معرفت کلامی، سال دهم، شماره اول، پیاپی 22، بهار و تابستان 1398، صفحات 37-49

    بررسی دلالت آیات مربوط به شاهدان امت‌ها بر عصمت همه‌جانبه‌ی انبیا علیهم السلام

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ علی فقیه / دکتري‌ تفسير تطبيقي قرآن، دانشگاه علوم و معارف قرآن / fagheh@quran.ac.ir
    علی اکبر بابایی / دانشيار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / ababayi@rihu.ac.ir
    سیدعبدالرسول حسینی زاده / استاديار دانشكدة تفسير و معارف قرآن / hosseiny43@yahoo.com
    چکیده: 
    برخی از متکلمان برای اثبات عصمت همه جانبه‌ی انبیا علیهم السلام به دلیل مستفاد از آیات مربوط به شاهدان امت ها تمسک جسته اند؛‏ بدین صورت که همه‌ی انبیا، در قیامت شاهدان به حق هستند و بدین روی، برای شهادت مطابق با واقع، باید به دور از خطا و سهو و نسیان باشند. مسئله ای که مطرح است این است که آیا دلالت این استدلال بر مقصود خود، تام است یا خیر؟ ملاحظه ای که بر آن وجود دارد این است که آیات ذی ربط فقط بیانگر این است که در هر امتی یک شاهد وجود دارد. پس ممکن است در یک زمان، چند نبی همزمان حضور داشته و فقط یک تن از آنها شاهد اعمال امت باشد. نگارنده بر این باور است که این شاهد، همان امام امت است. بدین روی، او از خطا و سهو و نسیان در امور مربوط به مشاهده اعمال بندگان مصون است. این مقاله درصدد است با استفاده از روش «تحلیل و توصیف»، دیدگاه عموم مفسران فریقین را مبنی بر اینکه شهدا همان انبیا هستند، رد، و اثبات کند که شاهد هر امتی، امام آن امت است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Investigating the Implications of the Verses Concerning the Witnesses of the Nations on the Holistic Chastity of Prophets
    Abstract: 
    Some theologians have resorted to the proof obtained from the verses concerning the witnesses of the nations to prove the prophets' all-pervading infallibility; i.e., all the prophets are righteous witnesses in the resurrection, and therefore must be free from error and inadmissibility for true testimony. The question that arises is whether the implication of this argument is true or not. The observation that is there is that the relevant verses only indicate that there is a witness in every nation; so there may be several prophets at one time, and only one of them will witness the actions of the nation. The author believes that this witness is the Imam of the nation. Thus, he is immune from error and inadvertence in observing the deeds of his servants. This article seeks to reject the public view of Shiite and Sunni commentators that martyrs are the same prophets, using the “descriptive-analytical" method, and to prove that every community is witnessed by its Imam.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    ​​​​​​

     

     

      1. مقدمه

    ديدگاه‌هاي گوناگوني دربارة عصمت انبيا‰ در تفاسير و کتب کلامي فريقين بيان شده است. مشهور عالمان شيعي علاوه بر اينکه انبيا‰ را در مقام تلقّي، پذيرش، حفظ و ابلاغ وحي، گناهان كبيره و صغيره و عمدي و سهوي بودن آن‌ها (پيش از بعثت و پس از آن) معصوم مي‌دانند، آنها را از هرگونه خطا و سهو نيز معصوم مي‌دانند (ر.ک طوسى، ‏1382،‏ ج‏1، ص 194؛ طوسى، 1407ق، ص 213؛ حلى، ‏1414ق،‏ ص155؛ فياض لاهيجى،1372، ‏ص 115؛ ابراهيم‌بن نوبخت، ‏1413ق،‏ ص73؛ كاشف الغطاء، 1413‏ق، ص 66؛ مقداد، 1422ق، ص246؛ مظفر،1387،‏ ص54؛ نراقى، 1369،‏ ص97؛ حسينى تهرانى، ‏1426ق،‏ ج‏1، ص79-80؛ حسينى لواسانى، ‏1425ق،‏ ج‏1، ص307؛ جوادي آملي، 1389، ص97؛ سبحاني، 1425ق، ص41؛ رباني گلپايگاني، 1334؛ حمود،1421‏ق، ج‏1، ص449؛ مکارم شيرازي، ۱۳۷۷، ج 7 ، ص75 و ص 100).

    بزرگان شيعه براي اثبات عصمت انبيا‰ از خطا و سهو و نسيان، دلايلي اقامه کرده‌اند. از جملة آن دلايل، دليل مستفاد از آيات مربوط به شاهدان و گواهان امت‌ها در آخرت است: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً» (نساء: 41) (پس چگونه خواهد بود آنگاه كه از هر امتى گواهى بياوريم و تو را بر اينان گواه آوريم؟؛ «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ...» (نحل: 84) (و [ياد كن‏] روزى كه از هر امتى گواهى برانگيزيم ...)؛ «... وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ ...» (مائده: 117)؛ (... و تا در ميان آنها به سر مى‏بردم بر آنان گواه بودم ...)، «... وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً» (نساء: 159)؛ (... و او (عيسي) در روز رستاخيز بر [ايمان‏] آنان گواه خواهد بود). خلاصة استدلال ايشان به صورت قياس‏ برهانى شكل‏ اول‏ بدين‌گونه است:

    صغرا: همة انبيا شاهدان به حق در قيامت‌اند.

    کبرا: هر شاهد به حقي در قيامت بايد به دور از خطا و سهو باشد.

    نتيجه: همة انبيا بايد به دور از خطا و سهو باشند.

    به نظر نگارنده، صغراي قياس فوق ناتمام به نظر مي‌رسد؛ زيرا آيات مزبور هيچ‌گونه دلالتي بر اين ندارد که همة انبيا جزو شاهدان باشند. اين آيات فقط بيانگر آن است که در هر امتي يک شاهد وجود دارد. پس ممکن است در يک زمان و در يک امت، چند نبي همزمان حضور داشته باشند و فقط يک تن از آنها شاهد اعمال امت باشد.

