معرفت کلامی، سال یازدهم، شماره دوم، پیاپی 25، پاییز و زمستان 1399، صفحات 157-176

    منطق تأثیرگذاری باورهای کلامی بر تاریخ‌پژوهی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    جواد سلیمانی امیری / دانشیار گروه تاریخ مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / soleimani@qabas.net
    چکیده: 
    نسبت دانش کلام با تاریخ، مخصوصاً بررسی نقش دانش کلام در سیره پژوهیِ معصومان، بحثی مهم در حوزۀ تاریخ پژوهی به شمار می آید. در این نوشتار براساس روش عقلی ـ تحلیلی، ذوابعاد بودن پدیده های تاریخی، حضور سلسله علل غیبی در تحولات تاریخی، و لزوم لحاظ کردن اصول موضوعه وچارچوب نظری در علوم به عنوان ادلۀ جواز نقش آفرینی علم کلام در تاریخ پژوهی تبیین شدند؛ آن گاه ضرورت تأثیرگذاری نظام مند علم کلام بر تاریخ پژوهی اثبات شده و معیار تأثیرگذاری کلام بر تاریخ تبیین گردید و ترجیح ارزش معرفت شناختی به عنوان معیار تأثیرگذاری گزاره های کلامی بر گزاره های تاریخی معرفی شده، براین اساس درصورتی که گزارۀ کلامی یقینی، ولی گزارۀ تاریخی غیر یقینی باشد یا گزاره کلامی ظنی، ولی گزارۀ تاریخی احتمالی باشد (یعنی پنجاه درصد یا کمتر از آن احتمال صدق داشته باشد)، یا هر دو ظنی یا احتمالی باشند، ولی احتمال صدق گزاره کلامی بیش از گزارۀ تاریخی باشد، گزار، کلامی بر گزارۀ تاریخی ترجیح داده خواهد شد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Logic Behind the Influence of Theological Beliefs on the Historiography
    Abstract: 
    The relationship between theology and history, especially the role of theology in the study of the biography of the infallibles, is an important discussion in historiography. Using a rational-analytical method this paper studies the multidimensionality of historical phenomena, the presence of a series of unseen causes in historical developments and the need to pay attention to the axioms and the theoretical framework in science as evidence for the role of theology in historiography. In the next step, the necessity of systematic influence of theology on historiography was proved, the criterion of the influence of theology on history was explained and the preference of epistemological value was introduced as a criterion for the influence of theological propositions on historical propositions. Accordingly, the verbal propositions will be preferred to historical propositions, if the theological proposition is certain, but the historical proposition is uncertain; or the verbal proposition is suspicious but the historical proposition is probable (it means there is a 50% or less 50% chance of being true); or both are suspicious or probable, but the verbal proposition is more likely to be true than the historical proposition
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    گستردگی دانش تاریخ و نیازهای مختلف بشر به آن موجب شده تا به گونه‌های مختلفی دربارۀ آن تحقیق شود. تاریخ نقلی، تحلیلی، تطبیقی و فلسفۀ نظری تاریخ، از مهم‌ترین گونه‌های تحقیق در زمینۀ تاریخ به‌شمار مي‌آیند. از سوی دیگر، اهمیت تاریخ موجب گردید که روش‌های تاریخ‌نگاری نیز اهمیت ویژه‌ای پیدا کند. یکی از مسائل مهم روشی در تاریخ‌پژوهی، مسئلۀ تأثیر دانش کلام در بر آن و معیار تأثیرگذاری این دانش بر تاریخ است.
    مراد از «منطق تأثیرگذاری»، ادله و معیار تأثیرگذاری باورهای کلامی در تاریخ‌پژوهی است؛ و مقصود از تاریخ، دانشی است که دربارۀ حوادث مهم گذشتۀ زندگی بشر بحث مي‌کند؛ حوادثی که در زندگی اجتماعی انسان‌ها تأثیر درخوری دارد؛ و مراد از تاریخ‌پژوهی، همۀ شعب تاریخ‌پژوهی، اعم از تاریخ نقلی، تحلیلی، تطبیقی و فلسفۀ نظری تاریخ است.
    منظور از کلام علمی است که هدفش تبیین اعتقادات دینی در مقولات مذکور و دفع شبهات منکران دین است و روش آن استفاده از ادلۀ عقلی و نقلی است. علمای کلام در تعریف دانش کلام به این مفاهیم اشاره کرده‌اند؛ چنان‌که مرحوم لاهيجى می‌نویسد: کلام «صناعتى باشد كه قدرت بخشد بر محافظت اوضاع شريعت، به دلايلى كه مؤلَف باشد از مقدمات مسلمة مشهوره در ميان اهل شرايع؛ خواه منتهى شود به بديهيات و خواه نه» (لاهیجی، 1383، ص 42).
    برخی دیگر علم کلام را براساس موضوع و مسائل آن تعریف کرده‌اند؛ براي نمونه، ميرسيدشريف جرجانى «علم كلام» را اين‌گونه تعريف مى‏كند: «كلام علمى است كه دربارۀ ذات و صفات خداى تعالى و احوال ممكنات از مبدأ و معاد، مطابق قانون اسلامى بحث مى‏كند؛ و قيد اسلام برای جدا كردن فلسفه از آن است» (جرجاني، 1412ق، ص 80).
    برخی از محققان دانش کلام را براساس روش بحث و نتیجة مباحث علم کلام تعریف کرده و نوشته‌اند: «خلاصه آنكه در تعريف علم كلام عموماً معتقدند كه كلام علم به قواعد و مسائلى است كه نتيجه‏اش تسلط انسان بر اثبات و دفاع از اصول دين و ردّ و دفع شبهات با اقامة دليل و برهان است» (خاتمی، 1370، ص 11).
    استاد شهید مطهری دانش کلام را چنین تعریف کرده است: «مسائل و معارفى است كه بايد آنها را شناخت و بدان ها معتقد بود و ايمان آورد؛ مانند مسئلۀ توحيد، صفات ذات بارى تعالى، نبوت عامه و خاصه، و برخى مسائل ديگر؛ و البته فرق اسلامى در اينكه چه چيزهايى از اصول دين است و لازم است به آنها ايمان و اعتقاد داشت، تا حدودى اختلاف نظر دارند» (مطهری، 1372، ج 3، ص 57).
    بنابراین در یک جمع‌بندی می‌توان گفت: دانش کلام علمی است که موضوع آن خدا، انسان، جهان، معاد، نبوت و امامت بوده و هدفش تبیین اعتقادات دینی در مقولات مذکور و دفع شبهات منکران دین است و روش آن استفاده از دلایل عقلی و نقلی است.
    براساس این تعریف، مستند باور کلامی الزاماً دلیل عقلی نیست؛ بلکه اگر اعتقادی از اعتقادات دینی در مقولات مذکور مستند به حدیث معصومان باشد نیز اعتقاد کلامی شمرده می‌شود؛ اگرچه در کتاب‌های معروف کلامی نیز بدان پرداخته نشده باشد.
    البته مراد از علم کلام در این نوشتار، مطلق علم کلام نیست؛ بلکه مقصود علم کلام اسلامی و مبتنی بر دیدگاه مذهب شیعۀ امامیه است؛ لذا با توجه به تعریف علم کلام مي‌توان گفت، کلام شیعه مجموعه قواعد و مسائلی است که نتیجه‌اش تسلط انسان بر اثبات و دفاع از اعتقادات مذهب شیعه و دفع و رد شبهات مربوط به اعتقادات شیعه مي‌شود.
    سؤال اصلی مقاله این است که ادله و معیار تأثیرگذاری باورهای کلامی در دانش تاریخ چیست؟، بنابراین در این مقاله ابتدا ادلۀ جواز تأثیر باورهای کلامی بر تاریخ‌پژوهی مورد بررسی قرار می گیرد؛ سپس ضوابط تأثیرگذاری مذکور تبیین مي‌گردد.
    تاکنون آثار متعددی در موضوع رابطۀ کلام و تاریخ تولید شده است؛ ليکن برخی از آنها ناظر به رابطة کلام با تاریخ فکر است، نه تاریخ مطلق (ر.ک: گرامی و قندهاری، 1392، ص 139ـ171)؛ برخی دیگر هم ناظر به رابطۀ کلام با دانش تاریخ است؛ مانند مقالۀ «رابطۀ کلام و تاریخ» (سخنرانی نگارش‌یافتۀ) محمدتقی سبحانی (1388). ایشان معتقد است: این دو علم تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند؛ زیرا تاریخ، برخی از مبانی کلامی را اثبات می‌کند؛ چنان‌که کلام برخی مطالب تاریخی‌ای را تأييد و اثبات مي‌نمايد که علم تاریخ به‌تنهايي توان ثابت کردن آن مطالب را ندارد؛ مثل دخالت نیروهای آسمانی در جنگ بدر. تاریخ و کلام هرکدام به‌نحوی مسائل مشترکي همچون امامت، عصمت، علم به غیب و معجزات را بررسی می‌کنند؛ اما گاه در اصول اعتقادی با یکدیگر تعارض می‌ یابند. برای مثال، کلام می‌خواهد پیامبر و امام را موجوداتی فرابشری بنمایاند؛ ولی تاریخ نمی‌تواند این صفات را به آنان نسبت دهد. به‌زعم تاریخ‌نگاران، این مهم‌ترین چالش تاریخ و کلام است. محمدتقی سبحانی در یک سخنرانی با عنوان «رابطة علم کلام با علم تاریخ»، بیشتر دربارۀ گسترة حوزة تاریخ و کلام و تعیین جایگاه دقیق پرسش‌های مطرح‌شده در این دو حوزه و آمادگی هریک از این دو علم برای پاسخ‌گویی مناسب به آنها بحث می کرده (ر.ک: محمد تقی سبحانی، 1421ق، ص 31ـ55)؛ ولی مبانی و معیار تأثیرگذاری دانش کلام بر دانش تاریخ را بررسی نکرده است.
    برخی دیگر از آثار، بیشتر ناظر به ارائة مصادیق و نمونه‌های تأثیر متقابل کلام و تاریخ بر یکدیگرند؛ چنان‌که در کتاب درآمدی بر مبانی کلامی تاریخ‌نگاری اسلامی، اثر مصطفی صادقی، رابطة کلام و تاریخ و تأثیر عقاید شیعه در تاریخ‌نگاری در دو فصل جداگانه مورد بحث قرار گرفته و شواهد خوبی برای اثبات تأثیرگذاری کلام بر تاریخ ارائه شده است (ر.ک. صادقي کاشاني، 1398، ص 21ـ42 و 80ـ146)؛ ولی منطق تأثیرگذاری کلام بر تاریخ در آن تبیین نشده و بیشتر به بیان مصادیق تأثیر متقابل کلام و تاریخ بر یکدیگر پرداخته است.
