پاسخ به اشکالات فیصل نور ذیل «آیة تطهیر» در کتاب «الامامة و النص»
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
يکي از مهمترين مباحث مورد اختلاف بين علماي اسلام در طول تاريخ، مسئلة امامت و جانشيني پيامبر اکرم است. شيعه معتقد است که امام امت و جانشين بلافصل پيامبر اکرم، اميرالمؤمنين عليبنابيطالب بوده و بر اين مدعا دلايل بسياري از عقل، کتاب و سنت نبوي ارائه کرده است. يکي از دلايل قرآني مورد استناد علماي شيعه، آية 33 سورة احزاب است که به «آية تطهير» معروف است و شيعه بالاتفاق معتقد است که اين آيه در شأن پنج تن آلعبا نازل شده و دال بر عصمت و بزرگي مقام و منزلت آنان و احرازکنندة مقام امامت ايشان است.
علماي اهلسنت نيز هميشه تلاش کردهاند که استدلال شيعه را مخدوش کرده، از اعتقاد خود دفاع کنند. يکي از افرادي که در زمان معاصر برضد شيعه کتاب نوشته و در بخشي از آن به نقد و بررسي آية تطهير نيز پرداخته و آن را مخدوش دانسته است، شخصي است بهنام فيصل نور، که ظاهراً از علماي وهابي است و کتابي بهنام الامامة و النص تأليف نموده و در آن با استفاده از روايات خود شيعه به تضعيف مذهب شيعه پرداخته است. اين کتاب در زمان کنوني مهمترين کتاب وهابيت برضد شيعه است که نيازمند پاسخ است.
فيصل نور در اين کتاب در فصلي جداگانه به نقد و بررسي آية تطهير پرداخته و پس از مطرح کردن چندين اشکال، نتيجه ميگيرد که اين آيه بههيچوجه دال بر عصمت ائمة اطهار و احرازکنندة مقام امامت آنان نيست. البته بيشتر اشکالات، در کتب قديمي اهلسنت، بهخصوص کتب تفسيري آنان، مانند تفسير کبير از فخر رازي و تفسير روح المعاني از آلوسي وجود دارد و فيصل نور نيز با بيان ديگري آنها را مطرح کرده است. بنابراين در اين مقاله به بررسي اشکالات فيصل نور ذيل آية تطهير پرداخته خواهد شد و اشکالات وي يکبهبک پاسخ داده ميشود. غالب اين اشکالات و پاسخ به آنها بهصورت پراکنده در کتب کلامي و برخي مقالات بحث شدهاند و يک مخاطب نميتواند همة آنها را يکجا ببيند و امکان تزلزل در برخي افراد وجود دارد. لذا هدف از اين نوشتار، اولاً پاسخ به تمام اشکالات است؛ ثانياً تجميع همة اشکالات و پاسخ آنها در يکجا.
پيشينة پژوهش
اثبات افضيلت و سپس امامت اهلبيت بنا بر آية تطهير، ابتدا توسط خود ائمة اطهار انجام گرفت؛ براي مثال، اميرالمؤمنين در حديثي در مناظره با ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند مىدهم؛ آيا در روز كساء، من و خانواده و فرزندانم مشمول دعاى پيامبر خدا بوديم يا تو؟ آنجا كه فرمود: خداوندا، اينان خاندان من هستند؛ بهسوى تو ميآيند، نه بهسوي آتش». ابوبكر در پاسخ گفت: «تو و خانواده و فرزندانت» (ابنبابويه، 1362، ج2، ص550). همچنين در جريان فدک (ابنبابويه، 1385، ج1، ص191) نيز حضرت به آية تطهير استناد کرد. در حديثي نقل شده است که امام سجاد نيز بدان استناد کرده است (قمى، 1404ق، ج2، ص193).
علماي شيعه نيز با سرمشق قرار دادن سيرة اهلبيت عصمت و طهارت هميشه به اين آيه استناد کرده و به تبيين و توضيح آن پرداختهاند. از زمان شيخ مفيد تا زمان کنوني، غالب متکلمان شيعه در کتب کلامي خود که دربارة امامت نگاشتهاند، بدين آيه استناد کرده و با استفاده از آن، امامت اميرالمؤمنين و اولاد طاهرينش را اثبات کردهاند. شيخ مفيد در مناظره با يکي از علماي اهلسنت (مفيد، ۱۴۱۴ق، ج2، ص53)، سيد مرتضي در تفسير کلامي (علمالهدي، ۱۴۳۱ق، ج3، ص219)، علامه حلي در نهج الحق و کشف الصدق (حلي، ۱۹۸۲م، ص228)، ابنصباغ در کتاب الفصول المهمة في معرفة الأئمة (ابنصباغ مالکي، ۱۴۲۲ق، ج1، ص136)، قاضي نورالله شوشتري در کتاب احقاق الحق و ازهاق الباطل (شوشتري، ۱۴۰۹ق، ج33، ص3)، سيدهاشم بحراني در کتاب غاية المرام (بحراني، ۱۴۲۲ق، ج3، ص173) و... بدان استناد کردهاند.
حتي برخي از نويسندگان معاصر دربارة آية تطهير کتاب مستقل نوشته و به تبيين زواياي مختلف آن پرداختهاند؛ مانند کتاب آية التطهير از آيتالله فاضل لنکراني (1424ق) و کتاب من هم أهل البيت عليهم السلام في آية التطهير از کمال وان عبدالأمير (1428ق) و... . در اين کتب و مقالاتي که ذيل آيه نوشته شدهاند، غالب شبهات و اشکالات اهلسنت دربارة استدلال شيعه به آية تطهير، پاسخ داده شده است؛ اما نگارنده اثري را که در خصوص شبهات کتاب الامامة و النص سخن گفته و عبارت او را نقد کرده باشد، نيافته است.
بنابراين اين نوشتار در خصوص کتاب الامامة و النص و اشکالات نويسندة اين کتاب بر آية تطهير سخن خواهد گفت و همة اشکالات را يکجا پاسخ خواهد داد. ازاينرو ابتدا نحوة استدلال شيعه به آيه بيان ميگردد؛ سپس اشکالات فيصل نور پاسخ داده ميشود.
1. استدلال شيعه به آية تطهير
شيعه با چند مقدمه و يک نتيجه معتقد است که آية 33 سورة احزاب دال بر افضليت اهلبيت و بيانکنندة مقام امامت و جايگاه رفيع آنان در بين امت است که بهشکل زير بيان ميشود:
1ـ1. مقدمة اول: امام امت بايد معصوم باشد
شيعه بالاتفاق معتقد است که امام و جانشين رسول خدا در ميان امت بايد مانند خود پيامبر، معصوم باشد و هرگز گناه و خطايي از او صادر نشود؛ چراکه او جانشين پيامبر در ميان امت است و اگر خطايي از او رخ دهد، امت را به بيراهه ميکشاند (مفيد، 1371، ص128؛ طوسي، ۱۴۱۶ق، ص121). علماي اماميه دلايل زيادي از عقل و نقل بر اين مدعا ارائه کردهاند که در کتب کلامي ميتوانيد مطالعه کنيد (ر.ک: رباني گلپايگاني، 1400).
