معرفت کلامی، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 28، بهار و تابستان 1401، صفحات 25-38

    بررسی تحلیلی نسبت نظریه «تکامل» با خداباوری و الحاد

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ حمید امامی فر / استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه اراک / Hamidemami95@yahoo.com
    مهدی مهدوی اطهر / استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه صنعتی اراک / m.athar347@gmail.com
    چکیده: 
    طرح نظریه‌ی «تکامل» توسط چارلز داروین در سال 1859 موجب پدیدار شدن مسئله مهم تلازم منطقی تکامل با الحاد شد. چهار نگاه عمده در مواجهه با این مسئله به وجود آمد. عده ای این نظریه را نسبت به الحاد و دین داری بی طرف دانسته اند. عده ای لازمه منطقی آن را الحاد معرفی کرده اند. از سوی دیگر، گروهی آن را سازگار و همسو با آموزه های دینی تلقی نموده اند و عده دیگری احتمال صدق معرفت شناختی تکامل را تنها با پیش فرض خداباوری ممکن دانسته اند. این اختلاف در غرب به تمام اشکال آن و در عالم اسلام در برخی اشکال آن جریان دارد. این مقاله با روش تحلیلی ـ توصیفی با طرح نگاه های مختلف در این زمینه، لازمه منطقی این نظریه را تحلیل و بیان کرده است. به نظر می رسد اگر نظریه تکامل را با تمام اجزا و شرایط آن در نظر بگیریم، منطقاً و در ادعا، نسبت به اصل وجود خدا ساکت است، اگرچه قطعاً با نوع خداباوری غایتمند و هدفمند در نظام هستی ناسازگار است؛ یعنی اگرچه اصل وجود خدا در خود نظریه «تکامل» نفیاً و اثباتاً موردبحث قرار نگرفته است و منطقاً این مسئله ربطی به تکامل ندارد، ولی قیودی در نظریه «تکامل» مشهور گنجانده شده است که با هدایتگری و هدفمندی و غایتمندی خلقت و وجود خدای حکیم و غایتمند در عالم هستی قطعاً سازگاری ندارد. از سوی دیگر، این ادعا که این قیود را می توان از تکامل جدا کرد و نظریه «تکامل» را حفظ نمود، به نظر می رسد ادعایی ناصواب است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Relationship between the Theory of "Evolution" and Theism and Atheism: An Analytical Study
    Abstract: 
    Proposing the theory of "evolution" by Charles Darwin in 1859 caused the emergence of an important issue: its logical consequence of atheism. Four main views were formed in facing this issue. Some believed this theory is neutral towards atheism or being religious. Some believed atheism is its logical consequence. On the other hand, some have considered it compatible and in accordance with religious teachings, and others believed the epistemological truth of evolution is only possible with the assumption of theism. This debate is going on in the West in all of its forms and in the Islamic world in some of its forms. Presenting the different views in this regard, this article explains the logical consequence of this theory, from its own point of view, using a descriptive-analytical method. I believe if we consider the theory of evolution with all its components and conditions, this theory is logically - and in terms of its claim - silent about God's existence; although it is definitely incompatible with the type of ultimate and purposeful theism in the system of being. In other words, although God's existence has not been discussed in the "evolution" theory itself - neither proved nor denied - and this issue has logically nothing to do with evolution; but there are some qualifications included in the famous "evolution" theory, which is definitely not compatible with the guiding nature of creation, its purposefulness and finality and the existence of a wise God in the universe and God’s finalism. On the other hand, it seems incorrect to claim that these qualifications can be separated from the theory of “evolution” and keep the theory itself.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    جريان الحاد و «آتئيسم» يکي از جريان‌هاي فکري است که در دنيا رواج دارد و طرفداران و منتقدان زيادي دارد. دانشمندان علوم طبيعي، به‌ویژه زيست‌شناسان و فيزيکدانان گوي سبقت را در اين زمينه از فيلسوفان ربوده‌اند. نظريه «تکامل» که در قالب يک نگاه زیست شناسانه در سال 1859 توسط چارلز داروین به‌صورت يک نظريه مدون و مبتني بر «انتخاب طبيعي» مطرح شد، به‌نوعي شروع و دستاويزي براي الحاد نوین گردید.
    بعد از شيوع اين نظريه، چه در غرب و چه در عالم اسلام، چه از سوي ملحدان و چه از سوي متدينان، موضع‌گيري‌هاي متفاوتي درباره اين نظريه مطرح ‌شده است. نکته‌ حائز اهميت اين است که آيا با صرف‌نظر از اين اختلاف‌نظرها اين نظريه تلازم منطقي با الحاد دارد يا خير؟
    ـ عده‌اي به اين سمت متمايل شده‌اند که نظريه «تکامل» تلازم منطقي با الحاد ندارد و تنها برخي از متفکران هستند که اين نظريه را به‌صورت غيرمنطقي به سمت الحاد مي‌کشانند. به‌بیان‌دیگر، نظريه «تکامل» ـ به‌اصطلاح ـ اقتضایي نسبت به الحاد ندارد و لابشرط از الحاد است.
    ـ عده‌ای به‌شدت بر اين نظر پای می‌فشرند که نظريه مزبور ملازمه منطقي با الحاد دارد و نمي‌توان به‌صورت منطقي اين نظريه را با اعتقاد به خدا جمع کرد.
    ـ عده‌اي اين نظريه را همسو با نگاه خداباورانه تلقي کرده، حتی آن را با آيات قرآني سازگار مي‌دانند!
    ـ عده‌اي پيش‌فرض صدق معرفي نظريه «تکامل» را خداباوري مي‌دانند. به‌بیان‌دیگر، آنان بر اين باورند که نمي‌توان طبيعت‌گرايي را با تکامل همراه ساخت، بلکه احتمال صدق معرفتي نظريه «تکامل» منوط به باور به وجود خداوند است (ر.ك: پلانتينگا، 1999).
    بعد از 160 سال از طرح اين نظريه، هنوز هم اين اختلاف‌نظرها وجود دارد. در پژوهش پیش ‌رو بر آنیم که در حد وسع خود پرده ابهام را از اين موضوع (تلازم تکامل و الحاد) برداریم. البته تمرکز اصلي در تلازم منطقي اين نظريه با الحاد و يا عدم تلازم آن، یعنی دو نگاه اول است که با حل آن مي‌توان نگاه سوم و چهارم را هم از اين منظر نگريست. به نظر می‌رسد تا زمانی که خود نظريه «تکامل» توضيح داده نشود و اصول آن استخراج نگردد، هرگز نتوان درباره اين مسئله قضاوت منطقي نمود.
    براي سير به هدف ترسيم‌شده مراحلي را طي خواهيم کرد: توضيح نظريه «تکامل»؛ نقل بيان دانشمندان در تلازم تکامل و الحاد؛ تحليل منطقي تلازم نظريه «تکامل» و الحاد؛ نتيجه‌گيري.