    بنابراین با توجه به این پیشینه، هیچ‌یک از این آثار ادله و معیار تأثیرگذاری کلام شیعه بر تاریخ‌نگاری را بررسی نکرده‌اند و جای بحث در این زمینه باقی است.
    1. ادلة جواز تأثير تحقيقات کلامی بر تاريخ‌پژوهی
    1ـ1. ضرورت لحاظ کردن همة ابعاد پديده‌های تاريخی
    بسیاری از پدیده‌های جهان دارای ابعاد گوناگونی هستند که هر علمی متکفل تحقیق دربارۀ یکی از ابعاد آن است؛ برای نمونه، روح و روان انسان، گاه در علم عرفان با روش تجربۀ درونی و گاه در فلسفه با روش عقلی و گاه در روان‌شناسی تجربی با روش تجربی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. هریک از این سه علم، بعد خاصی از ابعاد روح و روان انسان را واکاوی می‌کنند.
    پدیده‌های تاریخی نیز ابعاد گوناگونی دارند و این پندار که پدیدۀ مورد بررسی مورخ، هیچ بعدی جز بعد مادی یا قابل تجربۀ مشاهدتی ندارد، پندار باطلی است، پدیده‌های مورد بررسیِ مورخ دارای ابعاد گوناگونی است که فهم همۀ ابعاد آن با روش های مشهور تحقیق در تاریخ‌پژوهی قابل کشف و تبیین نیستند؛ برای نمونه ‌انسان‌های برگزیدۀ الهی (پیامبران و امامان) نیز به‌عنوان یک پدیدۀ تاریخی و یک واقعیت خارجی دارای ابعاد وجودی گوناگونی هستند که علوم مختلفی دربارۀ ابعاد وجودی‌شان بحث می‌کنند. علم کلام با استمداد از عقل و وحی و احادیث معصومان دربارۀ ویژگی‌های ایشان بحث می‌کند و آنان را دارای مقام عصمت، علم به غیب، ولایت تکوینی و... می‌شمارد. علم تاریخ نیز در مورد رفتار ظاهری ایشان گزارش‌هایی را ثبت و علل رفتارهای آنان را تحلیل می‌کند.
    هر دو علم ناظر به یک پدیدۀ واقعی بوده و هر دو درصدد کشف ابعاد یک واقعیت اند؛ لکن هر کدام بُعد خاصی از آن را واکاوی می‌کنند. حال از‌آنجاکه ویژگی‌های ذاتی و شخصیتی انسان‌ها در رفتارشان تأثیر مستقیم دارد، خصوصیات شخصی پیامبران و امامان نیز در رفتارشان نقش مستقیم ایفا مي‌کند. در نتیجه، دستاوردهای علم کلام در مورد ویژگی‌های پیامبران و امامان در گزارش و تحلیل رفتار آنان توسط مورخان تأثیر مستقیم دارد؛ برای نمونه، وقتی در علم کلام قدرت اعجاز پیامبران اثبات شود، گزارش شق‌القمر (یعنی دو نیم کردن ماه) توسط پیامبر خاتم، در منابع تاریخی در صورت اعتبار سند و صحت دلالت، نزد مورخان شیعه گزارشی معتبر و ممکن خواهد شد؛ ولی نزد مورخان سکولار گزارشی مخدوش و غیرممکن شمرده می‌شود. مورخ شیعه این پدیده را مظهر اعجاز و ولایت تکوینی آن حضرت می‌شمارد؛ ولی مورخ سکولار این پدیده را تحریف تاریخ یا سحر و جادو می‌پندارد (ر.ک: رنجبران، 1395، ص410؛ رضایی، 1392، ص 85ـ86).
    هر دو علم ناظر به یک پدیدۀ تاریخی هستند؛ هر دو در مورد انسان معصوم و دارای قدرت‌های ویژه بحث می‌کنند؛ ولی انسان معصوم یک بعد مادی دارد و یک بعد معنوی و ماورایی، مورخ به‌خودی‌خود ابعاد مادی این انسان را مشاهده می‌کند؛ ولی متکلم بعد معنوی و ماورایی این انسان را مورد مطالعه قرار می‌دهد و دستاورد خود را درباره ابعاد معنوی این انسان معصوم در اختیار مورخ قرار می‌دهد تا مورخ به تأثیر ابعاد معنوی در ابعاد مادی رفتار این انسان توجه کند و تصویری درست و مبتنی بر همۀ واقعیات و تحریف نشده از آن ارائه دهد. بنابراین توجه به باورها و معارف کلامي باعث فهم بهتر و درست برخي از گزاره‌هاي تاريخي مي‌شود.
    2ـ1. حضور سلسله علل غيبی در تحولات تاريخی
    نکتۀ دیگر اینکه علم تاریخ درصدد کشف واقعیت‌های مربوط به زندگی انسان‌های گذشته است. حال اگر واقعیت‌های مذکور معلول دو سلسله از علل پیدا و پنهان باشند و مورخ نتواند با ابزارهای تحقیق موجود در علم تاریخ، یعنی ادلۀ نقلی مبتنی بر مشاهدۀ حسی، به علل پنهان دست پیدا کند، ناگزیر باید از علمی که می‌تواند به آن عوامل پنهان دست پیدا کند، استفاده نماید تا واقعیت را درست گزارش و تحلیل کند.
    واقعیت‌های زندگانی انسان‌های برگزیدۀ الهی (پیامبران و امامان) معلول دو سلسله از علل پیدای مادی و پنهان غیرمادی است و تاریخ تنها می‌تواند به علل مادی و پیدا دست پیدا کند و علم کلام به‌کمک عقل و وحی و حدیث، علل معنوی و ماورایی و پنهان واقعیت‌های زندگانی آن بزرگواران را کشف می‌کند؛ لذا مورخان برای نیل به واقع باید در نگارش تاریخ زندگانی آن ذوات مقدس، از دستاوردهای علم کلام کمک بگیرند؛ برای نمونه، شاهدان عینی جنگ بدر در صدر اسلام، تنها مي‌توانند از محسوساتی که در آن جنگ به چشم خود دیده‌اند، گزارش ارائه کنند؛ مثلاً تعداد سپاه و فرماندهان دو طرف و زمان آغاز جنگ را گزارش کرده، قاتلان و مقتولان را معرفی کنند. اگر مورخان بخواهند تنها به همین مقدار از گزارش ها بسنده کنند، تنها به بخشی از واقعیت‌های مادی و فیزیکی جنگ پی برده‌اند، بدیهی است با اکتفا به این بخش از اطلاعات به‌سختی مي‌توان پیروزی قاطع 313 نفر سپاه، اسلام آن هم با سلاح و تجهیزات بسیار اندک بر 919 نفر از جنگجویان تا بن دندان مسلح قریش را تحلیل کرد؛ ولی اگر به آیۀ قرآن مراجعه کنند که می فرماید: «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ» (انفال: 9)؛((به‌خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر) از پروردگارتان كمك مى‏خواستيد و او خواستۀ شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يك هزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏آيند، يارى مى‏كنم)، مي‌فهمند که در جنگ بدر، در کنار آن 313 نفر مسلمان، ملائکه سپاه اسلام را یاری مي‌کردند. بدیهی است که این نیروی ماورای مادی نقش زیادی در پیروزی آنان بر سپاه کافر قریش داشت؛ در نتیجه پیروزی سپاه اندک مسلمانان بر سپاه زیاد کفار تبیین مي‌شود.
    بنابراین، علم کلام اسلامی با اثبات معجزه بودن قرآن مجید، جایگاه این کتاب را به‌عنوان وحی آسمانی و کلام خداوند متعال تثبیت مي‌کند. و از‌آنجاکه خداوند متعال علم غیب ذاتی و بی‌منتها دارد، اشارات و داده‌ها و تحلیل‌های تاریخی قرآن مجید یک منبع معرفت‌بخش قطعی به‌شمار مي‌آیند؛ زیرا دانش تاریخ همان «معرفت به وقایع مهم گذشتۀ انسانی است» و هر منبعی موجب شناخت انسان از وقایع مهم گذشته شود، منبع تاریخ محسوب مي‌شود. معارف تاریخی قرآن مجید را معرفتی یقینی و مقطوع‌الصدق مي‌دانند. ازاین‌رو بسیاری از مورخان مسلمان در آثار تاریخی خود، از قرآن مجید به‌عنوان یکی از منابع معرفت‌بخش تاریخ استفاده کرده و مي‌کنند (ر.ک: طبری، 1387، ج 1، ص180؛ یعقوبی، 1373، ج 1، ص 16) و معرفت تاریخی قرآن را بر سایر منابع ترجیح مي‌دهند.
    در نتیجه شخصیت‌ها و حوادث تاریخی دو نوع‌اند: برخی از آنها جنبۀ این‌جهانی دارند و جنبۀ غیرمادی و ماورایی‌شان بسیار کم‌رنگ است؛ ولی برخی دیگر نقش عوامل ماورای عالم ماده و خارق‌العاده در آنها بسیار برجسته است؛ لذا مطالعه و تحلیل دستۀ دوم بدون توجه به عوامل غیرمادی کاری غیرعلمی است و محقق را به واقعیت نمی‌رساند؛ بنابراین محقق تاریخ در این موارد باید دستش را به‌سوی علومی که می‌توانند از این عوامل غیرمادی پرده بردارند، دراز کند و از آنها برای یافتن حقیقت در تاریخ استفاده کند.
    3ـ1. لزوم لحاظ کردن اصول موضوعه و چارچوب نظری در علوم
    تأثیر معارف کلامی در تاریخ‌پژوهی، به تأثیر اصول موضوعه هر علم بر آن بازمی‌گردد؛ زیرا اصول موضوعه و چارچوب نظری هر علمی گاه در علوم دیگر بررسی مي‌شود؛ چنان‌که تأثیر آنها در آن علم دخالت ناروا و نامعقول نیست. تأثیر معارف کلامی در تاریخ‌پژوهی نیز دخالت ناروا به‌شمار نمی‌آید.
