معرفت کلامی، سال دوازدهم، شماره اول، پیاپی 26، بهار و تابستان 1400، صفحات 175-194

    نقد دیدگاه «عدم انتفاع پیامبر (ص) از دعا و صلوات امت» با تأکید بر امکان رفعت درجه آن حضرت در قوس صعود

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمدهادی کمالی / دانشجوی دکتری تخصصی حکمت متعالیه، فلسفه، دانشگاه فردوسی مشهد / kamali.mohammadhadi@gmail.com
    محمدمهدی کمالی / استادیار پژوهشکده علوم اسلامی رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی / m.mkamali@yahoo.com
    محمداسحاق عارفی / استادیار گروه فلسفه و کلام، جامعةالمصطفی العالمیة مشهد
    چکیده: 
    در منابع دینی به صلوات بر پیامبر اکرم و دعا برای رفعت درجه ایشان بسیار سفارش شده است. براساس روایات، این کار منافع زیادی، مثل طهارت نفس، تکفیر گناهان و سنگینی میزان برای شخص دعاکننده و مصلِّی به ارمغان می آورد. اما پرسش این است که آیا خود پیامبر نیز به عنوان مدعوله و مصلَّی علیه از این دعاها و صلوات ها منتفع می شود و درجه ایشان در سیر صعودی افزایش می یابد یا خیر؟ برخی با استناد به دلایل گوناگون معتقدند: پیامبر نفعی از این دعاها و درودها نمی برد و ارتقای وجودی آن حضرت در اثر این ادعیه و صلوات ها غیرممکن است. در این مقاله با رویکرد جامع عقلی ـ نقلی، هم اصل این دیدگاه و هم ادله آن جداگانه بررسی و نقد گردیده و در نهایت ثابت شده است که این ادعیه و صلوات در کنار برکاتی که برای داعی و مصلی دارد، برای شخص پیامبر هم نافع است و موجب افزونی کمالات و ارتقای درجه آن بزرگوار در قوس صعود می گردد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critique of the View of "the Uselessness of the Ummahs’ Salawāts (Blessings) and Prayers to the Prophet, with Emphasis on the Possibility of Elevation of His Spiritual Stage in the Arc of Ascent
    Abstract: 
    In religious sources, salawat to the Holy Prophet and praying for his elevation are highly recommended. According to narrations, salawat and prayer for the Prophet have many benefits, such as purification of the soul, absolution of sins, and rewards for the those sending blessing and salawat. But the question is: does the Prophet himself, as the recipient of these salawats and prayers, benefit from them? Does his spiritual stage improve in the arc of ascent? Giving various reasons, some believe that the Prophet does not benefit from these prayers and blessings and they can never elevate his existential stage. Using a comprehensive rational-narrative approach, this article examines both the nature of this view and its arguments, and finally proves that prayer and salawat are beneficial both for those who send them and for the Prophet. They elevate the spiritual stage of the noble Prophet in the arc of ascent
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    «دعا» از بهترين جلوه‌هاي پرستش پروردگار است، تا جايي‌که در برخي از روايات از آن به «مغز عبادت» تعبير شده است (حر عاملى، 1409ق، ج7، ص27). در احاديث، توصيه‌هاي زيادي شده به اينکه مردم هنگام دعا فقط خود را درنظر نگيرند، بلکه براي ساير بندگان مؤمن خداوند نيز دعا کنند. اين توصيه‌ها گاهي همگاني است، يعني به دعا براي انسان‌هاي مؤمن سفارش شده است (کليني، 1407ق، ج2، ص508)؛ گاهي هم اختصاصي است، يعني دعا براي برخي اشخاص که حق زيادي بر انسان دارند به‌طور خاص توصيه شده است؛ مانند دعا براي پدر و مادر (اسراء: 24) و فرزندان (طبرسي، 1344، ص162).
    ازجمله افراد مخصوصي که حق بزرگي بر همه مسلمانان دارد و به همين سبب دعا براي او در آيات و روايات تأكيد شده پيامبر گرامي است. در متون ديني سفارش شده است که مردم براي پيامبر، مواهب معنوي را از خداوند مسئلت کنند. براي مثال در برخي از ادعيه، علوّ منزلت و رفعت درجه پيامبر درخواست شده است: «اللَّهُمَّ أَعْلِ‏ مَنْزِلَتَهُ‏ وَارْفَعْ دَرَجَتَه‏» (طوسى، 1411ق، ج1، ص76). در بعضي ديگر براي پيامبر در قيامت تقرب مقام، جلالت قدر، وجاهت، سنگيني ميزان، تماميت نور، و علوّ مرتبه از خداوند طلب شده است: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَبِيَّنَا... يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَقْرَبَ الْنَّبِيِّينَ مِنْكَ مَجْلِساً، وَأَمْكَنَهُمْ مِنْكَ شَفَاعَةً، وَأَجَلَّهُمْ عِنْدَكَ قَدْراً، وَأَوْجَهَهُمْ عِنْدَكَ جَاهاً. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ شَرِّفْ بُنْيَانَهُ، وَ عَظِّمْ بُرْهَانَهُ، وَثَقِّلْ مِيزَانَهُ، وَتَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ، وَقَرِّبْ وَسِيلَتَهُ، وَبَيِّضْ وَجْهَهُ، وَأَتِمَّ نُورَهُ، وَارْفَعْ‏ دَرَجَتَهُ» (صحيفه سجاديه، 1376، ص182).
    همچنين معروف‌ترين و پرفضيلت‌ترين دعا براي پيامبر که در قرآن هم بدان توصيه شده (احزاب: 56) دعاي موسوم به «صلوات» است. «صلوات» جمع «صلاة» و از ريشه «ص ل و» است. «صلاة» در زبان عربي به‌معناي دعا، درود، و تحيت است (فراهيدي، 1410ق، ج7، ص153؛ ابن‌منظور، 1414ق، ج‌14، ص464).
    اما در فارسي، مراد از «صلوات» جمع «صلاة» نيست، بلکه از اين کلمه معناي اصطلاحي، يعني درود خاص بر پيامبر اکرم را اراده مي‌کنند. ذکر صلوات در ادعيه مأثوره به صورت‌هاي گوناگوني وارد شده است؛ مانند:
    ـ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.
    ـ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ وَ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ (طوسي، 1411ق، ج1، ص154).
    ـ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْمَرْضِيِّينَ بِأَفْضَلِ‏ صَلَوَاتِك‏ (همان، ص352).
    ـ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِکتِهِ وَأَنْبِيائِهِ وَرُسُلِهِ وَجَمِيعِ خَلْقِهِ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ (ابن‌بابويه، 1403ق، ص368)‌.
    صلوات بر حضرت محمد اگر از طرف خدا باشد به‌معناي نزول رحمت خدا بر آن جناب است، و اگر از طرف فرشتگان و مؤمنان باشد به‌معناي طلب رحمت از خداوند براي ايشان است (مکارم شيرازي، 1374، ج17، ص416). برخي صلوات غيرخدا را عيناً به‌معناي درخواست اکرام و ترفيع درجه پيامبر دانسته‌اند (معتزلي، 1404ق، ج‏19، ص279). 
    دعا به‌طور مطلق نفع و برکات زيادي به‌دنبال دارد؛ زيرا خودِ خداوند در قرآن مردم را به دعا امر کرده است (غافر:60)، و پروردگار حکيم به کار بي‌فايده و لغو دستور نمي‌دهد. از سوي ديگر، خداوند بلافاصله پس از امر به دعا فرموده است: دعاها را مستجاب مي‌کند (همان).
    دعاي امت براي پيامبر هم از عموم نافع بودن و مستجاب شدن بيرون نيست. اما پرسشي که در اين‌باره وجود دارد اين است که نفع اين ادعيه به چه کسي مي‌رسد؟ و استجابت آنها به چه صورت است؟ آيا نفع اين دعاها نصيب پيامبر مي‌شود و خداوند با رفعت درجه پيامبر در قوس صعود آن دعاها را مستجاب مي‌كند؟ يا اينکه اساساً جايگاه پيامبر قابل ارتقا نيست، و آن جناب از اين دعاها بهره‌اي نمي‌برد و استجابت در آنها به‌گونه ديگري است؟
    معناي «رفعت درجه» در قوس صعود
    براساس مباني حکمي، حقيقت هستى از سلسله مراتب متعدد طولي تشکيل شده و داراى دو طرف است. در رأس اين سلسله خداوند واجب‌الوجود قرار دارد که فعليت محض و کمال مطلق است، و در ذيل آن هيولاي اولي واقع شده که قوه محض است و فاصله بين اين دو طرف را مراحل متوسط وجود تشکيل مي‌دهند. نور وجود از واجب‌الوجود صادر مي‌شود و از جميع مراحل متوسط وجود عبور مي‌کند تا به قوه محض در انتهاي سلسه مي‌رسد و اين ‌را «قوس نزول» مي‌خوانند. وجود در مراحل استکمال نيز از مرتبه هيولا آغاز مي‌شود و مراحل متوسط را طي مي‌کند تا به مقام قرب واجب‌الوجود مي‌رسد و اين را «قوس صعود» مي‌نامند. بر اين اساس، حکما حقيقت وجود را به دايره‌اى که مشتمل بر دو قوس نزول و صعود است، تشبيه کرده‌اند.
