معرفت کلامی، سال هفتم، شماره اول، پیاپی 16، بهار و تابستان 1395، صفحات 45-64

    عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امور دنیوی از دیدگاه فریقین

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ جعفر انواری / استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / anvari@qabas.net
    محمدحسین فاریاب / استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / m.faryab@gmail.com
    چکیده: 
    موضوع عصمت از جمله مباحث کلیدی در حوزة کلام اسلامی است که ابعادی گسترده دارد. مسئله اصلی در این نوشتار تأکید بر عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امور دنیوی (غیر از بیان و عمل به احکام دینی) است. بسیاری از عالمان شیعه بر اساس آیات قرآن و روایات معصومان و عقل عاقلان به عصمت آن حضرت در گونه های مختلف آن پافشاری دارند؛ اما بسیاری از اندیشمندان اهل سنت این نوع از عصمت آن حضرت را نمی پذیرند، بلکه گسترة عصمت آن حضرت را تنها در امور دینی می دانند و برای اثبات دیدگاه خود به برخی آیات و روایات استناد می کنند که روایت بارورسازی درخت خرما از مشهورترین ادلة آنان است در این نوشتار، ادلة اثبات این نظریه تبیین، و نیز ادلة مخالفان در بوتة نقد نهاده شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Infallibility of the Holy Prophet in Secular Matters from the Shia and Sunni Viewpoints
    Abstract: 
    Infallibility, one of the key topics in the field of Islamic theology, is a wide-ranging subject. This paper mainly deals with emphasizing the infallibility of the Prophet in secular issues (except explaining and observing religious laws). Many Shia scholars , based on the Qur'anic verses , Hadiths of the infallible Imams and rationality, insist on His infallibility in different aspects ; But many Sunni scholars reject this kind of the Prophet’s infallibility and regard His infallibility as limited only to the matters of religion. In order to prove their point of view, they refer to some of the Quranic verses and hadiths one of the most famous of which is making a palm tree prolific. The present paper explains the evidence proving the Shia’s point of view and criticizes the opponents’ arguments.
    References: 
    متن کامل مقاله: 
      1. مقدمه

    موضوع عصمت معصومان به‌ويژه عصمت پيامبر اکرمˆ از ديرباز مورد بحث در ميان انديشمندان اهل‌سنت و شيعه بوده است؛ تا آنجا که در آغاز ظهور اسلام در ميان روايات حضرت رسولˆ و گفتار صحابيان نيز مي‌توان نشانه‌هاي اين بحث را مشاهده كرد (صدوق، 1425ق، ج1، ص65؛ حلبي، بي‌تا، ج3، ص19؛ ابن‌هشام، بي‌تا، ج 3/4، ص317). از سوي ديگر رستگاري انسان همانا در پرتو انجام رهنمودهاي پيشوايان ديني تأمين خواهد شد و با فرض تحقق عصمت، آن رهنمودها آينة تمام‌نماي واقع خواهند بود. اين حقيقت در گفتار گهربار امام رضا† چنين بازتاب يافته است: «... لم يکن بدّ من رسول بينه وبينهم معصوم يؤدي اليهم... ما يکون به احراز منافعهم ودفع مضارّهم اذ لم يکن في خلقهم ما يعرفون به ما يحتاجون اليه منافعهم ومضارّهم» (صدوق، 1385ق، ص252؛ مجلسي، بي‌تا، ج11، ص40).

    ازآنجاکه در آفرينش مردم آنچه به طور کامل آنان را به مصالحشان رساند، وجود نداشت، چاره‌اي جز اين نبود که رسولي معصوم ميان او و مردم واسطه شود تا امر و نهي و آداب او را به آنان برساند و آنان را براي دستيابي به منافعشان و بازداري از زيانشان آگاه سازد. ازاين‌رو بحث دربارة موضوع عصمت از اهميت و جايگاهي ويژه برخوردار است و اين خود انگيزة کاوش در آن را در محققان عرصة آموزه‌ها و باورهاي ديني افزايش داده است؛ ضمن آنکه تلاش عالمان شيعه در اين راستا، پررنگ‌تر و برجسته‌تر از عالمان اهل‌سنت است.

    در ابعاد گوناگون عصمت از قبيل دريافت و ابلاغ وحي و عمل به آن، اختلافاتي ميان عالمان اهل‌سنت و شيعه مشاهده مي‌شود. پرسش اصلي در اينجا عبارت از اين است که آيا حضرت رسولŒ همچنان‌که در امور ديني از عصمت برخوردار است، در امور دنيوي نيز معصوم است؟ وچگونه مي‌توان با ادلة ديني اين مطلب را تأييد كرد؟ پرسش ديگر اينکه منظور از امور دنيوي چه اموري است؟ هدف اصلي اين نوشتار اثبات اين نوع عصمت با تکيه بر آيات و روايات است. دربارة تعريف امور دنيوي مقصود در اين نوشتار، اموري است که از دايرة دريافت و ابلاغ و عمل به وحي خارج‌اند. مقصودمان از عمل به وحي نيز همان انجام واجبات و ترک گناهان به نحو عالمانه و عامدانه است. به ديگر سخن بر اين باوريم که پيامبر در دريافت، ابلاغ و تفسير وحي، معصوم است. او از ترک واجب و انجام گناهان نيز معصوم است؛ اما سخن در عصمت او بيش از اين موارد است و قلمروي وسيع را دربر مي‌گيرد. تطبيق وحي بر مصاديق و موضوعات خارجي، يکي از اين موارد است. امور عادي زندگي نيز از ديگر موارد مورد بحث است. آيا پيامبر در اين موارد نيز معصوم است؟ اين مسئله چنان‌که خواهد آمد، ميان عالمان شيعي و اهل‌سنت معرکۀ آرا شده و از ديرباز مورد توجه پژوهشگران عرصة کلام بوده است. براي نمونه به اين موارد اشاره مي‌شود: تنزيه الانبياء، سيد مرتضي؛ الالفين، علامه حلي؛ اللوامع الالهيه، مقدادبن‌عبدالله سيوري؛ التنبيه بالمعلوم، حر عاملي؛ بحارالانوار، علامه مجلسي؛ المغني، قاضي عبدالجبار؛ کشاف، زمخشري؛ عصمة‌الانبياء، فخررازي؛ اما تحقيق جامع و مستقلي در اين موضوع عرضه نشده است. تنها پايان‌نامه‌اي با عنوان «بررسي تطبيقي عصمت پيامبر اکرمŒ در امور غيرديني از منظر قرآن و روايات» غلامي (1394) به نگارش درآمده است.

      1. 1. مفهوم عصمت در لغت و اصطلاح

    عصمت به گونه‌هاي مختلف تعريف شده است. اين واژه اسم مصدر از ريشة عصم، به معناي تحقق محفوظيت و دفاع است» (مصطفوي، 1385، ج8، ص178). برخي لغت‏شناسان، معناى حفظ و نگهدارى را براي آن ذکر کرده‌اند (جوهرى، ‎۱۴۰۷ق، ج5، ص1986؛ ابن‌منظور، ۱۴۱۰ق، ج12، ص403) و برخي آن را به معناي منع دانسته‌اند (طريحي، 1985م، ج6، ص116). دانشمندان علم كلام در تعريف معناى اصطلاحى و حقيقت آن، نيز تعريف‏هاى گوناگون و مشابهى ارائه كرده‏اند. آنچه از بيشتر آنها مي‌توان برداشت كرد اين است که عصمت لطفي است از طرف خداوند بر بندگان معصومش‌ که در پرتو اين‌ لطف با اختيار خود از لغزش به دور خواهند ماند. در اين مجال، به نقل نمونه‌اي از اين تعريف‏ها بسنده مى‏كنيم:

    شيخ مفيد چنين نگاشته است: «عصمت در مورد حجت‏هاى الهى توفيق و لطف است و اينكه خود را در پرتو آن از گناهان و لغزش در دين الهى باز دارند» (مفيد، 1363، ص106). وي در اين تعريف، با روشن کردن مصداق‌هاي بهره‌مندان از اين لطف که همان حجت‌هاي خدا هستند، گسترة آن را از گناه به اشتباه در دين توسعه مي‌دهد؛ ضمن آنکه مفهوم عصمت را دربارة اشتباه در دين نيز به کار مي‌برد. علامه حلي مي‌نويسد: «والاقرب ما اختاره الشيخ ابواسحق ...» (حلي، 1363، ص 196)؛ لطفي که خداوند در حق بندگان مي‌فرمايد به‌گونه‌اي‌که ديگر انگيزه‌اي براي انجام گناه در آنان باقي نمي‌ماند».

