بررسی نسبت ادله عصمت انبیاء با جواز ترک اولی̍ و پاسخ به اشکالات
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مقالهاي علمي ـ پژوهشي با عنوان «نقد و بررسي راهکار ترک اولي̍̍ در توجيه خطاهاي انبياء» توسط حسین اترک (1397) نوشته شده است. نويسنده هدف مقاله خود را نقد راهکار «ترک اولي̍̍» در توجيه معاصي انبياء و اثبات ناسازگاري آن با دلايل عقلي عصمت انبياء قرار داده (ص 32) و بر اين باور است که ترک اولي̍̍ ترجيح مرجوح است و ترجيح مرجوح بر راجح خطاست. هرچند خود عمل مرجوح ـ فينفسه ـ خطا نباشد؛ اما اين ترجيح مسلماً خطاست (همان، ص 39).
ايشان میگوید: براساس دلايل عقلي ارائهشده از سوي متکلمان شيعي، انبياء نبايد مرتکب هيچ خطا و عمل نادرستي شوند (همان، ص 49). وی معتقد است: جواز ارتکاب ترک اولي̍̍ توسط انبياء از دو جهت با عصمت انبياء در تعارض است: يکي از جهت تعارض با اعتقاد عصمت انبياء از هرگونه سهو و خطا که اعتقاد متکلمان شيعي است، و ديگري از جهت تعارض با دلايل عقلي عصمت که متکلمان اسلامي در اثبات عصمت انبياء از آنها استفاده کردهاند. وی در مقاله خود به جهت دوم پرداخته است (ر.ک: همان، ص 48).
پرسشي که در اين رابطه وجود دارد اين است که آيا دلايل عقلي عصمت با جواز ارتکاب ترک اولي̍̍ توسط انبياء در تعارض است؟
اين مقاله براي يافتن پاسخ به اين پرسش، ابتدا دلايل عقلي عصمت را تحليل و بررسي کرده، سپس به اثبات همخواني «دلايل عصمت از خطا در امور غيرديني» و «پذيرش ترک اولي̍̍» پرداخته است.
ضرورت و اهميت اين مقاله از آن نظر است که به رفع شبهه «ناسازگاري دلايل عصمت با پذيرش ترک اولي̍̍» ميپردازد و خدشه در دلايل عصمت را رد ميکند.
1. بررسي دلايل مطرحشده
حسین اترک، نويسنده مقاله مزبور میگوید:
ديدگاه کلامي شيعه در باب عصمت بسيار روشن و منسجم است. غير از شيخ صدوق و استادش (ابنالوليد) که سهو نبي را جايز شمردهاند، همة متکلمان شيعي ـ به اتفاق ـ به عصمت کامل و مطلق انبياء (از هرگونه گناه و معصيتي، صغيره يا کبيره، عمدي و سهوي، قبل و بعد از نبوت، و از هرگونه خطا و نسياني در دريافت و ابلاغ وحي، اجراي احکام و تمام امور ديني، حتي در امور عادي زندگي) معتقدند (ر.ک: مفيد، 1413ق ـ ب، ج 4، ص 62ـ65؛ همو، 1413ق ـ الف، ص 29؛ سيد مرتضي، 1411ق، ص 337؛ حمصي رازي، 1412ق، ج 1، ص 424؛ مظفر، 1422ق، ج 2، ص 378).
سيد مرتضى در تنزيه الانبياء گفته است: «شيعه اماميه معتقد است: هيچ معصيتي بر انبياء جايز نيست، چه معصيت کوچک و چه بزرگ، چه پيش از نبوت و چه بعد از آن» (سيد مرتضي، 1250ق، ص 2).
علامه حلي در انوار الملکوت به اماميه چنين نسبت ميدهد: ميگويم: اماميه بر اين باورند که انبياء معصوم هستند، پيش از بعثت و بعد از آن، از گناهان صغيره، بهطور عمدي و سهوي و از گناهان کبيره همچنين، و جميع فرق در اين رأي با آنها مخالفند (حلي، 1363، ص 196).
در اینباره به چند نکته اشاره ميکنیم:
1-2. نکته اول
نويسنده مقاله مزبور، خود گفته است: «علامه مجلسي در توجيه رفتار نبي اسلام، آن رفتار را خطاي در اجتهاد معرفي ميکند» (مجلسي، 1404ق، ج 17، ص 43). اگر ايشان معتقد است علامه مجلسي رفتار نبي اسلام را خطاي در اجتهاد دانسته، پس چگونه ادعاي اتفاق نظر (به غير از شيخ صدوق و استادش) درباره عصمت از هرگونه خطا و نسياني حتي در امور عادي زندگي را کرده است؟ بنابر سخن ايشان، علامه مجلسي نيز بايد بيرون از اين اتفاق نظر باشد!
البته ايشان اشتباه کرده و علامه مجلسي چنين سخني نگفته، بلکه اين سخن را از فخررازي نقل کرده و چنین پنداشته که اين سخن علامه مجلسي است. سخن علامه مجلسي چنين است: «و قال الرازي:... فأقصى ما يقال: إن هذا الاجتهاد وقع خطأ... انتهى كلامه» (مجلسي، 1404ق، ج 17، ص 41ـ43).
2-2. نکته دوم
اينکه ايشان بحث «عصمت از هرگونه خطا و نسيان، حتي در امور عادي زندگي» را مطرح کرده و به منابعي ارجاع داده، محل تأمل است. ايشان به هفت منبع ارجاع داده است:
1-2-2. ارجاع نخست
ارجاع نخست ايشان به کتاب تصحيح اعتقادات الإماميه شيخ مفيد (1413ق ـ ب، ج 4، ص 62ـ65) است. اين کتاب با همين مشخصات ذکرشده در فهرست منابع مقاله اترک، کتابي است که در نرمافزار کلام اسلامي «مرکز تحقيقات علوم کامپيوتري اسلامي» موجود است؛ اما اين کتاب تکجلدي است و جلد 4 ندارد. به هر حال، در اين کتاب در مبحث «عصمت» آمده است:
الانبياءء و الأئمة من بعدهم معصومون في حال نبوتهم و إمامتهم من الكبائر كلها و الصغائر، و العقل يجوز عليهم ترك مندوب إليه على غير التعمد للتقصير و العصيان و لايجوز عليهم ترك مفترض إلا أن نبينا و الأئمة من بعده كانوا سالمين من ترك المندوب؛
انبياء و ائمه در حال نبوت و امامت خود از گناهان کبيره و صغيره معصوماند؛ ولي عقل ترک اولي̍̍ را که غيرعمدي باشد و از روي تقصير و عصيان نباشد، براي آنان جايز ميشمارد؛ اما پيامبر اکرم و ائمه اطهار از ترک اولي̍̍ نيز معصوماند (مفيد، 1413ق ـ ب، ص 129). در اين کتاب سخني از «عصمت از هرگونه خطا و نسيان، حتي در امور عادي زندگي» ديده نشد.