    به دیگر سخن، تحقیقات در هر علمی از علوم انسانی بر اصول موضوعه و چارچوب نظری خاصی مبتنی است که بدون توجه به آنها تحقیق در آن علم ممکن نیست؛ اصول موضوعه و چارچوب‌های نظری مورد استفاده در تحقیقات یک علم در همان علم تولید نمی‌شوند؛ بلکه چه‌بسا در علوم دیگر اثبات مي‌شوند. اصول موضوعه و چارچوب‌های نظری مورد استفاده در دانش تاریخ نیز بعضاً در علوم دیگری بررسی مي‌شوند. برای نمونه، قدرت، عقل و اختیارِ انسان، سه اصل موضوعۀ حاکم بر چارچوب فکری مورخان می‌باشند؛ لذا مورخان در گزارش و تحلیل رفتار فرد و جامعۀ انسانی، عناصر قدرت، عقل و اختیارِ انسان را لحاظ مي‌کنند و رفتار جامعۀ انسانی را مانند رفتار گلۀ حیوانات گزارش و تحلیل نمی‌کنند؛ یعنی مورخ گوسفندی را که از چراگاهی بدون اجازه و رضایت مالک آن چریده است، متجاوز توصیف نمی‌کند؛ اما انسان‌هایی را که سرزمین کشور همسایه‌شان را تصرف کرده‌اند، غاصب و متجاوز می‌خواند. اگر از او رازش را بپرسید، مي‌گوید: گوسفند عقل و اراده ندارد؛ ولی انسان‌ها عقل و اراده دارند؛ در‌حالی‌که عقل و اراده داشتن انسان، در دانش انسان‌شناسی فلسفی به‌اثبات مي‌رسد، نه تاریخ.
    یکی از علومی که اصول موضوعه و چارچوب نظری مورد استفادۀ دانش تاریخ در آن بررسی مي‌شود، علم کلام است؛ زیرا در دانش کلام اموری چون معجزه، کرامت، عصمت، علم غیب و تأثیر تکوینی برای برخی از شخصیت‌ها به ‌اثبات مي‌رسد. از‌آنجا‌که علم تاریخ بیانگر چگونگی و چرایی رفتار آنان است، می‌توان گفت که علم کلام شیعه، مخصوصاً در بحث‌هایی چون نبوت و امامت، بیانگر اصول موضوعۀ تاریخ انبیاء و پیامبر اسلام و امامان شیعه است؛ به‌طوری‌که تحقیق در تاریخ و سیرۀ آن بزرگواران، بدون لحاظ کردن اعتقادات معتبر شیعه دربارۀ آنان، علمی نیست.
    با توجه به دلایل فوق، واقعیت تاریخی پدیده‌ای است که در عالم خارج به‌وقوع پیوسته است. حال اگر این واقعیت خارجی موضوع مطالعۀ دانش‌های مختلف باشد، هریک از این دانش‌ها مي‌توانند تصویری از آن ارائه دهند و بُعدی از ابعاد آن را روشن کنند. در این صورت، اگر یک دانش، تصویری از یک بُعد آن واقعیت ارائه داد که با تصویر دانش دیگر از همان بُعد تهافت و تعارض داشت، به‌حکم عقل باید دید کدام یک از این دو تصویری که آن دو دانش از آن واقعیت ارائه داده‌اند، ارزش و اعتبار معرفت‌شناسانۀ بیشتری دارد. هر کدام اعتبار بیشتری داشت، بر دیگری مقدم مي‌شود.
    براین‌اساس اگر، از یک پدیده‌ای که در بستر زمانِ گذشته و در مکان خاصی به‌وقوع پیوسته است، دانش تاریخ و کلام دو تصویر متفاوت ارائه کنند و تصویر دانش کلام نسبت‌ به تصویر دانش تاریخ از اعتبار معرفت‌شناسانۀ بیشتری برخوردار باشد، کنار نهادن تصویر دانش تاریخ به‌وسیلۀ تصویر دانش کلام، نه‌تنها موجب تحریف در شناخت واقعیت تاریخی نمی‌شود، بلکه موجب تصحیح شناخت تاریخی از آن واقعیت مي‌گردد.
    اساساً به‌حکم عقل، نيل به‌ تصویر صحیح از یک پدیدۀ خارجی منحصر به تصویرهایی نیست که دانش خاصی از آن ارائه مي‌کند؛ بلکه نیل به واقعیت از طريق هر دانشی که شأنیت ارائۀ تصویر از آن واقعیت را دارد، ممكن است؛ و هنگام تعارض بین تصویرهای دانش‌های مختلف از یک پدیده، باید براساس ملاک‌های اعتبار‌سنجی علمی، آن تصویری که اعتبار افزون تری دارد، ترجیح داده شود. براین‌اساس، اگر تصویری که دانش تاریخ از یک پدیدۀ خارجی که در زمان گذشته اتفاق افتاده است نشان می‌دهد، با تصویری که دانش کلام از آن واقعیت ارائه مي‌کند، تعارض پیدا کند، هر تصویری که اعتبار افزون تری داشته باشد، مقدم خواهد شد.
    برای نمونه، شرکت رسول خدا در برخی مجالس عروسی زمانۀ خودش یک واقعیتی است که علم تاریخ دربارۀ کم‌و‌کیف آن به صورت مستقیم و علم کلام به صورت غیر‌مستقیم تصویر ارائه می کنند و گاه این دو تصویر با یکدیگر تعارض دارند؛ چنان‌که برخی از مورخان نوشته‌اند که رسول خدا گاهی در مجالس جشن عروسی زنانه شرکت مي‌نمود و به آواز دخترانی که در این مجالس شنوندگان را با صدای دلنشین خود محظوظ و متلذذ مي‌کردند، گوش فرا‌مي‌داد (نجمی، 1383، ص 267ـ268). چنان‌که نقل کرده‌اند رسول خدا در مجلس عروسی ربیع دختر معوّذ‌بن ‌عّفرا شرکت کرد و در نزدیکی او روی فرشش نشست (ابن‌سعد، 1410ق، ج8، ص 329)؛ ولی علم کلام این تصویر تاریخی را خلاف واقع و مخدوش مي‌شمارد؛ زیرا شرکت مرد در مجالس عروسی زنان نامحرم و کنار عروس نامحرم نشستن و دف زدن زنان را شنیدن، حرام است، و شرکت رسول خدا در چنین مجلسی به‌معنای ارتکاب معصیت از سوی آن حضرت است و این با عصمت پیامبر از گناه سازگار نیست.
    حال از‌آنجا‌که ادلۀ عصمت پیامبر خاتم ادلۀ قطع‌آور است و گزاره‌های تاریخی فوق خبر واحدِ غیر‌موثق و بدون سندِ معتبر مي‌باشد، اعتبار تصویر کلامی بیش از تصویر تاریخی است. در نتیجه تصویر کلامی بر تصویر تاریخی مقدم مي‌گردد و تصویر تاریخی مخدوش مي‌شود. بدیهی است تقدم تصویر کلامی بر تصویر تاریخی در چنین مواردی، نه‌تنها موجب تحریف تاریخ نمی‌شود؛ بلکه موجب تصحیح و تهذیب تاریخ مي‌گردد.
    چنان‌که اعتقاد به عصمت رسول خدا باعث می‌شود محقق در مرحلۀ نخست، گزارش های دال بر علاقۀ آن حضرت به رقص و غنا و امثال اینها را نپذیرد و در مرحلۀ دوم به ریشه‌یابی چگونگی و چرایی این گزارش‌ها بپردازد؛ همان‌طورکه برخی از محققان پس از تحقیق در این مورد به این نتیجه رسیده‌اند که گزارش‌های مذکور برساختۀ راویانی بوده که در خدمت فرمانروایان بنی‌امیه و بنی‌عباس بوده‌اند؛ زیرا نظام سلطۀ اموی و عباسی برای توجیه سیرۀ دنیاگرایانۀ خود مي‌بایست سیرۀ خود را به سیرۀ نبوی منسوب نمایند؛ لذا راویانی را اجیر مي‌کردند که برخی هوسرانی‌های منافی عصمت را به آن حضرت نسبت دهند تا از این رهگذر شخصیت پیامبر را تحریف کنند و سبک زندگی خود را با سیرۀ نبوی همسان بنمایانند؛ چنان‌که نوشته‌اند: رسول خدا پس از نماز صبح تا طلوع خورشید در مصلای خود مي‌نشست و با اصحاب خود که اخبار عصر جاهلی را بازگو مي‌کردند و شعر مي‌سرودند و مي‌خندیدند، سخن مي‌گفت و تبسم مي‌کرد (نسائی، 1411ق، ج 1، ص 404). این در حالی است که بین طلوع صبح تا طلوع خورشید، از افضل اوقات عبادت است و چنین عملی با عصمت پیامبر تهافت دارد؛ لکن از‌آنجاکه سیرۀ معاویه چنین بود که پس از نماز صبح مي‌نشست و به داستان‌های فردی قصه‌گو گوش مي‌داد (مسعودی، 1409ق، ج3، ص29)، جعل چنین خبری از سوی دستگاه اموی برای توجیه سیرۀ معاویه ضروری بود (برای آگاهی بیشتر از تهدیدهای فراروی جایگاه پیامبر خاتم پس از رحلت آن حضرت، ر.ک: منتظری‌مقدم، 1396، ص 20ـ39).
    2. معيار ترجيح اعتقادات کلامی بر تاريخ
    پس از تبیین ادلۀ جواز تأثیرگذاری علم کلام در تحقیقات تاریخی، این پرسش رخ مي‌نماید که آیا تأثیرگذاری دانش کلام در تاریخ‌پژوهی یک تأثیرگذاری مطلق و بدون قید و شرط است یا تأثیرگذاری نظام‌مند مي‌باشد؟ به‌دیگر سخن، آیا مي‌توان براساس هر باور کلامی گزاره‌های دانش تاریخ را کنار نهاد یا آنکه تقدم کلام بر تاریخ مشروط است؟
    در پاسخ به این پرسش ابتدا باید گفت که تجویز تقدم هر گزاره یا باور کلامی بر دستاورد تاریخی قابل نقد است؛ زیرا برخی از عقاید و باورهای کلامیِ معارضِ دستاورد تاریخی، مبتنی بر ادلۀ ضعیف‌اند و در مقابل، دستاوردهای تاریخی ادلۀ قوی‌تری‌اند و از قابلیت اعتماد بیشتری برخوردارند. بنابراین به ‌حکم عقل، در چنین مواردی خبر تاریخی بر عقیدۀ کلامی مقدم مي‌شود.
