نقش اخبار منتقله در افتراقات کلامی درونشیعی؛ بررسی موردی انگارههای سهوالنبی و تحریف قرآن
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
شکلگيري اختلافات کلامي و حتي تشکيل فرقهها از صدر اسلام تا کنون دلايل مختلفي داشته است: از برداشتهاي نادرست و تأويلات ناسازوار از متن کتاب / قرآن تا ريشههاي سياسي و حتي قومي و جاهطلبيها و هواهاي نفساني. در اين بين حديث نيز نقشي تعيينکننده داشته است. منع تدوين حديث و پيامدهاي آن ازجمله جعل احاديث و محروم ماندن امت از گنجينه حديث ناب و شرح معصومان بر حديث سبب ظهور فرقههاي متفاوتي در حوزه اسلامي و بروز اختلافات کلامي در درون فرقهها گرديد. نمونه اين اختلافات که ريشه آن در تفسيرهاي گونهگون از قرآن و استناد به احاديث نادرست يا استناد نادرست به احاديث است در تاريخ فرقههاي اوليه اسلام بهویژه در دعواي اعتزال و اشعري و يا شيعه و سني و يا ظهور فرقههاي خوارج و کيسانيه و زيديه و... قابل پيگيري است. در اين بين بايد پديده اختلاط حديث را نيز در نظر داشت. شايد بهترين رد آن را بتوان در کلام کشّي دنبال نمود:
فضلبن شاذان ميگويد: پدرم از محمدبن ابيعمير پرسيد چگونه است با آنکه تو مشايخي فراوان از اهلسنت را ملاقات نمودهاي، اما حديثي از آنان نشنيدهاي؟ وي پاسخ داد: روايات آنان را استماع نمودهام، اما ديدم بسياري از راويان اماميه که احاديث اهلسنت و خاصه را استماع نموده بودند دچار اختلاط شدند، تاجاييکه حديث اهلسنت را به نقل از خاصه و حديث خاصه را به نقل از اهلسنت روايت مينمودند. چنين اختلاطي برايم ناپسند بود، ازاينرو، آن را ترک نموده و چنين رفتار کردم (كشى، 1363، ص 590ـ591).
پديده اختلاط سبب ميشد که احاديث بسياري از اين طريق شکل و رنگ ديگري گرفته و به جاي مبدأ عامي، اصالتي شيعي بيابند. پديده ناخواسته انتقال حديث سبب ظهور انديشههاي ناسازوار با اصالت حديثي و کلامي شيعي گرديد. در درون شيعه شايد نامبردارترين فرقه درون مذهبي که با استناد نادرست به احاديث و يا برساختن حديث از مسير حق مذهب امامي متمايز شدند غلات باشند.
در اين نوشتار يک انديشه که شيخ صدوق بدان افتا نيز داده (سهوالنبي) و يک گزارش شيخ صدوق که مستند انديشه تحريف قرآن براي افرادي شده، مورد بازبيني و بازرسي قرار گرفته و نشان داده شده که قرائن بسياري بر منتقله بودن اين اخبار از منابع اهل حديثي سنت به منابع شيعي دلالت دارد. پژوهشگر در اين نوشتار در پي آن است تا نشان دهد دليل افتراق شيعيان در بحث تحريف / عدم تحريف قرآن و نيز اختلاف در اثبات و رد سهوالنبي در بين آنان ناشي از پديده انتقال اخبار اهلتسنن به حوزه اهل تشيع است. به عبارت ديگر، اگر دقتهاي لازم علمالحديث و انديشههاي دقيق در ارزيابي احاديث در انتقال احاديث اهلتسنن به تشيع در نظر گرفته ميشد، به لحاظ کلامي افتراقي در اعتقاد بعض شيعيان به سهوالنبي و يا تحرف قرآن نمیبود.
1. تاريخچه بحث
تاآنجاکه نگارنده جستوجو نموده، تاکنون نقش اخبار مننتقله در اختلافات فرقهاي کلامي مورد بررسي محققان قرار نگرفته، اما تحقيقات متعددي در اين زمينه صورت گرفته که ميتواند در اين مجال کارآمد باشد. نويسنده پاياننامه بررسي و تحليل دلايل و پيامدهاي روايات منتقله در آثار شيخ صدوق» (ستار، 1393) و نيز نگارنده مقاله «بررسي نقش روات مشترک در اخبار منتقله (مطالعه موردي؛ جِعابياز مشايخ صدوق)» (مؤدب و ستار، 1393)، و همچنین Isra'iliyat or Tradition of Jewish origin: A Major Instance of Transferred Tradition (ستار و همكاران، 2016)، از اين پيامدها به اجمال سخن گفته است. همچنين نويسنده مقاله «بررسي سندي و انگيزشي روايات سهوالنبي (در نماز) در آثار روايي اهلسنت» (عبداللهيعابد و داودي ايمان، 1393) به روايات اهلسنت در باب سهوالنبي اشعار داده؛ چنانکه مدرسي طباطبايي نيز در مقاله ارزشمند خود با عنوان «بررسي ستيزههاي ديرين درباره تحريف قرآن» (مدرسي طباطبائي، 1380) روايات تحريف را مورد مداقه قرار دادهاند. با اين حال اين تحقيقات يا صرفاً به روايات مورد ادعا اشعار دادهاند و پديده انتقال را مورد توجه قرار ندادهاند و يا اگر گهگاه به اين مهم پرداختهاند از افتراقات کلامي در اين خصوص سخني نگفتهاند.
2. اخبار منتقله
اخبار منتقله روايات و مروياتي است که از دين، مذهب يا فرقهاي به دين، مذهب يا فرقهاي ديگر وارد شود و در جايگاه جديدش مورد قبول واقع گردد؛ تا جايي که گاه انديشمندان، خاستگاه آن را دين و مذهب و يا فرقه مقصد بدانند (ستار، 1393، ص 94). علامه عسکري آغازگر اين راه را شيخ طوسي دانسته است؛ چراکه وي در زمان نگارش تفسير التبيان به روايات اهلسنت اعتماد و آن را در کتابش ـ البته با سند ـ ميآورد تا خواننده بداند که منشأ حديث از اهلسنت بوده است. اما به مرور زمان و بهسبب اختصار و گاه به هدف اختلاط احاديث اهلسنت با شيعه توسط سودجويان، اين اسناد حذف شدهاند، و به صورت رواياتي از خاصه در کتب شيعيان، با وجود تعارض بسياري از آنان با اصول اوليه تشيع نفوذ کردهاند (عسکري، 1416ق، ج 3، ص 253ـ263). علامه طباطبائي هم در الميزان روايات فراواني از اهلسنت بهویژه از الدر المنثور سيوطي روايت نموده است (برای نمونه، ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج 1، ص 148و149، 190، 193و204).
شايد بتوان اولين اخبار منتقله را اسرائيليات دانست؛ داستانهايي که اهل کتاب به سبب علاقه مسلمانان به مبدأ و پيدايش آفرينش و سرگذشت انبيا و امتهاي گذشته از يهود و نصارا شنيده، در کتب خود وارد کردهاند و ثمره آن وجود رواياتي در کتب حديثي مسلمانان است که با قوه تعقل در جنگ و نزاع است؛ رواياتي که پذيرش آن حتي براي کودکان سخت و دشوار ميباشد (ستار، 2016، ص 47ـ66، و نيز ستار و مؤدب، 1393). از ديد نگارنده، لزوماً اخبار منتقله همواره نااستوار نیستند و در بعض موارد و با اهدافي همچون بيان مقام شامخ اهلبيت، نويسندگان و محققان اماميه به سراغ اخبار و احاديث محدثان غيرامامي و حتي ناصبي رفتهاند (ر.ک: ستار و يوسفي نجفآبادي، 1400).
3. سهوالنبي
1ـ3. سهوالنبي؛ مستندات؛ تاريخچه
سخن شيخ صدوق در کتاب من لا يحضره الفقيه آغازگر کنش و واکنشهاي فراوان کلامي بهویژه در نقد انديشه او در سهوالنبي است. وي ابتدا به نقل روايت سعيد اعرج از امام صادق پرداخته که در آن چنين نقل شده است: «خداوند تبارک و تعالى رسولش را به خواب برد تا آنکه آفتاب طلوع نمود. سپس آن حضرت برخاستند. و ابتدا نافله صبح را بهجا آوردند و بعد از آن نماز صبح را اقامه نمودند» (صدوق، 1409ق، ج 1، ص 358ـ359).
