معرفت کلامی، سال هفتم، شماره اول، پیاپی 16، بهار و تابستان 1395، صفحات 151-165

    راویان تراث کلامی شیعه از بحرین

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مهدی سلیمانی آشتیانی / دانشجوي دكتري شيعه‌شناسي اديان، دانشگاه اديان و مذاهب / msa0121@gmail.com
    قاسم صفری (جوادی) / استاديار جامعة‌المصطفي العالمية
    چکیده: 
    برای بررسی وجود اندیشه های طاکلامی در میان راویان و اصحاب ائمه، بایسته است که کل میراث روایی ایشان جمع آوری و تبویب شود و گرایش های احتمالی آنان به موضوعات کلامی مورد ارزیابی قرار گیرد. در بحرین قدیم (شامل کویت، احساء، قطر و مجمع الجزایر بحرین کنونی) گرایش غالب راویان و محدثان، نص گرایی بوده و این جریان، حوزه‌ی علمی بحرین را قرن ها در اختیار داشته است و حتی برخی، اخبارگرایی قرون متأخر در بحرین را ادامه‌ی همان جریان نص گرای قدیم دانسته اند. در نوشتار پیش رو، با استفاده از منابع حدیثی و رجالی ضمن معرفی محدث - متکلمان بحرینی (با تأکید بر قبیله‌ی عبدالقیس) و در یک بازه‌ی زمانی (عصر امیرالمؤمنین تا امام جواد‰)، تلاش شده تا پیشینه‌ی کلامی حوزه‌ی بحرین به عنوان جریانی میانه و درخور توجه بازشناسی شود و با نمایاندن وجود این جریان، انگاره‌ی نص گرایی مطلق و بی رقیب در میان بحرینی ها نقد شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Narrators of Bahrain's Shiite Theological Heritage
    Abstract: 
    In order to investigate the theological ideas of the narrators and companions of the Imams, it is necessary to collect and organize their narrative heritage and evaluate their probable tendency towards theological subjects. In ancient Bahrain (including Kuwait, Ahsa ', Qatar and present Bahrain archipelago) literalism was the mainstream among the narrators and scholars of hadith, and this trend dominated the scientific domain of Bahrain for centuries. Some have even regarded the traditionalism of the later centuries in Bahrain as the continuation of the same old trend of literalism. Using the sources of Hadith and authorities and introducing Bahraini traditionalists and theologians (with an emphasis on the tribe of Abd al-Qais) in one period (the time of Imam Ali to Imam Javad), the present paper attempts to re-identify the theological history of Bahrain as an intermediate and considerable movement, show the presence of this movement and criticize the idea of absolute and unrivaled literalism among the Bahrainis.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

      1. مقدمه

    از آغاز عصر نبوي و در طول دوران حضور ائمة اطهار، وجود راويان و محدثان چشمگير در يک منطقه و تدوين آثار حديثي در آن، شکل‏گيري انديشۀ تأثيرگذار و وجود مدارس و حلقه‏هاي درسي در يک ناحيۀ جغرافيايي، موجب ايجاد يک مرکز و حوزة درسي است که آبشخور اين حوزه‌ها، روايات و احاديث است؛ اما راويان همه در يک سطح معرفتي و داراي سليقه‌اي يکسان نبوده‌اند. برخي بيشتر به نقل روايات اخلاقي پرداخته‌اند و برخي هم به حوزة فقه يا ديگر موضوعات وارد شده‌اند. البته تعداد کمتري از اين راويان نيز به بحث‌هاي کلامي و اعتقادي علاقه نشان داده‌اند. در ميان بيشتر اين راويان، نظريه‌پردازي و يا نقل روايات عميق توحيدي چنداني سراغ نداريم، اما اين شمار اندك را بايد پايه‌گذاران اولية کلام شيعي دانست. مؤلفه‌هاي كلام‌ورزي يا شاخصه‌هاي متکلم بودن را نيز مي‌توان شاگردي يا ارتباط با متكلمان نظريه‌پرداز، توان مناظره، نقل روايات کلامي، و پرسش‌هايي از ائمه دربارة مباحث اعتقادي قلمداد كرد (اقوام کرباسي، 1391 الف؛ طالقاني، 1391). با اين فرض، پژوهش در حوزه‌هاي جغرافيايي راويان متکلم، شاخه‌اي از مطالعات تاريخ کلام شيعي خواهد بود که اگر تاريخ علوم را يکي از مهم‌ترين شاخه‌هاي مطالعات و پژوهش‌ها در يک علم بدانيم، مطالعۀ حوزه‌هاي جغرافيايي تاريخ علم کلام، داراي جايگاهي استوار خواهد بود. اينکه در گذشته چه جريان‌هاي فکري و چه مراکز جغرافيايي تأثيرگذاري در هر منطقه وجود داشته است، موضوع اين‌گونه پژوهش‌هاست.

    آنچه دربارة بحرين قديم و جديد و محدثان آن مي‌دانيم، بيشتر صبغة نص‌گرايانة ايشان است و اين جريان چنان قوي عمل کرده است که از سده‌هاي مياني (چهارم و پنجم) تا پايان قرن دهم، شمار متکلمان بحرين (با جست‌وجوي نگارنده) به ده نفر نمي‌رسد. اين وجهة غالب موجب اين تصور مي‌شود که اخباري‌گري قرون متأخر در حوزة بحرين مستند به روش قدماي اين ديار است و جريان نص‌گرايي، وجه منحصر فکري در بحرين؛ اما آيا مي‌توان جرياني ديگر را که حاکي از مباحث عقل‌گرايي و کلامي باشد نيز در اين حوزه فکري يافت؟ براي واکاوي اين موضوع، بايد پژوهش‌هايي از آن‌گونه که دربارة مراکزي مانند کوفه، بغداد، حله و قم انجام شده است، دربارة بحرين نيز صورت گيرد تا بتوان بر پاية آنها به جمع‌بندي‌اي نزديک به واقع رسيد.