2-2-2. ارجاع دوم
ارجاع دوم نويسنده مقاله به کتاب أوائل المقالات شيخ مفيد (1413ق ـ الف، ص 29) است. در اين نشانی سخنی از عصمت به میان نيامده است. ظاهراً ايشان شماره صفحه کتاب تصحيح اعتقادات الإماميه را با أوائل المقالات جابهجا کرده است.
شيخ مفيد در کتاب أوائل المقالات گفته است: «انبياء از کبائر (قبل و بعد از نبوت) و از صغائري که موجب استخفاف آنها باشد، معصوماند؛ اما وقوع صغائري که موجب استخفاف آنها نشود براي آنها جايز است، البته اگر قبل از نبوت و غيرعمدي باشد، و بعد از نبوت در هر صورتي ممتنع است، و پيامبر اکرم هيچ نوع گناهي (عمدي، نسياني) از ابتدا تا انتهاي عمر نداشته است» (مفید، 1413ق ـ ب، ص 62).
شيخ مفيد نهتنها در اينجا سخني از «عصمت از هرگونه خطا و نسيان، حتي در امور عادي زندگي» به میان نياورده، بلکه گناهان صغيرهاي را که غيرعمدي و قبل از نبوت باشد و موجب استخفاف نشود، براي انبياء سلف جايز دانسته است.
3-2-2. ارجاع سوم
ارجاع سوم نويسنده مقاله به کتاب سيد مرتضي است. سيد مرتضي گفته است: معاصي و افعال قبيح قبل و بعد از نبوت بر انبياء جايز نيست (سيد مرتضي، 1411ق، ص 337ـ338). در اينجا نيز سخني از عصمت از خطا در امور عادي زندگي نيست.
4-2-2. ارجاع چهارم و پنجم
با مراجعه به منابع ارجاع چهارم و پنجم نويسنده مقاله نيز سخني از «عصمت از خطا در امور عادي زندگي» مشاهده نميشود (ر.ک: حمصي رازي، 1412ق، ج 1، ص 424؛ مظفر، 1422ق، ج 2، ص 378).
5-2-2. ارجاع ششم و هفتم
ارجاع ششم و هفتم ايشان که به همراه نقل قول از سيد مرتضي و علامه حلي است، نيز درباره عصمت از گناهان است و مطلبي درباره «عصمت از خطا در امور عادي زندگي» نيامده است.
3-2. نکته سوم
نويسنده مقاله مورد بحث معتقد است: ترک اولي̍̍ «ترجيح مرجوح» است و ترجيح مرجوح بر راجح خطاست، گرچه خود عمل مرجوح ـ فينفسه ـ خطا نباشد (اترک، 1397، ص 39). ايشان هدف مقاله خود را نقد راهکار «ترک اولي̍̍» در توجيه معاصي انبياء و اثبات ناسازگاري آن با دلايل عقلي عصمت انبياء قرار داده است (همان، ص 32).
سخن ايشان مبني بر اينکه «ترک اولي̍̍ ترجيح مرجوح است و ترجيح مرجوح بر راجح خطاست» درست است؛ اما براي پي بردن به تعارض يا عدم تعارض «عصمت از خطا» با «پذيرش ترک اولي̍̍» بايد روشن شود منظور از «عصمت از خطا» چيست؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: سه حيطه عمده عصمت عبارتند از:
1. عصمت در دريافت و ابلاغ وحي؛
2. عصمت از گناهان؛
3. عصمت از خطا در امور غيرديني.
حال ميگوییم: اولاً، اگر متکلمي «ترک اولي̍̍ براي انبياء» را ـ که همان ترجيح مرجوح بر راجح است و اين ترجيح خطاست ـ پذيرفت و از سوي ديگر براي حيطه نخست عصمت (يعني عصمت در دريافت و ابلاغ وحي) دليل اقامه کرد، روشن است که هيچ نوع ناسازگاري بين اين دو موضوع («پذيرش ترک اولي̍̍ براي انبياء» و «اقامه دليل براي حيطه نخست عصمت») وجود ندارد.
ثانياً، همچنين اگر متکلمي «ترک اولي̍̍ براي انبياء» را ـ که همان ترجيح مرجوح بر راجح است و اين ترجيح خطاست ـ پذيرفت و از سوي ديگر براي حيطه دوم عصمت (يعني عصمت از گناهان) دليل اقامه کرد، باز هيچ نوع ناسازگاري بين اين دو موضوع وجود ندارد.
اساساً فلسفه روی آوردن متکلمان به ترک اولي̍̍، دفع شبهه معصيت انبياء و آمدن به مرحلهاي آسانتر و کممحذورتر از معصيت است. ازاینرو فقط حيطه سوم عصمت (يعني عصمت از خطا در امور غيرديني) ميماند که بايد بررسي گردد که در قسمت دوم مقاله همخواني «دلايل عصمت از خطا در امور غيرديني» و «پذيرش ترک اولي̍̍» اثبات ميگردد.
بنابراين نويسنده مقاله که هدف مقاله خود را نقد راهکار «ترک اولي̍̍» و اثبات ناسازگاري آن با دلايل عقلي عصمت انبياء قرار داده (همان، ص 32)، فقط بايد دلايل عصمت از خطا در امور غيرديني را ذکر کند؛ اما ايشان به اشتباه رفته و دلايل عصمت در حيطههاي ديگر (يعني حيطه دريافت و ابلاغ وحي و حيطه عصمت از معصيت) را نیز ذکر کرده و آن را در تنافي با پذيرش ترک اولي̍̍ دانسته، در حالي که بین این دو تنافي نيست.
3. بررسي دلايل و حيطههاي پوششدهنده آنها
1-3. دليل وثوق
نويسنده مقاله گفته است: شايد بتوان مهمترين دليل عقلي بر عصمت انبياء را ضرورت اعتماد مردم به انبياء براي تحقق هدف نبوت دانست (رک: شبر، 1424ق، ج 1، ص 136؛ حسيني تهراني، 1365، ص 649ـ650). شکل استدلال چنين است:
اگر مردم خطايي را از پيامبري مشاهده کنند، اعتماد خود را به او از دست میدهند و در نتيجه از او تبعيت نخواهند کرد. در نتيجه هدف بعثت محقق نخواهد شد و ارسال رسل که فعل الهي است، عبث خواهد شد. لیکن تالي باطل است، پس مقدّم هم مثل آن است. پس انبياء از هرگونه خطا و معصيتي، عمدي يا سهوي، کوچک و بزرگ، قبل يا بعد از نبوت معصوم هستند (همان، ص 46).