وي ضمن تصريح به اعتقاد خود در قبول سهوالنبي رد آن را انديشه غاليان دانسته و با بيان دليل آنان، در نقد ايشان کوشیده و حتي سهو و نوم پيامبر در امور مشترک بين عباد و انبيا را داراي فوایدي ميداند؛ چراکه «اگر خواب بياراده به ايشان غلبه كند از خدمت خدا بماند دلالت بر نفي ربوبيت ايشان دارد؛ زيرا كسى كه او را چرت و خواب دربرنميگيرد، آن خدايي است كه زنده است هرگز نمىميرد قيوم است و قوام وجود اشيا به اوست» (همان، ص 359ـ360). شيخ صدوق غاليان را کافر و بدتر از يهود و مسيحيان و مجوسي و قدريه و تمامي فرقههاي گمراه دانسته است. او در کتاب اعتقادات خود بابي با عنوان «الاعتقاد في نفي الغلو و التفويض» گشوده و در ضمن آن از کفر آنان سخن به ميان آورده است (صدوق، 1414ق، ص 97). گفتنی است که مسئله مهم در اين خصوص که قابل تأمل است، آن است که شيخ صدوق و ديگران همواره بحث نومالنبي را داخل و جزئي از سهوالنبي میدانند و از همان ادله سهوالنبي در تأييد يا رد آن بهره بردهاند؛ در صورتي که اين امر صحيح نيست.
شيخ صدوق تفاوت بين سهوالنبي و سهو امت نبي را در منشأ الهي سهو پيامبر دانسته است (همان، ص 360). از ديد وي که در فقه خود توجه فراواني به علل و حکمت احکام دارد (پاکتچي، 1369، ج 3، ص 65) حکمت اين اسهاء به نفي غلو از پيامبر و معصوم مربوط است (صدوق، 1409ق، ج 1، ص 360).
شيخ صدوق اهتمام فراواني هم به اثبات سهوالنبي و هم به نقد نقادان بر اين انديشه دارد. شيخ صدوق در رد منتقدان خود البته انکار صحابي به نام ذواليدين (در احوال او ر.ک: ابنسعد، 1368، ج 3، ص 167؛ ابنحجر، ج 2، ص 350؛ ج 4، ص 598 و نيز در نقد و رد اين حديث و راويان آن ر.ک: سهيلي، ج 5، ص 298، به نقل از: مفید، 1424ق، ص 317) را در بين اصحاب پيامبر وارد ندانسته و او را با کنيه ابومحمد و عميربن عبد عمر معرفي مينمايد (صدوق، 1409ق، ج 1، ص 360). شيخ صدوق در عيون نيز برای اثبات نظريه سهوالنبي تلاش کرده است (صدوق، 1378ق، ج 2، ص 203ـ204).
نظريه سهوالنبي در حوزه مختلف علوم اسلامي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. هرچند شيخ صدوق و ديگران اين بحث را در کتاب فقهي خود طرح کردهاند، اما اين جدال بيشتر جنبه کلامي دارد. درواقع رأي فقهي سهو در نماز به يک اختلاف کلامي در عصمت پيامبر و بُعدي از آنکه سهو ميباشد مربوط است. ازاينروي مسئله سهوالنبي در فقه و کلام مورد بحث قرار گرفته است. جدا از کلام و فقه، اين مسئله در تفاسير قرآني ذيل آياتي همچون آية 68 سورة «انعام»: «إِذا رَأَيْتَ الذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِما يُنْسِيَنكَ الشيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظالِمِينَ» نيز مورد توجه و نقد قرار گرفته است (مثلاً، طبرسي، 1372، ج 4، ص 489)؛ چنانکه گروهي از متصوفه نيز از آن دفاع نمودهاند (كلاباذي بخاري، بيتا، ص 17).
تأکيد شيخ صدوق بدين سخن و جديت او در نقد و رد و لعن مخالفان سهوالنبي آغازگر تأليفات مستقل در باب اين نظريه بهویژه در نقد آن است. علاوه بر آنکه شيخ صدوق به قصد خود براي تأليفي مستقل در اين خصوص آگاهي داده، کتب فراواني بعد از وي در اين مسئله تدوين شده، که بيشتر در نقد نظريه شيخ صدوق است؛ از آن جمله:
ـ رساله شيخ مفيد (يا سيد مرتضي) در رد سهوالنبي. علامه مجلسي وي انتساب اين رساله را به مفيد مناسبتر ميداند: «ولنختم هذا الباب بإيراد رسالة وصلت إلينا تنسب إلى الشيخ السديد المفيد أو السيد النقيب الجليل المرتضى قدسالله روحهما و إلى المفيد أنسب و هذه صورة الرسالة بعينها كما وجدتها» (مجلسي، 1403ق، ج 17، ص 122)؛
ـ التنبيه بالمعلوم من البرهان علي تنزيه المعصوم عن السهو و النسيان، شيخ حرعاملي؛
ـ رساله تحقيق در حديث سهوالنبي و رد صوفيان، خواجويي (خواجويي، 1413ق، ص 25)؛
ـ نفي السهو عن النبي، ميرزاجواد تبريزي.
قبل از شيخ صدوق، مرحوم کليني و ديگران احاديثي بيشتر از او در اين باب ثبت نمودهاند، اما بعضي علما همچون آيتالله سبحاني، شيخ صدوق و استادش ابنوليد را اولين قائلان به سهوالنبي دانستهاند (سبحاني، 1425ق، ج 1، ص 337). هرچند اين نظريه را مخالف با اجماع اماميه دانستهاند، اما ميتوان موافقاني بدان را نيز يادآور شد. پس از شيخ صدوق ميتوان از طبرسي با رأي خاصش ياد کرد که هرچند سهوالنبي را در امورعادي جايز ميداند، اما در امور مربوط به رسالت آن را منتفي دانسته است (طبرسي، 1372، ج 4، ص 490). همچنين ظاهر عبارات سيد مرتضي ذيل آية 73 سورة «كهف»: «قالَ لا تُؤاخِذْني بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني مِنْ أَمْري عُسْرا» نيز نشانگر آن است که وي نسيان پيامبر را در غير امور شرعي يا اوامر الهي و يا اموري که موجب نفرت از پيامبر نميشود جايز ميدانسته است (علمالهدي، بيتا، ص 84). مرحوم نراقي نيز اسهاء پيامبر را ممکن و روايات سهو را مستفيض دانسته است (نراقي، 1415ق، ج 7، ص 38). علامه مجلسي با توجه به روايات ِسهوالنبي، توقف در اين نزاع را ترجيح داده است (مجلسي، 1403ق، ج 17، ص 118). بهطورکلي ميتوان قدر مشترک قائلان به سهوالنبي را نفي سهو آن حضرت در امور مربوط به تشريع و ابلاغ رسالت در عين تأييد امکان سهو پيامبر در امور عادي يا در مقام دانست.
از ميان آخرين پژوهشگران شيعي که بدين رأي شيخ صدوق اصرار داشته و دلايل او را پذيرفتهاند ميتوان به علامه شوشتري صاحب قاموس الرجال اشاره کرد (شوشتري، 1419ق، ص 12)؛ چنانکه عباراتي از آيتالله سبحاني نيز گرايش او را بدين نظريه نشان ميدهد (سبحاني، 1425ق، ج 1، ص 339).
در هر صورت آنچه شيخ صدوق در اين باب آورده و اصرار او بر اين انديشه و نسبتهاي او به مخالفان او در اين عقيده که تا مرز غلو کشيده شده است او را در رديف مهمترين و سرشناسترين قائلان اين نظريه قرار داده است. بعضي نويسندگان اهلسنت تلاش کردهاند که نفي سهو را مسئلهاي متأخر از ائمه در بين عالمان شيعه نشان دهند که چندان صحيح به نظر نميرسد. هرچند «اصليترين دليل اين دسته از عالمان شيعه، رواياتي است که در منابع شيعه و اهلسنت درباره سهو پيامبر در نماز وارد شده است» (ابراهيميراد، 1388)، اما آنان پس از ذکر روايات به دلايل و حکمتهاي اين امر پرداخته و علاوه بر جعلي بودن روايات عدم سهوالنبي بر عقلي بودن سهوالنبي تأکيد نمودهاند. ازجمله يکي از آنان با استناد به رواياتي از بحارالانوار مينويسد:
نفي السهو هو مما أضافه الشيعة المتأخرون إلى مسألة العصمة، في تطور آخر لهذه القضية، ولذلك فإن نصوصهم الموضوعة سلفًا عن الأئمة تخالف ذلك، فأبو عبدالله كان يقول ـ لما ذكر له السهو ـ : «أو ينفلت من لك أحد؟ ربما أقعدت الخادم خلفي يحفظ علي صلاتي» والرضا يلعن من ينفي السهو عن النبي ـ كما مر ـ ويقول: إن الذي لا يسهو هو الله سبحانه، وكتب الشيعة روت أخباراً في سهوه صلىالله عليه وسلم في صلاته (قفاري، 1415ق، ج 1، ص 781).
2ـ3. دلايل مخالفان سهوالنبي
اول: مخالفت سهوالنبي با دلايل عقلي در عصمت:
شيخ طوسي (طوسي، 1390ق، ج 1، ص 371)، شهيد اول (شهيد اول، 1419ق، ج 4، ص 10)، علامه حلي (حلي، 1413ق، ص 76)، آيتالله سبحاني (سبحاني، 1425ق، ص 15) و ديگراني بر اين دليل تأکيد کردهاند و براساس همين نکته مهم سهوالنبي را نفي نمودهاند (نيز ر.ک: رباني گلپايگاني، 1389،، به نقل از: ارشاد الطالبين، ص 305).
