جريان‌شناسي جنبش‌هاي مهدوي

ضمیمهاندازه
7.pdf505.07 کیلو بایت

، سال اول، شماره سوم، پاييز 1389، ص 175 ـ 206

Ma'rifat-i Kalami، Vol.1. No.3، Fall 2010‌‌

اسماعيل علي‌خاني1

چکيده

از جريان‌هاي مطرح در جهان اسلام، جنبش‌هاي مهدوي يا متمهديان است. جهان اسلام در طول تاريخ اسلام آزمايشگاه مهدويت بوده، امواجي از ادعاها در باب مهدويت را به خود ديده است. جنبش‌هاي مهدوي با توجه به موقعيت مذهبي، سياسي و اجتماعي، از مباني نظري متفاوتي در باب مهدويت (نظير فرزند پيامبر(ص) و از نسل فاطمه(س) بودن، شعار «الرضا من آل محمد»، مقام «بابيت» امام زمان(ع)، «امامت باطني»، «ولايت» و «مهدويت نوعيه») پيروي کرده‌اند. در دوره‌هاي مختلف تاريخي، زمينه‌هاي گوناگوني (نظير پويايي و نشاط مهدويت، انحراف اسلام از مسير اصلي، ظلم و فساد داخلي و تهاجم بيروني و علاقة شديد به اهل‌بيت(ع)) باعث پديد آمدن و گسترش جنبش‌هاي مهدوي بوده است. استفاده از نشانه‌هاي مهدويت، استفاده از نمادهاي صدر اسلام، عوام‌گرايي مردم و عوام‌فريبي مدعيان و حمايت استعمار در دوران اخير، باعث رونق بازار جنبش‌هاي مهدوي بوده است. اين جريان آثار مخربي، نظير رويارويي با اسلام، ايجاد تفرقه در جامعه اسلامي و ايجاد فرقه‌هاي انحرافي براي جهان اسلام داشته است.

کليدواژگان: مهدويت، بابيت، مهدي، متمهدي، جنبش‌هاي مهدوي، مهدويت نوعيه، ولايت باطني.

مقدمه

از موضوعات مهم قرآني، روايي، كلامي و سياسي که از اركان پوياي تاريخ اسلام بوده و هست، مهدويت است. اين آرمان بزرگ الهي و بشري در فرهنگ و تمدن اسلامي و بحران فراگير و مستمر جهان اسلام، جايگاه ويژه‌اي داشته است. انديشة مهدويت و موعودگرايي اسلام، نقشي مهم در محيط‌هاي گوناگون فرهنگي و اعتقادي ايفا کرده و عاملي بنيادي در جنبش‌هاي اصلاح‌طلبانه حوزه‌هاي علمي و فلسفي به شمار رفته است. برخي از اشکال اين آرمان نيز، پيامبرگونه و انقلابي بوده است.

يکي از موضوعات مطرح درخصوص موعودگرايي اسلام، جريان پيوستة استفاده از مهدويت براي مقاصد گوناگون مذهبي، اجتماعي و سياسي است. در طول تاريخ اسلام، گروه‌هاي زيادي، از جهان تسنن وتشيع، از اين ظرفيت براي پيشبرد اهدافشان سود جسته‌اند.

نگاه جريان‌شناسانه به اين جريان، باعث شناخت انگيزه‌ها، اهداف و مباني آن مي‌شود و بدين ترتيب زمينه را براي تثبيت مهدويت واقعي و پاک‌ کردن چهرة مقدس اين آرمان از آفات و آسيب‌ها فراهم مي‌سازد تا امت اسلام بتواند به بهترين وجه از اين آرمان توحيدي بهره گيرد و با تکية بر آن –به‌ويژه در جهان پرآشوب امروز- اميد به تمدن بزرگ اسلامي و گسترش حق و حقيقت در سراسر گيتي را از دست ندهد. گذشته، آينة آينده است و آينده نيز همچون گذشته، از رخدادهاي مشابه اين جريان‌ها به دور نخواهد بود. در صورتي که ما با تجهيزات کافي با فرداي ناشناخته روبه‌رو نشويم، از فتنة چنين مدعياني در امن و امان نخواهيم بود و اگر از گذشته عبرت نگيريم، فردا آمادگي لازم جهت برخورد با اين جريان‌ها را نخواهيم داشت.

سابقة ادعاي مهدويت

جهان اسلام در طول تاريخ اسلام، آزمايشگاه مهدويت و نمونه اعلاي تحير و اميد، و گمراهي و انحراف درباره مهدي مدنظر روايات بوده است. از نيمة نخست قرن اول هجري، امواجي از ادعاها در باب مهدويت از مدينه آغاز شد؛ سپس بسياري از مناطق جهان اسلام را درنورديد. بنا به روايتي مشهور ميان شيعه و سني، مهدي از نسل فاطمه(س)1 و داراي حيرت و غيبت است؛ قومي با او هدايت، و قومي با او گمراه مي‌شوند.2 جهان اسلام در قرن سوم هجري، شاهد بيشترين استفاده از ظرفيت‌هاي مهدويت بود. جامعة اسلامي در قرن‌هاي بعد نيز تحت تأثير امواج مهدويت قرارداشت. از قرن‌ چهارم هجري تا چند قرن پس از آن، چندين مهدي ظهور كردند. اوج اين جريان، مربوط به قرن يازدهم هجري است كه آسمان جهان اسلام مهدي باران بود؛ کساني که خود را فرستاده و پيک نجاتي مي‌پنداشتند که پيامبر(ص) و ائمه معصوم(ع) به آمدن آنها وعده داده‌اند.

سابقة اعاي مهدويت، به فرقه‌اي به نام «سبائيه» باز مي‌گردد كه اميرمؤمنان(ع) را مهدي خواندند و گمان كردند ايشان كشته نشده‌ و در آخرالزمان ظهور مي‌كنند؛3 سپس كيسانيه موضوع مهدويت محمد حنفيه را مطرح كردند و پس از مرگش نيز گفتند او زنده است و در كوه رضوي زندگي مي‌كند و روزي ظهور خواهد كرد.4 در ادامه، گروهي زيد‌بن‌علي، پيشواي زيديه و نيز عبدالله محض را مهدي خواندند.5 باقريه به مهدي منتظر بودن امام باقر(ع) قائل شدند و گفتند ايشان رحلت نکرده و يا رحلت کرده، ولي بازخواهد گشت.6 پس از امام باقر(ع)، گروهي به امامت فرزند ايشان، زكريا معتقد شدند و گفتند او در كوه حاصر مخفي است تا هنگامي كه اذن خروج يابد.7 ناووسيه گفتند امام صادق(ع) زنده است و روزي ظهور کرده، جهان را پر از عدل و داد مي‌کند.8 اسماعيليه، مهدويت را به اسماعيل، پسر امام صادق(ع) نسبت دادند؛9 مباركيه، محمدبن‌‌اسماعيل را مهدي موعود دانستند10 و واقفيه معتقد شدند امام كاظم(ع) زنده است و او مهدي و قائم است.11

در اثر مشکلات سياسي و سخت‌گيري خلفاي اموي و عباسي براي امامان شيعه(ع) و تقية ايشان از حکومت‌ها، جامعة‌ شيعه پيوسته دربارة‌ امام بعدي ترديد داشت و عده‌اي از اين رهگذر به گمراهي کشيده مي‌شدند و فرقه‌هاي انحرافي، نظير فرقه‌هاي فوق به وجود مي‌آمد. اين مشکل پس از رحلت امام عسکري(ع) دوچندان بود؛ زيرا علاوه بر تولد و نگه‌داري و جانشيني مخفي امام زمان(ع)، غيبت حضرت نيز بر اين تحيّر افزود و پشتوانة نيرومند امامت از جامعة شيعي رخت بربست.12 به همين سبب بود که امام عسکري(ع) در چندين ديدار با سران اصحاب و شيعيان،‌ فرزند بزرگوار خويش حضرت حجت(ع) را به آنان نشان مي‌داد.13

نکتة قابل توجه اين است که تا پيش از غيبت امام عصر(ع)، مردم برخي را مهدي مي‌ناميدند و آنان به اين اسم مشهور مي‌شدند -نه اينکه فردي خود را مهدي بنامد- اما پس از عصر غيبت، اين عَلم را خود مدعيان به دوش کشيدند و هرازچندگاهي کساني خود را مهدي امت ناميده، عده‌اي را به دور خود جمع ‌کردند.14

نکتة ديگر اين است که در قرون اولية اسلام، استفاده از الگوي خروج منجي در غرب جهان اسلام، با کاميابي روبه‌رو شد. برغواطه، فاطميان، خوارج، مرابطين، موحدين، بني‌حفص، شرفاي سعدي و علوي‌ها با استفاده از اين الگو، دولت‌هاي نيرومندي پديد آوردند؛15 اما در شرق، مهدويت به صورت بحران‌هايي درآمد كه عباسيان به سرعت آنها را سركوب كردند. تأسيس دولت عباسي، خود مرهون استفاده مناسب و به‌موقع از الگوي ظهور منجي بود؛16 اما در قرون اخير –به‌ويژه در قرن 19 در شرق- نيز اين الگو با توفيق مواجه شد و کساني همچون غلام‌احمد قادياني در هندوستان، مهدي سوداني در سودان و علي‌محمد باب و حسينعلي بهاء در ايران توانستند با استفاده از ظرفيت مهدويت جنبش‌هاي مهمي تدارک ببينند.

حرکت‌هاي ناموفق مهدوي نيز در طول تاريخ وجود داشته است که به براي نمونه به دو مورد معاصر آن اشاره مي‌کنيم: نخست قيام شخصي به نام جهيمان سيف العتيبي (1936 - 1980م) که افسري نظامي از اهل عربستان و دانش‌آموختة دانشگاه مکه و مدينه بود. او با محمد‌بن‌عبدالله قحطاني، يکي از شاگردان عبدالعزيز بن باز، از علماي وهابي عربستان آشنا شد و با همكاري برخي همفكران خود در آغاز ماه محرم 1400ق. براي مدت زماني كوتاه بيت‌الله الحرام را به محاصره درآورد. او دامادش، محمد قحطاني را به‌عنوان مهدي منتظر و مجدّد دين اسلام در قرن پانزدهم هجري اعلام کرد و خود و پيروانش برخاستند و با «مهدي منتظر» بيعت کردند و از همة نمازگزاران خواستند با او بيعت کنند. آنان مردم داخل حرم را به گروگان گرفتند و درهاي حرم را به روي آنها بستند و فقط به زنان و بچه‌ها اجازة خروج دادند. نيروهاي نظامي عربستان پس از درگيري شديد با اين گروه، جهيمان و شصت نفر از طرف‌دارانش را اعدام کردند.17

قيام دوم را فردي به نام سامر ابوقمر، رهبر گروه جندالسماء ترتيب داد. وي در زمان رژيم صدام‌حسين به «همكاري خاص» با حزب بعث فراخوانده شد و از سوي اين حزب به درون زندان رفت تا ضمن جمع آوري اطلاعات از زندانيان، زمينه اغفال آنان و سپس راه‌اندازي يك فرقه مذهبي را فراهم کند. سامر ابوقمر بعد از مدتي كه در زندان‌هاي عراق- براي اجراي برنامه‌هاي خاص- ماند، با استفاده از همان زندانيان آزادشده اولين هسته گروه جندالسماء را تشكيل داد.