2ـ1. مقدمة دوم: آية تطهير دال بر عصمت اهلبيت است
اثبات اين مطلب در گرو دو چيز است: 1. مقصود از «رجس» در آيه، هرگونه انحراف اعتقادي يا رفتارى است؛ 2. ارادة الهى در زدودن رجس از اهلبيت، ارادة تكوينى است.
1ـ2ـ1. مفهوم رجس
ابنفارس معتقد است که «رجس» در اصل بر اختلاط و آميزش دلالت مىكند و شىء پليد نيز از همين ريشه گرفته شده؛ زيرا ناخالص است (ابنفارس، 1418ق، ص443). ساير لغتشناسان نيز رجس را پليدى يا شىء پليد معنا كردهاند (فيومى، 1414ق، ج1، ص219؛ ابنمنظور، 2000م، ج6، ص106؛ الشرتونى، 1403ق، ج1، ص391؛ ابراهيم مصطفى و ديگران، بيتا، ج1، ص330). راغب اصفهانى پس از آنكه رجس را به شىء ناپاك معنا ميکند، ميگويد: «رجس چهار گونه است: 1. از نظر طبع؛ 2. از نظر عقل؛ 3. از نظر شرع؛ 4. از هر سه جهت، همزمان»؛ سپس معتقد است که خوردن مردار از سه جهت رجس بوده و مصداق نوع چهارم است؛ شراب و قمار نيز مصداق نوع سوم، و كفر و شرك مصداق نوع دوم هستند» (راغب اصفهاني، 1412ق، ص342). اين واژه نُه بار در قرآن كريم بهكار رفته است و بر اموري مانند بت (حج: 30)، شراب و قمار (مائده: 90)، مردار، خون، گوشت خوك (انعام: 145)، عذاب (انعام: 140)، نفاق و كفر (توبه: 95) اطلاق شده است که وجه مشترك آنها ناپاکي و پليدي است. علامه طباطبائي معتقد است:
کلمة «رجس» صفتي است از «رجاسه» و آن، حالتي از شيء است که انسان از آن تنفر دارد و دوست دارد از آن دوري کند؛ و گاهي بهصورت تنفر ظاهري است، مانند گوشت خوک؛ و گاهي بهصورت باطني است، مانند شرک و کفر. پس رجس در آيه يعني ادراک نفساني يا اثري بر روي نفس که از تعلق انسان به اعتقادي باطل يا از انجام عملي زشت در نفس پديد ميآيد؛ و «اذهاب رجس» يعني از بين بردن تمام اين موارد، بهحکم اينکه «ل» در آيه لام جنس است و اين معنا همان عصمت الهي است که انسان را از اعتقاد باطل و عمل زشت بازميدارد (طباطبائي، 1390ق، ج16، ص312).
آيتالله مکارم شيرازي نيز در جمعبندي بحث مينويسد:
حاصل اقوال لغتشناسان و مفسران در معناى رجس آن است که واژة «رجس» بهمعنى شىء ناپاك است؛ خواه ناپاك از نظر طبع آدمى باشد يا بهحكم عقل يا شرع و يا همة اينها؛ و اينكه در بعضى از كلمات رجس بهمعنى گناه يا شرك يا بخل و حسد و يا اعتقاد باطل و مانند آن تفسير شده، در حقيقت بيان مصداقهايى از آن است، و همة انواع پليديها ـ بهحكم اينكه «الف و لام» در اينجا الف و لام جنس است ـ را شامل مىشود. «تطهير» نيز بهمعنى پاك ساختن و در حقيقت تأكيدى است بر مسئلة «اذهاب رجس» و نفى پليديها؛ و ذكر آن بهصورت «مفعول مطلق» نيز تأكيد ديگرى بر اين معني محسوب مىشود. بر اين اساس ميتوان گفت: «رجس» هرگونه انحراف در عقيده و رفتار را شامل ميشود؛ خواه کوچک باشد يا بزرگ؛ و اين همان معناي عصمتي است که در کتب کلامي بحث ميشود (مکارم شيرازي، 1371، ج17، ص293).
2ـ2ـ1. ارادة الهي در آيه، ارادة تکويني است، نه تشريعي
با دو قرينة موجود در آيه ميتوان نتيجه گرفت که ارادة موجود در آيه، ارادة تکويني است، نه تشريعي: يکي اينکه در آيه، كلمة «إنّما» بهکار برده شده و «إنّما» دال بر اختصاص و حصر است (تفتازانى، 1374، ص167ـ168)؛ ازاينرو مفاد آيه مبني بر «زدوده شدن از رجس و پليدي» اختصاص به اهلبيت دارد؛ و اين مطلب با ارادة تشريعي سازگاري ندارد؛ چراکه ارادة تشريعي همة مؤمنين و همة انسانهاي عالم را شامل ميشود و اختصاصي به شخص خاصي ندارد.
دوم اينکه ظاهر آيه و احاديث شأن نزول آن، بيانگر مدح و تكريم ويژة اهلبيت است؛ درحالىكه ارادة تشريعى هيچگونه مدح و تكريم ويژهاى بهدنبال ندارد؛ زيرا عموميت دارد و همة انسانها را دربرميگيرد (علمالهدي، 1407ق، ج3، ص134؛ طوسى، 1409ق، ج8، ص340؛ طبرسى، 1372، ج8، ص558). بنابراين معناي آيه چنين است: ارادة مستمر و هميشگي الهي به اين تعلق گرفته است که اهلبيت را مختص به اين موهبت کند و آنان را از اعتقاد باطل و اعمال زشت و ناپسند و آثار آن اعمال، پاک سازد و اين همان عصمت است (طباطبائي، 1390ق، ج16، ص313).
درنتيجه اين آيه بهروشني بيان ميکند که اهلبيتِ مورد خطاب در آيه، از هرگونه پليدي در اعتقاد و رفتار و نيات مبرّا هستند و خداوند به ارادة تکويني خواسته است که آنان را پاک کند. اين اراده تخلفناپذير است و بدين معناست که آنان معصوماند و از هرگونه گناه و خطايي مبرا هستند (خطا نيز پليدي است؛ اما پليدياي که ناخواسته و از روي سهو در انسان ايجاد ميشود).
3ـ1. مقدمة سوم: اهلبيت منحصر در پنج تن آلعباست
از روايات متعددي که با بيش از هفتاد طريق مختلف نقل شدهاند (طباطبائي، 1390ق، ج16، ص311)، ميتوان نتيجه گرفت که منظور از اهلبيت در آيه، خصوص پنج تن آلعبا، يعني پيامبر، اميرالمؤمنين، فاطمة زهرا، امام حسن و امام حسين ـ صلواتاللهعليهماجمعين ـ است؛ زيرا در اين روايات بيان شده است که پيامبر اکرم خود و آن چهار ذات پاک را زير عبايي جمع کرد و فرمود: «اللهم هولاء اهلبيتي؛ خداوندا، اينها اهلبيت من هستند»؛ سپس اين آيه نازل شد (قمى، 1404ق، ج2، ص193). حتي در برخي روايات بيان شده است که برخي از زنان پيامبر درخواست کردند که آنان نيز در زير عبا قرار گيرند و پيامبر اکرم مانع اين کار شد (قمى، 1404ق، ج2، ص193). بنابراين بر اساس روايات شأن نزول، بدون شک منظور از اهلبيت در آيه، خصوص پنج تن آلعباست.