    عموم مفسران فريقين بر اين باورند که شهدا همان انبيا هستند (براي نمونه، ر.ک: طبرسى، 1372، ج‏3، ص 77؛ ابن‌كثير، 1419ق، ج‏2، ص269؛ ابن‌أبي حاتم، 1419ق، ج‏3، ص956؛ ابوالفتوح رازى، 1408ق، ج‏5، ص369؛ زمخشرى‏، 1407ق، ج‏1، ص512؛ فخر رازى‏، 1420ق، ج‏11، ص263؛ آلوسي، 1415ق، ج‏3، ص33؛ فضل الله، 1419ق، ج‏7، ص 272؛ ابن‏عاشور، بي‌تا، ج‏4، ص130؛ صدرالمتألهين، 1383، ج‏2، ص589؛ سبحانى، 1412ق، ج‏3، ص 196-197؛ جوادي آملي، 1381، ص220؛ مکارم شيرازي، 1374، ج‏3، ص 391؛ ج‏16، ص 149). نگارنده در اين مقاله به دنبال رد اين ديدگاه و اثبات آن است که شاهد هر امتي امام آن امت است. در هيچ‌يک از تفاسير (بنابر مرور اجمالي ذيل آيات مربوط به شهادت شاهدان امت‌ها) مشاهده نشد که کسي شاهدان امت‌ها را منبطق بر امامان امت‌ها بداند.

    در اين مقاله، ابتدا ديدگاه برخي از بزرگان و استدلال آنها براي اثبات عصمت انبيا‰ از خطا و سهو و نسيان را با توجه به آيات مربوط به شاهدان و گواهان امت‌ها ذکر و در ادامه، اشکالات آن را مطرح و سپس نظرية مختار را بيان مي‌کنيم.

      1. تقرير دليل مستفاد از آيات شهادت براي اثبات عصمت انبيا‰ از خطا و سهو و نسيان

    آية‌الله سبحاني بر اين باور است که مجموع آيات مزبور دلالت مي‌کند بر اينکه در هر امتي شاهداني بر اعمال آن امت وجود دارند و پيامبر اكرمˆ شاهد بر آنهاست. اين شهادت در دنيا صورت مي‌گيرد و در آخرت ادا مي‌شود و شهادت بر صورت و ظاهر اعمال نيست؛ زيرا اين شهادت براي قضاوت در آخرت ناکافي است، و آنچه مشهود شاهدان است حقايق اعمال امت (ايمان و كفر و نفاق و ريا و اخلاص و مانند آن) است، و مشخص است که تشخيص اين مشهودات و شهادت بر آن از طريق حواس پنج‌گانه نيست؛ زيرا اين طريق در کشف حقايق اعمال ناکارآمد است. پس لازم است انبيا مجهز به حس خاصي باشند که به وسيلة آن بتوانند آن چيزي را که به وسيلة حواس پنج‌گانه قابل ادراک نيست، شهود کنند. ما اين حس خاص را «ريسمان عصمت» مي‌ناميم. کسي که مجهز به اين حس باشد خطا و سهو در او راه ندارد، و اگر شهادت در اين دنيا مصون از خطا و اشتباه نباشد عقاب مطيع يا پاداش دادن به مجرم لازم مي‌آيد که عقلاً قبيح است، به‌ويژه عقاب مطيع (ر.ک: سبحاني، 1412ق، ج‏3، ص 196-197).

    آية‌الله جوادي نيز بر اين باور است که اين آيات دلالت دارد بر اينكه گواهان آخرت، شهادت را در دنيا تحمّل مي‏كنند و به همراه دارند و در آخرت، اداي شهادت كرده، آن را مي‏سپارند. پيامبران الهي در رأس گواهان قرار دارند و همه جا و بر همه چيز شاهدند. شاهد بودن پيامبران بر همة زواياي اعمال و كردار و انديشه‏ها، تنها از طريق حواسّ پنج‏گانة ظاهر نيست؛ زيرا اموري را شاهد و ناظرند كه هرگز با چشم ديده نمي‏شود و با گوش نمي‌توان شنيد. پس گواه بودن پيامبران با كمك حسّ ديگري است كه مصون از هرگونه اشتباه و لغزش و خطاست. و اين به معناي «عصمت» آنان است؛ زيرا اگر نسيان يا عصيان در شهود باطني راه يابد، شهادت مقبول در صحنه‏اي كه جز حق در آن وجود ندارد، حاصل نخواهد شد (ر.ک: جوادي آملي، 1381، ص220).

    آية‌الله مکارم شيرازي نيز بر اين باور است که هر پيامبرى گواه اعمال امت خويش است (ر.ک: مکارم شيرازي، 1374، ج‏3، ص 391 و ج‏16، ص149)، و چنين شاهدى بايد از هر گونه گناه و خطايي پاك باشند تا بتواند حق شهادت را به خوبى ادا كند (ر.ک: همان، ج‏11، ص 359).

      1. اشکال نخست

    شيخ حر عاملي با استناد به آية «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً...» (بقره: 143) (و بدين‌گونه، شما را امتى ميانه قرار داديم، تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد...) مي‌نويسد:

    اگر پيامبر معصوم از خطا و فراموشي نباشد، صلاحيت اين را ندارد که شاهد بر مردم باشد؛ زيرا احتمال دارد مطلبي را که بايد شهادت دهد، فراموش کند (ر.ک: حرعاملي، 1389، ص98). برخي بر مطلب ايشان چنين اشکال کرده‌اند که طبق اين گفته، برخي از مردم عادي هم بايد معصوم باشند؛ زيرا برابر اين آيه، عده‌اي از مردم عادي هم شاهداني هستند بر ديگر مردم، و بنابر مدعاي ايشان، شاهد بايد معصوم باشد، و حال آنکه چنين نيست (ر.ک: ميرباقري و نائيني، 1395، ص 54).

        1. بررسي

    اين اشکال تنها در صورتي وارد است که مقصود از ضمير «كُمْ» در «جَعَلْناكُمْ» و «امةً وسطاً»، مؤمنان معمولي باشند. برخي از مفسران «وسط» را به معناى چيزي دانسته‌اند كه ميانة دو طرف قرار گرفته باشد و معتقدند: امت اسلام نسبت به بقيه مردم همين وضع را دارند؛ زيرا يك دسته از مردم، يعنى مشركان و وثنى‏ها، تنها و تنها جانب ماديت را گرفته و بعضى ديگر از مردم مانند نصارا، تنها جانب روح را تقويت كرده‌اند؛ اما امت اسلام هر دو طرف را تقويت مى‏كند. بنابراين، امت اسلامي ميزانى است كه حال ساير امت‏ها با آن وزن مي‌شود، و مردمى كه در دو طرف افراط و تفريط قرار دارند، بايد خود را با امت اسلام بسنجند و متوجه افراط و تفريط خود شوند (ر.ک: رشيدرضا، 1414ق‏، ج‏2، ص4).