    در قوس نزول، فيض وجود از خداوند، الاشرف فالاشرف به ترتيب صادر مي‌گردد. اولين موجودات عقول‌اند كه عالم آنها را «عالم جبروت» مي‌گويند. در رتبه دوم نفوس كليه هستند که عالم آنها «عالم ملكوت اعلا» نام دارد. در مرتبه بعد صور مثالي قرار دارند که آن را عالم «ملكوت اسفل» مي‌گويند و در انتها عالم اجسام طبيعي است. در قوس صعود، حقيقت وجود الاخس فالاخس به ترتيب بالا مي‌رود. پست‌ترين مرتبه «هيولاى اولي» است، بعد از آن «صورة جسميه»، سپس «طبايع» و «صور نوعيه»، و در رتبه بالاتر «نفوس» هستند با مراتبي که دارند، از نباتي و حيواني و انساني؛ و بعد از اينها عقل «بالقوّه» و عقل «بالملكه» و عقل «بالفعل» و «مستفاد» و عقل «فعّال» است (سبزواري، 1383، ص481-482).
    چنان‌که ملاحظه مي‌شود، قوس «صعود» بر وفق قوس «نزول» است، و هرچه در آن قوس هست، بايد در اين قوس به ظهور برسد. ليكن در نزول «الاشرف فالاشرف» از حق پديدار آمدند، و در صعود «الاخس فالاخس» برمى‌گردند (همان، ص500).
    هريک از موجودات غير از انسان، در عالم هستي مرتبه وجودي ثابت و معيّني دارد، اما انسان حد معيّني ندارد و مسافر بين عوالم است. وجود انسان از عالم ماده حادث مي‌شود و سپس هر يک از افراد انسان به قدر قابليت و تلاش خويش در مراتب گوناگون سير مي‌کند و بالا مي‌رود. انسان کامل که استعداد رشد نامتناهي دارد مي‌تواند همه مراتب را در قوس صعود طي نمايد. در ابتدا ماديت و هيولانيت دارد و شيء بالفعل نيست، سپس ماده انسان صور جمادي به خود مي‌گيرد، بعد از آن قواى نباتي را متلبس مى‌شود، آنگاه قواى نفس حيواني را واجد مى‌گردد، و در مرتبه بعد، قواى نفس ناطقه قدسيه (عقل هيولاني تا عقل بالفعل و فعال) را ـ به ترتيب ـ متحلّى مى‌شود (همان، ص482-483).
    پيامبر اكرم مصداق اتم انسان کامل است. بنابراين آن جناب در عروج، از همه عوالم مادي و ملکوتي عبور نموده و به عالم جبروت رسيده است كه در آغاز قوس نزول بود، و در قرب به درجه‌اي نائل شده‌ که هيچ فرشته و پيامبري بدان دسترسي ندارد (همان، ص500)؛ همان‌گونه که خود فرمود: «لِي مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لا‌يَسَعُنِي‏ مَلَكٌ‏ مُقَرَّبٌ وَ لانَبِيٌ‏ مُرْسَل» (مجلسي، 1403ق، ج79، ص243).
    با توجه به آنچه گذشت، مقصود از «ارتقا و رفعت درجه پيامبر در قوس صعود در اثر دعا و صلوات» آن است که خداوند با نزول رحمت تازه و اعطاي فيض و کمال جديد به رسول خدا، مرتبه وجودي ايشان را در عالم هستي از آنچه هست بالاتر مي‌برد و پيوسته بر جايگاه آن جناب در مدارج تقرب به حق مي‌افزايد و بدين‌سان، دعاي امت را در حق ايشان مستجاب مي‌کند.
    اهميت موضوع بحث
    اين مسئله‌ ابعاد گوناگون علمي و عملي دارد و از جنبه‌هاي متعدد حائز اهميت است. در بُعد علمي، اين مسئله به دانش‌هاي متعدد، ازجمله کلام، فلسفه، عرفان، تفسير و حديث ارتباط دارد و يکي از موضوعات مهم آنها به‌شمار مي‌آيد. يکي از مهم‌ترين بخ‍ش‌هاي علم کلام، نبوت خاصه است که در آن اصلِ نبوت پيامبر اكرم و مهم‌ترين صفات ايشان مثل علم و عصمت اثبات مي‌شود. استکمال‌پذيري و قابليت ترقي نيز از صفات بسيار مهم پيامبر است. از سوي ديگر مسئله درجه پيامبر، بحث از جايگاهِ يکي از مراتب وجود در عالم هستي است که از بحث‌هاي فلسفي به‌شمار مي‌رود. همچنين امکان يا استحاله ارتقاي مرتبه ايشان كه داراي والاترين مرتبه وجود امکاني است، يک بحث کاملاً فلسفي است. ارتباط بحث با دانش عرفان از آن روست که اولاً، پيامبر مصداق حقيقي انسان کامل است و پژوهش در حالات انسان کامل از مهم‌ترين مباحث عرفاني است. ثانياً، عرفان عهده‌دار تبيين مراحل سير و سلوک است و اين مسئله‌اي مهم است که سلوک و سير صعودي انسان در مدارج قرب نقطه پايان دارد يا نه؟ پاسخ به اين سؤال با پژوهش درباره تکامل و عدم تکامل پيامبر در اثر صلوات و دعا به‌دست مي‌آيد. همچنين از آن‌رو كه صلوات و دعا براي پيامبر در قرآن و احاديث بسياري آمده، فهم کامل معناي آيات و روايات مذکور در گرو بحث از امکان و عدم امکان ارتقاي پيامبر در اثر اين ادعيه و صلوات است و از همين‌رو مسئله به‌لحاظ تفسيري و فقه‌الحديث نيز اهميت پيدا مي‌کند.
    در بُعد عملي نيز به‌علت آنکه دعا براي پيامبر در ميان مسلمانان بسيار شيوع دارد و به‌ويژه ذکر شريف صلوات رايج‌ترين ذکر بر زبان هر مسلمان، و شعار زينت‌بخش همه محافل ديني و نيز مراسم عرفي در جوامع اسلامي است، بحث از آثار و منافع آن بسيار ضروري است؛ زيرا انسان هميشه براي انجام يک کار، منافع آن را درنظر مي‌گيرد و زيادي و کمي فايده، نقش مهمي در ميزان انگيزه شخص براي انجام آن کار دارد. بي‌ترديد اگر ثابت شود صلوات و دعاي ما براي شخص پيامبر نيز مفيد است و موجب افزوني کمالات آن بزرگوار مي‌گردد، شوق بيشتري در ما براي تقديم صلوات و دعا به پيشگاه آن حضرت به‌وجود مي‌آيد و انگيزه ما صد‌چندان مي‌شود.
    رويکرد و پيشينه تحقيق
    با توجه به ابعاد گوناگون اين مسئله، توجه به زواياي گواناگون آن رويکردي همه‌جانبه طلب مي‌کند؛ رويکردي جامع که همه قواعد کلامي، فلسفي، عرفاني و ادبي را به‌کار گيرد و ادله قرآني و حديثي را هم از نظر دور ندارد.
    افراد گوناگوني در لابه‌لاي آثار علمي خود به مسئله رفعت درجه پيامبر در اثر دعا و صلوات مردم اشاره نموده و ديدگاه اثباتي يا سلبي خود را به اختصار در اين زمينه بيان نموده‌اند. اما هر کدام فقط از يکي از نظرگاه‌هاي فوق اين موضوع را بررسي كرده و از رهگذر مشرب علمي مخصوص خود بر ديدگاه خود يا نقد ادله ديدگاه مقابل، اقامه دليل كرده است. افزون بر آن، در هيچ نوشتاري همة اقوال موجود در اين زمينه مطالعه و بررسي نشده است.
    مقاله پيش رو اولين اثر مستقلي است که به‌طور خاص اين موضوع را مد نظر قرار داده است. نگارنده با جست‌وجوي دقيق و مطالعه زياد در آثار بسياري از علماي مسلمان، كوشيده است همه ادله ديدگاه عدم انتفاع پيامبر از دعا و صلوات را از آثار گوناگون علما جمع‌آوري نمايد و آنها را، با همان رويکرد جامع بررسي و نقد كند. در پايان، ديدگاه مختار از ميان آراء موجود در اين‌باره برگزيده شده و در اتخاذ ديدگاه مختار نيز از همان رويکرد جامع استفاده گرديده و با ادله گوناگون اثبات شده است.
