم، جامعة مدرسین.
    • طباطبائی، سيدمحمدحسین، 1374، تفسیر المیزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعة مدرسين.
    • طبرسی، فضل‌بن حسن، 1374، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو.
    • طوسی، محمد‌بن حسن، 1365، التهذیب، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
    • عزيزي علويجه، مصطفي، 1388، «فرجام كودكان در آخرت»، معرفت، ش 144، ص 61ـ68.
    • عیاشی، محمد‌بن مسعود، 1380ق، تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه.
    • فارابی، ابونصر، 1361، آراء اهل مدینه فاضله، ترجمة سیدجعفر سجادی، تهران، کتابخانه طهوری.
    • ـــــ ، 1996م، سیاست المدنیه، بیروت، مکتبة الهلال.
    • قمی، علی‌بن ابراهیم، 1404ق، تفسیر قمي، قم، دارالکتاب.
    • کلینی، محمد‌بن یعقوب، 1365‌، اصول الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
    • كراجكى، ابوالفتح محمد‌بن علی، 1410ق، كنز الفوائد، قم، دار الذخائر.
    • مجلسی‌، محمدباقر‌، 1404ق ـ الف، بحار الانوار، بیروت، دارالاحیا التراث.
    • ـــــ ، 1404ق ـ ب، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، تهران‏، دار الكتب الاسلاميه.
    • مفید، محمد‌بن محمدبن نعمان، 1412ق، اوائل المقالات، قم، کنگرة جهانی شیخ مفید.
    • ـــــ ، 1413ق، الإرشاد، قم، كنگرة جهانى شيخ مفيد.
    • مکارم شیرازی، ناصر و ديگران، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
    • موسوي خمینی، سيد‌روح‌الله، 1392، تقریرات فلسفه، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
    • یوسفی‌زاده، محمدعلی، 1394، «وضعیت مستضعفان فکری در آخرت»، معرفت، ش 217، ص 55-70.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کهریزی، زهرا، منصوری، عباسعلی.(1399) فرجام نفوس ناقصه از منظر آیات و روایات. دو فصلنامه معرفت کلامی، 11(2)، 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زهرا کهریزی؛ عباسعلی منصوری."فرجام نفوس ناقصه از منظر آیات و روایات". دو فصلنامه معرفت کلامی، 11، 2، 1399، 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کهریزی، زهرا، منصوری، عباسعلی.(1399) 'فرجام نفوس ناقصه از منظر آیات و روایات'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 11(2), pp. 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کهریزی، زهرا، منصوری، عباسعلی. فرجام نفوس ناقصه از منظر آیات و روایات. معرفت کلامی، 11, 1399؛ 11(2): 89-106