دوم: ادعاي اجماع بر نفي سهوالنبي (ادعاي مخالفت سهوالنبي به دليل ضرورت مذهب).
شهيد اول در ذکري (شهيد اول، 1419ق، ج 4، ص 10) و شيخ بهاءالدين در جواب المسائل المدنيات (حرعاملي، 1409ق، ص 59) و آيتالله خوئي (خوئي، 1410ق، ج 1، ص 297ـ298) با باور به اجماع اماميه به نفي سهوالنبي پرداختهاند؛
سوم: همچنين عالماني از شيعه اخبار سهوالنبي را اخبار تقيهآميز دانستهاند (حرعاملي، 1409ق، ص47؛ مجلسي، 1414ق، ج 4، ص 297ـ298)؛
چهارم: گروهي هم بر عدم کارآيي خبر واحد در اعتقادات ازجمله سهوالنبي تأکيد ورزیدهاند (ابراهيميراد، 1388)؛
پنجم: صاحب مجمع البحرين نيز پس از رد سهوالنبي، به ادله عقليه استناد کرده و احاديث سهو را، با توجه به کثرت در بين فريقين و نيز با توجه به رواياتي ديگر مربوط به قبل ازحکم نسخ جواز کلام در نماز دانسته است (طريحي، 1375، ج 1، ص 491)؛
ششم: ضعف اخبار سهوالنبي و تعارض با اخبار فراوان در نفي سهوالنبي. حرعاملي در کتاب التنبيه بالمعلوم سعي فراواني در جمع اين اخبار نموده است؛
هفتم: نوشتار پيشرو دليلي ديگر بر ضعف نظريه سهوالنبي را نشان ميدهد: اخبار سهوالنبي خاستگاهي غيرشيعي داشته و برخاسته از ميراث حديثي کلامي اهلتسنن است که به ميراث شيعي راه يافته است. گفتني است حتي اگر اين دليل نتواند بهتنهايي از نفي گزاره سهوالنبي برآيد، دستکم خواهد توانست در همافزايي با ساير ادله در تضعيف باور به سهوالنبي نقشي مؤثر داشته باشد.
3ـ3. قرائني بر منتقله بودن اخبار سهوالنبي
به باور نويسنده سبب انديشه شيخ صدوق رواياتي است منتقله اما نااستوار که از اهلتسنن به درون تشيع راه يافته است. در اينجا مهمترين قرائن منتقله بودن اخبار سهوالنبي را مورد بحث قرار ميدهيم. منتقله دانستن اخبار سهوالنبي علاوه بر اين که فرضيه پيامد سوء اخبار منتقله در تعارض و تنافي کلامي را اثبات ميکند خود راهحلي نوين (اما با بهره بردن از ساير پاسخها) در رد نظريه سهوالنبي است.
نکته قابل ذکر آنکه شيخ صدوق خود نفي گزاره سهوالنبي را نتيجه ورود اخبار غلات به دايره اماميه دانسته است. به عبارت ديگر، او انديشه نفي سهوالنبي را برگرفته از مستندات روايي غلو دانسته است (صدوق، 1409ق، ج 1، ص 359ـ360). بنابراين هر دو طرف رد و اثبات سهوالنبي بر منتقله بودن اخبار در رأي طرف مقابل اصرار دارند، اما طرفداران نظريه عدم سهوالنبي دلايل روشنتر و شواهد بيشتري در منتقله بودن اخبار سهوالنبي دارند که در ذيل بدان ميپردازيم.
1ـ3ـ3. کثرت نقل، تعدد طرق و فراواني استناد اخبار سهوالنبي در ابواب متعدد در بين اهلسنت
احاديث سهوالنبي در کتب فراوان بهویژه در صحاح سته و آن هم به تکرار و دفعات و با طرق و اسناد متعدد ياد شده و در بسياري از ابواب فقهي اهلتسنن بدان استناد شده است. اين هر سه (کثرت نقل؛ تعدد طرق و فراواني استناد) بهتنهايي و در کنار هم قرائني بر رواج احاديث مذکور در اهلسنت و مقبوليت آن نزد ايشان دارد.
اخبار مربوط به سهوالنبي برخلاف خاصه که فقط در نماز گزارش شده، در روايات اهلسنت هم در نماز و هم در غيرنماز آمده است. گفتنی است که هرچند مؤلف مقاله «بررسي سندي و انگيزشي روايات سهوالنبي (در نماز) در آثار روايي اهلسنت» حديث تابير النخل را نيز از مباحث مربوط به سهوالنبي دانسته، جدا از اینکه بجز نگارنده مقاله پیشگفته؛ دیگران آن را در سهوالنبي طرح نکردهاند، چندان تناسب و همخواني با سهوالنبي و مسائل مربوط بدان ندارد (جهت بررسي بيشتر ر.ک: فهيميتبار، 1389). علاوه بر اين در کتب ايشان اخباري بر تأکيد پيامبر به وقوع سهو از سوي وي مشهود است.
حوادث مربوط به سهوالنبي در کتب اهلتسنن در پنج مورد گزارش شده است. دو مورد را بخاري ذکر کرده که عبارتاند از: يک بار نماز ظهر را پيامبر 5 رکعت به جای آوردند؛ بار ديگر نمازي چهار رکعتي را دو رکعت خواندند. ابوداوود نيز سه مورد به اخبار سهو پيامبر استناد نموده: ترک سهوي القَعْدةَ الأولى، سهو پيامبر در قرائت آيهاي در نماز و سلام دادن در قعود اول از نماز مغرب است. برخي از مشهورترين رويات سهوالنبي در اهلسنت عبارتاند از:
1. عَبْداللهبن بُحَيْنَةَ: أَنهُ صَلىالله عَلَيْهِ وَسَلمَ صَلى بِهِمْ الظهْرَ فَقَامَ فِي الركْعَتَيْنِ الْأُولَيَيْنِ وَلَمْ يَجْلِسْ فَقَامَ الناس مَعَهُ حَتى إذَا قَضَى الصلَاةَ وَانْتَظَرَ الناسُ تَسْلِيمَهُ كَبرَ وَهُوَ جَالِسٌ فَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ يُسَلمَ ثُم سَلمَ... (عسقلاني، ج 2، ص و جهت آگاهي از اسناد به اين حديث در منابع اهلسنت، ر.ک: بخاري، 1422ق، ج 3، ص 92، كتاب السهو: باب 1، الحديث 1224؛ مسلم، بيتا، ج 1، ص 399: كتاب المساجد: باب السهو في الصلاة، الحديث 85/570؛ ابوداود، ج 1، ص 625: كتاب الصلاة: باب من قام من اثنين، الحديث 1034: كتاب الصلاة: باب سجدتي السهو قبل السلام، الحديث 389؛ النسائي، ج 3، ص 19: كتاب السهو: باب من قام من اثنتين ساهيا، الحديث 1206، 1207؛ مالك، ج 1، ص 96 رقم 65، 66؛ الدارمي، ج 1، ص 353؛ ابوعوانة، ج 2، ص 193ـ194؛ الطحاوي في شرح معاني الآثار، ج 1، ص 254؛ ابنالجارود ص 70- 71 رقم 242؛ بيهقي، 1344ق، ج 2، 134، 340، 343، 344، 352، به نقل از: به نقل از عسقلاني، 1419ق، ج 2، ص 25). عسقلاني حديث را متفقعليه و ترمذي آن را حَسَن و مبارکفوري آن را صحيح دانسته است (عسقلاني، 1419ق، ج 2، ص 25)؛
2. ... عن زيادبن علاقة قال: صلى بنا المغيرةبن شعبة فنهض في الركعتين فقلنا: سبحانالله، قال: سبحانالله ومضى، فلما أتم صلاته وسلم سجد سجدتي السهو فلما انصرف؛ قال: رأيت رسولالله صَلىالله عَلَيْهِ وَسَلمَ يصنع كما صنعت (همان، ج 2، ص 9). ترمذي حديث را حسن و صحيح دانسته است (همان)؛
3. گاه پيامبر است که به روايتي از ابنمسعود نماز ظهر را پنج رکعت خوانده و سجد سهو بهجا ميآورد (همان، ص 3)؛
4. مشهورترين روايت در باب سهوالنبي در کتب اهلسنت مربوط به خبري در صحيح بخاري است از ابوهريره که به جهت اهميت در ذيل آن را آورده و به تعدد فراوان طرق و استناد و افتاء بدان توجه ميدهيم:
عَنْ ابيهُرَيْرَةَ أَن رَسُولَالله صَلىالله عَلَيْهِ وَسَلمَ انْصَرَفَ مِنْ اثْنَتَيْنِ فَقَالَ لَهُ ذُو الْيَدَيْنِ أَقَصُرَتْ الصلَاةُ أَمْ نَسِيتَ يَا رَسُولَالله فَقَالَ رَسُولُالله صَلىالله عَلَيْهِ وَسَلمَ أَصَدَقَ ذُو الْيَدَيْنِ فَقَالَ الناسُ نَعَمْ فَقَامَ رَسُولُالله صَلىالله عَلَيْهِ وَسَلمَ فَصَلى اثْنَتَيْنِ أُخْرَيَيْنِ ثُم سَلمَ ثُم كَبرَ فَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ (بخاري، 1422ق، ج 1، ص 144).