    نظرية «تکامل»
    مقصود ما در این پژوهش بیان تاريخچه و يا قرائت‌هاي مختلف تکاملي نیست. همچنين از بحث در «تکامل» به معناي لغوي صرف‌نظر کرده، به توضيح معناي اصطلاحي مشهور اين نظريه در علم زيست‌شناسي مي‌پردازيم؛ يعني آنچه امروزه در مجامع علمی به‌عنوان «نظريه تکامل» شناخته مي‌شود.
    دانشمندان زیست‌شناسی اين نظريه را به‌صورت جديد و قرائت کنوني‌ آن براساس طرح ژنتيکي موجودات، به‌صورت زير تبیین می‌کنند:
    ابتدا هيچ موجود زنده‌اي در عالم نبود. نخستين واحد داراي حيات به علت ترکيبات شيميايي ‌که روي داد، برحسب اتفاق، در گل‌ولاي کف اقيانوس‌ها به وجود آمد. اين واحد حياتمند اصل مشترک تمام موجودات زنده امروزي محسوب مي‌شود. اين واحد حياتمند که داراي قدرت تکثير و توليدمثل بود، شروع به تقسيم و توليدمثل کرد. موجودات بسياري به‌صورت درختي و انشعابي از يکديگر به وجود آمدند.
    براساس انتخاب طبيعي، موجودات قوي‌تر که تناسب بهتری با شرايط موجود داشتند، توانستند به بقاي خود ادامه دهند و ضعيف‌ها آرام‌آرام حذف شدند. برخي از فرزندان آن‌ها که به‌وسيله انتخاب طبيعي متمايز شده بودند، صفت برتري خود را با توارث به نسل‌هاي بعد خود منتقل کردند. شرايط مناسب‌تر براي انطباق با محيط و درنتیجه، توليدمثل بيشترِ موجودات تکامل‌یافته موجب شد تعداد افراد آنها رو به ازدياد گذاشته، در درازمدت، گونه‌هاي متعدد گياهي ـ جانوري ايجاد ‌شود. انسان هم نمونه نهايي و تکامل‌یافته همان جاندار تک‌‌سلولي اوليه در دريا است. نتيجه بحث اينکه تکامل علت به وجود آمدن گونه‌ها شده است.
    ارنست ماير مي‌گويد: «شکي نيست که ايده اصلي تکامل اين است که تکامل باعث به وجود آمدن گونه‌ها شده است» (ماير، 1391، ص 12).
    توضيح نظريه در قالب مثال
    به اعتقاد تکامل باوران ـ برای ‌مثال ـ تفاوت‌هاي موجود در اندازه و شکل پرندگان، حاصل مستقيم انتخاب طبيعي است. نمونه‌اي که غالباً ذکر مي‌شود از سهره‌هاي دانه‌خوار است. به دنبال فصول پربار، دانه‌هاي کوچک و نرم در سراسر محل اسکان سهره‌ها فراوان هستند. پرندگانِ داراي نوک‌هاي کوتاه‌تر به‌آساني مي‌توانند غذا تهيه کنند. بااین‌حال، در طول دوره‌هاي خشک‌سالی، تنها دانه‌هاي موجود، آن‌هایی است که درون پوسته‌هاي سخت و محکم قرار دارد. اين دانه‌ها از سال پيش روي زمين باقي‌ مانده‌اند. در چنين شرايطي تنها پرندگان داراي نوک‌هاي بلندتر و تيزتر مي‌توانند پوسته‌ها را بشکنند و دانه‌ها را بخورند. درنتیجه پرندگاني که نوک‌هاي بلندتري دارند، مي‌توانند به غذا دسترسي داشته باشند، درحالي‌که ساير پرندگان چنين قابليتي ندارند. بنابراين، اين نوک بلند چيزي را به پرندگان مي‌دهد که امروز زيست‌شناسان به آن «مزيت عملکردي» مي‌گويند. متأسفانه سهره‌هاي داراي نوک‌هاي کوچک‌تر به علت گرسنگي، مي‌ميرند؛ چون نمي‌توانند به اين منابع غذايي دسترسي پيدا کنند. اگر شرايط خشک‌سالی ادامه پيدا کند محيط، تغييري در ويژگي‌هاي کل جمعيت سهره‌ها ايجاد مي‌کند. در طول زمان، نوک‌هاي بلند به نسل‌هاي متوالي منتقل مي‌شوند و سهره‌هاي نوک بلند تنها سهره‌هايي مي‌شوند که آن منطقه را به خود اختصاص مي‌دهند؛ زیرا اين نوک‌ها سهره‌ها را قادر به ادامه حيات مي‌کنند (داروين، 1380، ص 177).
    ضرورتي ندارد که همه موجودات متأثر از انتخاب طبيعي باشند، بلکه اگر شرايط براي زندگي به همان شکل ساده موجود، وجود داشته باشد، برخی از گونه‌ها به همان شکل (يعني بدون تکامل) به زندگي خود ادامه مي‌دهند.
    داروین مي‌گويد:
    هنگامي‌که تحولات سودمندي در پیکره جانداري پديد آمد، افراد واجد آن در تنازع بقا و دوام، بخت بيشتري خواهند داشت و طبق قوانين توارث، افرادي با همان ويژگي‌ها از آن‌ها زاده مي‌شوند. من همين اصول حراست از تغييرات مفيد و بقاي اصلح را «انتخاب طبيعي» ناميده‌ام... شکل‌هاي پست و ساده اگر با شرايط زيستي کمتر پیچیده خود سازش و تطابق کاملي يافته باشند، مي‌توانند مدت‌هاي مديد به موجوديت خود به همان شکل پست ادامه دهند (داروين، 1380، ص 177).
    اصول فکري نظرية «تکامل»
    بعد از داروين تلاش‌هایی صورت گرفته تا اصول فکري نظريه «تکامل» استخراج شود. داروين براي مقابله با فلسفه‌هاي ماهيت‌گراي زمان خود که به ثبات انواع معتقد بودند، چاره‌اي جز اثبات نظریه خود و ارائه جایگزین قانع‌کننده برای آن‌ها نداشت. اين اصول ـ در حقيقت ـ همان جواب‌هاي او در برابر نظريات مقابل و اساس فلسفه زيست‌شناسي نوين بعد از 1950 شد (ماير، 1391، ص 126).
    نظريه «تکامل» يا «تئوري داروين ـ والاس» که همان نظریه تکاملي مبتني بر انتخاب طبيعي است، در نگاه ارنست ماير، مبتني بر شش اصل است که آن را در شماره‌هاي 1ـ6 بيان مي‌کنيم. ساهوترا سرکار (Sahotra Sarkar) زيست‌شناس تکاملي معاصر هم سه اصل ديگر به اين اصول اضافه کرده که در شماره 7ـ9 به آن اشاره شده است.:
    1. تغييرپذيري گونه‌ها؛
    2. جايگزيني تفکر جمعيتي به‌جاي ماهيت؛ (در اين مقاله مجال توضيح تفکر جمعيتي نيست و چون ارتباط مستقيمي به بحث ما ندارد از توضيح آن صرف‌نظر مي‌کنيم).