نتيجه
از اين سه مقدمه ميتوان نتيجه گرفت که جانشينان پيامبر و امامان امت، تنها اهلبيت او هستند؛ زيرا امام بايد معصوم باشد و معصومي جز اهلبيت او در ميان امت وجود ندارد؛ پس اين آيه دال بر امامت اهلبيت است. به ديگر بيان، اين آيه دال بر امامت بلافصل اميرالمؤمنين عليبنابيطالب است؛ زيرا:
الف) بهحکم عقل و نقل، امام و جانشين پيامبر اکرم بايد معصوم باشد؛
ب) طبق آية تطهير، تنها معصومان ميان امت اسلامي، اهلبيت پيامبر، يعني اميرالمؤمنين، فاطمة زهرا، امام حسن و امام حسين هستند. در اين ميان، حضرت فاطمة زهرا زن هستند و مقام امامت به ايشان نميرسد؛ امام حسن و امام حسين نيز در سنين کودکي بودند؛ پس تنها کسي که طبق اين آيه شايستگي امامت جامعة اسلامي بعد از نبي مکرم اسلام را دارا بود، اميرالمؤمنين عليبنابيطالب بوده است.
2. اشکالات فيصل نور ذيل آيه
آقاي فيصل نور در کتاب الامامة و النص، وقتي به آية تطهير ميرسد، هيچگونه اشکال سندي به بحث ندارد؛ چراکه روش او در اين کتاب، بيشتر اشکال سندي است و تلاش ميکند اثبات کند که اعتقادات شيعه بر اساس احاديث شيعه ضعيف است و مينويسد:
لا شک في صحة حديث الکساء، و انه قد ادخل علياً و فاطمة و الحسن و الحسين فيه. و حيث أنّ القصة وردت من طرق صحيحه؛ فإنّ هذا يغنينا عن الکلام في اسانيد طرقها الاخري، و لکن نتکلم في دلالتها علي مقصود القوم؛
شکي در صحت حديث کساء وجود ندارد و اينکه علي، فاطمه، حسن و حسين زير آن وارد شدند؛ و چون اين قصه از طرق صحيحي نقل شده است، ما را از بحث سندي بينياز ميکند؛ و تنها بحث در نحوة دلالت آن است و استفادهاي که اين قوم [شيعه] از آن کرده است (فيصل نور، 1425ق، ص457).
با اين مقدمه، وي وارد بحث اشکالات بر نحوة استدلال شيعه ميشود که در ادامه ميآيد.
1ـ2. «اراده» در آيه، تشريعي است، نه تکويني
وي در توضيح اين اشکال مينويسد:
فان ارادته في هذه الآيات ارادة شرعية متضمنة لمحبة لذلک المراد و رضاه به؛ و انه شرعة للمؤمنين و امرهم به، و ليس في ذلک انه خلق هذا المراد فعلا، و لا انه قضاه و لا انه يکون لا محاله.
[آية «إِنَّما يريدُ اللهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْس» (احزاب:33)، درست مانند آيات «ما يريدُ اللهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يريدُ لِيطَهِّرَكُم» (مائده: 6)، «يريدُ اللهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَ لا يريدُ بِكُمُ الْعُسْر» (بقره: 185)، «يريدُ اللهُ لِيبَينَ لَكُم» (نساء: 26) و «يريدُ اللهُ أَنْ يخَفِّفَ عَنْكُم» (نساء: 28) است] و اراده در همة اين موارد، ارادة شرعي است که متضمن محبت و رضايت خداوند به آن فعل است و اينکه خداوند آن عمل را براي مؤمنين تشريع کرده و بدان امر نموده است و آيه بهمعناي خلق و تحقق آن مراد بهصورت بالفعل نيست و هرگز دال بر حتميت و قضا و قدر الهي نيست (فيصل نور، 1425ق، ص458).
سپس براي اين مدعاي خود دليل ميآورد و ميگويد:
دليل: پيامبر بعد از نزول آيه ميفرمايد: «اللهم هذا اهلبيتي فاذهب عنهم الرجس...». اگر آيه دال بر ارادة حتمي خداوند متعال بود، ديگر دعا براي اذهاب رجس از آنان معنا نداشت. پس اراده در اينجا ارادة تشريعي است و بههيچوجه دال بر عصمت و امامت نيست. مؤيد ديگر، روايتي است که ميگويد: بعد از نزول اين آيه، نبي فرمود: «اللهم انا و اهلبيتي هولاء اليک لا الي النار» (فيصل نور، 1425ق، ص458). وي سپس بدون اشاره به پاسخ علماي شيعه و نقد آن، بهسراغ اشکال دوم ميرود.
پاسخ
اين اشکال از اشکالات قديمي است که بارها پاسخ داده شده است؛ اما دوباره آن را تکرار ميکنند. براي مثال، آلوسي در تفسير روح المعاني (آلوسي، 1415ق، ج11، ص198) آن را مطرح کرده و علامه طباطبائي نيز در تفسير الميزان به آن پاسخ داده است (طباطبائي، 1390ق، ج16، ص311). بنابراين در پاسخ ميگوييم: همانطورکه گذشت، علماي شيعه معتقدند که در آيه، حداقل دو قرينه وجود دارد بر اينکه اراده در اينجا ارادة تکويني است، نه تشريعي: يکي وجود كلمة «إنّما» در آيه، که دال بر حصر بود؛ و دوم اينکه آيه براي تکريم و مدح و تجليل اهلبيت نازل شده است.
همچنين اگر ارادة الهي تشريعي باشد، چه لزومي دارد که پيامبر اکرم خود و اين چهار نفر را زير عبايي گرد آورد و تأکيد کند که «اللهم هذا اهلبيتي»؟ اين تأکيد براي چيست؟ اگر قرار باشد اهلبيت مانند ساير مسلمانان باشند و مأمور به رعايت حدود الهي و هيچ امتيازي بر ديگران نداشته باشند، چرا حضرت تأکيد دارند که «خداوندا، اينها اهلبيت من هستند و آنها را پاک گردان»؟ چرا حضرت اجازة ورود برخي از زنان خود به زير عبا را نداد؟ (روايات آن در شبهة بعدي بهتفصيل خواهد آمد).
اما اينکه رسول اکرم در مقام دعا فرمودند: «اللَّهُمَّ هَؤُلاءِ أَهْلُ بَيتِي وَ حَامَّتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً» (كوفى، 1410ق، ص333) يا اينکه فرمودند: «اللَّهُمَّ أَنَا وَ أَهْلُ بَيتِي هَؤُلاءِ، إِلَيكَ لا إِلَى النَّار» (طوسى، 1414ق، 552) نميتواند قرينهاي باشد بر ارادة تشريعي؛ زيرا دعا هميشه پسنديده است و همة انسانها و بهخصوص پيامبر اکرم نبايد چيزي را از خود بدانند؛ بلکه بايد همه چيز را از خدا بدانند و هميشه دعا کنند که «خداوندا، تو خود مراقب ما باش». از همين روست که پيامبر اکرم در دعا ميفرمايد: «اللَّهُم... لا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَين، فَإِنَّكَ إِنْ تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي كُنْتُ أَقْرَبَ مِنَ الشَّرِّ وَ أَبْعَدَ مِنَ الْخَير». بدون شک، ايشان بهحکم قرآن که ميفرمايد: «وَ ما ينْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْي يوحى» (نجم: 3ـ4)، مورد تأييد و عنايت خداوند متعال است؛ پس چرا اينجا حضرت در مقام دعا ميفرمايند: «خداوندا، مرا به حال خودم وامگذار؛ حتي بهاندازة چشم بر هم زدني، که به شر نزديک و از خير دور ميشوم»؟ چون دعا گوياي فقر و نياز هميشگي بنده به مولاست.