    بعضی از نویسندگان اهل‌سنت و مخالفان شیعه، حوادث تاریخی صدر اسلام را که با مبانی کلامی‌شان سازگار نبود، کتمان مي‌کردند؛ برای نمونه، وقتی آنان عدالت صحابه را به‌عنوان یک مبنای کلامی پذیرفتند، نزاع صحابه با یکدیگر را قرن‌ها در تاریخ‌نگاری خود حذف و کتمان مي‌کردند تا عدالت صحابه زیرسؤال نرود (ر.ک: هیتمی، 1997، ج2، ص640). باقلانی (م.403ق) از متکلمان اشاعره مي‌نویسد: «واجب است بدانیم، مشاجراتی که بین اصحاب پیامبر که مرضی او بوده‌اند را نباید نقل کنیم» (باقلانی، 1997، ج 1، ص22). شمس‌الدین ذهبی (م.748ق) ابتدا مدعی مي‌شود که بسیاری از اخبار دال بر اختلاف و درگیری اصحاب با یکدیگر ضعیف و دروغ است؛ سپس پیشنهاد مي‌کند به‌دلیل آنکه محبت صحابه در دل‌ها جای بگیرد و کسی از آنها دل‌چرکین نباشد، باید،گزارش‌های مبنی بر تشاجر اصحاب را پنهان کرد و حتی کتاب‌ها و رساله‌های حاوی این اخبار را معدوم ساخت (ر.ک: ذهبی، 1414ق، ج 10، ص92).
    آنان نه‌تنها برخی از وقایع تاریخی را کتمان نمودند، بلکه برخی از وقایع کذب را جعل کردند. حریز‌بن ‌عثمان که یکی از راویان بخاری بوده، نقل کرده که پیامبر هنگام رحلتش وصیت کرد تا دست علی‌بن ‌ابی‌طالب را قطع کنند (ابن ‌ابی‌الحدید، 1387، ج4، ص70). عوانةبن ‌حکم (م.158ق) نیز از تاریخ‌نگاران دوران اموی است که گرایش عثمانی داشته و اخباری را به‌ نفع بنی‌امیه جعل مي‌کرده است (ر.ک: صفدی، بی‌تا، ج1، ص90). این شواهد و ده‌ها شاهد دیگر (برای آشنایی بیشتر با این شواهد، ر.ک: موسوی تنیانی، 1398، ص 288ـ301) نشان مي‌دهند که فقدان معیار برای تأثیر کلام بر تحقیقات تاریخی، منجر به تحریف تاریخ خواهد شد؛ از‌این‌رو به‌نظر مي‌رسد که فرضیۀ جواز تأثیرگذاری مطلق و بدون معیار کلام بر تاریخ باطل است و تأثیرگذاری علم کلام بر تاریخ نیازمند ملاک معین و مشخصی است.
    برای یافتن معیار رفع تعارض کلام و تاریخ باید به فایدۀ علوم، ازجمله علم کلام و تاریخ، توجه کرد و رشتۀ کلام و تاریخ جنبۀ علمی دارند و ناظر به کشف واقع‌اند؛ برخلاف رشته‌هایی همچون نقاشی، تئاتر، داستان‌نویسی و شعر، که جنبه هنری و تخیلی داشته و ناظر به واقعیت نیستند. فایده رشتۀ کلام و تاریخ، شناخت واقعیت است. هریک از علوم ناظر به واقع، از ابزارهای خاصی برای تولید معرفت استفاده می‌کنند که شهود، حس، تعقل، تجربه، نقل، رجوع به متخصص و یادآوری، ابزارهای تولید معرفت معتبر هستند؛ لکن همۀ ابزارهای کسب معرفت، همواره معرفت یقینی تولید نمی‌نمایند؛ بلکه گاهی به معرفت غیریقینی منتهی مي‌شوند.
    معرفت‌شناسان در بحث ناسازگاری معرفت‌ها ابتدا مي‌گویند که دو معرفت یقینی نمی‌توانند با یکدیگر تعارض داشته باشند؛ زیرا فرض بر این است که معرفت یقینی، واقع را به‌طور کامل و چنان‌که هست، نشان مي‌دهد. در این صورت، تعارض دو معرفت یقینی به‌معنای ناسازگاری و تناقض در عالم واقع است و این محال است؛ مثلاً محال است که هم ماه کوچک‌تر از خورشید باشد و هم نباشد.
    پس ممکن نیست دو معرفت یقینی با یکدیگر تعارض داشته باشند؛ ولی این امکان وجود دارد که یک معرفت یقینی با یک معرفت غیریقینی تعارض پیدا کنند یا دو معرفت غیر‌یقینی با یکدیگر ناسازگاری داشته باشند.
    برای نمونه، هنگامی که چوب صافی را به‌طور مایل در آب فرو مي‌بریم، با اینکه آن را شکسته مي‌بینیم، مي‌دانیم چوب نشکسته است. در این مثال، در مورد شکسته بودن یا نبودن چوب داخل آب، بین معرفت ناشی از قوۀ بینایی و معرفت ناشی از قوۀ لامسه ناسازگاری وجود دارد. ما در این میان، معرفتی را که شواهد قوی‌تری دارد، ترجیح مي‌دهیم؛ یعنی چون معرفت ما به شکسته نبودن چوب ارزش و اعتبار بالاتری دارد، آن را ترجیح مي‌دهیم؛ زیرا قوۀ بینایی ما قبل از وارد کردن چوب به آب و بعد از بیرون آوردن آن از آب، به ما نشان مي‌دهد که چوب شکسته نبوده و نیست و این امر موجب مي‌شود که اعتبار معرفت ما به شکسته نبودن چوب بیشتر شود.
    براین‌اساس، اگر گزارۀ کلامی با گزارۀ تاریخی سر ناسازگاری داشته باشد، گزاره‌ای که دارای ارزش و اعتبار بیشتری باشد، مقدم داشته مي‌شود؛ حال فرقی نمی‌کند که این گزاره کلامی باشد یا تاریخی؛ زیرا گزاره‌ها، شناخت‌ها و یافته های کلامی و تاریخی، مصداقی از معرفت محسوب مي‌شوند که در صورت ناسازگاری، حکم یکسانی با معارف سایر علوم دارند؛ یعنی چنانچه معرفت‌های به‌دست‌آمده از راه‌های گوناگون، با یکدیگر ناسازگار باشند، باید معرفتی را که اعتبار بیشتری دارد، ترجیح داد؛ حال فرق نمی‌کند معرفتی که اعتبار بیشتری دارد، عقلی باشد یا نقلی، حسی باشد یا غیر‌حسی؛ لکن براساس قواعد معرفت‌شناسی، در صورتی یک معرفت مي‌تواند به‌طور قطع معرفت‌های ناسازگار با خود را رد کند که اعتبار یقینی داشته باشد. این قاعده کلی است و دربارۀ همۀ معرفت‌های ناسازگار به‌کار مي‌رود.
    بنابراین هنگام تعارض معرفت‌ها، اگر یکی یقینی باشد، معتبر است و دیگر معرفت‌ها اعتبار ندارند؛ ولی اگر هیچ‌یک از آنها یقینی نباشند، معرفتی که اعتبار و ارزش برتری دارد بر دیگر معرفت‌ها ترجیح دارد. به دیگر سخن، تنها معیاری که موجب ترجیح یک معرفت بر سایر معرفت‌های متعارض با آن مي‌شود، درجۀ ارزش معرفت‌ها‌ست؛ اما دیگر امور، مانند جامعه‌پذیر بودن و مورد پسند بودن، تأثیری در این ترجیح ندارد (ر.ک: مصباح و محمدی، 1397، ص 126).
    باتوجه به توضیحات فوق به‌نظر مي‌رسد، تنها ترجیح معقولی که برای رفع تعارض گزارۀ کلامی و گزارۀ تاریخی مي‌توان مطرح کرد، ترجیح معرفت‌شناسانه است؛ زیرا به‌حکم عقل، هنگام تعارض بین دو گزاره، حق تقدم با گزاره‌ای است که از لحاظ معرفت‌شناسی از اعتبار افزون تری برخوردار باشد.
    برای نمونه، اگر یکی از دو گزارۀ متعارض کلامی و تاریخی یقینی باشد، بر گزارۀ ظنی یا احتمالی دیگر مقدم داشته مي‌شود؛ یا اگر یکی از دو گزاره متعارض ظنی و دیگری احتمالی باشد (مقصود از گزاره احتمالی، گزاره‌ای است که از لحاظ ارزش معرفت‌شناسانه پنجاه درصد یا کمتر از آن احتمال صدق و مطابقت با واقع دارد)، یا در این صورت، دلیل ظنی بر احتمالی مقدم مي‌گردد؛ چنان‌که یکی از راه‌های رفع تعارض بین دلیل عقلی و نقلی نیز ترجیح معرفت‌شناسانه است.
    بنابراین، هنگام تعارض بین گزارۀ کلامی و تاریخی در صورتی گزارۀ کلامی بر گزاره تاریخی مقدم می‌شود که ارزش معرفت‌شناسانۀ بیشتری داشته و معرفت موجه‌تری باشد. در غیر این صورت، در برخی از صور، گزارۀ تاریخی بر گزارۀ کلامی مقدم خواهد شد و در برخی از صور باید توقف کرد.
    3. مصاديق رفع تعارض گزاره‌های کلامی و تاريخی براساس معيار ترجيح
    مقصود از گزاره در این مقام، یافتۀ کلامی و تاریخی است که در قالب قضیه بیان مي‌شود. این یافته‌ها که در قالب گزاره بیان مي‌شوند، ممکن است مبتنی بر راه های معرفت گوناگونی باشند.
    گزارۀ کلامی، گاه گزاره‌ای یقینی است؛ مانند گزاره‌های مبتنی بر برهان، قابل بازگشت به بدیهیات و متکی بر اخبار متواتر؛ و گاهی گزاره‌ای ظنی است؛ مانند گزاره مبتنی بر خبر واحد ثقه؛ و گاهی احتمالی است، مانند گزارۀ مبتنی بر خبر واحد غیرثقه؛ و در مقابل، گزارۀ تاریخی نیز گاه گزاره ای قطعی است، مانند متواترات و خبرهای محفوف به قراین قطعی؛ و گاه گزاره‌ای ظنی است؛ مانند خبر واحد ثقه یا خبر واحد غیر‌ثقۀ محفوف به قراین ظنی؛ و گاه گزاره‌ای احتمالی است، مانند خبر واحد غیرثقه.
    با توجه به این توضیح، تعارض‌های گوناگونی بین گزاره‌های کلامی و تاریخی متصور است، که براساس ترجیح معرفت‌شناختی مي‌توان بین آنها حکم کرد. در این قسمت به برخی از انواع تعارض بین کلام و تاریخ و احکام خاص آنها مي‌پردازیم.