    3. پيدايش همه‌ جانداران از تبار مشترک (تکامل از طريق اشتقاق؛ درخت حيات)؛
    4. جريان تدريجي تکامل يا تدریج گرایی (نه جهش‌ها و نه گسست‌ها)؛
    5. افزايش گونه‌ها يا گونه‌زايي در جمعيت (پيدايش تنوع زيست‌شناختي)؛
    6. انتخاب طبيعي براساس تصادف (ماير، 1391، ص 146)؛
    7. انتقال ويژگي‌هاي موجودات از يک نسل به نسل ديگر؛
    براساس نظریه تکامل، ويژگي‌هاي موجودات از يک نسل به نسل ديگر منتقل مي‌شوند، البته در زمان داروين نظریه توارث صحيحي براي نظريه «تکامل» وجود نداشت. زماني که کار گرگور مندل که آن را در سال 1860 نگاشت، در سال 1900 مطمح‌نظر قرار گرفت، پايه‌اي براي زيست‌شناسي تکاملي «داروين» شد (سرکار، 2009، ص 22).
    8. تحقق خود به خودي تغييرات: «تغييرات کورکورانه»؛
    به تعبیر ساهوترا سرکار، مراد داروين از اين عبارت دو چيز بود:
    اول. علت اين تغييرات معلوم نيست.
    دوم. غایت و هدف این تغییرات مشخص نیست: آيا موجب بقاي موجود مي‌شوند و يا نابودي آن؟ به‌بیان‌دیگر، هم از جهت فاعل، علت براي ما نامشخص است و هم از جهت غايت. موجود زنده بدون هرگونه غايت و هدف حرکت مي‌کند. البته داروين در ابتدا اهميت به ارث رسيدن تغييرات در موجود زنده به نسل بعد خود را انکار کرد، اگرچه بعدها مجبور به پذيرش آن شد (سرکار، 2009، ص 23).
    9. قدرت برتري توليدمثلي در درون يک جمعيت؛
    اين قدرت برتري، يا به تعداد بيشتر فرزندان توليدشده است، يا به هماهنگي بهتر با طبيعت که درنتیجه به تداوم بیشتر موجود زنده می‌انجامد. درنتیجه فرزندان بيشتر، سالم‌تر و مقاوم‌تري از اين نسل در طبيعت باقي می‌ماند (سرکار، 2009، ص 23).
    ديدگاه انديشمندان در تلازم تکامل و الحاد
    مسئلة «الحاد» اگرچه قبل از نظريه «تکامل» هم به‌صورت جدي مطرح بود، اما تا قبل از طرح نظريه «تکامل» و شهرت پيدا کردن آن، وقتي صحبت از منشأ موجودات پيچيده‌اي مثل انسان به ميان مي‌آمد ملحدان با چالشي جدي در تبيين آن مواجه بودند. چگونه ممکن است موجودات پيچيده و درعین‌حال حياتمند به شکل کنوني خود، بدون آفريننده و خود به خودي به وجود آمده باشند، درحالي‌که هيچ خالق حکيم و عالمي به طراحي آن‌ها نپرداخته است؟ نگاه تکاملي به‌صورت تمام‌عيار دستاويز ملحداني قرار گرفت که در تبيين مسئله حيات درمانده بودند. اديان توحيدي بعد از طرح نظرية «تکامل» با چالشي جدي مواجه شدند.
    به ادعاي داروينيست‌ها، اصل خلقت که روزگاري يک راز براي بشر محسوب مي‌شد و به‌ناچار آن را به امري ماورایي نسبت مي‌دادند، با مطرح‌شدن نظريه «تکامل» حل‌‌شده انگاشته شد. از نگاه برخي تکامل باوران، ديگر نيازي به وجود خالقِ عالِم و توانا براي به وجود آوردن موجودات زنده نيست، بلکه اين تکامل و انتخاب طبيعي است که مي‌تواند به‌جاي خدا قرار گيرد.
    ريچارد داوکينز در کتاب ساعت‌ساز نابینا مي‌گويد: اين کتاب با اين باور نوشته‌شده که روزگاري، هستيِ خود ما از بزرگ‌ترين رازها به‌حساب مي‌آمد؛ اما ديگر اين هستي يک راز محسوب نمي‌شود؛ زيرا اين راز حل‌‌شده است. داروين و والاس اين راز را حل کرده‌اند (داوکينز، 1996، ص i).
    وي پا را فراتر از اين عالم مي‌گذارد و نظريه «تکامل» را توجيه‌کننده کل عالم هستي مي‌داند و مي‌گويد: اصولاً اين تنها نظریه شناخته‌شده‌اي است که مي‌تواند راز هستي ما را حل کند... داروينيسم نه‌‌تنها درباره اين سياره، بلکه درباره کل کائنات حقيقت دارد (داوکينز، 1996، ص xiv).
    داروين با اعتقاد به تکامل تدريجي انسان، بر اين باور بود که حلقه مفقوده بين انسان و حيوان را يافته است و روابط اتصالي آن‌ها روشن خواهد شد. بعد از داروين، مدافعان تکامل نگاه دقيق تکاملي را درباره انسان به‌خوبي بيان کردند؛ به‌گونه‌ای که ديگر هيچ ترديدي براي ديگران نسبت به نظرية «تکامل» در اين زمينه باقي نگذاشتند. براي نمونه، جورج گيل ورد سيمپسون، که شايد مؤثرترين ديرينه‌شناس قرن بيستم و يکي از بنیان‌گذاران «نئوداروينيسم» است، چنين مي‌گويد: انسان در جهان تنها ايستاده، او محصول منحصربه‌فرد يک فرايند مادي طولاني و غيرهوشمند است. او آقاي خود است و مي‌تواند و بايد تصميم بگيرد و غايت خود را تدبير کند (سيمپسون، 1953، ص 90).
    وي در جاي ديگري مي‌گويد: انسان نتيجه يک ‌روند بي‌هدف و طبيعي است که هرگز انسان را در نظر نداشته است (سيمپسون، 1967، ص 345).
    او درجایی به تکامل انسان از يک فرايند اتفاقی طبيعي و بي‌هدف و بی غایت اشاره مي‌کند که بيان‌کننده نگاه تکاملي در خلقت است: انسان سر برآورده است و نه اينکه از بالا آمده باشد. او مي‌تواند انتخاب کند که توانايي خود را به‌مثابه بالاترين حيوان ارتقا بخشد و تلاش کند که حتي بالاتر رود، يا اينکه خلاف آن را انتخاب نماید. هيچ انگيزه‌اي پشت تکامل وجود ندارد. انسان بايد آن را براي خود فراهم کند (سيمپسون، 1967، ص 345).