    مهتدي بحراني در علماء البحرين دروس و عِبر، 270 نفر از شخصيت‏هاي شيعي بحرين را معرفي کرده است. قبيلة بني‌عبد‌القيس از علي کوراني و عبدالهادي الربيعي‌ـ که در جست‌وجوي حضور فرهنگ و آموزه‏هاي تشيع در ميان قبيلة عبدالقيس و خدمات آنها به مکتب اهل‌بيت‰ بوده است‌ـ و همچنين اعلام هَجَر من الماضين والمعاصرين از هاشم محمد الشخص، به صورت گسترده‏تري به معرفي رجال و بزرگان و دانشمندان بحرين قديم پرداخته‏اند. اين سه کتاب، بيشتر به شرح‌حال علما و دانشمندان و شعراي بحرين از قرون مياني به بعد و تا روزگار معاصر پرداخته‌اند و دربارة رجال شيعي عبدالقيس بحرين در دو قرن نخست هجري نيز در جست‌وجوي افراد يا در مقام استقصا نبوده‏اند و يا فقط به دنبال لفظ «البحراني» بوده‌اند و از راه لفظ «العبدي» منسوب به قبيلة عبدالقيس افراد را پيگيري نکرده‌اند. در نتيجه موفق به گردآوري درستي از رجال‌الحديث و راويان روايات اهل‌بيت‰ از قبيلة عبد‌القيس و بحرين نشده‏اند. بدين‌ترتيب پژوهشي دربارة راويان بحرين به صورت عموم و همچنين بررسي امکان وجود جرياني کلامي– حديثي در ميان آنها بخصوص انجام نشده است.

    نگاهي به تطور حيات فکري در ميان بحريني‌ها نشان مي‌دهد كه حوزة علمي بحرين تاريخي، شاهد حضور محدث– متکلمان شيعي بوده است و بخشي از راويان اولية بحريني‌الاصل، به نقل و روايت آثار کلامي و اعتقادي شيعه علاقه نشان داده‌اند و به گونه‌اي مي‌توان آنها را عقل‌گرايان راويان بحريني قلمداد كرد. اينکه سنت آنها تا چه زمان و تا چه ميزان پس از عصر راويان ادامه يافت، نيازمند پژوهشي ديگر در قرون مياني است.

      1. 1. دربارة بحرين و عبدالقيس

    اگر بنا بر مشهور، «بحرين» مشتق از «بحر» و تثنيۀ آن باشد (ياقوت حَمَوي، 1399ق، ج 1، ص 347)، با توجه به اينکه در موقعيت امروز اين سرزمين، دريايي غير از خليج فارس وجود ندارد، لازم است براي وجه تسميۀ «بحرين»، به دنبال دريا يا شبه‌دريايي در اين منطقه باشيم.

    همْداني گفته است، «بحرين» را به سبب رودخانه‌هايش «مُحَلّـِم» و «عين الجريب»، به اين نام خوانده‌اند (همداني، 1989، ص251). ازهري سپس براي وجود اين درياچه، به کلام فرزدق استشهاد کرده که گفته است:

    کـأنّ ديـاراً بيـن أسْنُمـةَ النَّـقا وبين هذا ليل البُحَيرة مصحفُ

    پيش از اسلام و تا نزديک قرن هفتم هجري قمري، به همۀ سرزمين‌هاي ساحل جنوبي خليج فارس، بين بصره و عُمّان «بحرين» اطلاق مي‌شده است (منجم، 1370، ص 55؛ ابن‌فقيه، 1996، ص 89). بدين‌روي، بحرين قديم يا ناحيۀ قديمي بحرين شامل کويت، احساء، قطيف، قطر و در نهايت، مجمع‌الجزاير بحرين کنوني مي‌شود.

    پس از اسلام گروهي از مردم بحرين به ديدار پيامبر اکرمˆ آمدند. اين واقعه در تاريخ به «وفد عبدالقيس» مشهور است. ميان مورخان در تاريخ وفد بحرين اختلافات بسياري وجود دارد. پيش از فتح مکه، پس از فتح مکه (ابن‌سعد، 1377ق، ج ١، ص ٣١٤؛ حلبي، 1349ق، ج ٣، ص ٢٥١)، سال پنجم هجرت، سال هشتم هجرت، سال نهم هجرت (سنة الوفود) (کحاله، 1368ق، ج 2، ص 727) و سال دهم (ابن‌حبان، 1393ق، ج ٢، ص ١١٥؛ ابن‌اثير، 1420ق، ج ١، ص ٢٦١)، تاريخ‏هايي است که صاحبان کتاب‏هاي تاريخ و سيره براي وفد بحرين نوشته‏اند (ر.ک: ابن‌حجر، 1379ق، ج 8، ص 67؛ کحاله، 1368ق، ج 2، ص 727؛ ابن‌خلدون، 1391ق، ج 2، ص 301).

    در سال‏هاي آغازينِ گسترش اسلام، فرمان‏روايي بحرين از سوي حکومت ساساني، با منذربن‌ساوي، از بني‌عبدالقيس بود (بلاذري، 1400ق، ص 85؛ ياقوت حَمَوي، 1399ق، ج 1، ص 347) و سيبخت، مرزبان يا وابستۀ نظامي ايران در هَجَر بود (بلاذري، 1400ق، ص 78؛ ابن‌قدامه، 1981، ص 278). پيامبر اکرمˆ در سال هشتم هجرت، علاء‌بن‌حضرمي را با نامه‏اي نزد اين دو نفر فرستاد، مبني بر اينکه يا اسلام را بپذيرند و يا جزيه بپردازند (ابن قدامه، 1981، ص 278؛ بلاذري، 1400ق، ص 85؛ ياقوت حَمَوي، 1399ق، ج 1، ص 348). بلاذري مي‏نويسد: اين دو و همۀ عرب‏هاي بحرين و برخي عجم‏ها ايمان آوردند، ولي مجوس، يهود و نصارا از ايمان آوردن به اسلام امتناع نمودند و قبول کردند که جزيه بدهند. او متن صلح‏نامه مربوط به جزيه بين حضرمي با يهود، نصارا و مجوس را آورده است (بلاذري، 1400ق، ص 85).

    از ميان قبيله‏هاي ساکن در بحرين، مهم‏ترين ايشان از لحاظ جمعيت و تأثيرگذارترين آنها در تاريخ تشيع به صورت عموم، و در حديث و روايت به طور خاص، عبدالقيس هستند. جمع پرشماري از صحابۀ پيامبر، ياران اميرالمؤمنين† و راويان ائمّه‰، از ميان اين قبيلۀ بزرگ هستند.