    علامه طباطبائي بر اين باور است که اين معنا با لفظ آيه منطبق نيست؛ زيرا درست است كه وسط بودن امت، مصححِ آن است كه امت نام‌برده ميزان و مرجع براى دو طرف افراط و تفريط باشد، ولى مصححِ آن نيست كه شاهد بر دو طرف نيز باشد و يا دو طرف را مشاهده كند؛ چراكه هيچ تناسبى ميانه وسط بودن به اين معنا و شاهد بودن نيست.

    علاوه بر آن، در اين صورت، ديگر وجهى نيست كه به خاطر آن متعرض شهادت رسول بر امت نيز بشود؛ چون شاهد بودن رسول بر امت، نتيجة شاهد بودن و وسط بودن امت نيست، تا وقتى اين را خاطرنشان كرد آن را هم به عنوان نتيجه خاطرنشان سازد؛ همان‌گونه كه هر غرض را بر ذى‌غرض مترتب مى‏كنند.

    از اين هم كه بگذريم، شهادتى كه در آيه آمده، خود يكى از حقايق قرآنى است كه در قرآن، مكرر آمده و به معناي «مشاهدة حقايق اعمال» مردم است و حواس معمولى ما تنها مي‌تواند شكل ظاهرى اعمال را ببيند؛ و گيريم كه ما شاهد بر اعمال ساير امت‌ها باشيم، تحمل شهادت ما از اعمال آنها تنها مربوط به ظاهر و موجود آن اعمال مي شود، نه آنچه براى حس ما غايب و معدوم است، و حقايق و باطن اعمال و معانى نفسانى که راهى براى درك و احساس آن نيست، احوالى درونى است كه مدار حساب و کتاب قيامت بر آن قرار دارد.

    پس چنين مقام كريمى شأن همة امت نيست؛ زيرا كرامت خاصه‏اي است براى اولياي طاهرينِ از ايشان. اما مؤمنان معمولي چنين شهادتى ندارند، تا چه رسد به افراد بي مايه و تو خالى، و از آن پايين‏تر، فرعون‌هاى طاغى اين امت. كمترين مقامى كه شهدا دارند اين است كه تحت ولايت خدا و در ساية نعمت او، و اصحاب صراط مستقيم هستند (ر.ک: النساء: 69).

    پس مراد از «شهيد بودن امت»، اين است كه شهداي نام‌برده و داراى آن خصوصيات، در اين امت هستند؛ همچنان كه در قضية «تفضيل بنى اسرائيل بر عالميان»، منظور اين است كه افرادى كه بر همة عالميان برترى دارند در اين امت‌اند، نه اينكه تك تك بنى اسرائيل بر عالميان برترند، بلكه وصف بعض را به كل نسبت داده است؛ زيرا اين بعض در آن كل و از آن جمعيت هستند (ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج‏1، ص 320-321)

    بنابراين، امت وسط مذکور در آيه، اولياي طاهرينِ اين امت هستند و ايشان نيز معصوم از خطا و سهو و نسيان در امور مربوط به شهادت بر اعمال مردم هستند و اشکالي بر مطلب شيخ حر عاملي وارد نيست.

      1. اشکال دوم

    خلاصة استدلالي که در ابتداي بحث تقرير شد، به صورت قياس‏ برهانى شكل‏ اول‏ بدين‌گونه است:

    صغرا: همة انبيا شاهدان بحق در قيامت‌اند. کبرا: هر شاهد بحقي در قيامت بايد به دور از خطا و سهو باشد.

    نتيجه: همة انبيا بايد به دور از خطا و سهو باشند.

    صغراي قياس فوق ناتمام به نظر مي‌رسد؛ زيرا آيات مزبور هيچ دلالتي بر اين ندارد که همة انبيا جزو شاهدان باشند. اين آيات فقط بيانگر آن است که در هر امتي يک شاهد وجود دارد. پس ممکن است در يک زمان و در يک امت، چند نبي همزمان حضور داشته باشند و فقط يک تن از آنها شاهد اعمال امت باشد؛ مثل حضور همزمان حضرت موسي و حضرت هارون‡ در يک امت و در يک زمان. عبارت آيت‌الله سبحاني که مي‌نويسد: «فمجموع هذه الآيات يدلّ على أنّ في كلّ أمّة شهداء على أعمالها»؛ (مجموع اين آيات دلالت مي‌کند بر اينکه در هر امتي شاهداني بر اعمال آن امت وجود دارد) (سبحاني، 1412ق ، ج‏3، ص 196)، با آيات شريفه ناهمخوان است و بايد اين‌گونه مي‌گفت: «فمجموع هذه الآيات يدلّ على أنّ في كلّ أمّة شهيد على أعمالها»؛ زيرا آيات مزبور تصريح دارند بر اينکه در هر امتي يک شهيد وجود دارد، نه چند شهيد: «وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً ...» (قصص: 75) (و از هر امتى گواهى بيرون آريم ...)؛ «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ ...» (نساء: 41) (پس چگونه خواهد بود آنگاه كه از هر امتى گواهى بياوريم ...)؛ «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ...» (نحل: 84) (و [ياد كن‏] روزى كه از هر امتى گواهى برانگيزيم ...)؛ همان‌گونه كه علامه طباطبائيŠ ذيل آية 89 سوره نحل معتقد است که اين آيه دلالت مي‌کند بر شهادت يک تن در هر امت بر اعمال ديگران (ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج‏12، ص 322). ايشان از اين آيات، عصمت شهدا را نيز برداشت کرده‌اند (ر.ک: همان، ص322-323)؛ اما بر خلاف اين، آية‌الله جوادي آملي و آية‌الله سبحاني و آية‌الله مکارم شيرازي بنابر مرور اجمالي تفسير الميزان ذيل آيات ذي‌ربط، جايي نگفته كه همة انبيا جزو شهدا هستند. گرچه عموم مفسران فريقين ـ چنان كه در مقدمه ذكر شد ـ مانند سه مفسر نام‌برده، بر اين باورند که شهدا همان انبيا هستند.