    دنيل دنت که خود يک تکامل‌گرای ملحد است، مي‌گويد: بعدازاینکه خالق هوشمند از نظام عالم به‌عنوان طراح کنار گذاشته شد، جهل مطلق به‌جای خالق حکيم در نظريه «تکامل» جايگزين گردید. وي در کتاب از باکتري تا باخ، تقابل نگاه سنتي ديني را با نگاه تکامل باور به‌خوبي بيان مي‌کند:
    در نگاه سنتي، تمام موجودات عالم ماده، از شريف‌ترين آنان (انسان) تا زبون‌ترين اين موجودات (مورچه، سنگريزه و قطرات باران) حاصل شريف‌ترين موجودات (خالقي متعالي و هوشمند) است که علمي لايتناهي داشته است؛ خالقي که شباهتي قريب به شريف‌ترين موجود پس از خود دارد. ولي در نظريه داروين «جهل مطلق» خالق است. «جهل مطلق» مي‌تواند جاي «بصيرت مطلق» را در توضيح همه دستاوردهاي مهارت خلاقانه بگيرد (دنت، 2017، ص 57).
    برخي از داروينيست‌ها تصريح مي‌کنند که «تکامل» با انتخاب طبيعي، جايگزين خداوند در عالم هستي است؛ خداوند از خلقت، در تمام زمينه‌ها يا اهداف عملي جدا شده است؛ زیرا تکامل جايگزين آن است و اين يعني: به وجود آمدن مفهوم جديدي براي دين.
    ارنست ماير مي‌گويد: علل طبيعي ارائه‌‌شده توسط تکامل‌گرايان به ‌طور کامل، خدا را از خلقت در تمام زمينه‌ها يا اهداف عملي جدا مي‌کند. اين الگوی توصيفي جديد (الگوی تکاملي) با (سازوکار) انتخاب طبيعي، جايگزين خلقت حکيمانه شده است. اين جايگزين˚ مفهوم جديدي براي خدا و مبناي جديدي براي دين، ضروري مي‌سازد (ماير، 1972، ص 988).
    از نگاه تکاملي هيچ هدايتي که از سوي خالقي وراي اين عالم هستي باشد، وجود ندارد و طبيعتاً اين اتفاقات با پيشرفت همراه نيست و اگر اتفاق‌هاي ديگري براساس بخت و اقبال به‌جای اتفاقاتي که محقق شده است، واقع مي‌شد هرگز انسان و منظومه شمسي و مانند آن‌ها به اين شکل به وجود نمي‌آمدند و نظام عالم به شکل ديگري ‌بود.
    تکامل هرگز از قبل تعیین‌شده نيست ( هدفمند نيست) و الزاماً هم با پيشرفت همراه نیست، بلکه تنها پاسخي است به تغييرات پيش‌بيني‌نشده محيط. اگر آن شبه‌سياره‌اي که 60 ميليون سال پيش به سياره ما برخورد کرد، از آن عبور کرده بود، هرگز چيزي به‌عنوان «انسان» به وجود نمي‌آمد. نظم طبيعي هم هرچه که باشد، الزاماً خوب نيست. ويروس آبله بخشي از اين نظم طبيعي بود، تا اينکه با دخالت انسان منهدم شد (لي ام، 1988، ص 256ـ257).
    جوليان هاکسلي، از برجسته‌ترين تکامل‌گرايان قرن بيستم، در نطق افتتاحيه مراسم بزرگداشت صدمين سالگرد انتشار کتاب داروين، به‌صورت کاملاً شفاف، بی‌نيازی از طراح مافوق طبيعي را براساس انتخاب طبيعي، به نگاه خود داروين نسبت مي‌دهد:
    داروين نشان داد که به وجود طراح مافوق طبيعي نيازی نيست؛ زيرا انتخاب طبيعي مي‌تواند عامل پيدايش هر شکلي از حيات باشد. هيچ جايي براي عامل مافوق طبيعي در الگوی تکاملي حيات وجود ندارد. ما مي‌توانيم تماماً ايده وجود يک (طراح) هوشمندِ مسئول براي فرايند تکامل را طرد کنيم (هاکسلي و جولين، 1960، ص 45).
    سخن هاکسلي دربردارنده دو نکته است:
    1. نظريه «تکامل» يک الگوی الحادي است و در آن، جايي براي خدا نيست.
    2. در پاسخ به کساني که تکامل را روش خداوند در آفرينش موجودات مي‌دانند، تصريح مي‌کند که هيچ موجود هوشمندي فرايند تکامل را هدايت نکرده است.
    پروواين (W. B. Provine)، پروفسور تاريخ و علوم زيستي از دانشگاه «کرنل»، نيز بر همين مطلب تأکيد کرده است:
    زیست‌شناسی تکاملي نوین اين اميد را که طراح يا نيرويی هدف‌دار˚ تکامل انسان را هدايت نموده باشد، در هم شکست. در عوض، زیست‌شناسی (الگوی تکاملي حيات) ما را به يک نظرگاه کاملاً مادي نسبت به حيات هدايت مي‌کند. خدايان يا نيروهايي که در طراحي عالم مشارکت نموده باشند، وجود ندارند. اين ادعا که مسيحيت و زیست‌شناسی نوین تکاملي با یکدیگر سازگارند، کذب است (پروواين، 1982، ص 506).
    پاول کورتز و ادوين اچ ويلسون، نويسندگان اومانيسم تکاملي، ش 2 که در سال 1973 يعني چهل سال بعد از انتشار اولين مانيفست در سال 1933 منتشر گرديد، مطالب ديگري افزودند. اين بیانیه از هفده حوزه زندگاني انسان نام مي‌برد که بايد براساس مباني انسان‌گرایی تکاملي، قرائت جديدي براي آن‌ها ارائه نمود. در اولين آن‌ها هرگونه هدف مقدس براي انسان نفي‌ شده است:
    به‌عنوان غيرخداپرست، ما با انسان آغاز مي‌کنيم و نه با خدا، طبيعت و نه تکليف. ما هدف مقدس يا مشيت الهي براي نوع انسان نمي‌شناسيم (پاول کورتز و ديگران، 1973).
    ايشان وعده رستگاري ابدي و يا عذاب بي‌نهايت را براي انسان، هم غيرواقعي و هم مضر مي‌دانند. از نگاه ايشان، علم که تنها مرجع براي کشف واقعيت است، تأييد مي‌کند که گونه‌هاي انساني محصول نيروهاي تکامل طبيعي است. ايشان مي‌گويند: تا آنجا که ما مي‌دانيم، شخصيت انسان تابعي از تأثير متقابل زیست‌شناسی نهاد‌ها و شرايط اجتماعي و فرهنگي است. شواهد معتبري دال بر اينکه با مرگ، حيات انسان حفظ مي‌شود، وجود ندارد (همان).
    گذشته ازنظر ملحداني که تکامل را مساوي با الحاد مي‌دانستند، مسئله همراهي تکامل و الحاد مدنظر برخي از دانشمندان متخصص در زمينة تکامل و درعین‌حال، دین‌دار، چه در عالم مسيحيت و چه در عالم اسلام هم هست.