2ـ2. همة اصحاب بدر معصوم نيستند
يکي ديگر از اشکالات فيصل نور به اين تفسير علماي شيعه اين است که ميگويد: اگر اين تفسير صحيح باشد، لازم ميآيد همة اصحابي که در جنگ بدر شرکت کردند، معصوم باشند. وي دراينباره مينويسد: «ولو کانت مفيدة للعصمة فانه ينبغي ان يکون الصحابة لا سيما الحاضرون في غزوة بدر قاطبة معصومون». توضيح مطلب اينکه خداوند متعال دربارة اصحاب بدر ميفرمايد: «ما يريدُ اللهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يريدُ لِيطَهِّرَكُمْ» (مائده: 6)؛ خدا نمىخواهد بر شما تنگى و مشقت قرار دهد؛ بلكه مىخواهد شما را پاك كند. اين فقره از آيه دقيقاً مانند آية تطهير است؛ لذا اگر آنجا معناي طهارت عصمت است، اينجا نيز بايد همان معنا را داشته باشد؛ لذا بايد گفت که تمام اصحاب پيامبر، بهخصوص اصحاب بدر، معصوماند (فيصل نور، 1425ق، ص458).
پاسخ
اين اشکال نيز تکراري است و در کتاب روح المعاني (آلوسي، 1415ق، ج11، ص198) نقل شده است. لذا در پاسخ ميگوييم: اولاً اين آيه دربارة اصحاب بدر نيست؛ بلکه دربارة تشريع حکم وضو، غسل و تيمم نازل شده است و ربطي به عصمت ندارد. در تفسير روح المعاني نيز که همين شبهه مطرح شده است، مؤلف در بيان شأن نزول آيه هيچ اشارهاي به جنگ بدر نميکند و تنها به بيان حکم وضو و نحوة آن ميپردازد و در ابتداي مطلب مينويسد: «شروع في بيان الشرائع المتعلقة بدينهم بعد بيان ما يتعلق بدنياهم؛ آيه، شريعت متعلق به دين مسلمانان را بيان ميکند؛ چنانکه احکام متعلق به دنياي آنها را بيان کرده بود» (آلوسي، 1415ق، ج3، ص241). فخر رازي نيز در تفسير خود بدون اشاره به جنگ بدر ميگويد: سورة مائده ابتدا با بيان عده و تعهد دنيايي شروع ميشود و در ادامه به تعهد آخرتي ميپردازد که نماز باشد و با شرايط وضو شروع ميکند (فخر رازي، 1420ق، ج11، ص296). بنابراين در اين آيه، خداوند متعال ميفرمايد: اين احکام براي طهارت است، نه براي سختي و اذيت کردن شما؛ و کاملاً روشن است که اراده در اين آيه، تشريعي است.
بنابراين آية تطهير و اين آيه مشابه نيستند. آية تطهير هيچ حکم فقهي و تشريع جديدي را بيان نميکند و ميفرمايد: خداوند اهلبيت را تطهير ميکند؛ اما در اين آيه، خداوند حکم جديد نازل کرده و احکام وضو و غسل و تيمم را بيان کرده است؛ سپس در ادامه ميفرمايد: اين احکام براي عسر و حرج شما نيست؛ بلکه براي پاکي و طهارت شماست و کاملاً مشخص است که ناظر به ارادة تشريعي است.
ثانياً علماي شيعه عصمت اهلبيت را از کلمة «الرجس» و الف و لام آن ـ که الف و لام جنس است ـ استنباط کردهاند و در آية 6 سورة مائده کلمة «رجس» بيان نشده و تنها بيان شده است که خداوند ميخواهد شما طاهر باشيد و نکتة خاصي ندارد و حالت امتنان و بيان فضيلت هم نيست.
ثالثاً در آية تطهير، کلمة «إنما» آمده که بر اختصاص حکم به اهلبيت دلالت دارد و بيانکنندة فضيلتي از فضايل آنان است؛ لذا شيعه معتقد است که اگر گوياي عصمت اهلبيت نباشد، لغو خواهد بود و امتناني ندارد.
3ـ2. بدون شک زنان پيامبر داخل در آيه و از اهلبيت هستند
وي در توضيح اين اشکال مينويسد: «و مما يدل علي أن الآية ليست دالة علي العصمة و الامامة: ان الخطاب في الآيات کله لازواج النبي حيث بدأ بهن و ختم بهن»؛ سپس آيات را ذکر ميکند و درنهايت ميگويد: «پس مورد خطاب در تمام اين آيات، همسران پيامبر بوده و امر و نهي و وعده و وعيد الهي دربارة آنان است» (فيصل نور، 1425ق، ص459). بر اين اساس، از آيه عصمت فهميده نميشود؛ چون همة زنان پيامبر معصوم نبودهاند.
سؤال: پس چرا به اين فقره که ميرسد، ضمير آن از «كُنَّ» که براي جمع مؤنت است، به «کم» که براي جمع مذکر است، تغيير کرده؟ وي در پاسخ ميگويد: ازآنجاکه منفعت موجود در اين قسمت از آيه شامل همة مسلمين، حتي آقايان نيز ميشود و در جمع بين مذکر و مؤنث، مذکر غلبه دارد، ضمير تغيير کرده است و پيامبر نيز ازهمينرو فاطمه، علي و حسن و حسين را نيز مشمول آيه ميداند و براي آنها بهصورت اختصاصي دعا ميکند (فيصل نور، 1425ق، ص459). سپس ميگويد: مؤيد اين نظر اين است که در برخي روايات شيعه آمده است: «اللهم إنّ هؤلاء أحق» (بحرانى، 1374، ج4، ص463). کلمة «احق» به اين معناست که همة مسلمين مشمول آيه ميشوند؛ اما اين پنج نفر در رعايت تقوا اولويت دارند.
نکتة دومي که وي بدان اشاره ميکند، اين است که بدون شک همسر انسان جزئي از اهلبيت اوست و براي اين مطلب چند شاهد قرآني ذکر ميکند؛ براي مثال، قرآن کريم دربارة ساره، زن حضرت ابراهيم، ميفرمايد: «قالُوا أتَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيكُمْ أَهْلَ الْبَيت» (هود: 73)؛ گفتند: آيا از كار خدا شگفتى مىكنى؟ رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است. در اين آيه، کلمة «اهلبيت» به کار رفته است. همچنين قرآن دربارة حضرت موسي ميفرمايد: «فَلَمَّا قَضى مُوسَى الأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لأَهْلِهِ امْكُثُوا» (قصص: 29)؛ چون موسى آن مدت را به پايان برد و با خانوادهاش رهسپار [مصر] شد، از جانب طور آتشى ديد. به خانوادهاش گفت: درنگ كنيد كه من آتشى ديدم. در اين آيه نيز دو بار «اهل» بهکار رفته و در هر دو بار، منظور همسر حضرت موسي است (فيصل نور، 1425ق، ص460).