همين روايت در ابواب ديگر با همين مضمون ولي با تفصيل نگاشته شده است؛ ازجمله از ابوهريره روايت است که ميگويد:
رسولالله يکي از دو نماز بعد از زوال (ظهر يا عصر) را دو رکعت خواند ـ محمدبن سيرين ميگويد: ابوهريره نام اين نماز را گفت ولي من فراموش کردم ـ سپس سلام داد و به سمت قطعه چوبي رفت که در مسجد گذاشته شده بود و به آن تکيه کرد گويا ناراحت است؛ و دست راستش را روي دست چپ گذاشت و انگشتانش را در هم نمود. كساني كه عجله داشتند از مسجد خارج شدند و گفتند: نماز كوتاه شده است؛ در بين مردم ابوبکر و عمر نيز بودند ولي به علت تعظيم و احترام رسولالله از سخن گفتن با ايشان در اين مورد خودداري کردند. در ميان قوم شخصي كه دستهايش دراز بود و او را ذواليدين ميناميدند، پرسيد: يا رسولالله، دچار فراموشي شدي يا نماز کوتاه شده است؟ رسولالله فرمود: «نه فراموش کردم و نه نماز کوتاه شده است». سپس رسولالله از حاضرين پرسيد: «آيا چنان است كه ذواليدين ميگويد؟» همه گفتند: بله. آنگاه رسولالله جلو آمد و باقيماندة نماز را كامل كرد و سلام داد. سپس تكبير گفت و به سجده رفت و مانند سجدة نماز يا طولانيتر از آن، سجده نمود. سپس سرش را بلند كرد و دوباره تكبير گفت و سپس تکبير گفت و مانند ساير سجدههايش يا طولانيتر از آنها به سجده رفت. سپس سرش را از سجده بالا آورد و الله اکبر گفت. از ابنسيرين پرسيدند: آيا پس از بالا آمدن از سجدة دوم سلام داد؟ گفت: از عمرانبن حصين چنين به من رسيده است که سلام داد (بخاري، 1422ق، ج 1، ص 103).
اين روايت در میان اهلسنت مورد توجه قرار گرفته؛ چنانکه ترمذي روايت را حسن و صحيح دانسته است (همان، ج 2، ص 4). روايات مذکور در تمامي کتب صحاح از بخاري و مسلم تا سنن و ديگر کتب معتبر اهلسنت گزارش شده است. اين روايت به طرق متعدد در منابع اهلسنت آمده که مشهورترين طريق آن از ابنسيرين از ابوهريره است (براي گزارش فراواني آن در مهمترین کتب و مؤلفان اهلسنت همچون موطا مالک و صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ابوداود و ترمذي و نسائی، و دارمی و ابوعوانه و حميدي و ابنخزيمه و دارقطني و و طحاوي و بغوي، ر.ك: عسقلاني، 1419ق، ج 2، ص 2ـ3).
از طرق ديگر آن بجز ابنسيرين از ابوهريره نيز ميتوان بدين موارد اشاره نمود:
1. داودبن حصين از ابيسفيان مولىبن ابياحمد از اباهريره (در موطا مالک و صحیح مسلم و سنن نسائي و آثار بزرگانی از اهلسنت همچون عبدالرزاق و ابنخزيمه و ابنحبان و طحاوي و بيهقي و بغوي، ر.ك: عسقلاني، 1419ق، ج 2، ص 5).
2. از طريق ابيسلمهبن عبدالرحمن از ابيهريره (همان، ص 6).
3. از طريق أوزاعي از زهري از سعيدبن المسيب و ابيسلمه و عبيداللهبن عبداللهبن عتبةبن مسعود از ابيهريره (ابوداود، ج 1، ص 331، كتاب الصلاة: باب السهو في السجدتين حديث 1012؛ ابويعلى، ج 10، ص 244ـ245 رقم 8560؛ ابنخزيمه، ج 2، ص 124، رقم 1040و1041 من طريق الأوزاعي عن الزهري عن سعيدبن المسيب و ابيسلمه و عبيداللهبن عبداللهبن عتبهبن مسعود عن ابيهريره، به نقل از: عسقلاني، 1419ق، ج2، ص 6).
چنانکه از ديگر طرق آن بجز ابوهريره ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود: 1. ابنعمر، 2. ذياليدين، 3. ابنعباس، 4. عبداللهبن مسعده، 5. معاويةبن خديج، 6. ابيالْعريان.
بخاري در صحيح خود بدين روايت در فصول متعدد و ابواب متفاوتي از کتاب خود استناد نموده و از جزء جزء الفاظ اين حديث علاوه بر سهوالنبي به احکامي همچون در هم فرو بردن انگشتان پيامبر تا مباحث خبر واحد و اذان به استخراج احکام شرعي پرداخته است. ازجمله مواردي که بخاري با استناد به همين حديث سهو به تفريع احکام فقهي پرداخته ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1. كتاب الصلاة: باب تشبيك الأصابع في المسجد (همان، ص 6)؛
2. كتاب الأذان: باب هل يأخذ الإمام إذا شك بقول الناس (همان)؛
3. كتاب السهو: باب من لم يتشهد في سجدتي السهو وباب من يكبر في سجدتي السهو (همان)؛
4. كتاب الأدب: باب ما يجوز من ذكر الناس (همان)؛
5. كتاب أخبار الآحاد: باب ما جاء في إجازة خبر الواحد (همان) و... .
روايات سهوالنبي و عمل به مقتضيات و مفاد آن و اتقان آنچنان در بين اهلسنت قطعي تلقي شده که عسقلاني در اين خصوص ميگويد:
براي اين روايت طرق و الفاظ بسياري است که حافظ صلاحالدين علايي آن را جمع کرده و در جزء مفرد حافظ صلاحالدين علائي بهطور کامل پيرامونش سخن گفته است (همان).
داوري عسقلاني در اين خصوص از سوي بسياري از عالمان و محققان حديثي اهلسنت بهويژه متأخراني چون ابوالحسن مباركفوري، شوکاني، ابوالعلاء مبارکفوري پذيرفته شده است.
صاحب فيض الباري در اين خصوص مينويسد: «إن البُخَاري أخرج حديث السهْو مرارًا و استنبط منه مسائلَ عديدة، وتَرْجَم تراجِمَ مختلفة» (کشميري، 1426ق، ج 2، ص 45). علاوه بر روايات سهو، روايت متعددي هم در نماز و هم در غير نماز با تأکيد بر لفظ نسيان نيز در مجامع ديگر حديثي اهلسنت وجود دارد؛ ازجمله:
1. در صحيح مسلم: «... عن أبىهريرة رضيالله عنه أن رسولالله صلىالله عليه و سلم قال: أريت ليلة القدر ثم أيقظني بعض أهلي فنسيتها فالتمسوها في العشر الغوابر وقال حرملة فنسيتها» (مسلم، بيتا، ج 3، ص 170).
2. صحيح بخاري: «عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ قَالَ عَبْدُالله... قال (النبي):... إِنمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَنْسَى كَمَا تَنْسَوْنَ فَإِذَا نَسِيتُ فَذَكرُونِي» (بخاري، 1422ق، ج 1، ص 411)، و نيزدر اقسام نسيان پيامبر و تفاوتهاي آن دو (ر.ک: عسقلاني، 1419ق، ج 9، ص 86).
بدينروي تأکيد بر سهو و نسيان پيامبر در اهلسنت هم طرق متعدد و هم موارد متفاوتي را دربرگرفته است. نکته آخر آنکه اهلسنت حکمت سهوالنبي را به بيان حال و تکليف امت در اين مسئله از زبان معلم وحي و تشريع مرتبط نمودهاند (ابنحبان، 1408ق، ج 6، ص 407).
4ـ3. موافقت روايات سهوالنبي با رأي اهلسنت و مخالفت با تشيع در عصمت انبيا و فقه
اهلسنت (بجز گروهي اندک از آنان) قائل به جواز سهوالنبي هستند. ازاينرو، بر اخبار سهوالنبي ادعاي تواتر و بر اعتقاد کلامي بدان ادعاي اجماع شده است.
مهمترين دليل ايشان بر اين عقيده کلامي ظواهر احاديث و قرآن است. از ميان روايات، آنان توجه و تأکيد بيشتري بر روايات نقل شده از ابوهريره در صحيح بخاري دارند. چنانکه ابنحجر عسقلاني مينگارد:
وفيه دليل على جواز وقوع السهو من الأنبياء عليهم الصلاة و السلام في الأفعال قالبن دقيق العيد و هو قول عامة العلماء و النظار وشذت طائفة فقالوا لا يجوز على النبي السهو و هذا الحديث يرد عليهم لقوله صلىالله عليه و سلم فيه أنسى كما تنسون و لقوله فإذا نسيت فذكروني أي بالتسبيح (عسقلاني، 1379ق، ج 1، ص 504؛ نيز ر.ک: رشيدرضا، 1366ق، ج 7، ص 424).