    اشاعره بر اساس بينش خود دربارة توحيد در خلق كه همه چيز، حتى اعمال بندگان را آفريدة خداوند مى‏دانند و هيچ نقشى براى انسان در آن نمى‏پذيرند، بر اين باورند كه خداوند هيچ‌گاه گناهى را در معصومان ‌نمى‏آفريند. قاضي ‌عضدالدين ‌ايجي ‌مي‌نويسد: «عصمت نزد ما بدين معناست که خداوند در معصومان گناه را نمي‌آفريند» (عضدالدين ايجي، ۱۴۱۲ق، ج8، ص280)؛ اما معتزله برآن‌اند که ارتکاب کبيره پيش از نبوت و پس از ايشان نارواست؛ اما انجام صغائر مجاز است. برخي اين جواز را بر سبيل تأويل مي‌دانند؛ يعني پيش خود مي‌پندارند که اين عمل گناه نيست؛ و برخي به اين بيان که ارتکاب صغيره از مقام معنوي ايشان نمي‌کاهد؛ زيرا ثواب‌هايشان بسيار است (حلي، بي‌تا، ص 349).

      1. 2. گسترة موضوعيِ عصمتِ پيامبران

    تقسيم‌بندي‌هاي متنوعي دربارۀ قلمرو عصمت پيامبران انجام شده است، ولي به طور روشن مي‌توان عصمت پيامبران را در چند قلمرو بررسي کرد:

        1. 1ـ2. عصمت ‌در دريافت‌ وحي

    انديشمندان اسلامى بر عصمت پيامبران در اين عرصه تأكيد مي‌كنند. دليل عقلي نيز گواه بر عصمت پيامبران از اشتباه در اين حوزه است؛ بدين بيان که هدف از بعثت پيامبران آن است که پيام هدايت را به بندگان برسانند. اگر ايشان در دريافت وحي دچار خطا شوند، هدف از بعثت آنها نقض خواهد شد و نقض غرض بر خداي حکيم محال است.

        1. 2ـ2. عصمت در رساندن وحي

    عموم مسلمانان، پيامبران را در اين زمينه لغزش‌‏ناپذير مي‏دانند. تنها گروهي از «كراميه» و «حشويه» لغزش پيامبران در گفتار را پذيرفته‌اند و افسانة غرانيق را شاهد آن دانسته‏اند (ابن ابي‌الحديد، ۱۳۸۵ق، ج7، ص18). درخور توجه آنکه برخي عالمان اشعري مانند قاضي ابوبکر باقلاني نيز لغزش در ابلاغ وحي از روي سهو و نسيان را مي‌پذيرند: «وفي جواز صدوره عنهم علي سبيل السهو والنسيان خلاف فمنعه الاستاذ .....وجوزه القاضي ابوبکر...» (عضدالدين ايجي، ۱۴۱۲ق، ج8، ص264).

    در اين‌باره نيز همان دليل عقلي که براي لزوم عصمت در دريافت وحي آورديم، در اينجا نيز به کارمان آيد؛ زيرا اگر پيامبر در ابلاغ وحي دچار خطا شود، هدف از بعثت پيامبر نقض خواهد شد.

    قرآن کريم نيز همين انديشه را تأييد مي‌کند: «تا بداند پيامبرانش رسالت‌هاي پروردگارشان را ابلاغ كرده‏اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصا كرده است!» (جن: 28).

        1. 3ـ2. عصمت از گناهان

    در اين قسمت معمولاً اين دليل اقامه مي‌شود که اگر پيامبر به آنچه مي‌آورد عمل نکند، مردم ديگر به سخنانش اعتماد نخواهند کرد و باز، هدف از بعثت او نقض خواهد شد.

    البته ديدگاه‌هاي متفاوتي در اين زمينه ديده مي‌شود. شيعه بر اين باور است كه هيچ‌گونه گناهي، نه از روي عمد و نه از روي سهو از پيامبران سر نمى‏زند. در اين ميان، تنها شيخ مفيد ارتكاب گناهان كوچك سهوىِ پيش از بعثت را كه ماية بى‏اعتبارى نگردد، ممكن دانسته ‌است. البته وي شخص پيامبر اسلامˆ را استثنا كرده است (مفيد، ۱۴۱۳ق، ص 29). شيخ صدوق (صدوق، 1389، ص92) سيد مرتضى (علم‌الهدي، 1411ق، ص337) و شيخ طوسى نيز آشکارا عصمت پيامبران از گناه را باور شيعيان معرفى مى‏كنند (طوسى، 1400ق، ص161). همچنين علامه حلى (حلي، ۱۴۱۴ق، ص142) علامه مجلسى (مجلسي، بي‌تا، ج17، ص108) و سيدحيدر آملى (آملي، ‎۱۴۱۶ق، ج3، ص47) عصمت پيامبران از گناهان صغيره و كبيرة عمدى يا سهوى و هرگونه اشتباه، چه پيش و چه پس از بعثت را عقيدة شيعه مي‌دانند.

    در سوي مقابل، برخي عالمان معتزلي صدور گناه صغيرۀ عمدي را مي‌پذيرند (قاضى عبدالجبار، بي‌تا، ج15، ص280)؛ هرچند برخي ديگر مانند جبايي آن را مردود مي‌شمارند (قاضى عبدالجبار، بي‌تا، ج 3، ص 426).

    برخي عالمان اشعري نيز ديدگاهي نزديک به ديدگاه يادشده دارند. براي نمونه، تفتازاني بر اين باور است که انجام گناهان کبيره پس از بعثت مطلقاً جايز نيست، اما گناهان صغيره اگر بدون اصرار باشند، ايرادي ندارند (تفتازاني، 1370، ج5، ص51)؛ اما دربارة انجام گناه سهوي، اکثر معتزله و اشاعره بر اين باورند که در گناهان صغيره پذيرفته است؛ به شرط آنکه از اموري که موجب پست و حقير شدن آنان مي‌گردد نباشد (عضدالدين ايجي، ۱۴۱۲ق، ج8، ص246).

    حشويه و كراميه دو گروه ديگر از گروه­هاي اسلامي معتقدند که حتى انجام گناهان بزرگ از روى عمد نيز براى پيامبران جايز است (همان). كراميه با حشويه هم‌عقيده‏اند و تنها دروغ‌گويى در مقام تبليغ را استثنا كرده‏اند (ابن‌حزم، بي‌تا، ج 4، ص 2).

        1. 4ـ2. عصمت از اشتباه در امور دنيوي

    در اين زمينه نيز ديدگاه‌هاي متنوعي ديده مي‌شود و حتي در ميان شيعيان نيز اتفاق‌نظر وجود دارد ندارد. براي نمونه، شيخ مفيد از بزرگان شيعه در اين‌باره مي‌نويسد:

    امامان‰ كه جانشينان پيامبرند، همانند ديگر پيامبران از هر گونه لغزش سهو و فراموشى به دور هستند. پيروان مذهب شيعه، هرگونه سهو و فراموشى را در پيامبرˆ برنمى‏تابند و تنها تنى چند از عالمان اين ديدگاه را پذيرفته، به رواياتى استناد جسته‏اند كه تفسير و تأويل آنها بر خلاف ديدگاه آنان است (مفيد، ۱۴۱۳ق، ص30).