    ديدگاه «عدم انتفاع پيامبر از دعا و صلوات امت»
    برخي از علما معتقدند: پيامبر اكرم به مقامى رسيده‌ كه ارتقا به بالاتر از آن ممكن نيست. از همين‌رو دعاها و صلوات‌هاي مردم هيچ نفعي براي پيامبر ندارد و استجابت آنها به اين شکل نيست که کمالي بر کمالات پيامبر افزوده شود و درجه ايشان ارتقا يابد، بلکه فايده اين دعاها و درودها به خود دعاکننده و مصلي برمي‌گردد، و استجابت اين دعاها به اين شکل است که خداي متعال منافع و برکات زيادي را نصيب داعي و مصلي مي‌کند. درواقع کسي که براي پيامبر از خداوند نزول رحمت و رفعت درجه طلب مي‌کند، با اين کار به تکريم و تعظيم رسول خدا پرداخته، محبت و ارادت خود را به ايشان اظهار مي‌نمايد و خداوند نيز به همين سبب آن شخص را مورد عنايت ويژه خود قرار مي‌دهد و مواهب زيادي به او مي‌بخشد که در روايات به آنها اشاره شده است؛ ازجمله اينکه در اثر صلوات، طيب بدن و طهارت نفس براي مصلي حاصل مي‌شود (ابن‌بابويه، 1378، ج2، ص275)، گناهانش بخشيده مي‌گردد (همو، 1362، ص73)، ميزان اعمالش با سنگين‌ترين کار نيک پر مي‌گردد (حرعاملي، 1409ق، ج7، ص197)، و در يک کلام، اگر کسي براي رفعت درجه پيامبر دعا کند، خودش ترفيع مقام مي‌يابد و آن دعا موجب ارتقاي مقام پيامبر نمي‌شود.
    الف) موافقان
    ديدگاه فوق از سوي افراد متعددي مطرح و پذيرفته شده است. يکي از طرفداران اين نظريه ابن‌ابي‌الحديد معتزلي است (معتزلي، 1404ق، ج‏19، ص279). گرايش به اين نظريه در کلام شهيد اول نيز به‌چشم مي‌خورد (شهيد اول، 1430ق، ج15، ص321). برخي اين ديدگاه را به شهيد ثاني نيز نسبت داده‌اند (ضياءآبادي، 1390، ج2، ص255). علامه طباطبائي نيز مي‌گويد: صلوات فقط باعث ترفيع درجة مصلي مي‌شود و رسول خدا هيچ نفعي از صلوات نمي‌برد. ايشان همچنين معتقد است: دعاي «ارفع درجته» در حق پيامبر، براى ادامه فيض است، نه اصل افاضه؛ زيرا خداى متعال آخرين درجه كمال امكانى را به رسول اكرم داده است، اما در عين ‏حال اگر بخواهد مى‏تواند آنچه را داده پس بگيرد، و ما براي تداوم آن افاضه دعا مي‌کنيم (طباطبائي، 1388، ج1، ص150).
    آيةالله جوادي آملي نيز همين رأي را برگزيده و بر اين باور است که از صلوات ما کمالي به رسول خدا عايد نمي‌شود. ايشان نيز از تمثيلي مشابه تمثيل استاد علامه خود استفاده نموده و صلوات مردم را مانند اين مي‌داند که باغباني در روز عيد، دسته گلي از باغ بچيند و به صاحب باغ اهدا کند که در اين صورت باغبان چيزي از خود به صاحب باغ عطا نکرده است، ليکن اين کار موجب تقرب باغبان به صاحب باغ مي‌گردد (جوادي آملي، 1388‌الف، ج2، ص273؛ همو، 1388ب، ص242؛ همو، 1388ج، ص216؛ همو، 1388د، ص96؛ همو، 1389، ص115). از ديگر موافقان اين نظريه مي‌توان علامه حسن‌زاده آملي را نام برد (حسن‌زاده آملي، 1365، ص126، نكته 189).
    ب) ادله
    با بررسي کلام طرفداران ديدگاه مذکور، مي‌بينيم كه آنها براي اثبات مدعاي خود به دلائل گوناگوني استدلال نموده‌اند:
    دليل اول
    پيامبر اکرم اشرف مخلوقات است. پس بايد يک کمال وجودي داشته باشد که بالاتر از آن کمالي نيست. بنابراين اعطاي کمال جديدي به ايشان که داراي آن نباشد، تصور نمي‌شود. پس صلوات ما نوعي تعظيم است که در اثر آن به کمال و مرتبه آن بزرگوار هيچ اضافه نمي‌شود.
    اين دليل از سوي علامه طباطبائي مطرح شده است (رخشاد، 1384، ص۱۰۱). ايشان در ادامه از تمثيل جالبي استفاده نموده، مي‌گويد: صلوات فرستادن مانند آن است که کسي يک سيب به باغ سيب ببرد و براي تکريم صاحب باغ به او بدهد؛ زيرا هر مزيت ديني و دنيايي از برکات رسول اکرم است و آن حضرت صاحب همة خيرات است (همان).
    حد وسط در استدلال فوق، اشرف مخلوقات بودن پيامبر است؛ يعني پيامبر به علت آنکه اشرف ممکنات است، بالاترين کمالات را دارد، و ازاين‌رو در اثر دعاي امت، کمال جديدي بر ايشان افزوده نمي‌شود.
    دليل دوم
    براساس آنچه از دو روايت «اوّل ما خلق اللّه العقل» و «اوّل ما خلق الله نورى» (مجلسي، 1403ق، ج1، ص97) استفاده مي‎شود، مقام نبوت برابر با مقام عقول است. عقل كمال مترقبي ندارد و هرچه را بايد داشته باشد بالفعل دارد. البته ميان عقل نزولي و عقل صعودي از يک جهت فرق است و آن اينکه عقل نزولي از اول واجد كمالات است، و عقل صعودي چون در جميع مراتب بايد سير كند و هر دو دورة قوس وجود را طي نمايد، در انتها به آن درجه مي‌رسد (تهراني، 1383، ص304).
    اين دليل در کلمات علامه حسن‌زاده آملي نيز به‌چشم مي‌خورد. ايشان پيامبر را انسان كامل معرفي مي‌کند که كمالاتش به فعليت رسيده است و نقصي ندارد که از صلوات بهره‌مند شود (حسن‌زاده آملي، 1365، ص126، نكته 189).
    حد وسط استدلال مذکور فقدان قوه و استعداد است؛ يعني اعطاي کمال جديد به پيامبر ممکن نيست؛ زيرا پيامبر مانند عقول قوه و نقص ندارد و همه کمالات ممکن براي او به فعليت رسيده است.
    دليل سوم
    صلوات و دعا براي رفعت درجه پيامبر سودي به حال آن بزرگوار ندارد؛ زيرا خداوند پيش از آنکه ما دعا کنيم، اکرام را در حق رسولش تمام کرده و رفيع‌ترين درجه را به وي بخشيده است. پس پيامبر نيازي به دعاي ما ندارد، و اگر خداوند ما را به صلوات بر آن حضرت امر نموده‌، فقط به آن سبب است که خود ما با اين کار ثواب ببريم و از رحمت الهي بهره‌مند شويم (معتزلي، 1404ق، ج19، ص279).
    در اين استدلال سخن از عدم امکان تکامل پيامبر نيست، بلکه تأکيد بر عدم احتياج رسول خدا به دعاي مردم در برخورداري از فيوضات الهي است. در تبيين اين دليل، برخي از تمثيل جالبي استفاده کرده و گفته‌اند: صلوات مثل اين است كه يك نفر از افراد پست رعيت از شاهنشاه درخواست كند كه به نخست‌وزير انعام دهد و او را ترفيع رتبه نمايد، و اين بسيار ركيك است (طيب، 1369، ج1، ص193).
    دليل چهارم
    اگر صلوات ما در رفعت درجات پيامبر مؤثر باشد لازم مي‌آيد موجود کامل از موجود ناقص تحصيل کمال کند و اين امري نامعقول است (ضياءآبادي، 1390، ج2، ص255).
    دليل پنجم
    در فرازي از زيارت جامعه کبيره آمده است: «وَجَعَلَ صَلاَتَنَا (صَلَوَاتِنَا) عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلاَيَتِكُمْ طيِباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَة لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَة لَنَا وَ كَفَّارَة لِذُنُوبِنَا». در عبارت مزبور، منافع صلوات به خود مصلي منحصر شده است، و اين دلالت بر عدم انتفاع مصلي‌عليه مي‌کند (تهراني، 1383، ص304).
    ج) بررسي و نقد
    براي نقد يک نظريه ابتدا بايد ادله آن را بررسي و سپس مدعاي آن را نقد كرد؛ زيرا ممکن است دلائل فاقد استحکام لازم باشند، اما مدعا ايرادي نداشته باشد و بتوان آن را با ادله جديدي اثبات نمود. ما نيز همين دو مرحله را در نقد ديدگاه عدم انتفاع پيامبر از دعا و صلوات پي مي‌گيريم:
    يك. نقد ادله
    با بررسي دلائل ذکر شده، مي‌بينيم هيچ‌يک از آنها استحکام لازم را ندارند و نقدهاي جدي بر آنها وارد است:
    نقد دليل اول
    حد وسط دليل نخست اين است که پيامبر اشرف مخلوقات است، و ازاين‌رو اعطاي کمال به آن بزرگوار ممکن نيست و همة کمالاتي را که يک ممکن مي‌تواند داشته باشد، ايشان دارد. اما اين استدلال مردود است؛ زيرا ترديدي در اشرفيت خاتم پيامبران نسبت‌به همه مخلوقات وجود ندارد؛ اما اين به‌معناي آن است که در ميان مخلوقات، موجود برتري از ايشان يافت نمي‌شود، نه اينکه کمال بالاتري براي ايشان قابل فرض نباشد، و راه استکمال بيشتر براي آن حضرت مسدود باشد. اشرف ممکنات بودن منافاتي با امکان تعالي بيشتر و دريافت کمالات جديد ندارد. شاهد مطلب اين است که پيامبر، هم در چهل سالگي که به پيامبري رسيد و هم در آخرين روز عمر شريفش، اشرف مخلوقات بود. در عين حال شکي نيست که پيغمبر در آخر عمر نسبت به ابتداي بعثت کامل‌تر و بلندمرتبه‌تر بود، و ما در نقد دليل دوم به اثبات اين مطلب خواهيم پرداخت که کمالات رسول خدا از آغاز رسالت تا پايان عمر يکسان نبوده‌ است.
    نقد دليل دوم
    اينکه گفته شود: مقام نبوت در قوس صعود متناظر با مقام عقول در قوس نزول است و ازاين‌رو پيامبر همانند عقول، کمال متوقع نداشته و امکان تعالي بيشتر ندارد، قابل پذيرش نيست. درست است که پيامبر در قوس صعود از مرتبه مُلکي و ملکوتي عبور نموده و به وادي جبروت ره يافته است، اما اين موجب مماثلت رسول خدا با عقول مفارق در همه احکام، ازجمله فقدان قوه و عدم امکان تکامل نمي‌شود. عقول در نظام هستي جايگاهي ثابت و معيّن دارند که از آن بالاتر نمي‌روند، اما براي رسول خدا امکان ارتقاي بيشتر وجود دارد. به چند دليل اين مطلب ثابت مي‌شود:
    1. انسان براي رسيدن به نهايت خلق شده و پيوسته در ضعف و انکسار و ناتواني و افتقار است و خداوند او را از بطلان حفظ مي‌کند و او را از يک دار به دار ديگر مي‌رساند. بنابراين مادام که يک شيء در مقام نياز و ناتواني باشد، واردات الهيه و فيوضات نورانيه بر او وارد مي‌گردد، و مادام که در مقام انانيت و افتخار باشد از زيادت مقام محروم مي‌شود، حال يا بر همان جايگاه خود باقي مي‌ماند و يا به مقام پايين‌تر سقوط مي‌نمايد (صدرالمتألهين، 1366، ج2، ص310-312).
    2. انسان براي نهايت خلق شده و به سوي آن در حال حرکت است و شيء متحرک بايد بين قوه صرف و فعليت صرف باشد، و شأن چنين موجودي آن است که در حدود طريق به سوي نهايت توقف نکند (همان، ص310).
    3. انسان کامل چون همه مراتب وجودي را در قوس صعود مي‌پيمايد مقام جمعي دارد و جامع همة مراتب طبيعت و مثال و عقل است و اين جامعيت سبب والاتر بودن مقام او نسبت به مقام عقول مفارق است. به‌همين سبب است که پيامبر سيادت عظما و رياست کبرا و خلافت الهي در همه عوالم دارد (همان، ج۷، ص۱۵۴).
    در قرآن و احاديث هم شواهد زيادي وجود دارد که اثبات مي‌کند پيامبر اكرم در عين اينکه افضل کائنات بوده و در عروج به مرتبه عقلي رسيده بود، کمالاتش در طول دوران رسالت ثابت نبود و ايشان در طول مدت پيامبري خود پيوسته در حال تکامل و ترفيع مقام بود:
    الف) پيامبر اكرم به فرموده خود نسبت به ساير انبيا بيشترين مشکلات و ابتلائات را متحمل شد (مجلسي، 1403ق، ج39، ص56)، و براساس روايتي از خود آن حضرت، بلا براي انبيا موجب ترفيع درجه مي‌شود (شعيري، بي‌تا، ص113).
    ب) خداوند در آيه «قُل رَبِّ زِدنِي عِلمَاً» (طه:114) به رسولش امر مي‌کند که افزايش علم را از او مسئلت نمايد، و افزايش علم موجب استکمال مي‌شود، و اگر تکامل پيامبر غيرممکن بود، خداوند نمي‌فرمود: از من بخواه تا بر درجات علمت بيفزايم.
    ج) خداوند در آيه ديگري مي‌فرمايد: هدايت هدايت‌يافتگان را افزون مي‌كند: «وَ يَزيدُ اللهُ الَّذِينَ اِهتَدَوا هُدَيً» (مريم:76)، و عموميت اين حکم شامل پيامبر خاتم نيز مي‌شود، و زياد کردن هدايت آن جناب قطعاً موجب تعالي بيشتر مي‌گردد.
    د) در حديثي از امام صادق آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ، فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ: إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيم‏» (كلينى، 1407ق، ج1، ص266). اين حديث شريف دلالت بر آن دارد که کمالات رسول خدا از آغاز رسالت تا پايان عمر يکسان نبوده‌، بلکه آن بزرگوار پس از بعثت، در سايه تعليم و تأديب الهي در حال تکامل بوده است.
    ه‍) اخبار تفويض هم استکمال و استفاضه پيوسته رسول خاتم از خداوند را تأييد مي‌کنند. مضمون آن روايات اين است که وقتى خداوند بخواهد چيزى را بر امام عصر افاضه نمايد، ابتدا بر رسول خدا افاضه مى‏كند، آنگاه به على مرتضى مى‌رسد، و همين‌طور به امامان بعدي تا به امام زمان برسد، و اين به‌سبب آن است كه آخرين معصوم، اعلم از اولين معصوم نباشد (مجلسي، 1404ق، ج12، ص112).
    با توجه به آنچه ذكر شد، به‌خوبي ثابت گرديد که مقام عقل نزولي ثابت است و قابل ارتقا نيست، اما انسان کامل که عقل صعودي است، مقام ثابت ندارد و در عروج، از درجة عقل اول نزولي هم عبور خواهد كرد. بر همين اساس است که مولوي مي‌گويد: «احمد ار بگشايد آن پر جليل * تا ابد مدهوش ماند جبرئيل» (مولوي، 1378، ص721). و در حديث معراج، آنجا كه جبرئيل از راه باز‌مى‏ماند و مى‌گويد: يك بند انگشت ديگر اگر نزديك گردم مى‌سوزم و رسول خدا باز هم پيش مى‌رود (مجلسي، 1403ق، ج18، ص382)، رمزى از اين‏ حقيقت نهفته است.
    امام خميني در همين خصوص مي‌نويسد:
    هر يک از موجودات عوالم عقول مجرده و فرشتگان مهيمن... ـ همه و همه ـ مظهر اسم خاصي هستند که پروردگارشان به همان اسم بر آنان تجلي مي‌کند، و هر يک از آنان را مقامي است معلوم و معيّن... که تجاوز از مقام خود نتوانند کرد و قدم از محلي که دارند فراتر نتوانند گذاشت... اما اهل يثرب انسانيت و مدينه نبوت را مقام معيّن و محدودي نيست، و از اين جهت بود که ولايت مطلقه علويه را که همه شئون الهيه بود، حامل گرديد و استحقاق خلافت تامه کبرا را يافت (موسوي خميني، 1376، ص197-199).
    نقد دليل سوم
    اولاً اينکه گفته شود: خداوند بدون دعاي ما نعمت را بر پيغمبرش تمام کرده و او را به رفيع‌ترين درجه رسانده است اصلاً معنا ندارد؛ زيرا به‌تصريح قرآن نعمت‌هاي خداوند غيرقابل احصا و نامتناهي است (نحل:18)، و هر‌قدر به بنده‌اش عطا کند تمام نمي‌شود. همچنين مقصد نهايي انسان، خداوندِ نامحدود (بقره:156) است و استعداد پيامبر نيز براي سير ‌نهايت ندارد. پس هر‌قدر آن جناب در مراتب سير بالاتر برود، نه مي‌توان گفت به رفيع‌ترين درجه دست يافته و سلوک به انتها رسيده است و نه مي‌توان قائل شد که راه باقي است، ولي قوه و استعداد رسول خدا پايان يافته است.
    لازم به ذکر است که اگرچه استعداد ترقي انسان بي‌نهايت است، اما مرتبه بالفعل او هميشه محدود است و منافاتي بين اين دو نيست؛ مانند عدد که بالقوه‌اش نامتناهي است و هيچ‌گاه به جايي نمي‌رسد که بيش از آن عددي نباشد، ولي شمردن بالفعل ما انسان‌هاي محدود، همواره محدود است، و هر‌قدر هم که بشمريم بازهم عددش محدود خواهد بود.
    ثانياً، انتفاع پيامبر از دعا و صلوات مستلزم نيازمندي پيامبر به دعا و صلوات مردم نيست. درست است که خداوند بدون دعاي مردم هم پيامبرش را غرق نعمت کرده است‌، اما اين اصلاً منافاتي ندارد با اينکه صلوات مردم بهانه افاضه بيشتر خداوند بر رسول رحمت قرار گيرد، به‌ويژه آنكه خود خداوند به صلوات بر پيامبر دستور داده است.
    در پاسخ به تمثيل ذکر شده در استدلال، ما نيز از تمثيل بهره مي‌گيريم و مي‌گوييم: صلوات مانند اين است که يك نفر از رعيت به حضور شاهنشاه رفته، بگويد نخست‌وزير شما به من محبت‌هاي زيادي نموده و من چيزى ندارم که احسان او را جبران نمايم. از شاهنشاه كه همه‌چيز دارد درخواست مي‌كنم كه محبت‌هاى او را نسبت به من جبران نمايد. اين درخواست نه‌تنها ركيك نيست، بلکه بسيار خوب و بجاست (طيب، 1369، ج1، ص193).
    نقد دليل چهارم
    استکمال کامل از ناقص زماني لازم مي‌آيد که دعاکننده و فرستنده صلوات، مبدأ فيض و يا واسطه فيض باشد. اما اين‌گونه نيست و صلوات صرفاً دعايي از جانب ماست و خداوند کريم به‌عنوان مبدأ فيض، آن را در حق پيامبر مستجاب مي‌کند و ايشان را بيش از پيش غرق در رحمت بيکران خود مي‌گرداند.
    برخي در پاسخ به اين اشکال، به نکته ژرفي اشاره کرده‌اند و آن اينکه اگر با دعا و صلوات ما درجات قرب پيامبر بالا مي‌‌رود، درواقع آن جناب از نتايج عمل خود بهره مي‌برد و ميوه از درخت عمل خويش مي‌چيند، نه از درخت عمل ما؛ زيرا اگر ما عقايد برحق و اعمال صالح ـ ازجمله دعا و صلوات براي پيامبر ـ داريم، اين نتيجه عمل رسالت و هدايت خود پيامبر است. او مسلمانان را هدايت نموده است و تا روز قيامت، هرچه حسنات و عبادات از مسلمانان صادر شود، تمام آنها به‌حساب آن‌حضرت گذاشته مي‌‌شود و اعمال او محسوب مي‌گردد. درحقيقت، دعا و صلوات موجب استكمال كامل از عمل خويش است، نه از عمل غير خود كه ناقص است (ضياءآبادي، 1390، ج2، ص256-257).
    نقد دليل پنجم
    اينکه در تعابير روايي فقط منافعي براي صلوات بيان شده است که به مصلي بر‌مي‌گردد، دليل بر انحصار نفع صلوات به مصلي و عدم بهره‌مندي پيامبر از منافع صلوات نيست؛ زيرا اثبات شيء نفي ماعداه نمي‌کند و اين قبيل جملات مفهوم ندارند.
    همچنين مي‌توان گفت: رجوع نفع هر دعائي به مدعوله روشن است و نياز به بيان ندارد، و چون صلوات دعا در حق پيامبر است انتفاع پيامبر از آن واضح بوده و نياز به بيان نداشته و بدين‌روي در احاديث به آن اشاره نشده است. آنچه نياز به بيان دارد و اگر در احاديث نمي‌آمد کسي از آن آگاه نمي‌شد، بهره‌مندي خود داعي از دعا براي غير است، و به‌همين سبب،‌ بيشتر احاديثي که آثار صلوات را بيان مي‌کنند، منافعي را ذکر کرده‌اند که به خود مصلي برمي‌گردد.
    دو. نقد مدعا
    اصل مدعاي عدم انتفاع پيامبر از دعا و صلوات با قطع نظر از نارسايي ادله آن، مردود و غيرقابل قبول است؛ به چند دليل:
    دليل اول
    عدم انتفاع پيامبر از دعا و صلوات و نفي امکان تکامل از آن جناب، برخلاف قواعد و اصول عام عقلي و عقلايي است؛ زيرا از يک‌سو تکامل براي همه انسان‌ها تا بي‌نهايت ممکن است و نقطه توقف ندارد (مطهرى، 1376، ج16، ص570)، و پيامبر نيز به‌سبب آنکه يکي از آحاد بشر است، از عموم امکان تکاملِ بي‌پايان بيرون نيست. از سوي ديگر، اصالة الظهور اقتضا مي‌کند که هر کلامي بر معناي ظاهري خود حمل گردد و معناي ظاهري دعاهايي نظير «ارفع درجته» و «صل علي محمد و آل محمد» درخواست ترفيع درجه پيامبر و نزول رحمت بر آن حضرت است، نه ترفيع درجه داعي و نزول رحمت بر مصلي؛ و قاعده آن است که اجابت و قبول مطابق با مطلوب و مسئول باشد (آشتياني‌، 1376، ج1، ص52). ازاين‌رو با صلوات و دعا براي ترفيع درجه پيامبر، بايد مقام آن حضرت متعالي گردد و بر کمالاتش افزوده شود، و عدم انتفاع پيامبر از دعا و صلوات و نفي امکان تکامل از آن جناب برخلاف قواعد و اصول عام عقلي و عقلايي است، و تنها زماني قابل پذيرش است که ادله قوي بر خروج اين مورد خاص از عمومات عقلي و عقلايي وجود داشته باشد. اين در حالي است که همه ادله ذکر شده براي اثبات اين ديدگاه مخدوش هستند.
    دليل دوم
    اين ادعا که پيامبر همه کمالات ممکن را دارد و از صلوات هيچ نفعي نمي‌برد، با آيه‌اي از قرآن رد مي‌شود. خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا ‌أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما» (احزاب:56). طبق اين آيه شريفه، اولين کسي که بر پيامبر اکرم صلوات مي‌فرستد، خودِ خداوند است. حال دربارة صلوات خداوند يکي از احتمالات زير درست است:
    1. صلوات خداوند هيچ منفعتي ندارد؛ نه براي خودش و نه براي پيامبر. اين احتمال باطل است؛ زيرا خداوندِ حکيم، کار بي‌فايده انجام نمي‌دهد.
    2. نفع اين صلوات به خود خداوند (مصلي) مي‌رسد. اين احتمال نيز باطل است؛ زيرا خداوند کمال مطلق است و هيچ نقصي ندارد تا با صلوات برطرف شود. علاوه بر آن نفع رساندن خداوند به خودش، مستلزم اجتماع فاعل و قابل در شخص واحد و محال است.
    3. نفع صلوات به پيامبر مي‌رسد و موجب ترفيع درجه وي مي‌شود. با بطلان دو احتمال نخست، صحت احتمال سوم ثابت مي‌گردد. بنابراين خداوند پيوسته در حال صلوات فرستادن بر پيامبر است و پيوسته فيض و رحمتش را بر پيامبر فرومي‌فرستد و بر منزلت رسولش مي‌افزايد. پس اين آيه اثبات مي‌کند که ادعاي عدم امکان تعاليِ بيشتر و دريافت کمال جديد براي پيامبر باطل است.
    ممکن است اشکال شود که صلوات خدا با صلوات مردم فرق دارد و نافع بودن صلوات خدا براي پيامبر، دليل نمي‌شود که صلوات ما نيز منفعتي براي ايشان داشته باشد. پاسخ آن است که اين سخن درست نيست؛ زيرا طرفداران نظريه عدم انتفاع پيامبر از دعا و صلوات، مدعي آن هستند که پيامبر چون اشرف مخلوقات است و نيز مانند عقول کمال متوقع ندارد، داراي همه کمالات ممکن است و اساساً امکان تعالي و دريافت کمال جديد برايش وجود ندارد. وقتي تکامل رسول خدا غيرممکن باشد، نبايد بين صلوات خدا و صلوات مردم تفاوتي قائل شد و هر دو بايد به حال پيامبر غيرنافع باشند. اين در حالي است که ثابت شد، صلوات خداوند قطعاً موجب انتفاع و تکامل پيامبر مي‌گردد.
    همچنين ممکن است گفته شود: درباره صلوات خداوند احتمال چهارمي وجود دارد و آن اينکه، نه براي خدا نفع دارد و نه براي پيامبر، بلکه براي مردم نفع دارد؛ زيرا غرض خداوند از صلوات بر پيامبر، تعليم صلوات به مردم است. در پاسخ مي‌گوييم: اين احتمال صحيح نيست؛ زيرا اولاً ـ چنان‌که در مقدمه مقاله گفتيم ـ اساساً صلوات امت با صلوات خداوند فرق دارد. صلوات مردم يک دعاي ملفوظ است و به‌معناي درخواست نزول رحمت الهي بر رسول خدا‌ست. اما صلوات خداوند نزول رحمت از سوي او بر پيامبر است و يک دعاي ملفوظ نيست که گفته شود: خداوند اين‌کار را براي تعليم مردم انجام داده است. صلوات خداوند فعل خود اوست که ربطي به مردم ندارد. ثانياً، براي تعليم صلوات به مردم نيازي نيست خداوند بگويد، من صلوات مي‌فرستم تا شما هم بفرستيد، بلکه با شيوه‌هاي گفتاري ديگري نظير استفاده از فعل امر مي‌تواند به غرض تعليم دست يابد؛ همان‌گونه که بسياري از تکاليف را در قرآن به بندگانش تعليم داده است، بدون آنکه خودش آن را انجام داده باشد. ثالثاً، اگر غرض صرفاً تعليم صلوات بود، يکبار صلوات از سوي خداوند کفايت مي‌کرد، اين در حالي است که فعل مضارع «يُصَلُّونَ» بر استمرار و دوام صلوات خداوند بر پيامبر دلالت دارد (مکارم شيرازي، 1374، ج17، ص416).
    دليل سوم
    در ادعية شريفه تأكيدات زيادي بر دعاهاي گوناگون براي پيامبر وارد شده است؛ مثل دعا به تبييض وجه، اعطاي منزلت، ترفيع درجه، اعلاي كلمه، سنگيني ميزان و اظهار امر که در مقدمه مقاله ذکر شد. حال اگر گفته شود: اين دعاها هيچ سودي به حال پيامبر ندارد و موجب تبييض وجه و ترفيع درجه و اعلاي امر و تتميم نور آن بزرگوار نمي‌شود، لازم مي‌آيد جميع اين ادعيه صرفاً الفاظي باشد كه به مردم سفارش شده آنها را به زبان بياورند، اما هيچ معنايي از آنها قصد نكنند، و اين خلاف ظاهر و در غايت ضعف است.
    دليل چهارم
    اساساً اثبات انتفاع مصلي و انکار انتفاع مصلي‌عليه قابل جمع نيست، و انتفاع مصلي از منافع صلوات مستلزم انتفاع مصلي‌عليه هم هست؛ زيرا هر کمالي که به آحاد امت پيامبر برسد، گويي به خود پيامبر رسيده است؛ زيرا وجود مقدس نبوي نورانيت و روحانيت کلي دارد. سعه وجودي پيامبر نه فقط همه مسلمانان، بلکه همه افراد بشر و از آن بالاتر، همه مخلوقات را در‌بر مي‌گيرد و برخي از القاب آن حضرت، ازجمله «وجود منبسط» و «رحمة واسعه» تأييدکنندة سعه وجودي ايشان است. بنابراين آن جناب نَيّر اعظم و امت، شعاع‌هاي نوراني و مراتب وجود ايشان هستند. پس همان‌گونه که اشعه جداي از نيّر نيستند، آحاد امت نيز از صقع وجود نبوي‌اند و ميان آنها بينونت وجود ندارد. با توجه به اين اتصال، هر کمالي که در اثر دعا و صلوات يا هر عبادت ديگر به يکي از افراد امت برسد به پيامبر نيز واصل مي‌شود و با فرا‌رفتن مقام هر مسلماني درجه پيامبر نيز اعتلا مي‌يابد (سبزواري، 1375، ص73؛ همو، 1383، ص621).
    ديدگاه مختار
    با توجه به مطالب گذشته، معلوم شد نظريه «عدم انتفاع پيامبر از دعا و صلوات» از صواب به‌دور است. ازاين‌ر‌و ديدگاه مختار اين است که دعا و صلوات ـ همان‌گونه که منافعي را نصيب داعي و مصلي مي‌كند و موجب ترفيع مقام آنان مي‌شود، براي مدعوٌله و مصلي‌عليه نيز منافعي به همراه دارد و بر مرتبه وجودي پيامبر و کمالات آن جناب مي‌افزايد.
    الف) موافقان
    جمع زيادي از علما نيز همين ديدگاه را پذيرفته و بر اين باورند که نفع صلوات به مصلي‌عليه هم مي‌رسد و موجب ترفيع درجه و مقام رسول خدا نيز مي‌شود؛ مانند علامه مجلسي که مي‌گويد: دليلى وجود ندارد که درجه پيامبر در حدى توقف كرده و بالاتر از آن ممكن نباشد و بسيارى از اخبار برخلاف آن دلالت دارند. ايشان مي‌افزايد: همان‌گونه كه بين ما و پيامبر درجات بى‌انتهايي وجود دارد و هرچه ما به قرب حق و كمال برسيم، به پايين‏ترين منازل پيامبر هم نمى‏رسيم، بين ايشان و حق سبحان نيز درجاتى غيرمتناهى است كه رسول خدا هرچه با بال‌هاى رفعت و كمال به آن منازل قرب و جلال دست يابد، آن درجات تمام نمي‌شود (مجلسي، 1404ق، ج12، ص112).
    حکيم سبزواري نيز معتقد به بهره‌مندي پيامبر از منافع صلوات است. ايشان مي‌گويد: شأن پيامبر شأن «عقل كل» است و روحانيت ايشان كليت و تماميت دارد. با توجه به اين کليت و تماميت روحانيت، منافع صلوات در عين اينكه عايد ما مى‏شود، به آن حضرت نيز واصل مى‏گردد (سبزواري، 1383، ص621).
    ميرزامهدي آشتياني نيز به امکان انتفاع پيامبر از صلوات مردم اشاره کرده،‌ آن را محال ندانسته است. وي به بخشي از کلام امام علي استناد مي‌کند که فرموده است: «و منها بدأت الموجودات و اليها تعود بالكمال» و مي‌گويد: فرمايش آن حضرت «بالكمال» بر تقديرى كه حرف باء را بر سببيت حمل نماييم، اشاره به حركت جوهرى و سير تكاملى و تحول ذاتى اشياء و مشعر به آن است كه از براى اكمل افراد بشر و نفوس كلية الهيه نيز تكامل هست و فايده صلوات ما به آنها نيز عايد مى‌شود (آشتياني، 1377، ص۳۱۹). وي همچنين در تعليقه بر شرح منظومه پس از گرايش به رجوع منافع صلوات به مصلي و مصلي‌عليه، اين ديدگاه را مختار بيشتر ارباب کمال معرفي مي‌کند (همو، 1376، ج1، ص52).
    عبد‌الرحيم بن يونس دماوندى از عرفاي شيعه قرن12 مي‌گويد: «از جهت بشريت محمد عبد است و مربوب... و از اين جهت فايده صلوات و سلام خلق به او مى‌رسد» (آشتياني، 1378، ج۳، ص۸۱۹).
    در شمار موافقان، استاد مطهري هم قرار مي‌گيرد. او با اذعان به اينکه پيامبر انسان كامل‏ است، در عين حال طلب رحمت براي آن‌حضرت را درست مي‌داند؛ زيرا مقصد سير همه بشر خداوند نامحدود است و پيغمبر هم لحظه به لحظه به‌سوي اين مقصد در حركت است و تا ابد هم كه‏ برود، اين راه پايان ندارد (مطهري، 1376، ج23، ص316).
    همچنين آيةالله العظمي بهجت صلوات را موجب وسعت مقام و درجه پيامبر به‌عنوان واسطه فيض مي‌داند که بهتر است جايگزين دعاهاي شخصي شود؛ زيرا وقتي مقام واسطه فيض ترفيع و توسعه پيدا کند فيض آن به مردم هم مي‌رسد و دعاهاي شخصي نيز برآورده مي‌شود (باقي‌زاده، 1389، ص۷۷).
    همچنين آيت‌الله ميرزا ابوالفضل تهراني (تهراني، 1383، ص301)، آيت‌الله سيدمحمد ضياءآبادي (ضياءآبادي، 1390، ج2، ص256-257)، و مؤلفان تفاسير الفرقان (صادقي تهراني، 1388، ج4، ص276‏)، اطيب البيان (طيب، 1369، ج1، ص192-193) و مخزن العرفان (امين، بي‌تا، ج2، ص380-381) نيز انحصار نفع صلوات در حق مصلي را نادرست دانسته و بر بهره‌مندي پيامبر از فوايد صلوات تأکيد نموده‌اند.
    ب) ادله
    ادله زيادي بر درستي نظرية مختار وجود دارد:
    دليل اول
    مقصد نهايي براي سلوک انسان، قرب الهي است (بقره:156؛ انشقاق:6). نه‌تنها غايت نهايي انسان، بلکه غاية‌الغايات همة اشيا خداوند است (آل‌عمران:109؛ هود:123) و اين مستلزم آن است که هر چيزي درنهايت به خدا برسد. در غير اين‌صورت خدا غايت نخواهد بود و اين خلاف فرض است (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص244). با توجه به اينکه خداوند در ذات و کمالات نامحدود است، پس نمي‌توان براي سير کمالي انسان حد پاياني درنظر گرفت. استاد مطهري در اين‌باره مي‌گويد: «خدا يك موجود نامحدود است كه اگر آن كامل‌ترين بشرها، يعني خاتم‏الانبياء تا ابد جلو برود و جلو برود، به پايان نمي‏رسد. خدا يك موجود پايان‌پذير نيست و اين تنها ميدان بي‌پايان بشر است» (مطهري، 1376، ج23، ص316).
    دليل دوم
    فقر و حاجت در ذات ممكن نهفته است، و غنا و افاضه‌ شأن واجب‌الوجود تعالي است. بنابراين محال است که ممكني بي‌نياز و مستغني شود؛ زيرا در اين‌صورت انقلاب در ذات لازم مي‌آيد. بنابراين ممكنات هرقدر تحصيل كمال كنند، از دايرة حاجت به خداوند خارج نخواهند شد؛ چنان‌كه آية «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ» (فاطر:٣۵) تصديق‌کننده اين مطلب است، بلكه بالاتر از آن، به مقتضاي امكان وجودي (که عبارت است از: تعلق و وابستگي ذات ممکن به مبدأ وهّاب) يک شيء هر‌قدر وجودش قوي‌تر و کامل‌تر شود، تعلق و فقرش به پروردگار غني بيشتر مي‌گردد. بر همين اساس، هيولاي انساني و مادة خاصة نبوت در بالاترين مرتبه استعداد و قبول براي جميع انواع فيوضات و خيرات است و نامتناهي‌القوه است، و مبدأ فياض هم غيرمتناهي است؛ نه در آن حضرت قصوري است، و نه در خداوند فتوري (تهراني، 1383، ص303).
    دليل سوم
    در حديثي از امام علي آمده است: وقتي به درگاه خداوند يک حاجت شخصي داريد، ابتدا بر پيامبر صلوات بفرستيد و سپس خواسته خود را از خداوند طلب کنيد؛ زيرا خداوند کريم‌تر از آن است که دو حاجت به درگاهش مطرح شود و فقط يکي از آن دو را بر‌آورده سازد: «إذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ ثُمَّ سَلْ حَاجَتَكَ فَإِنَّ اللَّهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَاجَتَيْنِ، فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ الْأُخْرَى‏» (مجلسي، 1403ق، ج90، ص312). اين حديث صريح در آن است که صلوات بر رسول خدا دعايي مستجاب است و خداوند به برکت صلوات، دعاي شخصيِ قرينِ با آن را هم مستجاب مي‌کند. بنابراين درخواست نزول رحمت بر پيامبر به اجابت مي‌رسد و اين بر انتفاع پيامبر از صلوات دلالت دارد.
    کسي نمي‌تواند مدعي شود که استجابت صلوات به ترفيع درجه مصلي و نزول رحمت بر اوست؛ زيرا اولاً، قاعده آن است که اجابت و قبول مطابق با مطلوب و مسئول باشد (آشتياني، 1376، ج1، ص52)، و در صلوات مسئول، نزول رحمت بر پيامبر است، نه بر مصلي. ثانياً، اگر اين‌گونه باشد، صلوات هم مانند دعايي که بعد از آن انجام مي‌شود، به يک دعاي شخصي مبدل مي‌گردد. گويا دعاکننده دو دعا در حق خودش کرده است، و اين علاوه بر آنکه خلاف ظاهر و اراده داعي است، ضمانت استجابت دعاي دوم را از بين مي‌برد.
    ج) تبيين چگونگي انتفاع پيامبر از دعا و صلوات
    با توجه به مطالب گذشته، ثابت شد که اصل انتفاع پيامبر از دعا و صلوات مردم قطعي و مسلّم است. اما ديدگاه مختار از يک جهت نياز به تبيين دارد و آن اينکه انتفاع پيامبر چگونه و به چه کيفيتي است؟ در اين‌باره وجوه گوناگوني بيان شده است:
    وجه اول
    کساني که پيامبر را در عين اينکه اشرف مخلوقات است، به اعتبار ممکن‌الوجود بودنش داراي نقص و فقر ذاتي مي‌دانند، معتقدند: انتفاع پيامبر به‌صورت دريافت فيض و کمال جديد از سوي پروردگار است، و اين مسئله محذوري به‌دنبال ندارد؛ زيرا هم قابليت پيغمبر نامتناهي است و هم فيض و رحمت الهي و مدارج کمال بي‌پايان است، و بدين‌روي رسول خاتم با قبول فيض جديد از ناحيه حضرت حق‌ در قوس صعودي در حال حرکت است (تهراني، 1383، ص303؛ مطهري، 1376، ج23، ص 316).
    وجه دوم
    برخي از کساني که پيامبر را عقل کل و فاقد حالت منتظره مي‌دانند و در عين‌حال معتقد به رجوع منافع دعا و صلوات به آن بزرگوار هستند، انتفاع پيامبر را تبعي و درنتيجه انتفاع مصلي دانسته‌اند؛ به اين معنا که نفع صلوات و دعا اولاً و بالاصاله به خود مصلي و داعي مي‌رسد و چون او از اشعه و انوار وجود پيامبر است، از رهگذر انتفاع او پيامبر هم منتفع مي‌شود و کمالاتي که بر داعي عايد شود، گويا به خود پيامبر رسيده است (سبزواري، 1375، ص73؛ همو، 1383، ص621).
    وجه سوم
    برخي ديگر از کساني که قائل به تماميت وجودي پيامبر هستند، بر وجه ديگري قائل به انتفاع آن جناب از فوايد دعا و صلوات شده‌اند. طبق اين وجه، پيامبر يک جهت امر و جمع دارد و يک جهت خلق و فرق. از جهت امر و جمع، خود يک موجود تام و کامل است، اما از جهت خلق و فرق، يک موجود مستکفي و مستکمل است که کمال را از باطن ذات خود دريافت مي‌کند. در اين تحليل، دريافت کمال و فيض جديد توسط رسول خدا به‌صورت خلع و لبس، يا لبس بعد لبس نيست، بلکه به شيوه قبض و بسط است؛ به اين معنا که آنچه از فضايل و کمالات در باطن آن حضرت پنهان بوده است، بروز پيدا مي‌کند (آشتياني، 1376، ج1، ص52).
    وجه دوم و سوم هر‌چند در منحصر ندانستن منافع صلوات و دعا به مصلي و داعي و رساندن بهره دعا و صلوات به پيامبر صائب هستند، اما در نفي حالت منتظره از رسول اکرم و اعتقاد به تماميت وجودي آن حضرت دور از واقع‌اند. با توجه به آنچه قبلاً گفته شد، ادعاي تماميت وجودي و نداشتن حالت منتظره براي پيامبر را نمي‌توان پذيرفت؛ زيرا اولاً، رحمت‌ها و نعمت‌هاي الهي بي‌پايان است. ثانياً، ممکن‌الوجود در اوج کمال و شکوه، باز هم در دايره عبوديت قرار دارد و نسبت به پروردگار فقر و نقص محض است. ثالثاً، غايت سير انسان بازگشت به خداوند غيرمتناهي است و سلوک نقطه پايان ندارد. رابعاً، استعداد تکامل پيامبر محدود به هيچ حدي نيست. خامساً، قرآن کريم بر تکامل مستمر پيامبر در اثر صلوات و نزول رحمت الهي دلالت دارد (احزاب: 56).
    بنابراين مي‌توان گفت: وجه اول از آن حيث که براي پيامبر تماميت قائل نيست، به صحت نزديک‌تر است. اما آن بخش از وجه دوم که انتفاع مصلي را مستلزم انتفاع مصلي‌عليه مي‌داند نيز قابل پذيرش است. از‌اين‌رو به نظر نگارندگان مي‌توان با تأکيد بر اينکه پيامبر حالت منتظره دارد و امکان تکامل برايش وجود دارد، قائل شد كه پيامبر، هم بالاصاله و هم بالتبع، از منافع دعا و صلوات بهره‌مند مي‌شود و کمالاتش فزوني مي‌يابد؛ يعني از يک‌سو مضمون دعا و صلوات که رفعت وجودي و نزول رحمت بر پيامبر است، در حق آن حضرت مستجاب مي‌شود و آن حضرت از اين طريق بالاصاله ارتقاي مقام پيدا مي‌کند و از سوي ديگر، مقام خودِ داعي و مصلي نيز با تفضّل و عنايت الهي، متعالي مي‌شود و ارتقاي مقام داعي و مصلي، موجب تکامل تبعي پيامبر نيز مي‌شود. بنابراين بهره‌مندي پيامبر از دعا و صلوات دوسويه و مضاعف است.
    نتيجه‌گيري
    در اين مقاله ثابت شد که دعا و صلوات در حق پيامبر اکرم علاوه بر منافعي که براي دعاکننده و مصلي دارد، موجب رفعت درجه و افاضه فيض جديد به مدعوله و مصلي‌عليه هم مي‌شود. بي‌شک پيامبر اکرم اشرف مخلوقات است، ولي اين دليل نمي‌شود که مقام و مرتبه ايشان قابل ترفيع نباشد، و اساساً اعتقاد به مرتبه‌اي از امکان که بالاتر از آن متصور نباشد، قابل دفاع نيست، و بالاتر از هر مرتبة امکاني مي‌توان مرتبة امکاني ديگري را تصور نمود. مقصد نهايي در سير و سلوک، رسيدن به حقيقت توحيد و تقرب به خداوند متعال است که از هر نظر نامتناهي است. بدين‌روي سير تکامل انسان کامل نيز نامتناهي است و هيچ‌گاه در يک نقطه معين متوقف نمي‌شود. انسان کامل پيوسته غرق در اسما و صفات نامتناهي خداست و هر لحظه در نقطه‌اي از کمال قرار دارد که بالاتر از نقطة قبل اوست.