    بني‌عبدالقيس و ربيعه به ولايت و اتصال به اميرالمؤمنين علي† شناخته مي‏شدند و در جنگ‏هاي سه‏گانۀ حضرت، در کنار ايشان حضوري چشمگير داشتند. براي مثال در جنگ جمل سه هزار نفر يا بيشتر از اين قبيله در رکاب حضرت بوده‏اند (سمعاني، 1988، ص 237؛ ابن‌أثير، 1420ق، ج 5، ص 15)؛ چنان‌که از آن حضرت روايت شده است که فرمودند: «عبدالقيس خير ربيعة وفي کلّ ربيعة خير» (ضبي الاسدي، 1972م، ص 138).

    جمع فراواني از عبدالقيس پس از تأسيس کوفه و بصره به اين شهر مهاجرت کردند. ماسينيون معتقد است عبدالقيس تحت رياست زهرة‌بن‌حويه سعدي تميمي به کوفه آمدند (ماسينيون، 1365ق، ص 11). باز همو مي‌گويد عبدالقيس کوفه پيش از سال 30 ق اظهار تشيع مي‌کردند و بنو الذيل که رهط ابناء صوحان هستند در تشيع ثابت‌قدم بوده‌اند (همان، ص 40).

    امير قيس و عبدالقيس در کوفه، سعدبن‌مسعود ثقفي بوده است (منقري، 1382ق، ص 117).

    با تأسيس شهر بصره بصره به‌منزلة يک پادگان نظامي نيز شماري از مردم بحرين به اين منطقه کوچ کردند (ابن‌اثير، 1357ق، ج 2، ص 364) که جارودبن‌معلي عبدي (بزرگ عبدالقيس) از اين مهاجران بود (ابن حبان، 1411ق، ص 70).

    دامنة پژوهش حاضر، کتب رجالي شيعي است؛ اما براي پيگيري راويان بحريني و تشخيص متکلمان ايشان جست‌وجو با کليدواژة «البحراني» و «البحريني» بي‌نتيجه است و در ميان راويان جمعي را که با اين نام و نسبت وجود داشته باشند نداريم. لذا لازم است با نسبت قبيله در پي تشخيص راويان اين منطقه باشيم.

    قبايل عبدالقيس، بکر‌بن‌وائل، تميم، ازد و ديگراني در اين منطقه حضور داشته‏اند و با توجه به کتب انساب و تراجمِ مخصوص صحابه، مي‏توان افراد بسياري از اين قبيله‏ها را که به اسلام گرويدند و پيامبرˆ را ملاقات کردند، تشخيص داد. اينکه بعضي نويسندگان و تاريخ‏پژوهان بحرين، در تاريخ محدثين و صحابۀ بحرين، تنها لفظ «بحراني» را جست‌وجو نموده‏اند و عدۀ کمي را معرفي کرده‏اند، خالي از دقت است (ر.ك: مهتدي بحراني، 1994).

    اما اگر بخواهيم شناسايي راويان را از راه جست‌وجو در منسوبان به قبايل بحرين دنبال کنيم، باز هم مشکلي پديد مي‏آيد. معمولاً قبايل بزرگ عرب داراي مناطق سکونت پهناوري بوده‏اند و در بسياري از موارد، بين چند محل مختلف، مردمي از يک قبيله حضور داشته‏اند. براي مثال، محل سکونت بکربن وائل از يمامه تا بحرين و سپس تا ديار بکرِ عراق امتداد داشته است (ر.ک: ابن‌قدامه، 1981، ص 278؛ هاني، 1421، ص 53؛ بکري، 1403ق، ج ١، ص ٨٦).

    با اين همه نمي‏توان هر کس از افراد اين قبيله را که نامش در ميان صحابه يا روات اهل‌بيت‰ باشد، اهل بحرين دانست و تشخيص آنها نيز کار پرمشقت و دامنه‏داري است که در بيشتر موارد نيز به ثمر نخواهد رسيد.

    از ميان قبايل ساکن در بحرين، عبدالقيس، که مهم‏ترين و بزرگ‌ترين است، حدود و مرزهاي جغرافياي مشخصي دارد که کاملاً محصور به مرزهاي منطقۀ بحرين قديم بوده است (ابن‌خلدون، 1391ق، ج 2، ق 1، ص 300؛ کحاله، 1368ق، ج 2، ص 726).

    در اينکه عبدالقيس، بحريني به‌شمار مي‏آيند، همچنين مي‌توان به سخن معاوية‌بن‌ابي‌سفيان در جدالي که بين او و صعصعة‌بن‌صوحان پيش آمد استناد کرد (ابن‌أثير، 1420ق، ج ٣، ص ١٤٠).

    ابن‌فقيه نيز در مختصر البلدان نوشته است: «لقد استحوذت عبدالقيس علي معظم البحرين ولذلک عدّها بعضهم لعبد القيس» (ابن‌فقيه، 1996، ص ٨٩).

    در نتيجه، همۀ کساني را که با لفظ «العبدي» منسوب به اين قبيله هستند، مي‏توان اهل بحرين به‌شمار آورد.

      1. 2. راويان شيعي بحرين و تراث کلامي

    بحرين قديم در سده‌هاي مياني از مراکز شيعي به‌شمار مي‌آمده است و چند جريان فکري در اين منطقه حضور داشته‌اند. در سده‌هاي اول تا سوم هم که مي‌توان آن را دورة راويان شمرد، کساني از بحريني‌ها در حوزه‌هاي حديثي شيعي مدينه، کوفه و بصره در نشر فرهنگ شيعي سهيم بوده‌اند. بررسي حوزة کلامي محدثان شيعي بحرين از جهات ديگري نيز لازم است.

    به نظر مي‌رسد سابقۀ تشيع در بحرين مربوط به پيش از قرن سوم است و آن را بايد در صدر اسلام و هم‌زمان با ورود اسلام به اين ناحيه و تا دوران حضور ائمۀ اطهار‰ جست‌وجو کرد (سليماني آشتياني، 1392).

    بر اساس جست‌وجوي راقم اين سطور، حدود 120 نفر از مردم بحرين (از عبدالقيس) در ميان راويان شيعي هستند. اين راويان در کتب چهارگانة حديثي شيعه و وسائل الشيعه با احتساب احاديث تکراري حدود 7644 روايت دارند. اين ميزان روايت حدود 9% کل روايات شيعي است.