    اين در حالي است که شيخ صدوق و استادش ابن‌وليد به‌شدت از ديدگاه سهوالنبي جانبداري مي‌کنند؛ گرچه شيخ صدوق سهو‌النبي را به اسهاء از سوي خداوند تفسير مي‌كند (صدوق، 1405ق، ج1، ص360 ـ 385).

    در اين‌باره چند دليل عقلي ارائه شده است که به دو دليل اشاره مي­کنيم:

    دليل اول: اشتباه همواره بدان سبب رخ مي‌دهد که انسان به وسيلة يک حس دروني يا بيروني با واقعيتي ارتباط يابد و يک سلسله صورت‌هاي ذهني از آنها در ذهن خود تهيه مي‌کند و با قوة عقل خود آن صورت‌ها را تجزيه و ترکيب مي‌کند و انواع تصرفات در آنها مي‌نمايد؛ آن‌گاه در تطبيق صورت‌هاي ذهني به واقعيت‌هاي خارجي و در ترتيب آن صورت‌ها گاه خطا و اشتباه رخ مي‌دهد؛ اما آنجا که انسان مستقيماً با واقعيت‌هاي عيني به وسيلة يک حس خاص مواجه است و ادراک واقعيت عين اتصال با واقعيت است نه صورتي ذهني از اتصال با واقعيت، ديگر خطا و اشتباه معنا ندارد. پيامبران الهي از درون خود با واقعيت هستي ارتباط و اتصال دارند. در متن واقعيت اشتباه فرض نمي‌شود؛ مثلاً اگر ما صد دانه تسبيح را در ظرفي بريزيم و باز صد دانة ديگر را، و اين عمل را صد بار تکرار کنيم، ممکن است ذهن ما اشتباه کند... اما محال است که خود واقعيت اشتباه کند. پس انسان‌هايي که از نظر آگاهي‌ها در متن جريان واقعيت قرار مي‌گيرند، از هرگونه اشتباهي مصون و معصوم خواهند بود (مطهري، 1378، ج2، ص161).

    کاستي اين سخن در اين است که تمام بودن اين بيان در صورتي به اثبات مي‌رسد که پيامبران در امور عادي خود نيز با وحي در ارتباط باشند و اگر دليلي آن را ثابت نکند، اثبات اين موضوع نيز ناتمام خواهد بود.

    دوم: اگر پيامبر در امور دنيوي دچار اشتباه گردد، در ذهن مردم اين انديشه نقش مي‌بندد که پيامبري که در امور جزئي دنيوي مرتکب خطا مي‌شود، چه اطميناني است که در امور بزرگ وحياني اشتباه نکند. اين انديشه موجب بي‌اعتمادي به پيامبر مي‌شود و هدف از بعثت او نقض خواهد شد (حلي، 1410ق، ص75؛ سبحاني، ‎۱۴۲۸ق، ص113).

    کاستي اين سخن آن است که اثبات اين تلازم، نيازمند دليل است. همچنين ضرورت اعتماد نمي‌تواند دليل عصمت در امور عادي باشد؛ زيرا تلازمي ميان آن دو نيست. چه‌بسا پيامبر در امور عادي دچار سهو گردد، اما در امر وحي همچنان تحت عنايت الهي از آن در امان باشد. البته اگر کسي در امور عادي خويش بيش از حد معمول دچار خطا شود، يا آنکه اشتباه او در يک امر عادي، بسيار بزرگ و داراي لوازم بزرگ‌تر باشد، در اين صورت اعتماد مردم به او آسيب جدي خواهد ديد. براي نمونه، اگر نبي به‌اشتباه پايش به سنگي برخورد کند، نمي‌توان چنين اشتباهي را موجب سلب اعتماد دانست؛ ولي اگر مثلاً به‌اشتباه ليواني را با اين تصور که آب است، بنوشد در‌حالي‌که شراب است و آن‌گاه مست گردد، چنين امري ممکن است موجب سلب اعتماد شود.

    آنچه گفتيم دربارۀ عصمت پيامبران به طور کلي بود و ديديم که ادلۀ عقلي نمي‌توانند عصمت پيامبران از اشتباه در امور دنيوي را اثبات کنند؛ اما بايد ديد دربارۀ عصمت پيامبر اکرمˆ به طور خاص دليلي بر عصمت ايشان در امور دنيوي داريم يا خير.

      1. 3. عصمت رسول خداˆ در امور دنيوي

    اين همان مسئله‌اي است که در اين نوشتار به دنبال بررسي آن هستيم. اين مسئله موافقان و مخالفاني دارد. نخست ادلۀ موافقان و سپس ادلۀ مخالفان را بررسي مي‌کنيم.

        1. 1ـ3. استدلال به حجيت سنت

    در اصول فقه، فعل معصومان‰ با عنوان سنت حجت شمرده شده است؛ به اين معنا که فعل ايشان دلالت بر جواز آن فعل و ترکشان حاکي از جواز ترک دارد. در نتيجه همة کارهاي ايشان حجت خواهد بود. روشن است که اين تلقي، هر نوع سهو و خطايي را از ايشان به دور مي‌دارد (حرعاملي، 1401ق، ص14). عبدالغني عبدالخالق مي‌نويسد: «از روايت عليکم بسنتي برداشت مي‌شود تمام انواع سنت (قول، فعل و تقرير) حجت است... و اگر احياناً در موردي از حضرتش خطايي سر زند خداوند فوراً آن را اصلاح مي‌فرمايد» (عبدالخالق، بي‌تا، ص281).

    اولاً اينکه فعل نبي (همان سنت او) حجت است، اين حجيت از کجا گرفته شده است و دامنۀ آن چيست؟ براي نمونه، ممکن است گفته شود از آياتي همچون «ما آتاکم الرسول فخذوه...»، حجيت سنت استفاده مي‌شود؛ اما به نظر مي‌رسد که آياتي از اين دست را نمي‌توان دليل بر حجيت سنت در همة موارد دانست و نمي‌توان گفت که اين آيه در مقام بيان چنين معنايي است.

    اگر حجيت سنت از رواياتي همچون «عليکم بسنتي» گرفته شده باشد، که بايد گفت اين روايت به لحاظ سندي از جايگاه محکمي برخوردار نيست. در متون شيعي اين روايت در کتاب امالي شيخ طوسي نقل شده و راويان ناشناخته‌اي مانند هاورن‌بن‌عمرو در آن ديده مي‌شوند.

    ثانياً اگر اين حجيت از خود عصمت گرفته شده باشد، يعني گفته شود که چون معصوم‌اند، پس سنت آنها حجت است، چنين فرايندي نيز منطقاً دور باطل است. به‌علاوه، پرسش اساسي در اين ميان آن است که مقصود از سنت چيست؟ مثلاً اگر پيامبر يک بار در طول عمر مبارکشان‌ به اشتباه به جاي آب، گلاب نوشيدند، چنين فعلي را سنت مي‌نامند؟ به نظر نمي‌رسد که چنين اموري سنت ناميده شوند تا اشتباه در آنها مستلزم نفي حجيت سنت باشد.

    قدر متيقن آن است که سنت پيامبر (پس از اثبات حجيت آن) در رفتارهاي ديني که منشأ هدايت‌اند، حجت شمرده مي‌شود؛ اما دربارة رفتارهايي که ارتباطي با دين ندارند، اختلاف‌نظر وجود دارد. مثلاً اگر پاي پيامبر ناخواسته و از روي حواس‌پرتي به سنگي خورد، اين عمل با حجيت سنت منافات ندارد؟

        1. 2ـ3. ادلة نقلي

    در اين‌باره به چند آيۀ قرآن و يک روايت اشاره مي‌کنيم:

          1. 1-2-3. دليل اول

    «هيچ مرد و زني را نرسد که چون خدا و رسولش به کاري فرمان دهند براي آنان در کارشان اختياري باشد و هر که خدا و رسولش را نافرماني کند به گمراهي آشکاري گرفتار شده است» (احزاب: 36).