    توجه به اين نکته نيز لازم است که نافع دانستن دعا و صلوات بر پيامبر و تأکيد بر امکان ارتقاي بيشتر جايگاه وجودي آن‌حضرت در نظام هستي، نه‌تنها موجب تنقيص و فروکاستن از منزلت عظيم پيامبر نمي‌گردد، بلکه موجب تکريم بيشتر و تعظيم شأن آن بزرگوار مي‌شود؛ زيرا از يک‌سو به مقتضاي «العطيات على حسب القابليات» (آشتياني، 1376، ج1، ص52)، اگر گفته شود: اعطاي کمال جديد به آن‌حضرت محال است، قابليت آن حضرت محدود مي‌شود. از سوي ديگر، اگر جايگاه پيامبر را قابل ترقي بيشتر ندانيم، آن‌حضرت را محدود به حد وجودي خاص کرده،‌ سير صعودي ايشان را در نقطه معيّني متوقف نموده‌ايم، و اين موجب مي‌شود از يک‌سو مقام ايشان براي ساير انسان‌ها دست‌يافتني باشد و فاصله ايشان از ساير مخلوقات کم شود، و از سوي ديگر فاصله پيامبر با خداوند زياد گردد و تقرب بيشتر براي رسول خدا غيرممکن گردد و حال آنکه اگر بگوييم: مرتبه پيامبر در عين اينکه از همه مخلوقات والاتر است، اما باز هم قابليت تعالي بيشتر را دارد، آن بزرگوار در افق نامتناهي قرار خواهد گرفت و از رکود و سکون بيرون خواهد آمد و با دعاها و صلوات‌هاي پيوسته مردم، روز به روز مقام ايشان رفيع‌تر و براي ساير مخلوقات دست‌نيافتني‌تر خواهد شد.
    وقتي ثابت شد، صلوات و دعا براي اعتلاي منزلت پيامبر اكرم که اشرف مخلوقات است، به‌حال آن بزرگوار نفع دارد و موجب ترفيع درجه سرور کائنات مي‌شود، به‌طريق اولي براي ساير اولياي الهي که مقام پايين‌تري نسبت به رسول خاتم دارند (مانند اهل‌بيت عصمت و پيامبران ديگر) نيز نافع خواهد بود و موجب رفعت مقام آنان هم خواهد شد. 
     

    References: 
    • الصحيفة السجادية، 1376، قم، الهادي.
    • ابن‌منظور، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
    • ابن‌بابويه، محمدبن‌علي، 1362، أمالي، چ ‌پنجم، بيروت، اعلمى.
    • ـــــ ، 1378ق، عيون أخبار الرضا، تهران، جهان.
    • ـــــ ، 1403ق، معاني الأخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • امين، نصرت‏بيگم، بي‌تا، مخزن العرفان، بى‌جا، بي‌نا.
    • آشتياني، جلال‌الدين، 1378، منتخباتي از آثار حکماي الهي ايران، قم، دفتر تبليغات ‌اسلامي.
    • آشتياني، مهدي، 1376، تعليقه علي شرح المنظومه السبزواري، قم، دفتر تبليغات ‌اسلامي.
    • ـــــ ، 1377، اساس التوحيد، تهران، اميرکبير.
    • باقي‌زاده، رضا، 1389، نکته‌هاي ناب از آيت‌الله العظمي بهجت، قم، کمال‌ انديشه.
    • تهراني، ابوالفضل، 1383، شفاء الصدور في ‌شرح ‌زيارة ‌العاشور، چ ‌دوم، تهران، مرتضوي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1388الف، ادب فناي مقربان، تحقيق ‌محمد صفايي، چ ‌پنجم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1388ب، حکمت عبادات، تحقيق ‌حسين ‌شفيعي، چ ‌پانزدهم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1388ج، شميم ولايت، تحقيق ‌سيدمحمود صادقي، چ ‌پنجم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1388د، نسيم انديشه (‌دفتر اول)، تحقيق ‌سيدمحمود صادقي، چ ‌سوم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1389، ولايت علوي، تحقيق سعيد بندعلي، چ ‌پنجم، قم، اسراء.
    • حر عاملى، محمدبن‌حسن، 1409ق، وسائل الشيعة، قم، مؤسسة آل‌البيت.
    • حسن‌زاده‌آملي، حسن، 1365، هزار و يک نکته، چ پنجم، تهران، رجاء.
    • رخشاد، محمدحسين، 1384، در محضر علامه طباطبائي، چ ‌سوم، قم، نهاوندي.
    • سبزواري، ملاهادي، 1375، شرح دعاء الصباح، تحقيق‌ نجفقلي‌ حبيبي، چ دوم، تهران، دانشگاه ‌تهران.
    • ـــــ ، 1383، اسرار الحکم، تصحيح‌ کريم ‌فيضي، قم، مطبوعات ديني.
    • شعيري، محمدبن‌محمد، بي‌تا، جامع الأخبار، نجف، مطبعة ‌حيدريه.
    • شهيد اول، محمدبن‌مکي، 1430ق، موسوعة ‌الشهيد الاول، قم، پژوهشگاه ‌علوم ‌و فرهنگ ‌اسلامي.
    • صادقى تهرانى، محمد، 1388، ترجمان فرقان (تفسير مختصر قرآن ‌كريم)، قم، شكرانه.
    • صدرالمتألهين، 1366، تفسير القرآن الکريم، قم، بيدار.
    • ـــــ ، 1981م، الحكمة المتعالية، چ ‌سوم، بيروت، دار احياء التراث.
    • ضياءآبادي، سيدمحمد، 1390، حبل متين؛ شناخت ارکان دين (شرح زيارت جامعه کبيره)، چ ‌چهارم، تهران، بنياد خيريه ‌الزهراء.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1388ق، بررسي‌هاي ‌اسلامي، به‌کوشش ‌سيدهادي ‌خسروشاهي، چ دوم، قم، بوستان‌ کتاب.
    • طبرسى، على‌بن‌حسن، 1344، مشكاة الأنوار، چ ‌دوم، نجف، المکتبة ‌الحيدريه.
    • طوسي، محمدبن‌حسن، 1411ق، مصباح ‌المتهجّد، بيروت، مؤسسة فقه‌ الشيعة.
    • طيب، عبدالحسين، 1369، اطيب البيان، چ ‌دوم، تهران، اسلام.
    • فراهيدي، خليل بن احمد، 1410ق، کتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
    • كلينى، محمدبن‌يعقوب، 1407، الكافي، چ ‌چهارم، تهران، اسلامية.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالأنوار، چ ‌دوم، بيروت، دار إحياء التراث ‌العربي.
    • ـــــ ، 1404ق، مرآة العقول، چ ‌دوم، تهران، دار الکتب ‌الاسلاميه.
    • مطهري، مرتضي، 1376، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
    • معتزلي، ابن‌أبي‌الحديد، 1404ق، شرح ‌نهج‌‌البلاغة، قم، کتابخانه ‌آية‌الله ‌مرعشي نجفي.
    • مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب ‌الاسلامية.
    • موسوي خميني، سيد روح‌الله، 1376، شرح دعاء السحر، ترجمه ‌سيداحمد فهري، تهران، فيض‌ کاشاني.
    • مولوي، جلال‌الدين، 1378، مثنوي معنوي، تحقيق ‌مهدي ‌آذريزدي، تهران، پژوهش
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کمالی، محمدهادی، کمالی، محمدمهدی، عارفی، محمداسحاق.(1400) نقد دیدگاه «عدم انتفاع پیامبر (ص) از دعا و صلوات امت» با تأکید بر امکان رفعت درجه آن حضرت در قوس صعود. دو فصلنامه معرفت کلامی، 12(1)، 175-194

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدهادی کمالی؛ محمدمهدی کمالی؛ محمداسحاق عارفی."نقد دیدگاه «عدم انتفاع پیامبر (ص) از دعا و صلوات امت» با تأکید بر امکان رفعت درجه آن حضرت در قوس صعود". دو فصلنامه معرفت کلامی، 12، 1، 1400، 175-194

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کمالی، محمدهادی، کمالی، محمدمهدی، عارفی، محمداسحاق.(1400) 'نقد دیدگاه «عدم انتفاع پیامبر (ص) از دعا و صلوات امت» با تأکید بر امکان رفعت درجه آن حضرت در قوس صعود'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 12(1), pp. 175-194

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کمالی، محمدهادی، کمالی، محمدمهدی، عارفی، محمداسحاق. نقد دیدگاه «عدم انتفاع پیامبر (ص) از دعا و صلوات امت» با تأکید بر امکان رفعت درجه آن حضرت در قوس صعود. معرفت کلامی، 12, 1400؛ 12(1): 175-194