    ميزان اقبال و علاقة اين راويان به احاديث کلامي و حوزة منقولات ايشان يا به عبارتي شناسايي محدث‌ـ متکلمان بحريني، انگيزه و مسئله‌اي است که در جست‌وجوي آن هستيم. اين راويان (به ترتيب معاصرتشان با ائمه‰) به اين شرح هستند:

      1. 1-2. راويان روايات  کلامي از امام علي†

    صعصعة‌بن‌صوحان‌عبدي از اصحاب ممتاز و روات متکلم اميرالمؤمنين† بوده است (طوسي، 1417ق، ص 69، رقم، 625). سيدحسن صدر، او را از متکلمان شيعه به‌شمار آورده است (صدر، 1370ق، ص 355). او در جنگ صفين براي اتمام حجت با معاويه حامل پيام حضرت امير براي او بود (منقري، 1382ق، ص 160). در نهروان نيز براي محاجه با خوارج خطبه خواند و در آن به وصايت اميرالمؤمنين اشاره کرده است (مفيد، 1413ق، ص 122).

    در روايت ديگري نيز او به امر وصيت اشاره کرده است (عاملى نباطى، 1384ق، ج 2، ص 40). احتجاج او با خليفۀ دوم در امر تقسيم بيت‌المال در منابع (ابن‌اثير، 1420ق، ج 3، ص 20)، و خطبه و محاجة او با معاويه پس از شهادت اميرالمؤمنين (قاضي نعمان، 1412ق، ج 1، ص 170) در منابع گزارش شده است. همچنين او راوي خطبه‌اي در موضوع توحيد باري و وصف خداوند و نفي تشبيه از اميرالمؤمنين است (صدوق، 1405ق، ص 78). روايتي را نيز در تصريح به عدد ائمة دوازده‌گانه نقل کرده است (صدوق، 1405ق، ج 1، ص 78).

    از ديگر افراد اين قبيله که صبغة کلامي داشته، زيدبن‌صوحان عبدي صحابة پيامبر و از اصحاب خاص اميرالمؤمنين† است (ابن‌سعد، 1377ق، ج 6، ص 126). محاجة او با عايشه در جمل معروف است (قاضي نعمان، 1412ق، ج 1، ص 379). او همچنين در پاسخ به نامة عايشه که او را به دوري جستن از حضرت امير دعوت مي‌کرد، چنين نوشت: «فإن اللّه أمرك بأمر وأمرنا بأمر، أمرك أن تقري في بيتك، وأمرنا بالجهاد، فأتاني كتابك بضد ما أمر اللّه به وذلك خلاف الحق و السلام» (همان، ص 484).

    وي راوي خطبة مشهور اميرالمؤمنين در ذي‌قار (محلي بين کوفه و بصره) است که جريان حکومت و خلافت پس از پيامبر را بيان داشته است. رواياتي نيز در موضوع امامت نقل کرده است كه از آن جمله‌اند روايت «من کنت مولاه...» (حرعاملي، 1414 ق، ج 3، ص 153). همچنين او در روايتي اميرالمؤمنين را «امام البررة... الا وان الحق معه» معرفي مي‌کند (ابن‌طاووس، 1399ق، ج 1، ص 103). وي با ابوموسي اشعري نيز در جنگ جمل احتجاج‌هايي داشته است (ثقفي، 1395ق، ج 2، ص 920). اگر سيدحسن صدر در امر برادرش صعصعه، به احتجاج وي با عثمان براي متکلم خواندن او، استناد کرده است، شايد احتجاج‌هاي متعدد زيد را نيز بتوان مؤيد متکلم بودن زيد دانست.

    جابر عبدي از ديگر اعضاي عبد‌القيس است که روايتي را در امامت انتصابي اميرالمؤمنين† نقل کرده  است (کليني، 1401ق، ج 1، ص 10،  ح 1؛ خويي، 1403ق، ج4، ص 27، رقم، 2027). همچنين در آية «يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَالْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُم‏»، اقامه تورات و انجيل را حمل بر ولايت اميرالمؤمنين کرده است (حرعاملي، 1414ق، ج 2، ص 292).

      1. 2-2. اصحاب و راويان روايات کلامي از امام باقر†

    ابان‌بن‌أبي‌عياش عبدي بصري، از محدث‌ـ متکلمان بحريني است که همة روايات کلامي و غيرکلامي خود را از سليم‌بن‌قيس هلالي نقل کرده است. در کتب رجالي متقدمين بر مذهب ابان تصريح نشده است. تنها نشانه‌اي که از مذهب او به دست مي‌آيد، سخن احمدبن‌حنبل است که دربارة وي گفته است: «کان له هوي» (أبي‌حاتم رازي، 1371ق، رقم 1087). علامه سيدمحسن امين، اين سخن احمدبن‌حنبل دربارة ابان را دليل بر تشيع دانسته و معتقد است مراد از هوي در سخنان اهل‌سنت، تشيع است (امين، 1403ق، ج 3، ص 32). مؤيد اين ديدگاه، سخن سيدعلي‌بن‌احمد عقيقي است که «کان فاسد المذهب، ثم رجع» (مامقاني، 1345ق، ص 64).

    سرسلسلة مخالفان کتاب سليم‌بن‌قيس و معتقدان به موضوع بودن آن، ابن غضائري است. وي ‌چنان بر کتاب سليم‌بن‌قيس مي‌تازد که در ذهن خواننده، جاي هيچ‌‌گونه شکي در موضوع بودن کتاب باقي نمي‌ماند و مي‌گويد: «والکتاب موضوع لا مرية فيه». در ترجمة ابان‌بن‌ابي‌عياش نيز بيان مي‌کند که علما و استادان زمان او، وضع اين کتاب را به ابان‌بن‌ابي‌عياش نسبت مي‌دهند (ابن‌غضائرى، 1422ق، ص 36)؛‌ اما بيشترين روايات کلامي ابان از کتاب سليم، شامل نصوص نبوي بر وصايت و ولايت بلافصل علي، احتجاج به احاديث غدير و منزلت و مباهله و ثقلين و...، تصريح به تعداد ائمه از سوي پيامبرˆ و مسئله مهدويت است.

    نجم‌بن‌حطيم عبدي نيز از ديگر راويان عبدي، از اصحاب امام باقر† است (طوسي، 1417ق، ص 147، رقم، 1631؛ برقي، 1342، ص 15). برخي روايات که شائبۀ غلو در آنها مي‌رود، از نجم نقل شده‌اند و گاه نيز امام او را از اين سخنان نهي كرده است. رواياتي در کلام و مناظره نقل شده که نشان مي‌دهند او و ديگراني در مباحث امامت بحث و مناظره مي‌کردند. عبارت «فتناظرنا» در اين روايت هست (کليني، 1401ق، ج 8، ص 232، ح 303).

