نگره «تفکیک» و ادله نقلی جسمانیت نفس؛ بررسی و نقد (با محوریت دیدگاه شیخ مجتبی قزوینی)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
نگره «تفکيک» و بهويژه شيخ مجتبي قزويني در مسئله کيفيت و نحوه تحقق نفس، از ديدگاه «جسمانيت لطيف» حمايت کرده است. اين نگره از یکسو ظواهر متون ديني را همسو و موافق جسمانيت نفس دانسته (قزويني، 1393، ص132) و از سوي ديگر از اشکالات ديدگاه ماديگريان و ماترياليستها مبني بر تکبُعدي انگاري انسان و يکسان دانستن نفس و بدن آگاه است (همان، ص96). ازاينرو به طرفداري از «جسم لطيفانگاري» نفس پرداخته تا ضمن همسويي با ظواهر متون ديني، از ماديگرايي بهدور باشند.
در اين تحقيق ادله نقلي که تفکيکيان معتقدند بر جسمانيت نفس دلالت دارند، ارزيابي و بررسي خواهد شد. پيش از ورود به اين مهم، نکاتي مقدماتي ذکر ميشود:
يکم. نگره «تفکيک» و شيخ مجتبي قزويني
نگره «تفکيک» نام رويکردي نوظهور است که توسط سيدموسي زرآبادي (م۱۳۵3ق) و ميرزامهدي اصفهاني (م1365ق) در منطقه خراسان و شهر مقدس مشهد تأسيس شده است. نام «تفکيک» براي نخستينبار از سوي محمدرضا حکيمي بر اين نگره اطلاق شد. حکيمي مدعي شده که اين اصطلاح را از استادش شيخ مجتبي قزويني فراگرفته است، ازاينرو ميتوان شيخ مجتبي قزويني را نامگذار اين نگره دانست.
مراد از «تفکيک»، جدايي روشهاي بشري از روشهاي وحياني در تفسير دين است (حکيمي، 1383، ص44 و160-161). با مطالعه تاريخ تفکيک، روشن ميشود که اين نگره، ادوار گوناگوني را پشت سر گذاشته که در تحليلي به سه دوره تقسيم شده است (خسروپناه، 1391، ص110-144):
دوره نخست دوره مخالفت با عقل و علوم بشري است. مؤسس نگره «تفکيک»، ميرزا مهدي اصفهاني بهشدت مخالف با عقل و برهان و الهيات عقلي بود و عقل بشري را در مقابل وحي قرار ميداد.
دوره دوم دورهاي است که در آن با عقل بشري درصورتيکه حکم به تأويل متون ديني ندهد، مخالفت نميشود. شيخ مجتبي قزويني آغازگر اين دوره بود و پس از وي حسنعلي مرواريد و ميرزا جواد تهراني ادامهدهنده اين دوره بودند.
دوره سوم دورهاي است که در آن نهتنها با عقل بشري مخالفت نشده؛ بلکه ـ فيالجمله ـ تأييد هم شده است. سيدجعفر سيدان آغازگر اين دوره است.
در عصر حاضر که کلام فلسفي و تحليل عقلاني دين رواج يافته، مؤسسان نگره «تفکيک» روش موجود را نپسنديده و با تفکيک ميان علوم بشري از علوم الهي و روش عقلي ـ فلسفي از روش نقلي، درصدد اصلاح شرايط موجود برآمدند. اين نگره بهتدریج طرفداراني پیدا کرد (حکيمي، 1383، ص159).
شيخ مجتبي قزويني خراساني از بزرگان و استادان نگره «تفکيک» بهشمار ميرود که پس از دو مؤسس اين نگره، شخصيت سوم تفکيکيان شناخته ميشود (رحيميان فردوسي، 1382، ص100-101). اگرچه ايشان از معارف این نگره محسوب ميشود، ليکن تفکيکپژوهان به آراء و ديدگاههاي ايشان کمتر توجه کردهاند. ازاينرو اين مقاله که به تحليل و بررسي ديدگاه جسمانيت نفس از منظر نگره مزبور اختصاص دارد، با محوريت آراء شيخ مجتبي قزويني تدوين شده است.
دوم. جسمانيت نفس و تاريخچه آن
نفسشناسي مسائل متعددي دارد که يکي از آنها نحوه وجودي نفس است. فلاسفه و بيشتر متکلّمان عقلمحور (کلام فلسفي) بر تجرد نفس و در مقابل، ظاهرگرايان و بيشتر متکلمان نقلمحور و پيروان نگره تفکيک بر عدم تجرد نفس تأکيد دارند.
نگره تفکيک ماديت و جسمانيت نفس را با رهيافت «جسم لطيف» تبيين ميکند (قزويني، بيتا(ب)، ص131). مطابق ديدگاه تفکيکيان، نفس همچون بدن جسماني و مادي است و هيچ سهمي از تجرد ندارد. البته آنان تفاوتهايي ميان بدن و نفس قائل هستند. ايشان بدن را «جسم کثيف» و نفس را «جسم لطيف» معرفي ميکنند. تفاوت جسم کثيف و لطيف در عناصر تشکيلدهنده جسم است. در جسم کثيف عناصر تشکيلدهنده و مولکولهاي يک موجود، بسيار به يکديگر نزديک هستند؛ اما عناصر تشکيلدهنده جسم لطيف داراي فاصله بيشترياند. براي نمونه، سنگ جسم کثيف است که مولکولهاي آن بسيار نزديک به يکديگرند. مولکولهاي آب داراي فاصله بيشتري هستند. عناصر تشکيلدهنده بخار آب داراي فاصله است که از آن به جسم لطيف ياد ميشود (مرواريد، 1418ق، ص218).
براين اساس، نفس آدمي در عين مادي بودن، از محدوديتهاي جسم کثيف مبراست و ميتواند همانند حرکت آب در آوندهاي گياه، در بدن (که جسم کثيف است) حرکت کند. البته انسان بهوسيله نور علم و قدرت که از خارج و توسط خداي سبحان به انسان عنايت ميشود، توان انجام امور غيرمادي (نظير ادراک) را داراست (اصفهاني، 1385، ص128؛ قزويني، 1393، ص51).
قابل ذکر است که اين ديدگاه از ابتکارات اين نگره نبوده و از ديرباز پيرواني داشته است. بيشترين طرفداران اين ديدگاه، ماديگرايان و دينپژوهان نقلمحور هستند. ماترياليستها بهسبب انکار امور ماورای طبيعت، نفس آدمي را موجودي جسماني و در درون بدن تفسير ميکنند. مطابق اين رهيافت، تفاوتي ميان نفس و بدن نیست و در حقيقت انسان موجودي تکبُعدي بهشمار میرود (مطهري، 1396، ج6، ص98).
دينپژوهان نقلمحور اگرچه مغايرت، اختلاف و دوئيت نفس و بدن را باور دارند، ليکن اين اختلاف را سبب تجرد نفس ندانسته و حکم به ماديت و جسمانيت نفس ميکنند. براي نمونه، ابوالحسن اشعري (م330ق) ديدگاه عدم تجرّد نفس را با رهيافتهاي گوناگونی مانند «عَرَض بودن نفس» و «جسم لطيف» به متکلمان اهل تسنن و بهویژه اهل حديث نسبت ميدهد (اشعري، 1400ق، ص333-337). قاضيعبدالجبار (م415ق) نيز به برخي از طرفداران اين ديدگاه در ميان متکلمان معتزلي اشاره کرده است (قاضي عبدالجبار، 1965م، ج11، ص310-312). ابنحزم (م456ق) و تهانوي (م1158ق) نيز ازجمله متقدمان و متأخران اهل تسنن هستند که به جسمانيت نفس باور دارند (ابنحزم، 1416ق، ج3، ص270؛ تهانوي، 1996م، ج1، ص884).
در ميان متکلمان و محدثان اماميه، سيدمرتضي (م436ق) و علامه مجلسي (م1111ق) را ميتوان از قائلان به جسمانيت نفس معرفي کرد (سيدمرتضي، 1411ق، ص33؛ مجلسي، 1404ق، ج58، ص104).