پاسخ
اين اشکال نيز از اشکالات بسيار قديمي اهلسنت است که در غالب کتب تفسيري آنان بيان شده (قرطبي، 1364، ج14، ص183؛ فخر رازي، 1420ق، ج25، ص168؛ آلوسي، 1415ق، ج11، ص194) و علماي شيعه نيز هميشه پاسخ دادهاند (علمالهدي، 1407ق، ج۳، ص۱۳۴؛ طبرسى، 1372، ج8، ص559). بنابراين در پاسخ ميگوييم:
بدون شک کلمة «اهلبيت»، هم در لغت و هم در ميان مردم و هم در اصطلاح قرآني، شامل همسر انسان ميشود و سخن ايشان درست است که در موارد مشابه در قرآن و در لغت و استفادة عاميانه، همسر داخل در «اهلبيت» است؛ اما سخن در اين است که آيا در اين آيه نيز همان معنا اراده شده است يا شواهد و قرائني وجود دارد که معناي ديگري مد نظر است. علماي شيعه معتقدند که با توجه به قرائن موجود در آيه و شأن نزول آن، منظور از «اهلبيت» افراد خاصي است و زنان پيامبر و ديگران را شامل نميشود. اين قرائن عبارتاند از:
1. تغيير ضمير از «كُنَّ» به «کم»: اگر سياق آيات همان است، اين تغيير ضمير هيچ توجيهي ندارد و خلاف فصاحت و بلاغت است. بنابراين تغيير ضمير نشان ميدهد که اين فقره از آيه با بقية فقرات فرق دارد و نميتوان گفت که مربوط به همسران پيامبر است.
2. در اين فقره، کلمة «إِنَّما» بهکار رفته، که حاکي از اختصاص اين حکم به اهلبيت است (علمالهدي، 1407ق، ج۳، ص۱۳۴)؛ بنابراين سخن فيصل نور مبني بر همگاني بودن حکم، صحيح نيست.
3. احاديث بسياري در منابع شيعه و اهلسنت هست که بيان ميکنند در هنگام نزول آيه و جمع شدن اهل کساء زير آن، پيامبر برخي از زنان خود را از ورود به زير آن عبا منع کردند. براي مثال، نقل شده است که «امسلمه» از حضرت درخواست کرد به آنها ملحق شود و زير عبا قرار گيرد؛ اما حضرت مانع اين کار شد و او را فقط «خير» خوانده است. حتي نقل شده است که امسلمه مىگويد: يك بار عبا را بالا بردم تا در زير آن و کنار آنان قرار گيرم؛ ولى پيامبر عبا را از دستم کشيد و فرمود: «إنك على خير» (طبرى، بيتا، ج22، ص11ـ13؛ سيوطى، 1421ق، ج6، ص532ـ533؛ واحدى، 1411ق، ص369؛ شيباني، 1412ق، ج18، ص314). در صحيح مسلم نيز نقل شده است که عايشه ميگويد: پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين را زير عبايي جمع کرد و فرمود: خداوندا، اينها اهلبيت من هستند (القشيري النيسابوري، 1410ق، ج4، ص1883).
4. پيامبر اکرم پس از آنكه اميرالمؤمنين، فاطمة زهرا و امام حسن و امام حسين را زير عبا قرار داد، دست خود را بالا برد و فرمود: «اللّهم هؤلاء أهلبيتى»؛ سپس در حق آنان دعا كرد (آلوسى، 1415ق، ج11، ص198). بهراستي دليل اين اختصاص چيست؟ چرا پيامبر فقط اين افراد را اهلبيت خود ميخواند؟ بنابراين، مقصود از اهلبيت، معناى خاص آن است؛ معنايى كه اذهاب مطلق رجس و طهارت خاص، از ويژگىهاى آن بهشمار مىرود و فضيلت ويژهاى را دربردارد؛ بهگونهاىكه امسلمه بسيار مشتاق بود مشمول آن شود؛ چنانكه ابوجعفر طحاوى ميگويد: «ان المراد بما في هذه الآية هم رسول الله و على و فاطمة و حسن و حسين» (طحاوى، بيتا، ج1، ص332).
5. در احاديث بسيارى آمده است كه پيامبر پس از نزول آية تطهير، بهمدت طولانى هرگاه مىخواست براى نماز به مسجد برود، مقابل خانة اميرالمؤمنين مىايستاد و آنان را اهلبيت خود خطاب مىکرد؛ سپس آية تطهير را تلاوت مىفرمود. انسبنمالك اين مدت را شش ماه، ابوالحمراء هفت يا هشت ماه و ابنعباس نه ماه نقل كردهاند (طبرى، بيتا، ج22، ص11؛ سيوطى، 1421ق، ج6، ص533ـ535)؛ اما حتى يك بار هم نقل نشده است كه پيامبر اين كار را در مورد همسران خود انجام داده باشد. اين رفتار حضرت دليل روشنى بر اختصاص آية تطهير به اهل كساء است.
بر اين اساس، شيعه معتقد است که بيترديد اين قسمت از آيه در شأن پنج تن آلعبا بوده است و منظور از اهلبيت، اين پنج نفرند و با توجه به روايات شأن نزول که بيان ميکنند پيامبر اکرم به همسران خود اجازة ورود به زير عبا را ندادند، قطعاً همسران پيامبر داخل در اهلبيت مورد خطاب در اين آيه نيستند و توجيهات علماي اهلسنت پذيرفته نيست.
4ـ2. حضرت زهرا قطعاً امام نيست
وي در اين اشکال بيان ميکند که طبق نظر علماي شيعه، اين آيه مربوط به پنج تن آلعباست و اگر اين سخن درست باشد، فاطمة زهرا هم داخل در حکم است و بايد امام باشد؛ درحاليکه امامت به زنان نميرسد: «ان ما اختص به الامير و السبطان من الآية ـ بزعم القوم ـ ثبت للزهراء و خصائص الامامة لا تثبت للنساء» (فيصل نور، 1425ق، ص461)؛ سپس نتيجه ميگيرد که کل استدلال غلط است و آيه بيانکنندة عصمت نيست.
پاسخ
آقاي فيصل نور گمان کرده است که شيعه معتقد است، هر کس معصوم باشد، قطعاً امام است؛ درحاليکه اين تلقي او اشتباه است. شيعه معتقد است که شرط لازم براي تحقق امامت، «عصمت» است؛ اما علت تامه نيست که اگر کسي معصوم باشد، حتماً امام نيز باشد؛ بلکه ميتوان تصور کرد که شخصي معصوم باشد، ولي امام نباشد. ازاينرو عصمت حضرت زهرا با استفاده از اين آيه اثبات ميشود؛ اما امامت او نياز به شرايط ديگري هم دارد که در اين آيه بيان نشده و است نميتوان از عصمت، امامت را نتيجه گرفت. بيترديد حضرت زهرا حجت خداست و داراي مقام بسيار بلندي است؛ اما بحث امامت جامعة اسلامي و تدبير امور سياسي جامعه شرايطي دارد که از عهدة زنان خارج است؛ ازهمينرو ايشان امام نيستند.