      1. 3-2. اصحاب و راويان روايات کلامي از امام صادق†

    ابراهيم‌بن‌نعيم عبدي (ابوالصباح کناني) ديگر محدث متکلم بحراني است که به جهت سکونت در کنانة کوفه به کناني مشهور بوده است. او از اجلا و بزرگان اصحاب صادقين است (طوسى، 1417ق، ج 1، ص 352، ح 658) که بيشتر روايات او از امام صادق† است. شيخ مفيد او را از شمار فقهاي عظام شمرده است. دو تن از راويان او عبدالله جبله و محمدبن‌فضيل صيرفي، اولي واقفي و دومي متهم به غلو هستند.

    وي رواياتي در امامت و وصايت ائمه‰ نقل کرده است (کليني، 1401ق، ج 1، ص 186، ح 2؛ صفّار، 1404ق، ج 1، ص 166، ح 19). در بصائر الدرجات و الکافي روايات بسياري از ابوالصباح در فضايل و منزلت ائمه روايت شده است. پرسش‌هايي نيز از امام صادق†، در موضوع امامت از ابوالصباح نقل شده که نشان از پژوهشگري وي در موضوعات کلامي است. او در افضليت اسلام و ايمان نيز از امام پرسش‌هايي کرده است (کليني، 1401ق، ج 2، ص 26، ح 4). روايتي در شمارش تک‌تک ائمه با عبارت مکرر «امام فرض الله طاعته» (کليني، 1401ق، ج 1، ص 186، ح 2) و رواياتي مربوط به مهدويت از ديگر منقولات اوست (نعماني، 1422ق، ص 229و317و319).

    از ديگر راويان تراث کلامي شيعي از مردم بحرين، عمربن‌اُذَينه است. نجاشي او را «شيخ اصحابنا البصريين و وجههم» معرفي كرده است. عمربن‌اذنيه در قصه‌اي که با ابن‌ابي‌ليلا دارد، خود را از عبدالقيس و نوادۀ عبدالرحمن‌بن‌اذينه (قاضي بصره) معرفي مي‌کند (قاضي نعمان، 1389ق، ج 1، ص 93).

    هرچند غالب‌ روايات‌ ابن‌‌اذينه‌ فقهى‌ است‌، اما رواياتى‌ در مقولۀ امامت‌ و ديگر مسائل‌ كلامى‌ نيز از وي‌ نقل‌ شده‌ است‌ که نشان‌ مى‌دهد در اعتقادات نيز دستى‌ داشته‌ است‌. محدث نوري‌ مى‌گويد ابن‌‌اذينه‌ با مخالفان‌ فكري‌ خود به‌ مباحثه‌ مى‌پرداخته‌ است‌. ظاهراً اشارة او به روايت مناظره و مباحثة طولاني او با با عبدالرحمن‌بن ابي‌ليلا (قاضي معروف کوفه) است. ميان اين دو نفر، مباحثه‌اي صورت گرفته که ابن‌اذينه در زمينة مصادر و مآخذ حکم شرعي، درصدد اثبات مرجعيت علمي امام علي و اهل‌بيت‰ است (قاضي نعمان، 1389ق، ج 1، ص 92). با توجه به اينکه عمده روايات او از زرارة‌بن‌اعين است، بايد او را شاگرد نزديک و تحت تأثير زراره دانست.

    از سويي ابن‌اذينه از راويان کتاب سليم‌بن‌قيس است؛ يعني ابان‌بن‌ابي عياش (تنها راوي کتاب سليم)، ابن‌اذينه را براي انتقال ميراث سليم برگزيده و در نتيجه بسياري از روايات کتاب سليم، به واسطة ابن‌اذينه به ما رسيده است. او همچنين رواياتي در معرفت فطري و اضطراري و قدرت و علم الهي، قضا و قدر، مشيت، انتساب شرور به خداوند، معرفت امام، علم امام و عصمت نقل کرده است. گاه نيز پرسش‌هاي کلامي از امام پرسيده است.

    معاوية‌بن‌عمار دهني عبدي نيز از عبدالقيس کوفه و از بزرگان اصحاب امام صادق† (نجاشي، 1408ق، ص 411، رقم 1096؛ طوسي، 1417ق، ص 462، رقم 737) و داراي روايات کلامي است؛ از جمله روايتي مبني بر اينکه امامت عهدي الهي است (صفّار، 1404ق، ج 1، ص 472، ح 12). همچنين رواياتي در رجعت، عالم ذر، تقيه، شفاعت و مهدويت نقل کرده است (صفّار، 1404ق، ج 1، ص 84، ح 5؛ صدوق، 1405ق، ص 94، ح 85).

    سفيان‌بن‌مصعب عبدي کوفي (شاعر) ديگر صحابي متکلم امام صادق† است (طوسي، 1417ق، ص 220، رقم 2927؛ ابن‌داوود، 1392ق، ص 182، رقم 741). او داراي شعر عقيدتي و کلامي بوده است که شعرگويي او مورد تأييد امام قرار گرفته است. کشي آورده است: عن سماعة، قال: قال أبو عبد اللَّه†: علّموا أولادَكُم شِعْر العَبْدِيّ، فإنّه على‏ دين اللَّه‏ (کشي، 1409ق، ص 401، ح 748).

    معلوم است که تأييد و عنايت امام به تعليم شعر او به کودکان نشان از جهت‌گيري عقيدتي اشعار دارد. در يکي از اين اشعار، شاعر محاجه‌اي زيبا با مدعي انتخابي بودن امام کرده و ضمن رد قول او، براي انتصابي بودن امامت استدلال کرده است (ابن‌شهرآشوب، 1412ق، ج 1، ص 258).

    او همچنين در روايتي از امام صادق† دربارة آية «وَعَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ‏» (اعراف: 46) پرسش کرده است که امام آن را به ائمة دوازده‌گانه تفسير نموده  است. وي اين پاسخ امام را به نظم کشيده و در همان مجلس ارائه داده است (جوهری بصری، 1405ق، ص 48).