در مقابل اين همه کثرت و تعدد طرق روايات در اهلسنت، در اماميه بيش از دوازده روايت در خصوص سهوالنبي و بيش از شش روايت در خصوص خواب ماندن پيامبر براي نماز وجود ندارد (سبحاني، 1425ق، ج 5، ص 333) که اکثر قريب به اتفاق و بلکه اجماع شيعه از آن اعراض نمودهاند. علامه مجلسي در جلد هفدهم بحارالانوار به بررسي هفده روايت در سهو پيامبر پرداخته که یازده روايت در ارتباط با سهو پيامبر در تعداد رکعات نماز، دو روايت در عدم سهو پيامبر در نماز، يک روايت دال بر سهو در قرأت نماز و سه روايت درباره در خواب ماندن نماز صبح در سفر است (رحيمي و جعفرنيا، 1396).
5ـ3. تقدم نقل در اهلسنت نسبت به شيعه
يکي از مهمترين قرائن بر منتقله بودن اخبار سهوالنبي به فرهنگ اماميه آن است که روايات در اين موضوع به لحاظ تاريخي در بين اهلسنت، يک قرن تقدم نقل بر مرويات اماميه دارد. اخباري که پيروان مذهب خلفا نقل نمودهاند، چنانکه بيان شد نقل از صحابه است؛ درصورتيکه اخبار خاصه، از امام صادق است. ايبسا که شيوع روايات سهوالنبي در بين اهلسنت سبب اشتباه راويان شيعي و ورود اين اخبار به حوزه آنان گرديد؛ بهویژه آنکه اهلسنت در ترويج و شيوع نظريه سهوالنبي انگيزههاي فراواني داشتهاند (ابراهيميراد، 1388).
6ـ3. تشابه متني روايات سهوالنبي در شيعه با اهلسنت
تشابهات متني روايات سهوالنبي در اهل تسنن و اماميه با توجه به تقدم اين احاديث در اهل تسنن قرينهاي ديگر بر انتقال اخبار به اماميه است. اين تشابهات متني عبارتاند از:
الف) در روايات اماميه همانند روايات اهل تسنن، سهوالنبي صرفاً در خصوص پيامبر گزارش شده است و در خصوص هيچيک از ائمه گزارشي از اماميه به دست نيامد؛
ب) در روايات منقول اماميه موضوع در سخن از سهوالنبي همانند اهلتسنن در صرفاً نماز (و نه هيچ موضوع ديگري) است. همه هفده روايتي که علامه مجلسي در اين باب آورده است، دال بر سهو در امر اقامه نماز است (رحيمي و جعفرنيا، 1396)؛
ج) شک بين دو و چهار در روايت شيعه با اهلتسنن در موضوع سهو پيامبر همانندي دارد؛
د) در تعدادي از روايات اماميه، ذواليدين (يا ذوالشمالين) همانند منابع اهلتسنن بهعنوان راوي نقل معرفي شده است (صدوق، 1404ق، ج 1، ص 358ـ359)؛
هـ .) در منابع اماميه احاديث سهو همانند منابع اهلتسنن، شک در نماز چهار رکعتي و قرائت دو رکعت است؛
و) تأکيد بر فلسفه سهو در مقام تعليم نبوي و تسهيل بر امت در روايات اماميه همانند روايات اهلتسنن مورد تأکيد قرار گرفته است.
با توجه به مجموع شواهد مذکور ميتوان به منتقله بودن اخبار سهوالنبي از اهلسنت به اماميه رهنمون گرديد، چنانکه با توجه به مخالفت مباني نظري سهوالنبي با ادله عقلي عصمت و روايات و آيات ميتوان به نااستوار بودن آن حکم نمود. در هر صورت آنچه سبب بروز اين تعارض در بين اکثريت شيعه با اقليتي از عالمان آنان شده، نتيجه اخبار منتقله نااستوار از اهلسنت به اماميه است.
4. تحريف قرآن
شيعيان یکی از اعتقادات اصيل و ذيقيمت خود را، مصون ماندن قرآن از تحريف ميدانند. آنان در اين بين با استناد به آياتي از قرآن و نيز تصريحي از احاديث و با تأکيد بر اعجاز قرآن، اين کتاب الهي را برخلاف ديگر کتب الهي مصون از تحريف در انواع آن دانستهاند (معرفت، 1379، ج 1، فصل سوم). محققان در باب رد انتساب تحريف قرآن به اماميه سخنان و مکتوبات محققانهاي به نگارش در آوردهاند، اما در اينجا مناسب مينمايد نظر شيخ صدوق را در اين باب يادآور شويم؛ نظري که همانند ديگر بزرگان اماميه بر مصونيت قرآن از تحريف دلالت دارد. وي در اعتقادات الاماميه در «باب الاعتقاد في مبلغ القرآن» در سخني صريح و شفاف در نفي تحريف از قرآن مينويسد:
بر اين باوريم که قرآني که خداي تعالي بر پيامبرش نازل نمود، همان است که بين دفتين موجود است و همان است که امروز در دست مردمان است و بيش از اين مقدار نيست. تعداد سورههاي قرآن بنابر مشهور 114 سوره است... هر کس به ما اين گفته را نسبت دهد که قرآن بيش از اين مقدار است دروغ گفته است (صدوق، 1414ق، ص 84).
1ـ4. روايات تحريف نما در کتاب شيخ صدوق
با اين حال رواياتي در کتب شيخ صدوق وجود دارد که موهم تحريف قرآن است. شيخ صدوق در خصال در باب عدد سه فصلي گشوده با عنوان «ثلاثة يشكون إلي الله عز و جل يوم القيامة» و همانند اکثر ابواب فرعي خصال تنها يک روايت ذيل را نقل نموده است:
حَدثَنَا محمدبن عُمَرَ الْحَافِظُ الْبَغْدَادِي الْمَعْرُوفُ بِالْجِعَابيقَالَ حَدثَنَا عَبْدُاللهبن بَشِيرٍ قَالَ حَدثَنَا الْحَسَنُبن الزبْرِقَانِ الْمُرَادِي قَالَ حَدثَنَا أبوبَكْرِبن عَياشٍ عَنِ الْأَجْلَحِ عَنْ ابيالزبَيْرِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَالله يَقُولُ: يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثَلَاثَةٌ يَشْكُونَ إِلَي اللهِ عَز وَ جَل الْمُصْحَفُ وَ الْمَسْجِدُ وَ الْعِتْرَةُ يَقُولُ الْمُصْحَفُ يَا رَب حَرقُونِي وَ مَزقُونِي وَ يَقُولُ الْمَسْجِدُ يَا رَب عَطلُونِي وَ ضَيعُونِي وَ تَقُولُ الْعِتْرَةُ يَا رَب قَتَلُونَا وَ طَرَدُونَا وَ شَردُونَا فَأُجْثُوا لِلركْبَتَيْنِ لِلْخُصُومَةِ فَيَقُولُ اللهُ جَل جَلَالُهُ لِي أَنَا اولي بِذَلِك (صدوق، 1362، ج 1، ص 174ـ175).
جابر نقل ميكند كه از پيامبر خدا شنيدم که فرمودند: سه چيز در روز قيامت شکوهکنان به نزد خداوند ميآيند، کتاب الهي، مسجد و عترتم. قرآن چنين ميگويد: بار پروردگارا مرا سوزانيدند و از بين بردند. مسجد ميگويد: پروردگارا مرا تعطيل نمودند و تباه ساختند. عترتش ميگويد: پروردگارا ما را كشتند و از خود راندند و آواره نمودند. پيامبر گويد: پس من به جهت دادخواهي به زمين مينشينم و خدا ميفرمايد: من به اين امر سزاوارترم.
در ذيل اين روايت همانند اکثر روايات خصال، شيخ صدوق توضيح و شرحي عنوان نکرده است. همچنين اين روايت بدين الفاظ در دیگر کتب شيخ صدوق نقل نشده است. نکته مهم و کليدي در اين روايت، کلمه حَرقُونِي (سوزانيدند) است که منابع بعدي برخلاف نسخه امروزي آن را حَرفونِي (تحريف نمودند) دانستهاند و بر اين مبنا معتقد به تحريف قرآن از ديدگاه اماميه شدهاند. احسان الهي ظهير اين روايت را نشاندهنده اعتقاد شيخ صدوق (و شيعيان) به تحريف قرآن دانسته است (الهي ظهير، بيتا، ص 68). نويسندگان ديگر اهلتسنن نيز از اين روايت با همين مدعا سخن به ميان آوردهاند (محمدي، 1420ق، ج 1، ص 492ـ493). ناباورانه محدثان و محققاني از اماميه نيز چنين نمودهاند. ميرزاي نوري در فصل الخطاب عبارت را «حَرفونِي» دانسته و در بحث تحريف، بدان استناد جسته است (محدث نوري، بيتا، ص 213). در بحارالانوار نيز در سه مورد بدين سخن استناد شده (مجلسى، 1403ق، ج 89، ص 40؛ ج 24، ص 186، ج 7، ص 227) و در همه موارد به نقل از خصال عبارت «حَرفونِي» آمده است (مجلسي، 1403ق، ج 89، ص 40). صاحب وسائل الشيعه نيز بدين حديث با همين عبارت حرفوني در باب استحباب نماز در مسجدي که نمازگزار ندارد استناد جسته است (حرعاملى، 1409ق، ج 5، ص 202). بنابراين برخلاف نسخ موجود خصال، عبارت در کتب گذشتگان به نقل از خصال، «حَرفونِي» بوده است. علامه عسکري بر اين اعتقاد است که اين روايت و مانند آن، از روايات منتقله از مدرسه خلفاء به مکتب اهلبيت است. علامه عسکري واسطه در انتقال را ابوبکربن عياش ميداند؛ نه بدان دليل که وي اهلسنت است، بلکه بدان دليل که بزرگان جرح و تعديل اهلسنت او را به سبب خلط نکوهش کردهاند (عسكرى، 1416ق، ج 3، ص 122). اين سخن البته ميتواند قرينهاي باشد بر منتقله بودن اين روايت. محققاني ديگر نيز مدلول حديث را به فرض پذيرش آن، به رفتار و اقدامات خلفاي سهگانه (همچون اقدام عثمان در سوزاندن قرآن) و بنياميه (همچون پاره کرن قرآن توسط وليد) تعبير نمودهاند (صدوق، 1377، ج 1، ص 174ـ175).