    1ـ3. تعارض ميان گزارة کلامی يقينی و گزارة تاريخی قطعی
    چنان‌که پیش‌تر گذشت، چنین تعارضی ممکن نیست؛ زیرا فرض صحت هر دو گزارۀ ناسازگار یقینی، مستلزم تناقض خواهد بود؛ در‌حالی‌که اجتماع متناقضین محال است. بنابراین با تأمل و تحقیق بیشتر معلوم خواهد شد که یکی از این دو معرفت، یقینی نبوده است. بنابراین چنین تعارضی بدوی است و مستقر نمی‌شود.
    2ـ3. تعارض ميان گزاره کلامی يقينی با گزاره تاريخی ظنی
    از‌آنجا‌که گزارۀ یقینی معتبرتر از گزارۀ ظنی است، در چنین حالتی گزارۀ کلامی یقینی بر گزارۀ تاریخی ظنی مقدم مي‌شود؛ برای نمونه، در برخی اخبار تاریخی آمده است: هنگامی که رسول خدا در مكه در حال خواندن آیات سورۀ «نجم» بود، همين که این آيه را خواند «أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى، وَمَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى» (نجم: 19ـ20)؛ به من خبر دهيد، آيا بت‌هاى «لات» و «عزّى» و «منات» كه سومين آنهاست (دختران خدا هستند)؟!» شيطان به زبانش انداخت: «و تِلکَ الغَرانِيقُ العُلى وَإِنَّ شَفاعَتُهُنَّ لَتُرتَجى»؛ آن بت‌ها بلند‌پایه‌اند و شفاعت آنها مایة امید است». مشرکان با شنیدن این جمله مسرور شدند به سجده افتادند. آن‌گاه جبرئيل آمد و به آن حضرت گفت: من اين جمله را نازل نكرده‏ام. اين از شيطان است سپس رسول خدا جمله‌اش را اصلاح کرد (ر.ک: سیوطی، 1404ق، ج 4، ص 366ـ367. اين خبر به چند طريق از ابن‌عباس و جمعى از تابعين روايت شده و جماعتى از تابعين آن را صحيح دانسته‏اند. ر.ک: طباطبائی، 1403ق، ج 14، ص 396).
    ‏این خبر حاکی از آن است که شیطان گاه در دل پیامبر خاتم وسوسه مي‌کرد؛ به‌طوری‌که آن حضرت به‌اشتباه مي‌افتاد و کلام شیطان را به‌عنوان وحی به مردم ابلاغ مي‌کرد؛ اما و این امر با عصمت پیامبر در تلقی وحی ـ که یک معرفت کلامی یقینی است ـ کاملاً در تضاد است؛ لذا علامه طباطبائی دربارۀ این خبر مي‌نویسد: «و ليكن ادلۀ قطعي‌اى كه دلالت بر عصمت آن جناب دارد، متن اين روايت را تكذيب مى‏كند» (ر.ک: همان، ج 14، ص 396)؛ چراکه اگر سند این خبر هم صحیح باشد، با توجه به اینکه جزء اخبار آحاد است، از لحاظ معرفت‌شناسانه یک گزارۀ ظنی محسوب مي‌شود؛ در‌حالی‌که گزارۀ «پیامبر خاتم معصوم است»، مبتنی بر برهان عقلی و دلیل نقلی قطعی است و گزاره‌ای یقینی است و گزارۀ یقینی بر گزارۀ ظنی ترجیح دارد.
    یکی دیگر از مصادیق تعارض گزارۀ کلامی یقینی با گزارۀ تاریخی ظنی، تعارض دیدگاه متکلمان دربارۀ علم امام با برخی از تحلیل‌ها در مورد هدف نهضت سیدالشهداء است.
    طبق اعتقاد شیعه، امامان شیعه به ‌اذن الهی به امور غیبی علم دارند. گسترۀ علم غیب آنان نیز شامل اموری چون علم به شرایع آسمانی (تفسیر، تأویل، شأن نزول آیات، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام)، علم به گذشته و آینده، زمان مرگ و پیشامدهای ناگوار، اسرار درونی، زبان همۀ آدمیان و زبان حیوانات مي‌شود (ر.ک: یوسفیان، 1389، ج 5، ص352ـ356).
    اعتقاد قاطبۀ متکلمان شیعه در مورد علم امام این است که همۀ امامان در علم به احکام دین و تفسیر آن، علم بالفعل و یکسانی دارند؛ چنان‌که از امام صادق سؤال شد: آيا برخي از ائمه داناتر از برخي ديگرند؟ آن حضرت پاسخ دادند: «آري؛ ولي علمشان به حلال و حرام و تفسير قرآن يکسان است» (ر.ک: صفار، 1404ق، ص479)؛ اما علمشان به حوادث آینده و امثال آنها ضرورتاً بالفعل نیست؛ بلکه شواهد نشان می‌دهد که بخشی از آن شأنی است؛ یعنی در صورت نیاز در اختیار او قرار می‌گیرد؛ یعنی درصورتي‌که خداوند مصلحت بداند و ایشان بخواهند، از سوی خداوند متعال به آنها داده مي‌شود (ر.ک: مظفر، 1387، ص67ـ69؛ یوسفیان، 1389، ج3، ص 358ـ360). البته بالقوه بودن علم معصومان به حوادث آینده به این معنا نیست که آنها باید به‌طور اکتسابی و براساس تحلیل‌های سیاسی اجتماعی حوادث آینده را پیش‌بینی کنند؛ بلکه بدین معناست که برای رسیدن به آگاهی، به چیزی بیش از «توجه» نیازمند نیستند. آنان هر وقت بخواهند، می‌دانند؛ چنان‌که علامه طباطبائی در این مورد مي‌نویسد: در برخی از اخبار آمده و از تفسیر برخی اخبار دیگر استفاده مي‌شود، امامان هر وقت بخواهند، می‌دانند؛ و هر وقت نخواهند؛ نمی‌دانند؛ و از اینجا معلوم می‌شود، آنان به‌حسب مقام نورانی‌شان علم بالفعل به هر چیزی دارند؛ و اما بر‌حسب وجود عنصری دنیوی‌شان، هر‌گاه بخواهند چیز را بدانند، به ‌فضل اتصال به آن مقام نورانی به اذن الهی از آن چیز آگاه مي‌شوند؛ و اما اگر نخواهند، آگاه نخواهند شد. برهمین‌اساس، آنچه در برخی از قصه‌ها و سیره‌ها از آنها نقل شده که ظاهرش دال بر این است که آنها به برخی از حوادث آینده علم نداشته‌اند، توجیه مي‌شود (سبحانی، 1421ق، ج‏3، ص 446ـ445، به نقل از: رسالة خطي علامه طباطبائي).
    البته خواست معصومان منطبق بر خواست الهی است؛ یعنی زمانی علم به چیزی را مي‌خواهند که خداوند آن را بخواهد (ر.ک: قمی، 1363، ج2، ص 409؛ بحرانی، 1416ق، ج8، ص 227؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج‏5، ص 294). براین‌اساس، طبق ادلۀ مسلم کلامی، امام حسین به فرجام قیامش علم بالقوه داشت و درصورتی‌که مي‌خواست، بالفعل مي‌شد.
    از سوی دیگر، در تاریخ نهضت سید‌الشهداء دو دسته اخبار وجود دارد: دستۀ اول دال بر این است که امام حسین از اوایلِ قیام دربارۀ فرجام قیام خود اطلاع داشت و مي‌دانست که به‌شهادت مي‌رسد؛ چنان‌که سیدالشهداء طي نامه‏اي به بني‏هاشم نوشت: «فَأِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اُسْتُشْهِدَ وَمَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِک الْفَتْحَ» (ابن‌قولويه، 1356ق، ص75؛ طبری(صغیر)، 1413ق، ص188، با کمی اختلاف؛ ابن‌نما، 1406ق، ص 39، باکمی اختلاف؛ مجلسي، 1403ق، ج44، ص330، با کمي اختلاف)؛ هرکس به من بپيوندد، شهيد خواهد شد؛ و هرکس به من ملحق نشود، به فتح و پيروزي نخواهد رسيد.
    اين جمله نشان مي‏دهد که اباعبدالله شهادت را رمز پيروزي خويش مي‏دانست. همچنین وقتی ابن‌عباس و محمد‌بن ‌حنفيه از آن حضرت خواستند که زن و فرزندانش را با خود نبرد، حضرت نپذيرفت و به برادرش محمد‌بن ‌حنفيه فرمود: «أَتَانِي رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ: يَا حُسَيْنُ، أُخْرُجْ، فإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ اَنْ يَرَاک قَتِيلاً»؛ رسول خدا نزد من آمد و فرمود: اي حسين! قيام کن؛ خدا مي‏خواهد تو را کشته ببيند. محمد بوي شهادت را از اين کلام احساس کرد و گفت: «اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَيْهِ رَاجِعُونَ» (ا‌بن‌طاووس، 1414ق، ص128؛ مجلسي، 1403ق، ج44، ص364).
    دستۀ دوم اخباری است که برخی آنها را دال بر این گرفته‌اند که امام حسین برای تشکیل حکومت قیام کرده بود؛ چنان‌که وقتی مردم کوفه از او برای قیام ضد یزید دعوت کردند، مانند کسی که مي‌خواهد حکومت تشکیل دهد، ابتدا مسلم‌بن ‌عقیل را فرستاد تا از آنها بیعت بگیرد و بعد طی نامه‌ای خطاب به سران قبایل بصره، خود را شایسته‌ترین فرد برای جانشینی رسول خدا در امر حاکمیت امت اسلامی معرفی نمود و از آنها درخواست یاری کرد (ر.ک: طبری، 1387ق، ج5، ص357) و دست که تا زمان رسیدن خبر شهادت مسلم‌بن ‌عقیل، از فرجام قیام خود آگاهی نداشت.
    اخبار دستۀ اول قرینه ای است بر اینکه علم بالقوه و اجمالی امام حسین به فرجام قیامش به علم بالفعل تبدیل شده بود و امام از اوایل قیامش از شهادتش در مرحلۀ نهایی قیام آگاهی داشته و قیام شهادت‌طلبانه، گزینۀ انتخابی، نه اتفاقیِ امام برای اصلاح امت جدش بوده است.
    اخبار دستۀ دوم حاکی از این است که قیام برای تشکیل حکومت، گزینۀ انتخابی امام بوده و قیام شهادت‌طلبانه گزینۀ اتفاقی و غیرمترقبه و ناخواستۀ امام بوده است.