    از ديگر محدث ـ متکلمان بحريني، عبدالصمدبن بشير عُرامي عبدي کوفي، از اصحاب امام صادق† است (نجاشي، 1408ق، ص 248ـ 249، رقم 654؛ برقي، 1342، ص 225، رقم 940). وي رواياتي دربارة صفات ذات الهي (کليني، 1401ق، ج 1، ص 108، ح 6)، حديث غدير، وصايت و نص، تفويض و علم امام نقل کرده است (کليني، 1401ق، ج 1، ص 108، ح 6؛ صفّار، 1404ق، ج 1، ص 377، ح1 و ص 169، ح 3). همچنين روايتي در مهدويت و علائم ظهور (نعماني، 1422ق، ص 261، ح 20) و روايتي در احتجاج با مخالفانِ اينکه حسنين فرزندان رسول خدا هستند نقل کرده است (قمي، 1386ق، ج 1، ص 209). نکتة درخور دقت اينکه بيشتر روايات کلامي او از زيادبن‌منذر ابي‌جارود (رأس الجاروديه) است.

    عمارة‌بن‌جُوين عبدي بصري (ابوهارون عبدي) ديگر راوي متکلم از عبدالقيس بصره و راوي از امام صادق †است (قمي، 1386، ج 1، ص 161). ابن‌حجر او را با عبارت «شيعي» توصيف کرده است (ابن‌حجر، 1412ق، ج 1، ص 709، رقم 4856). از نقلي معلوم مي‌شود در موضوع امامت و نص معتقد به رأي خوارج بوده، و به واسطة روايتي از پيامبر که از ابوسعيد خدري شنيده از آن نظر برگشته است (طبري، 1415ق، ص475). او رواياتي در بيعت صحابه در غدير و فضل روز غدير و نزول آية تبليغ، نص در ائمة اثناعشر، علم امام و احوال خروج قائم و مهدويت نقل کرده است (صفّار، 1404ق، ج 1، ص 72، ح 2؛ 165؛ کليني، 1401ق، ج 1، ص 531، ح 8؛ صدوق، 1405ق، ج 1، ص 293، ح 3؛ ابن‌طاووس، 1399ق، ج 1، ص 472).

    از ديگر راويان کلامي بحراني، عبدالله‌بن‌ابي يعفور عبدي کوفي است كه منزلتي نزد امام صادق† داشته است (طوسي، 1417ق، ص 230، رقم 3106؛ نجاشي، 1408ق، ص 213، رقم 556). کشي روايات بسياري در مدح او آورده و همچنين رواياتي که حاکي از اين است که در برخي مباحث عبدالله با اصحاب، امام قول عبدالله را پسنديده است. از همين مباحثات است صحبت او با معلي‌بن‌خنيس که معلي ائمه را اوصيا و انبيا دانسته و عبدالله ايشان را «علماي ابرار» مي‌خواند (طوسى، 1417ق، ص247، ح 456). برخي بر اين باورند که عبدالله‌بن‌ابي‌يعفور به مرجئه گراييده است (اقوام کرباسي، 1391 ب). نامة امام صادق به مفضل‌بن‌عمر در تسليت درگذشت عبدالله و تجليل کم‌نظير آن حضرت از او و تأييد عقايد وي اين باور را نفي مي‌کند (طوسى، 1417ق، ص 10، ح 20، ص 180، ح 313، ص 246، ح 453).

    برخي راويان وي همچون هشام‌بن‌سالم، ابان‌بن‌عثمان، عبدالله‌بن‌مسکان و حمادبن‌عثمان از برجسته‌ترين محدثان متکلم امامي هستند. حدود 200 روايت از او نقل شده که بخش اعظم آنها در موضوع صفات باري (صفّار، 1404ق، ج 1، ص 61، ح 4)، لزوم حجت (صفّار، 1404ق، ج 1، ص 61، ح 4)، امامت به نص (صفّار، 1404ق، ج 1، ص 474، ح 3؛ صدوق، 1405ق، ج 1، ص 233، ح 41)، مهدويت و اخبار مربوط به قيام قائم (نعماني، 1422ق، ص 204 و 330 و 331 و 332 و...) و تقيه (برقي، 1342، ج 1، ص 257، ح 300) است.

    او همچنين از امام صادق† دربارة امامت پرسش‌هايي کرده که ناظر به ديدگاه بتريه (زيدية نخستين) است، که در عين اعتقاد به حقانيت اهل‌بيت‰، حق نصب را منحصر به خدا نمي‌دانند. در اين روايت، امام اين اعتقاد را انکار و تقبيح کرده است. شايد اين پرسش نزديکي عبد‌الله‌بن‌ابي يعفور را به جريان ارجاء شيعي برساند. مي‌دانيم که اين جريان با زيدية نخستين نيز روابط خوبي داشته‌اند (نعماني، 1422ق، ص 133؛ منصوري‌راد، 1391).

    مسعدة‌بن‌صدقه، ديگر راوي مورد بحث است. وي از اصحاب امام صادق† بوده و بنا بر نقلي، عامي و بتري است که اين موجب تضعيف او از ناحيۀ برخي رجالي­ها شده است. بيش از صد روايت از وي نقل شده که بخشي از آنها در موضوعات اعتقادي و کلامي است.

    او در موضوع مهدويت و اخبار قائم (خصيبي، 1411ق، ص 362؛ نعماني، 1422ق، ص 314، ح 6)، تقيه (کليني، 1401ق، ج 2، ص 219، ح 10) و رجعت (حرعاملى، 1414ق، ص 389) روايت نقل کرده است. او خطبة الاشباح اميرالمؤمنين را که خطبة توحيدي است از امام صادق نقل کرده است (صدوق، 1405ق، ص 49، ح 13). همچنين نقل‌كنندة روايتي در نفي کلام و جدال و مراء دربارة خداوند (همان، ص 460، ح 32) و روايتي در نفي قياس و رأي است (کليني، 1401ق، ج 1، ص 57، ح 17).

    گفتني است که مهم‌ترين راوي روايات او، هارون‌بن‌مسلم‌بن‌سعدان (کاتب سامرايي) است. وي از ثقات اصحاب و داراي کتاب التوحيد است؛‌ ولي در جبر و تشبيه داراي مذهب و عقيده‌اي خاص بوده است. دربارة وي نوشته‌اند: «له مذهب في الجبر والتشبيه» (نجاشي، 1408ق، ص 438، رقم 1180). بنا بر گزارش شيخ طوسي، مسعده بصري است و از سويي شيخ در شرح هارون‌بن‌مسلم هم نوشته اصلاً کوفي بوده و بعد به بصره رفته است. وي نهايتاً به بغداد و سامرا رفت و در آنجا وفات كرد. با اين حال مي‌توانيم بگوييم اخذ حديث هارون از مسعده در دورة توقف در بصره بوده است.