ايشان در ادامه سخن آيتالله مکارم شيرازي را نقل کرده که گفته است:
انبياء بايد مورد اعتماد عموم مردم باشند، بهطوريکه هيچگونه احتمال كذب، خطا و تناقضي در کلامشان نيابند... اگر انبياء معصوم نباشند، مخالفان بهواسطه امكان خطا در انبياء، بر عدم ايمانشان به ايشان احتجاج خواهند کرد... (مکارم شيرازي، 1385، ص 143).
1-1-3. بررسي
نويسنده مقاله براي تقرير دليل وثوق به سه منبع ارجاع داده است که ارجاع نخست و ارجاع سوم مورد بررسی قرار میگیرد:
1-1-1-3. ارجاع نخست
شبر در کتاب حق اليقين في معرفة اصول الدين گفته است:
اگر عصمت نباشد، اعتماد به شرايع حاصل نميشود. اگر ما براي مبلغ، دروغ و ساير معاصي را جايز بدانيم، پس جايز است که از روي عمد يا از روي فراموشي دروغ بگويد، يا اينکه ترک کند چيزي را که خدا به او وحي کرده است، يا اينکه دستوري را از ناحيه خودش صادر کند. در اين صورت چگونه اعتماد به گفتههاي او باقي ميماند؟ (شبر، 1424ق، ج 1، ص 136).
واضح است که شبر دليل «وثوق» را براي اثبات عصمت از دروغ و معاصي اقامه کرده و ـ چنانکه گذشت ـ دليل ثابتکننده عصمت از معاصي با ترک اولي̍̍ قابل جمع است. مطلب حسيني تهراني نيز بر استفاده از اين دليل براي اثبات عصمت از معاصي ظهور دارد (ر.ک: حسيني تهراني، 1365، ص 649ـ650).
2-1-1-3. ارجاع سوم
ارجاع ديگر نويسنده مقاله به سخن آيتالله مکارم شيرازي است. آيتالله مکارم شيرازي چنين گفته است:
لابدّ لكلّ نبيّ أنْ يكون موضع ثقة عموم الناس قبل كل شيء بحيث لايجدون في كلامه أي احتمال للكذب و الخطأ و التناقض... (مکارم شيرازي، 1385، ص 143).
در پاسخ بايد گفت:
1. آيتالله مکارم شيرازي قيد «في كلامه» را آورده و ظاهراً منظور ايشان از نبود كذب و خطا و تناقض در کلام ايشان، نبودِ اينها در کلام مِن عندِ الله (از جانب خدا) از سوي ايشان است، وگرنه اگر مقصودش در اينجا دفع مطلق خطا از زندگي انبياء بود، آن را با قيد مزبور محصور نميکرد و به جاي «في كلامه» ميگفت: «في اعماله»؛ زیرا کلام و سخن فقط يکي از ساحتهاي رفتاري انبياست و خطا فقط خطاي کلامي نيست، بلکه خطا شامل خطاي ديداري، خطاي شنيداري، خطا با ساير اعضا، حتي فراتر از خطاي رفتاري، خطاي در اخلاق و خطاي در انديشه را نيز ميشود.
2. آيتالله مکارم شيرازي در ادامه همين کلامي که اترک از ايشان نقل نموده، همين دليل را با تعبير ديگری چنين تقرير کرده است:
و بتعبير آخر، كيف يمكن أنْ يأمر اللَّه الناس أنْ يطيعوا شخصاً غير ملتزم و معرض للخطأ و ارتكاب المعاصي؟ لأنهم إنْ أطاعوه فقد اتبعوا الخطأ و الإثم؛
به تعبير ديگر، چگونه ممکن است خدا مردم را مأمور به اطاعت از فردي غيرملتزم و در معرض خطا و عصيان کند؟ زیرا اگر مردم از او اطاعت کنند، قطعاً از خطا و گناه تبعيت کردهاند (همان، ص 143ـ144).
پرسشي که در اينجا رخ مينمايد اين است که مردم در چه زمينهاي مأمور به اطاعت از انبياء هستند؟ آيا جز اين است که مردم در آن چيزي که انبياء از جانب خدا آوردهاند، مأمور به اطاعت هستند؟ خود آيتالله مکارم شيرازي در همين تقرير «بتعبير آخر...» به آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اولي̍̍الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء: 59) استناد کرده است. اساساً برخي از خطاها قابليت اطاعت يا عدم اطاعت ندارند؛ مثلاً نبي از دور زيد را ببيند و به اشتباه فکر کند بکر است! اصلاً بحث اطاعت در اين نوع از خطاها مطرح نيست.
با توجه به توضيحات 1و2 روشن ميشود که مقصود آيتالله مکارم شيرازي از «خطا» خطا در دريافت و ابلاغ وحي است و ـ قبلاً بيان شد که ـ دليل ثابتکننده عصمت در اين حيطه با ترک اولي̍̍ قابل جمع است.
اگر کسي توضيحات بالا را مبني بر اينکه مقصود آيتالله مکارم شيرازي از «خطا»، خطا در دريافت و ابلاغ وحي است، نپذيرد و بگويد: مقصود ايشان از «خطا» در اينجا، خطا در امور غيرديني است، بر فرض قبول چنين سخني باز بايد گفت: مقصود ايشان از خطا در امور غيرديني، خطايي است که گرچه مستقيماً خطا در دريافت و ابلاغ وحي نيست، اما غيرمستقيم سبب اخلال در هدف اصلي انبياء در دعوت و ارشاد مردم ميشود و عصمت از چنين خطايي با پذيرش ترک اولي̍̍ منافاتي ندارد؛ زیرا خود آيتالله مکارم شيرازي خطا و نسيان غيرمخل به چنين هدفي را در کتب تفسيري خود پذيرفته است (ر.ک: اترک، 1397، ص 15).
در قسمت دوم مقاله، «خطا در امور غيرديني» بر دو قسم تقسيم شده و توضيحات و مثالهايي براي هر دو قسم ذکر گردیده است. براي فهم بهتر اين قسمت و تبيين عدم تنافي عصمت از چنين خطايي با پذيرش ترک اولي̍̍ بايد به آنجا مراجعه کرد (ر.ک: اترک، 1397، ص 13ـ15).
2-3. دليل نقض غرض ارشاد
عين مطلب نويسنده مقاله محل بحث در تقرير اين دليل و ارجاع آن به منابع، چنين است:
دليل عقلي ديگر بر عصمت انبياء اين است که غرض از بعثت انبياء و ارسال رسولان، ارشاد مردم به سوي مصالح واقعي و بازداشتن از مفاسد و آماده کردن مقدماتي است که با آنها تربيت و تزکيه مردم و رسيدن به مقام کمال لايق انساني و سعادت دنيا و آخرت ممکن باشد. چنين هدفي بدون عصمت انبياء محقق نميشود؛ چون اگر انبياء مرتکب هرگونه خطا، نسيان و عصياني شوند، ارشاد مردم به مصالح حقيقي و نهي از مفاسد واقعي محقق نخواهد شد؛ چراکه تصديق خطاکار، نسيانکار و معصيتکار نقض غرض از رسالت و خلاف حکمت خداست. بنابراين انبياء بايد از هرگونه خطا، نسيان و عصياني معصوم باشند (خرازي، 1417ق، ج 1، ص 250ـ251؛ مظفر، 1422ق، ج 4، ص 175؛ بامياني، 1420ق، ص 18).
1-2-3. بررسي
نويسنده مقاله به سه منبع ارجاع داده است:
1-1-2-3. ارجاع نخست
ابتدا مطلب آيتالله خرازي و بامياني که شبيه به هم است، بررسي، سپس مطلب مرحوم مظفر بررسي ميگردد:
عبارتي که نويسنده مقاله نقل کرده، ترجمه سخن آيتالله خرازي است. عين عبارت ایشان چنين است:
و هو أن النبي لو لم يكن معصوماً لزم نقض الغرض. بيان ذلك: أنّ المقصود من إرسال الرسل و بعث الانبياء ـ كما عرفت ـ هو إرشاد الناس نحو المصالح و المفاسد الواقعية، و إعداد مقدمات معها يمكن تربيتهم و تزكيتهم على ما هو الكمال اللائق بمقام الإنسانية و سعادة الدارين، و هو لايحصل بدون العصمة، إذ مع الخطأ و النسيان أو العصيان لايقع الإرشاد إلى المصالح و المفاسد الواقعية، كما لايمكن تربية الناس و تزكيتهم على ما تقتضيه السعادة الواقعية و الكمال اللائق بهم. و من المعلوم أن تصديق الخاطي و العاصي نقض للغرض من إرسال الرسل و هو خلاف الحكمة، فلايصدر منه تعالى. و عليه فيكون رسله و انبياؤه معصومين عن الخطأ و النسيان و العصيان لئلا يلزم نقض الغرض (خرازي، 1417ق، ج 1، ص 250ـ251).
خلاصه سخن ايشان اين است که براي تحصيل غرض ارسال رسل که ارشاد مردم به سمت مصالح و مفاسد واقعي است، انبياء بايد معصوم از خطا و نسيان و عصيان باشند.
براي پي بردن به معناي سخن آيتالله خرازي بايد ديد مقصود ايشان از «ارشاد مردم به سمت مصالح و مفاسد واقعي» چيست تا در پرتو آن معناي «عصمت از خطا و نسيان و عصيان» روشن شود.
ايشان در همين کتاب، فوايد و اهداف بعثت را در چهار بخش ذکر کرده است:
1. ارشاد به سمت آنچه منافع و مصالح دنيوي و اخروي مردم در آن است؛
2. تزکيه نفس مردم؛
3. تعليم حکمت و معرفت؛
4. اصلاحات اجتماعي (ر.ک: همان، ص 216ـ221).
وی نخستين هدف (يعني ارشاد به سمت منافع و مصالح دنيوي و اخروي مردم) را سبب قطع عذر و اتمام حجت بر مردم دانسته (ر.ک: همان، ص 216-217) و گفته است:
مراد از «ارشاد به سمت منافع و مصالح» بيان احكام و مقررات و تعبديات و تشريعيات متعلق به اعمال و معاملات است (همان، ص 218).
بنابراين ارشاد مردم به سمت منافع و مصالح دنيوي و اخروي با نزول کتاب آسماني و بيان احكام و مقررات و تعبديات و تشريعيات متعلق به اعمال و معاملات صورت ميگيرد و اين همان حيطه دريافت و ابلاغ وحي است و عصمت نيز متناسب با همين حيطه است؛ يعني نبي بايد در دريافت و ابلاغ وحي و بيان احكام و مقررات و تعبديات و تشريعيات از خطا و نسيان و عصيان معصوم باشد تا نقض غرض صورت نگيرد و همانگونه که در ابتداي بحث بيان شد، دليلي که در پي اثبات عصمت از خطا و نسيان و عصيان در حيطه دريافت و ابلاغ وحي باشد، با پذيرش ترک اولي̍̍ قابل جمع است.
2-1-2-3. ارجاع دوم
ارجاع ديگر نويسنده مقاله به سخن بامياني است. سخن بامياني چنين است:
فلأنّ الغاية من وجود الإمام إرشاد النّاس إلى الحقّ و ردعهم عن الباطل، فلو جاز عليه الخطأ في الأحكام و المعصية في أمر الله، لكان من يجعله إماماً، كمن يطهّر الجرثومة بجرثومة من جنسها و مثلها (ر.ک: بامياني، 1420ق، ص 18).
چنانکه مشخص است، ايشان خطا در احكام و معصيت در امر خدا را با حصول ارشاد مردم ناسازگار دانسته است. ازاينرو با پذيرش ترک اولي̍̍ قابل جمع است.
3-1-2-3. ارجاع سوم
ارجاع سوم نويسنده مقاله به کتاب دلائل الصدق مرحوم مظفر است. البته مرحوم مظفر اين مطلب را از علامه حلي نقل کرده است. مطلب علامه حلي چنين است:
اگر نبي معصيت انجام دهد، اگر بر ما تبعيت او در اين معصيت واجب باشد، پس بر ما واجب است انجام کاري که ترکش بر ما واجب است! و اين اجتماع ضدين است. اگر هم بر ما اطاعتش واجب نباشد، فايده بعثت از بين ميرود (مظفر، 1422ق، ج 4، ص 175).
در اینجا میگوییم: اولاً، چنانکه روشن است، کلام علامه حلي در جهت اثبات عصمت از معصيت است. مظفر نيز در ادامه، اين دليل را مُثبت عصمت انبياء از گناهان دانسته و گفته است: «هذا الدليل جار في الصغائر و الكبائر بلا فرق» (همان، ص 177). ازاینرو با پذيرش ترک اولي̍̍ قابل جمع است.
ثانياً، مطلب علامه حلي تقرير دليلي است که دليل «اجتماع ضدين» يا دليل «لزوم تبعيت از نبي» نام دارد و اين دليل ارتباطي با دليل «نقض غرض ارشاد» ندارد که آيتالله خرازي و بامياني آن را اقامه کردهاند. آيتالله خرازي شش دليل بر عصمت اقامه کرده است. دليل نخست ايشان «نقض غرض ارشاد» (ر.ک: خرازي، 1417ق، ص 250) و دليل پنجم ايشان «اجتماع ضدين» است. در آنجا همين تقرير علامه حلي از دليل «اجتماع ضدين» را نقل کرده است (ر.ک: همان، ص 254ـ255).