    فخر رازى با نظر به آية «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في‏ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤُلاء ...» (نحل: 89) معتقد است که هر پيامبري شاهد بر امتش است و هيچ گروه و نسلي در اين دنيا نيست، مگر اينکه يک شاهد بر آن وجود دارد» و در عصر رسول اکرمˆ ايشان شاهد بر امت بودند، و در هر زماني بعد از ايشان نيز بايد شاهدي باشد؛ و اين شاهد و گواه نبايد جايز الخطاء باشد، و گرنه او هم نياز به شاهد و گواه ديگرى دارد، و اين امر به صورت مسلسل تا بى‏نهايت ادامه خواهد يافت، و چنين تسلسلي باطل است. نتيجه اينكه در هر عصرى بايد جمعيتى باشد كه گفتارش حجت باشد و اين راهى ندارد، جز اينكه بگوييم: اجماع امت، حجت است (ر.ک: فخرالدين رازي، 1420ق، ج‏20، ص257).

    آية‌الله مکارم شيرازي در نقد مطلب فخر رازى مي‌نويسد:

    اگر فخر رازى كمى از محدودة عقايد خويش گام بيرون مى‏نهاد مسلماً گرفتار چنين سخن تعصب‌آميزى نمى‏شد؛ زيرا قرآن مى‏گويد: براى هر امتى يك گواه از جنس آنها قرار داديم، نه اينكه مجموع امت براى فرد فرد امت، حجت و گواه است (مکارم شيرازي، 1374، ج‏11، ص360).

    نقدي که ايشان بر مطلب فخر رازى به درستي وارد کرده بر مطلب خودش و دو مفسر بزرگوار فوق‌الذکر نيز وارد است؛ زيرا به گفتة خود آية‌الله مکارم شيرازي، قرآن مي‌فرمايد: براى هر امتى يك گواه از جنس آنها قرار داديم؛ اما ايشان همة انبيا را جزو گواهان مي‌دانند، در حالي‌که ـ همان‌گونه که ذکر شد ـ احتمال دارد در يک زمان و در يک امت، چند نبي همزمان حضور داشته باشند و بنابر آيات قرآن، فقط يک تن از آنها شاهد اعمال امت است.

      1. نظرية مختار

    به نظر مي‌رسد «شهيد» در اين آيات، منطبق بر همان کسي باشد که در لسان روايات از آن با عنوان «امام» ياد شده است. ما مدعاي خود را با ذکر دو مقدمه و نتيجة برگرفته از آنها بيان مي‌کنيم:

        1. مقدمة اول

    با توجه به آيات شريفه، بايد در هر امتي يک شهيد وجود داشته باشد و هيچ عصري از اعصار از وجود شهيد و گواه خالي نيست: «وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً ...» (قصص: 75)؛ «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ ...» (نساء: 41)؛ «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ...» (نحل: 84). از سوي ديگر مي‌دانيم که در برخي از برهه‌هاي زماني، هيچ پيغمبري وجود نداشته است: «يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى‏ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ...» (مائده: 19) (اى اهل كتاب، فرستادة ما به سوى شما آمد كه در دوران گسستگى [آمدن‏] پيامبران، [حق را] براى شما روشن بيان مى‏كند ...»، و در زمان کنوني ما نيز هيچ پيغمبري وجود ندارد. اما همان‌گونه که هيچ عصري از اعصار از وجود شهيد و گواه خالي نيست، از وجود امام هم خالي نيست. روايات فراواني در کتب حديثي اين باره وجود دارد که در اينجا فقط به چند نمونه اشاره مي‌کنيم:

    - «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ ...» (زمين در هيچ حالى از امام خالى نگردد...)،

    - «... عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ† قَالَ: قُلْتُ لَهُ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَالَ لَا. ...» (به امام صادق† عرض كردم: زمين بدون امام باقى مي ماند؟ فرمودند: نه.»،

    ـ «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ» (خدا برتر و بزرگ‌تر از آن است كه زمين را بدون امام عادل واگذارد)،

    ـ «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ†: أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»‏. ( ابوحمزه مي‌گويد: به امام صادق† عرض كردم: زمين بدون امام مي‌ماند؟ فرمودند: اگر زمين بدون امام باشد فرو مي‌رود).

    «قُلْتُ لَهُ: أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: لَا قُلْتُ: فَإِنَّا نُرَوَّى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ†: أَنَّهَا لَا تَبْقَى بِغَيْرِ إِمَامٍ، إِلَّا أَنْ يَسْخَطَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ أَوْ عَلَى الْعِبَادِ. فَقَالَ: لَا، لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ». (محمدبن فضيل مي‌گويد: به امام رضا† عرض كردم: زمين بدون امام باقى مي‌ماند؟ فرمودند: نه. گفتم: براى ما از حضرت صادق† روايت شده كه زمين بدون امام باقى نباشد، مگر اينكه خداى تعالى بر اهل زمين يا بر بندگان خشم گيرد. فرمودند: نه، باقى نماند؛ در آن صورت، فرو رود)،

    ـ «لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا كَمَا يَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ» (اگر امام از زمين برگرفته شود، زمين با اهلش مضطرب گردد؛ چنان كه دريا با اهلش موج برمي‌دارد) (ر.ک: کليني، 1407ق، ج‏1، ص 178-179).

    در برخي از روايات به جاي لفظ «امام»، لفظ «حجت» آمده است:

    ـ «مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِيهَا الْحُجَّةُ ...» (زمين از حالى به حالى نگردد؛ جز آنكه براى خدا در آن حجتى باشد... ).

    ـ «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ† قَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ لَا تُخْلِي أَرْضَكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ» (اميرالمؤمنين† فرمودند: خداوندا، تو زمينت را از حجت خود بر خلقت خالى نمي‌گذارى).

    ـ «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ†‏: إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ ...» (امام دهم† فرمودند: زمين از حجت خالى نمي‌ماند... ) (همان).

    با توجه به روايات ديگر، مشخص مي‌شود که منظور از «حجت»، همان «امام» است:

    ـ «وَ اللَّهِ، مَا تَرَكَ اللَّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَ آدَمَ† إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ يُهْتَدَى بِهِ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لَا تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى عِبَادِهِ» (به خدا سوگند، از زمانى كه خدا آدم را قبض روح كرد، زمينى را بدون امامى كه به وسيلة او به سوى خدا رهبرى شوند وانگذاشته و او حجت خداست بر بندگانش، و زمين بدون امامى كه حجت خدا بر بندگانش باشد، باقي نمي‌ماند) (همان، ص 179).

    ـ «لَوْ كَانَ النَّاسُ رَجُلَيْنِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْإِمَامَ، وَ قَالَ: إِنَّ آخِرَ مَنْ يَمُوتُ الْإِمَامُ لِئَلَّا يَحْتَجَّ أَحَدٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ تَرَكَهُ بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَيْهِ» (اگر از مردم زمين، تنها دو كس باشند يكى از آن دو امام است، و فرمودند: آخرين كسى كه‏ بميرد امام است، تا كسى بر خدا احتجاج نكند كه او را بدون حجت واگذاشته است) (همان، ص 180).