5ـ2. عدم شمول آيه بر بقية ائمه
وي دراينباره مينويسد: «و منها خروج تسعه من الائمه لعدم شمول الايه لهم؛ حيث اختصت الايه بثلاثه منهم»؛ يعني اگر هم استدلال شيعه صحيح باشد، تنها سه امام آنها را دربرميگيرد و ديگر امامان آنها از مدلول آيه خارجاند (فيصل نور، 1425ق، ص461).
پاسخ
حصر موجود در آيه، تنها براي بيان اين نکته است که در حال حاضر و در بين موجودين، فقط اين پنج نفر معصوماند؛ اما در مورد گذشته و آينده ساکت است؛ زيرا بدون شک انبياي بزرگ الهي که قبل از پيامبر اکرم ميزيستهاند، معصوم بودهاند. حتي قرآن کريم حضرت مريم را نيز معصوم ميداند (آلعمران: 42). بنابراين اين آيه دربارة گذشته و آينده صحبتي ندارد و انحصاري که در آن وجود دارد، مختص به حاضرين است. ازاينرو نميتوان گفت که بر اساس اين آيه، ديگر معصومي بر روي زمين نخواهد آمد. بنابراين آية تطهير تنها بيان ميکند که در زمان حاضر فقط اين پنج نفر معصوماند که آخرين آنان امام حسين بوده است. حال اگر ايشان به شخص ديگري وصيت کند و او را امام و معصوم بداند، بهحکم اينکه امام حسين معصوم است و دروغ نميگويد و خطايي ندارد، از او ميپذيريم که شخص معرفيشده، معصوم و امام بعدي است.
اگر به کتب روايي شيعه نگاه کنيم، خواهيم ديد که هر امامي به امام بعدي وصيت کرده و او را امام و رهبر شيعيان معرفي نموده است (ر.ک: الکافي، کتاب الحجه، باب اشاره و نص بر ائمة اطهار). بر اين اساس است که شيعيان امام بعدي خود را شناختهاند. البته در برخي موارد، چون ترس از جان امام بعدي وجود داشته است، اين کار مخفيانه و تنها براي عدهاي خاص از شيعيان صورت گرفته و همين امر موجب بروز اختلاف در بين برخي شيعيان بوده است.
6ـ2. عصمت ائمه از بدو تولد
اشکال بعدي فيصل نور اين است که آية تطهير، اذهاب رجس و تطهير را بعد از نزول آيه بيان ميکند؛ ولي شيعه معتقد است که آنان از بدو تولد معصوماند: «أن اذهاب الرجس لا يکون الا بعد ثبوته، و الشيعة يقولون بعصمة الائمة منذ ولادتهم الي وفاتهم» (فيصل نور، 1425ق، ص461). طبق اين آيه، اهلبيت ابتدا رجسي مرتکب شدهاند و آيه از برطرف شدن آن صحبت ميکند و اين مطلب با اعتقاد شيعه مبني بر عصمت آنان از بدو تولد منافات دارد.
پاسخ
اين اشکال نيز در کتاب روح المعاني وجود دارد و قبل از فيصل نور، آلوسي آن را مطرح کرده است (آلوسي، 1415ق، ج11، ص198). در پاسخ، نگارنده معتقد است که خداوند متعال بهزيبايي در آيه از کلمة «يذهب» استفاده کرده که فعل مضارع است و معناي آيه چنين است: خداوند اراده کرده است که از شما اهلبيت هرگونه رجس را پاک کند. در اين بيان، زمان دخالت ندارد؛ لذا نميتوان گفت که منظور خداوند متعال اين است که از اين زمان رجس را از شما پاک کردم؛ يعني قبلاً در شما رجس بوده يا احتمال آن وجود داشته است و از الآن آن را پاک کردم؛ چراکه موارد زيادي از آيات قرآن وجود دارد که خداوند از فعل مضارع استفاده کرده و منظورش تمام زمانهاست و گذشته و حال آينده را دربرميگيرد؛ مانند آية «وَاللهُ يريدُ أَنْ يتُوبَ عَلَيكُم» (نساء: 27)؛ خداوند خواسته است كه شما را مورد رحمت و توبة خود قرار دهد. آيا اين آيه به اين معناست که قبل از آن خدا نخواسته است که شما مورد رحمت قرار گيريد؟ همچنين فرموده است: «يريدُ الله لِيبَيين لَكُمْ وَيهديكُمْ سُنَن الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم» (نساء: 26)؛ ارادة خداوند به اين تعلق گرفته است كه حقيقت را براى شما بيان كند و به روش پيشينيان راهنمايى كند. آيا منظور اين است که قبل از نزول آيه، خداوند شما را راهنمايي نکرده است؟ همچنين در آيهاي ديگر فرموده است: «اللهُ يسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يمُدّهم فِى طُغْيانِهِمْ يعْمَهُون» (بقره: 15)؛ خداوند استهزاى منافقان را پاسخ داده، آنان را درحالىكه در حيرت و گمراهىاند، مهلت مىدهد. آيا اين آيه هم به اين معناست که خداوند قبل از اين با منافقين برخوردي نداشته است؟ همچنين فرموده است: «وَ مَا اللهُ يريدُ ظُلْماً لِلْعالَمين» (آلعمران: 108)؛ خداوند ستم كردن به جهانيان را اراده نكرده است. آيا اين آيه به اين معناست که خداوند متعال قبل از اين آيه ـ نعوذ بالله ـ ظالم بوده است؟ فعل مضارع در آيات يادشده و مشابه آنها، بيانگر قانون كلى است كه زمان گذشته، حال و آينده را دربرمىگيرد. ازاينرو ميگوييم: در آية تطهير نيز که از فعل مضارع استفاده ميکند، ارادة الهي زمان ندارد و گذشته و حال و آينده را دربرميگيرد و اثبات ميکند که از بدو تولد و از زمان نشئت گرفتن اهلبيت در همة عوالم، آنان از رجس و پليدي مصون بوده و خواهند بود.
7ـ2. دخول برخي افراد در اهلبيت (مهمترين اشکال)
فيصل نور در ادامة بحث ميگويد: اينکه منظور از اهلبيت تنها پنج تن آلعبا باشد، غريبترين و بدترين تفسير است و بههيچوجه صحيح نيست؛ و اينکه پيامبر يک عبايي را بر روي آنان کشيده و فرموده است: «خدايا، اينها اهلبيت من هستند»، دليلي بر اين تخصيص محسوب نميشود. حتي در برخي روايات خود شيعه نيز نقل شده است که افرادي مانند امسلمه و واثلةبناسقع نيز زير عبا قرار گرفتهاند؛ و اين بدين معناست که سخن شيعه در تخصيص اهلبيت به پنج تن آلعبا صحيح نيست (فيصل نور، 1425ق، ص463).