    شأن نزول اين آيه همان جريان ازدواج زيد با زينب است، آن هنگام که شخص حضرت رسولˆ به خواستگاري زينب مي‌رود و او را براي همسري زيد، فرزندخواندة خود فرامي‌خواند؛ ا‌ما زينب اين پيشنهاد را نمي‌پذيرد. حضرت با تأکيد بر کنار گذاشتن آداب و رسوم جاهلي بر انجام کار اصرار مي‌ورزد. در همين هنگام آية شريفه نازل مي‌شود. زينب با توجه به آيه، رضايت خود را اعلام مي‌دارد و اين ازدواج به سرانجام مي‌رسد (عميره، ۱۴۱۴ق، ج3، ص124؛ سيوطي، ‎۱۴۲۱ق، ص237؛ قاضي، ‎۱۴۰۸ق، ص180؛ طبرى، 1420ق، ص301؛ زمخشري،‌ 1407ق، ج3، ص539؛ فخررازي، ‎۱۴۲۳ق، ج13، جزء25، ص212). استناد به اين آيه از اين قرار است که موضوع ازدواج زيد با زينب از امور تشريعي به حساب نمي‌آيد، بلکه امري دنيوي است؛ اما مي‌بينيم خداوند چگونه بر پيروي از حضرت تأکيد مي‌ورزد و کلام آن حضرت را کلام خود مي‌شمارد (ر.ک: شربيني، بي‌تا، ص19ـ33)؛ به‌ويژه آنکه در ذيل آيه سرتافتن از فرمان پيامبرˆ را گمراهي آشکار برمي‌شمرد: «فقد ضل ضلالاً مبينا». پس چنين نيست که مؤمنان در برابر حکم خدا و رسول آزادي عمل داشته باشند (فخررازي، ‎۱۴۲۳ق، ج13، جزء25، ص212)، بلکه بايد به حکم خدا و حکم رسولش – که همان حکم خداست ـ تن در دهند (زمخشري،‌ 1407ق، ج3، ص540).

          1. 2-2-3. دليل دوم

    «آنچه از درختان خرما بريديد يا بر سر ريشه‌هايش بر جاي گذاشتيد همه به خواست و فرمان خدا بود» (حشر: 5).

    مورد آيه همان قطع درختان بني النضير (طايفه‌اي از يهود که پيمانشان با مسلمانان را زير پا نهادند) است که پس از اقدام حضرت رسول ˆ به قطع و سوزاندن آن درختان، آيه نازل شد (ابن‌حجر عسقلاني، ‎۱۴۰۷ق، ج7، ص383) و آن برنامه را به عنوان برنامة الهي تأييد فرمود؛ با اينکه در اين‌باره خداوند هيچ‌گونه حکمي صادر نكرده بود. اين تأييد الهي حاکي از آن است که دستورهاي پيامبر تنها به فرمان‌هاي الهي محدود نمي‌گردد، بلکه فرمان شخصي آن حضرت - که تطبيق حکم بر مصداق است - نيز رنگي الهي دارد. در نفس مؤمنان نسبت به اين رفتار حضرت، نقطة ابهامي وجود داشت که خداوند با نزول اين آيه آن را مي‌زدايد (زمخشري،‌ 1407ق، ج4، ص501). البته اين حكم يك استثنا در قانون معروف اسلامى است كه مى‏گويد هنگام حمله به دشمن نبايد درختان را قطع كرد و حيوانات را كشت و زراعت‌ها را آتش زد. اين تنها مربوط به موردى بوده است كه براى بيرون كشيدن دشمن از قلعه، و يا فراهم ساختن ميدان جنگ و مانند آن ضرورت داشته، و در هر قانون كلى، اغلب استثنائات جزئى ضرورى وجود دارد (مكارم شيرازي و ديگران، 1368، ج23، ص496)؛ اما در اين مورد، امر پيامبر اکرمˆ امر الهي قلمداد شده است.

          1. 3-2-3. دليل سوم

    «ما اين قرآن را به‌حق بر تو نازل کرديم تا ميان مردم به آنچه خدا به تو آموخته است داوري کني» (نساء: 105).

    حکم نمودن پيامبر اکرمˆ چيزي افزون بر خود قانون است و خداوند آن را با جملة «بما اراک الله» تأييد مي‌فرمايد. فخررازي مي‌نويسد:

    محققان بر آن‌اند که مضمون اين آيه حاکي از آن است که پيامبر اکرم ˆ تنها بر اساس وحي و نص الهي حکم مي‌فرمايد؛ پس اولاً حکم حضرت جنبة شخصي ندارد [با اينکه روشن است که در اين‌گونه موارد وحي و حکمي از طرف خداوند نازل نشده است]؛ ثانياً آيه گوياي آن است که اجتهاد بر حضرت نارواست (فخررازي، ۱۴۲۳ق، ج11، ص212).

    مفاد اين آيه (با تفسير فخررازي از آن) رأي برخي از عالمان اهل‌سنت (که در مقام احصاي موارد اجتهاد پيامبر اکرمˆ برآمده‌اند) را مردود مي‌شمارد.

    البته چنان‌که پيداست اين آيه بر صحت احکام پيامبر تأکيد دارد و شامل عصمت از ديگر امور دنيوي مانند عصمت در امور عادي زندگي نمي‌شود.

          1. 4-2-3. دليل چهارم

    «ولي چنين نيست؛ به پروردگارت سوگند که ايمان نمي‌آورند مگر آنکه تو را در اختلافات ميان خود داور گردانند و از حکم تو [حتي] در دل خود هيچ ناراحتي احساس نکنند و کاملاً تسليم باشند» (نساء: 65).

    شأن نزول آيه چنين نقل شده است که مردي از انصار با زبير اختلاف پيدا کرد و پيامبرˆ زبير را بر او مقدم داشتند. اين دستور حضرت براي آن مرد انصاري ناخوشايند آمد و او را بر آن داشت که به حضرت چنين گويد: چون زبير پسر عمه‌ات بود او را بر من مقدم داشتي. حضرت از اين سخن آزرده‌خاطر شد و اين آيه نازل گشت (ابن‌حجر عسقلاني، ‎۱۴۰۷ق، ج8، ص103، ح4585). اين آيه حاکي از آن است که دستور حضرت در امور قضايي نيز نافذ و الهي است و اين به‌روشني ديدگاه اجتهاد حضرت در امر قضايي را مردود مي‌سازد. فخررازي مي‌نويسد: «اگر دربارة حضرت اجتهاد را روا بدانيم، اما بايد بپذيريم که از حضرت اشتباهي سر نزده است؛ زيرا ما مأموريم از حضرت پيروي کنيم، به دليل آية 65 نساء و اين با وجود خطا در آن حضرت تضاد دارد» (فخررازي، 1412ق، ج6، ص15). اين آيه نيز بر عصمت پيامبر در احکام و فراميني که صادر مي‌کند، دلالت دارد.

          1. 5-2-3. دليل پنجم

    «هر آنچه پيامبرˆ براي شما آورده بگيريد [و اجرا کنيد] و از هرچه شما را از آن نهي کرد بپرهيزيد» (حشر: 7).

    مقصود از اينکه هر چه براي شما آورده بگيريد اين است که همه فرمان‌هاي او را انجام دهيد. شاهد اين تفسير آن است که امر (فخذوه) در مقابل کلمة نهي (وما نهاکم) قرار گرفته است (ابن‌حجر عسقلاني، ‎۱۴۰۷ق، ج8، ص499) و به تعبير شيخ طوسي آنچه از فيئ به شما مي‌دهد بپذيريد و بدان راضي باشيد و هر آنچه شما را بدان امر مي‌کند انجام دهيد؛ زيرا او هرگز جز از سوي خدا امر و نهي نمي‌كند (فخررازي، ‎۱۴۲۳ق، ج15، ص 287).