    هنري موريس، يکي از بنیان‌گذاران انجمن تحقيقات خلقت‌محور، مي‌گويد: براي آفرينش انسان، «تکامل» پر ريخت‌‌وپاش‌ترين، ناکارآمدترين و ظالمانه‌ترين فرايندي است که مي‌تواند به ذهن خطور کند. منتسب کردن چنين روشي به خداوند عليمِ حکيم، مضحک و نامعقول است (خداوند منزه از آن است) (موريس، 1989، ص 100).
    برخي از متفکران مسلمان نيز معتقد به ارتباط وثيق نظرية «تکامل» و الحاد هستند. ابوالفضل درويزه ـ استاد دانشگاه گيلان ـ مي‌گويد: «تکامل˚ فرو غلتیدن به دامن کفر و الحاد و ماده‌گرايي است. البته همه تکامل‌گرايان را نمي‌توان ملحد دانست، ولي تکامل الحاد است» (درويزه، 1378، ج 3، ص 167).
    مواجهه برخي کشیش‌هاي بزرگ (کاردينال) مسيحي در قرن نوزدهم با نظرية «تکامل» داروين به‌خوبي نشان‌دهنده اتخاذ موضع ایشان نسبت به نظریه تکامل در بحث خلقت انسان است. اگرچه ازنظر همين عده، پذيرش اصل نظرية «تکامل» بدون مشکل است (يعني منعي وجود ندارد که عالم هستي را خداوند به نحو تکاملي آفريده باشد)، اما به‌‌هيچ‌‌وجه نمي‌توان آن را در خصوص انسان، با نگاه ديني همسو دانست.
    مايکل روس نظر نيومن، اسقف بزرگ و معروف قرن نوزدهم را اين‌گونه بيان مي‌کند:
    در حقيقت، نيومن از جزئيات نگاه داروين خشنود نبود... جداسازي دين و علم از نگاه نيومن جايي براي اتفاق کورکورانه در تحقق انسان و خلقت ارواح باقي نگذاشته بود. اما تکامل ـ به‌‌خودي‌‌خود ـ براي وي مشکلي نداشت (روس، 2009، ص 298).
    نکته‌اي که به‌صورت فرعي بايد در همين‌جا به آن اشاره ‌کنيم اين است که برخوردهاي افراد بانفوذ در مسيحيت، نظير آنچه جان پل دوم با نظريه «تکامل» داشتند که انسان را استثنا کردند و درعین‌حال، اصل نظريه «تکامل» را پذيرفتند، سلطه عجيبي براي نظريه «تکامل» در دنياي غرب به وجود آورد (روس، 2009، ص 298).
    البته همه متکلمان مسيحي اين نگاه را ندارند. چنین مواجهه‌ای در فضای اسلامی هم با نظریه تکامل وجود دارد.؛ عده‌اي آن را پذيرفته و ـ به‌اصطلاح ـ «اسلاميزه» کرده‌اند و برخي از اساس آن را با خلقت انسان از منظر ديني، در تعارض ديده‌اند همان‌طور که برخي از کشيشان مسيحي که به‌صورت جدي به کتاب مقدس پايبند هستند، اجازه تفسير تکاملي در هيچ سطحي را صادر نمي‌کنند. از نگاه ايشان تفسير کتاب مقدس مبتني بر روش‌شناسي خاص خود است و هر نوع خوانشي براساس علم روز از آن صحيح نيست (اوتيس، 2013، ص 17).
    ما در اينجا قصد نداريم به نقل نگاه متکلمان مسيحي و مسلمان بپردازيم، و غرض از ذکر عبارات مختصري که نقل کرديم، بيان تعارض نگاه ديني و تکاملي در نگاه صاحب‌نظران بود.
    از سوی ديگر، عده‌اي از متدينان پذيرفته‌اند که تکامل در طي مراحل بسيار طولاني آن‌چنان‌که در نظريه «تکامل» آمده، مي‌تواند روش خداوند در خلقت باشد و مي‌توان اعتقاد به خداوند داشت و درعین‌حال، تکامل را هم پذيرفت.
    مايکل روس در کتاب اولين چهار ميليون سال، در بخش «تکامل و دين»، مقاله‌اي مستقل از فردي به نام ديويد ليوينگ استون آورده است. وي بعد از نقل حرف «اقبال» که معتقد است ايده تکاملي در اسلام از اسلامِ زمان قرون‌وسطا نشئت‌ گرفته، از کسي به نام احمد افضل نام مي‌برد که معتقد است: اساساً ايده تکامل داروين از خود قرآن سرچشمه گرفته است و «تکامل» کاملاً سازگار با نظريه «خلقت» در نگاه قرآني آن است:
    نظریة «تکامل» از خود قرآن نشئت‌ گرفته است. نظریه «تکامل» به‌صورت تمام، در نگاه کلي خلقت خداوند در کتاب قرآن توصيف ‌شده است. افضل در نگاه خود، تحقق روند مادي را به فرايندهاي طبيعي، و ظهور خودآگاهي را به خلقت خداوندي نسبت مي‌دهد. در اين نگاه، انسان‌نماها (هومو هابيلس‌ها و هومو ارکتوس‌ها) بعد از تکامل به نقطه‌اي رسيدند که الله ـ سبحانه‌ و تعالي ـ يک جفت از مذکر و مؤنث ايشان را برگزيد و روح انساني در آن‌ها دميد (روس و ديگران، 2009، ص 361).
    حتي مي‌توان در خود عبارات داروين چيزي شبيه اين را پيدا کرد. از آنجا که نظریه داروین به نوعی انکار خالقیت خداوند نسبت به انسان و تبیین تکاملی از آن بود، طبیعتا با انتقاد شديد مخالفان خود مبنی بر انکار خلقت انسان مواجه شد. وی براي همراهي با ايشان بيان داشت: اشکالي ندارد که خداوند در ابتدا موجود بسيطي را آفريده باشد و بعد به شکل تدريجي به اين شکل درآمده باشد.
    داروین می‌گوید:
    آيا در اين برداشت از هرم حيات، عظمتي واقعي به چشم نمي‌خورد که آفريدگار با توانايي‌هاي گوناگون در ابتدا در اشکال معدودي و حتي شايد در يک‌ شکل تنها دميده است و چون سياره ما زمين از قانون ثابت جاذبه تبعيت مي‌کند، به گردش در مدار خويش ادامه داده است و از آغازي ساده، بي‌شمار صور تحسين‌‌برانگيز منبعث‌شده از تکامل بازنایستاده‌اند و هنوز هم در حال تکامل‌اند؟ (داروين، 1380، ص 539ـ540).
    تحليل تلازم منطقي تکامل و الحاد
    صرف‌‌نظر از تمام اين اختلاف‌‌نظرها، شايد خود نظرية «تکامل» تلازمی با الحاد نداشته باشد؛ يعني در حقيقت اين تکامل‌گرايان هستند که به دودسته «ملحد» و «دین‌دار» تقسيم مي‌شوند و اين مسئله ربطي به خود نظريه «تکامل» ندارد. در حقيقت، منکران خدا «تکاملي‌هاي ملحد» هستند، نه اينکه الحاد نتيجه منطقي نظريه «تکامل» باشد. به‌بیان‌دیگر، سؤال اصلي اين است که آيا واقعاً لازمه تکامل‌گرايي انکار خالق و الحاد است يا عده‌اي به‌صورت غيرمنطقي اين لازمه را به اين نظريه اضافه کرده‌اند؟
    نکته‌اي که بايد به آن توجه کرد اين است که نظریه تکامل با اصول نه‌گانه‌اي که ذکر کرديم، به‌صورت منطقي نمي‌تواند موجب نفي اصل وجود خدا شود. به‌بیان‌دیگر، انکار وجود خداوند در عالم هستي هرگز لازمه منطقي نظريه «تکامل» نيست و اساساً اين مسئله خارج از حيطه تکامل است. اگر تکامل‌گرايان و يا مخالفان اين نظريه چنين ايده‌اي را به تکامل نسبت دهند منطقاً استنباط ناروا و نابجایی از مسئله داشته‌اند. زیرا بودن یا نبودن خدا در عالم هستی با نظريه «تکامل» در تقابل نيست و هيچ‌يک از اجزا و اصول اين نظريه مدعي چنين چيزي نيست.
    اما آنچه حائز اهميت است توجه به عنصر انتخاب طبيعي کور و گونه‌زايي تصادفي و کاملاً شانسي و غيرهوشمندانه در نظريه «تکامل» است. انتخاب طبیعی به نوعی رکن تکامل است که حتی داروین در عنوان کتاب خود آن را ذکر کرده است (منشأ انواع به‌وسیله انتخاب طبیعی). نظرية «تکامل» به همراه اين دو قيد کليدي منطقاً با خداي غايتمند و هدف‌دار و نظم آفرین و هدايتگر که در اديان ابراهيمي و به‌ویژه اسلام معرفي مي‌شود، نمي‌تواند سازگار باشد. به بيان واضح‌تر، «انتخاب طبيعي» يعني اينکه هيچ‌گونه هدايتگري و هدفمندي در موجودات وجود ندارد. آنچه اتفاق مي‌افتد تنها براساس اتفاق و بقاي انسب است. موجودي که به هر علتی با طبيعت سازگاري بهتری پيدا کند باقي مي‌ماند، وگرنه از بين خواهد رفت.
    اين نگاه با نگاه اسلامی در مورد خداوند متعال و هدفمندی و غایتمندی افعال او سازگار نیست. در نگاه اسلامي، خداوند متعال از همان ابتدا بنا داشته است که در زمين انسان را بیافریند. همه‌چیز را براي انسان‌ها به جهت رسيدن به هدف نهايي خودشان، يعني تقرب به خدا و کمال الهي فراهم کرده و اسباب هدايت ايشان را به‌صورت تکوینی و تشريعي فراهم آورده است. به بيان دقيق‌تر، هدايتگري دائمي خداوند نسبت به همه موجودات در همه عرصه‌ها با نگاه تکاملي که تصريح به عدم هدفمندي و عدم غايتمندي در عالم خلقت دارد، ناسازگار است. (ر.ک: سجده: 7؛ طه: 50؛ انبياء: 16؛ يس: 38؛ غاشيه: 17؛ جاثيه: 4).
    در نگاه تکاملي، موجودات باصلاحيتِ بهتر براي بقا، باقي مانده‌اند و ضعيف‌ترها از بين رفته‌اند. اين نظام به‌‌هيچ‌‌وجه هوشمندانه و هدفمند طراحي نشده است؛ هرگز از ابتدا قرار بر اين نبوده که چنين موجوداتي درنهایت به وجود بيايند و کاملاً اتفاقی و بدون هدف به اينجا رسيده‌اند و اگر این سیستم از ابتدا مجدداً آغاز گردد احتمال اینکه مجدداً به شکل فعلی تبدیل شود، در حد صفر است.
    بحث تکامل‌گرایان در نفی گونه خاص دخالت موجود هوشمند و خالق نيست، بلکه بحث در ادعاي عدم دخالت هوشمندانه و غايتمندانه به‌صورت مطلق است. داروينيست‌ها براساس نظریه تکامل و قید انتخاب طبیعی خداوندی که جهان را اداره و تدبیر مي‌کند، نمی‌پذیرند، و اين مطلب منطقاً به «انتخاب طبيعي» مرتبط است، نه اينکه آن‌ها بخواهند براساس ادعاي صرف، دخالت خداوند را منکر شوند، بلکه منطقاً اين نگاه با دخالت خداوند در عالم طبيعت سازگار نيست. ادعاي نظرية «تکامل» بي‌هدفي و کوري و اتفاق (شانس) است که هدايت هيچ هدايتگري در آن وجود ندارد. خداوند در نگاه اسلامي هدايتگر دائمي نسبت به تمام موجودات است و تمام شئون موجودات از عالم بالا به‌وسیله آن حکيم مطلق افاضه مي‌شود و تمام هستي موجودات، چه زنده و چه غيرزنده، عين ربط به آن حقيقت متعالي است و هیچ‌چیز در عالم هستي براساس اتفاق و انتخاب طبيعي ـ آن‌گونه که تکامل‌گرايان معتقدند ـ جلو نمي‌رود.
    برای تبیین بهتر اگر زمان را به ابتدا بازگردانيم، احتمال به وجود آمدن چنين موجوداتي که اکنون هستند بسيار کم است؛ براین‌اساس، يا بايد «انتخاب طبيعي» را جزء تکامل بدانيم و اعتقادي به خداي هدايتگر نداشته باشيم يا اينکه خداي هدايتگر و غايتمند در افعالش را بپذيريم و انتخاب طبيعي را کنار بگذاريم. ممکن است نگاه تکاملي را بتوان با ديدگاه‌هاي خاصي در باب خداباوري سازگار دانست؛ مثلاً باور به «همه خدایی» يا خدايي که هيچ کاري به امور عالم ماده ندارد! مي‌توان خدايي را در نظر گرفت که تنها هنرش آفرينش ماده اوليه و به حرکت درآوردن آن بوده است و هرگز دخالتي در عالم هستي نمي‌کند. اين نگاه را می‌توان سازگار با « نظریه تکامل» دانست.
    ذکر نقل‌قولی از داروين نشان مي‌دهد تکاملي که وي مطرح ساخته چنين لازمه‌اي در الهيات دارد و برهان نظم را که به نظر وي شايد بهترين برهان براي وجود خداوند بوده، مخدوش کرده است. وي مي‌گويد:
    ناممکن بودن تصور اينکه اين جهان بزرگ و شگفت‌انگيز به همراه جان‌هاي ذي‌شعور ما از يک تصادف پديد آمده است، از ديد من برهان اصلي براي وجود خداوند است؛ ولي اينکه آيا اين برهاني باارزش و واقعي است، امري است که هرگز قادر نبوده‌ام درباره آن حکمي صادر کنم (داروين، 2010، ص 306).
    نگاه داروين در اينجا قابل‌تأمل است. وي بااینکه به‌صراحت منکر خدا نمي‌شود اما درعین‌حال، نظم و هدفمندي عالم خلقت را که مي‌تواند به‌نوعی برهاني بر وجود خداوند باشد، بعد از طرح نظريه خود، مثبت وجود خداوند نمي‌داند؛ زیرا توجيهي براي توضيح اين نظم، بدون در نظر گرفتن وجود خداوند پيدا کرده است. وي خود را يک «ندانم‌گرا» در اعتقاد به خدا معرفي مي‌کند. البته توجه داريم که «لاادري‌گري» يا «ندانم‌گرايي» در حقيقت همان «خدا ناباوري» و شکاکيت نسبت به وجود خداست و ما در مکتب اسلامي کسي را که در وجود خدا شک دارد هرگز يک خداباور نمي‌دانيم.
    داروين مي‌گويد: من در سهمگين‌ترين افت‌وخیزهایی که دراثنای زندگي خود داشته‌ام، هرگز يک ملحد به معناي منکر وجود خداوند نبوده‌ام. من تصور مي‌کنم ـ به‌‌طورکلي، البته نه در تمام مقاطع زندگي ـ «ندانم‌گرا» خواندن من توصيفي بايسته‌تر باشد و اين امر با گذشت عمرم شديدتر شده است (داروين، 2010، ص 252).
    آنچه بااهميت‌تر است و تأیيد گفته سابق به شمار می‌آید، نامه‌اي است که داروين در جواب نامه چارلز لايل دوست صميمي خود می‌نویسد. چارلز لایل می‌نویسد: «من همچنان لزوم دخالت پيوسته قدرت آفرينش را احساس مي‌کنم»، داروین در پاسخ به وی می‌نویسد: من اين لزوم را نمي‌توانم احساس کنم. به نظرم پذيرفتن آن، نظريه «انتخاب طبيعي» را بي‌ارزش مي‌سازد (استون، 1385، ص 742).
    در اظهارنظر داروين، به‌خوبي تقابل دو ديدگاه، يعني «عدم دخالت پيوسته» و «هدايتگري و دخالت خداوند در آفرينش در نگاه تکاملي دارويني» مشهود است. به‌بیان‌دیگر، حتي خود داروين متوجه اين مسئله بوده است که اگر بخواهد نظريه «تکامل» با انتخاب طبيعي را رواج دهد، نمي‌تواند وجود آفريدگار هوشمند و غايتمند در عالم را بپذيرد. اين عبارات صريح وي ما را متقاعد مي‌کند که اعتراف تلويحي وي به وجود خدا و آفریننده در سخنی که پیش‌ازاین ذکر کرديم، قطعاً براي همراهي با مخالفان بوده است؛ زیرا ـ اگر دقت شود ـ با توجه به عبارات ديگر داروين، منطقاً نگاه تکاملي وي نمي‌تواند با خالق هوشمند سازگاري داشته باشد و خود داروين هم به اين نکته توجه داشته است.
    به ‌‌ديگر سخن، همان‌گونه که از عبارت دنت نقل کرديم، در نظرية «تکامل» جهل مطلق به‌جاي خداي حکيم گذارده شده است! اين چيزي است که هنوز عده‌اي درباره نظرية «تکامل» نمي‌خواهند بپذیرند و مي‌خواهند، هم نظريه «تکامل» را قبول کنند و هم به خداي مدبر در نظام هستي اعتقاد داشته باشند.
    نتيجه‌اي که مي‌توان از مبحث گذشته گرفت اين است که نمي‌توان نگاه تکاملي را به‌صورت شير بي‌يال و دم و اشکم ببينيم و تمام اجزای آن را بپذيريم و درعین‌حال «انتخاب طبيعي» کور را که رکن اساسي آن است، کنار بگذاريم و بگوييم که تکامل باوری با خداوند هوشمند و غايتمند در نظام آفرينش مي‌تواند سازگار باشد. هنر داروين از نگاه زيست‌شناسان، اين است که توانسته است به‌وسيله «انتخاب طبيعي» تکامل را نظام‌مند کند و «انتخاب طبيعي» رکن اساسي آن است.
    ريچارد داوکينز در کتاب ساعت‌ساز نابینا در تلازم منطقي داروينيسم و نفي دخالت عامل هوشمند در طبيعت مي‌نويسد:
    تنها ساعت‌ساز در طبيعت، نيروهاي کور فيزيک‌اند، اگرچه به شکل بسيار خاصي آرايش يافته‌اند. يک ساعت‌ساز حقيقي پيش‌بيني‌هايي دارد: او چرخ‌دنده‌ها و فنرهايش را طراحي مي‌کند و ارتباط ميان آن‌ها را براساس هدفي که از آن در ذهن دارد، طرح‌ريزي مي‌کند. «انتخاب طبيعي»؛ آن فرايند کور ناآگاه خودکاري که داروين کشف کرد، هيچ هدفي در ذهن ندارد و طرحي براي آينده نريخته است. او هيچ ديدي و هيچ نوع پيش‌بيني ندارد. اگر بتوانيم بگوييم که انتخاب طبيعي نقش ساعت‌ساز را در طبيعت ایفا مي‌کند، اين ساعت‌ساز نابیناست! (داوکينز، 1996، ص5).
    ممکن است گفته شود: اين ادعا خلاف آن چیزی است که ما مشاهده مي‌کنيم؛ يعني در دنيا افراد بسياري هستند، درعین‌حال که به زيست‌شناسي تکاملي باور دارند، اهل ديانت، و عبادات هستند و اگر در اطراف خود بنگريم تعدادی از ايشان را مي‌شناسيم.
    در پاسخ می‌گوییم؛ «تکامل» به‌صورت جامع، همان است که توضيح داده شد. اين نگاه˚ هر طرح و طراحي و هر خالق هوشمند و هرگونه جهان هدفمندی را کنار مي‌گذارد. حال اينکه چرا عده‌اي در عين اينکه به زيست‌شناسي تکاملي باور دارند به خدای هدایتگر و غایتمند هم اعتقاد دارند، مي‌تواند به علت یکی از دو دليل زیر باشد:
    1. معمول زيست‌شناسان و طبيعي‌دانان به ابعاد متافيزيکي اين نگاه توجه نمي‌کنند و غرق در مسائل علمي آن هستند و شايد اساساً مهلت فکر درباره اين لوازم متافيزيکي را پيدا نکرده‌اند.
    2. اينکه ايشان درعین‌حال که به اين تناقض آشکار در ابعاد متافيزيکي اين نظريه با نگاه دینی و اعتقادی خود، آگاهی پيدا مي‌کنند، آن را چندان جدي نمي‌گيرند و همچون بسیاری از مسائل علمي که براي ايشان حل‌ نشده است، اين را هم در کناری مي‌گذارند، به اين اميد که شايد روزي بتوان پاسخي براي اين تناقض اعتقادي و اين نگاه علمي پيدا کرد.
    نکته‌اي که نباید از آن غفلت نمود اين است که قيد «انتخاب طبيعي» قيدي متافيزيکي است که در حقیقت خارج از حوزه زيست‌شناسی است و از طرف تکامل‌گرايان به اين نظريه اضافه شده است. به‌بیان‌دیگر، آنچه در حوزه زيست‌شناسي مطرح است توصيف امور زيستي است، آن‌گونه که اتفاق مي‌افتد، ولي نفي هدايت‌شدگي و طراحي در عالم پيچيده موجودات، قيدي متافيزيکي و فلسفي است که تکامل باوران به آن اضافه کرده‌اند.
    بر این باور هستیم که مي‌توان به وجود آمدن موجودات از باکتري به شکل کنوني را، پذيرفت و درعین‌حال، به خداي حکيم و گرداننده اين نظام باور داشت و هدفمندي را از آن حذف نکرد؛ يعني هيچ امتناع عقلي دراین‌باره وجود ندارد که خداوند موجودات کنونی را از باکتري به شکل امروزی آن در عالم هستي به‌صورت منظم، در يک سير تحولي طولاني رسانده باشد و اين گوناگوني در موجودات زنده در روند چند میلیون ساله اتفاق افتاده باشد. به‌اصطلاح فلسفي، اين خلقت تدريجي امتناع عقلي ندارد و ممکن‌‌الوجود است. اما بايد توجه داشت ديگر نمي‌توان اين نگرش را نظريه «تکامل» مصطلح دانست؛ زیرا نظريه «تکامل» مبتني بر انتخاب طبيعي کور و غیر هدفمند است و اين نگاه منطقاً با هدايت‌شدگي و غايتمندي قابل‌جمع نيست. به همين دليل، بهتر است از کلمه «خلقت تدريجي» براي اين فرايند استفاده کنيم و نه کلمه «تکامل»، تا موجب اشتباه اين دو نشود.
    به ‌ديگر سخن، خلقت خداوند از شکل ساده به شکل کنونی چيزي غير از نظريه «تکامل» است؛ يعني اگر چنين چيزي را مطرح کرديم ديگر از دايره نظريه «تکامل» دارويني خارج شده‌ايم.
    البته آنچه بيان شد، عدم منافات عقلاني و فلسفي خلقت تدريجي و وجود خالق هوشمند براي چنين فرايندي است؛ يعني از حيث فلسفي منعي وجود ندارد که هم خلقت تدريجي را بپذيريم و هم وجود خالق را؛ اگرچه استنباط اين مطلب درباره انسان از ظهور آيات قرآن بسيار مشکل و شايد ناممکن است. ظاهر آيات قرآن بر خلقت دو انسان اوليه به‌صورت مستقيم از خاک، ظهور قريب به نص دارد (توضيح اين بحث مجال ديگري مي‌طلبد).
    نتيجه‌گيري
    در اين بحث نشان دادیم که نظریه تکامل به هیچ شکلی به صورت منطقی منکر اصل وجود خداوند نیست و نمی‌تواند باشد و اگر از طرف عده‌ای چنین ادعایی مطرح شده است، منطقی نیست. از طرف دیگر، با عنايت به نگاه غايت‌محورانه ديني و کور بودن نظام انتخاب طبيعي در نظرية «تکامل» موضع تنازع نگاه ديني و تکامل باوری را نشان دهيم. در نگاه ديني، تمام عالم از ابتدا توسط موجودی عالم و حکيم، براساس هدفمندي غايي ـ و نه از روي بازي و اتفاق ـ آفريده ‌شده است. اين در حالي است که از نگاه تکامل‌گرايان، عالَم هستي حاصل اتفاق و گونه‌زايي غیر هدایت‌شده و کاملاً اتفاقی است. جمع منطقي اعتقاد به وجود خداوند حکيم، عليم و قادر مطلق به‌عنوان خالق هستي و اعتقاد به جريان‌هاي اتفاقي غیر هدایت‌شده و براساس اتفاق و انتخاب طبيعي کور که رکن اساسي نگاه تکاملي است، غيرممکن به نظر مي‌رسد. 
     

    References: 
    • استون، ايروينگ، 1385، شور هستي (داستان زندگي چارلز داروين)، ترجمة محمود بهزاد، چ سوم، تهران، مرواريد.
    • داروين، ريچارد، 1380، منشأ انواع، ترجمة نورالدين فرهيخته، تهران، اهل قلم.
    • درويزه، ابوالفضل، 1378، آفرينش حيات، گيلان، دانشگاه گيلان.
    • ماير، ارنست، 1391، تکامل چيست، ترجمة سلامت رنجبر، تهران، فروغ آلمان و خاوران فرانسه.
    • Darwin, Francis, 2010, Life and letters of Charles Darwin, Vol. 1, London, Cambridge University Press.
    • Dawkins, Richard, 1996, The Blind Watchmaker, New York, W. W. Norton & Company.
    • Dennett, Daniel C, 2017, From Bacteria to Bach and Back: The Evolution of Minds, W.W. Norton & Company, New York.
    • Huxley, Julian, 1960, Issues in Evolution, Chicago, University of Chicago Press.
    • Lee M, Silver, 1998, Remarking Eden: Cloning and Beyond in a Brave New World, New York, Avon.
    • Mayr, E., 1972, "The Nature of the Darwinian Revolution", Science, N. 176 (4038), p. 981–989.
    • Morris, M., 1989, the long war against GOD, Baker Bo, Michigan, Baker Book House.
    • Otis, John M, 2013, Theistic Evolution: A Sinful Compromise, United States of America, Triumphant Publications Ministries.
    • Platinga, Alvin, 1999, " An evolutionary argument against naturalism", Disputatio philosophica: International journal on philosophy and religion.
    • Ruse, Michael, 2009, Darwin and design: Does evolution have a purpose?, Massachusetts and London, Harvard University Press.
    • Ruse, Michael, and Joseph Travis, 2009, Еvоlution: The First Four Billion Yeаrs, London, England: The Belknap Press of Harvard University Press.
    • Sarkar, Sahotra, 2009, Doubting Darwin?: Creationist designs on evolution, blackwell publishing.
    • Simpson, George Gaylord, 1953, Life of the Past, An Introduction to Paleontology, New Haven, Yale Univ. Press.
    • _____ , 1967, The Meaning of Evolution: A Study of the History of Life and of Its Significance for Man, Yale University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امامی فر، حمید، مهدوی اطهر، مهدی.(1401) بررسی تحلیلی نسبت نظریه «تکامل» با خداباوری و الحاد. دو فصلنامه معرفت کلامی، 13(1)، 25-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمید امامی فر؛ مهدی مهدوی اطهر."بررسی تحلیلی نسبت نظریه «تکامل» با خداباوری و الحاد". دو فصلنامه معرفت کلامی، 13، 1، 1401، 25-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امامی فر، حمید، مهدوی اطهر، مهدی.(1401) 'بررسی تحلیلی نسبت نظریه «تکامل» با خداباوری و الحاد'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 13(1), pp. 25-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امامی فر، حمید، مهدوی اطهر، مهدی. بررسی تحلیلی نسبت نظریه «تکامل» با خداباوری و الحاد. معرفت کلامی، 13, 1401؛ 13(1): 25-38