وانگهي، نويسنده مقاله، خود پنج دليل عقلي بر عصمت ذکر کرده که دليل دوم همين دليل محل بحث (يعني دليل «نقض غرض ارشاد») است (ر.ک: اترک، 1397، ص 47) و دليل سوم «لزوم تبعيت از نبي» است و در آنجا به سيد شبر ارجاع داده است (ر.ک: همان، ص 47). مطلب سيد شبر عين مطلب علامه حلي است که ترجمه آن در بالا ذکر شد. در اينجا عين متن سخن علامه حلي و سيد شبر ذکر ميشود:
سخن علامه حلي این است:
إنّه إذا فعل المعصية، فإمّا أن يجب علينا اتّباعه فيها، فيكون قد وجب علينا فعل ما وجب تركه و اجتمع الضدّان، و إن لم يجب انتفت فائدة البعثة (مظفر، 1422ق، ج 4، ص 175).
سخن سيد شبر چنین است:
انه إن فعل المعصية، فإما أن يجب علينا اتباعه فيها فيكون قد وجب علينا فعل ما وجب تركه و اجتمع الضدان، و إن لم يجب انتفت فائدة البعثة (شبر، 1424ق، ج 1، ص 136).
بنابراين نويسنده مقاله يک سخن را ذيل عناوین دو دليل جداگانه ذکر کرده: سخن علامه حلي را ذيل دليل «نقض غرض ارشاد» (ر.ک: اترک، 1397، ص 47) و سخن سيد شبر را ذيل دليل «لزوم تبعيت از نبي» (ر.ک: همان، ص 47).
نتيجه اينکه دليل «نقض غرض ارشاد» به علت اينکه در پي اثبات عصمت در حيطه دريافت و ابلاغ وحي و عصمت از معصيت است، با پذيرش «ترک اولي̍̍» قابل جمع است.
3.3. دليل لزوم تبعيت از نبي
عبارت نويسنده مقاله درباره اين دليل چنين است:
استدلال ديگر بر عصمت انبياء که ميتوان آن را، هم دليل عقلي صرف دانست و هم عقلي ـ نقلي اين است که از طرفي براساس فلسفه ضرورت ارسال رسل، اطاعت مردم از نبي عقلاً واجب است (عقلي) يا خداوند به اطاعت از ايشان امر کرده است (نقلي)؛ مانند آيات «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» (مائده: 92) يا «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آلعمران: 31).
از طرف ديگر اگر نبي معصوم نباشد و در دستور و فرمان خود دچار خطا، نسيان و عصيان گردد، تبعيت از او لازم نخواهد بود و اين محذور اجتماع نقيضان است (ر.ک: تفتازاني، 1409ق، ج 5، ص 51؛ ايجي، 1325ق، ج 8، ص 265ـ266؛ شبر، 1424ق، ج 1، ص 136؛ مظفر، 1422ق، ج 4، ص 182ـ183).
1-3-3. بررسي
نويسنده مقاله در اينجا به چهار منبع ارجاع داده است:
تقرير تفتازاني از اين دليل چنين است:
اگر از انبياء گناه صادر شود، حرمت اتباع از آنها لازم ميآيد، در حالي که بر وجوب تبعيت از آنها اجماع وجود دارد و آيه شريفه بر اين مطلب دلالت دارد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آلعمران:31) (تفتازاني، 1409ق، ج 5، ص 51).
ايجي و شبر و علامه حلي نيز مانند تفتازاني به اقامه اين دليل براي اثبات عصمت انبياء از گناه تصريح دارند:
ـ سخن ايجي: «لو صدر منهم الذنب...» (ايجي، 1325ق، ج 8، ص 265ـ266)؛
ـ سخن شبر: «انه إن فعل المعصية...» (شبر، 1424ق، ج 1، ص 136)؛
ـ سخن علامه حلي که از سوي مظفر نقل شده است: «إنّه لو صدر عنه الذنب...» (مظفر، 1422ق، ج 4، ص 182ـ183).
ـ مظفر نيز در ادامه، اين دليل را مُثبت عصمت انبياء از گناهان دانسته است (ر.ک: همان، ص 186).
پيشتر نیز ذکر شد دليلي که در پي اثبات عصمت از گناه باشد با پذيرش ترک اولي̍̍ قابل جمع است.
4-3. دليل لطف
عين سخن نويسنده مقاله در نقل دليل چهارم چنين است:
برخي از متکلمان در اثبات عصمت انبياء به «قاعده لطف» تمسک جستهاند. عصمت لطفي الهي در حق انبياء در امر تبليغ دين است و موجب ميشود آنها در ادای تکليف خود موفقتر باشند و معناي «لطف» همين است: «اللطف ما يقرّب المكلّف إلى أداء التكليف».
همچنين عصمت انبياء لطفي در حق بندگان است که موجب ميشود در عمل به تکليف خويش که همانا تصديق انبياءست، موفقتر عمل کنند. براساس «قاعده لطف» انجام هر چيزي که موجب نزديکي بندگان به خداوند ميشود، بر خدا واجب است. پس بر خدا واجب است انبياء را معصوم از خطا، عصيان و نسيان گرداند (استرآبادي، 1382، ج 3، ص 19ـ20).
1-4-3. بررسي
با مراجعه به نشانی ارائهشده توسط ايشان داده (صفحه 20 کتاب استرآبادي) ديده نشد که استرآبادي گفته باشد: «بر خدا واجب است انبياء را معصوم از خطا، عصيان و نسيان گرداند».
سير استدلال استرآبادي چنين است: عصمت لطفي است از جانب خداي متعال که به عدهاي اختصاص داده شده که غرض الهي با وجود اين عده محقق ميشود، و اين عده انبياء و اوصيا هستند، و غرض از وجود اين عده، تبليغ احكام الهي براي مكلفان است، و غرض از تبليغ، حصول علم يقيني به احكام است تا هدف خلقت انسان که رسيدن به نعيم ابدي است، محقق شود.
اين هدف (رسيدن به نعيم ابدي) متوقف است بر قابليتي که خود متوقف است به عمل بر وفق حُسن و قبح به واسطه انجام اولي̍̍ و اجتناب از دومي. و اين حاصل نميشود، مگر با علم به آن دو (حسن و قبح).
علم به حسن و قبح بهدست نميآيد، مگر به وسيله واسطهاي از جانب خدا تا با بيان او، اين علم حاصل شود و اين حاصل نميشود، مگر با عصمتي که مانع از صدور كذب، بلکه سهو و نسيان باشد. بنابراين عصمت انبياء از سه وجه واجب است:
نخست. عصمت لطفي است در تبليغ؛ زيرا لطفْ آن چيزي است که مکلف را به اداي تکليف نزديک ميکند و عصمتْ آنان را نسبت به اداي تکليفشان که تبليغ است، نزديک ميکند.
دوم. عصمت انبياء لطفي است براي مكلفان در تصديق انبياء که اين تصديقْ تكليف و وظيفه آنان است.
سوم. عصمت انبياء لطفي است براي مكلفان در ساير تكاليفي که کمککننده است براي رسيدن به نعيم ابدي.
پس ثابت شد که نبود عصمتْ نقض غرض الهي و قبيح است. پس وجود عصمت واجب است. (ر.ک: استرآبادي، 1382، ج 3، ص 19ـ20).
سياق عبارات ايشان نشان ميدهد که ايشان به دنبال عصمت انبياء و اوصيا از كذب و سهو و نسيان در تبليغ است و مقصود ايشان با توجه به سياق، اين است که علم يقيني به احكام و علم به حُسن و قبح افعال بهدست نميآيد، مگر با بيان انبياء و اوصيا. براي اين منظور، ايشان بايد از صدور كذب و سهو و نسيان در اين بيان، معصوم باشند. چنانکه قبلاً گفته شد، اعتقاد به عصمت در اين حيطه با اعتقاد به ترک اولي̍̍ قابل جمع است.
استرآبادي در ادامه بحث خود فقط از عصمت در حيطه دريافت و ابلاغ وحي و عصمت از گناهان بحث کرده و هيچ اشارهاي به عصمت از خطا در امور غيرديني نکرده است. در آنجا اين پرسش را مطرح کرده است که آيا انبياء فقط بايد از کذب معصوم باشند يا از گناهان ديگر نيز بايد معصوم باشند؟ در صورت نخست، آيا فقط بايد از کذب در تبليغ معصوم باشند يا بايد از مطلق کذب حتي در غير حيطه تبليغ نيز معصوم باشند؟ در صورت دوم آيا فقط بايد از گناهان کبيره معصوم باشند يا بايد از گناهان صغيره نيز معصوم باشند؟ (ر.ک: همان، ص 20)
سپس به اين پرسش چنين پاسخ داده که حق اين است که انبياء بايد از مطلق کذب در همه حيطهها و از هر نوع گناه کبيره و صغيره، چه عمدي و چه سهوي، چه قبل و چه بعد از بعثت معصوم باشند. انبياء بايد از کذب در تبليغ معصوم باشند؛ زیرا کذب با تبليغ منافات دارد. از کذب در غير تبليغ و از ساير معاصي نیز باید معصوم باشند؛ به علت وجوب تبعيت که با صدور ذنب از آنان منافات دارد. عصمت از اينها بعد از بعثت که روشن است؛ اما قبل از بعثت به این علت لازم است که معاصي قبل از بعثت سبب رويگرداني و تنفر مردم از تبعيت ميشود (ر.ک: همان، ص 21).
5-3. دليل اعراض قلوب
نويسنده مقاله گفته است:
يکي ديگر از استدلالها بر عصمت انبياء اين است که اگر پيامبري مرتکب خطا يا لغزشي شود، انکار وي واجب است و اين باعث سقوط پيامبر از چشم مردم و اعراض قلوب آنها از او ميشود و مردم از او اطاعت نميکنند و فایده بعثت منتفي ميشود (حلي، 1426ق، ص 187؛ شبر، 1424ق، ج 1، ص 136؛ مظفر، 1422ق، ج 4، ص 182).
1-5-3. بررسي
ايشان گفته است: «اگر پيامبري مرتکب خطا يا لغزشي شود...» و براي اين مطلب به سه منبع ارجاع داده است، درحاليکه در اين منابع چنين عبارتي نيامده است.
مطلب علامه حلي چنين است: «اگر پيامبر مرتکب معصيت شود، انکار وي واجب است و اين باعث سقوط پيامبر از قلوب مردم ميشود» (حلي، 1426ق، ص 187).
شبر گفته است:
به سبب عصيان پيامبر، جايگاه و مقام وي نزد مردم از بين ميرود؛ پس مردم از او اطاعت نميکنند و فايده بعثت منتفي ميشود (شبر، 1424ق، ج 1، ص 136).
مظفر قول علامه حلي را چنين ذکر کرده است:
و از جمله اين دلايل، از بين رفتن جايگاه و مقام وي نزد مردم است که نتيجهاش اين است که مردم از او اطاعت نميکنند و فايده بعثت منتفي ميشود (مظفر، 1422ق، ج 4، ص 182).
در عبارت علامه حلي تصريحي بر استفاده از اين دليل براي اثبات عصمت از گناهان وجود ندارد؛ اما چون اين جمله عطف به ماقبل است و قبل از اين دليل، دلايل عصمت از گناهان ذکر شده، مشخص ميشود اين دليل نيز براي اثبات عصمت از گناهان است. علاوه بر اين، خود مظفر نيز در توضيح اين دليل گفته است که به وسيله اين دليل، عصمت از گناهان ثابت ميشود (ر.ک: همان، ص 185).
در مجموع، مظفر در کتاب خود هفت دليل از قول علامه حلي ذکر کرده که همه براي اثبات عصمت از گناهان است (ر.ک: همان، ص 171ـ183). اعتقاد به عصمت در اين حيطه با اعتقاد به ترک اولي̍̍ قابل جمع است.
4. همخواني دلايل عصمت از خطا در امور غيرديني و پذيرش ترک اولي̍̍
ميتوان دلايل عصمت از خطا در امور غيرديني را با پذيرش ترک اولي̍̍ جمع کرد و آن جمع به اين صورت است که خطاي غيرديني بر دو قسم است:
1-4. قسم نخست
خطايي است که گرچه مستقيماً خطا در دريافت و ابلاغ وحي نيست و ازاینرو «خطاي غيرديني» ناميده ميشود، اما خطايي است که غيرمستقيم سبب اخلال در هدف اصلي انبياء در دعوت و ارشاد مردم ميشود؛ مانند اينکه نبي ليوان شراب را به اشتباه ليوان آب تصور کند و آن را سر کشد و در پي آن، مست شود و در حالت مستي دست به اعمالي بزند که سبب تنفير و اعراض قلوب مردم شود، يا به اشتباه انسان بيگناهي را به قتل برساند، يا خطاهاي کوچک را زياد تکرار کند و بهطورکلي، هر خطايي که سبب اخلال در هدف اصلي انبياء شود. مسلما خدا براي تحقق غرض اصلي در ارسال رسل، نبي خود را از انجام چنين خطاهايي بازميدارد و احتمالاً منظور باورمندان به عصمت از خطا در امور غيرديني فقط چنين خطايي است.
2-4. قسم دوم
خطايي است که سبب اخلال در هدف اصلي انبياء در دعوت و ارشاد مردم نميشود؛ مانند اينکه نبي از دور زيد را ببيند و فکر کند بکر است. آيا اين اشتباه در تشخيص چنين پيامدي دارد؟ يا ترک اولي̍̍ و ترجيح مرجوح بر راجح که اين خود ترجيحْ خطاست، چنين پيامدي دارد؟ مسلما پاسخ منفي است. ظاهراً باورمندان به عصمت از خطا در امور غيرديني، فراموشي و خطايي را که سبب اخلال در هدف اصلي انبياء در دعوت و ارشاد مردم نشود، جايز ميدانند.
اين مطلب از سخنان باورمندان به عصمت از خطا در امور غيرديني قابل برداشت است که به چند نمونه اشاره ميشود:
سيد مرتضي سهو و نسيان را در غير از سه جا براي انبياء جايز ميداند. آن سه عبارتند از:
1. فراموشى در آنچه از جانب خدا ادا ميکنند؛
2. فراموشى در شرع؛
3. فراموشى در امري که موجب تنفير مردم از ايشان میگردد (ر.ک. سيد مرتضي، 1250ق، ص 84).
علامه طباطبائي معتقد است: خطا در غير باب أخذ و تبليغ وحي و عمل به آن (مانند خطا در امور خارجى، نظير غلطهايى كه در حواس انسان و ادراكات او يا در علوم اعتبارياش پيش مىآيد، و نظير خطا در تشخيص امور تكوينى از حيث صلاح و فساد و نفع و ضرر و مانند آن) کلام درباره اينها خارج از مبحث عصمت است (ر.ک: طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 134).
ايشان فراموشي براي يوشع همسفر حضرت موسي (ر.ک: کهف: 63) را پذيرفته و گفته: بنا بر اينکه يوشع پيامبر بوده باشد، در نسـبت دادن فراموشي خود به شـيطان، عيب و اشکالي نيست و با عصمت انبياء نـيز منافات ندارد؛ زيرا پيامبران از آنچـه برگشـتش به معصيت باشد معصوماند، نـه مطلـق ايـذا و آزار شيطان (طباطبائى، 1417ق، ج 13، ص 341).
همچنين ذيل آيه «قالَ لاتُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ» (کهف: 73) ([موسى به خضر] گفت: به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن) گفتهاند: برخي «نسيان» در اين آيه را به معناي «ترک کردن» گرفتهاند؛ اما فراموشي وعده و غفلت از آن، روشنتر است (همان، ج 13، ص 344).
ايشان همچنين درخصوص قتل قبطي توسط حضرت موسي با دفع شبهه ارتکاب معصيت، عمل حضرت موسي را خطاي محض دانسته است که سبب ايجاد سختي و مشقت و سوق به سمت عاقبت وخيم شد (ر.ک: همان، ج 16، ص 18).
چنانکه مشاهده ميشود، علامه طباطبائي قسم دوم از خطا را در اينباره پذيرفته است.
آيتالله سبحاني میگوید: اجمالاً از برخي از آيات قرآن مانند «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ...» (طه: 115)؛ «فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيا حُوتَهُمَا...» (كهف: 61)؛ «فَإِنّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ» (كهف: 63)؛ «قال لاتُؤاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ...» (كهف: 73) صحت نسبت نسيان به برخي از انبياء سلف استظهار ميشود (ر.ک: سبحانى، 1425ق، ص 300).
ايشان نيز مانند علامه طباطبائي قتل قبطي به دست حضرت موسي را ترک اولي̍̍ دانسته (همان، ص 159) و گفته است «عمل حضرت موسي خطاي محض بود که ايشان را به سمت عاقبت وخيم سوق داد و ايشان را مجبور به ترک خانه و وطن کرد» (همان، ص 157).
آيتالله مکارم شيرازي انبياء را مصون از گناه و خطا و نسيان دانسته (ر.ک: مکارم شيرازي، 1377، ج 7، ص 101)؛ اما از ساير سخنان ايشان برداشت ميشود که ظاهراً منظورش از خطا و نسيان، خطا و نسيان از قسم دوم است که سبب اخلال در هدف اصلي انبياء در دعوت و ارشاد مردم نميشود. برای نمونه، ذيل آيه «فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيا حُوتَهُمَا...» (كهف: 61) درباره فراموشى حضرت موسي گفته است:
مانعى ندارد ايشان در مسائلى كه هيچ ارتباطى به احكام الهى و امور تبليغى نداشته باشد (يعنى در مسائل عادى در زندگى روزمره) گرفتار نسيان شود، مخصوصاً در موردى كه جنبه آزمايش داشته باشد (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 12، ص 484).
درباره داستان حضرت موسي و خضر گفته است:
موسى كه از عجله و شتابزدگى خود كه طبعاً به خاطر اهميت حادثه بود، پشيمان گشت و به ياد تعهد خود افتاد، در مقام عذرخواهى برآمده، رو به استاد كرد و چنين گفت: مرا در برابر فراموشكارى كه داشتم، مؤاخذه مكن و بر من بهخاطر اين كار، سخت مگير (همان، ص 492).
ايشان درباره داستان حضرت آدم گفته است:
ازآنجاكه حضرت آدم ذاتاً پاك و مؤمن بود و در طريق رضاى خدا گام برمىداشت و اين خطا كه بر اثر وسوسه شيطان دامن او را گرفت جنبه استثنايى داشت، خداوند او را از رحمت خود براى هميشه دور نساخت (همان، ج 13، ص 323).
ايشان معصيت را از ساحت حضرت آدم دور ميکند و نهى را نه نهي تحريمى، بلکه آن را فقط يك ترك اولى̍ ميداند (ر.ك: همان، ص 324).
نتيجه اينکه خطاي غيرديني بر دو قسم است:
يک قسم خطايي است که غيرمستقيم سبب اخلال در هدف اصلي انبياء در دعوت و ارشاد مردم ميشود که انبياء بايد از آن مصون باشند. قسم ديگر خطايي است که چنين پيامدي ندارد، و ترک اولي̍̍ در اين قسم دوم ميگنجد. متکلمان که انبياء را مصون از خطا ميدانند، ایشان را مصون از خطاي قسم نخست ميشمارند؛ اما خطاي نوع دوم را براي انبياء جايز ميدانند. پس ناهمخواني بين عصمت از خطا و پذيرش ترک اولي̍̍ وجود ندارد.
5. عنوان مقاله
تأملي درباره عنوان مقاله محل بحث نیز وجود دارد. عنوان اين مقاله چنين است: «نقد و بررسي راهکار ترک اولي̍ در توجيه خطاهاي انبياء».
چند ملاحظه در ذیل اين عنوان وجود دارد:
1-5. ملاحظه اول
راهکار «ترک اولي̍̍» براي توجيه خطاهاي انبياء نيست، بلکه براي توجيه آيات ظاهر و موهم در ارتکاب معاصي انبياست. درواقع راهکار «ترک اولي̍̍» خطاي کوچکي مانند ترجيح عمل خوب بر عمل خوبتر و مانند آن را ثابت و معصيت را رد ميکند؛ همچنانکه خود نويسنده مقاله در مقدمه گفته است:
اين مقاله در زمينه کلام اسلامي به بررسي و نقد راهکار متکلمان اسلامي، بهويژه متکلمان شيعي، در توجيه برخي از آيات قرآن که در ظاهر دلالت بر ارتکاب معاصي توسط انبياء دارند، ميپردازد (اترک، 1397، ص 31).
در جاي ديگري هم گفته است:
هدف اين مقاله نقد راهکار «ترک اولي̍̍» در توجيه معاصي انبياء و اثبات ناسازگاري آن با دلايل عقلي عصمت انبياست (همان، ص 32).
همچنين گفته است:
اساساً اصطلاح «ترک اولي̍̍» از سوي متکلمان اسلامي براي توجيه ظواهر برخي از آيات قرآن اختراع شد که دلالت بر صدور ذنب و گناه از انبياء داشتند (همان، ص 48).
و باز گفته است: متکلمان شيعي و ديگر متکلمان اسلامي معتقد به عصمت، راهکارهاي متعددي براي حل مشکل آياتي ارائه کردهاند که در ظاهر، دلالت بر ارتکاب معاصي توسط انبياء دارند که شايد مهمترين آنها جعل اصطلاح «ترک اولي̍̍» و حمل آيات و واژگان دال بر عصيان بر «ترک اولي̍̍» بوده است. انبياء هرگز مرتکب گناه نشدهاند، ولي گاه اعمال افضل و اولي̍̍ را ترک يا فراموش کردهاند (ر.ک: همان، ص 32).
2-5. ملاحظه دوم
ايشان در مقاله خود، راهکار «ترک اولي̍̍» را نقد نکرده و به دنبال اين نبوده که راهکار «ترک اولي̍̍» را از کار بيندازد؛ زيرا نپذيرفتن و ردّ راهکار «ترک اولي̍̍» به معناي پذيرفتن انجام معاصي از سوي انبياست که در اين مقاله ديده نميشود که اترک به ارتکاب معاصي از سوي انبياء اعتقاد يا به دنبال اثبات آن باشد، بلکه ايشان در پي اثبات دلالت معناي «ترک اولي̍̍» بر وقوع خطا و ناسازگاري آن با دلايل عصمت برآمده است (ر.ک: همان، ص 49ـ52). خود ايشان در نتيجهگيري مقاله، امر را مخير بين دو چيز دانستهاند:
1. يا باید انبياء را از ترک اولي̍̍ معصوم دانست. در نتيجه آياتي را که ظاهرشان دلالت بر صدور گناه از انبياست، آيات متشابه شمرد و عقل انسان را از درک معناي آنها معطل و همة روايات در اين زمينه را ضعيف شمرد.
2. يا باید از دلايل کلامي اثبات عصمت که صدور هرگونه خطايي را منع ميکنند، دست کشيد. ايشان راهکار دوم را انتخاب کرده است (ر.ک: همان، ص 53). ازاينرو عنواني که براي اين مقاله مناسب به نظر ميرسد، اين است: «اثبات ناسازگاري راهکار ترک اولي̍̍ با دلايل عصمت از خطا».
نتيجهگيري
سه حيطه عمده عصمت عبارت است از: 1. عصمت در دريافت و ابلاغ وحي؛ 2. عصمت از گناهان؛ 3. عصمت از خطا در امور غيرديني. پذيرش و اقامه دليل براي دو حيطه نخست، قطعاً با پذيرش ترک اولي̍̍ منافاتي ندارد و هر پنج دليل عقلي (وثوق، نقض غرض ارشاد، لزوم تبعيت از نبي لطف، و اعراض قلوب) براي دو حيطه نخست عصمت اقامه شدهاند و ازاینرو منافاتي با پذيرش ترک اولي̍̍ ندارند.
حيطه سوم عصمت بر دو قسم است: 1. خطايي که غيرمستقيم سبب اخلال در هدف اصلي انبياء در دعوت و ارشاد مردم ميشود. 2. خطايي که چنين پيامدي ندارد. «ترک اولي̍̍» در اين قسم دوم ميگنجد. ظاهر کلام متکلمان نشان ميدهد که مقصودشان از «عصمت از خطا» فقط مصونيت از خطاي قسم نخست است. پس بين عصمت از خطا و پذيرش ترک اولي̍̍ ناهمخواني وجود ندارد.
- اترک، حسين، 1397، «نقد و بررسي راهکار «ترک اولي̍̍» در توجيه خطاهاي انبياء»، پژوهشهاي فلسفي ـ کلامي، ش 76، ص 29ـ56.
- استرآبادى، محمدجعفر، 1382، البراهين القاطعة في شرح تجريد العقائد الساطعة، تحقيق مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم، مكتب الأعلام الاسلامي.
- ايجى، ميرسيدشريف، 1325ق، شرح المواقف، تصحيح بدرالدين نعسانى، قم، شريف الرضي.
- باميانى، على، 1420ق، خلافة الإمام علي بين النصوص الدينية و التغطية الإعلامية، بيروت، مؤسسة السيدة زينب.
- تفتازانى، سعدالدين، 1409ق، شرح المقاصد، تحقيق عبدالرحمن عميره، قم، شريف الرضي.
- حسينى تهرانى، سيدهاشم، 1365، توضيح المراد، تهران، مفيد.
- حلى، حسنبن يوسف مطهر، 1363، أنوار الملكوت في شرح الياقوت، تحقيق محمد نجمى زنجانى، قم، شريف الرضي.
- ـــــ ، 1426ق، تسليك النفس الى حظيرة القدس، تحقيق فاطمه رمضانى، قم، مؤسسة الإمام الصادق.
- حمصى رازى، سديدالدين، 1412ق، المنقذ من التقليد، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
- خرازى، سيدمحسن، 1417ق، بداية المعارف الإلهية في شرح عقائد الإمامية، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
- سبحانى، جعفر، 1425ق، عصمة الانبياء في القرآن الکريم، قم، مؤسسة امام صادق.
- شبر، سيدعبدالله، 1424ق، حق اليقين في معرفة أصول الدين، قم، انوار الهدى.
- طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن، قم، جامعة مدرسين.
- علمالهدي، عليبن حسن، 1411ق، الذخيرة في علم الكلام، تحقيق سيداحمد حسينى، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
- ـــــ ، 1250ق، تنزيه الانبياء، قم، شريف الرضي.
- مجلسى، محمدباقر، 1404ق، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- مظفر، محمدحسن، 1422ق، دلائل الصدق لنهج الحق، قم، مؤسسة آلالبيت.
- مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق ـ الف، أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، قم، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
- ـــــ ، 1413ق ـ ب، تصحيح اعتقادات الإماميه، قم، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
- مکارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- ـــــ ، 1377، پيام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- ـــــ ، 1385، دروس في العقائد الاسلاميه، قم، مدرسه امام علىبن ابىطالب.