وي در كتاب قاضي السماء، خود را «شيعه خالص» معرفي كرد و درعين‌حال در آن، همه اعتقادات شيعه راجع به امام زمان(ع) -حتي اينكه امام زمان(ع) فرزند حضرت امام حسن عسكري(ع) است- را كاملاً مردود شمرد. او علم ائمه(ع) راجع به امام بعد از خود را نفي، و آن را مختص به خدا دانست. وي جعفر كذاب را «جعفر زكي» معرفي، و نواب اربعه حضرت ولي عصر(ع) را تخطئه كرد و نيابت آنان را مردود شمرد.

سامر ابوقمر پس از نفي اعتقادات اصيل شيعه، مدعي شد خود او «امام زمان» است. وي خود را فرزند بلافصل اميرالمومنين(ع) و فاطمه زهرا(س) معرفي كرد و مدعي شد نام حقيقي او «علي‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب» است كه در زمان حيات صديقه طاهره(س) به‌صورت نطفه‌اي به آسمان برده شده؛ سپس در اين زمان در رحم مادرش «امه السودا» قرار داده شده و او به دنيا آمده است. وي در كتاب خود (قاضي السماء) با اهانت به سلسله مراجع عظام تقليد از شيخ طوسي تا مراجع فعلي، آنان را منحرف و «مهدور الدم» معرفي شمرد. عناصر بعث عراق كتاب وي را كه در حدود ششصد صفحه دارد، چاپ و توزيع کرد.

سامر ابوقمر در منطقه «الزرگه» نقطه‌اي را برگزيد و منزل مجللي در زير زمين احداث كرد و شروع به فعاليت دوگانه نمود. او از يك‌سو مراسم خاص مذهبي به راه انداخت كه به رفتار دراويش شباهت‌هايي داشت، و از سوي ديگر به‌عنوان «امام زمان» از عناصر اغفال شده بيعت مي‌گرفت و از آنان مي‌خواست در راه او سختي‌ها را تحمل کنند.18

مباني نظري جنبش‌هاي مهدوي

بسياري از متفكران در غرب و شرق جهان اسلام، از لحاظ مباني نظري، راه را براي ظهور آسان متمهديان باز كردند. به همين دليل است که مهدي‌نمايان تنها از يک فرقه و مذهب (نظير تشيع) سر برنياورده‌اند. جنبش‌هاي مهدوي از مباني نظري متفاوتي در باب مهدويت پيروي کرده‌اند. برخي از اين مباني عبارتنداز فرزند پيامبر(ص) و از نسل فاطمه(س) بودن، شعار «الرضا من آل محمد»، مقام «بابيت» امام زمان(ع)، گرايش‌هاي عرفاني و صوفيانه يا امامت باطني و ولايت و «مهدويت نوعيه».

بسياري از مدعيان مهدويت، خود را از نسل پيامبر(ص) و فاطمه(س) دانسته، با «امام» خواندن خود، ادعاي عصمت مي‌کردند تا در بين مردمي كه با انديشه‌هاي مربوط به ظهور مهدي و نشانه‌هاي او از طريق شيعه آشنا بودند، پذيرفته شوند. نکتة قابل توجه اين است که اين امر به شيعيان و علويان نداشت اختصاص؛ بلکه از گروه‌هاي سني نيز اين چهره‌ساز ي را دنبال مي‌كردند. کساني چون محمد‌بن‌تومرت و جانشينش عبدالمؤمن، نسب خود را به پيامبر(ص) رساندند و خود را کساني دانستند كه بنا به ملاحم، بايد شرق و غرب جهان را تصرف كنند.19 بسياري از گروه‌هاي سياسي و در رأس آنها عباسيان نيز، براي دستيابي به اهداف سياسي خود، با شعار «الرضا من آل محمد» نهضت خويش را آغاز مي‌کردند و براي رنگ و لعاب دادن به حرکت خويش، آن را در قالب منجي‌گرايانه و اصلاح‌طلبانه مطرح مي‌کردند.

در صدر اسلام با شعار «الرضا من آل محمد» بيشتر روبه‌روييم؛ اما هرچه جلوتر مي‌آييم، به مبناي ولايت باطني و عرفاني و گرايش‌هاي عرفاني و صوفيانه بيشتر برمي‌خوريم. از مهم‌ترين مباني نظري مهدويت در جهان تسنن؛ «امامت باطني»، «ولايت» و «مهدويت نوعيه» است. پايه‌گذار اين مبنا، غزالي است. وي بر اين باور بود كه مهدي، يكي از اقطاب تصوف است.20 متصوفه، الگوي غزالي را رواج دادند. دو قرن بعد، ابن‌عربي شكل متقن و مبسوطي از آن ارائه كرد. ابن‌عربي در توجيه مباني نظريه مهدويت، نوعي ولايت را براي مهدي فرض كرد.21 اين وليّ قائم ممكن است شخصي از عرب باشد؛ چنان‌كه ابن‌عربي‌ ادعا مي‌كند كه اين وليّ، عرب را در سال 595ق. ديده است و امكان دارد كه ابن‌عربي، خود همان وليّ باشد.22

در همين زمان، نظريه مهدويت نوعيه غزالي در شرق نيز، در عبارات مولوي مطرح شد. او تصريح ‌كرد كه در هر زمان ممكن است يك وليّ قائم وجود داشته باشد. در ديدگاه مولوي، مهدي قطب و كامل است و نياز به شرط نسب ندارد كه از نسل علي(ع) يا از نسل عمر باشد. 23 اين ديدگاه مبتني بر اين نظر است که مي‌توان دو نوع مهدي داشت: مهدي نوعي و مهدي شخصي؛ يعني مهدي در شخص معيني منحصر نيست؛ ازاين‌رو علاوه بر مهدي فرزند پيامبر(ص) که در آخرالزمان ظهور مي‌کند، در هر دوره نيز کسي مي‌تواند منجي و مهدي باشد و باعث عدل و داد در جامعه شود. اعلام مهدويت نوعيه از جانب محيي‌الدين راه را براي ادعاي مهدويت اقطاب صوفيه باز كرد. آنها هنگامي که حس مي‌كردند به مقام قطبيت و ولايت رسيده‌اند، ادعاي مهدويت مي‌كردند.24

ابن‌تومرت، بزرگ‌ترين مدعي مهدويت در مغرب جهان اسلام، از اين انديشه براي پيشبرد اهداف خويش به‌خوبي استفاده کرد و با تأکيد مستمر بر اين مطلب که وجود امام در هر زمان لازم است،‌ زمينه را براي اعلان مهدويت خويش آماده کرد.25 موحدون تحت تأثير مكاتب ظاهري و اشعري قرار داشتند و عميقاً متأثر از تصوف و طريقت‌هاي صوفيانه بودند.26 ابن‌سبعين، از فيلسوفان و صوفيان بزرگ، دومين امير حفصي را در 647ق. با عنوان «هو المهدي البشر»، معرفي كرد.27 او با تأكيد بر انديشه مهدويت نوعي مستنصر، نياز به نسب علوي براي ادعاي مهدويت را منتفي دانست و در رساله بيعت امير مكه، مستنصر را داراي سنت محمدي، سيرت ابوبكري، شخصيت علوي و نسب عمري معرف كرده است.28

مهدويت در دوره شرفاي سعدي نيز، براساس تصوف و نسب علوي شرفاي سعدي كه بر مذهب تسنن بودند، شكل گرفت. كراماتي كه از بزرگان صوفيه نقل مي‌شد، مايه جلب توجه مردم به آنها بود. سيدمحمد نوربخش، بنيان‌گذار سلسلة نوربخشيه،29 سيدمحمد‌ فلاح30(840 ق.)‌، بينان‌گذار نهضت مشعشعيان اهواز و محمد احمد، معروف به مهدي سوداني ( 1292ق.)، از مهم‌ترين و معروف‌ترين متمهديان قرون اخير نيز، از همين مبنا پيروي کرده، مدعي مهدويت شدند. مهدي سوداني هنگامي که خود را مهدي خواند، چهل سال داشت و وارد طريقة سمانيه شده بود.31 او براي خود مقامي ادعا کرد که در سه عنوان انعکاس داشت: امام، جانشين رسول خدا و مهدي موعود.32

برخي مدعيان مهدويت نيز، با مبناي «باب» امام عصر بودن، حرکت خويش را آغاز کردند. واژة «باب»، همچون کلمات «صراط» و «سبيل»، عنوان و صفتي است که نخست براي نبي اکرم(ص) و ائمة اطهار(ع) به کار رفته است.33 معصومان(ع) در برخي روايات «باب الله» لقب يافته‌اند؛ زيرا واسطة ميان خدا و خلق هستند.34 علاوه‌براين، برخي افراد نيز به‌عنوان باب تعدادي از ائمه(ع) معرفي شده‌اند؛35 هرچند در بيان خود ائمه(ع) از اين افراد با عنوان «باب» تعبير نشده است. اينان کساني بوده‌اند که علاوه بر بهره جستن از علم و معارف معصومان(ع) با آنان ارتباط خاص داشتند و در برخي امور وکيل کارهاي ايشان بودند و در شرايط حساس سياسي، واسطة ائمه(ع) و پيروان بودند.36 شيخ طوسي از نواب اربعة امام زمان در دورة غيبت صغرا نيز تحت عنوان «باب» ياد کرده است.37 بعدها کساني به‌دروغ ادعاي «باب الامام» بودن را مطرح کردند که ائمه(ع) آنان را تکذيب کردند.38

سيدعلي‌محمد شيرازي (ت 1235ق.)، معروف به «باب»، بنيان‌گذار فرقه بابيت، از جمله کساني است که با ادعاي «بابيت» امام عصر حرکت خويش را آغاز کرد؛ هرچند گرايش‌هاي عرفاني و باطني را نيز نمي‌توان از حرکت او دور داشت. وي در كودكي به مكتب شيخ عابد رفت که از شاگردان شيخ‌احمد احسايي و سيدكاظم رشتي بود. او گذشته از دلبستگي به انديشه‌هاي شيخي و باطني، به رياضت‌كشي نيز تمايل داشت. در هواي گرم تابستان بوشهر بالاي بام ساعت‌ها رو به خورشيد مي‌ايستاد و با خواندن اذكار درصدد تسخير خورشيد برمي‌آمد؛ به همين دليل به «سيد ذكر» معروف شده بود.39

علي‌محمّد از طريق سيدكاظم رشتي با مسائل عرفاني، تفسير، تأويل آيات و احاديث و مسائل فقهي به روش شيخيه آشنا شد.40 مذهب شيخيه، نوعي تشيع جديد برآمده از مذهب شيعه اثني‌عشري در قرن دوازدهم هجري قمري است. بنيان‌گذار اين فرقه، شيخ‌احمد احسايي از عالمان شيعي مذهب است. شايد بتوان گفت اساس عقايد اين فرقه، تركيبي از تعبيرات فلسفي قديم با روايات ائمه تشيع است.41 مهم‌ترين نقطة جدايي مذهب شيخيه با ديدگاه علماي شيعه که باعث طرد آنان از سوي علما و زمينه براي ظهور عقايدي چون بابيت و بهائيت ‌شد، عقيده آنان در باب نيابت امام زمان(ع) است. شيخيه اصول يا اركان اعتقادي شيعه را محدود به چهار اصل دانستد كه عبارتند از توحيد،‌ نبوت، امامت و «ركن رابع» که باب خاص امام زمان و واسطه بين مردم و حضرت است. به عقيده آنان در هر دوره يک شيعة خالص وجود دارد که «باب» امام عصر(ع) است و مردم وظيفه دارند او را بشناسند و به او اعتقاد داشته باشند.42