    بنابراين آيۀ يادشده آشکارا بر عصمت پيامبر در اوامر و نواهي دلالت دارد؛ زيرا خداوند سبحان ما را به اطاعت از اوامر و نواهي پيامبر اکرمŠˆ فرمان داده است. اگر پيامبر در اين اوامر و نواهي اشتباه کند، لازم مي‌آيد که خداي حکيم ما را به انجام کار اشتباه فرمان داده باشد! از سوي ديگر، هيچ‌گونه دليلي بر تقييد اطلاق آية شريفه وجود ندارد و تمام اوامر و نواهي پيامبر (خواه در امور شرعي و خواه در امور دنيوي) را دربر مي‌گيرد؛ هرچند بايد به اين نکته اذعان كرد که دلالت آيه در محدودة اوامر و نواهي است و موارد ديگر را دربر نمي‌گيرد.

          1. 6-2-3. دليل ششم

    «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء:80)؛ هر کس پيامبر را طاعت کند، خدا را اطاعت کرده است.

    در اين آية شريفه اطاعت از پيامبرˆ همان اطاعت از خداوند شمرده شده است و نمي‌توان گسترة اطاعت از پيامبر را محدود به امور شرعي دانست. اگر پيامبر در رفتار خود دچار لغزش باشد، ديگر اطاعت او اطاعت خداوند نخواهد بود (نظام‌الدين، ‎۱۴۱۶ق، ج2، ص452).

          1. 7-2-3. دليل هفتم

    پيامبر خداˆ فرمود: «اذا نهيتکم عن شيء و فاجتنبوه واذا امرتکم بشيء فأتوا منه ما استطعتم» (بخاري، 1425ق، حديث 7288). استدلال به اين روايت، همانند استدلال به آيۀ 80 سورۀ نساء است.

        1. 3-3. جمع‌بندي

    از آنچه گذشت روشن شد که پيامبر اکرمˆ نه‌تنها در آنچه از جانب خدا به مردم مي‌رساند معصوم از اشتباه است، بلکه دستورهاي ايشان، آن‌گاه که مربوط به امور دنيوي است نيز معصومانه به‌شمار مي‌رود. به ديگر سخن، اگر او در امور دنيوي نيز فرماني مي‌دهد، اين فرمان نشان از علم صحيح او به واقعيات دارد.

      1. 4. نقد و بررسي ديدگاه و ادلة مخالفان

    عالمان پرشماري از اهل‌سنت بر اين باورند که گسترة عصمت پيامبر اکرمˆ امور دنيوي را دربر نمي‌گيرد، بلکه به امور ديني و تکاليف شرعي محدود است. قاضي عياض مي‌نويسد:

    اما عصمت پيامبران در امور دنيوي (بر خلاف پندار شيعه) ضرورتي ندارد؛ يعني چه‌بسا نسبت به برخي امور آگاهي نداشته باشند. عصمت از خطا در امور دنيوي در مورد پيامبران امري لازم نمي‌باشد (قاضي عيّاض، بي‌تا، ج2، ص 209 و244).

    محمود ابوريه، از محققان اهل‌سنت نيز معتقد است که اوامر پيامبرˆ در امور دنيا از قبيل امر ارشادي‌اند؛ زيرا پيامبران در غير امر تبليغ دين معصوم نيستند. وي سپس از ابن‌حمدان در نهاية‌المبتدئين چنين نقل کرده که پيامبران در نقل از خداوند معصوم‌اند اما در غير اين مورد از خطا و نسيان و انجام صغيره داراي عصمت نمي‌باشند (ابوريه، بي‌تا، ص42). راغب سرجاني از اساتيد دانشگاه قاهره در اين زمينه مي‌نويسد:

    صحابيان حضرت رسولˆ پيروي از آن حضرت در امور دنيوي را هرگز وظيفة خود نمي‌دانستند؛ چون بر اين باور بودند که آن حضرت در غير امور وحياني همانند ديگر انسان‌ها انسان است؛ ازاين‌رو راهيابي سهو وخطا در افعال حضرتش امري است ممکن.

    عبدالرحيم‌ خياط ‌معتزلي، قاضي‌عبدالجبار، جارالله زمخشري، محي‌الدين عربي، ابن‌تيميه، قاضي عضدالدين ايجي، آلوسي، رشيدرضا، علي عبدالرازق و محمد سليمان الاشقر از عالمان اهل‌سنت نيز از طرف‌داران اين ديدگاه هستند (علي‌اکبريان، 1377، ص150؛ غلامي، 1394، ص121).

    ادلة مخالفان در دو بخش آيات و روايات مورد نقد و بررسي قرار مي‌گيرد:

        1. 1-4. آيات
          1. 1-1-4. دليل اول

    «هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن) بگيرد تا كاملاً بر آنها پيروز گردد» (انفال: 67).

    بنا بر تفسير زمخشري، اين آيه دربارۀ جنگ بدر است که سربازان اسلام، اسيراني گرفته بودند. برخي پيشنهاد دادند که آنها را زنده نگاه دارد و در عوض، از آنها فديه گرفته شود و برخي نيز پيشنهاد کشتن آنها را دادند. پيامبر خداˆ پيشنهاد اول را پذيرفت. آيه نازل شد که بر اساس آن روشن مي‌شود که پيامبر، اجتهاد نادرستي داشته است (زمخشري،‌ 1407ق، ج2، ص236).

          1. 1-1-1-4. نقد و بررسي

    با دقت در آيه روشن مي‌شود که ظاهر آيه اساساً دربارۀ نحوۀ برخورد با اسيران جنگي و اينکه از آنها فديه گرفته شود يا کشته شوند، نيست. نيز سرزنش خداوند متعالي متوجه کسانى است كه پيش از پيروزى كامل، مشغول گرفتن اسيران به منظور اهداف مادى شدند، و هيچ ارتباطى با شخص پيامبرˆ و آن دسته از مؤمنان كه هدف جهاد را تعقيب مى‏كردند، ندارد. بنابراين بحث‌هايى از قبيل اينكه آيا پيامبرˆ در اينجا مرتكب گناهى شده و اين چگونه با مقام عصمت او سازگار است، همگى بى‌مورد هستند (مكارم شيرازي و همكاران، 1368، ج 7، ص246).

          1. 2-1-4. دليل دوم

    «خداوند تو را بخشيد. چرا پيش از آنكه راست‌گويان و دروغ‌گويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟!» (توبه: 43).

    اين آيه دربارۀ منافقاني است که در داستان جنگ تبوک نزد پيامبر اکرمˆ آمدند و پس از بيان عذرهاي فراوان، اجازه خواستند که در جنگ شرکت نکنند. پيامبر نيز با پيشنهادشان موافقت کرد. آن‌گاه آيه نازل شده که ظاهرش آن است که پيامبر در صدور اين اجازه، خطا کرده است (زمخشري،‌ 1407ق، ج 2، ص 274).

          1. 1-2-1-4. نقد و بررسي

    دقت در اين آيه به ما مي‌فهماند که اولاً پيامبر در اين جريان مرتکب گناهي نشده است؛ زيرا منافقان در هر حالت در جنگ شرکت نمي‌کردند و دير يا زود مشت آنها براي ديگران باز مي‌شد؛ اما اگر پيامبر به آنها اجازه نمي‌داد و آنها در جنگ شرکت نمي‌کردند، چهرۀ واقعي آنها زودتر شناخته مي‌شد. پس بهتر اين بود که پيامبر به آنها اجازه نمي‌داد. بنابراين حداکثر يک ترک اولي از پيامبر صادر شده است.

    به علاوه چنان‌که برخي مفسران گفته‌اند، مي‌توان گفت حتي ترک اولي هم در کار نبوده است. به اين مثال دقت کنيد: ستمگرى مى‏خواهد به صورت فرزند شما سيلى بزند. يكى از دوستانتان دست او را مى‏گيرد. شما نه‌تنها از اين كار ناراحت نمى‏شويد، بلكه خوشحال نيز خواهيد شد، اما براى اثبات زشتى باطن طرف به صورت عتاب‌آميز به دوستتان مى‏گوييد: چرا نگذاشتى سيلى بزند تا همه مردم اين سنگدل منافق را بشناسند؟! هدف شما از اين بيان تنها اثبات سنگدلى و نفاق اوست كه در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است.

    بنابراين عتاب در اين آيه اصلاً متوجه پيامبر نيست، بلکه صرفاً براي بيان زشتي باطن منافقان است (مكارم شيرازي و همكاران، 1368، ج 7، ص429).

          1. 3-1-4. دليل سوم

    «‌اي پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى‏كنى؟!» (تحريم: 1).

    بر اساس ظاهر اين آيه، پيامبر خداˆ کاري را که خدا حلال شمرده بود بر خود حرام کرد و اين کار حضرت، يک لغزش بود (زمخشري،‌ 1407ق، ج4، ص564).

          1. 1-3-1-4. نقد و بررسي

    گرچه ظاهر آية شريفه اين است كه پيامبر اکرمˆ امر حلالى را بر خود حرام كرده است، ولى با توجه به آية بعد كه مى‏فرمايد: «قد فرض الله تحلة ايمانكم»، به دست مى‏آيد كه اين تحريم، از سوگند حضرت سرچشمه گرفته است؛ يعنى آن ‌حضرت براى جلب رضايت همسران خود، با اداى سوگند، كار حلالى را بر خود حرام كرده است (طباطبائي، ‎۱۴۱۷ق، ج19، ص345)؛ روشن است که انسان مي‌تواند با قسم و نذر و عهد، امور مباح را بر خود واجب و يا حرام کند و هرگز نبايد تحريم لذت بر خود را خطا و جرم پنداشت» (طبرسي، ‎۱۴۱۸ق، ج4، ص316). اين کار را حداکثر مي‌توان يک ترک اولي به‌شمار آورد.

          1. 4-1-4. دليل چهارم

    «چهره در هم كشيد و روى برتافت، از اينكه نابينايى به سراغ او آمده بود!» (عبس: 1و2).

    بر اساس ظاهر اين آيه، خداي سبحان پيامبرش را به دليل ترشرويي با يک نابينا مورد عتاب قرار مي‌دهد و عتاب خداوند نشان از خطاي پيامبر خداˆ دارد (زمخشري،‌ 1407ق، ج4، ص701).

          1. 1-4-1-4. نقد و بررسي

    جمهور مفسران شيعه و فخررازي (فخررازي، بي‌تا، ص75) از اهل‌سنت بر اين باورند که مخاطب اين نکوهش شخص ديگري غير از حضرت است. برخي در تبيين آن چنين نگاشته‌اند:

    کسي که خداوند او را به صفت اخلاق عظيم مي‌ستايد، چه سان دست به اين کار مي‌آلايد؟ به‌ويژه آنکه «انک لعلي خلق عظيم» اين صفت را به گونة مطلق به حضرت نسبت مي‌دهد و اين همان ملکة نفساني و ثابت در نفس است که کارهاي انسان همسوي با آن انجام مي‌يابد (طباطبائي، ۱۴۱۷ق، ج20، ص203؛ طيب، ۱۳۹۲ق، ج13، ص387).

    افزون بر آياتي که گذشت، چند آيه ديگر نيز مي‌تواند مورد استناد اهل‌سنت قرار گيرد:

    1. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ ...» (کهف: 110)؛

    2. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ» (نمل: 32)؛

    3. «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف: 66).

    در بررسي اين سه آيه مي‌توان گفت آيۀ نخست درصدد انتقال اين معناست که پيامبر نيز بشر است و اينکه مخاطب وحي است، او را از بشر بودن خارج نمي‌سازد. چنين آموزه‌اي لزوماً ملازم با عدم عصمت پيامبر نيست، بلکه همان ارتباط با وحي مي‌تواند او را از خطا برهاند.

    آية دوم دربارة علم غيب است و سخني است که از جانب حضرت سليمان† صادر شده، در‌حالي‌که موضوع بحث، عصمت پيامبر اکرمˆ است. وانگهي، درست است که پيامبر احاطۀ کامل و بالفعل به همه چيز ندارد، اما معنايش اين نيست که لزوماً اشتباهي از او سر زند. به ديگر سخن، تلازمي ميان عدم احاطۀ کامل به امور با صدور اشتباه نيست؛ اما آية سوم، مربوط به فراگيري علم است که حضرت موسي از حضرت خضر‡ علومي مي‌آموزد و ارتباطي با بحث ما که عصمت پيامبر اکرمˆ است، ندارد. افزون بر آن، فراگيري علم از ديگري، ارتباطي با عصمت ندارد.

        1. 2-4. روايات

    باورمندان به عدم عصمت پيامبر به رواياتي چند نيز استناد کرده‌اند:

          1. 1-2-4. روايت تأبير نخل

    اين روايت اشاره به نظري است که پيامبر اکرمˆ دربارۀ تأبير يا همان بارورسازي (فيومى، ‎۱۴۱۴ق، ص1) درخت خرما داده‌اند. ايشان در مدينه بر گروهي گذر فرمود که به باروري درختان خرما مشغول بودند. حضرت فرمود اگر اين کار را انجام ندهيد بهتر خواهد بود. آنان اين رهنمود حضرت را پذيرفتند و درختان را به حال خود وانهادند؛ اما سرانجام خرماي آن درختان بسيار نامطلوب گرديد. وقتي که حضرت از آنان وضعيت درختان خرما را جويا شدند؛ در پاسخ حضرت گفته شد ما طبق رهنمود شما از باروري آنها دست کشيديم در نتيجه اين‌گونه زيان ديديم. حضرت فرمود:

    شما در امور دنيايي خود از من آگاه‌تريد و اين سخن من بر پاية گمان بود و شما هم مرا بر اين گمانم بازخواست نکنيد؛ لکن هر گاه از سوي خداوند چيزي به شما ابلاغ کردم، بپذيريد. چه اينکه من هرگز بر خداوند دروغ نمي‌بندم.

    اين روايت به گونه‌هاي مختلفي نقل شده است (مسلم‌بن الحجاج، ‎۱۴۰۷ق، ج4، ص515؛ ابن‌حنبل، بي‌تا، ج26، ص413؛ ابن‌ماجه، 1373ق، ج7، ص437).

          1. 1-1-2-4. نقد و بررسي

    1. چرا پيامبرˆ در کاري که آگاهي نداشته دخالت كرده است؟ آيا حضرت نمي‌دانست که مسلمانان بر گفتار حضرت ترتيب اثر مي‌دهند و آن را به اجرا مي‌گذارند؟ پس چگونه آنان را به اين زيان بزرگ مادي گرفتار ساخت؟ به نظر مي‌رسد چنين کاري چون ضرر به ديگران است، حرام نيز به‌شمار آيد و اين با عقيدة اهل‌سنت که بر عصمت پيامبر از گناه اصرار دارند، منافات دارد؛

    2. اين جريان با گفتار آن حضرت که به عبدالله‌بن عمرو‌بن عاص امر فرمود هر چه از آن حضرت مي‌شنود ثبت كند، چون از دو لب حضرتش جز حق صادر نمي‌گردد: «اکتب فوالذي نفسي بيده ما خرج منه الا الحق واشار بيده الي فيه» (حاکم نيشابوري، 1411ق، ج1، ص105)، تناقضي آشکار دارد؛

    3. آيا مي‌توان بر اين باور بود که حضرت پس از 53 سال زندگي در مناطق عرب‌نشين از موضوع بارورسازي درخت خرما و تأثير آن آگاهي نداشته باشد؟ (عاملي، 1403ق، ج3، ص119)؛

    4. اين روايت به لحاظ سندي نيز مخدوش و مضطرب است (براي تفصيل بيشتر در اين‌باره، ر.ک: محمدعلي رضايي اصفهاني، «بررسي حديث تأبير نخل»: در نشريۀ علوم حديث، ش52).

          1. 2-2-4. روايت حباب بن منذر

    در غزوۀ بدر، پيامبرˆ در مکاني منزل کرد، اما حباب گفت که قسمت ديگري از اين زمين براي منزل مناسب‌تر است؛ چون مي‌توان حوضي از آب در اينجا فراهم آورد که مسلمانان بتوانند از آن بهره‌مند شوند، ولي کافران از آن محروم بمانند. حضرت هم طبق رأي او رفتار كرد و بدين‌جهت او به حباب ذي الرأي معروف گرديد (ابن‌هشام، بي‌تا، ج1، ص620).

    برخي نويسندگان براي اثبات عدم عصمت پيامبر اکرمˆ در امور دنيوي به روايت حباب‌بن منذر استناد کرده‌اند. به گفتۀ آنها، حباب هم از جملة «انتم اعلم بامر دنياکم» همين برداشت را داشته است و اگر برداشت او ناصواب بود حضرت او را دربارة اشتباهش آگاه مي‌فرمود، و اين، ما را به اصل اساسي شورا رهنمون مي‌سازد و اينکه چگونه از توانمندي‌هاي اجتماع بهره گيريم و چگونه از فرصت‌هاي به‌دست‌آمده استفاده کنيم. اگر اصل بر اين بود که به نظر ديگران توجهي نشود، هرگز حضرت رسولˆ در جنگ بدر به آن مکان مناسب دست نمي‌يافت و آن‌گاه چه خسارت بزرگي نه‌تنها بر آن حضرت، بلکه بر همگان وارد مي‌گرديد (ر.ک: شربيني، بي‌تا، ج1، ص613 و 636).

          1. 1-2-2-4. نقد و بررسي

    اين روايت نيز دچار کاستي است (عاملي، 1403ق، ج3، ص179)؛ زيرا اولاً طبق نقل برخي کتب تفسيري، منزلگاه مشرکان داراي آب بوده است (زمخشري،‌ 1407ق، ج2، ص223)؛ ثانياً مشرکان زودتر از مسلمانان به اين سرزمين رسيده بودند و معقول نيست در مکاني خالي از آب منزل اختيار کنند تا بعد مسلمانان مکان داراي آب را به خود اختصاص دهند؛ ثالثاً اينکه رسول خداˆ مشرکان را از آب منع کرده باشد با اصول مسلم سيره و تعاليم آن حضرت سازگار نيست. ضمن آنکه بر اساس روايات تاريخي، مشرکان از آب بهره‌مند مي‌شدند و حضرت دستور فرمود کسي متعرض آنان نشود (ابن‌اثير، 1398ق، ج2، ص123)؛ رابعاً آية 11 سورة انفال از نزول باران در شب بدر به عنوان امدادي الهي خبر مي‌دهد و بر اساس روايات، مسلمانان به وسيلة آب باران که در گودال‌ها جمع شده بود مشکل کم‌آبي را حل کردند و اين، از عدم دسترسي آنان به چاه‌هاي بدر حکايت دارد (ابن‌کثير، بي‌تا، ج3، ص289).

      1. 5. ارتباط عصمت با موضوع خلافت

    در پايان اشاره به اين نکته خالي از لطف نيست که به نظر مي‌رسد با توجه به پافشاري اهل‌سنت بر زميني بودن امر خلافت، ريشة مسئلۀ عدم عصمت پيامبر اکرمˆ در امور دنيوي را بايد در امر حکومت و خلافت جست‌وجو کرد. بر اساس ديدگاه آنان، نصب امام و خليفه از مقولة افعال الناس است و نه افعال الله؛ يعني بر خلاف نبوت که امري آسماني است و بايد از سوي خداوند معرفي و نصب صورت گيرد، در مقولة امامت اين امر به مردم واگذار شده است. البته به گونه‌هاي مختلف انجام مي‌يابد. بدين لحاظ، وقتي که نصب خليفه از امور دنيوي باشد، مردم خود بهتر تشخيص مي‌دهند که چه کسي را انتخاب کنند و علم پيامبرˆ - بر اساس گفته خودش - در اين امور، برتر از علم مردم نيست. عبدالرزاق مي‌نويسد: زعامت پيامبرˆ يک امر ديني بود که با وفاتش پايان يافت. رهبري بعد از حضرت را نمي‌توان چيزي بيشتر يا کمتر از رهبري مدني يا سياسي تلقي كرد (عبدالرازق، 1382، ص274). اين موضوع در قالب برهاني چنين ترسيم مي‌گردد:

    نصب خليفه امري دنيايي است؛

    پيامبرˆ در امر دنيايي از مردم داناتر نيست؛

    پس حضرت در نصب خليفه بر مردم برتري ندارد.

    اين در حالي است که حکومت عهده‌دار امور اجتماعي مردم است و قرآن کريم مردم را در امور اجتماعي به سوي پيامبر ارجاع مي‌دهد: «‌اي كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است» (نساء: 59).

    در آيۀ يادشده به طور عام و مطلق فرمان داده مي‌شود که مردم در هر امري که نزاع کردند، آن را به پيامبر و اولوالامر واگذار کنند. روشن است که امور اجتماعي نيز از اموري هستند که مورد نزاع قرار مي‌گيرند و تکليف ما آن است که به پيامبر مراجعه کنيم. اطاعت از پيامبر نيز در رديف اطاعت از خداست و معنا ندارد که خداي حکيم مردم را به پيامبري ارجاع دهد که مردم خود از او عالم‌ترند.

      1. نتيجه‌گيري

    مسئلۀ گسترۀ عصمت پيامبران از مسائلي است که همواره مورد اختلاف و چالش ميان دانشمندان بوده است. در اين ميان، يکي از ساحت‌هاي اين مسئله، عصمت پيامبر در امور دنيوي است.

    اگرچه ادله‌اي عقلي بر عصمت پيامبران از اشتباه در امور دنيوي مطرح اقامه شده است، به نظر مي‌رسد اين ادله از اتقان لازم برخوردار نيستند.

    در زمينة عصمت پيامبر اکرمˆ از اشتباه در امور دنيوي، آيات فراواني وجود دارند که انسان‌ها را به پيروي از فرامين پيامبر اکرمˆ - آنجا که مربوط به امور دنيوي است - نيز فرامي‌خوانند. اين همه، نشان از عصمت پيامبر اکرمˆ از اشتباه در اين حوزه دارد.

    ديدگاه اهل‌سنت بر عدم عصمت پيامبر اکرمˆ در امور دنيوي به برخي از آيات و روايات و بر شماري موارد اجتهاد آن حضرت مستند شده است كه آيات مورد استناد، ظهوري در مدعاي آنها ندارند و همگي قابل پاسخ هستند. روايات مورد استناد ايشان نيز افزون بر اينکه، تنها در متون اهل‌سنت نقل شده‌اند، ضعف سندي دارند و با عمومات قرآن و ديگر شواهد ناسازگارند.

     

    References: 
    • ابن‌ابي‌الحديد، عبدالحميد، ۱۳۸۵ق، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحياء الکتب العربية.
    • ابن‌اثير، علي‌بن محمد، 1398ق، الکامل في التاريخ، بيروت، دارالفکر.
    • ابن‌حجر عسقلاني، احمدبن علي، ‎۱۴۰۷ق، فتح الباري بشرح صحيح الامام ابي عبدالله محمدبن اسمعيل البخاري، قاهره، دارالريان للتراث.
    • ابن‌حزم، علي‌بن احمد، بي‌تا، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، بغداد، مکتبة المثني.
    • ابن‌حنبل، احمدبن محمد، بي‌تا، المسند، بي‌جا، بي‌نا.
    • ابن‏فارس، احمد، ۱۴۱۰ق، معجم مقائيس اللغه، بي‌جا، الدار الاسلاميه.‎
    • ابن‌کثير، اسماعيل‌بن عمر، بي‌تا، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالاندلس.
    • ابن‌ماجه، محمدبن يزيد، 1373ق، سنن ابن‌ماجه، بيروت، دارالفکر.
    • ابن‌منظور، محمدبن مکرم، ‎۱۴۱۰ق، لسان العرب، بيروت، دارالفکر.
    • ابن‌هشام، عبدالملک، بي‌تا، السيرة النبوية، بيروت، دارالوفاق.
    • ابوريه، محمود، بي‌تا، اضواء علي السنة المحمديه، قاهره، دارالمعارف.
    • آملي، حيدربن علي، ‎۱۴۱۶ق، تفسير المحيط الاعظم و البحر الخضم في تاويل کتاب‌الله العزيز المحکم، تحقيق محسن موسوي تبريزي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • بخاري، محمدبن اسماعيل، 1425ق، صحيح البخاري و هو الجامع المسند الصحيح المختصر من امور رسول‌الله و سننه و ايامه، بيروت، دارالفکر.
    • تفتازاني، مسعودبن عمر، 1370، شرح المقاصد، قم، شريف الرضي.
    • جوهرى، اسماعيل، ‎۱۴۰۷ق، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربيه، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين.
    • حاکم نيشابوري، محمدبن عبدالله، 1411ق، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دارالکتب العلميه.
    • حرعاملي، محمدبن حسن، 1401ق، التنبيه بالمعلوم من البرهان، قم، المطبعه العلميه.
    • حلبي، علي‌بن ابراهيم، بي‌تا، السيرة الحلبية، بيروت، داراحياء التراث العربي.
    • حلي، حسن‌بن يوسف، 1363، انوارالملکوت في شرح الياقوت، تحقيق محمد نجمي زنجاني، قم، الرضي، بيدار.
    • ـــــ ، 1410ق، رساله سعديه، قم، مطبعه بهمن.
    • ـــــ ، ۱۴۱۴ق، نهج الحق وکشف الصدق، قم، دارالهجره. ‎
    • ـــــ ، بي‌تا، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تصحيح حسن حسن‌زاده آملي، قم، جامعه مدرسين.
    • رضايي اصفهاني، محمدعلي، 1388، «بررسي حديث «تأبير نخل»: (ادعای خطای علمی پیامبر در لقاح و زوجیت گیاهان)»، ش52، ص99-112.
    • زمخشري،‌ محمودبن عمر، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، بيروت، دارالکتاب العربي.
    • سبحاني، جعفر، ‎۱۴۲۸ق، منشور عقايد اماميه، قم، مؤسسة امام صادق.
    • سيوطي، جلال‌الدين، ‎۱۴۲۱ق، لباب النقول في اسباب النزول، بيروت، دارالمعرفه.
    • شربيني، محمداسماعيل، بي‌تا، رد شبهات حول عصمة النبى فى ضوء السنة النبوية الشريفة، بي‌جا، بي‌نا.
    • صدوق، محمد‌بن علي، 1385ق، علل الشرايع، نجف، المکتبة الحيدريه.
    • ـــــ ، 1389، الاعتقادت، تحقيق مؤسسه الامام الهادي، قم، مؤسسة امام هادي.
    • ـــــ ، 1405ق، من لايحضره الفقيه، بيروت، دارالاضواء.
    • ـــــ ، ۱۴۲۵ق، عيون اخبار الرضا، قم، ذوي القربي. ‎
    • طباطبائي، سيدمحمد حسين، ‎۱۴۱۷ق، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • طبرسي، فضل‌بن حسن، ‎۱۴۱۸ق، تفسير جوامع الجامع، قم، جامعه مدرسين.
    • طبرى، محمدبن جرير، 1420ق، جامع‏البيان فى تأويل القرآن، چ سوم، بيروت، دارالكتب العلميه.
    • طريحي، فخرالدين، 1985م، مجمع البحرين، بيروت، دارالمكتبة الهلال.
    • طوسى، محمدبن حسن، 1400ق، الاقتصاد: الهادي الي طريق الرشاد، تهران، مکتبه جامع چهلستون.
    • طيب، عبدالحسين، ‎۱۳۹۲ق، اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، بنياد فرهنگ اسلامي.
    • عاملي، جعفر مرتضي، 1403ق، الصحيح من سيره النبي الاعظم، بي‌جا، بي‌نا.
    • عبدالخالق، عبدالغني، بي‌تا، حجية السنة، بي‌جا، دار السعداوي.
    • عبدالرازق، علي، 1382، اسلام و مباني حکومت، ترجمة محترم رحماني و محمدتقي محمدي، تهران، سرايي. ‎
    • عضدالدين ايجي، عبدالرحمن، ۱۴۱۲ق، شرح المواقف، شرح علي‌بن محمد جرجاني، قم، شريف الرضي‎.
    • علم‌الهدي، علي‌بن حسين، 1411ق، الذخيره في علم الکلام، قم، جامعه مدرسين.
    • علي، ابراهيم محمد،‎ ‎۱۴۲۴ق، صحيح اسباب النزول، دمشق، دارالقلم.
    • علي‌اکبريان، حسنعلي، 1377، درآمدي برقلمرو دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • عميره، عبدالرحمن، ‎۱۴۱۴ق، رجال انزل ‌الله فيهم قرآنا، بيروت، دارالجيل.
    • غلامي، محمد، 1394، بررسي تطبيقي عصمت پيامبر اکرم در امور غير ديني از منظر قرآن و روايات، رساله علمي سطح 4 حوزه علميه قم.
    • فخررازي، محمدبن عمر، 1412ق، المحصول، بيروت، مؤسسة الرساله.
    • ـــــ ، ‎۱۴۲۳ق، تفسير الفخرالرازي المشتهر بالتفسير الکبير و مفاتيح الغيب، بيروت، دارالفکر.
    • ـــــ ، بي‌تا، عصمة الانبياء، حمص، نشر المکتبه الاسلاميه.
    • فيومى، احمدبن محمد، 1414ق، المصباح المنير في غريب الشرح الکبير للرافعي، قم، دارالهجره.
    • قاضى عبدالجبار، بي‌تا، المغني في ابواب التوحيد و العدل: رؤيه الباري، قاهره، المؤسسة المصريه العامه.
    • قاضي عيّاض، بي‌تا، شرح الشفا للقاضي عياض، دمشق، مؤسسة دارالعلوم لخدمة الکتاب الاسلامي.
    • قاضي، عبدالفتاح، ‎۱۴۰۸ق، اسباب النزول عن الصحابه و المفسرين، بيروت، دارالندوه الجديده.
    • مجلسي، محمدباقر، بي‌تا، بحار الانوار، چ دوم، تهران، المكتبة الاسلاميه.
    • مسلم‌بن الحجاج، ‎۱۴۰۷ق، صحيح مسلم، تحقيق موسي شاهين لاشين و احمد عمرهاشم، بيروت، مؤسسة عزالدين للطباعه و النشر.
    • مصطفوي، حسن، 1385، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، مركز نشر آثار علامه مصطفوي.
    • مطهري، مرتضي، 1378، مجموعه آثار، چ نهم، تهران، صدرا.
    • مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1363، تصحيح الاعتقاد بصواب الانتقاد، قم، رضي.
    • ـــــ ، ۱۴۱۳ق، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، تهران، دانشگاه مک گيل و مؤسسة مطالعات اسلامي.‎
    • مكارم شيرازي، ناصر، و همكاران، 1368، تفسير نمونه، چ دهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • نظام‌الدين، حسن‌بن محمد، ‎۱۴۱۶ق، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت، دارالکتب العلميه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    انواری، جعفر، فاریاب، محمدحسین.(1395) عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امور دنیوی از دیدگاه فریقین. دو فصلنامه معرفت کلامی، 7(1)، 45-64

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جعفر انواری؛ محمدحسین فاریاب."عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امور دنیوی از دیدگاه فریقین". دو فصلنامه معرفت کلامی، 7، 1، 1395، 45-64

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    انواری، جعفر، فاریاب، محمدحسین.(1395) 'عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امور دنیوی از دیدگاه فریقین'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 7(1), pp. 45-64

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    انواری، جعفر، فاریاب، محمدحسین. عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امور دنیوی از دیدگاه فریقین. معرفت کلامی، 7, 1395؛ 7(1): 45-64