    در اینجا بین گزارۀ کلامیِ «امام علم به شهادتش دارد» و گزارۀ تاریخیِ «قیام امام حسین برای تشکیل حکومت بود»، تعارض به‌ وجود مي‌آید؛ لکن گزارۀ کلامی قطعی است؛ زیرا علاوه بر اعتقاد قطعی به علم غیب بالقوۀ ائمۀ به حوادث آینده، در اینجا قراین متعددی وجود دارد که علم بالفعل امام از فرجام قیامش را از اوایل قیام به اثبات مي‌رساند؛ اما گزاره تاریخی ظنی است؛ زیرا تحلیل تاریخی‌ای که هدف قیام امام را در مرحلۀ نخست، تنها تشکیل حکومت معرفی مي‌کند، تحلیل قطعی و مسلم نیست؛ زیرا اخبار تاریخی متعددی وجود که نشان مي‌دهد هدف امام از روز نخست اصلاح جامعۀ اسلامی بوده است و مي‌دانست که این اصلاح جز با قیام شهادت‌طلبانه محقق نخواهد شد؛ لذا قیام شهادت‌طلبانه هدف انتخابی امام برای اصلاح امت جدش بوده است. بدین‌سان تحلیلی که هدف قیام امام را تشکیل حکومت مي‌داند، یک تحلیل ظنی است. از‌این‌رو در اینجا کلام بر تاریخ مقدم مي‌شود؛ لذا استاد شهید مطهری با توجه به علم امام به فرجام قیامش فرموده‌اند: «از نظر تاریخی نمی‌توان اثبات کرد که امام به‌قصد کربلا و یا با علم به کشته شدن حرکت کرد؛ بلکه از نظر تاریخ، که ظواهر قضایا را نقل می‌کند، امام به طرف کوفه و قصد کوفه حرکت کرد... در‌عین‌حال این جهت منافات ندارد با جهت دیگر و آن اینکه امام در یک سطح دیگری ـ که سطح معنویت و امامت است ـ مي‌دانسته که عاقبت به کربلا نزول خواهد کرد و در همان‌جا شهید خواهد شد» (مطهری، 1372، ج 17، ص 535ـ536).
    ایشان در اینجا برای کشف واقعیت دربارۀ هدف قیام سیدالشهداء و انگیزه‌های آن حضرت از قیام، اتکا به گزاره‌های ظنی تاریخی را کافی نمی‌داند و معتقد است که حتی اگر گزاره‌های تاریخی آگاهی امام به شهادتش در فرجام قیام را اثبات نکند، طبق اعتقاد کلامی علم امام به حوادث آینده، مي‌توان گفت که امام حسین از شهادتش در کربلا آگاهی داشته است.
    3ـ3. تعارض ميان گزارة کلامی ظنی و گزارة تاريخی قطعی
    بدیهی است هنگام تعارض بین گزارۀ کلامی ظنی با گزارۀ تاریخی قطعی، گزاره تاریخی مقدم بر گزارۀ کلامی است؛ زیرا گزارۀ قطعی بر گزارۀ ظنی ترجیح معرفت‌شناسانه دارد؛ یعنی از اعتبار و ارزش بالاتری برخوردار است.
    برای نمونه، اگر فرض کنیم (البته چنین فرضی قطعاً خلاف واقع است) که تحریف قرآن مجید یک باور کلامی ظنی باشد، تعارض انگارۀ کلامی «قرآن مجید تحریف شده است» با شواهد قطعی تاریخی ناظر به اینکه «قرآن تحریف نشده است»، مصداق تعارض گزارۀ کلامی ظنی با گزارۀ تاریخی قطعی به‌شمار مي‌آید.
    توضیح اینکه برخی از گزاره‌های کلامی (نقلی ـ روایی) دال بر تحريف قرآن هستند. این گزاره‌ها به‌خودیِ‌خود حداکثر دلیل ظنی محسوب مي‌شوند؛ زیرا متکی بر اخبار آحاد‌ند. مرحوم محدث نوری این روایات را در کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب جمع‌آوری کرد و معتقد است که تحریف به تغییر و زیاده در قرآن رخ نداده؛ ولی برخی روایات دال بر تحریف به نقیصه در قرآن است. البته محققان اثبات کرده‌اند که ادله مورد استناد میرزای نوری قابلیت اثبات تحریف به نقیصه را ندارد (ر.ک: معرفت، ۱۳۸۶، ص 181ـ201).
    در مقابل، همۀ قرآن مجید از نظر سند، خبر متواتر محسوب مي‌شوند؛ و خبر متواتر خبری است که احتمال توافق بر دروغ در آن خبر منتفی باشد؛ لذا محتوای آن قطعی است (البته اعتبار قرآن کریم، علاوه بر این راه ـ یعنی تواتر ـ از راه آموزۀ تحدی‌طلبی نیز اثبات مي‌گردد).
    در‌ اینجا اگر از آموزۀ تحدی‌طلبی برای اثبات عدم تحریف قرآن صرف‌نظر کنیم، صرفاً براساس معیارهای اعتبار معرفت‌شناسانه می‌توان گفت، از‌آنجا‌که اعتبار گزارۀ قطعی تاریخی «قرآن تحریف نشده است»، بیش از انگارۀ ظنی کلامی «قرآن تحریف شده است» مي‌باشد عدم تحریف قرآن مجید اثبات مي‌گردد.
    4ـ3. تعارض ميان گزارة کلامی ظنی و گزارة تاريخی ظنی
    از‌آنجاکه در تعارض بین گزارۀ کلامی و تاریخی ظنی، هیچ‌یک از دو معرفت از حیث اعتبار معرفت‌شناختی بر دیگری ترجیح ندارد، اگر راهی برای رفع تعارض نتوان یافت، چاره‌ای جز توقف وجود ندارد. برای نمونه به مورد ذیل توجه کنید:
    روايات دال بر ضرورت تجهیز و دفن هر امام توسط امام بعدی (ر.ک: مسعودي، 1426ق، ص 207ـ208؛ مجلسي، 1403ق، ج27، ص 288ـ291) نزد متکلمان متقدم ثابت نیست و لذا ایشان آن را در کتاب های خود مطرح نکرده‌اند (ر.ک: شعرانی، 1381، ص 347). شاید علت عدم نقل این روایات این بوده که ضعف‌هایی در اسناد آنها وجود دارد؛ برای نمونه، روایت مندرج در بصائرالدرجات مرسل (بدون سند متصل) است (ر.ک: صفار، 1404ق، ص225). علامه تستری خبر مندرج در عیون اخبار‌الرضا (ر.ک: صدوق، 1378ق، ج‏2، ص 248) را ضعیف شمرده است (ر.ک: تستری، 1428ق، ج10، ص504). سه روایتی که در اصول کافی در باب «أَنَّ الْإِمَامَ لَا يَغْسِلُهُ إِلَّا إِمَامٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ» آمده، ضعیف اند (ر.ک: کلینی، 1407ق، ج1، ص384). در سلسلۀ هر سه روایت، معلی‌بن ‌محمد قرار دارد که نجاشی وی را «مضطرب‌الحدیث» و «مضطرب‌المذهب» خوانده (نجاشی، 1365، ج1، ص418) و در روایت دوم و سوم، محمد‌بن ‌جمهور است که «ضعیفٌ فی الحدیث» و «فاسد‌المذهب» معرفی شده است (نجاشی، 1365، ج1، ص51)؛ ولی اخبار ناظر به مباشرت غیر‌معصوم در غسل امام معصوم را بدون هیچ تعجب و تأویلی نقل کرده‌اند (ر.ک: مفید، 1413ق، ج2، ص 114؛ شعرانی، 1381، ص 347).
    حال تعارض بین گزارۀ کلامی «امام معصوم توسط امام معصوم باید دفن شود»، و گزارۀ تاریخی «امام حسین توسط بنی‌اسد از اهالی غاضریه دفن گردید»، مصداق تعارض گزارۀ کلامی و تاریخی ظنی به‌شمار مي‌آید؛ زیرا ازیک‌سو، خبر دفن بدن مطهر امام حسین توسط بنی‌اسد به‌عنوان خبر واحد منقول در منابع معتبر تاریخی یک معرفت ظنی محسوب مي‌شود (ر.ک: طبري، 1387ق، ج5، ص455؛ مفید، 1413ق، ج2، ص 114؛ خوارزمي، 1423ق، ج2، ص44؛ ابن‌‌طاووس، 1414‌ق، ص190؛ ابن‌‌نما، 1406ق، ص85) و از سوی دیگر، گزارۀ کلامی ضرورت دفن امام معصوم توسط امام معصوم، یک گزارۀ ظنی است.
    در چنین مواردی، اگر راهی برای رفع تعارض یا جست‌وجوی مرجح یافت نشود، چاره‌ای جز عدم اظهارنظر علمی مبنی بر ترجیح یک طرف بر دیگری وجود ندارد. از‌این‌رو برخی از علما راه‌هایی را برای رفع تعارض فوق مطرح کرده‌اند؛ ازجمله برخی احتمال داده‌اند که رضایت داشتن امام معصوم به دفن امام معصوم بعد از خودش توسط شخص یا گروهی به‌جای مباشرت خود امام در غسل و کفن و دفن، مصداق دفن امام توسط امام محسوب مي‌شود (ر.ک: شعرانی، 1381، ص 347). برخی دیگر ‎نوشته‌اند: «به‌حسب ظاهر چنين بود [بنی‌اسد دفن کردند]؛ اما در واقع، امام را به غير از امام دفن نمي‎كند. امام زين‌العابدين به‌اعجاز امامت آمد و جسد مطهر آن حضرت و بلكه ساير شهدا را دفن كرد» (مجلسی، 1382، ص. 696). بدین صورت بین گزارۀ «امام معصوم را جز امام معصوم دفن نمی‌کند» و گزارۀ «بدن مطهر سید‌الشهداء توسط بنی‌اسد دفن گردید» رفع تعارض نموده‌اند.
    5ـ3. تعارض بين گزارة کلامی قطعی يا ظنی با گزارة تاريخی احتمالی
    هنگام تعارض گزارۀ کلامی قطعی یا ظنی با گزارۀ تاریخی احتمالی، گزارۀ کلامی قطعی یا ظنی بر گزارۀ تاریخی احتمالی مقدم مي‌گردد؛ چراکه گزاره احتمالی یعنی معرفتی که پنجاه یا کمتر از آن احتمال صدق و واقع‌نمایی دارد؛ ولی گزارۀ قطعی یا ظنی بیش از پنجاه احتمال صدق دارد. در نتیجه، اعتبار و ارزش گزارۀ قطعی یا ظنی بیش از گزارۀ احتمالی است.
    تعارض گزارۀ کلامی «پیامبر خاتم معصوم است» با داستان تاریخی شق صدر، مصداق تعارض گزارۀ کلامی قطعی با گزارۀ تاریخی احتمالی است.
    طبق برخی اخبار تاریخی، در یکی از روزها که پیامبر در سن کودکی با برادران رضاعی خود (برادرانی که از یک مادر شیر نوشیدند)، در صحرای بنی‌سعد مشغول بازی بود، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و حضرت محمد را گرفت و آن حضرت را بر زمین خوابانید و شکمش را شکافت؛ سپس قلب حضرت را بیرون آورد و غده‌ای را از داخل قلبش جدا کرده و خطاب به پیامبر گفت: «هذا حظ الشيطان منك‏» (اصفهاني، 1412ق، ج ‏1، ص 221ـ222؛ ماوردى‏، 1409ق، ص 211؛ بیهقی، 1428ق، ج1، ص147)؛ این بهرۀ شیطان از تو بود؛ آن‌گاه قلب را درون یک طشت شست‌وشو داد و سپس سرجای خود نهاد و به آسمان بازگشت (ر.ک: ابن‌هشام، بى‌تا، ج 1، ص 166؛ طبری، 1387ق، ج2، ص‌161ـ162؛ ابن‌سعد، 1410ق، ج1، ص119؛ بیهقی، 1405ق، ج1، ص147). طبق برخی گزارش‌ها شکافتن سینه پیامبر و بیرون انداختن غده از داخل قلبش، سه بار دیگر تکرار شده که دفعۀ چهارم آن هنگام إسرا بود. بدین‌سان هم قبل از بعثت و هم بعد از بعثت رسول خاتم این ماجرا اتفاق افتاد (ر.ک: ابوریه، بی‌تا، ص186).
    این گزارش در کتاب های تاریخی و روایی اهل‌سنت، به طرق مختلف و با مضمون‌های متفاوت نقل شده است، ولی چون با اسناد مرفوع یا مجهول نقل شده، (ر.ک: ابن‌هشام، بي‌تا، ج 1، ص 166؛ طبری، 1387ق، ج2، ص 161ـ162؛ ابن‌سعد، 1410ق، ج 1، ص119؛ بیهقی، 1405ق، ج1، ص147)، از اعتبار لازم برخوردار نیست و در متن اخبار آن نیز آشفتگی و سستی مشاهده مي‌شود؛ لذا خبری ضعیف و احتمالی شمرده مي‌شود (ر.ک: عاملی، 1415ق، ج2، ص87ـ88).
    این خبر با گزارۀ «پیامبران در قبل و بعد از بعثت معصوم‌اند» که یک گزارۀ قطعی کلامی است معارض است. طبق اعتقاد شیعه، پیامبران نه‌تنها بعد از بعثت، بلکه قبل از بعثت نیز معصوم از گناه و پلیدی بوده‌اند. اگر پیامبران پاسی از عمر خود را در گناه و گمراهی صرف کنند و سپس مردم را به‌سوی پرهیزکاری و هدایت دعوت نمایند، مردم به آنها چندان اعتماد نمی‌کنند؛ ولی اگر از آغاز حیاتشان از هرگونه آلودگی و پلیدی پیراسته باشند، اعتماد مردم به آنها جلب مي‌شود. در ضمن، اگر قبل از بعثت آلوده باشند، منکران رسالتشان مي‌توانند با تکیه بر لغزش‌ها و آلودگی گذشته‌شان شخصیت آنها را تخریب کرده، پیامشان را مخدوش کنند. به‌علاوه پیداست، انسانی که از آغاز حیاتش معصوم از گناه بوده، نسبت‌ به کسی که بعد از بعثت دارای چنین مقامی شده، برتر است و نقش هدایتی را بهتر ایفا مي‌کند؛ و مقتضای حکمت الهی این است که فعل احسن و اکمل را انجام دهد (ر.ک: سبحانی، 1396، ص 110ـ112).
    از‌این‌رو این خبر تاریخی را از آن جهت که نافی عصمت پیامبر خاتم از گناه و اشتباه است و نشان مي‌دهد که شیطان قبل از ماجرای شق صدر مي‌توانست در دل پیامبر راه پیدا کند و آن حضرت را منحرف نماید، خبر کذب شمرده مي‌شود.
    محمود ابوریه داستان شکافتن سینۀ پیامبر را برساختۀ مسیحیت مي‌داند و معتقد است که مسیحیان برای اثبات برتری حضرت مسیح بر نوع بشر، احادیثی را وارد مجامع حدیثی مسلمانان کرده‌اند؛ ازجمله اینکه رسول خاتم فرمود: «ما من بني آدم مولود إلا يمسه الشيطان حين يولد؛ فيستهل‏ صارخاً من مس الشيطان غير مريم و ابنها»؛همۀ فرزندان آدم هنگام تولد توسط شیطان مس مي‌شوند و از مس شیطان فریاد کشیده، کمک مي‌طلبند؛ مگر حضرت مریم و فرزندش» (ر.ک: ابوریه، بی‌تا، ص185ـ189)؛ سپس با جعل داستان شق صدر و وارد کردن آن در مجامع حدیثی مسلمانان، بر آن‌اند که بگویند، شیطان بجز از حضرت مسیح، همۀ فرزندان آدم را هنگام ولادت لمس کرده است. به همین دلیل، پیامبر اسلام نیز در معرض خطا و اشتباه است؛ وگرنه لازم نبود بهرۀ شیطان با جراحی از قلب او جدا شود.
    3ـ6. تعارض بين گزارة تاريخی قطعی يا ظنی و گزارة کلامی احتمالی
    با توجه به توضیحات گذشته، هنگام تعارض بین گزارۀ تاریخی قطعی ظنی و گزارۀ کلامی احتمالی، گزارۀ تاریخی بر گزارۀ کلامی مقدم داشته مي‌شود؛ زیرا اعتبار و ارزش قطع و ظن، بیش از احتمالِ پنجاه یا کمتر از آن است.
    برای مثال، ابوالحسن اشعری یکی از متکلمان متقدم اهل‌سنت در کتابش در مورد مشروعیت خلافت سه خلیفۀ نخست بعد از رسول خدا می‌نویسد: «به‌عقیدۀ ما، امام فاضل بعد از رسول‌الله ـ  ـ أبو‌بكر الصديق است...؛ بعد از او عمر‌بن ‌الخطاب، و سپس عثمان‌بن‌ عفان، خلیفۀ رسول خدا بودند» (اشعري، 1397ق، ص 28).
    تعارض گزارۀ کلامی فوق که مي‌گوید «پس از رسول خدا خلافت حقِ خلیفۀ اول، بعد خلیفۀ دوم و سپس خلیفۀ سوم بوده است» با اخبار تاریخی دال بر اینکه «رسول خدا در غدیر خم از سوی خدا امام علی را به جانشینی خود نصب نمود»، مصداق تعارض گزارۀ کلامی احتمالی «ضعیف» با گزارۀ تاریخی قطعی است.
    زیرا ادلۀ خلافت خلیفۀ اول و دوم و سوم، اعم از ادلۀ عقلی و نقلی، حداکثر ادلۀ احتمالی محسوب مي‌شوند، ولی خبر غدیرخم که بر نصب منصوص علی توسط رسول خدا به خلافت بعد از خودش دلالت مي‌کند، خبر متواتر بوده و خبر متواتر قطع‌آور است. طبق نقل متواتر، در هجدهم ذي‎حجۀ سال دهم هجري، رسول‌خدا هنگام بازگشت از حجة‌الوداع، وقتی به غدیر خم رسید، به‌فرمان خداوند، اميرمؤمنان را به خلافت و جانشيني پس از خود برگزيد و سه بار فرمودند: «إن الله مولاي و أنا مولي المؤمنين و أنا أولي بهم من أنفسهم فمن كنت مولاه فعليّ مولاه» (خدا مولاي من است و من وليّ مؤمنانم؛ بيش از خودشان بر جانشان ولايت دارم؛ پس هر كس من مولاي اويم، علي مولاي اوست)، سپس مسلمانان آمدند و به آن حضرت تبريك و تهنيت گفتند. این خبر جزء اخبار متواتری است که از طرق مختلف نقل شده و در منابع اهل‌سنت، مانند مسند ‌احمد‌بن ‌حنبل نیز آمده است (برای اثبات تواتر حدیث غدیر ر.ک: امینی، 1403ق، ج 1، ص11 تا آخر کتاب).
    نتيجه‌گيری
    1. پدیده‌های مورد بررسی مورخ ابعاد گوناگونی دارد که فهم همۀ ابعاد آنها با روش های معمولِ تحقیق در تاریخ‌پژوهی قابل کشف نیستند؛ ولی به‌کمک علوم دیگر، ازجمله علم کلام، مي‌توان ابعاد ناشناخته‌شان را کشف کرد. حال ازآنجاکه کشف آن ابعاد در شناسایی و تحلیل پدیده‌های تاریخی تأثیر مستقیم دارد، بر مورخان لازم است که از دستاوردهای علم کلام برای شناسایی ابعاد پنهان پدیده‌های تاریخی استفاده نمایند.
    2. براساس ادلۀ متقن کلامی، حوادث تاریخی فقط معلول علل ظاهری و مادی نیستند؛ بلکه یک سلسله علل غیبی در تکوین آنها دخالت دارد که عدم لحاظ آنها موجب تحلیل ناقص و نادرست از تحولات تاریخی مي‌شود. ازاین‌رو تبیین و تعلیل علمی تاریخ، مستلزم شناسایی علل غیبی حوادث در پرتو مطالعۀ علوم مختلف، از جمله علم کلام، است.
    3. هر علمی اصول موضوعه‌ای دارد که نوعاً در دانش دیگری بررسی و اثبات مي‌شوند؛ ولی در تحقیقات آن علم تأثیر مي‌گذارند. یکی از علومی که برخی از اصول موضوعۀ دانش تاریخ در آن بررسی مي‌شود، علم کلام است، بنابراین لحاظ کردن آنها در تاریخ‌پژوهی ضروری است.
    4. واقعیت تاریخی پدیده‌ای است که در عالم خارج به ‌وقوع پیوسته و نیل به این پدیدۀ خارجی از هر طریق ـ چه از طریق دانش تاریخ و چه از طریق دانش کلام ـ آن را از پدیدۀ تاریخی بودن (یعنی واقعیتی که در زمان و مکان خاصی در گذشته محقق شده است)، خارج نمی‌کند و موجب تحریف آن نمی‌شود. «تحریف»، صفت تصویرها و تفسیرهایی است که ما از واقعیت ثابت خارجی ارائه مي‌دهیم. اگر تصویری منطبق بر آن واقعیت خارجی نباشد تصویر یا تفسیرِ مُحَرَّف خواهد بود و اگر منطبق باشد، تصویر یا تفسیرِ صحیح و غیر‌مُحَرَّف شمرده مي‌شود.
    5. در صورت تعارض بین دو گزارۀ کلامی و تاریخی، ترجیح مطلق گزارۀ کلامی بر گزارۀ تاریخی، در برخی موارد موجب تحریف تاریخ خواهد شد؛ از‌این‌رو ترجیح نیازمند تعیین معیار معقول است و به‌حکم عقل، هنگام تعارض کلام با تاریخ، تنها معیار ترجیح کلام بر تاریخ، ترجیح معرفت‌شناسانۀ گزارۀ کلامی بر گزارۀ تاریخی است.
    6. بنابراین هنگام تعارض بین دو گزارۀ کلامی و تاریخی، گزارۀ کلامی در سه صورت بر گزارۀ تاریخی مقدم مي‌شود: صورت نخست جایی است که گزارۀ کلامی یقینی بوده، ولی گزارۀ تاریخی غیر‌یقینی باشد؛ صورت دوم آن است که گزارۀ کلامی ظنی بوده، ولی گزارۀ تاریخی احتمالی باشد (یعنی پنجاه یا کمتر از آن احتمال صدق داشته،) باشد؛ و صورت سوم آن است که هر دو ظنی یا احتمالی باشند؛ ولی احتمال صدق گزارۀ کلامی ظنی یا احتمالی بیش از گزارۀ تاریخی باشد. 
     

    References: 
    • ابن ‌ابي‌الحديد معتزلي، عبدالحميد، 1387ق، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، ط الثانيه، بيروت، داراحياء الكتب العربي.
    • ابن‌سعد، محمد،1410ق، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه.
    • ابن‌طاووس، سیدبن، 1414ق، الملهوف في قتلي الطفوف (لهوف)، تحقيق فارس تبريزيان، قم، اسوه.
    • ابن‌قولويه، جعفربن محمد، 1356ق، کامل الزيارات، تحقيق عبدالحسين اميني، نجف، مطبعة المرتضويه.
    • ابن‌نما حلى، جعفربن محمد،1406ق، مثير الأحزان‏، تحقيق مدرسة امام مهدى‏، چ سوم‏، قم‏، مدرسة امام مهدى‏.
    • ابن‌هشام، عبدالملك، بى‌تا، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبدالحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفه.
    • ابوریه، محمود، بی‌تا، أضواء علی السّنة المحمدیه، ط الرابعه، قاهره، دارالفکر.
    • اشعري، ابوالحسن، 1397ق، الإبانة عن أصول الديانة، تحقيق د. فوقية حسين‌محمود، قاهره، دار الانصار.
    • اصفهانى‏، ابونعيم، 1412ق، دلائل النبوة، تحقيق محمد رواس و عبدالبر عباس‏، چ سوم‏، بيروت‏، دار النفائس‏‏.
    • اميني، عبدالحسين، 1403ق، الغدير، چ پنجم، بيروت، دارالكتب العربي.
    • باقلانی، ابوبکر، بی‌تا، الانصاف، مصدر الکتاب موقع الوراق، بی‌جا، المکتبة الشامله.
    • بحراني، سيد‌هاشم، 1416ق، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت.
    • بيهقى‏، ابوبكر، 1405ق، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، بيروت‏، دار‌الكتب العلميه.
    • تستری، محمدتقی، 1428ق، قاموس الرجال، ط الثانیه، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.
    • جرجانی، ميرسيدشريف، 1412ق، التعريفات‏، چ چهارم‏، تهران، ناصر خسرو.
    • خاتمى، احمد‏، 1370‏، فرهنگ علم كلام‏، تهران، صبا.
    • خوارزمى‏، موفق‌بن احمد، 1423ق، مقتل الحسين، چ دوم‏، قم، انوار الهدى.
    • ذهبی، محمدبن احمد، 1414ق، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنووط و محمد نعیم العرقسوسی، ط العاشره، بیروت، مؤسسة‌ الرسالة.
    • رضایی، مرتضی، 1392، «بررسی سیره مدنی رسول خدا در پژوهش‌های تاریخی همیلتون گیب»، مطالعات تاریخ اسلام، ش 19، ص 71-87.
    • رنجبران، داود، 1395، بررسی مطالعات سیره نبوی در ویراست دوم دائرة المعارف اسلام با تأکید بر گفتمان یهودی، قم، معارف.
    • سبحانی، جعفر، 1396، منشور عقاید امامیّه، چ هفتم، قم، توحید.
    • ـــــ ، 1421ق، مفاهيم القرآن‏، چ چهارم، قم‏، مؤسسة امام صادق.
    • سبحانی، محمدتقی، 1388، «سخنرانی با موضوع: رابطه علم کلام با علم تاریخ، تاریخ در گذرگاه اندیشه 2»، انجمن تاریخ‌پژوهان، قم، ص 31-55.
    • سيوطى، عبدالرحمن، 1404ق، 1404ق، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، قم‏، كتابخانه آيت‌الله مرعشى نجفي.
    • شعرانى‏، ابوالحسن، 1381، دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم اثر شيخ عباس قمى)‏، قم، هجرت‏‏.
    • صادقی کاشانی، مصطفی، 1398، درآمدی بر مبانی کلامی تاریخ‌نگاری اسلامی، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • صدوق، محمد‌بن‌على، 1378ق‏، عيون اخبار الرضا‏، تحقيق مهدي لاجوردى، تهران، جهان‏.
    • صفار، محمد‌بن حسن‏، 1404ق، بصائرالدرجات في فضائل آل محمد، تحقيق محسن‌بن عباسعلى كوچه‌باغى، چ دوم، قم‏، مكتبة آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • صفدی، خلیل‌بن ایبک، بی‌تا، نکت الهمیان فی نکت العمیان، بيروت، المکتبة الشامله.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1403ق، الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات.
    • طبرى آملى صغير، محمد‌بن جريربن رستم، 1413ق، دلائل الإمامة،‏ تحقيق قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم‏، بعثت‏‏‏.
    • طبري، محمد‌بن جرير، 1387ق، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمدابو الفضل ابراهيم، ط. الثانيه، بيروت، دار التراث.
    • عاملى، جعفرمرتضى‏، 1415ق، الصحيح من سيرة النبي الأعظم‏، چ چهارم، بيروت‏، دار الهادي.‏
    • فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى‏، 1415ق، تفسير الصافي‏، مقدمه و تصحيح: اعلمى، حسين‏، چ سوم، تهران‏، مكتبة الصدر .
    • قمى، على‌بن ابراهيم‏، 1363، تفسير القمي‏، تحقيق طيب موسوى جزايرى، چ سوم، قم‏، دار الكتاب‏‏.
    • كلينى، محمد‌بن يعقوب، 1407ق، الكافي، تحقيق على‌اكبر غفارى و محمد آخوندى، چ چهارم، تهران‏‏، دار الكتب الاسلاميه.
    • گرامی، سیدمحمدهادی و محمد قندهاری، 1392، «واکاوی رابطه کلام و تاریخ فکر در مطالعات شیعه‌شناسی»، مطالعات تاریخ اسلام، ش 18، ص 139-171.
    • لاهيجى‏، فياض،1383، گوهر مراد، تهران، سايه‏‏.
    • ماوردى‏، ابوالحسن، 1409ق، أعلام النبوة،‏ بيروت‏، مكتبة الهلال‏.
    • مجلسى‏، محمدباقر، 1382، جلاء العيون، چ نهم، قم‏، سرور.
    • ـــــ ، 1403ق، بحارالانوار، چ ‌دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • مسعودى‏، على‌بن حسين، 1426ق، اثبات الوصية للإمام على‌بن ابى‌طالب‏،‏ چ سوم، قم‏، انصاريان.
    • ـــــ ، 1409ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، چ دوم، قم، هجرت.
    • مصباح، مجتبی و عبدالله محمدی، 1397، معرفت‌شناسی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مطهرى، مرتضى‏، 1372، مجموعه آثار (حماسه حسینی)‏، چ هشتم، تهران، صدرا.
    • مظفر، ‌محمدرضا، 1387، عقائد الإمامية، تحقيق حامد حنفى‏، چ دوازدهم، قم، انصاريان‏‏‏.
    • معرفت، محمدهادی، ۱۳۸۶، صیانة القرآن من التحریف، قم، التمهيد.
    • مفید، محمد‌بن محمدبن نعمان، 1413ق، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تحقيق موسسة آل‌البيت لاحياء التراث، قم، المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد.
    • منتظری‌مقدم، حامد، 1396، پیامبر از دیدگاه اهل بیت، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • موسوی تنیانی، سیداکبر، 1398، جریان‌شناسی فکری امامیه در دوران فترت (میانه مدرسه کوفه و بغداد)، قم، دارالحدیث.
    • نجاشى، احمد‌بن على، ‏1365، رجال النجاشي،‏ تحقيق موسي شبيرى زنجانى، چ ششم، قم‏، جامعة مدرسين.
    • ‌نجمی، محمدصادق، 1383، سیری در صحیحین، چ هفتم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
    • نسائی، احمدبن شعیب، 1411ق، السنن الکبری، تحقیق عبدالغفار سلیمان البنداری و سیدحسن کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
    • هیتمی، احمدبن حجر، 1997م، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، تحقیق عبدالرحمان‌بن عبدالله الترکی و کامل‌محمد الخراط، بیروت، مؤسسة الرسالة.
    • یعقوبی، احمدبن ابى‌يعقوب، 1373، تاریخ یعقوبی، بيروت، شريف الرضي.
    • یوسفیان، حسن، 1389، «علم غیب امام»، در: دانشنامه امام علی، زیرنظر علی‌اکبر رشاد، چ پنجم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص 335-374.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی امیری، جواد.(1399) منطق تأثیرگذاری باورهای کلامی بر تاریخ‌پژوهی. دو فصلنامه معرفت کلامی، 11(2)، 157-176

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جواد سلیمانی امیری."منطق تأثیرگذاری باورهای کلامی بر تاریخ‌پژوهی". دو فصلنامه معرفت کلامی، 11، 2، 1399، 157-176

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی امیری، جواد.(1399) 'منطق تأثیرگذاری باورهای کلامی بر تاریخ‌پژوهی'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 11(2), pp. 157-176

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی امیری، جواد. منطق تأثیرگذاری باورهای کلامی بر تاریخ‌پژوهی. معرفت کلامی، 11, 1399؛ 11(2): 157-176