2ـ4. شواهدي بر انتقال خبر تحريف
اما قرائن و شواهد زير نشاندهنده عدم اصالت اين انديشه در شيعه و انتقال آن از دايره حديث اهلسنت به تشيع است:
1ـ2ـ4. تعدد نقل و کثرت طرق روايت مشابه خصال در منابع اهلسنت
اولين شاهد بر منتقله بودن خبر مذکور، نقل همين روايت در منابع اهلسنت با کثرتي فزونتر از منابع خاصه است. اگر تا قرن پنجم از ميان مصادر شيعي فقط شيخ صدوق اين روايت را نقل نموده، اما در مصادر و کتب حديث اهلسنت اين حديث بارها و بارها و با اسناد متعدد نقل شده است.
در کتاب کنز العمال از مسند احمدبن حنبل و معجم کبير طبراني و سنن سعيدبن منصور از ابيامامه باهلي و نيز از ديلمي به نقل از جابر عبدالله انصاري (همانند سند شيخ صدوق) همين حديث با تفاوت اندکي نسبت به نقل خصال و بدون عبارت «ثلاثة يشکون اليالله» و خربوني به جاي حرفوني، بدينگونه روايت شده است:
يجيء يوم القيامة المصحف والمسجد والعترة فيقول المصحف: يا رب حرقوني ومزقوني ويقول المسجد: يارب خربوني وعطلوني وضيعوني وتقول العترة: يارب طردونا وقتلونا وشردونا وأجثو بركبتي للخصومة فيقول الله: ذلك إلي وأنا اولي بذلك (متقي هندي، 1989، ج 11، ص 287؛ نيز ر.ک: ديلمي، 1427ق، ج 5، ص 499ـ500؛ مجلسى، 1403ق، ج 24، ص 186؛ سبکي، 1413ق، ج 3، ص 993؛ راغب اصفهاني، 1420ق، ج 2، ص 333؛ سيوطي، 1426ق، ج 21، ص 47؛ مجلسى، 1403ق، ج 24، ص 186؛ سیوطی، 1426ق، ج 3، ص993).
عليبن طاووس هم در كتاب اليقين از احمدبن محمد طبري (معروف به خليلي) همين روايت را نقل کرده است (ابنطاووس، 1413ق، ص 325). مشاهده ميشود که عبارت خصال شيخ صدوق در معنا با عبارت مذکور هيچ تفاوتي ندارد و احتمال انتقال آن با توجه به کثرت نقل و تعدد اسانيد اهلسنت نسبت به منابع اماميه بسيار بالاست. نکته قابل توجه اينکه در نقل حديث فوق يک سند به نقل از طبراني است (متقي هندي، 1989، ج 11، ص 287) كه او نيز از مشايخ اهلسنت شيخ صدوق است و احاديثي از او در کتب شيخ صدوق نقل شده است (ستار، 1393، ص 173ـ187).
2ـ2ـ4. تفرد شيخ صدوق در نقل حديث تحريف در منابع اماميه
با جستوجوي تمام و با دقت مکرري که انجام شد در هيچيک از کتب يا نقل احاديث اماميه قبل از شيخ صدوق به چنين سخني از پيامبر دست نيافتیم. درواقع نخستين بار اين حديث توسط شيخ صدوق و به نقل از جِعابي در کتب خاصه نقل شده است (ر.ك: ستار و مودب، 1393). اين خود قرينهاي ديگر بر انتقال حديث از کتب اهلسنت به خاصه است. پس از شيخ صدوق نيز اين احاديث چندان که انتظار ميرود با توجه به تأکيدي که بر اهلبيت در ذيل آن وجود دارد، همانند اهلتسنن مورد توجه منابع شيعي قرار نگرفته است.
اولين بار ليثي در قرن ششم در عيون الحكم و المواعظ آن را از شيخ صدوق نقل نموده است (ليثى واسطى، 1376، ص 214). سيدبن طاووس هرچند در قرن بعد آن را در طرف من الأنباء و المناقب نقل نموده، اما به هر دو سند اهلسنت و خاصه آن استناد نموده است (ابنطاووس، 1420ق، ص 344). ديلمي نیز در غرر الأخبار حديث را فقط به سند اهلسنت آن نقل کرده است (ديلمى، 1427ق، ص 374).
در همه اين متون عبارت فقط حرقوني است و در هيچ نقلي عبارت حرفوني به چشم نميخورد. در وسائلالشيعه نيز اين حديث با لفظ حرفوني آمده است (حرعاملى، 1409ق، ج 5، ص 202). از اينجاست که اين نقل اشتباه چنانکه آمد در بحارالانوار هم تکرار ميشود (مجلسى، 1403ق، ج 89، ص 40؛ ج 24، ص 186؛ ج 7، ص 222). نزديکي عبارت حرقوني و حرفوني و تفاوت آن در يک نقطه و نيز نقل اوليه آن در نسخ خصال به نحو حرقوني صدور آن را با اين لفظ تقويت میکند و احتمال تصحيف آن را در متون بعدي هموار ميسازد؛ بهویژه با توجه به آنکه لفظ حرقوني با مزقوني (پاره پاره کردن) به لحاظ معنايي تناسب بيشتري دارد تا حرفوني.
آنچه آمد سير انتقال حديث را از اهلسنت به شيخ صدوق و سپس به کتب شيعي نشان ميدهد؛ حديثي که در دورههاي بعد به واسطه غفلت از انتقال آن حديثي شيعي تلقي شده و سپس به جاي توجه دادن به منتقله بودن آن محققان دردسرهاي زيادي در تنزيه اماميه از اين شبهه داشتهاند.
بنابراين نقل حديث در کتب خاصه چنين است:
نخست آنکه در اکثر موارد به همان سند اهلسنت است؛
دوم از خاصه فقط به سند شيخ صدوق استناد شده که او هم از جِعابي از مشايخ مشترک نقل نموده است که در جاي خود احتمال منتقله بودن آن بيان شده است (ستار و مؤدب، 1393)؛
سوم يکساني عبارت اهلسنت و خاصه در اين حديث و تعدد و سبقت آن در منابع اهلسنت ما را به منتقله بودن اين حديث رهنمون ميکند.
بنابراين ميتوانيم يا حديث تحريف را منتقله نااستواري بدانيم که بهسبب مخالفت با منابع شيعي از قبول آن پرهيز کنيم که در اين خصوص شواهد متعدد سندي و متني ارائه گرديد. در صورت عدم پذيرش اين گزينه (منتقله نااستوار) ميتوان آن را از احاديث منتقله استواري دانست که اشارتي است به داستان سوزاندن و پارهپاره کردن قرآن به دستور خليفه سوم که بارها در منابع اهلسنت گزارش شده است (بخاري، 1422ق، ج 12، ص 425و420؛ بيهقي، 1344ق، ج 7، ص 41).
محققاني ديگر نيز بر خاستگاه ظهور و صدور اخبار تحريف در بين غاليان تأکيد نمودهاند که خود بهترين دليل بر منتقله بودن اخبار تحريفنما در بين اماميه است. در فصلالخطاب محدث نوري که يکي از مهمترين منابع در موضوع تحريف قرآن با تکيه بر روايات است، استناد نويسنده به کتاب قرائات احمدبنمحمد سياري از شناختهترين غاليان است و ديگري احاديث عليبن احمد کوفي کذاب است. ازاينرو، تحريف قرآن را نظريهاي دانستهاند که ميتوان ريشههاي از آن را در فعاليتهاي غلات، جستوجو کرد؛ چراکه «ادعاي تحريف يا اسقاط آيات قراني مربوط به ائمه اطهار و عدم حجيت قرآن موجود، فرايندي است که غاليان، به منظور اثبات عقايد خود، آن را ترويج ميکردند» (احمدي، 1388). گفتني است که حاجي نوري سخناني دارد که مؤيد نظر سياري است، اما مورد نقد است (ر.ک: انواري، 1390، ص 188).