پاسخ
اين اشکال نيز در کتاب روح المعاني وجود دارد و قبل از فيصل نور، آلوسي آن را مطرح کرده است (آلوسي، 1415ق، ج11، ص196). در پاسخ، نگارنده معتقد است: اولاً دليل تخصيص اهلبيت به پنج تن آلعبا، دقيقاً همين رفتار پيامبر اکرم است؛ زيرا اگر هدف حضرت شناساندن اهلبيت به مردم نبود، دليلي براي اين رفتار حضرت وجود نداشت. چرا بايد ايشان خود، علي، فاطمه، حسن و حسين را زير عبايي جمع کند و بفرمايد: «خداوندا اينها اهلبيت من هستند»؟ اگر اختصاص ندارد، اين عمل پيامبر عظيمالشأن اسلام لغو و بيهوده خواهد بود. همچنين در بيشتر روايات اين باب نقل شده است که حضرت هيچيک از زنان خود را زير عبا راه نداد. آيا اين رفتار پيامبر اکرم بيهوده بوده و دليلي بر تخصيص نيست؟
البته اين سخن تنها به شيعه اختصاص ندارد و حتي برخي علماي منصف اهلسنت نيز معتقدند که اهلبيت در آيه، تنها پنج تن آلعبا هستند؛ از باب مثال، تقيالدين مقريزي نقل ميکند: ابيمنصور ابنعساکر شافعي بعد از نقل روايات امسلمه [حديث کساء] ميگويد: اين حديث صحيح است و اين آيه تنها دربارة اين پنج تن نازل شده است. ابنبلبان نيز در کتاب ترتيب صحيح ابنحبان ميگويد: اين چهار نفري که آنها را نام برديم [علي، فاطمه، حسن و حسين] اهلبيت مصطفي هستند (مقريزي، 1972م، ج1، ص79). ابنصباغ مالکي نيز بيان ميکند: اهلبيت بر اساس حديث امسلمه، نبي، علي، فاطمه، حسن و حسين هستند (ابنصباغ مالکي، 1422ق، ص76). حاکم نيشابوري نيز ميگويد: آل و اهلبيت تنها آنها هستند [پنج تن آلعبا] (نيشابورى، بيتا، ج3، ص148). گنجي شافعي نيز ميگويد: صحيح آن است که بگوييم اهلبيت علي، فاطمه و حسنين هستند (گنجي شافعي، 1413ق، ص54). سليمان قندوزى حنفى نيز ميگويد: اکثر مفسرين بر اين عقيدهاند که آيه دربارة علي، فاطمه، حسن و حسين نازل شده؛ چون ضمير مذکر شده است (قندوزى، 1418ق، ج1، ص349). محبالدين طبري نيز ميگويد: فاطمه، حسن و حسين همان اهلبيتي هستند که در آية تطهير مورد اشاره هستند (طبرى، 1418ق، ج4، ص130). ابوجعفر طحاوى مصرى (طحاوى، بيتا، ج1، ص332ـ339) و شيخ مؤمن شبلنجى شافعى (شبلنجى، بيتا، ص223ـ226) نيز آية تطهير را مخصوص اصحاب كساء دانستهاند.
ثانياً احاديثي که بيان ميکنند پيامبر اکرم به امسلمه يا واثله اجازه داد که زير عبا قرار گيرند يا جزئي از اهلبيت باشند، اگر صحيح باشند و در يک مجلس بوده باشد، با احاديثي که در بالا اشاره شد و گوياي اين مطلب بود که پيامبر آنها را از آمدن به زير عبا منع کرد، در تعارض قرار خواهند گرفت و بدون شک آن دسته از روايات که دلالت بر منع داشتند، بيشتر و صحيحتر است و در هنگام تعارض بين دو روايت، هم سند بررسي ميشود، هم تعداد روات.
اگر هم در دو مجلس بوده و بعد از نزول آيه و با اصرار خود آنان، روايات قابل جمع هستند و بدين شکل ميتوان جمع کرد: آنجا که مورد نزول آيه است و اهلبيت مد نظر بوده، پيامبر به آنان اجازة ورود نداده تا مصداق حقيقي اهلبيت مشخص شود و زماني که اهلبيت مشخص شد و براي مردم تبيين گرديد، آنگاه به آنان اجازة ورود داده و فرموده است که شما از اهل من هستيد. بنابراين اشکالي ندارد که کسي جزء اهلبيت بهمعناي عام آن باشد؛ اما بهمعناي خاص آن، که در آيه مدنظر است، نباشد. همسران پيامبر يا خادم آن حضرت نيز در معناي عام اهلبيت قرار ميگيرند؛ اما در معناي خاص آن، که شأن نزول آيه است، قرار ندارند.
مؤيد اين سخن، اين است که واثلةبناسقع ميگويد: به پيامبر گفتم: آيا من از اهل تو مىباشم؟ پيامبر پاسخ داد: «وأنت من أهلى» (طبرى، بيتا، ج22، ص12). در اين روايت آمده، واثله از اهل پيامبر است، نه از اهلبيت او. در حديث امسلمه نيز آمده است كه پاسخ مثبت پيامبر به امسلمه و اجازه دادن به او براي داخل شدن در كساء، پس از اتمام دعاى پيامبر در حق اهلبيت خود بود. بنابراين، مفاد اين حديث آن است كه امسلمه از آن نظر كه همسر پيامبر است، اهل اوست؛ ولى در زمرة اهلبيت خاص او، كه آية تطهير در شأن آنان نازل شده است، نيست (طحاوى، بيتا، ج1، ص333). گواه اين مطلب آن است كه وقتي امسلمه مىپرسد: «آيا من از اهلبيت نيستم»، پيامبر به او پاسخ مثبت نمىدهد؛ ولى آنجا كه مىپرسد: «آيا من از اهل تو نيستم»، پيامبر به او پاسخ مثبت مىدهد. حتي امسلمه مىگويد: از پيامبر پرسيدم: آيا من از اهلبيت هستم؟ من دوست داشتم كه پيامبر به اين سؤال من پاسخ مثبت بدهد. اين پاسخ از همة آنچه در شرق و غرب جهان است، بهتر بود (طحاوى، بيتا، ج1، ص333).
حاصل سخن آنکه ميتوان بين اين دو دسته از روايات بدين شکل جمع کرد: دستة اول که دربارة اختصاص سخن گفته، مربوط به زماني است که آيه نازل شده و حضرت مأمور است مصداق اهلبيت را که داراي ملکة عصمتاند و بافضيلتترين افرادند، در آيه مشخص کند؛ اما دستة دوم که پيامبر به آن دو اجازة ورود داده و آنها را اهل خود ناميده، مربوط به زمان ديگري و بعد از تعيين مصداق اهلبيت بوده است.