پس از درگذشت سيدكاظم رشتي، مريدان و شاگردان او به دنبال جانشيني براي وي بودند كه به قول ايشان مصداق «شيعه كامل» يا «ركن رابع» باشد. دراين‌باره ميان چند تن از شاگردان سيدكاظم رقابت افتاد. علي‌محمّد نيز در اين رقابت شركت كرد و خود را «باب» امام دوازدهم (واسطه امام و شيعيان) شمرد. ادعاي علي‌محمد نظر گروهي از شاگردان سيدکاظم را به خود جلب كرد. وي پس از مدتي آشكارا ادعاي مهدويت كرد و گفت «منم كه هزار سال است منتظر او مي‌باشيد».43

زمينه‌هاي جنبش‌هاي مهدوي

ظرفيت‌هاي مختلف موعودباوري –به‌ويژه در جهان اسلام- زمينة مناسبي براي حضور و ظهور مدعيان مهدويت بوده و هست. در سه قرن نخست تاريخ اسلام، در دوران امويان و دورة اول عباسيان، بيشترين ادعاها در باب مهدويت از ناحية طرف‌داران برخي شخصيت‌هاي ممتاز اجتماعي و ديني مطرح مي‌شد، نه از سوي خود آن افراد. شايد بتوان علت اين امر را نزديكي به عصر نبوت و نزول وحي و درنتيجه آشنايي با احاديث مهدويت از طريق صحابه و تابعين، ظلم بني اميه، و درنهايت وجود چهره‌هاي برجستة ديني و منتسب به خاندان پيامبر در جامعه دانست؛ اما بعد از اين سه قرن و درواقع پس از غيبت امام زمان(ع) وضعيت تغيير كرد و با کاهش محسوس دستة نخست، بر جمعيت خود مدعيان افزوده شد. در اين دوره نيز، زمينه‌هاي بسياري باعث پيدايش و گسترش ادعاها در باب مهدويت بوده است که برخي از آنها را به‌اختصار برمي‌شمريم:

پويايي و نشاط مهدويت در جهان اسلام

از عوامل مهم در پديد آمدن نهضت‌هاي مهدوي که از صدر اسلام تا به امروز نقش‌آفريني کرده است، وضعيت پويا و به لحاظ معنوي ستيزه‌جوي مهدويت و آرمان نجات اسلامي، همراه با تعريف خود به‌عنوان نظام نجات‌بخش و جهان‌شمول و نهايي است. سنت اعتقاد به عصر طلايي به‌عنوان ابزاري مناسب براي مخالفت اجتماعي و ديني، از همان ابتدا در تاريخ اسلام وجود داشته است.

انديشه مهدويت از ديد هيچ امامي به دور نمانده و هر يک از ايشان به جنبه‌اي از مسئلة مهدويت پرداخته‌اند. مجموع اين روايات به بيش از ششصد حديث مي‌رسد.44 اين موضوع، از زمان پيامبر(ص) و امامان(ع) تاكنون، همواره در جامعه اسلامي راسخ و پويا بوده است.

علاقة شديد مردم به اهل‌بيت(ع)

اهل‌بيت(ع) و رهبران شيعه -به دليل علم و تقوا و اخلاق- پيوسته نزد مردم مقدس و محبوب بودند؛ حتي مخالفان ايشان مي‌کوشيدند از قداست آنان براي پيشبرد اهداف خود سود جويند. بهترين شاهد اين مدعا، تقاضاي مختار از امام سجاد(ع)، تقاضاي زيديه و عباسيان از امام صادق(ع) و تقاضاي مأمون از امام رضا(ع) براي ورود در نهضت و حکومت است.

از سوي ديگر، مقام و موقعيت معنوي معصومان(ع) به‌گونه‌اي بود كه پس از رحلت هر يک از اين بزرگواران، شيعيانشان به‌سختي مي‌توانستند واقعيت از دست دادن آنان را بپذيرند و رحلتشان را باور كنند؛ به همين دليل خويشتن را با اين انديشه كه او رحلت نکرده و بازخواهد گشت، تسلي مي‌دادند.45 عده‌اي نيز با سوء استفاده از اين محبوبيت و احساسات مردم به اهل‌بيت(ع) به نام آنان دست به قيام و نهضت زده و مي‌زنند که نمونة قيام عباسيان، شاهدي واضح بر اين ادعاست. آنان با شعار «الرضا من آل محمد» نهضت خويش ر ا آغازکردند، هرچند در ادامه بيشترين دشمني را با اهل‌بيت پيامبر(ص) روا داشتند.

انحراف اسلام از مسير اصلي

به اعتقاد شيعيان و براساس واقعيت تاريخي، پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) و به‌ويژه پس از شهادت مولاي متقيان امير مؤمنان(ع)، اسلام از مسير اصلي و مستقيم خود خارج شد و تعصبات نژادي و اشرافيت ايراني و رومي، دربار خلفاي مسلمان را فراگرفت؛ به همين سبب روزبه‌روز جامعه اسلامي از شعائر اسلامي فاصله گرفت و عدالت اجتماعي رخت بربست و تفاخرات قومي و به دنبال آن تبعيض‌هاي اجتماعي، در سراسر جامعه اسلامي گسترش يافت. در اين فضا، رهايي از ظلم و فساد حكام به‌ظاهر مسلمان و بازگشت به دوران بي‌ آلايش و معنوي صدر اسلام، آرمان همه دردمندان مسلمان از عالم و عامي بود؛ به همين منظور پيوسته عده‌اي با ادعاي اصلاح امت و بازگرداندن اسلام ناب، از آرمان مهدويت که بهترين وسيله براي انجام اين امر بود و جامعة اسلامي با آن آشنايي داشت، دست به قيام مي‌زدند. اين جريان پس از نهضت کربلا، در قيام‌هاي کيسانيه، زيديه و ... به‌خوبي نمايان است.

ظلم و فساد داخلي و تهاجم بيروني

با بررسي تاريخ ملت‌هاي مسلمان درمي‌يابيم که هرگاه ظلم، فشار و تبعيض حاكمان و دولت‌مردان و نيز تهاجم نيروهاي بيگانه از بيرون مرزهاي جهان اسلام فزوني يافته، ناشکيبايي مردم براي ظهور مهدي موعود و منجي کل نيز افزايش يافته است. همين امر سبب شده است تا آنان برخي شخصيت‌هاي ممتاز جامعة خويش را مهدي موعود بپندارند.

ملت‏هاي مظلوم و اقوام ستم‌ديده كه توان انتقام‏جويي از ستمكاران را ندارند، در ضمير ناخودآگاه خود، همواره يك نجات‌دهنده را مي‏جويند تا روزي به پاخيزد و بيدادگران را از ميان بردارد. اين شوق ديرين و انتظار، در لحظات فشار و اختناق و ضعف و تنگدستي آن‌چنان به التهاب سوزان و نياز شديد تبديل مي‌شود که عده‌اي را دچار وسوسه ساخته، به ادعايي بزرگ وامي‌دارد. براي نمونه، پس از حملات ويرانگر مغول به ايران، شيعيان نشانه‌هاي ظهور را نزديك مي‌ديدند. ياقوت حموي، مورخ معروف قرن هفتم مي‌نويسد:

در سال‌هاي نخست حمله مغول، در شهر كاشان، از كانون‌هاي عمده تشيع در ايران، مردم شهر هر روز سپيده‌دم، از دروازه خارج مي‌شدند و اسب زين‌كرده‌اي را با خود مي‌بردند تا حضرت مهدي، در صورت ظهور بر آن سوار شود. در زمان فرمانروايي سربداران نيز نظير همين عمل در شهر سبزوار، يكي از مراكز تشيع معمول بوده است.46

از سوي ديگر، گروه‌هاي بسياري، نظير موحدان، خوارج برغواطه، دولت حفصيان و شرفاي سعدي از اشراف حجاز، براي مقابله با مهاجمان صليبي، از الگو و ظرفيت مهدويت استفاده کردند47 و به پيروزي‌هاي بسياري دست يافتند. هجوم صليبيان به سواحل كشورهاي غرب اسلامي، انديشة يك مهدي و نجات‌دهنده را تقويت کرده بود. ابن‌تومرت، امراي برغواطه و حفصي و شرفاي سعدي، اين زمان را بهترين فرصت براي بهره‏گيري از صفت مهدي ديدند.48

شايد بتوان گفت مهم‌ترين و اساسي‌ترين عامل ظهور متمهديان در همة دوره‌ها –به‌ويژه قرن سيزدهم هجري- اختلاف طبقاتي، زورگويي حكام، فشار و سختي و فقر اقتصادي و تهاجم بيگانگان به سرزمين‌هاي اسلامي بوده است. كشورهاي اسلامي در اين قرن بدون استثنا تحت حاکميت جباران و گردن‌كشان، و از سوي ديگر –به‌صورت مستقيم يا غير مستقيم- مستعمرة کشورهاي بيگانه بودند. اين ظلم عظيم و هجوم بي‌سابقه، عدالت‌خواهي مردم را به دنبال داشت و در همه‌جا شايع مي‌شد كه به‌زودي امامي ظهور خواهد كرد که عدل او فراگير است. در چنين شرايطي، مردم به مجرّد شنيدن نغمه‏اي با عنوان اصلاح، با آن همساز شده، آن را مي‏پذيرفتند.

در غرب جهان اسلام، ظلم طاقت‌فرساي عرب در دوره ولاة بر مردم افريقيه، زمينة مناسبي براي استفاده مناسب از الگوي خروج امام مصلح دادگر فراهم ساخته بود. اوضاع وخيم کشور سودان و رواج تباهي و زشت‌کاري آشکار تبه‌کاران در آن نيز، براي کسي جاي شک نگذاشته بود که رستاخيز به‌زودي فرا مي‌رسد.49 براي مثال، به عنوان‌هاي مختلف از مردم سودان -حتي از زنان و کودکان، همراه با فشار، آزار و توهين- ماليات‌هاي سنگين دريافت مي‌شد. مردم سودان سالانه سه بار ماليات مي‌پرداختند: يك‌بار براي فرماندار، يك‌بار براي قاضي و يك‌بار براي مأموران ماليات. خانه‌هاي كساني كه در پرداخت اين ماليات‌ها تأخير مي‌كردند، سوزانده مي‌‌شد50 و تاجران سوداني به دليل تجارت پردرآمد برده‌فروشي، مردم سودان را به‌عنوان برده مي‌فروختند.

هجوم همه‌جانبة استعمار به سودان و مقابلة گسترده و پرشور مهدي سوداني در مقابل استعمارگران نيز، باعث شد بسياري از مردم سودان به او بپيوندند و از قيامش حمايت کنند. سيدجمال الدين که خود معاصر اين متمهدي بوده است، مي‌نويسد:

مبالغه نيست اگر بگوييم که ورود لشگريان انگليسي به مصر، مهم‌ترين سبب قوت يافتن محمد احمد است. اگر آنان نبودند، مهدي در دعوت خويش تمکن نمي‌يافت. تاريخ امت‌ها نشان مي‌دهد که صاحب چنين دعوتي در هيچ امتي پايدار نمي‌ماند مگر آنکه امت در رنج و سختي باشد. کدام حجت براي محمد احمد در دعوت خويش قوي‌تر از آن است که مي‌گويد: دولت انگليس بر سر آن است که بر زمين مصر که در عداد زمين‌هاي مقدس و باب مکه و مدينه و مهد علوم ديني و پاية قوت اسلام است، استيلا يابد. پس هرکس که به خداوند و پيامبرش ايمان دارد، بايد با داعي خداوند در مقابلة با انگليسي‌ها يار شود و شهرها را از دست اينان برهاند. اين سخن دل هر مسلمان را به تپش مي‌آورد و او را به مساعدت صاحب اين سخن تحريض مي‌کند.51

دربارة نشو و نماي شيخيه، بابيت و بهائيت نيز مي‌توان به اين عامل برخورد. مردم از جنگ‌هاي سخت ميان ايران و روس تزار و نيز بي‌كفايتي دولت‌هاي قاجار،‌ خسته و افسرده شده بودند و به دنبال پناهگاهي معنوي مي‌گشتند؛ به همين سبب به مجرد شنيدن ادعاهاي شيخي‌گري و بابي‌گري -مبني بر نزديکي ظهور، نيابت امام عصر(ع) و ...- به آنان گرايش پيدا كرده، حمايت کردند.52

انگيزه‌هاي مدعيان مهدويت

در طول تاريخ اسلام پيوسته کساني بوده‌اند که با انگيزه‌هاي مختلف، علم اصلاح‌طلبي را برداشته‌اند و به نام مهدويت عده‌اي را به دور خويش جمع کرده‌اند. با توجه به کثرت اين مدعيان و داعيه‌هاي موعودگرايي، نمي‌توان انگيزه‌ يا انگيزه‌هاي معيني را براي همة داعيه‌داران رهايي برشمرد؛ بلکه شايد به تعداد مدعيان، انگيزه وجود داشته باشد. برخي انگيزه‌ها، شخصي و برخي جمعي بوده است. نسبت به دوره‌هاي مختلف و شرايط متفاوت جامعه، انگيزه‌ها نيز متنوع بوده است؛ برخي انگيزة حب جاه و فرصت‌طلبي‌شان بيشتر بوده است؛ عده‌اي دست‌کم در ابتدا، انگيزة مبارزه با ظلم و فساد داشته‌اند و براي برخي نيز امر مشتبه شده است و به زعم اينکه مي‌توانند اين بار را به دوش بکشند، دست به قيام اصلاح‌طلبانه زده‌اند. در اينجا جهت رعايت اختصار، تنها دو انگيزة مهم متمهديان را بيان مي‌کنيم.

استفاده از مهدويت براي کوبيدن رقبا

در برهه‌هايي از تاريخ اسلام، انديشة مهدويت مورد استفاده قدرت‌هاي گوناگون براي مقابله با رقباي سياسي و مذهبي و مقابله با ادعاي مهدويت گروه‌هاي رقيب بوده است. خوارج، شيعه، امويان، وابستگان خلافت عباسي و نيروهاي بربر، طرف‌هاي اين نبرد بزرگ به شمار مي‌آمدند و همواره، ادعاي مهدويت فرق شيعه، عكس‌العمل گروه‌هاي رقيب سني را برمي‌انگيخت. يکي از انگيزه‌هاي اصلي مدعيان مهدويت در جهان تسنن، برخورد ايذايي، مقاومت و مخالفت در برابر انديشه امامت منصوص شيعه اماميه بود كه مهدي معلوم در روايات را غايب مي‌دانست. اعلام غيبت كبراي مهدي، به‌منزله مردود شمردن ادعاهاي مهدويت از سوي ديگر فرق شيعي و غير شيعي بود. غيبت كبرا تا حدودي جريان ادعاي مهدويت را دچار ركود كرد؛ اما اين جريان همچنان با آهنگي ناموزون در شرق و غرب طنين‌انداز بود؛ چون اگر غيبت مهدي را قبول مي‌کردند، بايد مي‌پذيرفتند که مهدي ديگري جز مهدي آخر‌الزمان وجود ندارد.

از مباني اصلي مواضع امويان در مهدويت، مخالفت با ادعاي مهدويت علويان و فاطميان بود. دربارة‌ عباسيان نيز مي‌بينيم که حتي منصور عباسي -بنا بر گفتة مورخان- مخصوصاً اسم پسرش را مهدي گذاشت تا از اين نام استفادة سياسي کند، به مردم بگويد آن مهدي كه شما در انتظار او هستيد، پسر من است.53 بسياري از كساني كه با او بيعت مي‌كردند، به همين عنوان بيعت مي‌كردند؛ حتي گاهي در ميان نزديكانش به دروغ بودن اين قضيه اعتراف مي‌كرد.54

اين امر حتي از جانب عالمان فرق و مذاهب نيز دنبال مي‌شد و صرفاً در حکومت‌ها خلاصه نمي‌شد؛ چنان‌که غزالي پس از انكار مهدي معلوم در روايات شيعه و سني، الگوي خود را درباب مهدويت در چهارچوب طريقت و ولايت تصوف ارائه داد. در الگوي غزالي، هرشخص صالح بدون توجه به نسب مي‌تواند مهدي باشد.55 انگيزه غزالي از بيان نظرية مهدويت بر پاية ولايت تصوف، مقابله و طرد انديشه امامت منصوص شيعي بود. او قول اماميه را كه مهدي از اولاد امام حسن عسكري(ع) است، باطل دانست و معتقد شد مهدي در خراسان مرده و مدفون شده است.56

مباني مهدويت او با طرد مباني نظريه غيبت شيعه امامي همراه بود. عصاره سياست غربي او، تربيت يك طلبة بربر بود تا وي بتواند در بين بربرهاي هم‌جنس و فرهنگ خود، به‌عنوان مهدي ظهور كند. او به ضرورت اين مطلب تصريح کرد و در جلسات درس خود محمد‌بن‌تومرت را «اميد آينده مغرب» ناميد و بر ضرورت ظهور يك بربر به‌عنوان مهدي در مغرب تأكيد كرد.57 ارائه مهدي نوعي از سوي جهان تسنن، براي از كار انداختن توان شيعه در استفاده از ظرفيت‌هاي مهدويت در جهان اسلام بود. نظريه مهدويت و امامت نوعي، جانشين مناسبي براي شعار شرقي «الرضا من آل محمد» بود كه قدرت‌طلبان بارها از آن استفاده كردند.

نکتة قابل توجه اين است که استفاده از ظرفيت مهدويت براي کوبيدن رقبا، به رقباي مذهبي جهان اسلام خلاصه نمي‌شد؛ بلکه در مواردي به‌نوعي مقابله با موعود ديگر اديان نيز بود. براي نمونه، ارائة الگوهاي مهدوي در برهه‌اي از تاريخ جهان اسلام (نظير قرن‌هاي 4 و 5) براي مقابله با تبليغات مسيحي در باب بشارت‌ ظهور مسيح بود كه از چند قرن پيش از آغاز فتوحات مسلمانان در مغرب، به‌وسيلة دولت مسيحي روم و مبلغان وابسته به آنها در همه جا پراکنده شده بود؛ به همين دليل ابن‌عربي اندلسي كه در نزديكي مسيحيان زندگي مي‌كرد، با جمع‌بندي اين امر، مسيح و مهدي را از نسل محمد(ص) دانست و معتقد شد كه عيسي‌بن‌مريم از امت پيامبر اکرم(ص) است و بالضروره در آخرالزمان نزول کرده، سنت رسول خدا را اجرا مي‌كند، صليب را مي‌شكند و خوك را حرام مي‌كند. محيي‌الدين با تصريح به شكست صليب كه منشأ روايي دارد، در برابر موعودگرايي مسيحيان موضع گرفته و آن را به شكل اسلامي تأويل كرد.58 او ختم ولايت را ميراث مشترك مهدي موعود از نسل هاشم و مسيح موعود دانست.59

فرصت‌طلبي و سودجويي

بسياري از مهدي‌نمايان با استفاده از شرايط پديدآمده در عصر خفقان، از عقايد پاك و بي‏آلايش مردم در باب موعود رهايي‌بخش اسلام سوء استفاده كرده‌اند و در پي اهداف دنيايي خويش بوده‌اند. به‌طور معمول در شرايطي كه تحمل اوضاع سياسي، اجتماعي و اقتصادي براي مردم دشوار شود، موقعيت مناسبي فراهم مي‌آيد تا برخي افراد، براي پيشبرد اهداف خاص خود با شعارهاي اصلاح‌طلبانه مردمي را كه به دنبال راه فراري براي رهايي از شرايط موجود هستند، به سوي خود جلب كنند. براي نمونه، ذهبي مي‌گويد: ابن‌تومرت از هيچ چيز جز رياست كردن لذت نمي‌برد و براي دستيابي به مطلوب خود از دعوي كذب، تزوير و خون‌ريزي روي‌گردان نبود. [60 او نسب خود را به امام (ع) رسانده، ادعاي عصمت و مهدويت ‏خاصه کرد وخود را مهدي آخرالزمان ناميد؛ هرچند بر حقانيت خلفاي راشدين تأكيد ورزيد.61 وي تنها در پي استفاده سياسي از انديشه مهدويت براي ‏سامان دادن به حكومت‏ خود ‏بود، بدون اينکه اعتقادي به مباني تشيع داشته باشد؛ زيرا شاگرد غزالي بود و از طريق وي با دستگاه خلافت بغداد ارتباط داشت.62

مدعياني همچون سيدمحمد فلاح، بنيان‌گذار جنبش مشعشعيان اهواز، مهدي سنوسي، مهدي سوداني و ... در ادعاي مهدويت خود بسيار سودجويانه عمل مي‌کردند و در خيال خود سلطان كامل دولت مذهبي را در سر مي‌پروراندند و هرگاه كه بيم خطر مي‌رفت، ادعاي خود را تغيير مي‌دادند.63 دربارة قاديانيه نيز اين سودجويي به‌خوبي مشهود است. اعضاي جماعت احمديه بايد دست‌کم يك‌چهارم درآمد خود را به صندوق انجمن احمديه بپردازند.64 همچنان‌که در نظر علي‌محمد باب، هر چيز گران‌بها كه صاحبي ندارد، متعلق به باب است. و نيز در كتاب بيان آمده است که هر چيزي، بهترين آن متعلق به نقطه (يعني خود باب) و متوسط، آن متعلق به حي (هجده تن از ياران) بوده و پست‌ترين آن براي بقية مردم است.

اين سودجويي در بهائيت به شکل ديگري دنبال شد. بهائيان مشکل روابط نامشروع نامحدود را با پرداختن ديه به بيت‌العدل حل کردند و گفتند اگر مرد و زني مرتكب زنا شدند، با پرداخت نه مثقال طلا به بيت‌العدل بخشيده مي‌شوند و اگر براي بار دوم مرتكب اين عمل شدند،‌ دو برابر (هجده مثقال طلا) بايد بپردازند و با همين فرمول اين حكم در صورت ارتكاب مكرر عمل نامشروع ادامه مي‌يابد.65 در اين فرقه، علاوه بر پول‌هاي هنگفتي كه به حكم بهاء تحت عنوان‌هاي مختلف به سران بيت‌العدل در اسرائيل پرداخت مي‌شود، بهائيان موظف‌اند در ضيافت‌هاي نوزده‌روزة خود با پركردن صندوق‌هاي بيت‌العدل و فرستادن آنها به اسرائيل، تشكيلات بهائيت را تقويت كنند.66

عوامل پيشرفت مدعيان مهدويت

داوري تاريخي نشان مي‌دهد اقبال مردم به برخي از مدعيان مهدويت، ريشه در مسائل گوناگون سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي دارد. برخي از علل و عوامل پيشرفت داعيه‌داران مهدويت و مقبوليت آنان به قرار ذيل است:

استفاده از نشانه‌هاي مهدويت

كم نبودند كساني كه در طول تاريخ با انتساب خود به برخي نشانه‌ها، علم مهدويت برافراشتند و از هر شيوه‌اي بهره گرفتند تا خود و قيام خويش را حق جلوه دهند. بسياري از مهدي‌نمايان با جعل نشانه‌هاي مهدي آخر‌الزمان و نشانه‌هاي ظهور حضرت براي خويش، مردم را به دور خود جمع کردند.

مهدي سوداني در ميان صوفي‌مذهبان رشد کرده بود و نشانه‌هاي فرارسيدن زمان رستاخيز را در کتاب‌هاي ابن‌عربي خوانده بود. او بر اين سخن ابن‌حجر عسقلاني و سيوطي آگاهي يافته بود که از جملة اين نشانه‌ها، خروج صاحب سودان است.67 وي خالي بر گونه داشت كه گمان برده بود از علايم مهدويت وي است. او در محاصرة شهر خارطوم چون ديد کار بر او سخت شده، دشمن را دجال ناميد و درنتيجه درويشان با شهامت و استقامت بيشتري جنگيدند.68 نام گرفتن محمد احمد با نام اصلي امام مهدي که همان نام پيامبر اکرم(ص) است، وي را شخصي وابسته به رستاخيز معرفي مي‌کرد که ظهورش خبر از پايان زمان مي‌داد.

استفاده از نمادهاي صدر اسلام

استفاده از نمادهاي صدر اسلام نيز، از ديگر عواملي بود که متمهديان را محبوب مردم مي‌کرد. مهدي سوداني بساط مهدويت خويش را با تقليد از دوران صدر اسلام رنگ و لعاب داد. او زنش را عايشه صدا مي‌زد؛ پيش از مرگ، چهار خليفه به‌عنوان خلفاي راشدين و با همان القاب تعيين کرد؛ به شاعري از دوستانش لقب حسان‌بن‌ثابت داد و وقتي که او اعتراض کرد من شجاعم و حسان ترسو بوده است، وي را به لقب خالدبن‌وليد خشنود کرد69. او به پيروي از سابقة بيت‌المال صدر اسلام، شخصي را به‌عنوان خزانه‌دار گماشته بود؛ همچنين شخصي را به‌عنوان قاضي كل كه ملقب به «قاضي‌الاسلام» بود، به قضاوت گماشت.70

مهدي سوداني پس از ادعاي مهدويت به تمام شخصيت‌هاي مذهبي و رؤساي قبايل نامه نوشت و اظهار کرد که پيامبر(ص) در يك رؤيا به او گفته است كه وي مهدي موعود است؛ ازاين‌رو از آنها مي‌خواست به او ملحق شوند و در جهاد شركت كنند. حتي اين سخن از او نقل شده است كه هركس او را به‌عنوان مهدي نپذيرد، كافر است.71

محمد‌بن‌تومرت نيز به منظور پذيرفته شدن در ميان کساني که با انديشه‌هاي مربوط به ظهور مهدي و نشانه‌هاي او از طريق شيعه آشنا بودند، خود را از نسل پيامبر(ص) دانست و ادعاي عصمت مي‌کرد. او پيش از مهدويت به «امام» و پس از آن به «امام معصوم» و «مهدي معلوم» معروف شد. جانشينان ابن‌تومرت نيز اين چهره‌سازي را دنبال كردند.72 همانندي نام سيدمحمد نوربخش با نام پيامبر(ص) نيز، به او در توجيه ادعايش كمك مي‌كرد، تا جايي كه حتي اسم فرزندش را قاسم گذاشت تا كنيه‌اش ابو‌القاسم شود.73

عوام‌گرايي مردم و عوام‌فريبي مدعيان

يک عامل دوسويه که نقش مهمي در پيشرفت جنبش‌هاي مهدوي داشته است، عوام‌گرايي مردم و عوام‌فريبي مهدي‌نمايان است. اين حقيقت را نبايد از نظر دور داشت که جنبش‌هاي موعودگرايي، هرگز بدون شور و احساسات -البته احساسات مبهم‌مسلماناني که پاسخ‌گوي نداي آنان باشند- به سرانجام نمي‌رسيد. اين عوام‌گرايي و ناداني در مواردي به غلو و افراط نيز مي‌انجاميد و باعث مي‌شد آنان کساني را به‌عنوان مهدي و موعود امت معرفي کنند که خود ادعايي در اين باب نداشتند و از اين ادعا بيزاري مي‏جستند؛ مانند بسياري از فرقه‌هايي که در زمان خود معصومان(ع) پديد آمدند و ايشان يا ديگر افراد را مهدي ‌ناميدند و رحلت آنان را نپذيرفتند و قائل به بازگشت دوباره آنان شدند.

ناداني مردمان پيرامون محمد‌بن‌تومرت، او را در رسيدن به اهدافش ياري مي‌رساند. او براي اينکه پيروانش را قانع سازد که مهدي حقيقي است، کسي را در چاه قرار مي‌داد و به مردم مي‌گفت فرشتگان از درون چاه با من سخن مي‌گويند و آن فرشتة پنهان در چاه نيز غالباً‌ حکم قتل مخالفان محمد‌بن‌تومرت را صادر مي‌کرد و بربرهاي متعصب نيز بي‌درنگ آن حکم را اجرا مي‌کردند. گاه نيز براي اينکه پيروانش به راز او پي‌نبرند و دهان شخص نهفته در چاه و آگاه از اسرار مگو، براي هميشه بسته بماند، دستور مي‌داد چاه را از خاک پر کنند.74

مردم سودان نيز، پيروزي مهدي سوداني بر نيروهاي به‌ظاهر شکست‌ناپذير بيگانه را دليل کافي بر صدق ادعاي او ‌دانستند و تصادفاً در سال ادعاي او، ستارة دنباله‌داري در آسمان ظاهر شد و به مردم سودان تلقين شد كه اين ستاره، پرچم حضرت مهدي است كه فرشتگان آن را به دوش مي‌کشند.

بي‌بصيرتي مردم تا حدي به متمهدي سودان ميدان داد که آنان را از ترک سودان باز داشت و رفتن به حج را حرام شمرد و مردم سودان را قانع ساخت که زيارت بارگاه او به‌منزلة اداي حج است؛75 مبادا پيروانش هنگام خروج از سودان و در تماس با مسلمانان در حقانيت او و دعوتش شک کنند. او هنگامي که سخنراني مي‌کرد، اين‌گونه به نظر مي‌رسيد که تمام اعضا و جوارحش سخنراني مي‌کند. زماني که جنايات اولاد آدم را مي‌شمرد و نعمتي را که بدان‌ها روآورده بود وصف مي‌کرد يا هنگامي که مردم را بر جهاد ترغيب مي‌کرد، به گريه مي‌افتاد و طوري تظاهر به خشوع مي‌کرد که شنوندگان را به گريه مي‌انداخت.76

از مميزات طريقة نوربخش، پوشيدن لباس مشکي بود که بعدها پيروانش آن را به عمامة سياه تغيير دادند. اين کار باعث افزايش هيجان مردم در پيوستن به آنها شد؛ به‌گونه‌اي که حكومت تيموري نوربخش را از اين کار منع کرد.77 دربارة علي‌محمد باب نيز مي‌بينيم که وي خواندن کتاب‌هاي آسماني پيش از ظهور خود را حرام کرد و سوزاندن آنها و همة کتاب‌هاي علمي را واجب دانسته و تعليم و تعلم و تدريس تمام علوم و کتب غير از کتاب‌هاي خويش را حرام دانسته است.78

مردم به ملامحمدعلي كه از مبلغان سيدعلي‌محمد باب بود، لقب «حضرت اعلي» دادند و حاميانش براي او سراپرده‌اي ساخته، او را در پس پرده پنهان مي‌كردند تا مردم او را كمتر ببينند و شوكت او روز‌به‌روز در خاطر مردم بيشتر شود. روزي ملامحمد‌علي براي رفتن به حمام از پس پرده بيرون آمد، جماعت بابيه هنگامي که او را ديدند صف كشيدند و با آنكه زمين پر از گل بود، بر زمين افتاده و صورت‌ها را در ميان آن گل بر زمين ماليدند و تا محمدعلي به آنان اجازه نداد، سر برنداشتند.79

حمايت استعمار

هرچه پيش مي‌آييم، بي‌آنكه از اهميت عناصر ديگر كم شود، بر گونه‌ها، ريشه‌ها، انگيزه‌ها و مسائل جنبش‌هاي مهدوي افزوده مي‌شود. توجه به اين نكته ضروري است كه به‌خصوص در دوره معاصر جنبش‌هاي مهدوي مورد بهره‌برداري عناصر استعماري قرار گرفته‌اند. در اين دوره عده‌اي از انسان‌هاي پاك‌نهاد صرفاً به سبب وجود برخي شواهد و شباهت‌ها در هيئت ظاهري و سلوك اجتماعي آنان، دل در گرو آنان بستند؛ اما در رأس هرم، نشانه‌هايي از حضور كم‌رنگ و پررنگ سياست‌مداران استعمار وجود دارد كه با سوءاستفاده از چنين فضايي، ضربه‌هاي جبران‌ناپذيري بر پيكر جوامع اسلامي و اسلام وارد کرده‌اند. ضربه‌اي که استعمار از پايبندي مسلمانان به آموزه‌هاي اسلام (نظير نماز، جهاد و ...) در کشورهاي مسلمان خورده بود، آنان را واداشت تا با اين ترفند، جنبش‌هاي اسلامي ضد استعماري را خنثا کنند.

ادعاهاي شيخ‌احمد احسايي دربارة وجود بابِ خاص امام زمان(ع) در هر عصري، نظر سياست‌بازان خارجي را به تداوم شيخيه به‌عنوان نطفه‌اي كه مي‌تواند تهديدي جدي براي تشيع و روحانيت و نظام مدافع و مروج شيعه به شمار آيد، به خود جلب كرد؛ به‌نحوي كه پس از ظهور بابيت و بهائيت، دست‌اندازي آنان به پرورش و تقويت و تحريك اين مدعيان مورد تأييد دولت‌هاي متبوع قرار گرفت. درمقابل رهبران اين فرقه‌ها نيز، سرسپردگي خود را به سفارت‌خانه‌هاي روس و انگليس دو چندان کردند تا از اين طريق هم باعث رونق كسب و كار خويش و هم جلب رضايت سياست‌گذاران خارجي شوند.80

عباس افندي، از سران بهائيت، با پيوستن به دولت‌هاي بيگانه، وجهة بين‌المللي اين آيين را تكميل کرد و به پاس خدماتش به دولت انگلستان، لقب «سر»، و نشان «نايت‌هود»81 (بزرگ‌ترين نشان خدمت‌گذاري به انگليس) را از آنان دريافت کرد82 اين ماجرا پس از استقرار انگليسي‌ها در فلسطين صورت گرفت. در مراسم خاكسپاري عبدالبهاء نمايندگاني از دولت انگليس حضور داشتند و وينستون چرچيل، وزير مستعمرات بريتانيا، با ارسال پيامي مراتب تسليت پادشاه انگليس را به جامعة بهايي ابلاغ كرد.83

يکي از نشانه‌هاي تمايل اين فرقه به انگلستان اين بود که آنها هيچ‌گاه با حکومت به ستيز نمي‌پرداختند و يکي از شرايط مؤسس اين فرقه براي بيعت اين بود که هيچ‌يک از پيروان اين آيين بدون اطاعت از حکومت وقت انگليس اجازة بيعت با او را نداشتند. اين نکته را يکي از پيروان اين آيين در کتابي که با عنوان تحفة‌ شاهزاده ويلز به فارسي تدوين کرده، آورده است.84 رژيم شاه از بهائيان نه‌تنها حمايت مي‌کرد، بلكه براساس اسناد ساواك، آنان مورد حمايت رئيس جمهور آمريكا و دولت اسرائيل نيز بودند. آنان علاوه بر تبريك پيروزي اسرائيل، گستاخي را به جايي رساندند كه مبالغ هنگفتي پول براي كمك به ارتش اسرائيل جمع‌آوري كردند.85

دربارة به وجود آمدن نهضت قادياني در هندوستان، اين نکته قابل تأمل است که وقتي فرماندهان انگليسي در برابر مهدي سوداني دچار شکست‌هاي پي در پي شدند، خبر اين واقعه در همه جا پراکنده شد. عده‌اي بر اين باورند که حکومت انگليس از سرانجام ايمان مردم هند به اين جنبش هراسان شد؛ زيرا طوفان انقلاب در هند هنوز آرام نگرفته بود. به احتمال قوي همين امر باعث گرايش انگليس به جنبش قادياني براي مقابله با روي آوردن مردم هند به مهدي سوداني شد. اين امر، رشد و گسترش عقايد قادياني را در پي داشت؛ چراکه اساس اين آيين را ترک جهاد با شمشير و وجوب جهاد با برهان و گفت‌وگو و راه‌هاي مسالمت‌آميز تشکيل مي‌داد.86

قادياني در سپاس‌گزاري از استعمار، در برخي نوشته‌هاي خود تصريح مي‌كند كه حكومت انگلستان به او موقعيت بخشيده است. وي در 14 فوريه سال 1898م. درخواستي به حاكم انگليسي پنجاب تقديم كرد و دوستي و وفاداري خود را به حكومت انگليس يادآور شد و خدماتي را كه براي آنها انجام داده بود، برشمرد. او گفت بيشتر عمر من در تأييد و ياري حكومت انگليسي سپري شد و در باب منع جهاد و وجوب اطاعت از حاكم انگليسي كتاب‌ها و نشريه‌هايي تأليف کردم كه اگر گردآوري شوند، پنجاه خزانه را پر مي‌كنند.87

آثار جنبش‌هاي مهدوي

آثار مخرب جنبش‌هاي مهدوي بر جهان اسلام، بيش از آثار مثبت کوتاه‌مدت آنها بوده است. نگاهي به روند تاريخي اين ادعاها از صدر اسلام تا به امروز، گواه اين مدعاست. اين ادعاها، نيروهاي جامعة اسلامي را در مسيرهاي انحرافي به حرکت واداشت، افکار و اعمال بسياري از مسلمانان را –دست‌کم براي مدتي- به خود مشغول کرد، جامعة اسلامي را به تشتت و فرقه‌گرايي کشاند، باعث پديد آمدن فرقه‌هاي انحرافي و مخالف اسلام شد، در مواردي به مخالفت مستقيم با شريعت نبوي انجاميد، باعث سوء استفادة مخالفان اسلام و در مواردي مخالفان شيعه شد، مهدويت اصيل اسلامي را به چالش کشيد، باعث رواج بدعت‌ها، تحريف‌ها، قشري‌گري‌ها و نفوذ عقايد خرافي در دين شد و... . در اينجا برخي اين آثار را به‌اختصار توضيح مي‌دهيم.

رويارويي با اسلام

از پيامدهاي مهم جريان متمهديان، رويارويي با اسلام و شريعت نبوي است. در قرون اخير‌، به‌ويژه با اين پيامد بيشتر روبه‌رو هستيم. کساني همچون بابيان، بهائيان و پيروان قاديانيه با همدستي بيگانگان و استعمارگران، عامل اجراي اهداف آنها شدند. براي نمونه، بابيان با سياست گام‌به‌گام، ابتدا ادعاي بابيت از ناحيه مهدي حقيقي كرده، بعد از جمع مريدان، مدعي مهدويت شدند و درنهايت سر از مخالفت عملي با اسلام درآوردند. برخي از اين مهدي‌نمايان پا را از حد فراتر نهاده، ادعاي پيامبري كردند و الواح و القائات استعمارگران را تحت عنوان وحي در كتاب‌هاي خويش گرد آوردند. آنان با تأسيس مذهب استعماري خويش، احكام و تكاليف اسلام (همچون نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهي ازمنكر و ...) را منسوخ و باطل اعلام كردند و بدين‌وسيله موانع بزرگ فسادكاري خود و اربابانشان را در سرزمين‌هاي اسلامي از سر راه برداشتند.

پس از آنكه جمعي از پيروان علي‌محمد باب دين اسلام را منسوخ اعلام كردند، او هم جرئت يافت و ادعاي نبوّت و آوردن شريعت جديد ‌کرد.88 بهاء نيز همچون علي‌محمّد باب، دين اسلام را منسوخ اعلام كرد.89 جايگاه خداوند در نظر بابيان و بهائيان به‌درستي معلوم نيست. گاهي كلماتي دالّ بر فرديّت و يكتايي و صفات ذاتيه خداوند و حمد و ثناي او مي‌آورند و در زمان ديگر خود را خدا و ربّ اعلي مي‌نامند.90 آنان خاتميت پيامبر اكرم(ص) را نفي كرده و پس از اثبات پيامبري خود، مقام نبوّت خويش را بالاتر از مقام ايشان اعلام ‌كردند.91

غلام‌احمد قادياني نيز با برخي قوانين اسلام (مانند جهاد و امر به معروف و نهي از منکر) مخالفت کرد. وي در باب مسئله جهاد معتقد بود که جهاد با شمشير با دشمنان اسلام، حرام است؛ بلکه بايد اين تکليف شرعي با وسايل مسالمت‌آميز اعمال شود؛ به همين مناسبت «احمديه» به دولت انگليس وفادار بوده‌اند.92 پيروان غلام‌احمد ميان او و پيامبر اسلام(ص) فرقي نمي‌گذارند و قادياني را هم‌رتبة حضرت محمد(ص) مي‌دانند و خلفاي او را با خلفاي راشدين در يك حد قبول دارند. آنان اعمال حج را در قاديان با اعمال حج در مكه برابر مي‌دانند. قادياني‌ها وصلت افراد خود را با مسلمانان غير مشروع مي‌شمرند.93

ايجاد فرقه‌هاي انحرافي

از رهاوردهاي ديگر جنبش‌هاي مهدوي اين بود که آييني به ديگر آيين‌ها افزودند؛ هرچند همة آنها مدعي بودند که مي‌خواهند آيين‌هاي قبلي را متحد سازند، تا جايي که حتي اين جنبش‌ها در ميان پيروان خود به شعبه‌هاي مختلفي تقسيم شدند.94 از سوي ديگر،‌ فرقه‌سازي از ديرباز يکي از ابزارهاي طاغوت‌ها و استعمار و استکبار براي از بين بردن مذهب‌هاي اصيل بوده است. با نگاهي به تاريخ و بررسي روند حرکت اسلام از آغاز تا امروز مي‌توان دريافت که اسلام و مسلمين همواره مانعي بر سر راه طاغوت‌ها و استعمارگران بوده است؛ ازاين‌رو اين آيين حيات‌بخش پيوسته آماج فتنه‌انگيزي آنان بوده است. يکي از اين فتنه‌ها، ساختن فرقه‌هاي مختلف مذهبي است تا مسلمانان به خود سرگرم سازند، آنان از اسلام اصيل دور کنند و نيروي امت واحد اسلام را هدر دهند. بديهي است هنگامي که مأموريت اصلي، اسلام‌زاديي باشد، چه بهتر كه اين کار با آموزه‌هاي ديني صورت پذيرد.

فرقه‌سازي استعماري، به‌ويژه سابقه‌اي دست‌کم سيصد ساله دارد. از دوره صفويه، اين طرح را استعمار به کار گرفته است. فرقه‌سازي و جلوه دادن آن به‌عنوان جنبش‌هاي اجتماعي‌، از حربه‌هاي كاري آنان در دوران تسلطشان بر بخش عظيمي از جغرافياي جهان‌ بود. اين حركت در مناطق مختلف، اشكال گوناگوني داشت و به فراخور شرايط محيطي و آداب‌ورسوم و سنن مردم بومي اجرا مي‌شد.95

دشمنان اسلام پس از اينكه دريافتند فرهنگ انتظار و مهدويت يکي از مهم‌ترين موانع سلطه آنان بر کشورهاي اسلامي است، از ناداني مردم و ديگر زمينه‌هاي مساعد سوء استفاده کردند، فرقه‌هاي ضالّه‌اي پديد آوردند و به اقتدار، انسجام و وحدت مردم مسلمان ضربه وارد کردند. آنان کوشيدند از يك‌سو با تحقير هويت ملي باورهاي ديني مسلمانان زمينه را براي پذيرش فرهنگ منحط غرب فراهم كنند و از سوي ديگر با تبليغات گسترده مكتب‌ها و مذهب‌هاي پوشالي و تقويت آنها،‌ به هدف خود (محو و نابودي اسلام) برسند.

غرب مسيحي نيك مي‌دانست كه انگيزه و آرمان نهفته در جان ساكنان كشورهاي مسلمان، دير يا زود نيروهاي استعماري را از سرزمينشان بيرون خواهد راند؛ به همين دليل آنان با تشكيل مثلثي در سرزمين‌هاي اسلامي، جاپايي براي خود ساختند و با پاشيدن تخم نفاق، امكان ماندن خويش در اين سرزمين‌ها به‌گونه‌اي ديگر را فراهم کردند. اين مثلث چيزي جز حمايت گسترده از مذاهب جعلي بابيت در ايران، وهابيّت در عربستان و مذهب قادياني در هند نبود. اين سياست در جهان تشيع، در قالب ترويج اخباري‌گري، صوفي‌گري، شيخي‌گري، ‌بابي‌گري و بهائي‌گري نمايان شد. در جهان اسلام نيز اين راهبرد در چند محور دنبال شد: حمايت گستردة انگليس از بهائيت در ايران،96 و قاديانيه در هند، ملقب ساختن سرسيداحمدخان هندي به «مير»، به پاس خدماتش به تجدّد و انگليس و به‌عنوان يكي از پيشگامان تجديدنظر ديني،97 و حمايت استعمارگران روسي از شاخة ازليه بابيه (پيروان يحيي صبح ازل).98

ايجاد تفرقه در جامعه اسلامي

يکي از اين آفت‌هاي جنبش‌هاي مهدوي، ايجاد اختلاف در ميان مسلمانان است. اين حرکت‌ها باعث شد توان و نيروي واحد امت اسلام به جاي اينکه صرف مسائل مهم و ايجاد تمدن عظيم اسلام شود، به درگيري‌هاي فرقه‌اي و گروهي فرو کاهد و به تحليل رود. حرکت اين مدعيان فرقه‌ساز باعث شد گروه‌هاي مختلف هركدام گوشه‌اي و جنبه‌‌اي از اسلام را بگيرند و از ابعاد ديگر آن غفلت ورزند.

انگيزه‌هاي شخصي و جاه‌طلبي مدعيان و حاميانشان، آتش اختلافات را شعله‌ورتر کرد؛ زيرا با رسوخ اين اوصاف در جامعة اسلامي، ريسمان محكم همياري مي‌گسلد و اراده‌هاي افراد سست مي‌شود و هركس تنها به فكر منافع شخصي خويش است.99 اين متمهديان با جمع کردن عده‌اي به دور خويش، نيروي متمرکز جامعة اسلامي را به سستي و اضمحلال کشاندند و به استيلاي دشمنان اسلام بر جوامع مسلمانان ياري رساندند. قادياني روزنامه‌اي به نام تهذيب‌الاخلاق منتشر مي‌كرد كه فقط ماية گمراهي و ايجاد تفرقه و دشمني ميان مسلمانان هند با ديگر مسلمانان، به‌خصوص با عثمانيان بود. او عقيده داشت كه علت پيشرفت اروپا در تمدن، علم، صنعت، قدرت و اقتدار، فقط كنار گذاشتن دين و روآوردن به طبيعت گرايي بوده است.100

سيدجما‌ل‌الدين در مجلة‌ العروة‌الوثقي چنين مي‌نويسد:

انگليسي‌ها در هند زماني كه احساس كردند كه خيال حكومت بر انديشة مسلمانان غالب است و در دينشان چيزي است كه آنها را به جنبش و حركت براي باز پس گرفتن منافع از دست‌رفته‌شان وا مي‌دارد، تلاش كردند گروهي از مردم را كه خود را منتسب به اسلام مي‌دانند و لباس مسلماني به تن دارند، ولي در باطن نسبت به اسلام كينه و نفاق مي‌ورزند و منحرف هستند (يعني مادي‌گرايان و تجربه‌گرايان) به سوي خود كشاندند. انگليسي‌ها آنان را جهت فاسد كردن اعتقاد مسلمانان و ضعف تعصب ديني براي خاموش ساختن آتش غيرتشان و گسستن رشتة اتحاد و همبستگي‌شان به كار گرفتند. آنها اين جماعت را در تأسيس مدرسة عليگره و انتشار روزنامه براي نشر دروغ‌هايشان در ميان هنديان ياري كردند، تا ضعف اعتقادي فراگير شود و روابط بين مسلمانان سست گردد و انگليسي‌ها بتوانند به‌راحتي بر آنان مسلط شوند.101

نتيجه‌گيري

نگاه جريان‌شناسانه به موضوعات کلامي و عقيدتي، نگاهي راهگشا براي دستيابي به نتيجه‌اي جامع و کامل است. با اين نگاه به موضوع مدعيان مهدويت در طول تاريخ اسلام –به‌ويژه تاريخ معاصر- مي‌توان با تجهيزات کافي با فرداي ناشناخته روبه‌رو شد و از فتنة چنين مدعياني در امن و امان ماند.

بررسي جريان‌شناسانه به جنبش‌هاي مهدوي نشان مي‌دهد که اين جنبش‌ها، مباني نظري، انگيزه‌ها و آثار متفاوتي داشته و دارند. با توجه به آنچه در اين نوشتار آمد، نتايج ذيل قابل بيان است:

1. ادعا در باب مهدويت، جرياني است که از صدر اسلام آغاز شده و با فراز و فرودي تا به دوران معاصر ادامه داشته است و به دوره‌اي خاص اختصاص ندارد.

2. مباني نظري فراواني اين جريان را تغذيه کرده است که بسته به موقعيت جغرافيايي، سياسي و مذهبي متفاوت بوده است.

3. در باب انگيزه‌ها نيز روشن شد که نمي‌توان يک يا چند انگيزة خاص را براي جنبش‌هاي مهدوي برشمرد؛ هرچند برخي انگيزه‌ها (نظير کوبيدن رقباي سياسي و مذهبي) رخت بربسته است، انگيزة فرصت‌طلبي و سودجويي و جاه‌طلبي همچنان باقي و بلکه پررنگ‌تر شده است.

4. برخي از زمينه‌هاي ادعاهاي موعودگرايانه (همچون پويايي و نشاط مهدويت در جهان اسلام و علاقة شديد مردم به اهل‌بيت(ع)) همچنان باقي است؛ اما برخي زمينه‌ها (نظير مبارزه با تهاجم مستقيم بيگانگان صليبي) جاي خود را به مبارزة با استعمار کهنه و نو داده است.

5. درنهايت اينکه آثار ويرانگر اين جنبش‌هاي، بيش از آثار مثبت کوتاه‌مدت آنها بوده است. اين آثار مخرب، نظير ايجاد تفرقه در جهان اسلام و تبديل امت اسلام به گروه‌ها و جناح‌هاي متفاوت و رقيب، ماندگار بوده است. ديگر اينکه برخي از اين جنبش‌ها به جاي اصلاح امر جهان اسلام، به مبارز ة علني با اسلام و شريعت پرداخته‌اند و از اساس از امت اسلام جدا شده‌اند.

منابع

آل طالقاني، محمدحسن، الشيخية نشأتها و تطورها و مصادر دراستها، بيروت، الآمال للمطبوعات، 1420ق.

ابن‌الصغير، تاريخ بني رستم، ترجمه حجت‌الله جودكي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1375.

ابن‌جوزي، المنتظم في التاريخ، چ دوم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.

ابن‌خلدون، عبدالرحمن، المقدمه، بيروت، دارالكتب اللبناني، 1420ق.

ـــــ ، العبر، بيروت، دارالكتب اللبناني، دارالكتب المصري، 1420ق.

ابن‌عذاري مراكشي، البيان المغرب، بيروت، دارالثقاف، 1400ق.

ابن‌شهر آشوب، ابي‌جعفر محمدبن‌علي، مناقب آل ابي‌طالب، بيروت، دارالاضواء، 1405ق.

ابن‌عربي، محيي‌الدين، فتوحات مكية، بيروت، دار صادر، بي‌ تا.

ابن‌ماجه،‌ محمد‌بن‌يزيد، سنن ابن‌ماجه، تحقيق عبدالباقي محمد فؤاد، بيروت، دارالفکر، 1373ق.

ابو‌الفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، نجف، منشورات الرضي زاهدي، 1385ق.

افراسيابي، بهرام، ليبي و تاريخ، تهران، زرين، 1363.

ـــــ ، تاريخ جامع بهائيت، چ دهم،‌ مهر فام، 1382.

بغدادي، عبد‌القاهر، الفرق ‌بين‌ الفرق، تهران، اشراقي، 1376ق.

بهاء، حسينعلي، اقدس، بمبئي، 1314.

بهشتي، محمد، اديان و مهدويت، تهران، كورش كبير،1342.

بياني شيرين، دين و دولت ايران در عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1370.

البيذق، ابى بكر صنهاجي، اخبار المهدى، تحقيق بروفنسال، پاريس، 1980م.

پطروشفسكى، اى. پ، نهضت سربداران خراسان، ترجمة كريم كشاورز، تهران، پيام، 1351.

پي. ام. هالت و ام. دبليو. دالي، تاريخ سودان بعد از اسلام، ترجمة محمدتقي اكبري، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1366.

تاجري، حسين، انتظار بذر انقلاب، بي‌جا، كوكب، 1358.

تلمساني المقري، نفح الطيب من غصن الاندلس الرطيب، بيروت، دار صادر، 1967م.

جعفريان، رسول، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، قم، انصاريان، 1383.

چهاردهي، نورالدين، داعيان پيامبري و خدايي، تهران، فتحي، 1366.

حسينيان، روح الله، سه سال ستيز مرجعيت شيعه، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382.

حموي ياقوت، شهاب‌الدين ابي‌عبدالله، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، دارالبيروت، 1399ق.

دار، مستتر، مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم، ترجمه محسن جهانسوز، تهران، ادب، 1317.

دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي،‌ ج10، تهران، مركز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي،1381.

دخانياتي، ع، تاريخ آفريقا، بي‌جا، توكا، 1358.

دهخدا، علي‌اكبر، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1373.

ذهبي، محمد‌بن‌احمد، العبر في خبر من غبر، كويت، وزارة الارشاد، بي‌تا.

رائين، اسماعيل، انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، مرو، مؤسسة تحقيقاتي رائين، بي‌تا.

رنجبر، محمد‌علي، مشعشعيان، تهران، آگاه، 1382.

رئوفي، مهناز، ساية شوم، تهران، دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، 1385.

سروش، احمد، مدعيان مهدويت از صدر اسلام تا عصر حاضر، تهران، افشين، بي‌تا.

سليمان،كامل، يوم الخلاص، ترجمه علي‌اكبر مهدي‌پور، چ سوم، قم، آفاق، 1376.

شهرستاني، محمد‌بن‌عبد الكريم، الملل والنحل، بيروت، دارالمعرفه، 1410ق.

شوشتري، نورالله، مجالس المومنين، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1375.

شوقي افندي، قرن بديع، نصرت‌الله مودت، تهران، مؤسسه ملي مطبوعاتي امري، بي‌تا.

صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الأثر في الامام الثاني عشر، چ دوم، قم‌، معصوميه، 1421ق.

صدوق، محمد‌بن‌علي‌بن‌حسين‌بن‌بابويه، كمال‌الدين و تمام‌النعمه، ترجمة محمدباقر كمره‌اي، بي‌جا، اسلاميه، 1378ق.

ـــــ ، الهداية، قم، مؤسسة الامام الهادي، 1418ق.

طبرسي نوري، حاج‌ميرزاحسين، نجم‌الثاقب، قم، مسجد مقدس جمكران، 1375.

طوسي، ابي‌جعفر محمدبن‌حسن (شيخ طوسي)، الغيبة، قم، مؤسسة معارف اسلامي، 1411ق.

عبدالوهاب حسني، ورقات، چ دوم، تونس، مكتبة المناره، 1972م.

عقاد، عباس محمود، اسلام در قرن بيستم، حميدرضا آژير، مشهد، آستان قدس رضوي، 1369.

فاسي، علي‌بن‌بي زرع، الانيس المطرب بروض القرطاس في اخبار الملوک المغرب و تاريخ مدينة فاس، الرباط، دارالمنصور للطباعة وشر، 1972م.

فريد گلپايگاني، حسن، مفتاح باب‌الابواب، تهران، بي‌نا، 1334.

القاري الهروي، علي‌بن‌سلطان محمد، رسالة في المهدي المنتظر، نسخه خطي

كامل شيبي، مصطفي، تشيع وتصوف، ترجمة عليرضا ذكاوتي قراگزلو، تهران، امير كبير، 1380.

كامل، سليمان، يوم‌الخلاص، ترجمة علي‌اكبر مهدي‌پور، آفاق، 1376.

كسروي، مشعشعيان، مدعيان دروغين مهدويت، تهران، فردوس، 1378.

كليني، محمد‌بن‌يعقوب، الكافي، تحقيق علي‌اكبر غفاري، چ سوم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1367ق.

کشي، ابي‌عمرمحمدبن‌عمر، معرفة اخبار الرجال، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.

ـــــ ، مهدي موعود (جلد سيزدهم بحار‌الانوار)، ترجمه علي دواني، تهران، دارالكتب‌الاسلاميه، 1378.

مراکشي، عبدالواحد، المعجب في تلخيص اخبار المغرب، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ق.

مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، چ سوم، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375.

موثقي، احمد، جنبشهاي اسلامي معاصر، تهران، سمت، 1377.

مولانا، جلال‌الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، بي‌تا.

الناصري، احمد‌بن‌خالد، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصي، دار البيضاء، منشورات وزارة الثقافة و الاتصال، 2001م.

نجفي، محمدباقر، بهائيان، تهران، كتابخانه طهوري، 1357.

نجفي، موسي و موسي فقيه حقاني، تاريخ تحولات سياسي ايران، بررسي مؤلفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي دين – حاکميت – مدنيت و تکوين دولت _ ملت در-ره هويت ملي ايران، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381.

نوبختي، حسن‌بن‌موسي، فرق‌الشيعه، ترجمه محمدجواد مشكور، تهران، علمي و فرهنگي، 1361.

ولوي، علي‌محمد، تاريخ علم كلام و مذاهب اسلامي، تهران، بعثت، 1367.

همداني، محمدرضا، هدية النملة الي مجدّد الملة، بمبئي، 1914م.

پاک، محمدرضا، «مهدويت در غرب اسلامي»، تاريخ اسلام، مؤسسه آموزش عالي باقر العلوم (ع)، وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ش27

www. vikipidea Encyclopedia


1. دانشجوي دکتري اديان و عرفان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره). ismailalikhani@gmail.com

دريافت: 1/12/89 ـ پذيرش: 5/2/90


1. ابي‌جعفر محمدبن‌حسن طوسي (شيخ طوسي)، الغيبة، ص115؛ محمد‌بن‌علي‌بن‌حسين‌بن‌بابويه صدوق (شيخ صدوق) ، الهداية، ص45

2. شيخ صدوق، كمال‌الدين و تمام‌النعمه، ترجمة محمدباقر كمره‌اي، ص406.

3. محمد‌بن‌عبد الكريم شهرستاني، الملل و النحل، ج2، ص11.

4. ميرزاحسين طبرسي نوري، ، نجم‌الثاقب، ص214؛ حسن‌بن‌موسي نوبختي، فرق الشيعه، ترجمه محمدجواد مشكور، ص50؛ ابن‌جوزي، المنتظم في التاريخ، ج13، ص296.

5. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص141 و 164.

6 عبدالقاهر بغدادي، الفرق بين الفرق، ص32-33.

7. دائرة المعارف، سيري در فرهنگ و تاريخ تشيع، ص17.

8. عبدالقاهر بغدادي، همان، ص23.

9. ميرزاحسين نوري، همان، ص215.

10. عبدالقاهر بغدادي، همان، ص34.

11. دائرة المعارف، سيري در فرهنگ و تاريخ تشيع، ص20؛ حسن‌بن‌موسي نوبختي، همان،ص119.

12. رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص570 ـ 571.

13. لطف‌الله صافي گلپايگاني، منتخب‌الاثر، ص355؛ شيخ طوسي، همان، ص217.

14. براي آشنايي با نام‌ها و تاريخ متمهديان، ر.ک: محمد بهشتي، اديان و مهدويت، ص71 ـ 86.

15. ابن‌جوزي، المنتظم في التاريخ، ج13، ص296؛ ج3، ص251؛ علي‌بن‌بي زرع فاسي ، الانيس المطرب بروض القرطاس في اخبار الملوک المغرب و تاريخ مدينه فاس، ص132؛ احمد‌بن‌خالد الناصري، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصي، ج5، ص166.

16. محمدرضا پاک، «مهدويت در غرب اسلامي»، فصلنامه تاريخ اسلام، ش27، ص127.

17. www. vikipidea Encyclopedia

18. برگرفته از روزنامه كيهان ، دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵.

19. عبدالرحمن ابن‌خلدون، مقدمه، ص82، 230؛ ابى بكر صنهاجي بيذق، اخبار المهدي، ص26

20. علي‌بن‌سلطان محمد الهروي القاري، رسالة في المهدي المنتظر، ص12.

21. محمدرضا پاک، «مهدويت در غرب اسلامي»، تاريخ اسلام، ش27، ص127.

22. محيي الدين ابن‌عربي، فتوحات المكية، ج12، ص64.

23. جلال‌الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، ص126.

24. محمدرضا پاک، «مهدويت در غرب اسلامي»، تاريخ اسلام، ش27، ص127.

25. دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي، ج3، ص168 – 169.

26. احمد موثقي، جنبش‌هاي اسلامي معاصر، ص215؛ ع دخانياتي، تاريخ آفريقا، ص71.

27. المقري تلمساني، نفح الطيب من غصن الاندلس الرطيب، ج2، ص201.

28. عبدالرحمن ابن‌خلدون، العبر، ج12، ص638 و 642.

29. محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، ص318؛ دايرة المعارف فارسي، ج2، بخش 2، ص257.

30. مصطفي کامل شيبي، تشيع و تصوف، ترجمة عليرضا ذكاوتي قراگزلو، ص287؛ احمد کسروي، تاريخ پانصد سالة خوزستان، ص29؛ محمدعلي‌رنجبر، مشعشعيان، ص77 و 78.

31. هالت پي. ام. و دالي ام. دبليو، تاريخ سودان بعد از اسلام، ترجمة محمدتقي اكبري، ص97.

32. همان، ص96.

33. محمدبن‌يعقوب کليني، اصول کافي، ج1، ص437 و ج2، ص388 – 389.

34. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج40، ص200 - 207 و ج24، ص12؛ نهج البلاغه، خ 154.

35. ر.ک: ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طالب، ج4، ص77، 176، 211، 280، 325، 368، 380، 402 و 423.

36. دانشنامه جهان اسلام، ج1، مدخل «باب».

37. شيخ طوسي، همان، ص477.

38. کشي، رجال، ش 998، 999، 1048.

39. بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، ص60 - 69.

40. حسن فريد گلپايگاني، مفتاح باب‌الابواب، ص81، 82.

41. محمدجواد مشكور، همان، ص318؛ دايرة المعارف فارسي، ج2، بخش 2،ص266 - 269.

42. همان، ص269؛ محمدحسن آل طالقاني، الشيخية نشأتها و تطورها و مصادر دراستها، ص298 - 309؛ محمدرضا همداني، هدية النملة الي مجدّد الملة، ص13، 27، 28 و 39.

43. دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص17.

44. رسول جعفريان، همان، ص575، به نقل از مؤسسة المعارف الاسلامية، معجم احاديث مهدي.

45. علي‌محمد ولوي، تاريخ علم كلام و مذاهب اسلامي، ج1، ص233؛ رسول جعفريان، همان، ص576.

46. اى. پ پطروشفسكى ، نهضت سربداران خراسان، ص15 و 16؛ شيرين بياني، دين و دولت ايران در عهد مغول، ج2، ص582، به نقل از ياقوت حموي، معجم البلدان،‌ ، ج7، ص13.

47. ر.ک: علي‌بن‌بي زرع فاسي ، همان، ص98 - 132؛ عبدالوهاب حسني، ورقات، ج2، ص442؛ ابن‌عذاري مراكشي، البيان المغرب، ج2، ص80 - 81، ج3، ص251؛ ر.ک: احمد‌بن‌خالد الناصري، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصي، ج5، ص20.

48. محمدرضا پاک، «مهدويت در غرب اسلامي»، فصلنامه تاريخ اسلام، ش27، ص127.

49. عباس محمود عقاد ، اسلام در قرن بيستم، حميدرضا آژير، ص123.

50. مستتر دار، مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم، ص183.

51. همان، ص199.

52. حسن فريد گلپايگاني، همان، ص118،119.

53. مستتر دار، همان، ص35.

54. ابوالفرج اصفهاني، همان، ص96.

55. محمدرضا پاک، «مهدويت در غرب اسلامي»، فصلنامه تاريخ اسلام، ش27، ص127.

56. علي‌بن‌سلطان محمد الهروي القاري، همان، نسخه خطي، ص12.

57. «لا بد ان هذا البربري سيظهر» ر. ك: علي‌بن‌زرع فاسي، همان، ص190.

58. محيي الدين ابن‌عربي، همان، ج1، ص166.

59. «انا ختم الولاية دون شك لورث الهاشمي مع المسيح». ر.ك: همان، ج1، ص266.

60. دائره‌المعارف بزرگ اسلامي، ج3، ص169.

61 احمد موثقي، همان، ص132 و 137.

62. محمدرضا پاک، «مهدويت در غرب اسلامي»، فصلنامه تاريخ اسلام، ش27، ص127، به نقل از محمد‌بن‌احمد ذهبى ، العبر فى خبر من غبر، ج4، ص58.

63. مشعشعيان كسروي، مدعيان دروغين مهدويت ، ص45؛ بهرام افراسيابي، ليبي و تاريخ، ص83.

64. حسن فريد گلپايگاني، همان، ص52.

65. حسينعلي بهاء، اقدس، ص5.

66. مهناز رئوفي، سايه شوم، ص36.

67.عباس محمود عقاد، همان، ص123.

68. حسين تاجري، انتظار بذر انقلاب، ص172.

69. همان.

70. هالت پي ام و دالي ام. دبليو، تاريخ سودان بعد از اسلام، ص96.

71. احمد موثقي، جنبش‌هاي اسلامي معاصر، ص262.

72. همان، ص132.

73. مصطفي کامل شيبي، همان، ص314 و 315.

74. ‌احمد سروش، مدعيان مهدويت، ص44.

75. عباس محمود عقاد، همان، ص125.

76. مستتر دار، همان، ص210.

77. مصطفي کامل شيبي، همان، ص315؛ نورالله شوشتري، مجالس المومنين، ص315.

78. محمدباقر مجلسي، مهدي موعود، ص158.

79. اعتضادالسلطنه، فتنه باب، ص42.

80. سيدمحمدباقر نجفي ، بهائيان، ص615و616؛ موسي نجفي و موسي فقيه حقاني، تاريخ تحولات سياسي ايران، ص118- 119.

81. Knighthood.

82. اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، ص118؛ شوقي افندي، قرن بديع، ج3،ص299.

83. دانشنامه جهان اسلام، ج4، ص740.

84. عباس محمود عقاد ، همان، ص128

85. روح‌الله حسينيان، سه سال ستيز مرجعيت شيعه، ص172و173.

86. همان، ص126 ـ 127.

87. محمد بهي، انديشه نوين اسلامي در رويارويي با استعمارغرب، ص41.

88. دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص19.

89. همان،‌ ج4، ص738.

90. همان، ج1و ج4.

91. حسينعلي بهاء، همان، ص149، 161و 164.

92. محمد معين، فرهنگ فارسي، ج5، ص104.

93. نورالدين چهاردهي، داعيان پيامبري و خدايي، ص166 و 167.

94. عباس محمود عقاد، همان، ص131 ـ 132.

95. وحيد اختر، تاريخ و فرهنگ معاصر، ترجمه رسول جعفريان، ج1، مقاله «ميرسيد احمدخان و انديشه ديني».

96. موسي نجفي و موسي فقيه حقاني، تاريخ تحولات سياسي ايران، ص119 ـ 118.

97. وحيد اختر، همان، ج1، مقاله «ميرسيد احمدخان و انديشه ديني».

98. موسي نجفي و موسي فقيه حقاني، همان، ص119 ـ 118.

99. قرآن به اين حقيقت اشاره دارد: «أَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ؛ از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد و با هم نزاع مكنيد كه سست ‏شويد» انفال: 46.

100. محمد بهي، همان، ص36.

101. همان، ص37.

سال انتشار: 
1
شماره مجله: 
3
شماره صفحه: 
173