سوم. پيشينه تحقيق
چنانکه گذشت، پيشينه فراواني در مسئله جسمانيت نفس وجود دارد، ليکن درخصوص جسمانيت نفس از ديدگاه نگره تفکيک اين پيشينه بهشدت کاهش مييابد و درخصوص موضوع اين تحقيق، يعني «تأملي بر ادله نقلي نگره تفکيک با محوريت شيخ مجتبي قزويني» هيچ تحقيقي انجام نشده است.
محققان در کتابها بيشتر بهصورت کلي به نقد نگره تفکيک پرداختهاند و کمتر بهصورت مستقل وارد مسائل جزئي (نظير ديدگاه تفکيکيان) در مسئله تجرد يا ماديت نفس شدهاند. براي نمونه:
ـ محمدرضا ارشادينيا در کتاب نقد و بررسي نظريه تفکيک آراء و ديدگاههاي نگره تفکيک را بررسي كرده است.
ـ محمدحسن وکيلي در کتاب مکتب تفکيک؛ تاريخ و نقد افزون بر نقد برخي آراء تفکيکيان، به مباني روششناختي آنان نيز اشاره کرده است، ليکن بهديگر مباني، نظير معرفتشناسي و هستيشناسي نپرداخته است.
ـ کتاب صراط مستقيم، ديگر اثر محمدحسن وکيلي است که به مباني نگره تفکيک براساس تقرير سيدجعفر سيدان اختصاص دارد. اما با مطالعه آن روشن ميشود که افزون بر همپوشاني مطالب آن با کتاب پيشين، بار ديگر به مباني معرفتشناسي و هستيشناسي آن اشارهاي نشده است.
سيدمحمد موسوي نيز در کتاب آئين و انديشه مباني و ديدگاههاي نگره تفکيک را بررسی کرده است. در اين کتاب مباني و آراء از يکديگر جدا نشده و همگي در يک بستر مطرح گردیدهاند.
پژوهشگران در مقالات توجه بيشتري به مسائل جزئي داشته و بهصورت مستقل به تحليل و ارزيابي آراء و ديدگاههاي تفکيکيان پرداختهاند. براي نمونه، پيرامون نحوه وجود نفس مقالهاي با نام «ماديت نفس در نگره تفکيکي؛ بررسي و نقد» به قلم حميدرضا شاکرين و همچنين مقالهاي با عنوان «ديدگاه مکتب تفکيک در تجرد يا ماديت نفس» با تلاش سميه کامراني منتشر شده است.
اين دو مقاله تلاشهاي فراواني در نقد ديدگاه جسمانيت نفس انجام دادهاند، ولی هر دو مقاله به تحليل و تبيين ادله عقلي و نقلي در کنار يکديگر پرداختهاند. اين امر سبب شده است تا بهسبب محدوديت حجمي مقالات، نتوان بهصورت جامع به ادله عقلي و نقلي اين نگره و ارزيابي تفصيلي آنها پرداخت. ازاينرو نگارنده بر آن شد تا در تحقيقي مستقل به ادله نقلي اين نگره بر جسمانيت نفس و ارزيابي آن بپردازد.
ازآنرو که نقد ادله نقلي تفکيکيان از اهميت والايي برخوردار است، ضروري است تا اين کار بهصورت تطبيقي با دوره دوم تفکيک که شيخ مجتبي قزويني آغازگر آن است و اکنون قرائت اصلي تفکيکيان محسوب ميشود، انجام گیرد. چنين کاري تاکنون انجام نشده و در اين تحقيق براي نخستينبار ادله نقلي جسمانيت نفس با محوريت وی بهصورت انتقادي بررسي میگردد.
چهارم. ضرورت و اهميت تحقيق
مسئله تجرد و عدم تجرد نفس يکي از مسائل مهم و چالشبرانگيزي است که پيامدها و آثار مهمي، بهويژه در انسانشناسي و فرجامشناسي دارد. ازاينرو بحث در اين خصوص از اهميت بالايي برخوردار است. مطابق دينشناسي اجتهادي و عقلاني حکم بر تجرد نفس شده که با ديگر اعتقادات و اصول ديني همسو است؛ اما نگره تفکيک با تأکيد بر دينشناسي غيرعقلاني و ظاهرگرايي حکم به جسمانيت نفس کرده است. تفکیکیان براي اين ادعاي خود به برخی متون ديني و ادله نقلي تمسک کرده و مخالفان خود را اهل تأويل و مخالف قرآن و سنت معرفي نمودهاند! (قزويني، 1393، ص132).
بر اين اساس، ضروري است تا در تحقيقي مستقل به ادله نقلي و متون ديني که تفکيکيان مدعي ظهور آنها بر جسمانيت نفس هستند اشاره و با بررسي روايات و ارزيابي و نقد قرائت تفکيکيان روشن شود برداشت آنان از ادله نقلي صحيح نبوده و اين ادله نيز همسو با ديدگاه تجرد نفس هستند و يا ـ دستکم ـ بر جسمانيت نفس دلالت ندارند.
پنجم. سؤالات اصلي و فرعي
با توجه به مطالب بيان شده، روشن ميشود که سؤال اصلي اين تحقيق عبارت است از: «نقدهاي ادله نقلي مستمسک نگره تفکيک بر جسمانيت نفس چيست؟» همچنين سؤالات فرعي تحقيق عبارتاند از: «چرا تعريف نفس به جسم بر جسمانيت نفس دلالت ندارد؟»؛ «چرا منشأ آفرينش انسان بر جسمانيت نفس دلالت ندارد؟»؛ «چرا حدوث انسان بر جسمانيت نفس دلالت ندارد؟»؛ «چرا مغايرت نفس با علم و عقل بر جسمانيت نفس دلالت ندارد؟» و «چرا ذکر آثار مادي نفس بر جسمانيت نفس دلالت ندارد؟»
ششم. نوآوريهاي تحقيق
با توجه به مطالب يادشده ميتوان نوآوريهاي اين نوشتار را به شرح ذیل دانست:
1. ابتکار در موضوع: نگارنده پيش از اين تحقيق، تحقيق ديگري در خصوص ارزيابي انتقادي ادله نقلي جسمانيت نفس نگره تفکيک مشاهده نکرده و اين تحقيق از لحاظ موضوع، کار جديدي است.
2. محوريت شيخ مجتبي قزويني: براي نخستينبار در اين تحقيق ادله نقلي جسمانيت نفس در نگره تفکيک با محوريت شيخ مجتبي قزويني بررسي و ارزيابي گردیده است.
3. مراجعه به نسخههاي خطي شيخ مجتبي قزويني: از ميان آثار شيخ مجتبي قزويني فقط کتاب بيان الفرقان منتشر شده که محققان براي دسترسي به آثار ايشان به اين کتاب مراجعه ميکنند. نگارنده افزون بر کتاب يادشده، به دو اثر خطي ايشان با نامهاي «رسالهاي در نقد اصول يازدهگانه ملاصدرا» و «رسالهاي در معرفةالنفس» مراجعه کرده است.
4. نقدهاي نو: نگارنده در تلاش است تا در اين تحقيق کمتر از نقدهاي پيشينيان بهره گیرد و بيشتر تلاش کند تا با تأملات خود به نقد ادله جسمانيت نفس در این نگره بپردازد. بنابراين بهنظر ميرسد برخي از نقدها براي نخستينبار در اين تحقيق ارائه ميشوند.
ادله نقلي جسمانيت نفس در نگره «تفکيک»
با توجه به روششناسي نگره تفکيک روشن ميشود که تفکيکيان اهميت بسياري به ادله نقلي داده، آن را بر دليل عقلي مقدّم ميدارند. بنابراين مهمترين دليل اين گروه در هر مسئلهاي، ادله نقلي است (قزويني، 1393، ص48). در موضوع بحث نيز اينگونه است و پيروان این نگره اهتمام خاصي به ادله نقلي دارند و معتقدند: با مراجعه به آيات و روايات، جسمانيت و عدم تجرد نفس آدمي استنتاج ميشود (اصفهاني، 1385، ص42-69؛ تهراني، 1333، ج2، ص39-43؛ مرواريد، 1418ق، ص225-229).
تفکيکيان در تبيين ادله نقلي خود به فهرست کردن آيات و روايات پرداخته و کمتر به دستهبندي آنها اهتمام ورزيدهاند (مرواريد، 1418ق، ص225-229). در اين مقاله پس از جمعآوري ادله نقلي مستند اصحاب تفکيک و بهويژه شيخ مجتبي قزويني، آنها را در چند عنوان تحليل کرده، آيات و روايات متناسب را ذيل هر يک ذکر ميکنیم:
1. تعريف «نفس» به جسم
با مراجعه به برخي روايات روشن ميشود که بهصورت مستقيم چيستي نفس و روح را تبيين کردهاند که به برخي از آنان اشاره ميشود:
الف) جسم رقيق بودن روح: يکي از بارزترين رواياتي که به حقيقت نفس اشاره دارد، روايتي از امام صادق است که در حال مناظره با فردي زنديق بود. ايشان ميفرمايد: «وَالرُّوحُ جِسْمٌ رَقِيقٌ قَدْ أُلْبِسَ قَالَباً كَثِيفاً»؛ روح جسمى رقيق است كه در كالبد تيرهاى پوشيده است (طبرسي، 1403ق، ج2، ص349؛ ابنابيالحديد، 1404ق، ج7، ص237).
مطابق اين روايت، روح جسمي رقيق است که در قالب کثيفي پوشيده شده است. «جسم رقيق» نام ديگر «جسم لطيف» است. بنابراين روح از سنخ جسم و ماده است (قزويني، 1393، ص123-124).
ب) هواگونه بودن روح: امام صادق در حديث ديگري نيز به تبيين حقيقت روح پرداخته است: «إِنَّ الرُّوحَ مُتَحَرِّكٌ كَالرِّيحِ وَإِنَّمَا سُمِّيَ رُوحاً؛ لِأَنَّهُ اشْتَقَّ اسْمَهُ مِنَ الرِّيحِ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ لَفْظَةِ الرِّيحِ؛ لِأَنَّ الْأَرْوَاحَ مُجَانِسَةٌ لِلرِّيحِ»؛ روح چون باد در جنبش است و براى اين به نام «روح» ناميده شده كه از «ريح» اشتقاق يافته و بدين روی از كلمۀ «ريح» اشتقاق يافته؛ زیرا ارواح همجنس بادند (کليني، 1407ق، ج1، ص133-134).
شيخ مجتبي قزويني در توضيح اين روايت مينويسد: از اين روايت چنين استفاده ميشود که حقيقت روح از سنخ هوا و لطيفتر از هواست و داراي وجود مستقل و مصنوع است که در ادعية مأثوره، تعبير به «نَسَم» شده است (قزويني، 1393، ص125).
حاصل آنکه چون در اين روايت، روح به جريان هوا تشبيه شده، تفکيکيان معتقدند: نفس و روح نيز همانند هوا موجودي مادي و جسم لطيف است.
تحليل و بررسي
در بررسي اين دليل تفکيکيان چند نکته قابل تأمل است:
الف) تحليل سندي روايات: در ذيل اين دليل نقلي دو روايت مطرح شده است. روايت نخست از کتاب شريف الاحتجاج بهقلم شيخ طبرسي (م588ق) نقل شده است. طبرسي سند اين روايت را ذکر نکرده است. بنابراين روايت مقطوع و ضعيف است، اما نويسنده معتقد است: با توجه به اعتبار اين کتاب، روايات مندرج در آن از لحاظ سند، اطمينانآور و قابل پذيرش است. افزون بر آن، صدر اين روايت را مرحوم کليني (م329ق) در کتاب شريف الکافي و شيخ صدوق (م381ق) در کتاب گرانسنگ التوحيد با ذکر سند گزارش کردهاند (کليني، 1407ق، ج1، ص98؛ ابنبابويه، 1398ق، ص112). با توجه به اشتراک در صدر و ختم سند در هر سه کتاب به عبداللهبن سنان، بهنظر میرسد که هر سه مؤلف يک روايت را نقل کردهاند که طبرسي مقدار بيشتري از ذيل آن را گزارش کرده است. چون سند روايت در دو کتاب الکافي و التوحيد صحيح است، پس به صحت روايت طبرسي نيز حکم ميشود. بنابراين روايت نخست مستمسک تفکيکيان از نظر سند فاقد اشکال است.
روايت دوم به تصريح علامه مجلسي (م1110ق) روايتي مجهول است (مجلسي، 1404ق، ج2، ص83). محمد بن خالد که يکي از راويان اين روايت است، طبق ادعاي مجلسي مجهولالحال است. نجاشي (م450ق) نيز وي را ضعيفالسند معرفي ميکند (نجاشي، 1365، ص335؛ ابنغضائري، 1422ق، ص93)، ازاينرو تمسّک بدان از لحاظ سندي صحيح نيست. البته شيخ طوسي (م460ق) و برخي ديگر اين راوي را ثقه دانسته و بدينروی روايت محل بحث مطابق اين ديدگاه صحيحالسند است (طوسي، 1373، ص363). راز اين اختلاف آن است که اين راوي از يکسو فردي موثّق و معتبر است و از ديگر سو بر روايات ضعيف و مرسل اعتماد کرده و آنها را نقل نموده است.
بهنظر ميرسد در موضوع بحث که از قبيل کشف امور تکويني و فلسفي است و تعبدي صرف بهشمار نميرود، مباحث دلالي اهميت بيشتري نسبتبه مباحث سندي دارد. بنابراين بررسي سندي ـ نظير بحثي که گذشت ـ ادامه پیدا نمیکند و درصورتيکه روايتي در کتب معتبر روايي يافت شود، معتبر تلقي ميگردد.
ب) عدم اکتفا بر خبر واحد: اگرچه روايت نخست بر جسمانيت نفس دلالت دارد، ليکن کشف حکم دين در صورتي ممکن است که تمام ادله، مطالعه و بررسی گردد و تعارضات احتمالي مرتفع شوند. پس از جمعبندي ميان ادله مختلف، درنهايت ميتوان نتيجه را ارائه داد. بنابراين اگرچه اين روايت با سند و دلالتي مطلوب بر جسمانيت نفس دلالت دارد، ليکن با اين وجود، خبر واحدي است که حداکثر موجب ظن و نه يقين در انسان ميشود و با بسياري از ادله عقلي و نقلي ديگر که بر تجرد نفس دلالت دارند، در تعارض است (قدردان قراملکی و قدردان قراملكي، 1397، ص5-34).
ج) تعارض ادله: روايت نخست اگرچه بر جسمانيت نفس دلالت دارد، اما ادله عقلي و نقلي متعددي ـ که همچون اين روايت از نظر سند و دلالت داراي اعتبارند (بقره: 30؛ تميمي آمدي، 1410ق، ص820) ـ بر تجرد نفس دلالت دارند که در تعارض با اين روايت هستند. براي نمونه، انسان داراي علم حضوري به خود است. با توجه به تجرد علم ـ که مقبول تفکيکيان است ـ اگر تمام حقيقت انسان مادي و جسماني باشد، هيچ چيزي متعلّق علم حضوري انسان واقع نميشود که اين سخن با علم حضوري به خويشتن سازگاري ندارد. بنابراين بايد معتقد شد که بخشي از حقيقت انسان مجرد است که متعلّق علم حضوري انسان واقع ميشود (جوادي آملي، 1386، ج2، ص148). همچنين ادله نقلي فرواني از ملاقات انسان با خدا، رجوع انسان بهسوي خدا و حضور انسان نزد پروردگار سخن به ميان آوردهاند: «إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً»، (مائده: 48) روشن است که خداي متعال موجودي مجرد و غيرجسماني است. هر موجودي که نزد موجود مجردي تحقق داشته باشد و با آن ملاقات کند و بهسوي او حرکت نمايد، آن نيز مجرد خواهد بود. ازاينرو نفس و روح آدمي مجرد و فاقد ويژگيهاي عالم ماده است (رازي، 1407ق، ج7، ص132-133؛ طباطبائي، 1372، ج9، ص12).
با کنارهم قرار دادن ادله گوناگون (بهويژه ادله نقلي) و جمع ميان آنها، ميتوان نتيجه ادله نقلي را ارائه داد. با توجه به ضعف ديگر اخبار دال بر جسمانيت نفس ـ نقد آنها در ادامه خواهد آمد ـ و وفور ادله معتبر دال بر تجرد نفس (براي مطالعه بيشتر، ر.ک: قدردان قراملکی و قدردان قراملكي، 1397، ص5-37؛ قدردان قراملكي، 1398، ص69-99)، اين دليل با وجود اعتبار آن کنار گذاشته خواهد شد و يا حمل بر مقام بيان حدوث نفس ميشود.