درواقع جستوجو براي يافتنِ شواهد منتقله بودن اخبار تحريف را ميتوان راهي نو و کارآمد در تنزيه شيعه از اتهام اعتقاد به تحريف قرآن دانست. محققان ديگر در کتب ارزشمند خود کوشیدهاند با راهکارهايي متفاوت همچون تفسيري خواندن روايات تحريفنما و يا اشاره به کثرت رواياتي اينچنين در عامه به دفاع از ساحت شيعه از اين اتهام بپردازند، درحاليکه اکثر اين روايات اصلاً از کتب ساير فرق همچون عامه و غلات به کتب شيعي راه يافته است.
گفتني است رواياتي ديگر نيز در کتب شيخ صدوق وجود دارد که بعض قائلان (همانند احسان الهي ظهير) به تحريف گونهاي از قرآن بدان استناد جستهاند؛ از آن جمله: در معاني الاخبار در باب «معني الصلاة الوسطي» و افزودن کلمه «صَلَاةِ الْعَصْرِ» در ادامه «حافِظُوا عَلَي الصلَواتِ وَ الصلاةِ الْوُسْطي» توسط دو تن از همسران پيامبر يعني عايشه و حفصه (صدوق، 1403ق، ص 331) که هر سه روايت تحريف نماي يادشده از منابع عامي است که هرچند مورد پذيرش اماميه نيست؛ اما به واسطه ذکر در کتب شيخ صدوق، به اعتقاد وي به تحريف دانسته شده است (عسکري، 1416ق، ج 3، ص 133). هر سه حديث مذکور در فصل الخطاب در اثبات تحريف قرآن مورد استناد قرار گرفته است (عسکري، 1416ق، ج 3، ص 133) و هر سه را رواياتي دال بر تحريف قرآن دانسته است (همان). بايد توجه داشت که صرف نقل دليل / روايت توسط شيخ صدوق دال بر تأييد تحريف قرآن نيست. روشن است که روايات اماميه در اين خصوص بهطور روشن در بيان تفسير صلات وسطي است نه کاستي. حديثي هم هست در مجلس هفتاد و نهم امالي از مناظره امام رضا با عالمان خراسان و عراق در حضور مأمون که در بخشي از آن امام رضا به تفسير مصطفين (آلعمران: 33) پرداخته است (صدوق، 1400ق، ص 525).
حديثي ديگر در من لايحضره الفقيه در رد استدلال اهلسنت بر حرمت متعه به قرائت ابنعباس در آية «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَ» استناد مينمايد که عبارت «الي اجل مسمي» در آن بر قرآن موجود اضافه دارد (صدوق، 1409ق، ج 3، ص 459). گفتني است اينکه روايت تفسيري منسوب به امام صادق در «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك» به کتب شيخ صدوق نسبت داده شده صحيح نيست. چنانکه الهي ظهير ادعا کرده حديثي چنين از امالي شيخ صدوق که در فصل الخطاب نيز بدان استناد شده: «و الرواية السابعة هي التي ذكرها النوري في «فصل الخطاب» أيضا نقلا عن «الأمالي» لابنبابويه القمي، عن ابيعبدالله: لما أمرالله نبيه أن ينصب أميرالمؤمنين للناس في قوله تعالى: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك»؛ اما نقل مذکور به سند امالي صحيح نيست و نهتنها چنين روايتي در امالي که در هيچ کتاب ديگر شيخ صدوق آن هم به نقل از امام صادق يافت نشد. نقل حديث در امالي تصريحي است بر تفسيري بودن عبارت في علي نه تحريف قرآن و کاستن آن (صدوق، 1400ق، ص 494). روايتي که الهي ظهير ياد کرده سندي ديگر در تفسير قمي دارد (قمي، 1404ق، ج 2، ص 201).
ظاهرگرايان اخباري با فهم نادرست از اين سخنان و با عدم توجه به مباني نقد الحديثي، به تحريف قرآن تمایل نشان میدهند. از ديگر سو، بدخواهاني با کينهتوزي لب به ملامت تشيع گشوده و سخن از انحراف اماميه از کتاب خدا را به ميان آوردهاند (ر.ك: الهي ظهير، بيتا؛ عسکري، 1416ق، ج 3، ص 113؛ محمدي، 1420ق، ص 492ـ493). حتي کساني که در پي نفي احاديث تحريف و تبيين معاني صحيح آن برآمدهاند نيز در اين راه وقتي با کثرت اين اخبار مواجه شدهاند ادعاي تواتر و يا مستفيض بودن احاديث تحريف را در اماميه نمودهاند. مثلاً رواياتي چنين و تعدد نقل آن سبب شده که عالماني چون شيخ مفيد و علامه مجلسي و ديگراني ادعاي تواتر در اخبار تحريف نمايند. شيخ مفيد در باب «القول في تأليف القرآن و ما ذکر قوم من الزياده فيه و النقصان» مينويسد: «إن الأخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد باختلاف القرآن وما أحدثه بعض الضالمين فيه من الحذف والنقصان» (مفيد، 1414ق، ص ٨٠). اگر مدعي اين سخن به غير امامي بودن اين احاديث و انتقال آن از ساير فرق به اماميه توجه داشت، ادعايي چنين صورت نميگرفت. پس هرچند شيخ صدوق خود ادعاي تحريف قرآن را مردود دانسته، اما وجود روايات منتقله ناظر به تحريف در کتب او در ادوار بعد بدون توجه به منتقله بودن آن و صرف ذکر در کتب شيخ صدوق مستندي براي تحريف قرآن دانسته شده است.
از ديگر سوي در دفاع از ساحت تشيع در اين باب ميتوان گفت که نبايد به ظاهر احاديث تحريف عمل نمود؛ چراکه اين روايات در کتب اهلسنت هم صريحتر و هم بيشتر است. در مقابل روايات شيعه علاوه بر قلت و ضعف سندي ميتواند به معاني صحيحي چون اضافات تفسيري و اختلاف قرائات توجيه گردد. چنانکه ميرزاي نوري نيز در دليل هشتم تحريف به کثرت روايات عامه و وثاقت آنان بر تحريف استناد نموده است (جهت بررسي بيشتر، ر.ک: بهبودي، 1370، ص 165). در کتاب ميرزاي نوري نيز بيش از پانصد حديث از اهل تسنن بر اين مبنا ذکر شده است (حسيني ميلاني، بيتا، ص 33). ازاينروي ميتوان گفت که اسطوره تحريف قرآن بيش از آنکه پديدهاي شيعي باشد، سني است و در کتابهاي تاريخ و حديث ـ حتي کتب صحاح اهلسنت نيز ـ بهروشني روايت شده است. محدث نوري در کتاب فصلالخطاب رواياتي را که به نظر ايشان دلالت بر تحريف قرآن دارد به دوازده دسته تقسيم کرده است. جالب است که نُه دليل از دوازده دليل ايشان از منابع اهلسنت است (لقائي، ص 67؛ نیز بنگرید به: معرفت، 1386، ص 159ـ187؛ عسکری، 1416ق، ج ۱، ص ۹۵ـ۱۳۹).
نتيجهگيری
1. هرچند دانايان اماميه به اجماع دامن قرآن را از هرگونه تحريفي منزه دانستهاند و سهوالنبي را نفي نمودهاند، اما اخبار منتقله سبب شده تا در انديشه اجماعي شيعه تناقضنمايي و ترديد ايجاد گردد؛
2. انديشه سهوالنبي با رأي و روايت شيخ صدوق و انديشه تحريف به سبب روايتي از شيخ صدوق در حوزه شيعه موجب تناقض در مباني کلامي گرديده است؛
3. اخبار سهوالنبي در آثار شيخ صدوق به دليل کثرت نقل، تعدد طرق و فراواني استناد در ابواب متعدد در بين اهلسنت؛ موافقت با رأي اهلسنت و مخالفت با تشيع در عصمت انبيا و فقه و تقدم نقل در اهلسنت نسبت به شيعه و نيز تشابه متني روايات سهوالنبي در شيعه با اهلسنت از اخبار منتقله نااستوار است؛
4. خبر تحريف قرآن در خصال که بدان در اعتقاد به تحريف قرآن در شيعه استناد شده به دليل کثرت نقل و تعدد طرق و روايت مشابه خصال در منابع اهلسنت و نيز تفرد شيخ صدوق در نقل حديث تحريف در منابع خاصه از اخبار منتقله نااستوار ميباشد.
- ابراهيميراد، محمد، 1388، «تحليل و بررسي روايات سهوالنبي»، علوم حديث، ش 52، ص 55ـ69.
- ابنحبان، ابوحاتم محمد، 1408ق، الاحسان فی تقريب صحيح ابنحبان، تحقيق شعيب ارنووط، بيروت، مؤسسة الرساله.
- الهي ظهير، احسان، بيتا، الشيعة و القرآن، لاهور، ادارة ترجمان السنه.
- ابنحجر عسقلاني، احمدبن علي، 1379ق، فتح الباري شرح صحيح البخاري، تصحيح محبالدين خطيب، بيروت، دار المعرفه.
- ـــــ ، 1419ق، التلخيص الحبير في تخريج احاديث الرافعي الكبير، بيروت، دار الكتب العلميه.
- ابنطاووس، عليبن موسى، 1413ق، اليقين باختصاص مولانا علي عليه السلام بامرة المؤمنين، قم، دار الكتاب.
- ـــــ ، 1420ق، طرف من الانباء و المناقب، تحقيق قيس عطار، مشهد، تاسوعا.
- احمدي، محمدحسن، 1388، «غاليان و انديشه تحريف قرآن»، علوم حديث، دوره چهاردهم، ش 2، ص 185ـ222.
- انواري، جعفر، 1390، انگاره تحريف قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- بخاري، محمدبن اسماعيل، 1422ق، الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسولالله صلىالله عليه وسلم و سننه وأيامه، تحقيق محمدزهيربن ناصر الناصر، بيروت، جامعه دمشق.
- بهبودي، محمدباقر، 1370، گزيده من لا يحضره الفقيه، تهران، كوير.
- بيهقي، احمدبن حسين، 1344ق، السنن الكبرى و في ذيله الجوهر النقي ابنالتركماني، حيدرآباد، مجلس دائرة المعارف النظاميه.
- پاکتچي، احمد، 1369، «مدخل ابنبابويه»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، دائرةالمعارف بزرگ اسلامي.
- حرعاملى، محمدبن حسن، 1409ق، تفصيل وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، قم، مؤسسة آلالبيت.
- حسيني ميلاني، علي، بيتا، عدم تحريف القرآن، قم، مؤسسة تحقيقات و نشر معارف اهلالبيت.
- حلي، حسنبن یوسف مطهر، 1413ق، الرسالة السعدیة، تصحیح عبدالحسین محمدعلی بقال، قم، کتابخانه آيتالله مرعشی نجفی.
- خواجوئى، محمداسماعيل، 1413ق، الفوائد الرجاليه، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه.
- خوئي، سيدابوالقاسم، 1410ق، كتاب الصلاة (التنقيح في شرح العروة الوثقى)، تقرير ميرزاعلى غروى تبريزي، قم، الهادي.
- ديلمى، حسنبن محمد، 1427ق، غرر الاخبار و درر الآثار في مناقب ابيالائمة الاطهار، قم، دليل ما.
- راغب اصفهانى، حسينبن محمد، 1420ق، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، بيروت، شركة دار الارقمبن ابیالارقم.
- رباني گلپايگاني، علي، 1389، درآمدي به شيعهشناسي، قم، مرکز بين الملي ترجمه و نشر المصطفي.
- رحيمي، سيدهوحيده و سيدهزينب جعفرنيا، 1396، «روششناسي علامه مجلسي در نقد روايات سهوالنبي»، حديثپژوهي، ش 17، ص 297ـ326.
- رشيدرضا، محمد، 1366ق، رسائل السنه و الشيعه، حواشي و تعليقات محمد احمد العباد، قاهره، دارالمنار.
- سبحاني، جعفر، 1425ق، الفكر الخالد في بيان العقايد، تعريب خضر آتشفراز، قم، مؤسسة امام صادق.
- سبكي، تاجالدين عبدالوهاببن تقیالدين، 1413ق، طبقات الشافعية الكبرى، تحقيق محمود محمد الطناحي و عبدالفتاح محمد الحلو، بيجا، هجر للطباعة و النشر و التوزيع.
- ستار، حسين، 1393، بررسي و تحليل دلايل و پيامدهاي روايات منتقله در آثار شيخ صدوق، پاياننامه كارشناسي ارشد، قم، دانشگاه قم.
- ـــــ و سيدرضا مودب، 1393، «بررسي نقش روات مشترک در اخبار منتقله، مطالعه موردي، جعابي از مشايخ صدوق»، حديثپژوهي، ش 11، ص 207ـ238.
- ـــــ و كوثر يوسفي نجفآبادي، 1400، «ابونصر الضبي؛ محدثي ناصبي در سلسله مشايخ صدوق»، مطالعات تاريخي قرآن و حديث، ش 70، ص 13ـ42.
- سیوطی، جلالالدين، 1426ق، جامع الاحادیث، جمع و ترتیب عباس احمد صقر و احمد عبدالجواد، بیروت، دارالفکر.
- شوشتري، محمدتقي، 1419ق، قاموس الرجال، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
- صدوق، محمدبن علي، 1377، الخصال، ترجمة محمدباقر كمرهاى، تهران، كتابچى.
- ـــــ ، 1378ق، عيون اخبار الرضا، تهران، جهان.
- ـــــ ، 1400ق، الامالی، بيروت، اعلمی.
- ـــــ ، 1403ق، معاني الاخبار، قم، جامعة مدرسين.
- ـــــ ، 1404ق، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعة مدرسين.
- ـــــ ، 1409ق، من لا يحضره الفقيه، ترجمة علياكبر غفاري، تهران، صدوق.
- ـــــ ، 1414ق، اعتقادات الاماميه، چ دوم، قم، كنگره شيخ مفيد.
- ـــــ ، الخصال، تحقيق و تصحيح علياكبر غفاري، قم، جامعة مدرسين.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- طبرسى، فضلبن حسن، 1372، مجمعالبيان في تفسيرالقرآن، تصحیح فضلالله يزدى طباطبايي و سيدهاشم رسولى، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
- طريحي، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، تحقيق احمد حسينى اشكورى و احمد مرتضوى، تهران، مرتضوي.
- طوسي، محمدبن حسن، 1390ق، الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، تحقيق حسن موسوي خرسان، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- عبداللهی عابد، مریم داودی ایمان، 1393، «بررسی سندی و انگیزشی روایات سهوالنبی(در نماز) در آثار روایی اهلسنت»، حديثپژوهي، ش 11، ص 7-26.
- عسكري، سيدمرتضى، 1416ق، القرآن الكريم و روايات المدرستين، چ دوم، تهران، مجمع العلمي الاسلامى.
- علمالهدي، سيدمرتضي عليبن حسين، بيتا، تنزيه الانبياء، قم، شريف الرضي.
- فهيميتبار، حميدرضا، 1389، «کاوشي در روايت تأبير النخل»، حديثپژوهي، ش 4، ص 185ـ206.
- قفاري، ناصربن عبدالله، 1415ق، اصول مذهب الشيعه الاماميه الاثني عشريه، بيجا، دار الرضا.
- قمى، علیبن ابراهيم، 1404ق، تفسير القمي، قم، دار الكتاب.
- کلاباذي بخاري، ابوبکر محمدبن ابياسحاق، بيتا، التعرف لمذهب اهل التصوف، بيروت، دار الكتب العلميه.
- كشميري، محمدانورشاه، 1426ق، فيض الباری على صحيح البخاري، تحقيق محمد بدر عالم ميرتهي، بيروت، دارالكتب العلميه.
- كشى، محمدبن عمر، 1363، رجال الكشي، اختيار معرفة الرجال، قم، مؤسسة آلالبيت.
- ليثى واسطى، عليبن محمد، 1376، عيون الحكم و المواعظ، قم، دار الحديث.
- متقي هندي، عليبن حسامالدين، 1989م، كنز العمال في سنن الاقوال والافعال، تحقيق بكري حياني و صفوة السقا، بيروت، مؤسسة الرساله.
- مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، تحقيق محمدباقر محمودي و عبدالزهرا علوي، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مجلسي، محمدتقي، 1414ق، لوامع صاحبقراني مشهور به شرح فقيه، چ دوم، قم، اسماعيليان.
- محدث نوري، حسينبن محمد، بيتا، فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الارباب، تحقيق حسينعلي طفيلي، در:
- www. noor-book. com/en/ebook
- محمدي، فتحالله، 1420ق، سلامة القرآن من التحريف، تهران، پيام آزادي.
- مدرسی طباطبایی، حسین، 1380، «بررسی ستیزههای دیرین درباره تحریف قرآن »، هفت آسمان، ش 11، ص 41-78.
- مسلم، مسلمبن الحجاج، بيتا، الجامع الصحيح المسمي صحيح مسلم، بيروت، دار الجيل.
- معرفت، محمدهادي، 1379، تحريفناپذيري قرآن، ترجمة علي نصيري، تهران، سمت.
- ـــــ ، 1386، صيانة القرآن من التحريف، قم، التمهيد.
- مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1414ق، أوائل المقالات، بيروت، دار المفيد طباعه.
- ـــــ ، ۱۴۲۴ق، تفسير القرآن المجيد، به کوشش سيدمحمدعلى ايازى، قم، بوستان كتاب.
- مكي عاملي، محمدبن (شهيد اول)، 1419ق، ذكري الشيعة في احكام الشريعة، قم، مؤسسة آلالبيت.
- نراقي، محمدمهدي، 1415ق، مستند الشيعة في احكام الشريعة، قم، مؤسسة آلالبيت لاحياء التراث الاسلامي.
- Hossein Sattar, Sayyid Reza Moaddab, Fazel Asadi, 2016, "Isra'iliyat or Tradition of Jewish origin: A Major Instance of Transferred Traditions", Religious Inquiries, N. 5, p. 47-66.