    ـ «... الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِه‏...» (امام امين خدا در بين مخلوقات او و حجت الهي بر بندگانش است...). (همان، ص200)

    علامه طباطبائي بر اين باور است که «حجت» همان «امام» است. عين پرسش و پاسخي را که از ايشان صورت گرفته است، نقل مي‌کنيم: «س 120: آيا پيغمبر اکرمˆ امام هم بود ؟ ج: يقيناً امام بود؛ زيرا هيچ وقت زمين از حجت خالي نمي‌ماند .س 121: آيا از آنجا که در روايات معروف «لو لاالحجه ـ لساخت الارض باهلها» (اگر حجت نبود، مسلماً زمين ساکنانش را فرو مي‌برد). عبارت «لو لا الحجه» آمده است، نه عبارت «لو لا الامام» آيا مي‌توان از آن استفاده نمود که لازم نيست حجت خصوص امام باشد، بلکه شامل نبي هم مي‌شود؟ ج: حجت کسي است که اعمال بندگان نزد اوست و او اعمال را پرورش داده و به خداوند متعال سوق مي‌دهد، و او امام است، خواه نبي هم باشد مانند حضرت ابراهيم† و حضرت رسول اکرمˆ و يا نبي نبوده و فقط امام باشد...» (رخ‌شاد، 1381، س 120 و س 121).

    مستشکل مي‌تواند بگويد: چگونه مي‌گوييد: در برخي از برهه‌هاي زماني، هيچ پيغمبري وجود نداشته است، در حالي‌که قرآن تصريح دارد بر فرستادن رسول در هر امتي: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏...» (نحل: 36) (و در حقيقت، در ميان هر امتى فرستاده‏اى برانگيختيم [تا بگويد:] «خدا را بپرستيد و از طاغوت [فريبگر] بپرهيزيد؛ «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُول...» (يونس: 47)‏ (و هر امّتى را پيامبرى است...)؟

    براي پاسخ‌گويي به اين سؤال، بايد کاربرد کلمة «امت» را در قرآن به دقت بررسي كرد. راغب اصفهاني معتقد است: امت به هر جماعتى گفته مي‌شود كه به خاطر كارى و هدفى جمع مى‏شوند، خواه آن كار دين واحد يا زمان واحد يا مكان واحد باشد، اجبارى باشد يا اختيارى (ر.ک: راغب اصفهانى، 1412ق، ص 86). آية‌الله مصباح يزدي نيز در خصوص کاربرد کلمة «امت» در قرآن معتقد است که اين کلمه در قرآن، در بيشتر جاها بر گروهي از انسان‌ها اطلاق شده و بي‌شك، اطلاق «امت واحد» بر مجموعه‌اي از انسان‌ها يك امر اعتباري است و آنچه براي «امت واحد» ناميدن مجموعه‌اي از افراد ضروري است، وجود يك جهت اشتراك ميان آن مردم است. قرآن حتي گروهي از مردم را كه براي آب دادن گوسفندان خود كنار يكديگر گرد آمده بودند، امت مي‌نامد: «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ...» (قصص:23) (و چون [موسي] به آب مدين رسيد، بر سر آن، گروهي از مردم را ديد كه [به گوسفندان خود] آب مي‌دادند...) (ر.ک: مصباح يزدي، 1388، ص 399). بنابراين، واژه «امت» در موارد گوناگون، با توجه به وجه اشتراک‌هاي متفاوت، معاني مختلفي مي‌يابد.

    حال با اين نکته‌آموزي از آيت‌الله مصباح، به سراغ آيات محل بحث مي‌رويم تا ببينيم منظور از «امت»، در آيات «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏...» (نحل: 36) و «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُول...» (يونس: 47)‏ چيست؟ و وجه اشتراک مردم در اين آيات چه چيزي است؟

    به يقين، در اين آيات، اشتراک زماني (يعني مردمي که در يک زمان واحد و هم عصر زندگي مي‌کنند رسولي براي خود داشته باشند) مد نظر نيست؛ زيرا، آية فترت رسل (مائده: 19) و عصر کنوني ما ناقض اين احتمال است.

    به نظر مي‌رسد وجه اشتراک مردم در آيات، استفاده از تعليمات واحد رسولان است. آيت‌الله مصباح يزدي معتقد است: اگر ميليون‌ها انسان در طول ده‌ها قرن با هم روابطي داشته باشند كه موجب انتقال معلومات آنها به يكديگر شود و اگر كتابي براي آنها نازل شود و در ميانشان باقي بماند، همة اينها يك امت به حساب مي‌آيند (ر.ک: همان، ص 400).

    ايشان بر اين باور است که مي‌توان مجموعه‌اي از انسان‌ها را به ‌لحاظ اينكه پيرو دين مشتركي هستند، «امت واحد» خواند. ازاين‌رو ـ مثلاً ـ گروهي از مردمان را كه از شريعت حضرت موسي† پي‌روي مي‌كنند، «امت حضرت موسي†» مي‌ناميم. ملاك اين وحدت اعتباري، لزوماً زيستن آنان در زمان يا مكان واحد و يا داشتن روابط اقتصادي مشترك نيست (ر.ک: همان، ص399).

    بنابراين، در زمان فترت رسل، قبل از بعثت نبي اکرمˆ هيچ رسولي در بين مردم وجود نداشت؛ اما دعوت‌ها و انذارهاي رسولان گذشته موجود بود. همچنين مي‌توان نبي اکرمˆ را رسول براي همة کساني ناميد که بعد از بعثت ايشان آمده‌اند و تا روز قيامت خواهند آمد. آيات ذيل به روشني بر اين مطلب دلالت مي‌کند:

    - «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعا» (اعراف: 158) (بگو: اى مردم، من پيامبر خدا به سوى همة شما هستم‏).

    - «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً ...» (سبأ: 28) (و ما تو را جز [به سِمَتِ‏] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستاديم...).

    - «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذيرٌ مُبينٌ» (حج: 49) (بگو: اى مردم، من براى شما فقط هشداردهنده‏اى آشكارم).

    - «تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً» (فرقان: 1) (بزرگ [و خجسته‏] است كسى كه بر بندة خود، فرقان [كتاب جداسازندة حق از باطل‏] را نازل فرمود، تا براى جهانيان هشداردهنده‏اى باشد).

    - «... أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ... » (انعام: 19) (... اين قرآن به من وحى شده است تا به وسيلة آن، شما و هر كس را [كه اين پيام به او] برسد، هشدار دهم...)

    بنابراين با وجود آيات «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏...» (نحل: 36) و «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُول...» (يونس: 47) اشکالي به مطلب ما مبني بر اينکه در برخي از برهه‌هاي زماني، هيچ پيغمبري وجود ندارد، وارد نمي‌شود.

    حال بايد ديد معناي «امت» و وجه اشتراک مردم در آيات «وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً ...» (قصص: 75) و «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ ...» (نساء: 41) و «وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً» (نحل: 84) چيست؟

    به نظر مي‌رسد وجه اشتراک در اين آيات، اشتراک زماني باشد؛ يعني بر مردم هر عصري يک شاهد وجود دارد و شهادت بايد از سوي شاهد زنده و حاضر صورت بگيرد، و با از دنيا رفتن يک شاهد، شاهد ديگري جاي او را مي‌گيرد. اينچنين برخي از مفسران با توجه به آية «وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ» (مائده: 117) (و تا در ميان آنها به سر مى‏بردم بر آنان گواه و نگاهبان بودم، و چون مرا از ميان ايشان برگرفتى تو خود بر آنان نگاهبان بودى و تو بر هر چيزى گواهى) و اينکه حضرت عيسي† شهادت خود را منحصر کرده است به زماني که در ميان آنها بوده، نتيجه گرفته‌اند که شهادت بايد از سوي شاهد زنده و حاضر صورت بگيرد (ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج‏12، ص 324؛ فضل الله، 1419ق، ج‏7، ص272؛ مکارم شيرازي ، 1374، ج‏3، ص393).

        1. مقدمة دوم

    امکان دارد چند نبي يا رسول همزمان وجود داشته باشند و همة آنها نيز وظيفة نبوت يا رسالت خود را همزمان انجام دهند: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ» (يس: 13-14) ([داستان‏] مردم آن شهرى را كه رسولان بدانجا آمدند براى آنان مَثَل زن؛ آن‌گاه كه دو تن به سوى آنان فرستاديم، و [لى‏] آن دو را دروغگو پنداشتند، تا با [فرستاده‏] سومين [آنان را] تأييد كرديم. پس [رسولان‏] گفتند: ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده‏ايم). نمونة ديگر، حضور همزمان حضرت موسي† و حضرت هارون† در يک امت و در يک زمان است (ر.ک: طه: 47؛ مريم: 53). همچنين مي‌توان از حضور همزمان حضرت ابراهيم† و حضرت لوط† ياد کرد (ر.ک: العنکبوت: 31-32؛ الشعراء: 161-162؛ الصافات: 133)؛ اما امکان ندارد چند امام همزمان وجود داشته باشند و همة آنها وظايف مربوط به امامت خود را همزمان انجام دهند و در هر زماني فقط يک امام وجود دارد: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ†: تَكُونُ الْأَرْضُ لَيْسَ فِيهَا إِمَامٌ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: يَكُونُ إِمَامَانِ؟ قَالَ: لَا، إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ»؛ حسين‌بن ابى العلاء مي‌گويد: به امام صادق† عرض كردم: ممكن است زمين باشد و امامى در آن نباشد؟ فرمودند: نه. گفتم: دو امام در يك زمان مى‏شود؟ فرمودند: نه، مگر اينكه يكى از آنها خاموش باشد (کليني، 1407ق، ج‏1، ص 178). در بحار الانوار هشت روايت در اين باره آمده است (ر.ک: مجلسي، 1403ق، ج‏25، ص105-108). در کتاب علل الشرائع، در روايت مفصلي به اين مطلب پرداخته شده است که چرا در يک زمان دو امام وجود ندارد (ر.ک: ابن‌بابويه‏، 1385، ج‏1، ص254). چنان‌که ذکر شد، آيات شريفه نيز دلالت داشت بر اينکه در هر امتي فقط يک شهيد وجود دارد.

        1. نتيجة استدلال

    شايد آن چيزي که برخي از علما را به اين سمت سوق داده است که شاهدان امت‌ها را منطبق بر انبيا بدانند اين بوده است که در بين هر امت، فقط يک تن به اين مقام مي‌رسد که اعمال ساير مردم را مي‌بيند و در روز قيامت به حق شهادت مي‌دهد، و اين مقام ممتاز، که در هر امت تنها نصيب يک تن مي‌گردد، قاعدتاً بايد نصيب فرد برگزيدة امت شود؛ و برخي از علما مقامي را بالاتر از مقام نبوت و رسالت و شخصي را بالاتر از نبي و رسول متصور نبوده‌اند. بدين‌روي شاهدان امت‌ها را منطبق بر انبيا دانسته‌اند. اما با دقت در آيات قرآن، درمي‌يابيم که مقام «امامت» از مقام «نبوت و رسالت» بالاتر است؛ زيرا حضرت ابراهيم†، نبي و رسول بود و بعد از پشت سر گذاشتن آزمايش‌هاي فراوان و موفقيت در همة آنها، در اواخر عمر، به مقام امامت رسيد.

    علامه طباطبائي اعتقاد دارد که محال است با وجود امام، كسى پيدا شود كه از نظر فضايل نفسانى مافوق او باشد (ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج‏1، ص275)، ملاصدرا نيز با توجه به آية 124سورة بقره، منصب «امامت» را مهم‌ترين و عالي‌ترين و بزرگ‌ترين منصب و مقام مي‌داند (ر.ک: صدرالمتألهين، 1383،‏ ج‏2، ص 431). علاوه بر آية 124 سورة بقره، روايات معصومان نيز بر اين نکته تأکيد دارد:

    ... امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالي‌تر و مكانش منيع‌تر و عمقش گودتر از آن است كه مردم با عقل خود به آن برسند يا با آرائشان آن را دريابند و يا به انتخاب خود امامى منصوب كنند. امامت مقامى‏ است كه خداى عز و جل بعد از رتبة نبوت و خلت، در مرتبة سوم به ابراهيم خليل† اختصاص داده و به آن فضيلت مشرفش ساخته و نامش را بلند و استوار ساخته و فرموده است: «من تو را امام مردم گردانيدم» (بقره: 124). ابراهيم خليل† از نهايت شادي‌اش به آن مقام، عرض كرد: از فرزندان من هم؟ خداى تبارك و تعالى فرمود: «پيمان و فرمان من به ستم‌كاران نمي‌رسد» ... (کليني، 1407ق، ج‏1، ص 199)

    ... امام يگانة روزگار خود است؛ كسى با او برابر نيست، و دانشمندى همتاي او برابر نيست، و جايگزين و مانند و نظيري ندارد ... (همان، ص 201)

    بنابراين، به نظر مي‌رسد اگر اين مقام ممتاز بخواهد نصيب فرد برگزيدة امت شود و در هر امتي فقط يک تن شايستگي رسيدن به اين مقام را داشته باشد که اعمال ساير مردم را ببيند و در روز قيامت به حق شهادت دهد، اين شخص همان امام امت و حجت خدا بر مردم است. علاوه بر اين، روايات زيادي داريم مبني بر اينکه امام اعمال بندگان را مي‌بيند (ر.ک: صفار، 1404ق‏، ج‏1، ص 431-438؛ نوري، 1408ق‏، ج ‏9، ص 235-237). به نظر مي‌رسد رواياتي که حکمي را براي امام بما هو امام ذکر کرده است اين حکم بر وصف «امامت» بار مي‌شود و شامل تمام دارندگان اين وصف (مانند تمامي انبيايي که به مقام امامت رسيده‌اند و اماماني که نبي نيستند) مي‌شود؛ چنان‌که در صدر روايت فوق، از بحث دربارة امامت اميرالمؤمنين† شروع شده «...أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً† عَلَماً وَ إِمَاما...؛ ... (على† را به عنوان پيشوا و امام منصوب كرد...)، سپس به امامت حضرت ابراهيم† منتقل شد: «...إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ†... (خداي عز و جل امامت را به ابراهيم خليل اختصاص داد...) و بعد از آن امامت ائمة دوازده‌گانه مطرح گرديد: «...إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِˆ وَ مَقَامُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ† وَ مِيرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ†... (امامتْ خلافت از طرف خدا و رسول خدا و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين است...)، و امامت را در همه همسان گرفته است (کليني، 1407ق‏، ج‏1، ص199). با توجه به مطالب گفته شده، به نظر مي‌رسد مقام «شهود باطني اعمال» مختص کساني است که به جايگاه رفيع امامت نايل آمده باشند.

    رابطة بين امام و نبي، رابطة عموم و خصوص من وجه است: 1. برخي از انبيا امامند؛ مانند حضرت ابراهيم. 2. برخي از انبيا امام نيستند. 3. برخي از ائمه نبي هستند؛ مانند حضرت ابراهيم†. 4. برخي از ائمه نبي نيستند؛ مانند ائمة دوازده‌گانه‌اي که شيعه بر اساس ادلة متقن به امامت آنان معتقد است.

    بنابراين، فقط برخي از انبيا (نه همه انبيا) جز شاهدان امت‌ها هستند. البته طبق اين استدلال، شاهد امت بايد در آنچه مربوط به مشاهدة اعمال مردم است مصون از خطا و سهو و نسيان باشد و دلالتي بر عصمت از خطا و سهو و نسيان در غير آن ندارد. براي اثبات عصمت همة انبيا از هر گونه خطا و سهو و نسيان ـ غير از اين دليل ـ دلايل ديگري نيز اقامه شده است (ر.ک: طوسي، 1414ق، ص 97؛ حلي، 1413ق، ص75؛ شبر، 1424ق، ج‏1، ص141و ص142؛ سبحانى، 1412ق، ج‏3، ص191-192).

    در هيچ‌يک از تفاسير، بنابر مرور اجمالي ذيل آيات مربوط به شهادت شاهدان امت‌ها نديديم که کسي شاهدان امت‌ها را منبطق بر امامان‰ بداند.

      1. نتيجه‌گيري

    صغراي استدلال مستفاد از آيات مربوط به شاهدان و گواهان امت‌ها (بدين صورت که همة انبيا شاهدان بحق در قيامتند و هر شاهد بحقي در قيامت، بايد بدور از خطا و سهو باشد؛ بنابراين، همة انبيا بايد به دور از خطا و سهو باشند) ناتمام به نظر مي‌رسد.

    با توجه به آيات قرآن، در هر امتي يک شهيد وجود دارد، و هيچ عصري از اعصار از وجود شهيد و گواه خالي نيست. در برخي از برهه هاي زماني (مانند دوران فترت رسل و عصر کنوني ما) هيچ نبي و پيغمبر زنده‌اي وجود ندارد؛ اما همان‌گونه که هيچ عصري از اعصار از وجود شهيد و گواه خالي نيست، از وجود امام خالي نيست.

    امکان دارد چند نبي يا رسول همزمان وجود داشته باشند و همة آنها نيز وظيفة نبوت يا رسالت خود را همزمان انجام دهند؛ اما امکان ندارد چند امام همزمان وجود داشته باشند و همة آنها وظايف مربوط به امامت خود را همزمان انجام دهند و در هر زماني فقط يک امام وجود دارد. آيات مربوط به شاهدان امت‌ها نيز دلالت دارد بر اينکه در هر امتي فقط يک شهيد وجود دارد.

    در هر امتي فقط يک تن که همان امام امت و حجت خدا بر مردم است، اعمال ساير مردم را مي‌بيند، و در روز قيامت به حق شهادت مي‌دهد. بنابراين، امام هر امتي بايد در شهادت خود بدور از خطا و سهو و نسيان باشد.

     

     

    References: 
    • ابن‏ابى‏حاتم، عبدالرحمن‌بن محمد، 1419ق، ‏تفسير القرآن العظيم، تحقيق اسعد محمد طيب، چ سوم، رياض، مكتبة نزار مصطفى الباز.
    • ابن‌عاشور، محمدبن طاهر، بي‌تا، التحرير و التنوير، بي‌جا، بي‌نا.
    • ابن‌كثير دمشقى، اسماعيل‌بن عمرو، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.
    • ابراهيم‌بن نوبخت‏، 1413ق، الياقوت في علم الكلام، تحقيق على‌اكبر ضيائى،‏ قم، كتابخانة آيت‌الله مرعشى نجفى‏.
    • ابوالفتوح رازى، حسين‌بن على، 1408ق، ‏‏روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن،‏ مشهد، آستان قدس رضوى.
    • آلوسى، سيد‌محمود، 1415ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، ‏دارالكتب العلميه.‏
    • جوادي آملي، عبدالله، 1381، وحي و نبوت در قرآن، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1389، ولايت فقيه، تحقيق محمد محرابي، چ نهم، سايت بنياد بين‌المللي علوم وحياني اسراء.
    • حرعاملي، محمدبن حسن، 1389، پيراستگي معصوم از فراموشي و خطا، ترجمة محمد اصغري‌نژاد، قم، اديان.
    • حسينى تهرانى،‏ سيدمحمدحسين، 1426، امام شناسى،‏ چ سوم، مشهد، علامه طباطبائى.‏
    • حسينى لواسانى،‏ سيدحسن، 1425ق، نور الأفهام في علم الكلام، مقدمه و تحقيق سيدابراهيم لواسانى، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
    • حلى،‏ جعفربن حسن،‏ 1414ق، المسلك في أصول الدين و الرسالة الماتعية، تحقيق رضا استادى، مشهد مجمع البحوث الإسلامية.
    • حلى، حسن‌بن يوسف، 1413ق، كشف المراد في شرح تجريدالاعتقاد، تصحيح حسن حسن‌زاده آملى، چ چهارم، قم، مؤسسه نشر اسلامي‏‏‏.
    • ـــــ ، 1413ق، الرسالة السعدية، بيروت، دار الصفوة.
    • حمود، محمدجميل، 1421ق، الفوائد البهية في شرح عقائد الإمامية، چ دوم‏، بيروت، مؤسسة الأعلمي‏.
    • راغب اصفهانى، حسين‌بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، به کوشش صفوان عدنان داودى،‏ دمشق بيروت، دارالعلم الدار الشامية.
    • رباني گلپايگاني، علي، 1334، عصمت امام از ديدگاه خرد، بي‌نا، بي‌جا.
    • رخشاد، محمدحسين، 1381، 665 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبائي، قم، آل علي.
    • رشيدرضا، محمد، 1414ق‏، تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، بيروت، دار المعرفة.
    • زمخشرى، محمودبن عمر، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دارالكتاب العربي.
    • سبحانى، جعفر، 1412ق، الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، قم، المركز العالمي للدراسات الإسلامية.
    • ـــــ ، 1425ق، عصمة الأنبياء، چ سوم، قم، مؤسسه امام صادق.
    • شبر، سيدعبدالله، 1424ق، حق اليقين في معرفة أصول الدين،‏ چ دوم‏، قم، أنوار الهدى.
    • صدرالمتألهين، 1383، شرح أصول الكافي، تحقيق محمد خواجوى، تهران‏، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگى‏‏.
    • صدوق، محمدبن على، 1385، علل الشرائع، ‏قم، كتابفروشى داورى‏.
    • صفار، محمد‌بن حسن، 1404ق‏، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد، چ دوم، قم‏، كتابخانة آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، ‏1417ق، ‏الميزان فى تفسير القرآن‏، قم، جامعة مدرسين.
    • طبرسى، فضل‌بن حسن‏، 1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن،‏ چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
    • طوسى، محمد‌بن حسن، 1382،‏ تلخيص الشافي‏، تحقيق حسين بحرالعلوم، قم، المحبين‏.
    • ـــــ ‏، 1414ق، الرسائل العشر، چ دوم، ‏قم، مؤسسة النشر الإسلامي‏.
    • طوسى،‏ محمدبن محمد،1407ق، تجريد الاعتقاد، تحقيق حسينى جلالى، قم، دفتر تبليغات اسلامى.
    • فخررازى، محمدبن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى.
    • فضل‌الله، سيدمحمدحسين، ‏1419ق، ‏من وحى القرآن،‏ بيروت، دار الملاك‏.
    • فياض لاهيجى، عبدالرزاق‏، 1372، سرمايه ايمان، در: اصول اعتقادات، تصحيح صادق لاريجانى،‏ چ سوم‏، تهران، الزهراء.‏
    • كاشف الغطاء، محمدحسين،1413ق، أصل الشيعة و أصولها، چ چهارم، بيروت، مؤسسة الأعلمي.‏
    • كلينى، محمدبن يعقوب، 1407ق، ‏الكافي، تحقيق على‌اكبر غفارى و محمد آخوندى، چ چهارم‏، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
    • مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • مصباح، محمدتقي، 1388، راه و راهنما شناسي، چ ششم، قم، موسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مظفر، محمدحسن، 1387، عقائد الإمامية، تحقيق حامد حنفى، قم، ‏‏انصاريان‏.
    • مقداد، فاضل، 1422ق، اللوامع الإلهية في المباحث الكلامية، تحقيق و تعليق شهيد قاضى طباطبائى، چ دوم،‏ قم، دفتر تبليغات اسلامى‏.
    • مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه‏، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
    • ـــــ ، ۱۳۷۷، پيام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • ميرباقري، محمدعلي و ميرهادي نائيني، 1395، مرداني شبيه ما، بي‌جا، بي‌نا.
    • نراقى،‏ مهدى، 1369، أنيس الموحدين،‏ مقدمه حسن حسن‌زاده ‌آملي، تصحيح و تعليق شهيد قاضى طباطبائى، چ دوم‏، تهران، الزهراء‏.
    • نورى، حسين‌بن محمدتقى، 1408ق، ‏مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل،‏ محقق مؤسسة آل‌البيت، قم، مؤسسة آل البيت.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فقیه، علی، بابایی، علی اکبر، حسینی زاده، سیدعبدالرسول.(1398) بررسی دلالت آیات مربوط به شاهدان امت‌ها بر عصمت همه‌جانبه‌ی انبیا علیهم السلام. دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(1)، 37-49

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی فقیه؛ علی اکبر بابایی؛ سیدعبدالرسول حسینی زاده."بررسی دلالت آیات مربوط به شاهدان امت‌ها بر عصمت همه‌جانبه‌ی انبیا علیهم السلام". دو فصلنامه معرفت کلامی، 10، 1، 1398، 37-49

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فقیه، علی، بابایی، علی اکبر، حسینی زاده، سیدعبدالرسول.(1398) 'بررسی دلالت آیات مربوط به شاهدان امت‌ها بر عصمت همه‌جانبه‌ی انبیا علیهم السلام'، دو فصلنامه معرفت کلامی، 10(1), pp. 37-49

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فقیه، علی، بابایی، علی اکبر، حسینی زاده، سیدعبدالرسول. بررسی دلالت آیات مربوط به شاهدان امت‌ها بر عصمت همه‌جانبه‌ی انبیا علیهم السلام. معرفت کلامی، 10, 1398؛ 10(1): 37-49