د) تساوي جسم رقيق و موجود مجرد مثالي: با توجه به روايات فراوان دال بر تجرد نفس و براي حل تعارض يادشده، شايد بتوان مدعي شد که مقصود امام از «جسم رقيق»، موجود مجرد مثالي است؛ زیرا در آن زمان مباحث فلسفي براي توده مردم روشن نبود و امام اگر از واژه «مجرد» و «غيرمادي» و اقسام آن (مجرد مثالي و عقلي) سخن بهميان ميآورد، مردم متوجه چيزي نميشدند. ازاينرو بهجاي واژه «مجرد»، از واژه «جسم رقيق» که در مقابل «جسم عادي» قرار دارد، استفاده کرده است.
ه) در مقام تشبيه بودن روايت دوم: در روايت دوم، امام در مقام پاسخ به سؤال از چگونگي «نفخ» است. بدينروی نفخ را از باب تشبيه معقول به محسوس و براي تفهيم به سائل، به حرکت و جابهجايي هوا تشبيه کرده است. طرح بحث همجنس بودن روح و ريح (باد) در روايت، بهنظر میرسد صرف بحث واژهشناسي و لغوي است که «روح» و «ريح» از يک خانواده هستند، وگرنه در مصداقشناسي روح موجودي غير از ريح است و اين مغايرت متفق علیه است.
2. منشأ آفرينش انسان
عمده ادله نقلي مستند تفکيکيان و بهویژه شيخ مجتبي قزويني، ادلهاي هستند که بر منشأ آفرينش انسان اشاره دارند. با مراجعه به اين دسته از ادله، روشن ميشود که نفس و روح از عناصر مادي تشکيل شدهاند. ازاينرو خود نيز موجودي مادي هستند. اينک به برخي از اين ادله نقلي اشاره ميشود:
الف) آفرينش انسان در عالم ذر (خلقت از طينت)
از جمله ادله نقلي که بر آفرينش مادي انسان اشاره دارند، روايات حاکي از عالم ذر هستند. مطابق اين دسته از روايات، خداي متعال پيش از اين عالم، هر انساني را به وجود ذرّي خلق کرده بود (برقي، 1371، ج1، ص135؛ صفار، 1404ق، ص89). از نظر تفکيکيان روايات وارد شده درباره اين خلقت داراي تواتر اجمالي است (مرواريد، 1418ق، ص111-119). با بررسي و مطالعه اين دسته از روايات، روشن ميشود که منشأ پيدايش نفس انسان، «طينت» است. مراد از «طينت» خاک و گِل مادي است. ازاينرو نفس موجودي مادي و غيرمجرد است (قزويني، 1393، ص509-510).
توضيح بيشتر آنکه مطابق آنچه از مجموعه روايات استفاده ميشود، عالم ذر نيز مانند اين عالم داراي سه حقيقت بوده است: حقيقت نخست نور ـ که يکي از مصاديق آن عقل است ـ حقيقت دوم روح و حقيقت سوم طينت يا همان بدنهاي ذرّي است (همان، ص503). براساس روايات، خداي متعال روح پيامبر اکرم و ائمه اطهار را از نور عظمت خود، و بدنهاي مطهّرشان را از طينت مکنونه خلق کرد (کليني، 1407ق، ج1، ص389؛ فيض کاشاني، 1406ق، ج3، ص684-685). سپس آن نور را در بدن پاک آن بزرگان جاي داد. بنابراين آفرينش پيغمبر اعظم و ائمه اطهار بهصورت نوراني بوده است. اين آفرينش منحصر در اين افراد بوده و هيچ انسان ديگري چنين آفرينشي نداشته است. نفس و روح مؤمنان و شيعيان، از طينتي که بدن اهلبيت خلق شده ـ نه نوري که روح ايشان از آن ايجاد شده ـ آفريده ميشوند (قزويني، 1393، ص509-510).
حاصل آنکه پيامبر اکرم و ائمه اطهار روحي نوراني و جسمي از جنس طينت دارند؛ ولي روح و جسم انسانهاي ديگر از جنس طينت است. مؤمنان و شيعيان از باقيمانده طينت پيامبران و اهلبيت، و مشرکان و کافران از ديگر طينتها خلق شدهاند. با اين سخنان روشن شد که نفس و روح انسانها از طينت آفريده شده است. چون طينت موجودي مادي است، پس روح نيز مادي و غيرمجرد است.
ب) آفرينش انسان از خاک و نطفه
برخي از ادله نقلي بر آفرينش انسان از خاک و سپس نطفه اشاره دارد: «فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا» (حج:.5)؛ ما شما را از خاک آفريديم، سپس از نطفه و بعد از خون بسته شده، سپس از مضغه که بعضي داراي شکل و خلقت است و بعضي بدون شکل، تا براي شما روشن سازيم (که بر هر چيز قادريم) و جنينهايي را که بخواهيم تا مدت معيّني در رحم (مادران) قرار ميدهيم. بعد شما را بهصورت طفل بيرون ميآوريم. با توجه به جسماني بودن منشأ پيدايش نفس، حکم به جسمانيت و عدم تجرد نفس ميشود (همان، ص148-149).
تفاوت اين قسم با قسم پيشين در آن است که قسم پيشين بر خلقت انسان در عالم ذر و اين قسم بر آفرينش انسان در دنيا اشاره دارد.
ج) آفرينش انسان از خون
از جمله ادله نقلي که بر منشأ آفرينش نفس اشاره دارد، کلام امام صادق است. ايشان درباره روح ميفرمايد: «الرُّوحُ عَلَى مَا وَصَفْتُ لَكَ مَادَّتُهَا مِنَ الدَّمِ وَ مِنَ الدَّمِ رُطُوبَةُ الْجِسْمِ وَصَفَاءُ اللَّوْنِ وَحُسْنُ الصَّوْتِ وَكَثْرَةُ الضَّحِكِ فَإِذَا جَمَدَ الدَّمُ فَارَقَ الرُّوحُ الْبَدَنَ»؛ روح چنان است كه وصف كردم؛ مايه از خون دارد و رطوبت تن و خرمى رنگ و خوشى آواز و خنده بسيار ـ همه از خون است ـ و چون خون بخشكد روح از بدن جدا شود (طبرسي، 1403ق، ج2، ص349؛ ابنابيالحديد، 1404ق، ج7، ص237). براساس اين روايت، منشأ پيدايش نفس «خون» است. چون ماده اوليه روح، جسماني و مادي است، پس حقيقت روح نيز جسماني و غيرمجرد خواهد بود (قزويني، 1393، ص123-124).
براي تحقق يک موجود، چهار علت فاعلي، غايي، صوري و مادي نياز است. با مراجعه به علت مادي انسان که در آيات و روايات ذکر گرديده، روشن ميشود که خون علت مادي نفس است که موجودي مادي و جسماني است. درنتيجه خود نفس نيز مادي خواهد بود (قزويني، بيتا(الف)، قسمت2، ص149).
تحليل و بررسي
در نقد و بررسي اين دليل نقلي تفکيکيان چند نکته قابل ذکر است:
الف) عدم تلازم ميان حدوث و بقای جسماني: اگرچه ادله نقلي متعددي بر مادي بودن منشأ پيدايش انسان اشاره دارند، ليکن دلالتي بر جسمانيت و ماديت هميشگي نفس ندارند؛ زيرا تفکيکيان مدعي هستند که نفس افزون بر حدوث جسماني، داراي بقای جسماني نيز هست. اما ايجاد روح از طينت، خاک، نطفه و خون فقط حدوث جسماني را ثابت ميکند و دلالتي بر بقای جسماني ندارد.
اين درحالي است که ديگر ادله از بقای غيرجسماني نفس خبر ميدهند. براي نمونه آيات فراواني بر رجوع نفس بهسوي خدا و ملاقات آن با پروردگار سخن ميگويند. روشن است که موجود مادي و جسماني هرگز نميتواند با خدا که موجودي مجرد است، ملاقات داشته باشد. ازاينرو بايد گفت: همان نفس و روحي که براساس روايات محل بحث بهصورت جسماني حادث شده، داراي بقای روحاني است. همچنين ادله فراوان ديگري بر خلود برخي افراد در بهشت و جهنم دلالت دارند. روشن است که نفس مادي و جسماني استعداد خلود را ندارد و تفکيکيان نيز بر اين مطلب اعتراف دارند (مرواريد، 1418ق، ص110-111؛ مؤسسه معارف اهلبيت، 1395، ج2، ص290). پس بايد مدعي شد که روايات محل بحث صرفاً بر حدوث و پيدايش نفس اشاره دارد، نه بر بقای آن.
ب) آفرينش بدن انسان در دسته دوم: گروه دوم از ادله دال بر منشأ آفرينش که با عنوان «آفرينش از خاک و نطفه» تبيين شد، بر خلقت بدن آدمي ـ و نه نفس او ـ دلالت دارد. این درحالي است که محل بحث نفس آدمي است. بنابراين تمسک به اين دسته از ادله خروج تخصصي از مسئله است. البته ميتوان آنها را دال بر آفرينش نفس نيز دانست که در اين صورت، ديدگاه حدوث جسماني و بقای روحاني اثبات ميشود؛ زیرا در يکي از اين آيات لحن آيه از «خَلَق» به «اَنشَأ» تغيير کرده و از «خلق آخر» ياد شده است (مؤمنون: 12-14). در فرهنگ قرآن کريم از خلقت امور عادي با واژه «خَلَق» و «ذَرَأ» و از خلقت خاص و آفرينش مجردات با واژه «انشأ» ياد ميشود (ملک:.23-24). طبق اين دسته از آيات، خون و نطفه است که تبديل به بدني شده که با واژه «خلق» از آن ياد شده و سپس به نفسي تبديل شده که با واژه «انشأ» و «خلق آخر» بيان شده است.
3. حدوث انسان
انسان موجودي حادث است که در زمان گذشته نبوده و سپس ايجاد شده است (قزويني، بيتا(ب)، قسمت2، ص149-150). برخي از ادله نقلي بر اين حدوث تصريح دارد: «أَوَلا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً؛ آيا انسان بهخاطر نميآورد که ما پيش از اين او را آفريديم، درحاليکه چيزي نبود؟» (مريم: 67). برخي ديگر از آیات بهصورت غيرمستقيم بر حدوث دلالت دارند (ابنبابويه، 1376، ص114).
نتيجه آيات و روايات اين است که بدن و روح انسان هر دو داراي سابقه عدم بوده و توسط خداي توانگر خلق شدهاند و اين بهمعناي حدوث آدمي است. پس از تبيين حدوث انسان از طريق ادله نقلي، بايد گفت: موجود حادث هميشه در حال تغيير و تبدّل است. براي نمونه، انسان در سير تکاملي وجودش، از نطفه آغاز و به بدن کامل منتهي ميشود و سپس دوران نوزادي، کودکي، نوجواني، جواني، ميانسالي و کهولت را پشت سر قرار میدهد و سپس از دنيا ميرود. همچنين مراتب و کمالاتي را پيدرپي کسب میکند و يا آنها را از دست ميدهد. چون تغيير و تبدّل در مجردات محال است، روشن ميشود که موجود حادث نميتواند مجرد باشد. با توجه به حدوث نفس، حکم به عدم تجرد آن ميشود (قزويني، 1393، ص960).
تحليل و بررسي
حدوث آدمي ازجمله باورهاي مشترک ميان بیشتر و حتي همة دينپژوهان است. عقل و نقل بر اين مطلب تأکيد دارند و فلاسفه نيز بر اين مطلب معترفاند و انسان را قديم نميدانند. بنابراين، اصل سخن تفکيکيان و شيخ مجتبي قزويني مقبول است؛ ليکن آنان درصددند تا با پايه قرار دادن اين اصل مشترک، جسمانيت نفس را نتيجه بگيرند. بهنظر ميرسد برخلاف ادعاي تفکيکيان، تلازمي ميان حدوث انسان و جسمانيت او نيست. با بررسي مدعيات تفکيکيان و شيخ مجتبي قزويني نکاتي در رد اين تلازم قابل تبيين است.
الف) اخص بودن دليل از مدعا: تفکيکيان درصدد انکار تجرد نفس و اثبات بقای جسماني آن هستند. آيات و روايات مستند آنان مختص حدوث نفس است و ارتباطي به بقای روح ندارد. حکمت متعاليه نيز همچون پيروان نگره تفکيک حدوث نفس را جسماني دانسته، آيات و روايات يادشده را موافق خود ميبيند. بنابراين دليل اخص از مدعا خواهد بود.
ب) جواز حرکت نفس ناطقه: نفس داراي حرکت جوهري اشتدادي است. توضيح آنکه نفس از بدو پيدايش چهار مرحله و نشئه را از سر ميگذراند: نشئه طبيعت که در اين مرحله نفس هنوز به درجه تجرد نائل نيامده و فاقد هرگونه ادراک و حرکت ارادي است. نشئه حيواني که نفس به درجه ناطقيت نرسيده و حيوان بالفعل و انسان بالقوه است. در اين مرحله نفس فقط داراي ادراک جزئي و حرکت ارادي است. نشئه انساني که نفس به درجه ناطقيت نائل آمده، اما به درجه عقلانيت دست نيافته و بدینرو فاقد ادراک خالص عقلي است. نشئه عقلي که در اين مرحله نفس افزون بر کمالات مراتب پيشين، داراي ادراک عقلي خالص نيز هست.
نفس در نشئه طبيعي گياه بالفعل و در حيوان بالقوه است و حرکت او بسان حرکت گياه است، که بينياز از توضيح است. نفس طبيعي با حرکت جوهري اشتدادي و بهسبب دارا بودن قوه حيوانيت، وارد نشئه حيواني شده، داراي علم حضوري به خود ميشود. بهسبب دارايي علم حضوري، اين درجه از نفس مجرد است. اگرچه نفس در اين مرتبه مجرد است، ليکن حرکت او متوقف نميشود، بلکه تکامل و حرکت او ادامه يافته، از نشئه حيواني به نشئه انساني و سپس عقلي صعود ميکند.
حاصل آنکه «حرکت» که عبارت است از خروج تدريجي شيء از قوه به فعليت و تکامل جوهري ذاتي، در نفس موجود است. نفس نيز بهتدريج تکامل میيابد و اصطلاح «جسمانيۀ الحدوث و روحانية البقاء» به اين حرکت اشتدادي اشاره دارد. تجرد نفس مانع اين حرکت نيست؛ زيرا نفس در هر نشئه دارای تمام فعليت نشئه خود و قوه نشئه ديگري است. داشتن قوه سبب جواز حکم به حرکت نفس ميشود (صدرالمتألهين، 1354، ج2، ص466-467؛ عبوديت، 1391، ج3، ص433-436).
ج) مصاديق نقض: تمام موجودات عالم هستي مخلوق خداي سبحاناند. بنابراين نيازمند و وابسته به او هستند. اگرچه ممکن است موجود نيازمند با لطف الهي قديم زماني باشد، ليکن بهسبب نيازش نميتواند قديم بالذات باشد. ازاينرو در عالم موجودي جز خداي متعالي قديم بالذات نيست. با اين وجود موجودات حادثي همچون علم و عقل ـ که به اعتراف تفکيکيان مجردند ـ در عالم وجود دارند. بدینروی مشخص ميشود که تلازمي ميان حدوث و تغيير نيست و موجودات مجرد از یکسو حادث و از سوي ديگر غيرمتغيرند. اينها مثالهاي نقضي براي اين استدلالاند.
4. مغايرت نفس با علم و عقل
مطابق ديدگاه اصحاب تفکيک، ادله نقلي با صراحت به مغايرت ميان روح با علم و عقل حکم دادهاند. با توجه به آنکه علم و عقل موجوداتي نوراني و مجرد هستند و نیز نفس مغاير آن دو بوده و از سنخ آنان نيست، ميتوان گفت: نفس موجودي غيرنوراني و غيرمجرد است (قزويني، 1393، ص157؛ همو، بيتا(ب)، قسمت2، ص149).
پيروان نگره تفکيک براي اثبات مقدمه نخست استدلال خويش (مغايرت نفس با علم و عقل) به ادله نقلي متعددي تمسک جستهاند که به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف) نکوهش عدم پيروي از عقل: «وَما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لايَعْقِلُون» (يونس: 100)؛ هيچکس نميتواند ايمان بياورد، جز به فرمان خدا و پليدي را بر کساني قرار ميدهد که نميانديشند. قرآن کریم در امثال این آیه افرادي را که از عقل پيروي نمیکنند نکوهش کرده است. در اينکه مخاطب اين سرزنشهاي الهي کيست، سه فرض «جسم و بدن فرد خاطي»، «عقل انسان خاطي» و «نفس و روح فرد خاطي» متصور است. احتمال نخست باطل است؛ زيرا جسم شأنيت خطاب و مخاطب واقع شدن را ندارد. احتمال دوم نيز صحيح نيست؛ زیرا عقل عين تعقل است و هرجا عقل باشد، تعقل نيز هست؛ مانند نور که هرجا باشد، نورانيت هم هست. پس سرزنش و خطاب آن به عدم تعقل معنا ندارد. با رد دو احتمال نخست، احتمال سوم که مخاطب سرزنش الهي روح و نفس انسان است، ثابت ميشود. نتيجه اين سخن، غيريت نفس و عقل است. اگر نفس همان عقل بود، خطاب نفس نيز مانند عقل بيمعنا بود، درحاليکه قرآن کريم در آيات متعددي اين خطابات و سرزنشها را ذکر کرده است (قزويني، 1393، ص115-118).
ب) روشني نفس بهوسيله نور علم و عقل: با مطالعه آيات قرآن کريم، روشن ميشود که انسان موجودي تاريک و بدون نور است: «الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ؛ الر، (اين) کتابي است که بر تو نازل کرديم تا مردم را از تاريکيها بهسوي روشنايي به فرمان پروردگارشان درآوري» (ابراهيم: 1). برخي از انسانها با لطف و عنايت خدا از اين تاريکي جدا و بهسوي روشنايي برده ميشوند.
انسان مرکّب از جسم و روح است و چون طبق آيات يادشده اين مرکّب موجودي تاريک است، پس ميتوان به تاريکي روح آدمي (بهعنوان بخشي از حقيقت انسان) و فقدان نور در آن حکم کرد. از سوي دیگر علم و عقل هر دو وجود نوراني هستند که انسان بهوسيله آنها از تاريکي خارج میشود و بهسمت نور حرکت ميکند. بنابراين مشخص ميشود که اين دو از يک سنخ نيستند، چون علم و عقل از مجردات هستند، پس روح نميتواند از سنخ مجردات باشد (قزويني، 1393، ص106و122).
تحليل و بررسي
در تحليل اين دليل تفکيکيان چند نکته قابل ذکر است:
الف) عدم تلازم ميان مغايرت و جسمانيت نفس: بر فرض پذيرش مغايرت نفس با علم و عقل، بهنظر ميرسد اين تغاير هيچ تلازمي با جسمانيت نفس ندارد؛ زيرا مجردات منحصر در علم و عقل نيستند تا اگر موجودي مغاير اين دو بود، حکم به عدم تجرد آن شود، بلکه ممکن است با وجود مغايرت، موجودي مجرد باشد. بنابراين نفس در عين مغايرت وجودي با علم و عقل، موجودي مجرد است.
ب) روشني نفس، نه علم: مطابق ادله يادشده، نفس آدمي در ابتدا موجودي تاريک است که پس از تحصيل علم و عقل از ظلمات خارج و خود موجودي نوراني ميشود. اما تفسير تفکيکيان آن است که نفس خود نوراني نمیشود، بلکه بهسبب قرار گرفتن در کنار نور عقل و علم، از نور آن دو بهره خواهد برد (تهراني، 1333، ج2، ص56-57). بنابراين بهنظر ميرسد اين تعبير دقيق نیست و بايد معتقد شد که خود نفس تبديل به نور ميشود. پس يکي از مصاديق عالم انوار و مجردات است.
5. ذکر آثار مادي نفس
تفکيکيان با توجه به رواياتي که در آنها آثار و نتايج روح بيان شده، ماديت و جسمانيت نفس را نتيجه ميگيرند. طبق اين دسته از روايات، روح داراي خصایص و ويژگيهايي است که با عالم ماده سازگار و با عالم تجرد ناسازگار است (قزويني، بيتا(ب)، قسمت2، ص163-165). اينک به برخي از اين روايات اشاره ميشود:
الف) نعمتهاي بهشتي: ارواح مؤمنان بعد از مرگ، در بهشت جاي خواهند گرفت و در آنجا از غذاها و نوشيدنيها بهره ميبرند. نفس داراي همان صورت و چهرهاي است که بدن وي در دنيا داراي آن صورت بوده؛ چنانکه امام صادق ميفرمايد: «فَإِذَا قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ صَيَّرَ تِلْكَ الرُّوحَ إِلَى الْجَنَّةِ فِي صُورَةٍ كَصُورَتِهِ فَيَأْكُلُونَ وَيَشْرَبُونَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْهِمُ الْقَادِمُ عَرَفَهُمْ بِتِلْكَ الصُّورَةِ الَّتِي كَانَتْ فِي الدُّنْيَا؛ زماني که خدا روح را بهسوي خويش قبض کند، روح درصورتى همانند صورت دنيايىاش بهسوى بهشت مىرود و مىخورد و مىآشامد و اگر كسى نزد او بيايد او را با همان صورتى كه در دنيا داشت ديدار مىكند» (مجلسي، 1403ق، ج6، ص229). اين روايت اوصاف و خصایص مادي (نظير خوردن، آشاميدن و داشتن صورت و چهره) را براي روح و نفس انسان توصيف ميکند. چون اين خصایص، فقط در عالم ماده محقق ميشوند، روشن ميشود که روح انسان يکي از موجودات عالم ماده است (قزويني، 1393، ص124).
ب) ملاقات و گفتوگوي ارواح با يکديگر: از امام صادق سؤال شد که آيا ارواح يکديگر را ملاقات ميکنند؟ حضرت فرمود: بله، با هم انس ميگيرند و از يکديگر سؤال ميکنند: «ذَكَرَ الْأَرْوَاحَ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِين.َ فَقَالَ: يَلْتَقُونَ. قُلْتُ: يَلْتَقُونَ؟ فَقَالَ: يَتَسَاءَلُونَ وَ يَتَعَارَفُونَ حَتَّى إِذَا رَأَيْتَهُ قُلْتَ فُلَانٌ؛ [امام صادق] از ارواح مؤمنان سخن به ميان آورد و فرمود: آنان با هم ديدار مىكنند. عرض كردم: ديدار مىكنند؟! فرمود: آرى و از يكديگر سؤال و جواب مىكنند و همديگر را مىشناسند، بهگونهایكه وقتى او را ببينى، مىگويى: فلانى است» (برقي، 1371، ج1، ص178). ملاقات، ديده شدن و پرسش و پاسخ از ويژگيهاي عالم ماده و فرع بر جسمانيت است. در اين روايت اين اوصاف براي روح و نفس مؤمنان ثابت شده که دليل جسمانيت آن است (قزويني، 1393، ص125).
در روايتي ديگر، امام علي در پاسخ به پرسش سائل، از حالات روحي که از بدن جدا شده، سخن گفته است: «لَوْ كُشِفَ لَكَ لَرَأَيْتَهُمْ حَلَقاً حَلَقاً مُحْتَبِينَ يَتَحَادَثُونَ. فَقُلْتُ: أَجْسَامٌ أَمْ أَرْوَاحٌ؟ فَقَالَ: أَرْوَاح؛ اگر برایت پرده برداشته مىشد، آنان را مىديدى كه حلقهوار نشسته و لباسهايى را به خود پيچيده و با يكديگر سخن مىگويند. گفتم: آنان جسم هستند يا روح؟ فرمود: روحاند» (کليني، 1407ق، ج3، ص230). ارواح بهصورت حلقهحلقه به زانو نشسته و با يکديگر تکلم ميکنند؛ ولي بهسبب وجود حجاب و مانع، انسان قادر به ديدن آنها نيست. اين ويژگيها از علائم عالم مادهاند و نفس واجد آنهاست (قزويني، 1393، ص127).
صدر روايت امام علي، اگرچه بر ماديت روح دلالت دارد، اما ذيل آن صريح در عدم ماديت روح است. سائل از امام ميپرسد: آنها روح هستند يا جسم؟ [روشن است که مقصود سائل از ارواح، مجردات و غير اجسام است؛ زیرا معنا ندارد بپرسد روحها، روح هستند يا جسم؟ بلکه مقصود او اين است که روحِ داراي اين خصائص، جسماني است يا روحاني (مجرد)؟] امام در پاسخ، نفس را ارواح و مجرد معرفي ميکند. شيخ مجتبي قزويني براي حل مشکل تعارض صدر و ذيل روايت، به ذکر اقسام جسم پرداخته، مينويسد: «واضح است مراد از نفي اجسام [توسط امام در پاسخ سائل] اجسام عنصري دنيايي است، نه جسمي که در روايات ديگر فرمودهاند» (قزويني، 1393، ص127).
ج) اوصاف روح پس از مرگ: امام صادق در روايتي، به ذکر اوصاف نفس پس از مرگ پرداخته است: «إِذَا قُبِضَتِ الرُّوحُ فَهِيَ مُظِلَّةٌ فَوْقَ الْجَسَدِ رُوحُ الْمُؤْمِنِ وَ غَيْرِهِ يَنْظُرُ إِلَى كُلِّ شَيْءٍ يُصْنَعُ بِهِ. فَإِذَا كُفِّنَ وَ وُضِعَ عَلَى السَّرِيرِ وَ حُمِلَ عَلَى أَعْنَاقِ الرِّجَالِ عَادَتِ الرُّوحُ إِلَيْهِ وَ دَخَلَتْ فِيهِ، فَيُمَدُّ لَهُ فِي بَصَرِهِ، فَيَنْظُرُ إِلَى مَوْضِعِهِ مِنَ الْجَنَّةِ أَوْ مِنَ النَّارِ فَيُنَادِي بِأَعْلَى صَوْتِهِ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ: عَجِّلُونِي! عَجِّلُونِي! وَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ: رُدُّونِي! رُدُّونِي! وَ هُوَ يَعْلَمُ كُلَّ شَيْءٍ يُصْنَعُ بِهِ وَ يَسْمَعُ الْكَلَامَ؛ هنگامى كه كسى را قبض روح مىكنند، روح بر فراز جسد و نزديك آن سايهگستر است ـ خواه روح مؤمن باشد و خواه غيرمؤمن ـ و به هر كارى كه با جسد او مىكنند، مىنگرد و وقتى او را كفن كردند و بر تابوت گذاشتند و بر شانه مردم قرار گرفت، روح به جانب بدن بازميگردد و در آن حلول مىكند و چشم او وسعت ديد پیدا ميکند و او به جايگاه خود در بهشت يا در دوزخ مىنگرد و اگر از اهل بهشت باشد، با بلندترین صدا فریاد میزند: بشتابید! بشتابید! و اگر از اهل آتش باشد، میگوید: مرا باز گردانید! مرا باز گردانید! او میداند هرچه را نسبت به او انجام داده میشود و سخن را میشنود» (ابنبابويه، 1413ق، ج1، ص193). در اين روايت ويژگيهايي نظير سايه افکندن، قرار گرفتن در بالاي جسد، نگاه کردن، تکلّم کردن و شنيدن براي روحي که از بدن جدا شده، ذکر گرديده است. اين ويژگيها از اوصاف عالم ماده هستند. بنابراين نفسي که داراي اين ويژگيهاست، موجودي مادي است (قزويني، 1393، ص126).
د) اشتراک روح و بدن در شش ويژگي: امام علي در حديثي، ضمن تفکيک جسم و روح به ذکر اشتراکات آن دو پرداخته، ميفرمايد: «إِنَّ لِلْجِسْمِ سِتَّةَ أَحْوَالٍ: الصِّحَّةَ وَالْمَرَضَ وَالْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ وَالنَّوْمَ وَالْيَقَظَةَ وَكَذَلِكَ الرُّوحُ؛ فَحَيَاتُهَا عِلْمُهَا وَمَوْتُهَا جَهْلُهَا وَمَرَضُهَا شَكُّهَا وَصِحَّتُهَا يَقِينُهَا وَنَوْمُهَا غَفْلَتُهَا وَيَقَظَتُهَا حِفْظُهَا؛ تن را شش حالت است: صحت و بيمارى، مرگ و زندگى، خواب و بيدارى. روح نيز اينگونه است؛ زندگياش دانش و مرگش نادانى است. بيمارياش شك و صحتش يقين است. خوابش غفلت و بيدارياش يادآورى است» (مجلسي، 1403ق، ج58، ص40). روح همانند جسم داراي شش ويژگي «حيات»، «موت»، «مرض»، «صحت»، «خواب» و «خواب و بيداري» است. اشتراک روح و بدن در شش خصلت يادشده، نشاندهنده همسنخي اين دو وجود است. چون بدن از سنخ ماده و جسم است، پس روح نيز از همين سنخ بوده و از مجردات نيست (قزويني، 1393، ص125-126).
تحليل و بررسي
با دقت در روايات مستند تفکيکيان، بهنظر ميرسد نتوان با استناد بدانها جسمانيت نفس را نتيجه گرفت. ضعف استدلالهاي بيان شده به شرح ذيل قابل تبيين است:
الف) معاد جسماني و روحاني: در روايات «نعمتهاي بهشتي»، «ملاقات و گفتوگوي ارواح با يکديگر» و «اوصاف روح پس از مرگ»، اوصافي مانند سخن گفتن، داشتن صورت و خوردن و آشاميدن به ارواح نسبت داده شده است. اين روايات ناظر به روح انسان پس از مرگ هستند. چون حيات برزخي و معاد بهصورت جسماني و روحاني محقق است، در برزخ و سپس در قيامت، نفس به بدني متناسب با همان عالم تعلق خواهد يافت.
قابل ذکر است که تفکيکيان باور دارند که با مرگ، روح از بين نمیرود و نابود نميشود، بلکه به عالم برزخ منتقل میگردد و در آنجا به حيات خود ادامه ميدهد، ليکن در روز قيامت و با دميده شدن در صور اول، تمام ارواح از بين میروند و نابود میشوند و با دميده شدن در صور دوم مجدد زنده ميشوند (مؤسسه معارف اهلبيت، 1395، ج2، ص290).
بهنظر ميرسد اساساً يکي از انگيزههاي طرح ديدگاه «جسم لطيفانگاري نفس» اين است که مجردات نابود نشدني هستند و درصورتيکه نفس مجرد باشد، با دميده شدن در صور نابود نخواهند شد و اين مطلب با ظاهر روايات در تعارض است. بدینروی قائل به جسم لطيف بودن نفس شدهاند تا اين مشکل گريبانگير آنان نشود. آنان جسم لطيف را داراي آثار و خواص عجيب و غيرقابل شناسايي براي انسان معرفي ميکنند. ازاينرو اوصافي نظير عدم نابودي با مرگ، طول عمر فراوان و نابودي با دميده شدن در صور را به آن نسبت ميدهند.
اين سخن تفکيکيان صحيح نیست و اگرچه مطابق ظاهر آيه «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان» (رحمن: 26)، همهچيز، اعم از نفس انسان و غير آن روزي فاني خواهد شد، ليکن فنای هر چيزي به حسب خودش است. براي نمونه، انسان که موجودي مرکّب از بدن و روح است، مرگ و فنایش بهمعناي قطع ارتباط تدبيري روح از بدن و انتقال آن به سراي ديگر است. بنابراين مرگ انسان امري وجودي ـ و نه عدمي ـ است که آياتي نظير «خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ» (ملک: 2) بدان اشاره دارند.
ب) تأويل ظاهر توسط شيخ مجتبي قزويني: حديث دوم «ملاقات و گفتوگوي ارواح با يکديگر» داراي دو بخش است که صدر آن به ذکر آثار مادي نفس و ذيل آن به تجرد نفس پرداخته است. وي درصدد تأويل و تفسير ذيل روايت مطابق رهيافت خويش است. بنابراين بهنظر ميرسد شيخ مجتبي قزويني دچار تفسير به رأي و تأويل ظواهر شده است. ظاهر سؤال سائل در ذيل روايت آن است که ارواح جسمِ مادي هستند يا روحِ مجرد؟ امام با صراحت به روح و مجرد بودن آن پاسخ ميدهد. درصورتيکه از ارواح در سؤال سائل، فقط تجرد فهميده شود، متن مورد بحث، نص خواهد بود. درصورتيکه تفسير و تأويل شيخ مجتبي قزويني مدنظر امام ميبود، با توجه به آنکه ايشان در مقام بيان بود، حتماً آن را بيان ميکرد؛ مثلاً ميفرمود: «جسمي غيرعنصري و غيرعادي است»، درحالي که چنين سخني نفرمود. صدر روايت نيز همانگونه که در نقد نخست «معاد جسماني و روحاني» گذشت، مقصود بدنهاي برزخي است که نشسته و حلقه زدهاند و اين مطلب هيچ استبعاد عقلي و نقلي ندارد.
ج) اشتراک؛ دليل بر تغاير: در روايت «اشتراک روح و بدن در شش ويژگي» امام علي اشتراکات ميان نفس و جسم را تبيين ميکند. وجود نقاط مشترک ميان دو شيء، حاکي از مغايرت آن دو و وجود نقاط افتراق است. در روايت محل بحث، نيز همينگونه است. اشتراک نفس و بدن در برخي امور، حاکي از تغاير و اختلاف آن دو در ديگر امور است. بنابراين روايت يادشده دلالت دارد بر اینکه بدن و روح يک وجود نیست و دو موجود متفاوتاند و اساساً دلالتي بر سنخيت و عدم سنخيت اين دو موجود ندارد. اين درحالي است که تفکيکيان گمان بردهاند اين دو بهسبب اشتراکات، از يک سنخاند. بهديگر سخن، اشتراک غير از عينيت است. دو شيء مشترک داراي نقاط افتراق هم هستند؛ ولي دو شيءِ عين هم ـ که درحقيقت يک شيءاند ـ فاقد نقطه افتراق هستند.
نتيجهگيري
در مسئله تجرد و عدم تجرد نفس، تفکيکيان برخلاف ديدگاه مقبول حکما و متکلمان عقلمحور، از جسمانيت نفس دفاع کردهاند. آنان با مراجعه به ادله ديني و بهويژه ادله نقلي، جسمانيت نفس را از اين متون برداشت ميکنند. با تحليل و بررسي اين ادله نقلي و استدلالهاي تفککيان، روشن شد که متون ديني بر جسمانيت و ماديت نفس دلالت ندارند. بهنظر ميرسد سبب اصلي اين اشتباه از سوي تفکيکيان و بهویژه شيخ مجتبي قزويني، رويکرد ظاهرگرايي و عدم تحليل عقلاني متون ديني از سوي آنان است. چنانکه مشاهده شد، اين دو نکته در بيشتر نقدها بر تفکيکيان لحاظ شده است. البته يک يا دو روايت بهصورت خبر واحد ـ و نه مجموعه روايت ـ به جسمانيت نفس اشاره داشت که بهسبب تعارض با ادله عقلي و نقلي فراوان دال بر تجرد نفس، توان اثبات مدلول خود را ندارند.
- ابنابيالحديد، عبدالحميد بن هبةالله، 1404ق، شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، کتابخانه آيةالله مرعشي نجفي.
- ابنبابويه، محمدبن علي، 1398ق، التوحيد، تحقيق هاشم حسيني، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ ، 1413ق، من لايحضره الفقيه، تحقيق علياكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
- ـــــ ، 1376، الأمالي، تهران، كتابچي.
- ابنحزم اندلسى، 1416ق، الفصل في الملل و الأهواء و النحل، تعليق احمد شمسالدين، بيروت، دار الكتب العلمية.
- ابنغضائري، 1422ق، الرجال، قم، دار الحديث.
- اشعرى، ابوالحسن، 1400ق، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، آلمان، فرانس شتاينر.
- اصفهاني، ميرزامهدي، 1385، ابواب الهدي، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- برقي، احمدبن محمدبن خالد، 1371، المحاسن، تحقيق جلالالدين محدث، قم، دار الكتب الإسلامية.
- تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، 1410ق، غرر الحكم و درر الكلم، تصحيح سيدمهدي رجائي، قم، دار الكتاب الإسلامي.
- تهانوى، محمدعلى، 1996م، موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون.
- تهراني، ميرزا جواد، 1333، ميزان المطالب، تهران، چاپخانه آفتاب.
- جوادي آملي، عبدالله، 1386، تفسير موضوعي قرآن کريم (توحيد در قرآن)، تنظيم حيدرعلي ايوبي، قم، اسراء.
- حکيمي، محمدرضا، 1383، مکتب تفکيک، قم، دليل ما.
- خسروپناه، عبدالحسين، 1391، جريانشناسي فکري ايران معاصر، قم، مؤسسه فرهنگي حکمت نوين اسلامي.
- رازي، محمد بن عمر، 1407، المطالب العاليه، تحقيق احمد حجازي السقاء، بيروت، دار الکتاب العربي.
- رحيميان فردوسي، محمدعلي، 1382، متأله قرآني شيخ مجتبي قزويني خراساني، قم، دليل ما.
- سيدمرتضي، على بن حسين، 1411ق، ذخيرة العالم و بصيرة المعلم، تحقيق سيداحمد حسينى، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
- صدرالمتألّهين، محمدبن ابراهيم شيرازي، 1354، المبدأ و المعاد، تصحيح سيدجلالالدين آشتياني تهران، انجمن حكمت و فلسفه ايران.
- صفّار، محمدبن حسن، 1404ق، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد، تصحيح محسن كوچه باغي، قم، مكتبة آيةالله مرعشي نجفي.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1372، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامية.
- طبرسي، احمدبن علي، 1403ق، الإحتجاج علي أهل اللجاج، تحقيق محمدباقر خرسان، مشهد، مرتضي.
- طوسي، محمدبن الحسن، 1373، رجال الطوسي، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
- عبوديت، عبدالرسول، 1391، درآمدي به نظام حکمت صدرايي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- فيض كاشاني، محمدبن مرتضي، 1406ق، الوافي، تحقيق و تعليق سيدضياءالدين علامه، اصفهان، كتابخانه اميرالمؤمنين.
- قاضى عبدالجبار، ابوالحسن، 1965م، المغني في أبواب التوحيد و العدل، تحقيق جورج قنواتى، قاهره، الدار المصرية.
- قدردان قراملکي، علي و محمدحسن قدردان قراملکي، 1397، «ادله عقلي تجرد نفس از ديدگاه آيتالله جوادي آملي»، حکمت اسراء، ش32، ص5-37.
- قدردان قراملکي، علي، 1398، «بازخواني ادله نقلي تجرد نفس از ديدگاه آيتالله جوادي آملي»، حکمت اسراء، ش34، ص69-99.
- قزويني، شيخ مجتبي، 1393، بيان الفرقان، قزوين، حديث امروز.
- ـــــ ، بيتا(الف)، رسالهاي در معرفة النفس، نسخه خطي موجود در کتابخانه مؤسسه معارف اهلبيت، بيجا، بينا.
- ـــــ ، بيتا(ب)، رسالهاي در نقد اصول يازدهگانه ملاصدرا، نسخه خطي موجود در کتابخانه مؤسسه معارف اهلبيت، بيجا، بينا.
- كليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، تحقيق علياكبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- ـــــ ، 1404ق، مرآة العقول في شرح أخبار آلالرسول، تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- مرواريد، حسنعلي، 1418ق، تنبيهات حول المبدأ و المعاد، مشهد، آستان قدس رضوي.
- مطهري، مرتضي، 1396، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
- مؤسسه معارف اهلبيت و مؤسسه فرهنگي امام صادق، 1395، مشعل معرفت؛ ارجنامه آيتالله سيدجعفر سيدان، قم، مؤسسه معارف اهلبيت.
- نجاشي، 1365، رجال النجاشي، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.