    رِبعي‌بن‌عبدالله‌بن‌جارود عبدي بصري نيز حائز توجه است. وي از روات امام صادق و امام کاظم‡ و از قبيلة عبدالقيس و مقيم بصره و از اصحاب و خصيصين فضيل‌بن‌يسار بصريي بوده است. نجاشي به نقل از طيالسي، او را توثيق کرده است (نجاشي، 1408ق، ص 167، رقم 441؛ طوسي، 1417ق، ص 195، رقم 294). ابوحاتم و نسايي از رجاليان عامه نيز او را توثيق کرده‌اند و در ميان مشايخ و راويان او جمع پرشماري از عامه نيز هستند (مزّي، 1409ق، ج 9، ص 57، رقم، 1851). او را از «ممن ينسب إلي الرفض في البصرة» نام برده‌اند (طبري، 1415ق، ص 209). وي رواياتي در‌ بداء،‌ معرفة الامام،‌ تأويل آيات به امام و صفات ائمه نقل کرده است (قمي، 1386ق، ج 1، ص 161؛ برقي، 1342، ج 1، ص 161، ح 106، ص 202، ح 43؛ کليني، 1401ق، ج 1، ص 377، ح 3، ص 413، ح 6، ص 147، ح 1). او همچنين روايتي در نهي از «کلام في الله والجدال في القرآن» (عياشي، 1380، ج 1، ص 362، ح 31)، و روايتي در «النهي عن الصفة بغير ما وصف به نفسه تعالى» (کليني، 1401ق، ج‏1، ص 103، ح 11). نقل کرده است.

    بيشتر روايات او در باب امامت از فضيل‌بن‌يسار است و فضيل نيز از بزرگان و اصحاب اجماع است. راويان او نيز در اين روايات کلامي، حمادبن‌عثمان و حمادبن‌عيسي هستند که هر دو از اصحاب اجماع‌اند.

      1. نتيجه‌گيري

    چنان‌که آمد راويان شيعي بحرين حدود 120 نفر هستند که حامل تراث قابل توجهي از معارف حديثي بوده‌اند. از ميان اين جمع 14 نفر راوي روايات کلامي بوده‌اند و يا فعاليت مرتبط با حوزة کلام و عقايد داشته‌اند. برخي از اين راويان، شخصيت‌هاي قابل توجه و تأثيرگزار بوده‌اند و حجم روايات آنها نيز پرشمار است. با اين حال نمي‌توان پيشينة روايي و حديثي بحرين در عصر حضور را صرفاً جريان حديثي نص‌گرايانه دانست، بلکه با توجه به اهميت برخي از اين راويان و حجم رواياتشان مي‌توان گفت يک جريان کلامي در ميان جريان غالب نص‌گرايانه، حضور مؤثر و درخور توجه داشته است.

    بيشترين موضوعات طرح‌شده در تراث روايي اين راويان، مربوط به مباحث امامت و وصايت است. شايد اين حجم روايات در حوزة امامت را بتوان با اقبال بحريني‌ها و به‌ويژه قبيلة عبدالقيس به امامان شيعه مربوط دانست. نمودار اين موضوعات در پي مي‌آيد.

     

    References: 
    • ابن‌اثیر، علی‌بن محمّد شیبانی، 1357ق، اللباب، قاهره، مکتبة القدسی.
    • ـــــ ، 1420ق، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الصادر.
    • ابن‌حبّان، أبوحاتم محمّدبن احمد‌، 1411ق، مشاهیر علماء الأمصار، تحقیق رزوق علی‌إبراهیم، بیروت، دار الوفاء.
    • ـــــ ، 1393ق، الثقات، تحقيق عبدالمعيد، حيدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانيه.
    • ابن‌حجر عسقلاني، احمد‌بن علی، 1412 ق، تقریب التهذیب، تحقیق محمّد عوّامة، چ چهارم، دمشق، دارالرشید.
    • ـــــ ، 1379ق، فتح‌الباري، تحقيق عبدالعزيز عبداللّه‏ بن‌باز، بيروت، دارالفكر.
    • ابن‌خلدون، عبدالرحمن‌بن محمد، 1391ق، تاريخ ابن‌خلدون، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • ابن‌داوود، حسن‌بن علي حلّي، 1392ق، رجال ابن‌داوود، تحقيق محمدصادق آل بحرالعلوم، قم، منشورات الشريف الرضي.
    • ابن‌سعد، محمّد‌بن سعد، 1377ق، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسة من الصحابة)، تحقیق محمد‌بن صامل السلمی، بیروت، دار صادر و طائف: مکتبة الصدیق.
    • ابن‌شهر آشوب مازندراني، محمّدبن علی‌، 1412ق، مناقب آل أبی طالب (المناقب لابن شهر آشوب)، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، قم، منشورات علامه.
    • ابن‌طاووس حلي، سیدعلی‌بن موسی‌بن جعفر، 1399ق، إقبال الأعمال، تحقیق جواد القیومی الإصفهانی، تهران، مکتب الإعلام الإسلامی.
    • ابن‌غضائري، احمد‌بن حسين، 1422ق، الرجال، تحقيق محمدرضا حسينى جلالى، قم، دارالحديث.
    • ابن‌فقیه، احمدبن محمدبن اسحاق مدانی، 1996م، البلدان، بیروت، عالم الکتب.
    • ابن‌قدامة، عبدالله بن احمد، 1981م، الخراج و صناعة الکتابة، بغداد، دار الرشید للنشر.
    • ابي‌حاتم رازي، عبدالرحمن‌ بن، 1371ق، الجرح والتعديل، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • اقوام کرباسي، اکبر، 1391 الف، «مدرسه کلامي کوفه»، نقد و نظر، سال هفدهم، شماره 1، ص 38 – 65.
    • ـــــ ، 1391 ب، «مرجئه شيعه»، نقد و نظر، سال هفدهم، ش 3، ص 34- 66.
    • امین حسینی عاملی، سیدمحسن، 1403 ق، أعیان الشیعة، به کوشش سیدحسن امین، چ پنجم، بیروت، دار التعارف.
    • برقي، احمد‌بن محمد، 1342، رجال البرقي، تهران، دانشگاه تهران.
    • بکري، عبدالله‌بن عبدالعزيز، 1403ق، معجم ما استعجم، تحقيق مصطفي سقا، چ سوم، بيروت، عالم الکتب.
    • بلاذری، ابو الحسن احمد‌بن یحیی، 1400ق، أنساب الأشراف، بیروت، دارالنشر.
    • ثقفي، ابراهيم‌بن محمد، 1395ق، الغارات، تحقيق ميرجلال‌الدين محدث اُرموي، تهران، انجمن آثار ملّي.
    • جوهری بصری، 1405 ق، مقتضب الاثر، قم، دارالحدیث.
    • حلبی، علی‌بن برهان‌الدین، 1349ق، السیرة الحلبیة، مصر، مطبعة مصطفی البابی.
    • حرعاملي، محمدبن حسن، 1414ق، وسائل الشيعه، بيروت، دارالفكر.
    • خصیبی، حسین‌بن حمدان، 1411‌ق، الهدایة الکبری، بیروت، موسسة البلاغ.
    • خوئي، سيدابو‌القاسم، 1403ق، معجم رجال الحديث، قم، منشورات مدينة العلم.
    • سليماني آشتياني، مهدي، «تشيع و پيشينه آن در بحرين»، 1392، شيعه‌شناسي، ش 42، ص 81-114.
    • سمعانی، عبدالکریم بن‌محمّد، 1988م، الأنساب، تحقیق عبداللّه عمر البارودی، بیروت، دار الجنان.
    • صدر، حسن، 1370ق، تأسيس الشيعه لفنون الاسلام، کاظمين، دارالکتب.
    • صدوق، محمدبن علی، 1405ق، کمال‌الدین، قم، موسسة النشر الاسلامی.
    • صفار قمي، محمدبن حسن، 1404ق، بصائر الدرجات، قم، مکتبة آیة اللّه‏ المرعشی.
    • ضبی الاسدی، سیف‌بن عمر، 1972م، الفتنة و وقعة الجمل، بیروت، دارالنفائس.
    • طالقاني، سيدحسن، 1391، «مدرسه کلامي قم»، نقد و نظر، سال هفدهم، ش 1، ص 66- 90.
    • طبري، محمدبن جرير، 1415ق، دلائل الإمامة، تحقيق مؤسسة البعثة، قم، مؤسّسة البعثة.
    • طوسي، محمدبن حسن، 1417ق، فهرست الطوسي، تحقيق جواد قيومي، قم، مؤسسة نشر الفقاهة.
    • عاملى نباطى، علي‌بن يونس، 1384ق، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، نجف، المكتبة الحيدرية.
    • عیاشی، محمدبن مسعود، 1380ق، تفسير العياشی، تحقيق سيدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمية.
    • قاضي نعمان، نعمان‌بن محمد تميمي مغربي، 1389ق، دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام، تحقيق آصف‌بن علي‌اصغر فيضي، مصر، دارالمعارف.
    • قاضي نعمان، نعمان‌بن محمد تميمي مغربي، 1412ق، شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار، تحقيق سيدمحمد حسيني جلالي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
    • قمي، علی‌بن ابراهیم، 1386ق، تفسیر القمّی، اعداد السید‌الطیب الموسوی الجزائری، ط. الثالثه، قم، دارالکتاب للطباعة والنشر.
    • کحاله، عمر رضا، 1368ق، معجم قبائل العرب، دمشق، مطبعة الهاشميه.
    • کلینی رازي، محمّد‌بن‏ یعقوب، 1401ق، الکافی، تحقیق علیاأکبر الغفاری، چ چهارم، بیروت، دار صعب ودار التعارف.
    • ماسينيون، لوئي، 1365ق، خطط الکوفه و شرح خريطتها، لبنان، صيدا، مطبعة العرفان.
    • مامقانی، عبداللّه، ۱۳۴۵ق، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، نجف، مطبعة المرتضویه.
    • مزي، يونس‌بن عبدالرحمان، 1409ق، تهذيب الکمال في أسماء الرجال، تحقيق بشار عوّاد معروف، بيروت، مؤسسة الرسالة.
    • مفيد، محمدبن محمد نعمان، 1413ق، المزار، تحقيق محمدباقر ابطحي، قم، المؤتمر العالمي لألفية شيخ مفيد.
    • منجم، اسحاق‌بن حسین، 1370، آکام المرجان فی ذکر المدائن المشهورة فی کل مکان، مترجم محمد آصف فکرت، مشهد، آستان قدس رضوی.
    • منصوري راد، حسين، 1391، «عبدالله‌بن ابي‌يعفور؛ متکلمي ناشناخته از تبار محدثان اماميه»، نقد و نظر، سال هفدهم، ش ‌‌1، ص 152- 164.
    • منقری، نصر‌بن مزاحم، 1382ق، وقعة صفّین، تحقیق عبدالسلام محمّد هارون، چ دوم، قم، مکتبة آیة اللّه المرعشی.
    • مهتدي بحراني، عبدالعظيم، ۱۹۹۴م، علماء البحرين دروس وعبر، بيروت، مؤسسه البلاغ.
    • نجاشی، أحمد‌بن علی، 1408ق، رجال النجاشی (فهرس أسماءمصنّفی الشیعة)، بیروت، دار الأضواء.
    • نعمانی، ابن‌ابی‌زینب، 1422ق، الغيبة، قم، انوار الهدی.
    • هانی، عبدالرحمن عبدالکریم، 1421ق، البحرین فی صدر الاسلام، بیروت، الدارالعربیة للموسوعات.
    • همداني، حسن‌بن احمدالله، 1989م، صفة جزيرة العرب، تحقيق محمدبن علي اکوع، بغداد، دارالشؤون العامة.
    • ياقوت حموي، ياقوت‌بن عبدالله، 1399ق، معجم البلدان، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی آشتیانی، مهدی، صفری (جوادی)، قاسم.(1395) راویان تراث کلامی شیعه از بحرین. دو فصلنامه معرفت کلامی، 7(1)، 151-165

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی سلیمانی آشتیانی؛ قاسم صفری (جوادی)."راویان تراث کلامی شیعه از بحرین". دو فصلنامه معرفت کلامی، 7، 1، 1395، 151-165

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی آشتیانی، مهدی، صفری (جوادی)، قاسم.(1395) 'راویان تراث کلامی شیعه از بحرین'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 7(1), pp. 151-165

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی آشتیانی، مهدی، صفری (جوادی)، قاسم. راویان تراث کلامی شیعه از بحرین. معرفت کلامی، 7, 1395؛ 7(1): 151-165