نتيجهگيري
شيعه براي اثبات امامت ائمة اطهار به آية تطهير استناد کرده است؛ بدين شکل که مدلول آيه اين است که اهلبيت معصوماند و عقل ميگويد که امام بايد معصوم باشد؛ پس امام بايد از اهلبيت باشد و تنها شخصي از اهلبيت که صلاحيت امامت را دارا بود، اميرالمؤمنين است. علماي اهلسنت، بهخصوص فيصل نور، اشکالاتي بر اين استدلال وارد کرده است که همة آنها پاسخ داده شد. اشکال اول: اراده در آيه، تکويني نيست؛ که گفته شد دو قرينة حصر و تجليل از اهلبيت، دال بر ارادة تکويني است؛ اشکال دوم: همة اصحاب معصوم خواهند شد؛ در پاسخ گفته شد که اولاً آية مربوطه دربارة اصحاب بدر نيست؛ ثانياً لسان دو آيه با هم متفادت است؛ اشکال سوم: زنان پيامبر داخل در آيهاند؛ در پاسخ گفته شد که با توجه به روايات شأن نزول، زنان پيامبر داخل در اهلبيت نيستند. اشکال چهارم: حضرت زهرا امام نيست؛ در پاسخ گفته شد که وجود «عصمت» بهمعناي امام بودن نيست و امامت شرايط ديگري هم لازم دارد؛ اشکال پنجم: آيه بقية ائمة شيعه را دربرنميگيرد؛ در پاسخ گفته شد که هر امامي امام بعد از خود را تعيين ميکند؛ اشکال ششم: آيه، عصمت ائمه را از زمان نزول بيان ميکند؛ در پاسخ گفته شد که آيه زمان ندارد و همة زمانها را دربرميگيرد؛ اشکال هفتم: برخي از افراد بعداً زير عبا رفتند و داخل در اهلبيت شدند؛ در پاسخ گفته شد که شيعه خصوص اهلبيت در آيه را بيان ميکند، نه اهلبيت بهمعناي عام آن را؛ آن افراد بعداً مشمول اهلبيت قرار گرفتند، نه موقع نزول آيه. بدينترتيب، همة اشکالات آقاي فيصل نور در کتاب الامامة و النص ذيل آية تطهير پاسخ داده شد.
- قرآن کریم.
- آلوسى، محمود بن عبدالله (1415ق). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی. بیروت: دار الکتب العلمیة. منشورات محمد علی بیضون.
- ابراهیم مصطفى و دیگران (بیتا). المعجم الوسیط. استانبول: المکتبة الاسلامیه.
- ابنبابویه، محمد بن على (1362). الخصال. قم: جامعة مدرسین.
- ابنبابویه، محمد بن على (1385). علل الشرائع. قم: کتابفروشى داورى.
- ابنصباغ مالکی، علی بن محمد (۱۴۲۲ق). الفصول المهمة فی معرفة الأئمة. قم: دار الحدیث.
- ابنفارس، ابوالحسین احمد (1418ق). معجم مقاییس اللغه. بیروت: دار الفکر.
- ابنمنظور، محمد بن مکرم (2000م). لسان العرب. بیروت: دار صادر.
- بحرانی، سیدهاشم بن سلیمان (۱۴۲۲ق). غایة المرام و حجة الخصام. بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
- بحرانى، سیدهاشم بن سلیمان (1374). البرهان فی تفسیر القرآن. قم: مؤسسة بعثه.
- تفتازانى، سعدالدین (1374). المطول. تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة.
- حلی، حسن بن یوسف (۱۹۸۲م). نهج الحق و کشف الصدق. بیروت: دار الکتاب اللبنانی.
- راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق). مفردات ألفاظ القرآن. بیروت: دار الشامیة.
- ربانی گلپایگانی، علی (1400). امامت در بینش اسلامی. قم: بوستان کتاب.
- سیوطى، جلالالدین (1421ق). الدر المنثور. بیروت: دار احیاء التراث العربى.
- شبلنجى، شیخ مؤمن (بیتا). نور الأبصار. قم: منشورات شریف رضى.
- شرتونى، سعید افخورى (1403ق). اقرب الموارد. قم: مکتبة المرعشى.
- شوشتری، نورالله بن شریفالدین (۱۴۰۹ق). إحقاق الحق و إزهاق الباطل. قم: کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی.
- شیبانى، ابوعبدالله احمد بن حنبل (1412ق). مسند حنبل. بیروت: دار احیاء التراث العربى.
- طباطبائى، سیدمحمدحسین (1390ق). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
- طبرسى، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: ناصر خسرو.
- طبرى، محبالدین (1418ق). الریاض النضرة. بیروت: دار المعرفه.
- طبرى، محمد بن جریر (بیتا). تفسیر طبرى. ضبط و تعلیق: محمود شاکر. بیروت: دار احیاء التراث العربى.
- طحاوى، ابوجعفر (بیتا). مشکل الآثار. بیروت: دار صادر.
- طوسی، محمد بن محمد (۱۴۱۶ق). قواعد العقائد. قم: مرکز مدیریت.
- طوسى، محمد بن الحسن (1409ق). التبیان فى تفسیر القرآن. قم: مکتب الاعلام الاسلامى.
- طوسى، محمد بن الحسن (1414ق). الأمالی. قم: دار الثقافه.
- علمالهدی، علی بن حسین (1407ق). الشافی فی الإمامة. تهران: مؤسسة الصادق.
- علمالهدی، علی بن حسین (۱۴۳۱ق). تفسیر الشریف المرتضی. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
- فاضل موحدی لنکرانی، محمد (۱۴۲۴ق). آیة التطهیر. قم: مرکز فقه الأئمة الأطهار.
- فخر رازى، محمد بن عمر (1420ق). التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب). بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
- فیصل نور (1425ق). الامامة و النص. تحقیق: سعد بن عبدالله الحمید و عثمان بن محمد الخمیس. صنعا: دار الصدیق.
- فیومى، احمد بن محمد (1414ق). المصباح المنیر. قم: مؤسسۀ دار الهجرة.
- قرطبى، محمد بن احمد (1364). الجامع لأحکام القرآن. تهران: ناصر خسرو.
- القشیری النیسابوری، أبوالحسن مسلم بن الحجاج (بیتا). المسند الصحیح المختصر. محقق: محمد فؤاد عبدالباقی. بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
- قمى، على بن ابراهیم (1404ق). تفسیر القمی. قم: دار الکتب.
- قندوزى، سلیمان بن ابراهیم (1418ق). ینابیع المودّة لذوى القربى. بیروت: مؤسسة الأعلمى.
- کمال وان، عبدالأمیر (۱۴۲۸ق). من هم أهل البیت علیهم السلام فی آیة التطهیر. قم: مجمع جهانی اهلبیت (ع).
- کوفى، فرات بن ابراهیم (1410ق). تفسیر فرات الکوفی. تهران: مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی.
- گنجى شافعى، محمد بن یوسف (1413ق). کفایة الطالب فى مناقب علىبنابیطالب. تحقیق: محمدهادى امینى. بیروت: شرکت الکتبى.
- مفید، محمد بن محمد (1371). تصحیح إعتقادات الإمامیه. قم: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید.
- مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۴ق). سلسلة مؤلفات الشیخ المفید. بیروت: دار المفید.
- مقریزی، تقیالدین أحمد (1972م). فضل آل البیت(ع). تحقیق: دکتور محمد عاشور. مصر: دار الأعتصام.
- مکارم شیرازى، ناصر (1371). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیه.
- نیشابورى، محمد بن عبدالله (بیتا). المستدرک على الصحیحین. بیروت: دار المعرفه.
- واحدى، على بن احمد (1411ق). اسباب نزول القرآن. بیروت: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون.